پروردگارا...
کاش آنقدر صبور بودم که گره های زندگیم را...
سختی نمی پنداشتم...
زیرا همین گره ها هستند که...
عاقبت فرش زیبایی خواهند شد...
كه بر روی آن لم می دهم و...
به خود افتخار می کنم که...
ناشکرت نبودم...
و همیشه تو را سپاس گفتم...
چه زیباست که در اندیشه مان دوست داشتن باشد...
چه شادی بخش است...
وقتی نگاهمان می خندد...
چه مست می شود این دنیا...
آنگاه که...
دلمان پر از امید...
به فردایی روشن است...
من می دانم از همین صبح زیبا...
از این گنجشگهایی که...
رقصان آواز می خوانند...
از این صدای گذر آب در نهر کوچک زندگی مان...
می دانم، آری می دانم که...
امروز روز خوبی ست...
بی شک معجزه ای در راه است...