0

سر گذشت ارواح در برزخ (7)

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

سر گذشت ارواح در برزخ (7)

سر گذشت ارواح در برزخ (7)



سر گذشت ارواح در برزخ (7)



نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با سرمایه‌گیری از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و امید آن است که منشأ تنبه و بیداری قرار گیرد. کتاب «سرگذشت ارواح در برزخ» نوشته «اصغر بهمنی» پس از مطالعه و تأیید توسط عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانی» وارد بازار کتاب و مورد استقبال قرار گرفت.*




عذاب ابن ملجم


... پس از کمی راه‌پیمایی، پرنده بزرگی را دیدم که نزدیک زمین پرواز می‌کرد. نیک گفت: می‌خواهی یک صحنه عجیب را تماشا کنی؟ گفتم: البته. گفت: پس خوب به رفتار این پرنده بنگر.
پرنده نزدیک تخته سنگی نشست و از دهانش قسمتی از بدن شخصی را بیرون ریخت؛ سپس پرواز کرد و رفت و در اندک زمانی و برای مرتبه‌ای دیگر بازگشت و قسمت دیگری از بدن آن شخص را بر زمین ریخت. پس از چهار مرتبه شکل مردی پدید آمد که بسیار ناراحت و رنجور به نظر می‌رسید.
خواستم از نیک علت را جویا شوم که با اشاره از من خواست ساکت باشم و جریان را دنبال کنم. 
پرنده این بار قسمتی از بدن آن مرد را بلعید و پرواز کرد و پس از بازگشت، قسمت دیگری از او را بلعید؛ تا چهار بار که دیگر اثری از آن مرد باقی نماند.
رو به نیک کردم و گفتم: خوب، حالا بگو معنی این کار چه بود و آن شخص که بود؟ نیک گفت: او شقی‌ترین فرد در میان انسان‌هاست. او ابن ملجم مرادی است، و تا قیامت نیز در این عذاب باقی خواهد بود. (بر اساس داستانی از کتاب معاد شهید دستغیب)
گفتم آن پرنده او را از کجا آورد و به کجا برد؟ گفت محل اصلی او وادی عذاب است. با تعجب پرسیدم: وادی عذاب کجاست؟ گفت: قسمتی از گذرگاه برهوت است که کافران، منافقان و ظالمان در آن عذاب می‌بینند که امیدوارم گذرمان به آن مسیر نیفتد. من هم در حالی که ترس در وجودم رخنه کرده بود، چنین آرزویی کردم.


او شقی‌ترین فرد در میان انسان‌هاست. او ابن ملجم مرادی است، و تا قیامت نیز در این عذاب باقی خواهد بود

هدیه‌ای از دنیا

پس از پیمودن مسیری بسیار طولانی، دوباره به دره خطرناک و لغزنده‌ای رسیدیم. از ترس اینکه مبادا این بار گناه از کمینگاهش بیرون آید و مرا پرت کند، بدنم به لرزه افتاد. ایستادم و به مشکلات بسیاری که بر سر راهم ظاهر می‌شد، فکر کردم. نیک برگشت و گفت: چرا ایستادی؟ حرکت کن. گفتم: می‌ترسم. گفت: چاره‌ای نیست باید رفت.
سر گذشت ارواح در برزخ (7)
با نگرانی به سمت پایین حرکت کردم، اما هنوز چند قدمی از لب دره پایین نرفته بودیم که یک موجود بالدار نورانی از آن سوی دره ظاهر شد و در یک چشم برهم زدن، خود را به نیک رساند و پس از اینکه جویای حال من شد، نامه را به او داد و پس از خداحافظی با همان سرعت بازگشت. نیک پس از خواندن نامه، آن‌را در پرونده اعمالم نهاد و لبخند زنان به طرفم آمد و گفت: مژده‌ای دارم. شگفت زده پرسیدم: چه شده؟
گفت خویشاوندان و دوستانت، برایت هدیه‌ای فرستاده‌اند، که هم اکنون توسط این فرشته الهی برایت آورده شده است و به همان اندازه از غم و اندوه تو کاسته خواهد شد. گفتم چطور؟
نیک در حالیکه به سمت آن دره وحشتناک اشاره می‌کرد، گفت: به خاطر این هدیه که عبارت است از خواندن قرآن و گرفتن مجالسی که در آن ذکر مصیبت حسین ابن علی (ع) خوانده شده و اشک‌هایی که بر ماتم آن عزیز ریخته‌اند، از این دره عبور نخواهیم کرد. از شنیدن این خبر شادمان شدم و برای همه‌شان طلب مغفرت کردم. 
آن اندک راه رفته را بازگشتیم و در مسیر آسان‌تر قدم نهادیم.

دره‌های ارتداد


پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگاه‌های هولناکی احاطه کرده بودند. نیک که گویا منتظر سوال من بود، رو به من کرد و گفت: این پرتگاه‌های وحشت آور، دره‌های ارتداد هستند که برای رسیدن به کف آن به حساب دنیا، سال‌ها راه است. در کف آن هم، کوره‌هایی از آتش قرار دارد که نمایی از آتش جهنم است و انسان‌هایی که درون آن جای گرفته‌اند تا قیامت، در عذاب الهی گرفتار خواهند ماند.
چنان وحشتی به من روی آورد که ناخواسته بر جای نشستم. نیک مرا بلند کرد و گفت: تو نگاهت به من باشد و اصلاً به پایین دره نگاه نکن. بدین سان جرأت کردم که قدم در این راه پر خطر گذارم.


نیک در حالیکه به سمت آن دره وحشتناک اشاره می‌کرد، گفت: به خاطر این هدیه که عبارت است از خواندن قرآن و گرفتن مجالسی که در آن ذکر مصیبت حسین ابن علی (ع) خوانده شده و اشک‌هایی که بر ماتم آن عزیز ریخته‌اند، از این دره عبور نخواهیم کرد

در این میان فریادی دره را فرا گرفت. با وحشت صورتم را برگرداندم. شخصی را دیدم که در حال سقوط به ته دره بود. در میان جیغ و فریادهایش که دلم را به لرزه درآورده بود، فریاد شادی گناهش را می‌شنیدم.
نیک که مانند من نظاره گر این صحنه بود، گفت: بیچاره تا اینجا را به سلامت گذراند، اما تا بر پا شدن قیامت، در ته دره خواهد ماند.
با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: او پس از سال‌ها دین داری، مرتد شده بود. (ارتداد در اسلام به معنی برگشتن از دین اسلام به دین دیگری می‌باشد)
از آن پس در راه رفتن بیشتر دقت می‌کردم و از ترس سقوط، پای خود را بر جای پای نیک می‌نهادم. هر چند گه گاه پایم می‌لغزید، اما سرانجام به سلامت، آن راه صعب و دشوار را پشت سر گذاشتیم و قدم به مسیری تنگ و پر پیچ و خمی نهادیم که اطراف آن را تپه‌های کوتاه و بلندی پوشانده بود. عبور از این راه نیز نگرانی‌هایی را به دنبال داشت .....
ادامه دارد...

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 8 آذر 1394  10:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها