0

♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

توصيف دنيا و وظيفه ما در آن





 
متن حديث:

 

 

قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله وسلم): اَلا اِنَّ الدُّنْيا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً، وَ الاْخِرَةَ قَدِ احْتَمَلَتْ مُقْبِلَةً; اَلا وَ اِنَّكُمْ فى يَوْمِ عَمَل لاحِسابَ فيهِ، وَ يُوشَكُ اَنْ تَكُونُوا فى يَوْمِ حِساب لَيْسَ فيهِ عَمَلٌ. وَ اِنَّ الله يُعْطِى الدُّنْيا مَنْ يُحِبُّ وَ يُبْغِضُ، وَ لا يُعْطِى الآخِرَةً اِلاّ لِمَنْ يُحِبُّ، وَ إنَّ لِلدُّنْيا اَبْناءً وَ لِلآخِرَةِ اَبْناءً. فَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الآخِرَةِ، وَ لا تَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الدُّنْيا اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيْكُم: اَتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الاَمَلِ; فَاتِّباعُ الْهَوى: يَصْرِفُ قُلُوبَكُمْ عَنِ الْحَقِّ; وَ طُولُ الاَْمَلِ: يَصْرِفُ هِمَمَكُمْ اِلَى الدُّنْيا، وَ ما بعدهُما لاَِحَد مِنْ خَيْر يَرْجاهُ فى دُنْيا وَ لا آخِرَة.(1)

ترجمه:




پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: آگاه باشيد كه دنيا بار سفر را (بسته) و پشت كرده و رفته است و آخرت (پربار) در حال آمدن است. بدانيد شما در روزى هستيد كه روز عمل است و حسابى در كار نيست و به زودى روزى فرا مى رسد كه روز حساب است، نه عمل. خدا دنيا را به دوست و دشمن خود مى دهد و آخرت را تنها به دوستان خود عطا مى كند. هريك از دنيا و آخرت فرزندانى دارند. پس (بكوشيد) شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا. به درستى بدترين چيزى كه براى شما از آن مى ترسم دو چيز است. متابعت هواى نفس; و آرزوهاى دور و دراز، پيروى هوى، دلهايتان را از مسير حق منحرف مى گرداند و درازى آرزو، تمام فكر و ذكر شما را متوجّه دنيا مى كند. كسى كه اين دو صفت را داشت هيچ خير و سعادتى، نه در دنيا و نه در آخرت، نصيب او نخواهد شد.

نور هدايت


اين حديث را به چند قسمت تقسيم كرده و شرح مى دهيم:

1- «اَلا اِنَّ الدُّنْيا»: در اين جا دو جمله است كه حضرت مى فرمايد: دنيا بار سفر را بسته، پشت كرده و رفته است و آخرت پربار، در حال آمدن است. اين دو تعبير ارتحال (بار سفر را بستن و كوچ كردن) و احتمال آخرت با اين كه هنوز دنيا نرفته و آخرت هم نيامده براى اين است كه گاهى هر چيزى را كه مشرف به وقوع است به صورت ماضى تعبير مى كنند يعنى دنيا تمام شد و آخرت آمد; به اين معنى كه فرصت دنيا كم و آمدن آخرت قطعى است.
2- «اَلا وَ اِنَّكُمْ فى يَوْمِ عَمَل لاحِسابَ فيهِ; شما در روزى هستيد كه روز عمل است و حسابى در كار نيست.» اين مسأله مهمى است كه طبيعت دنيا با طبيعت آخرت تفاوت خاصّى دارد. اين جا بايد فقط عمل كرد و كشت و در آن جا، درو كرده و ثمرش را ديد - اين كه گاهى انسان در دنيا مكافات اعمال خودش را مى بيند، مسائل جزئى و خاص است و كلّى و همگانى نيست - اين تفاوت بسيار مهمّى بين دنيا و آخرت است و چون در دنيا، حساب و كتابى در كار نيست، انسان اهميّت چندانى نمى دهد براى اين كه نتيجه عملش را ملموس و عينى نمى بيند، اما وقتى در آخرت نتايج قطعى اعمالش را مى بيند در صدد بر مى آيد كه جبران كند ولى فرصت از كف رفته است و بازگشتى نيست.
از آيات قرآن بر مى آيد كه يكى از اسفناكترين حالات مجرمان وقتى است كه مى فهمند بد كرده اند آن گاه مى خواهند تلافى كنند و فرياد مى زنند، اما كسى به آنان گوش نمى دهد: «رَبِّ ارْجِعُونِ; خدايا! مرا بازگردانيد» مى گويند، تا جبران كنند; نداى اندوهبار «ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللهِ» بر مى آورند، امّا ديگر سودى ندارد.
گاهى در همين دنيا، چنين مسأله اى براى انسان رخ مى دهد; مثلا، به دانش آموزى مى گويند: تا جوانى، 
استعداد و فراغت بال دارى و هنوز زن و بچه و گرفتارى هاى زندگى به سراغت نيامده است، درس بخوان. اما او گوش نمى كند. بعد كه عمرى از او گذشت ديگر نه جسم آماده درس خواندن است و نه روح آماده; به هر كارى هم كه بخواهد وارد شود سواد مى خواهد و او كه سواد ندارد پس مجبور است عاطل و باطل باشد و يا به كارهاى پست تن در دهد. لذا پشيمان مى شود كه اى كاش در جوانى، به گفته هاى بزرگترها گوش داده بود! آرزو مى كند كه اى كاش جوان مى شد، و دوباره درس مى خواند! در حالى كه ديگر جوانى بر نمى گردد.
آخرت هم چنين است. اميرمؤمنان در نهج البلاغه به اين مطلب اشاره دارد: اين مرده هايى كه بر دوش ها حمل مى شوند و همه روزه آنها را به قبرستان مى برند، بهترين واعظ شما هستند: «فَكَفى واعِظاً بِمَوْتى...» مثل اين كه هرگز اهل اين دنيا نبودند. ببينيد در مراسم دفن، چگونه خاك بر روى مرده مى ريزند، فاتحه اى مى خوانند و خداحافظى مى كنند. مثل اين است كه صد سال اهل اين قبرستان بوده، و آخرت خانه هميشگى او بوده است. زود مرده را تشييع مى كنند، جنازه را بر مى دارند مبادا بوى آن بلند شود و آنان را بيازارد. او را به قبرستانى مى برند كه اگر در زمان حيات به او مى گفتند لحظه اى به آن جا برو، نمى رفت و وحشت مى كرد.
4- «وَ اِنَّ اللهَ يُعْطِى الدُّنْيا مَنْ يُحِبُ وَ يُبْغِضُ»: خداوند دنيا را به همه; چه كافر و چه مؤمن مى دهد، ولى آخرت منحصر به مؤمنان است. اين روايت مى رساند كه در پيشگاه الهى، دنيا ارزشى ندارد، چون اگر چنين بود آن را فقط به دوستانش مى داد. در بعضى از احاديث قريب به اين مضمون دارد كه، اگر دنيا به اندازه بال مگسى ارزش مى داشت خدا به كافر شربتى از آن را نمى داد.
اين دنيا دار بلوا و امتحان است. نه داشتن دنيا، دليل بر شخصيت است و نه از دست دادن آن دليل بر بى شخصيّتى، ولى آخرت چون ارزش دارد تنها به دوستانش مى دهد. مضمون اين جمله هم، كم و بيش در آيات قرآنى هست مفهومش اين است كه اگر ديديد اشخاص از نظر دنيايى متمكّن هستند - كه گاهى اين تمكّن خودش مايه عذاب است: «اِنَّما يُريدُ اللهُ اَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها; مى خواهد با مال آنان را عذاب كند.» - ناراحت نشويد و اگر روزى هم خداوند دنيا را از تو گرفت نگو من رانده درگاه الهى هستم، پس نه از اقبال دنيا شاد باش و نه از ادبار و روگردانى آن اندوهگين.
اگر با اين ديد، به دنيا بنگريم دنيا در نظر ما بسيار پايين مى آيد و ديگر براى چيزى كه ارزش ندارد، اين همه يقه چاك نمى دهيم، بلكه انسان محكم به ايمانش مى چسبد و آن را در راه دنيا قربانى نمى كند.
4- «اِنَّ لِلدُّنْيا اَبْناءً...»: دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند; بعضى فرزندان آخرتند و بعضى فرزندان دنيا. تعبير بسيار جالبى است، چون فرزند به سبب وراثت صفات پدر را داراست. قانون وراثت علاوه بر جنبه تشريعى، از نظر تكوينى هم بر فرزند حاكم است; فرزند صفات و ويژگى هاى پدر را به ارث مى برد.
دنيا داراى ظاهر و باطن است، آنها هم همين گونه اند، دنيا ناگهان در صبح و شام واژگون مى شود، آنها نيز چنينند. دنيا تو خالى، خراب و متغيّر است آنان نيز تو خالى، فاسد و خراب هستند. امروز دوست هستند و فردا دشمن، روزى براى انسان يقه چاك مى دهند روزى ديگر، بر قبر انسان لگد مى كوبند، ولى فرزندان آخرت هر كدام از ديگرى بهترند: اهل وفا، استقامت، صفا هستند; ظاهر و باطنشان يكى است. روايت مى فرمايد: «از فرزندان آخرت باشيد.»، البتّه اين جمله مى تواند به نكته ديگرى هم اشاره داشته باشد كه رابطه محبت ميان فرزند و پدر رابطه قوى و محكمى است; و به عبارت ديگر، فرزند تحت الحمايه پدر است و فرزندان هر دو (دنيا و آخرت) با پدرانشان (دنيا و آخرت) رابطه اى عاطفى دارند.
5- «اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ»: اين عبارت به گونه هاى مختلف و مضامين يكسان از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) نقل شده است، ولى مهم محتواى آنهاست. به هر حال، حضرت از دو دام و پرتگاه پرهيز مى دهد:
الف- متابعت هواى نفس;
ب- آرزوهاى دور و دراز.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيامدهاى هر كدام را بيان مى دارد:
الف- اتّباع هوى باعث انحراف انسان از مسير حق مى شود زيرا گاهى حق به نفع انسان نيست. اگر در جايى كه حق به نفع او نيست خودش را بر دين مقدم داشت معلوم مى شود خودخواه است نه خداخواه كه در اين صورت مصداق نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض مى شود و معناى تبعيض در دين هم، همين است.
خود خواهى و هوى پرستى حجابى در مقابل ديدگان انسان مى كشد كه آنچه موافق هوى است مى پسندد و مخالف آن را رها مى كند. لذا هوى پرستى سدّى در مقابل حق است. هوى پرستى تنها مانع عمل نيست، بلكه مانع درك هم هست; يعنى، آدم هوى پرست بد هم مى فهمد. هوى پرستى جلوى شعور انسان و درك واقعيّات را مى گيرد از اين رو، نمى تواند تصميم هاى مناسب بگيرد. امّا در اين مورد بين اهل علم و عوام فرق است: عوام در مورد چيزى كه مطابق نفس اوست، مى گويد: درست است كه خدا گفته، ولى بنده گنهكارى هستم و اين كار را مى كنم; ولى اهل علم آن را توجيه مى كند و مى گويد: اين از قبيل عناوين ثانوى، يا ضرورت است، و يا مى گويد: دليل شرعى آن ضعيف است، يا اصلا دليلى و مدركى در كار نيست. هزار كلاه شرعى به كار مى برد تا از زير بار آن خلاص شود. بنابراين براى درك معارف الهى، بايد نفس را مهذّب و پاك ساخت.
ب- آرزوهاى دراز تمام فكر انسان را به دنيا متوجّه مى كند و وقتى اين گونه شد آخرت فراموش مى شود. انسان وقتى آرزوهاى دراز داشته باشد، ديگر وقتى براى آخرت ندارد حال اگر كسى اين دو صفت را داشت هيچ خيرى نه در دنيا و نه در آخرت، نصيب او نخواهد شد شب و روز جان مى كند، امّا آسايشى نمى يابد.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

راه جلب محبّت خدا و محبّت مردم





 

 
متن حديث:




عَنْ اَبى سَعيدِ الْخُدْرِىِّ قالَ: سَمِعْتُ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ لِرَجُل يَعِظُهُ: اِرْغَبْ فيما عِنْدَ اللهِ يُحِبَّكَ اللهُ، وَ ازْهَدْ ما فى اَيْدِى النّاسِ يُحِبَّكَ النّاسُ. اِنَّ الزّاهِدَ فِى الدُّنْيا يُريحُ، وَ يُريحُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ الرّاغِبَ فيها يُتْعِبُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَة. لَيَجيئَنَّ اَقْوامٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ لَهُمْ حَسَناتٌ كَاَمْثالِ الْجِبالِ فَيُأْمُرُ بهم اِلَى النّارِ. فَقيلَ: يا نَبِىَّ اللهِ، أَمُصَلُّونَ كانُوا؟ قالَ: نَعَمْ، كانُوا يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَ يَأخُذُونَ وَ هْناً مِنَ اللَّيْلِ، لكِنَّهُمْ اِذا لاحَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَ ثَبُوا عَلَيْهِ.(1)

ترجمه حديث:





ابوسعيد خدرى مى گويد: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مردى پند مى داد و مى فرمود: آنچه را نزد خداست بطلب تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه نزد مردم است چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند. زاهد و بى اعتناى به دنيا جسم و جانش در دنيا و آخرت در آسايش است و خواهان دنيا، در دنيا و آخرت روح و بدنش در سختى است. در روز قيامت، اقوامى را مى آورند كه حسناتى بمانند كوه ها دارند، امّا امر مى شود كه به جهنم درآيند.
گفته شد: اى پيامبر خدا! آيا اينان نمازگزار بودند؟
فرمود: بلى، نماز مى گزاردند و روزه مى گرفتند و پاسى از شب را بيدار مى ماندند (و نماز شب مى خواندند).
ولى (گرفتارى اينان، اين بود كه) چون امرى از امور دنيا پيش مى آمد بر سر آن مى پريدند (و ملاحظه حلال و حرام آن را نمى كردند).


شرح حديث:





پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در اين حديث، مردى را اندرز مى دهد و آن گاه در پايان راجع به دنيا و خطرات آن بحث مى كند:
1- اگر مى خواهى خدا تو را دوست داشته باشد، آنچه را نزد خداست بطلب و اگر مى خواهى مردم تو را دوست بدارند به دست مردمان نگاه نكن و به مالشان چشم طمع ندوز.
«ما عِنْدَ اللهِ» چيست؟
مراد از عندالله، ثواب هاى الهى، قرب خداوندى و نعمت هاى اوست كه اگر طالب آن باشى، خدا تو را دوست دارد. امّا مردم وقتى تو را دوست مى دارند كه نسبت به چيزهايى كه مورد علاقه آنان است بى اعتنا باشى; زيرا بخل بر بشر بخل حاكم است و اين حاكميّت بخل در انسان باعث مى شود كه به فرد بى طمع علاقه مند باشند. واقعاً انسان براى حفظ موقعيّت خودش هم كه شده، به آنچه در دست مردم است بايد بى اعتنا باشد.
در طول تاريخ وقايع عجيبى در اين زمينه اتّفاق افتاده است: بعضى از حاكمان نزديكان و براردان خود را براى حفظ حكومتشان كشته اند. به عنوان مثال سلطان محمد فاتح، پادشاه عثمانى، وقتى به سلطنت رسيد، دستور داد تمام برادرهايش را كشتند، زيرا مى ترسيد آنها تهديدى براى حكومتش باشند. بعد از سلطان محمد فاتح در ميان عثمانى ها سنّت شد كه هركسى به سلطنت مى رسيد تمام برادرهايش را مى كشت.
در مورد يكى از پادشاهان اشكانى مى نويسند: وقتى به سلطنت رسيد پدر و سى برادر خود را كشت. بعد با مادرش ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج نيز، پدر و مادر خود را كشت. دنيا در نزد دنياپرستان چنين است.
2- كسى كه به دنيا بى اعتناست هم خودش و هم جسم و جانش راحت است و هم ديگران را راحت مى گذارد.
دلبستگى شديد به دنيا، واقعاً باعث رنج و تَعَب است; مثلا، خواب آسوده ندارد. بسيارند افرادى كه وقتى شب به خانه مى آيند تمام مسائلى را كه در روز در بازار بوده و معاملاتى را كه انجام داده اند در مقابل فكرشان رژه مى رود. اگر خوب بوده از خوشحالى خوابشان نمى برد و اگر بد بوده از اندوه. بايد با قرص خواب آور بخوابند، و روحشان در عذاب است، اما كسى كه به دنيا بى اعتناست، بدن روحش، در آسايش است. اين دستورات الهى دستوراتى نيستند كه فقط به درد آخرت بخورد و ثواب و عقاب آنها در آن جا ظاهر شود. اگر - پناه بر خدا - آخرتى هم نبود اجراى اين دستورات براى زندگى دنيا، براى سلامت جسم و روح و آرامش فكر هم لازم بود. مى گويند: بر اثر پيشرفت طب، تعداد بيماران جسمى كم شده، ولى تعداد بيماران روحى روز به روز زيادتر مى شود و شايد زمانى برسد كه دنيا به قول ما دارالمجانين بزرگى گردد و در تمام روى زمين فردى را كه دراى اعصاب سالم و خالى از هرگونه بيمارى روحى باشد، پيدا نكنيم. بيمارى هاى روانى و روزافزون، به عوامل زيادى بستگى دارد. دلبستگى شديد انسان به دنيا باعث مى شود كه دايماً روحش در عذاب باشد. واقعاً اگر ما در مسائل زندگى مادّى به آيه «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ; اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده ايد تأسّف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد.»(2) ايمان داشته باشيم و بدان عمل كنيم خيلى راحت هستيم. اين آيه نسخه سلامتى روح و زهد را در اين دو جمله، خلاصه و معنا كرده است.
زندگى دنيايى اهل ايمان نيز بهتر است، چون پول و ثروت سلامتى نمى آورد، و مقام دليل بر خوشبختى نيست. كسانى هستند كه همه چيز مادّى دارند، ولى از بدبخت ترين مردم دنيا و پيوسته در اضطراب هستند كه مبادا ديگران از آنها بگيرند و كلاه بر سرشان بگذارند! پس هميشه در رنج و عذابند. در مقابل بعضى هم هيچ چيز ندارند، ولى غنى ترين مردم عالم هستند. مراد از زهد اين نيست كه هيچ نداشته باشد، بلكه مراد اين است كه وابسته و دلبسته به دنيا نباشد.
بعد ابوسعيد خدرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه در روز قيامت، اقوامى را مى آورند كه به اينها امر مى شود به جهنّم بروند، در حالى كه براى آنان حسناتى مانند كوههاست. راوى مى پرسد: آيا اينها نماز هم مى خواندند؟ فرمود: «بله، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و به مستحبّات مى پرداختند و حتى قسمتى از شب بيدار مانده و نماز شب مى خواندند (اصحاب تعجّب كردند چه علتى باعث جهنّمى شدن آنان شده است؟). گرفتارى اينان، اين بود كه وقتى امرى از امور دنيا پيش مى آمد ملاحظه حلال و حرام آن را نمى كردند و بر سر آن مى پريدند.»
«وَثَبُوا عَلَيْهِ» تعبير بسيار پرمعنايى است. يعنى، مثل حيوانى كه وقتى طعمه اى را مى بيند خودش را روى آن مى اندازد اينان نيز در مورد دنيا، همين كار را مى كردند.
انسان هرچه در آيات و روايات از يك سو و در زندگى خودش و مردم از سويى و در تاريخ بشر از سوى ديگر مطالعه مى كند به حقيقت حديث «حُبُّ الدُّنْيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَة» آشناتر مى شود. حبّ دنيا معناى وسيعى دارد: دنيا فقط اموال و ثروت نيست. گاه انسان براى حب مقام، حبّ زن و هزاران حب ديگر سقوط مى كند و سرچشمه همه غارت ها حبّ دنياست. اين روزها به قدرى مسأله واضح شده است كه مخفى هم نمى كنند وقتى مى پرسند: چرا اين همه جنايت مى كنيد؟ مى گويند: در آن جا منافعى داريم. براى منافع خودشان هزاران جنايت و خيانت مى كنند. 
اين جنايتكاران، رك و پوست كنده مى گويند، اما اگر از بعضى از خشكه مقدّسان و متحجّران و بى تقوايان بپرسند چرا اين كار را كردى؟ به صورتى شرعى آن را درست و توجيه مى كنند، در حالى كه اگر مثل آنان مى گفتند: ما هم منافعى در اين كار داريم; شرافتمندانه تر بود، تا اين كه علاوه بر حبّ دنيا، ريايى هم داخل آن نمايند. وقتى از بعضى از مقدّس نماها وقتى از آنان سؤال مى شود: فلانى چطور است؟ مى گويد: حرف نزن كه در اين جا، شرع دهانم را بسته است. در حالى كه اگر گناه آن مؤمن را مى گفت بهتر بود، چون اين كلامى را كه او گفت فكر انسان را به همه جا مى برد كه اين شخص چه گناهانى مرتكب شده كه شرع دهان او را بسته است؟ از اينروست كه آن معلم اخلاق مى گويد: اين شخص خيال مى كند كه گناه نكرده، بلكه علاوه بر غيبت، ريا هم كرده است

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

قرآن، نورافكن شب هاى ظلمانى



 
متن حديث:




عَنْ اِبْنِ سَعيدِ الْخُدْرى، قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ فى خُطْبَتِه: لا عَيْشَ اِلاّ لِعالِم ناطِق، اَوْ مُسْتَمِع واع. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّكُمْ فى زَمانِ هُدْنَة، وَ اِنَّ السَّيْرَ بِكُمْ سَريعٌ، وَ قَدْ رَاَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ كَيْفَ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد، وَ يُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد، وَ يَأْتِيانِ بِكُلِّ مَوْعُود. فَقالَ لَهُ الْمِقْدادُ: يا نَبِىَّ اللهِ، وَ مَا الْهُدْنَةُ؟ فَقال(صلى الله عليه وآله وسلم): دارُ بَلاء وَ انْقِطاع، فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ، فَاِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعُ، وَ صادِقٌ مُصَدَّقٌ، وَ مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَى الْجَنَّةِ; وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَى النّارِ...(1)


ترجمه حديث:




از ابو سعيد خُدرى روايت شده كه گفت: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى ما خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود:
اى مردم، شما در زمان مهلت و آرامش هستيد و به سرعت مى رويد و به خوبى مى بينيد كه شب و روز چگونه هر چيز نو و تازه اى را كهنه و هر چيز دورى را نزديك مى گردانند و هر وعده اى را حاضر مى سازند.
آن گاه مقداد گفت: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، «هُدنة» چيست؟
حضرت(عليه السلام) فرمود: يعنى، دنيا سراى آزمايش و كوچ كردن است پس هنگامى كه رخدادها بر شما مانند پاره اى شب تار، مشتبه شد بر شما باد كه به قرآن بازگشت كنيد; چرا كه قرآن شفاعتگرى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود و راستگويى است كه سخنش تصديق شده است. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد (و به آن عمل كند)، او را به بهشت رهبرى مى كند و هركس آن را پشت سر بيندازد (و به آن بى اعتنايى كند) او را به جهنّم مى راند...




شرح حديث:




پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اى مردم! شما در زمان «هُدْنه» - توضيح آن مى آيد - هستيد، شما را در اين دنيا، آزاد گذارده و به شما اختيار داده اند. اين دنيا به سرعت در حال گذر است. شب و روز، هر چيز تازه اى را كهنه مى گرداند و هر دورى را نزديك مى كند و هر وعده اى را به انجام مى رساند. جاى تعجّب اين است كه ما در محيطى زندگى مى كنيم كه در آن قرار و آرامى نيست، همه چيز با شتاب در حال دگرگونى است. به قول مرحوم اقبال:
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم *** موجيم كه آسودگى ما عدم ماست
موج، حركت است و اگر آرام گردد اصلا موجى در كار نيست. وقتى انسان به حالات انسان ها مى نگرد، مى بيند كه بچّه ها به سرعت جوان و جوان ها پير و پيران رهسپار قبرستان مى شوند. اين اطلاعيّه هاى وفات، هشدارى است به همه انسان ها.
در ادامه، مقداد مى پرسد: اى پيامبر خدا! هدنه چيست؟
فرمود: دنيا، آزمايشگاه است; دورانى است كه شما را به حال خودتان گذاشته اند، خداوند به شما كارى ندارد; و در مقابل گناهان و اعمالى كه انجام مى دهيد، فوراً مجازاتتان نمى كند.(2)
بعد حضرت دستورى فرمودند كه در بسيارى از كتب، به صورت روايت مستقلّى نقل شده است:
فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ...; اگر كارها بر شما چون شب سياه و ظلمانى مشتبه شد به دامن قرآن چنگ بزنيد، چرا كه قرآن هم شفاعت مى كند و هم شفاعتش پذيرفته مى شود; هم راستگوست و هم خدا آن را تصديق كرده. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد او را به بهشت رهنمون مى شود و كسى كه آن را پشتِ سر بيندازد او را به جهنّم مى راند.»
پيش رو داشتن و پشت سر انداختن قرآن، دو معنا مى تواند داشته باشد:
1- توجّه به قرآن و بى اعتنايى به آن;
2- قرآن استاد انسان باشد نه ابزار او; يعنى، خود را بر قرآن عرضه كند، نه قرآن را بر خود.
بعضى از افراد هستند كه وقتى پيش داورى هاى خود را كردند و تصميمشان قطعى شد، در لابلاى قرآن مى گردند كه آيه اى منطبق با فكر خودشان بيابند. آنان فقط به همان آيه اى كه يافته اند تمسّك مى جويند و آيات ديگر را رها مى كنند و با اين عمل، مصداق آيه «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»(3) مى شوند و مى گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و بعضى را انكار مى كنيم. پيداست كه چنين فردى قرآن را پشت سر خود افكنده است.
بسيارى از مذاهب انحرافى - كه در اسلام پديد آمده اند، مانند: وهابيّت - به همين درد مبتلايند. انسان وقتى در عقايد آنان دقيق مى شود مى بيند آيات واضح و روشن را وا نهاده و آياتى كه معناى دو پهلو دارد و بر مقصودشان منطبق است گرفته اند.
در مقابل، دسته اى خود را شاگرد قرآن مى دانند و مى گويند: تصميم ما، همان گفته قرآن است; قرآن را راهنماى حلّ مشكلات خويش مى دانند و مصداق آيه: «فَلا وَ رَبَّكَ لايُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لايَجِدُوا فى اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»(4) هستند; به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند; و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند; و كاملا تسليم باشند.
حتماً شنيده يا در كلمات قصار، نهج البلاغه، خوانده ايد كه، «اَلاِْسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ; اسلام همان تسليم است.»(5) و تا فرد در مقابل قرآن، تسليم محض نباشد مسلمان واقعى نخواهد شد. اين كه كسى عقيده خود را بر قرآن تحميل كند، نادرست و نوعى خودپرستى است، چون قرآن مى فرمايد: بايد، هم در ظاهر و هم در باطن، تسليم باشند.
با اين همه تأكيدهايى كه در اين زمينه وجود دارد، باز قرآن در حوزه هاى ما آن مقام بايسته و شايسته را ندارد. كاش آن مقدارى كه ما به علم معانى و بيان اهميّت مى دهيم، به خود قرآن و تفسير آن اهميّت مى داديم، براى اين كه همان گونه كه در قرآن، ما معتقديم: «... و لارَطْب وَ لا يابِس اِلاَّ فى كِتاب مُبين»;(6) و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين، و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اينكه در كتابى آشكار ]در كتاب علم خدا[ ثبت است.»
عدّه اى، همچون وهّابيها فقط به الفاظ قرآن اهميّت مى دهند و در قرائت مى كوشند، امّا به محتواى آن كارى ندارند، وقتى قارى قرآن، آيات را يك نفس مى خواند، الله الله مى گويند، امّا زمانى كه آيات تكان دهنده قيامت، قرائت مى شود، چون يك نفس نخوانده الله الله ندارند.
قرآن در بين ما مظلوم است، قرآن بايد كتاب درسى ما باشد. و بايد بحث تفسيرى داشته باشيد، به عنوان اين كه قرآن چه مى گويد، نه اين كه من چه مى گويم. مهمّ اين است كه معتقد شويد، هرچه بيشتر با قرآن كار كنيد، نورانيّت، صفا و درك تازه اى نصيب شما مى شود. روشنايى فكر انسان، آن لحظاتى است كه با قرآن كار مى كند و بايد بدانيد در مورد قرآن، سه وظيفه مهم داريد: تلاوت قرآن; فهم قرآن و از همه مهمتر، عمل به قرآن.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

دو ديدگاه درباره دنيا و آخرت





متن حديث:




عَنْ نافِع عَنِ ابْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله(صلى الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ: اَيُّهَا النّاسُ، هذِه دارُ تَرَح لا دارُ فَرَح، دارُ الْتِواء لا دارُ اسْتِواء، فَمَنْ عَرَفَها لَمْ يَفْرَحْ لِرَجاء وَ لَمْ يَحْزُنْ لِشَقاء. اَلا وَ اِنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، فَجَعَلَ بَلْوَى الدُّنيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً... .(1)

ترجمه حديث:





نافع از ابن عمر نقل مى كند كه گفت: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود: اى مردم! دنيا خانه غم و اندوه است نه خانه شادى و خنده; و منزلى است كه با پيچيدگى و سختى آميخته است، دنيا خانه اى نيست كه همه چيزش هموار و صاف باشد.
پس كسى كه ماهيّت آن را شناخت نه با كاميابى ها و پيروزى هايش خوشحال مى شود و نه با شكست هايش ناراحت و غمگين. بدانيد خداوند دنيا را جاى بلا و آزمايش و آخرت را جاى پايان كار آفريده است; و از اين رو، سختى و بلاى دنيا را سبب ثواب و پاداش آخرت قرار داده است.


شرح حديث:





در اين حديث دو ديدگاه در مورد دنيا و آخرت بيان شده است:
1- دنيا، خانه غم و اندوه و خانه پيچيدگى است، نه منزلى كه همه چيزش صاف و هموار باشد.(2) در واقع اين واقعيّتى است كه در مشاهدات عينى خودمان آن را مى بينيم. با چشم خود مى بينيم كه همه چيز در حال زوال و تغيير است و چيزى در اين دنيا، بقا و دوام ندارد. از نظر علمى هم ثابت شده است كه دنيا رو به فرسودگى مى رود و خورشيد با اين عظمت روزى خاموش مى شود، همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «اِذَا الشَّمْسُ كُورَّتْ».(3) تمام عالم هستى روز به روز در حالى پوسيدگى و فرسايش است همان چيزى كه امروز آن را انتروپى; يعنى، كهولت، فرسودگى و پوسيدگى مى نامند.
بنابراين، نبايد اين دنيا را، خانه شادى دانست. اگر ما ماهيّت دنيا را بدين گونه شناختيم هرگز با پيروزى ها خوشحال و با شكست ها غمگين نمى شويم. اين ديد صحيح، نتيجه جهان بينى مسلمان نسبت به دنياست كه در حقيقت معناى همان آيه «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتيكُم»(4) است. مى دانيم كه آفتاب هر روز طلوع مى كند بنابراين نه از طلوعش ناراحت مى شويم و نه از غروبش، اگر انسان باور داشته باشد كه دنيا ناپايدار است، دو اثر تربيتى در وجود انسان مى گذارد، همان گونه كه على(عليه السلام) در نهج البلاغه، مى فرمايد: تمام زهد در اين جمله خلاصه شده است: «اَلزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قالَ اللهُ سُبْحانَهُ:لِكَيْلا تَاْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُم; تمام «زهد و وارستگى» در دو جمله قرآن خلاصه شده است: بر آنچه از دست شما رفته تأسّف نخوريد و بر آنچه خداوند به شما داده (بيش از اندازه) شادمان نگرديد»(5). زهد; يعنى، وارستگى، آزادى از قيد و بند عالم مادى.
2- ديدگاه دوّم نسبت به دنيا ادامه فرمايش حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه فرمود: دنيا دار بلواست; يعنى، دنيا جاى آمادگى و به منزله جنين براى آخرت است، چون جنين در رحم، كامل شده و آماده توّلد مى شود. خلاصه دنيا مدرسه است. اگر دوران جنينى را خوب بگذراند، بعد از تولّد، از نعمت هاى آن عالم خوب استفاده مى كند، امّا اگر جنين ناقص متولّد شد، جز رنج و درد نصيبى ديگر نخواهد برد و راه بازگشتى هم ندارد.
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ويژگي هاي بندگان خوب خدا


الحديث

عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .
(بحار، ج 74 ص 179) 



ترجمه

از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(ص) براى ما خطبه اى خواند كه از آن خطبه، چشم ها گريان شد و دل ها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد. 



شرح

مسئله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است; و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلا، كسى اصلا از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك كرده و نمى خورد، چنين تركى كه براى ناتوانى است اهميّت ندارد بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند و به فرموده پيامبر در حالى كه صاحب مقام و موقعيّت اجتماعى بالايى است، تواضع(1)

افراد در مسئله ترك گناه مختلفند. گروهى از انسان ها از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند، لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست، گاهى صفاتى در انسان وجود دارد كه با گذشت شصت سال از عمرش از وجود آنها بى خبر است چرا كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند. اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد. و به همين جهت است كه گفته مى شود براى شناخت نقاط ضعف از دشمنان و يا دوستان دلسوزِ منتقد (نه عيب پوش) استفاده كنيد و از همه بهتر اين است كه انسان خود منتقد خويش باشد. اگر بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزشش از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:

نفس اژدهاست او كى مرده است از غم بى آلتى افسرده است

پس به همين جهت پيامبر(ص) مى فرمايد: «برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت، زاهد و در كمال قدرت، منصف و در عين عظمت، متواضع باشد».
اين سفارش خطاب به همه است، به خصوص به اهل علم، چرا كه امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيم تر باشد، لغزش هاى او هم بزرگ تر است و هر كارى حسّاس تر باشد خطراتش هم بيشتر است: «اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم; مخلصان در خطر بزرگى هستند».
انسان مادامى كه جوان است هر گناهى را مرتكب مى شود و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم، كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است، و يا به خود وعده مى دهد كه وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى بخواهد به ميهمانى و ضيافت الهى برود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه به ميهمانى قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146). 
2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 465) 1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

آثار روانى دنياپرستى


 

 
متن حديث:

 

 

 

 

 

عَنْ اِبْنِ عَبّاس قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ: اِنَّهُ ما سَكَنَ حُبُّ الدُّنْيا قَلْبَ عَبْد اِلاّ الْتاطَ فيها بِثَلاثِ: شُغْل لايَنْفَدُ عَناؤُهُ; وَ فَقْر لايُدْرَكُ غِناهُ; وَ اَمَل لايَنالُ مُنْتَهاهُ. اَلا اِنَّ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةَ طالِبَتانِ وَ مَطْلُوبَتانِ، فَطالِبُ الاْخِرَةِ تَطْلُبُهُ الدُّنْيا حَتّى يَسْتَكْمِلَ رِزْقَهُ; وَ طالِبُ الدُّنْيا تَطْلُبُهُ الاْخِرَةُ حَتّى يَأْخُذَهُ الْمَوْتُ بَغْتَةً...(1)

ترجمه حديث:

 

 

 

 

 

ابن عباس مى گويد: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود: كسى كه گرفتار دوستى دنيا گردد، سه بلا دامنگير او مى شود: اشتغال فكريى كه بر اثر آن خستگى او تمام نمى شود، فقرى كه بى نيازى با آن نيست و آرزوهاى طولانى كه سرانجام ندارد. آگاه باشيد كه دنيا و آخرت هر دو، هم طالبند و هم مطلوب پس كسى كه سراغ آخرت رفت، دنيا خود به خود سراغ او مى آيد تا از روزى خود بطور كامل بهره بردارى كند. و خواهان دنيا، آخرت به سراغ او مى آيد تا اين كه مرگ ناگهانى او را دريابد و به كام خويش فروكشد.

شرح حديث:



 

 

 

در روايات راجع به حبّ دنيا - البتّه به معناى دنياپرستى، نه علاقه هايى كه روى ميزان باشد - تعابير مختلفى وجود دارد به عنوان مثال دوستى دنيا، سر منشأ همه گناهان است و شاخه هاى فراوانى دارد در اين حديث، آثار حب دنيا از نظر روانى بحث مى شود: انسانى كه گرفتار حب دنيا شود سه بلا دامنگير او مى شود و در واقع سه ناراحتى روحى پيدا مى كند:(2)
1- اشتغال فكرى هميشگى: اشتغال فكريى پيدا مى كند كه بر اثر آن هميشه خسته است و خستگى او هم برطرف نمى شود. شبيه همين تعبير در نهج البلاغه، هم وجود دارد: «مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا، الْتاطَ قَلْبُهُ مِنْها بِثَلاث...»(3)
2- فقر دايمى: فقر معنويى كه غنايى با آن نيست و هرچه بيشتر از دنيا به دست مى آورد باز احساس كمبود مى كند، براى اين كه در واقع بى نيازى، خارج از وجود انسان نيست، بلكه در درون جان اوست. آدم دنياپرست هميشه تشنه و گرسنه است و هيچ گاه سيراب نمى شود. 
3- آرزوهاى طولانى بى سرانجام: آرزوها هم از او دست بر نمى دارند و هر كدام كه برآورده شود، آرزوى ديگرى پيش مى آيد و آرزوهايش نامتناهى مى شود. چنين انسانى هرگز آرامش نمى يابد; يعنى، اين موضوع دست به دست هم داده و آرام و قرار را از او مى گيرد به طورى كه در نماز به فكر دنياست، در غذا به فكر دنياست. نمى داند چه خوانده و چه خورده است.
در اين جا نكاتى لازم به ذكر است:
الف- مردم به چيزهايى اهميّت مى دهند كه در واقع ارزشى ندارند، چرا كه مهم اين است كه انسان در زندگى دنيا، آرامش روحى داشته باشد. با اين كه امروزه زندگى بشر مرتّبتر و بهتر شده است، بر اساس آمارها فشار و ناراحتى هاى روحى و روانى بيشتر شده است; به عبارت ديگر، مشكلاتى كه در گذشته بوده، امروز براى بشر نيست; مثلا، سفرها كوتاه شده، در حالى كه در گذشته مى گفتند: «اَلسَّفَرُ قِطْعَةٌ مِنَ السَّقَرِ; مسافرت پاره اى از جهنّم است». با تمام اين مسائل، مشكلات روحى افزون شده است. چرا كه ناآرامى هاى فكرى انسان زياد شده است. اكنون بايد پرسيد براى چه ناآرامى افكار انسان بيشتر شده است؟
دو عامل بسيار مهم براى آن ذكر شده است:
1- نداشتن ايمان;
2- دنيا پرستى.
گاهى دنياپرستى در بهترين مراكز عبادت; مانند حج، دامن انسان را مى گيرد. واقعاً تماشايى است كه مخلوقات خدا در حج دارند چه مى كنند. در آن جا انسان در عالمى ديگر است، اما وقتى دنياپرستى انسان را مى گيرد در مكه هم به دنبال دنيا، از اين طرف به آن طرف مى رود، در حالى كه شايد بعضى از آنان اصلا در ايران سراغ آن نمى روند.

شاخه هاى دنياپرستى:
دنياپرستى، تنها به پول پرستى نيست، ممكن است به حب جاه، مقام و ساير عناوين دنيوى باشد; مثلا، وقتى وارد مجلس شد و در پايين مجلس نشست شب خوابش نمى برد، فكرش ناراحت است كه به او توهين شد؟ كم كم همين موضوع گسترش مى يابد و اين توهين به خود را توهين به اسلام و مقدسّات و توهين به حوزه علميه مى داند. خلاصه مشتى اراجيف درست مى كند. لذا گفته اند: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قلوب الصِّدّيقينَ حُبُّ الْجاهِ; آخرين چيزى كه از دل هاى صدّيقين خارج مى گردد حب جاه و مقام است».
«اَلا اِنَّ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةَ طالِبَتانِ و مَطْلُوبَتانِ»: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با اين تعبير جديد باز بى اعتبارى دنيا را مطرح كرده است، كه تعبير جالبى است: «دنيا و آخرت هر دو، هم طالبند و هم مطلوب.» در هر سمتى قرار بگيريم آنها در سمت ديگر قرار مى گيرند و بالعكس; مثلا، وقتى طالب آخرت شديم دنيا به سراغ ما مى آيد و ما مطلوب دنيا مى شويم; براى اين كه خداوند روزى هايى را كه مقدّر كرده آن روزى هاى حتمى به سراغ من مى آيد پس گرچه من طالب آخرت باشم دنيا طالب من مى شود و سراغم مى آيد. عكس قضيه هم همين طور است اگر طالب دنيا شدم آخرت سراغ من مى آيد. مى آيد تا مرا به سوى مرگ بكشاند من سرگرم دنيا هستم كه ناگهان مرگ دامنم را مى گيرد.
خيال نكنيد اگر كسى سراغ آخرت رفت از دنيا محروم مى شود. خير، اگر تلاش براى آخرت باشد از دنيا محروم نيست. من بارها روى اين مسأله فكر كرده ام كه ما اگر خواهان دنيا باشيم بايد هم اهل دنيا باشيم و هم اهل آخرت. براى اين كه اگر بخواهيم در اين دنيا زندگى كنيم بايد به هم اعتماد داشته باشيم، چون اگر به هم اعتماد نكنيم، زندگى اجتماعى ناممكن مى گردد. اگر ميليون ها آجر پراكنده را روى هم بريزند ساختمانى ساخته نمى شود، اما بر طبق اسلوب و نظامى خاص مى توان با آن عمارتى نو ساخت. اگر اهل دنيا هستيم بايد اهل آخرت هم باشيم و بايد به يك سلسله مبانى معتقد باشيم تا بتوانيم در كنار هم، با امنيّت و آرامش زندگى كنيم. اگر جامعه مؤمن شد، مردم نسبت به هم خوشبين مى شوند و به هم اعتماد مى كنند و جوّ صميمى و درستى به وجود مى آيد.
پيامبر كه «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّه» است مى داند درد ما كجاست، لذا روى دردها انگشت مى گذارد و مرهم و دواى آن را نشان مى دهد. الان اگر شما پرونده هايى كه در دادگاه ها هست، ببينيد متوجّه مى شويد كه هيچ يك از دعواها در مورد كارى معنوى نبوده است تمام پرونده ها، در مورد امور دنيوى است، براى مقدارى مال دنيا به جان هم مى افتند و خيانت و جنايت مى كنند. گاه دو برادر در مقابل هم مى ايستند. واقعاً ريشه همه گناهان، حب دنياست. قرآن مى فرمايد:: «زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الاَْنْعامِ; محبّت امور مادّى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و... در نظر مردم جلوه داده شده است.»(4) زنان، بچه ها، پول هاى نقد و... زينت حيات هستند. در آيه، فعل مجهول استعمال شده به گونه اى كه ذهن انسان به همه جا مى رود كه آيا آن را شيطان زينت داده، يا دوستان، يا شهوات و يا به يك معنا خدا براى امتحان؟ اين همه تزيين همه جانبه اجازه حركت نمى دهد، لذا اسلام پى در پى سفارش ترك مى دهد، تا سدّى در مقابل شهوات پايان ناپذير بشر درست كند، چرا كه جاذبه هاى دنيا بسيار زياد است.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

استفاده از لحظه هاى دنيا



 
متن حديث:


قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): لاتَسُبُّوا الدُّنْيا، فَنِعْمَتْ مَطِيَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَيْها يَبْلُغُ الْخَيْرَ، وَ بِها يَنْجُو مِنَ الشَرِّ، اِنَّهُ اِذا قالَ الْعَبْدُ: لَعَنَ اللهُ الدُّنْيا، قَالَتِ الدُّنْيا: لَعَنَ اللهُ اَعْصانا لِرَبِّهِ....(1)


ترجمه حديث:



پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: به دنيا، دشنام ندهيد، چرا كه مركب راهوار خوبى براى مؤمن است كه با آن به خوبى ها مى رسد و از بديها نجات مى يابد. هر وقت بنده اى مى گويد: خدا، دنيا را لعنت كند; دنيا مى گويد: خدا لعنت كند كسى را كه گناه كرده است، نفرين خدا بر گناهكارترين ما.

شرح حديث:



در مدح و ذمّ دنيا، روايات گوناگونى وارد شده است. اين حديث، از جمله احاديثى است كه دنيا را مدح مى كند. اگر دقّت كرده باشيد، بسيارى از مردم به دنيا، ناسزا مى گويند; مثلا مى گويند: اى زمانه ملعون، اى فلك كج رفتار و...، حال آن كه پيامبر مى فرمايد: «به دنيا دشنام ندهيد، چون براى مؤمن مركب راهوارى است كه با آن مى تواند به همه چيز برسد.»(2)
وقتى تو دنيا را لعن مى كنى دنيا نيز در جواب تو مى گويد: خدا لعنت كند هر كدام از ما را كه بيشتر خدا را عصيان كرده است; يعنى، اگر من معصيت كردم خدا مرا لعنت كند و اگر تو كردى، بر تو نفرين باد.
بحث از دنيا، بحث دامنه دارى است، ولى بطور خلاصه مى توان گفت: دنيا تجارتگاه و سجده گاه اولياى الهى است;(3) وسيله آماده اى است كه مى توان از آن به طور صحيح بهره برد و نردبانى براى عروج به ملكوت باشد، اما مهم اين است كه بدانى عمرت را در دنيا چگونه گذراندى، چون دنيا، ساعت عمر است و اين امكانات و نيروهاى جسمانى و عقلانى خود را چگونه صرف كردى، جوانى را در چه راهى به كار بستى؟ زيرا در قيامت از چند چيز سؤال مى شود: از جوانى، از عمر، از ثروت و...(4)
به اين چند نمونه توجّه كنيد:
1- ضربتى كه امام على(عليه السلام) در روز خندق يا احزاب بر پيكر «عمروبن عبدود» زد از عبادت جنّ و انس برتر بود. حال مگر على(عليه السلام) از چيزى غير از همين دنيا استفاده كرد؟ در لحظه اى از عمرش، به كمك شمشير و قوّت بازو، اسلام را - كه به مويى بسته شده بود - نجات داد، چرا كه ضربت او، رمز تداوم اسلام، در آن لحظات حسّاس بود. پس دنيايى كه انسان مى تواند در آن كارى انجام دهد كه از عبادت جنّ و انس برتر باشد، چيز بدى نيست.
2- عبدالرحمن بن ملجم مرادى و شمر بن ذى الجوشن از همين دنيا و از شمشير و نيروى مادّيشان بهره بردند. يكى در مسجد كوفه و ديگرى در كربلا به سبب اعمالشان، بدبخت ترين مردم شدند.
تفاوت در كجاست؟ تفاوت در چگونگى استفاده از ابزارى به نام دنيا است. شهداى كربلا در نصف روز به بالاترين شرافت هاى دنيوى و اخروى دست يافتند و مى بينيد عمل آنان در آن نيم روز چه بركتى داشت و منشأ تمام انقلاب ها و برنامه هاى اسلامى ما شد. بنابر اين، آنچه در اختيار داريم سرمايه بسيار بزرگى است كه بايد قدر آن را بدانيم. افسوس كه ما به ارزش اين نعمت بزرگ پى نبرده ايم! اگر در ساعات عمر و جوانى، قدر استعداد و هوش خدادادى را بدانيم، به همه جا مى توانيم برسيم; چرا كه دنيا مجموعه اين امكانات است.
در ذيل همين روايت جمله اى دارد كه مرحوم سيّد شريف رضى(ره) همين مضمون را به شعر درآورده است:
يقولون الزمان به فساد *** فهم فسدوا و ما فسد الزمان;
مردم مى گويند روزگار تباه و فاسد شده در حالى كه خود ايشان فاسد شده اند و روزگار تباه و فاسد نشده است.
به عبارت ديگر مردم مى گويند: دنيا خراب شده، در حالى كه خراب نشده، بلكه ما از آن بد استفاده مى كنيم; آفتاب و ماه مى تابند، باران مى بارد، زمين مى روياند، قلب آدمى كار مى كند و...، اينها بد نيست، بلكه آدمى از آنها بد استفاده مى كند. بايد به اين نكته توجّه داشته باشيم كه خداوند سرمايه هاى زيادى به ما داده كه از آن جمله: سرمايه انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است كه اگر قدر آن را ندانيم دنيا بر ما لعنت مى فرستد.
دنيايى مذمّت شده كه هدف باشد و به صورت ناصحيح از آن استفاده گردد. شمشير بد است اگر در دست ابن ملجم باشد، و خوب است اگر در دست على(عليه السلام) باشد. خلاصه اين كه، اهداف، نتايج و سرمايه ها مهمّ است.(5

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ضعف يقين




 
متن حديث:


عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِكِ قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): اِنَّ مِنْ ضَعْفِ الْيَقينِ اَنْ تُرْضِى النّاسَ بِسَخَطِ الله تَعالى، وَ اَنْ تَحْمَدَهُمْ عَلى رِزْقِ اللهِ تَعالى وَ اَنْ تَذُمَّهُمْ عَلى مالَمْ يُؤْتِكَ اللهُ... اِنَّكَ اِنْ تَدَعُ شَيْئاً للهِ اِلاّ اَتاكَ اللهُ خَيْراً مِنْهُ، وَ اِنْ تَأْتى شَيْئاً تَقَرُّباً اِلَى اللهِ تَعالى اِلاّ اَجْزَلَ اللهُ لَكَ الثَّوابَ عَنْهُ. فَاجْعَلُوا همتّكم اَلاْخِرَةَ لايَنْفَدُ فيها ثَوابُ الْمَرْضِىِّ عَنْهُ، وَ لا يَنْقَطعُ فيها عِقابُ الْمَسْخُوطِ عَلَيْهِ.(1)

ترجمه حديث:



انس بن مالك روايت كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بدرستى كه از ضعف يقين اين است كه در عوض خشم الهى مردم را از خود خشنود سازى و براى روزيهايى كه خداوند (به تو) داده، مردم را ستايش كنى و بر چيزى كه خداوند از تو بريده و قطع كرده، آنان را ملامت نمايى. چيزى را براى خدا ترك نمى كنى، جز اينكه خداوند بهتر از آن را به تو مى دهد و كارى را براى خشنودى او انجام نمى دهى، جز اينكه ثواب فراوان به تو مى دهد. پس همّت شما آخرت باشد، زيرا ثواب و پاداش بنده نيكوكار كه خداوند از او راضى است و عقاب و مكافات بدكار كه مورد خشم خداست پايان نمى پذيرد.


شرح حديث:



مطابق اين حديث حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، شش مطلب بيان فرمود:
1- يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه انسان در عوض غضب الهى مردم را از خودش راضى كند; يعنى، انسان مردم را در مقدّرات خودش، مؤثرتر از خداوند - تبارك و تعالى - بداند. انسان بايد به ربوبيّت و ربّ العالمين بودن خدا معتقد باشد و ايمان قوى داشته باشد كه هر چه هست از اوست. قرآن در اين زمينه مى فرمايد: «تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ; به هركس بخواهى حكومت مى بخشى; و از هركس بخواهى، حكومت را مى گيرى هركس را بخواهى عزّت مى دهى; و هر كه را بخواهى خوار مى كنى.»(2) چون مى دانم روزى دهنده من، خداست; از هيچ كس نمى ترسم، پيش كسى سر خم نمى كنم. اگر او مرا يارى كند و تمام عالم مخالف من باشد نمى توانند كارى انجام دهند. پس اگر مى بينيم گاه بعضى، نزد مردمان فرو مايه سر فرو مى آورند، ناشى از ضعف يقينى است كه دامنگير انسان مى شود. البتّه يقين مراتبى دارد كه اين مراتب در عمل انسان مؤثّر است، زيرا عمل، بازتاب عقيده است يهمى به هر اندازه كه عقيده محكم باشد، عمل پاك تر است. غالباً آلودگى اعمال، به سبب آلودگى عقايد است. اين كه مى گويند: همه چيز حتى اخلاق و فروع دين را بايد در اصول عقايد درست كرد، براى همين است.
يقين سه مرتبه معروف دارد:
1- علم اليقين;
2- عين اليقين;
3- حق اليقين.
به عنوان مثال گاهى انسان از دود پى به وجود آتش مى برد كه اين را علم اليقين مى گويند; گاهى آتش را مى بيند كه اين عين اليقين است و گاهى آتش را با تمام وجود، حس مى كند كه، اين حق اليقين است; به عبارت ديگر، گاهى دليل عقلى است; گاهى شخص با چشم مى بيند; و گاهى تجربه هم مى كند.(3)
حال اگر در مورد مال يتيم - مثلا - چنين مراقبتى باشد كه در قرآن مى خوانيم: «اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ اَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً; كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند (در حقيقت) تنها آتش مى خورند»(4) و يا ايمان داشته باشد كه انفاق چيزى از انسان كم نمى كند، بلكه بر مال او مى افزايد. همان گونه كه در قرآن آمده است: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فى سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ; كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند; كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد; و خداوند آن را براى هركس بخواهد (و شايستگى داشته باشد) دو يا چند برابر مى كند.»(5) در اين صورت هيچگاه دست به گناه نمى زند.
مرتبه هاى بالاى يقين اين گونه است كه اگر بهترين ميوه ها را در كنارش بگذارى و آتش را در طرف ديگرش، هر دو به نظر او يكى است همان طور كه از آتش مى پرهيزد، از آن ميوه ها - كه مثلا مال يتيم است - مى گريزد.
اين جاست كه بايد پايه هاى ايمان را محكم كرد، يك مقدارش را بايد از خدا خواست و با استغاثه و تضرّع در نيمه هاى شب، از خدا يقين كامل بطلبيم و بگوييم: «يا واهِبَ الْيَقينِ! ارْزُقْنِى الْيَقينَ; عِلْمَ الْيَقينِ وَ عَيْنَ الْيَقينِ وَ حَقَّ الْيَقينِ». اگر اينها را به انسان بدهند و در مقابلش همه دنيا را از انسان بگيرند سهل است; و برعكس اگر همه دنيا را بدهند و انسان آنها را نداشته باشد جز درد و بدبختى چيز ديگرى نيست. حقيقت مطلب. همان يقين است كه بايد از طريق تعلّم و عمل به دست آورد، چون ايمان و عمل در يكديگر تأثير متقابل دارند لذا در قرآن در كنار ايمان، عمل صالح نيز ذكر شده است. خلاصه اگر انسان به حق اليقين برسد، بيمه شده است.
2- يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه تو گمان مى كنى آنان روزى دهنده اند لذا، سپاسشان مى گويى و ستايششان مى كنى. بعضى ها مى گويند: اگر فلانى نبود من بيچاره مى شدم يا از گرسنگى مى مردم و يا گاهى به صورت شرك آلودش مى گويند: اول خدا، دوم شما او را در كنار خدا قرار مى دهد، ولى به ترتيب; در حالى كه اصلا مقايسه شدنى نيستند، بنده كجا و مولا كجا! درست است كه، «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ; كسى كه شكر مخلوق را نمى گويد شكر خالق را هم به جا نمى آورد»، اما اين كه بگويد: اين بنده را هم در كنار خدا داشته باشم تا به من كمك كند، شرك است.
3- عكس آن هم اين است كه انسان بگويد: فلان كس نان مرا بُريد. مردم را بر چيزى كه خدا از تو بريده است، مذمّت كنى. خدا براى مصلحتى، يا دليلى و يا مجازات تو، روزى ات را قطع كرده، و آن فرد وسيله بوده است.
در ادامه، حضرت سه مطلب را مطرح مى كند:
الف- اگر انسان چيزى را براى خدا رها كند خداوند بهتر از آن را به او مى دهد. مبادا گمان كنى چيزى را كه براى خدا مى دهى زيان مى كنى، نه تنها ضرر نمى كنى بلكه نفع هم مى برى.
ب- اگر هر كارى را براى خدا انجام دهى خداوند ثواب فراوان به تو مى دهد.
ج- همّت شما آخرت باشد كه ثواب و عقابش دايمى است.
قرآن مى فرمايد:
«اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ; شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى مى دهد; و به فحشا (و زشتى ها) امر مى كند; ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد، و خداوند قدرتش وسيع، و (به هر چيز) داناست.»(6) وقتى انسان مى خواهد انفاق كند شيطان دست او را مى گيرد و به او وعده فقر مى دهد، ولى بر عكس خدا وعده آمرزش و زيادتر كردن مى دهد.
و در جاى ديگر مى فرمايد: «يَمْحَقُ اللهُ الرِّبوا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ; خداوند، ربا را نابود مى كند; و صدقات را افزايش مى دهد»!(7)
همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ; آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند»!(8)
مردم هميشه ظاهر دنيا را مى بينند امّا اسلام به باطن مى نگرد و مى گويد: انفاق باعث كمبود نيست; مثلا، در محاسبه ما، شهدا جزء امواتند، ولى قرآن مى فرمايد: بالاتر از محاسبات شما، محاسبات ديگرى نيز هست. اگر با محاسبات قرآن بسنجيد، نتيجه ها وارونه مى شود جايى كه فنا فرض مى شود مى بينند كه هستى است و جايى كه موت فرض مى شود حيات جاويدان را مى بينند. اين امر ميسّر نمى شود مگر با ديد ايمانى.
در دنيايى كه ما زندگى مى كنيم ظاهر بعضى منافع زودگذر، ضررهاى دراز مدت دارد و عكس آن هم صادق است، همه عقلا مى گويند: اگر منفعت دراز مدت، به عملى كوتاه مدت بسته است بايد آن عمل سختِ كوتاه مدّت را انجام داد. اگر شما با يك عمل جرّاحى، در آينده از دست مرض خلاصى مى يابيد بايد آن را قبول كنيد. انسان گاهى در مقابل غذاى چرب و لذيذ مى گويد: سرماخوردگى دارم. از اين رو از لذت يك ساعت، براى سلامت صدها ساعتِ بعد، صرف نظر مى كند. حال چرا ما در مورد آخرت به اين اصل عقلايى عمل نكنيم؟ آيا - العياذ بالله - به اندازه همين پرهيز و استفاده از عمل جراحى به آخرت باور نداريم؟ آيا همان گونه كه در دعاى كميل آمده است قبول داريم در آن جا عذابى است كه، «تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقامُهُ وَ لا يَخُفَّفُ عَنْ اَهْلِه...; عذاب جهنم مدتش طولانى و جاودانى است و از اهل آن تخفيف داده نمى شود»؟ آيا همان گونه كه قرآن فرموده است قبول داريم «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ; زلزله رستاخيز امر عظيمى است روزى كه آن را مى بينيد (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرا مى گيرد كه) هر مادر شير دهى، كودك شير خوارش را فراموش مى كند، و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد و مردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند ولى عذاب خداوند بسيار شديد است.»(9)
چرا براى ثواب جاودانى زحمت چند روزه را قبول نمى كنيم؟ چرا درباره آخرت، اين منطق را نمى پذيريم؟ حياتى كه «اُكُلُها دائِمٌ» است. اينها امورى است كه وقتى انسان مطالعه مى كند گاهى وحشت مى كند كه نكند ما اينها را باور نكرده ايم.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

شکر و کفران نعمت





متن حديث:




عن الصادق(عليه السلام) مكتوب فى التوراة لازوال للنعماء اذا شكرت ولا بقاء لها اذا كُفِرت.(1)

ترجمه حديث:





امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: در كتاب آسمانى تورات نوشته شده - در واقع حديث قدسى است - كه زوالى براى نعمت ها نيست، اگر شكر آن به جاى آورده شود و بقايى براى نعمت ها نيست اگر كفران شود.

شرح حديث:





بسيارى از نعمت ها كه در اختيار انسان قرار مى گيرد يك سلسله عوامل پيچيده دست به دست هم داده اند تا آن نعمت فراهم شده و ما در واقع نتيجه را مى بينيم. مثلا پيراهنى كه انسان مى پوشد نعمتى از نعمت هاى خداست و افراد و اشياء زيادى دست به دست هم داده اند تا اين نعمت فراهم شده است، كسى كه زمين را شخم زده و تخم پنبه را كاشته، كسى كه آن را برداشت كرده، كارخانه اى كه آن را نخ كرده، كارخانه اى كه نخ را به پارچه تبديل كرده و كارخانجاتى كه آهن را استخراج كرده و ابزار لازم را ساخته اند و... پس هزاران هزار انسان در ساخت يك پيراهن دخيل بوده اند، علاوه بر اين دانشى كه براى ساخت آن به كار رفته است محصول تجربيات هزاران ساله بشر است.
حوزه هاى علميّه اى هم كه اكنون در دسترس ما است حاصل دسترنج انسانهاى زيادى است و عدّه اى شهيد شده اند تا اين نعمت به دست ما رسيده است. كسانى كه بنيان حوزه را گذاشته اند و بزرگانى كه براى توسعه آن زحمت كشيده اند اگر همه را حساب كنيم خواهيم ديد كه بيش از هزار سال كار شده تا اين نعمت به دست ما رسيده است و ما هم كه مى خواهيم در آن به تحصيل بپردازيم بايد سلامت و فراغت داشته باشيم كه از نعمت هاى ديگر الهى است. در اينجا نيز ما نتيجه را مى بينيم ولى نمى انديشيم كه چقدر زحمت كشيده شده تا امروز اين حوزه به اينجا رسيده است. اگر به اين مقدّمات فكر كنيم حسّ شكرگذارى ما تحريك مى شود و در مقام شكر برمى آييم و توفيق را از خدا مى خواهيم ولى بايد توجّه نمود كه مقدّمات توفيق به دست ماست.
شكر فقط لفظى نيست بلكه بايد عملا شكر گذارى كنيم و بهره بردارى صحيح از يك نعمت شكر عملى است.
ابتداء سال است تصميم بگيريد جدّى درس بخوانيد و از روز اوّل با دقّت در درس حاضر شويد كه اين قدردانى از نعمت است، افرادى بودند كه شكرگزار نبوده و اوقات را به بطالت گذراندند كه در نتيجه اين نعمت از آنها سلب شد و گرفتار شده و نتوانستند به جايى برسند. شكر اين نعمت را بجاى آوريد تا بتوانيد تا آخر عمر سرباز امام زمان (عج) و مدافع اسلام باشيد چرا كه چشم دنياى شيعه به اين حوزه است. تصوّر اين بود كه با نابودى صدّام حوزه علميّه نجف احيا خواهد شد امّا متأسّفانه اوضاعى كه بر عراق حاكم است معلوم نيست كه اين حوزه چه وقت احيا مى شود

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:56 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ارزش قائل شدن براي خود



 
متن حديث:




مَنْ هانت عليه نفسه فلا تأمن شرّه.(1)

ترجمه حديث:





كسى كه شخصيّتش بر او بى ارزش باشد (ارزش براى خودش قائل نباشد) از شرّ او در امان نباش.

شرح حديث:





يكى از مسائل مهم مسائل نظام ارزشى در اديان آسمانى در جوامع بشرى است. در عالم مادّه و در عالم معنويّت هر چيزى قيمتى دارد امورى ارزان و امورى با ارزش هستند و طبيعى است اگر چيزى را كم بها تشخيص دهد به آسانى آن را از دست خواهد داد و اگر پربها تشخيص دهد به آسانى از دست نمى دهد، به عنوان مثال يك گوهر گرانبها در دست كودك وسيله اى براى بازى است و در نظر او ارزشى ندارد و به ارزانى آن را از دست مى دهد.
جواهرهاى گرانقيمت و پربها در جهان داراى اسم است و يكى از گوهرهاى نامى دنيا توسّط شخص رهگذرى كشف شد، در حالى كه بچّه ها با آن در حال بازى بودند و در مقابل چيز بى ارزشى آن رابه دست آورد.
شخصيّت انسان هم همين است، اگر براى آن ارزش قائل باشد به آسانى نمى فروشد. قرآن در اين زمينه مى فرمايد در عالم هستى بعد از ذات پاك الهى چيزى گرانقيمت تر از انسان نيست و دليل آن اين است كه همه چيز براى انسان خلق شده:
«خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى» و بالاترين مخلوقات خدا (فرشتگان) بر انسان سجده كردند «فسجد الملائكة كلهم اجمعون»، از اينجا قيمت و ارزش انسان روشن مى شود. علاوه بر اين تمام اشياء براى انسان مسخّر شده اند. يعنى همه آنها براى انسان كار مى كنند كه نشان دهنده مقام انسان است.
حال اگر گوهر نفس را بشناسيم آن را در مقابل شهوات زودگذر و مقامات بى ارزش دنيايى نمى فروشيم ولى اگر ارزش خود را نشناسيم شخصيّت خود را مى فروشيم و از شرّ چنين انسانى بايد ترسيد زيرا با مبلغ ناچيزى انسان مى كشد چرا كه ارزشى براى خود قائل نيست و انسان خطرناكى است.
و امّا «من كرمت عليه نفسه» چگونه است؟
جواب اين سؤال را مولى على(عليه السلام) در سه جمله بيان مى فرمايند:
«من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالشهوات» با شهوات او را كوچك نمى كند.
«من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته» شهوات در مقابل او كوچك است.
«من كرمت عليه نفسه صغرت الدنيا فى عينه» دنيا در نظر او كوچك است.(2)

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

عفت





متن حديث:


و قال على(عليه السلام): ما المجاهد الشهيد في سبيل اللّه بأعظم أجراً مِمّن قدر فعفّ لكاد العفيف أن يكون ملكا من الملائكة.(1)


ترجمه حديث:



مجاهدى كه در راه خدا شهيد مى شود اجرش بيشتر از كسى نيست كه قادر بر گناه است ولى مرتكب گناه نمى شود نزديك است كه شخص عفيف، ملكى از ملائكه باشد.

شرح حديث:



مقام شهدا در اسلام بسيار بالاست و مقامى بالاتر از آن نيست. آيه تعبيرى دارد كه در مورد هيچ كس در قرآن چنين تعبيرى نيامده است:
ولا تحسبنّ الذين قُتلوا في سبيل اللّه أمواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون.(2)
مخاطب در اين آيه پيامبر است و تعبيراتى در آن است كه در مورد هيچ كس نيامده است. در احاديث هم به شهداء خيلى اهمّيّت داده شده است; مرحوم كلينى روايتى از پيامبر نقل مى كند:
فوق كلّ ذى برّ برّ (بالاتر از هر خوبى خوبى است) حتّى يُقتل الرجل فى سبيل اللّه فإذا قتل فى سبيل اللّه فليس فوقه برّ.(3)
تعبيرى هم مولى على(عليه السلام) در ذيل نامه مالك اشتر دارد و مى فرمايد:
و أنا أسئل اللّه بسعة رحمته و بعظيم قدرته أن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة
آيات و روايات متعدّد ديگرى هم در اين زمينه وجود دارد كه نشان دهنده مقام والاى شهدا است.
از سوى ديگر در اسلام معناى شهادت گسترش داده شده است. معناى شاخص آن، اين است كه در راه خدا، در معركه جنگ كشته شود كه احكام خاصّى دارد به طورى كه اگر در بيرون معركه باشد بعضى از آن احكام را ندارد ولو شهيد است.
ولى معناى ديگرى هم دارد كه مطابق آن، مفهوم وسيعى پيدا مى كند; يعنى هر كسى كه در راه انجام وظيفه الهى بميرد شهيد است به عنوان مثال مَنْ قتل دون ماله فهو شهيد، من مات فى طلب العلم مات شهيداً، من مات على فراشه و هو على معرفة حقّ من ربه و حق رسوله مات شهيداً، حتّى درباره زن باردارى كه در موقع وضع حمل مى ميرد و جان مى دهد فرمودند كه ماتت شهيدة و من مات على حبّ آل محمّد(صلى الله عليه وآله) مات شهيداً; چون در راه وظيفه يعنى حبّ توأم با عمل مرده، شهيد است پس معناى شهادت وسيع و گسترده شده، بنابراين شهادت مفهوم جامعى دارد.
حال مطابق اين بيان حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد كسى كه در راه خدا شهيد و به خون خود آغشته مى شود از كسى كه قادر بر گناه است ولى به خاطر خدا از آن چشم مى پوشد بالاتر نيست.
عفيف در اينجا فقط به معنى چشم پوشى از لذّت جنسى نيست بلكه معنى آن وسيع است و چشم پوشى از هر گناهى را عفّت مى گويند. مطابق اين تعبير هر روز انسان مى تواند ثواب شهيد را داشته باشد. تمام وسايل گناه براى حضرت يوسف(عليه السلام) فراهم بود ولى چشم پوشى كرد و دو جمله گفت:
قال ربّ السجن احبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه و الا تصرف عنّى كيدهنّ اصب اليهنّ و اكن من الجاهلين.(4)
1- مى دانم كه اگر از گناه چشم پوشى كنم به زندان مى افتم ولى زندان از آن چه كه از من مى خواهند برايم بهتر است.
2- خدايا خودم را به تو مى سپارم.
آسيه همسر فرعون تمام امكانات در اختيارش بود و مى توانست مشرك باشد و در كنار فرعون زندگى كند ولى چشم پوشى كرد، «قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله»(5) اينها داراى مقام شهيد هستند.
دليل اين كه اين افراد داراى مقام شهيد هستند روشن است چون ما مى گوييم جهاد اكبر، جهاد با نفس است و كسى كه در ميدان جهاد اكبر باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد اصغر بوده بلكه بالاتر از آن است.
راه خدا و رسيدن به قرب الى اللّه و مقام صالحان و مقام شهود روشن ولى راه رفتن در آن مشكل است، بايد خود را به خدا بسپاريم خصوصاً ما در زمانى زندگى مى كنيم كه وسائل گناه زياد است و دسترسى به آن آسان شده، بايد سعى كنيم كه خود، خانواده و جامعه را حفظ كنيم.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ويژگي هاي بندگان خوب خدا


الحديث

عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .
(بحار، ج 74 ص 179) 



ترجمه

از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(ص) براى ما خطبه اى خواند كه از آن خطبه، چشم ها گريان شد و دل ها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد. 



شرح

مسئله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است; و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلا، كسى اصلا از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك كرده و نمى خورد، چنين تركى كه براى ناتوانى است اهميّت ندارد بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند و به فرموده پيامبر در حالى كه صاحب مقام و موقعيّت اجتماعى بالايى است، تواضع(1)

افراد در مسئله ترك گناه مختلفند. گروهى از انسان ها از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند، لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست، گاهى صفاتى در انسان وجود دارد كه با گذشت شصت سال از عمرش از وجود آنها بى خبر است چرا كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند. اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد. و به همين جهت است كه گفته مى شود براى شناخت نقاط ضعف از دشمنان و يا دوستان دلسوزِ منتقد (نه عيب پوش) استفاده كنيد و از همه بهتر اين است كه انسان خود منتقد خويش باشد. اگر بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزشش از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:

نفس اژدهاست او كى مرده است از غم بى آلتى افسرده است

پس به همين جهت پيامبر(ص) مى فرمايد: «برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت، زاهد و در كمال قدرت، منصف و در عين عظمت، متواضع باشد».
اين سفارش خطاب به همه است، به خصوص به اهل علم، چرا كه امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيم تر باشد، لغزش هاى او هم بزرگ تر است و هر كارى حسّاس تر باشد خطراتش هم بيشتر است: «اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم; مخلصان در خطر بزرگى هستند».
انسان مادامى كه جوان است هر گناهى را مرتكب مى شود و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم، كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است، و يا به خود وعده مى دهد كه وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى بخواهد به ميهمانى و ضيافت الهى برود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه به ميهمانى قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146). 
2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 465) 1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

گمراهي


 
متن حديث:


وقيل له (امام سجّاد(عليه السلام)) يوماً: إنّ الحسن البصرى قال: ليس العجب ممّن هلك كيف هلك؟ و انّما العجب ممّن نجا كيف نجا. (كسانى كه گمراه مى شوند تعجّب ندارد بلكه آنهايى كه هدايت مى شوند تعجّب دارد) فقال (عليه السلام): انا اقول: ليس العجب ممّن نجا كيف نجا و امّا العجب ممّن هلك كيف هلك مع سعة رحمة اللّه.(1)

ترجمه حديث:



به امام سجّاد(عليه السلام) گفته شد حسن بصرى مى گويد: كسانى كه گمراه مى شوند تعجّب ندارد بلكه آنهايى كه هدايت مى شوند تعجّب دارد امام سجاد(عليه السلام)فرمودند من مى گويم كسانى كه هدايت مى شوند تعجّب ندارد بلكه آنهايى كه گمراه مى شوند تعجّب دارد كه با وجود رحمت واسعه الهى چگونه گمراه شده اند!

شرح حديث:



اين حديث به نكته مهمّى اشاره دارد. بعضى به سوء ظن و بدبينى عادت دارند و به تعبير امروزى ها همه چيز را تاريك مى بينند و مى گويند نجات پيدا كردن بشر با وجود شيطان گمراه كننده و هواى نفس و آلودگى هاى زمان و مكان جاى تعجّب است يعنى اصل بر آلودگى هاست و امّا هدايت خلاف اصل است و تعجّب دارد. افرادى كه اين گونه فكر مى كنند از نظر ما افكارشان شيطانى است، كما اين كه حسن بصرى شخصى بود كه افكار شيطانى داشت. داستان او با على(عليه السلام) معروف است، حضرت به او فرمودند: چرا در جنگ جمل شركت نكردى؟ گفت من براى شركت در جنگ بيرون آمدم ولى ديدم يك نفر صدا مى زند در اين جنگ قاتل و مقتول هر دو در آتش هستند. حضرت در جواب فرمودند درست است اين همان برادر تو شيطان بوده كه چنين ندايى كرده است تا تو را گمراه كند. يكى از عوامل فساد در دوران على(عليه السلام)همين حسن بصرى بود كه از فقها و مفسّران اهل سنّت شمرده مى شود. 
اولياء اللّه اين گونه فكر نمى كردند و روحانيون اين گونه نبايد فكر كنند بلكه بايد بگويند حق اين است كه همه مردم بايد اهل نجات باشند چرا كه رحمت واسعه الهى سبب شده تا صدو بيست و چهار هزار پيامبر و اين همه كتابهاى آسمانى مخصوصاً قرآن را فرستاده است، علاوه بر اين به انسان عقل و هوش داده است كه اگر از آن استفاده كند بر نفس مسلّط مى شود، همچنين فطرت پاكى به او داده است كه باعث هدايت است و وجدان به او داده است كه داور و قاضى خوبى است. درس هاى عبرتى براى او در زندگى قرار داده است كه همه را با چشم خويش مى بيند، آيات توحيد و عظمتش آسمان و زمين را پر كرده است، ديگر براى هدايت چه چيزى لازم است؟! اگر مويى را در زير ميكروسكپ مشاهده كرده و بررسى كنيم درمى يابيم كه همين يك مو دليل بر خداشناسى است تا چه رسد به چشم، قلب و مغز با آن ساختمان اعجاب انگيز و يا گياهان و پانزده هزار نوع ماهى درياها همه، نشانه هاى خداوند و وسيله اى براى هدايت است. امام كاظم(عليه السلام) به هارون پرادّعا فرمود: 
كل ما تراه فهو لك عظة. رحمت خدا ايجاب كرده كه در عالم تكوين نشانه هاى هدايت براى بشر قرار دهد، پس آنكه نجات پيدا مى كند تعجّبى ندارد و اصل بر نجات است نه هلاكت.
يكى از وسوسه هاى شيطان كه دامن بزرگ و كوچك و حتّى بعضى از علما را هم مى گيرد، اين است كه انسان بگويد زمانه فاسد شده و ما مأيوسيم و وظيفه اى نداريم; اين در واقع براى برداشتن بار مسئوليت از روى دوش است كه با ديد حسن بصرى نگاه مى كند و مى گويد انسانها نجات پيدا نمى كنند. انسان مؤمن بايد مانند امام سجّاد(عليه السلام)باشد و بگويد كه آنهايى كه نجات پيدا مى كنند تعجّب ندارد، بلكه آن كس كه گمراه مى شود تعجّب دارد; يعنى اميدوار به نجات همه باشيم و كار كنيم. شما خيال مى كنيد دوران بنى اميّه بهتر از دوران ما بود، دوران تاريكى بود در عين حال امام مى فرمايد كه نجات يافتگان تعجّب ندارند.
اميدوارم اين درس را از محضر امام سجّاد ياد گرفته باشيم و از زير بار مسئوليت الهى شانه خالى نكنيم

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

مسلمانان سه دسته اند



 

 
متن حديث:




عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم)

يَكُونُ اُمَّتى فِى الدُّنْيا عَلى ثَلاثَةِ اَطْباق. اَمَّا الطَّبَقُ الاَْوَّلُ: فَلا يُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ وَ ادِّخارِهِ وَ لا يَسْعَوْنَ فى اقْتِنائِه وَ احْتِكارِه، وَ اِنَّما رِضاهُمْ مِنَ الدُّنْيا سَدُّ جَوْعَة وَ سَتْرُ عَوْرَة وَ غِناهُمْ فيها ما بَلَغَ بِهِمُ الآخِرَةَ، فَأُولئِكَ الآمِنُونَ الَّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.
وَ اَمَّا الطَّبَقُ الثّاني: فَإِنَّهُمْ يُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ مِنْ اَطْيَبِ وُجُوهِه، وَ اَحْسَنِ سَبيلِه، يَصِلُونَ بِه أرحامَهُمْ وَ يَبِرُّونَ بِه اِخْوانَهُمْ وَ يُواسُونَ بِه فُقَرائَهُمْ، وَ لَعَضُّ اَحَدِهِمْ عَلَى الرَّضيفِ اَيْسَرُ عَلَيْهِ مِنْ أَنْ يَكْتَسِبَ دِرْهَماً مَنْ غَيْرِ حِلِّه، اَوْ يَمْنَعَهُ مِنْ حَقِّهِ، اَنْ يَكُونَ لَهُ خازِناً اِلى حينِ مَوْتِه، فَاُولئِكَ الَّذينَ اِنْ نُوقِشُوا عُذِّبُوا، وَ اِنْ عُفِىَ عَنْهُمْ سَلِمُوا.
وَ امَّا الطَّبَقُ الثّالِثُ: فَإِنَّهُمْ يُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ مِمّا حَلَّ وَ حَرُمَ، وَ مَنَعَهُ مِمَّا افْتَرَضَ وَ وَجَبَ، اِنْ أَنْفَقُوهُ، اَنْفَقُوهُ اِسْرافاً وَ بِداراً، وَ اِنْ اَمْسَكُوهُ اَمْسَكُوهُ بُخْلا وَ احْتِكاراً، اُولئِكَ الَّذينَ مَلَكَتِ الدُّنْيا زِمامَ قُلُوبِهِْ حَتّى اَوْرَدَتْهُمُ النّارَ بِذُنُوبِهِمْ.(1)


ترجمه حديث:





عبدالله بن عمر گفت: شنيدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود: امّت من در دنيا بر سه دسته اند:
دسته اول: كسانى كه جمع (و انبار) كردن مال را دوست ندارند و در گردآورى و احتكار مال نمى كوشند. آنان از دنيا به اندازه برطرف كردن گرسنگى و پوشاندن برهنگى ها (و زشتى ها) راضى اند و بى نيازى شان در چيزى هست كه آنان را به آخرت برساند، اينان در امنيت هستند، و كسانى اند كه نه ترسى دارند و نه اندوهى.
دسته دوّم: آنان دوست دارند كه مال را از پاك ترين و بهترين راه هاى حلال جمع كنند، با آن صله رحم مى نمايند و به برادران ايمانى شان احسان و نيكى مى كنند و با فقرا و بيچارگان مواسات مىورزند. از نظر آنان سنگ سخت را با دندان جويدن آسان تر است از اين كه درهمى حرام به دست آورند يا حقوق واجب آن را نپردازند و در مسير حق و درست مصرف نكنند و تا هنگام مرگ، نگهبان مال باشند. پس اينان كسانى هستند كه اگر خداوند درباره آنان سختگيرى كند (و مته به خشخاش بگذارد) عذاب مى شوند و اگر از ايشان درگذرد، سالم مى مانند.
دسته سوّم: افرادى هستند كه جمع مال را، از راه حرام و يال حلال، دوست دارند و از انفاق مال در موارد واجب دريغ مىورزند (هم در مصرف مال و هم درآمدشان هر دو خراب است). اينان اگر انفاق كنند، اسراف است و اگر انفاق نكنند، به سبب بخل و احتكار است، آنان كسانى هستند كه دنيا زمام و مهار قلبشان را در دست گرفته است تا به سبب گناهانشان وارد جهنم كند.


شرح حديث:





پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: امت من در دنيا سه طبقه اند:
1- جمعى مال را دوست ندارند و به خودشان اجازه نمى دهند مالى احتكار كنند. به اندازه سدّ جوع و ستر عورت بسنده مى كنند و بى نيازى آنان در چيزى است كه ايشان را به آخرت بكشاند; بدين معنا كه سبكبار آمده اند و سبكبار مى روند. اينان غمى و ترسى از گذشته و آينده ندارند.
2- كسانى هستند كه دوست دارند مال را از بهترين راه هاى حلال جمع كنند و با اين مال، صله رحم و به برادران نيكى مى كنند، با فقرا به مواسات رفتار مى نمايند براى آنان دندان بر سنگ سخت گذاردن بهتر از اين است كه براى كسب يك درهم، سراغ حرام بروند. حقوق شرعى را مى پردازند و بقيّه را نزد خود نگاه مى دارند، اگر خدا درباره آنان سخت گيرى كند و در حساب آنان، مته به خشخاش بگذارد عذاب مى شوند; و الاّ جان سالم به در مى برند.
سؤال: اگر اينها واقعاً به دنبال روزى حلال رفته و در مسير حق و عدالت مصرف كرده اند بايد مقامشان از طبقه اول بيشتر باشد كه هيچ هم به دست نياورده اند؟ مثلا در مورد على(عليه السلام) هست كه هزار بنده از زحمت خودش آزاد ساخت. آيا فضيلت در ترك طلب است يا فضيلت در آن است كه حلال را بطلبد و آن را انفاق كند؟
جواب: اين برداشت از درست معنا نكردن حديث است اگر حديث را درست معنا كنيم چنين سؤالى پيش نمى آيد. اگر انسان مال را مقدّمتاً براى انفاق بخواهد چنين چيزى پسنديده هم هست، امّا مراد از طبقه دوم اين است كه جمع كردن مال را دوست دارند; يعنى، براى مال اصالتى قائلند و همين، كارشان را سخت و خراب مى كند. فكر مى كنم اگر با كل دستورات اسلامى سر و كار داشته باشيم در مى يابيم كه اسلام ترجيح مى دهد انسان، توليد كند و آن گاه ببخشد و در راه خدا ايثار و انفاق نمايد. چنين انسانى اگر كار كند و مالى به دست آورد و سپس انفاق كند و مال براى او اصالتى نداشته باشد از زاهد هم بالاتر است.
3- كسانى كه دوستدار جمع آورى مالند و فرقى ندارد كه آن را از راه حلال به دست آورند يا از راه حرام; هم مصرف مال آنها و هم درآمدشان هر دو خراب است. اگر انفاق هم كنند اسراف است و بى حساب; يعنى، بدون آن كه مورد و مستحق بخشش را بشناسند، انفاق مى كنند; و اگر امساك كنند از بخل و احتكار است، اينها كسانى هستند كه دنيا قلبشان را افسون كرده و به سبب گناهانشان وارد آتش مى شوند.
زهد، عدم وابستگى به دنياست، نه نداشتن دنيا. شما اگر همه دنيا را داشته باشى و به آن وابسته نباشى زاهدترين مردمى; مثلا، على(عليه السلام) كه در رأس حكومت قرار داشت، چنين بود و مى فرمود: «اين حكومت از آن كفش كهنه وصله زده در نظر من بى ارزش تر است.» او امير بود نه اسير. اگر انسان پيراهنى داشته 
باشد، ولى وابسته به آن باشد اين فرد راغب به دنياست، نه زاهد.(2)

1. درباره مال و ثروت، نظرات متفاوتى در جهت افراط و تفريط وجود دارد: بعضى براى آن چنان اهميّتى قائلند كه حلاّل تمام مشكلاتش مى دانند، و جاى تعجب نيست كه اين گروه پيوسته به جمع اموال پردازند و آنى راحت ننشينند و هيچ قيد و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان يكسان باشد.
در نقطه مقابل اين گروه، جمعيّتى هستند كه براى مال و ثروت، كمترين ارزشى قائل نيستند، فقر را مى ستايند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوا و قرب خدا مى دانند!
ولى در برابر اين دو عقيده كه در طرف «افراط» و «تفريط» قرار دارد آنچه از قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مى شود اين است كه مال خوب است امّا به چند شرط: نخست اين كه: «وسيله» باشد و نه «هدف»; ديگر اين كه انسان را «اسير خود نسازد» بلكه انسان «امير» بر آن باشد; و سوّم اين كه از طرق مشروع به دست آيد و در راه رضاى خدا مصرف گردد علاقه به چنين مالى نه تنها دنياپرستى نيست، بلكه دليلى بر علاقه به آخرت است

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:57 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

شيعه واقعي





 

 
متن حديث:


قال(عليه السلام) و دخل رجل على محمد بن على الرضا (امام جواد(عليه السلام)) و هو مسرورٌ فقال: ما لى أراك مسروراً؟ قال: يا بن رسول الله(صلى الله عليه وآله): سمعت اباك يقول: أحقّ يوم بأن يسّر العبد فيه يوم; يرزقه الله صدقات و مبرّات و مدّخلات من اخوان له مؤمنين فانّه قصدنى اليوم عشرة من إخوانى الفقراء لهم عيالات فقصدونى من بلد كذا و كذا فاعطيت كلّ واحد منهم فلهذا سرورى
فقال محمد بن على(عليهما السلام) لعمرى إنكّ حقيق بأن تسرّ إن لم تكن احبطته أو لم تحبطه فيما بعد (حبط عمل مسئله خطرناكى است كه به همه اعمال آتش مى زند) فقال الرجل: فكيف أحبطته و أنا من شيعتكم الخُلّص؟ قال: هاه قد ابطلت برّك بإخوانك و صدقاتك قال: و كيف ذاك يابن رسول الله؟ قال له محمد بن على(عليه السلام): إقرأ قول الله عزوجل «يا أيها الذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم با لمنّ و الا ذى»(1) قال: بابن رسول الله ما مننت على القوم الذين تصدّقت عليهم قال له محمد بن على(عليه السلام) اِن الله عزوجل انما قال «لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى» ولم يقل بالمن على من تتصدقون عليه و بالاذى لمن تتصدقون عليه و هو كل أذى أفترى أذاك القوم الذين تصدّقت عليهم اعظم أم أذاك لحفظتك و ملائكة الله المقربين مواليك أم أذاك لنا؟ فقال الرجل: بل هذا يابن رسول الله فقال: لقد آذيتنى و آذيتهم و أبطلت صدقتك قال: لماذا؟ قال: و كيف أحببته و أنا من شيعتكم الخلّص؟ ثم قال: ويحك أتدرى من شيعتنا الخلّص؟ قال: لا قال: فإنّ شيعتنا الخلّص حزبيل المؤمن مؤمن آل فرعون و صاحب يس الذى قال الله تعالى «و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى» و سلمان و أبوذر و المقداد و عمّار سويت نفسك بهؤلاء أما آذيت بهذا الملائكة و آذيتنا؟ فقال الرجل: استغفر الله و اتوب اليه و كيف أقول؟ قال: قل: أنا من مواليك و محبّيك و معادى اعدائك و موالى اوليائك قال: فكذلك اقول فكذلك أنا يا إبن رسول الله و قد تبت من القول الذي أنكرتَه و أنكرته الملائكة فما انكرتم ذلك الا لإنكار الله عزوجل فقال محمد بن على(عليهما السلام): الآن قد عادت اليك مثوبات صدقاتك و زال عنها الاحباط.(2)




شرح و ترجمه حديث:



صدر حديث خود يك درس است و آن اين كه در اسلام كمك هاى مردمى خيلى مهمّ است، چيزى كه هم بايد خود اهمّيّت دهيم و هم مردم را به آن تشويق كنيم، و اين از جمله امورى است كه دفع بلا و آفات مى كند و در مسير و سلوك معنوى انسان را به خدا نزديك مى كند ولى امام مى خواهد شاگردش را بيدار كرده و متوجّه مسئله مهمّ ترى كند و لذا به او فرمود اگر با منّت و اذيت صدقاتت را باطل نكرده باشى.
به حضرت عرض كرد منّت نگذاشته و اذيّت نكردم حضرت فرمود: اذيّت كردن فقط مربوط به كسانى كه به آنها انفاق مى كنى نيست بلكه تو ملائكه خدا و ما را اذيّت كرده اى. عرض كرد من چگونه شما و ملائكه را اذيّت كردم؟ (كيف احبطته و انا من شيعتكم الخلّص) حضرت فرمود: اين ادّعاى شيعه خالص بودن تو، اعمالت را خراب كرد چرا كه شيعه خالص مؤمن آل فرعون و مؤمن سوره يس و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار است. مؤمن آل فرعون به موسى ايمان داشت و ايمانش را مخفى مى كرد كه يكى از ادلّه تقيّه همين آيه است كه او به فرعونيان خطاب كرده و گفت چرا شما در مقابل موسى با شدّت برخورد مى كنيد، شايد راست بگويد اگر دروغ بگويد كه دروغش برخودش است و اگر راست بگويد چرا اين قدر با او برخورد مى كنيد، طبق قاعده دفع ضرر محتمل عمل كنيد، وقتى آنها به حرف او گوش نكردند گفت: «أفوّض امرى الى الله» نقشه نابودى او را كشيدند ولى خدا او را حفظ كرد «فوقاه الله سيئات مامكروا» امام مى فرمايد اين شيعه ما است كه تنها و تنها در بين دشمن است و مثل كوه مقاوم است.
ديگرى مؤمن يس است كه در آيه «و جاء رجل من اقصى المدينة يسعى» مطرح شده است.
شأن نزول اين آيه در مورد دو نفر از رسولان خداوند به نام شمعون و يوحنى مى باشد كه در شهر انطاكيه (شامات سابق كه الان جزء تركيه است) شروع به فعّاليت نمودند «اذ ارّسلنا اليهم اثنين» و مردم را از بت پرستى به سوى خداوند هدايت نمودند ولى موفّق نشدند «فعززنا بثالث»(3) خداوند پولس را به كمك آنها فرستاد. ولى او هم نتوانست «و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى(4)» پس خداوند حبيب نجّار را فرستاد ولى او را سنگ باران كردند و شهيد شد.
در ادامه امام مى فرمايد: سوّيت نفسك بهؤلاء؟
امام قصد تربيت دارد، به همين جهت اين فرد وقتى اين حرف را شنيد گفت توبه مى كنم و به حضرت عرض كرد شما بفرماييد من چه بگويم حضرت فرمود بگو انا من مواليك و محبيّك و معادى اعدائك و... مرد گفت: من توبه كردم از آن ادّعائى كه ملائكه و شما انكار كرديد و مى گويم از دوستان شما هستم. پس حضرت فرمود: الآن ثواب هاى تو برگشت و جبران شد. (در بين روايات كم است روايتى كه دلالت كند بر برگشت ثوابها بعد از احباط).
اين روايات نشان مى دهد كه ادّعاى تشيع آسان و شيعه بودن مشكل است. اميدواريم كه خود را بسازيم و در هدايت ديگران هم بكوشيم

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:58 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها