0

♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

با سلام و عرض ادب

در این تایپیک سعی بر این است که احادیث متنوع همراه با موضوع و شرح آن گذاشته شود، باشد که همه به راه راست هدایت شویم

 

 

 

شما نیز یاری کنید...

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:50 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ويژگي هاي بندگان خوب خدا


الحديث

عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .
(بحار، ج 74 ص 179) 



ترجمه

از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(ص) براى ما خطبه اى خواند كه از آن خطبه، چشم ها گريان شد و دل ها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد. 



شرح

مسئله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است; و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلا، كسى اصلا از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك كرده و نمى خورد، چنين تركى كه براى ناتوانى است اهميّت ندارد بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند و به فرموده پيامبر در حالى كه صاحب مقام و موقعيّت اجتماعى بالايى است، تواضع(1)

افراد در مسئله ترك گناه مختلفند. گروهى از انسان ها از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند، لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست، گاهى صفاتى در انسان وجود دارد كه با گذشت شصت سال از عمرش از وجود آنها بى خبر است چرا كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند. اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد. و به همين جهت است كه گفته مى شود براى شناخت نقاط ضعف از دشمنان و يا دوستان دلسوزِ منتقد (نه عيب پوش) استفاده كنيد و از همه بهتر اين است كه انسان خود منتقد خويش باشد. اگر بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزشش از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:

نفس اژدهاست او كى مرده است از غم بى آلتى افسرده است

پس به همين جهت پيامبر(ص) مى فرمايد: «برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت، زاهد و در كمال قدرت، منصف و در عين عظمت، متواضع باشد».
اين سفارش خطاب به همه است، به خصوص به اهل علم، چرا كه امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيم تر باشد، لغزش هاى او هم بزرگ تر است و هر كارى حسّاس تر باشد خطراتش هم بيشتر است: «اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم; مخلصان در خطر بزرگى هستند».
انسان مادامى كه جوان است هر گناهى را مرتكب مى شود و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم، كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است، و يا به خود وعده مى دهد كه وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى بخواهد به ميهمانى و ضيافت الهى برود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه به ميهمانى قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146). 
2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 465) 1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:51 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

دگرگون هاي دنيا 


متن حديث:

عَنْ عَلْقَمَةِ بْنِ الْحَصين قالَ: سَمِعْتُ قَيْس بْن عاصِمِ الْمِنْقَرى يَقُولُ: قَدِمْتُ عَلى رَسُولِ الله(ص) فى وَ فْد مِنْ جَماعَة مِنْ بَنى تَميم، فَقالَ لى: اِغْتَسِلْ بِماء و سِدْر، فَفَعَلْتُ، ثُمَّ عُدْتُ اِلَيْهِ وَ قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، عِظْنا عِظَةً نَنْتَفِعُ بِها، فَقالَ: يا قَيْسُ، اِنَّ مَعَ الْعِزِّ ذُلاّ، وَ اِنَّ مَعَ الْحَياةِ مَوْتاً، وَ اِنَّ مَعَ الدُّنْيا آخِرَةً، وَ اِنَّ لِكُلِّ شَىْء حَسيباً، وَ عَلى كُلِّ شَىْء رَقيباً وَ اِنَّ لِكُلِّ حَسَنَة ثَواباً، وَ لِكُلِّ سَيِّئَة عِقباً... .(1)

ترجمه حديث:
 

از علقمة بن حصين روايت شده كه قيس بن عاصم - يكى از اصحاب پيامبر اكرم(ص) - مى گفت: روزى با عده اى از قبيله بنى تميم خدمت حضرت رسول(ص) رسيدم ايشان به من دستور داد، برو با آب و سدر غسل كن. من دستور حضرت را انجام دادم و به سوى او بازگشتم و سپس عرض كردم، اى رسول خدا(ص)، به ما اندرزى بده تا از آن بهره مند شويم. حضرت(ص) در پاسخ فرمود: اى قيس! بدان كه همراه عزّت، ذلّت و به دنبال حيات، مرگ، و همراه دنيا، آخرت است و براى هر چيز حسابگر و بر فراز هر چيزى مراقبى است، و براى هر كار نيكى پاداش، و در برابر هر كردار ناپسندى مجازاتى قرار دارد.

شرح حديث:
 

از خصوصيّات دنيا، دگرگونى آن است; يعنى، دنيا و نيز خود انسان - كه جزئى از دنياست - بر يك حال باقى نمى مانند و توجه به همين مطلب، غرور انسان را مى شكند; زيرا بيشترين گرفتارى و مصيبت آدمى، از غفلت است و اگر آدمى غافل نبود، به آسانى تن به ذلّت نمى داد و گناه نمى كرد. كوتاه سخن اين كه، غفلت ريشه همه بدبختى هاى انسان است و اسلام براى رفع و دفع آن، راه ها و وسايلى را بيان كرده است.

عوامل شكست غرور و غفلت:
 

الف: توجه به دگرگونى هاى دنيا مى تواند انسان را بيدار كرده و فروتن سازد. اگر متوجه باشد كه بعد از هر عزّتى، ذلّتى و بعد از هر سلامتى، بيماريى، و بعد از هر امنيتى، ناامنى و هراسى و بعد از هر جوانى، پيريى هست، متواضع مى شود و گرد غفلت را از جان خويش مى زدايد.
انسان بايد بداند مقام، مال، قدرت و ساير مواهب دنيوى، جاودانه نيست و خواه ناخواه روزى از او گرفته مى شود. اين واقعيّت بسيار مهمّى است كه دنيا بر يك حال باقى نمى ماند و دائم در حال دگرگونى است لذا، نمى توان بر آن تكيّه كرد. آرى بايد دنيا را، معبر و گذرگاه و خانه كوچ كردن دانست و فهميد كه تنها ذات اقدس الهى، باقى و سرمدى است.
ب: طاعات و عبادات نيز غرور و غفلت را مى زدايد; انسان با نماز، به ياد خدا مى افتد و غفلت را از بين مى برد.
بعضى از افراد مى پرسند: تا چه زمانى بايد نماز خواند؟ بايد گفت: تا زمانى كه در دنيا هستيم بايد نماز بخوانيم. اصلا ما به نماز محتاجيم، بايد با نماز، دست نياز به درگاه بى نياز ببريم و از او دواى دردهاى خود را بخواهيم. نماز، غفلت زدا و بيدارگر است.
ج: مصايب و مشكلات نيز، غفلت انسان را از بين مى برد. دشوارى ها در نگاه ابتدايى، بلاست اما اگر خوب به آن بنگريم نعمت است; به عبارت ديگر، بلا بودن تنها يك روى سكّه و روى ديگر آن، سراسر خوشى و سرور است. يكى از منبرى هاى قديمى تشبيه خوبى مى كرد و مى گفت: اگر تمام جاده ها صاف و هموار باشد، خواب بر راننده مستولى مى شود، اما اگر در بعضى از جاهاى آن، دست اندازى باشد، آدمى را از خواب بيدار مى كند، و گاهى ناهموارى هاى مصنوعى مى سازند كه رانندگان خوابشان نبرد، مصيبت نيز چنين است، ظاهرش ناراحتى است و درونش رحمت و نعمت. 
مطلب ديگرى كه در روايت به آن اشاره شده اين است كه انسان بايد بداند هر كار بزرگ و كوچك، حتى نفس كشيدن هاى او، تحت مراقبت و حساب است و كسانى آن را مى نويسند.(2)
قبل از هر چيز خداى تعالى، مراقب است و بعد دو ملك او. زمينى كه انسان بر آن زندگى مى كند و نيز اعضا و جوارح او روز قيامت، عليه او شهادت مى دهند. حتّى در حديث داريم كه «يَوْم» (=زمان) هم در روز قيامت، بر اعمال و رفتار ما گواهى مى دهد. خلاصه بايد بدانيم كه تحت مراقبت شديد هستيم

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:51 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

انواع تکبر




متن حديث:

يا اباذر، مَنْ ماتَ وَ فى قَلْبِه مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ كِبْر لَمْ يَجِدْ رائِحَئه الْجَنَّةَ، إِلاّ أَنْ يَتُوبَ قَبْلَ ذلِك.
يا اَباذَر، أكْثَرُ مَنْ يَدْخُل النّارَ الْمُسْتَكْبِرُونَ، فَقالَ: رَجُلٌ وَهَلْ يَنْجوُ مِنَ الْكِبْر أحَدٌ يا رَسُولَ الله؟ قال: نَعَمْ، مَنْ لَبِسَ الصُّوْف وَ رَكِبَ الْحِمارِ... وَ جالَسَ الْمَساكِينِ.(1)

ترجمه:

اى ابوذر، كسى كه بميرد در حالى كه در قلبش ذرّه اى از تكبّر در دل او باشد بوى بهشت را نمى يابد، مگر اينكه قبل از مرگ از آن توبه كند.
اى ابوذر، بيشتر كسانى كه داخل آتش مى شوند متكبّرين هستند. مردى سؤال كرد: اى پيامبر خدا، آيا ممكن است كسى از كبر نجات پيدا كند؟
حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى، كسى كه لباس ساده بپوشد و مركبش، تكبّرآور نباشد و همنشين با فقرا و مساكين باشد.

شرح حديث:

در آيات و روايات روى مسأله كبر و بر حذر داشتن از اين مسأله، تكيه بسيارى شده كه از جمله سر چشمه هاى مهمّ گناه، استكبار و تكبّر است .
در منابع اسلامى آمده، اوّلين گناهى كه در عالَم انجام گرفت، گناه ابليس بود كه آن هم ناشى از استكبار بود و استكبار او هم منجر به كفر، بلكه منتهى به معارضه با خداوند شد، اگر اين مسأله را درست تحليل كنيم، متوجّه مى شويم كه بسيارى از گناهان سرچشمه اش همين تكبّر است. امّا اين تكبّر انواعى دارد كه هر كدام اثر مخصوص به خود دارند:





شاخه هاى تكبّر 1ـ اگر تكبّر در مقابل خداوند باشد، منجر به نافرمانى پروردگار مى شود كه مساوى با عدم تسليم خواهد بود و اين همان عدم ايمان است; چون كسى در مقابل خداوند تسليم است كه تكبّر نداشته باشد:« اِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِروُنَ عَنْ عِبادَتى، سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ». 2ـ گاهى تكبّر در مقابل بندگان خداست. 3ـ گاهى تكبّر در مقابل دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. 4ـ گاهى تكبّر در مقابل حق است; مثلاً من دانسته ام كه فلان چيز حق است، اما تكبّر اجازه نمى دهد كه زير بار حق بروم.

عجيب اين است كه تكبّر شاخه هاى زيادى هم دارد.

توضيح :

در آغاز انسان فقط خودش را مى بيند و آن گاه از خودش خوشش مى آيد و بعد از آن خودش را مى خواهد و آرام آرام خودش را با ديگران مقايسه مى كند و مى گويد كه من از همه برتر و بالاترم و بعد مى گويد: حال كه از همه برتر و بالاتر هستم، بايد من محور باشم و همه دور من بچرخند كه اين را خود محورى مى گويند. چنين صفتى سبب مى شود كه براى خودش در جامعه برترين و بالاترين مقام را قائل شود و ديگران را بنده و عبيد خودش بخواهد. البتّه ممكن است شاخه هاى ديگرى هم داشته باشد.

اثرات تكبّر 1ـ خودبينى; 2ـ خودپسندى; 3ـ خود خواهى; 4ـ خود برتربينى; 5 ـ خود محورى

براى تكبّر اثرات زيادى شمرده اند از جمله اين كه:

تكبّر پرده اى بين انسان و عيوبش مى اندازد و باعث مى شود كه عيوب خودش را نبيند، بلكه آنها را حُسن و خوب مى بيند، نقاط ضعف را، نقاط قوّت مى بيند و بيچاره و بدبخت كسى است كه نتواند بر اثر غرور و خودخواهى عيوب و محاسن خود را از هم تشخيص دهد كه اين بزرگترين سدّ راه تكامل انسان است.
علمايى كه درباره سير و سلوك چيزهايى نوشته اند، مهمترين مرحله اى را كه بر آن تكيه مى كنند مرحله تكبّر است; يعنى هيچ مرحله اى رادر سير و سلوك از اين بالاتر نمى دانند; چون انسان به مقام لقاءالله و قرب به خدا نمى رسد، مگر آن زمانى كه بتواند خودش را فراموش كند و غير از او نبيند و نخواهد و به غير از او نينديشد. اگر خودش را فراموش نكند آن گاه به خود مى انديشد و به خود انديشيدن هم شرك است. موحّد حقيقى كسى است كه فقط محو جمال او شود و اين هم مسأله بسيار مشكلى است، چون اهل علم در مظانّ اين مسأله هستند، چون مردم با او احوال پرسى مى كنند، احترام و اكرامش مى كنند برايش صلوات مى فرستند و بعضى از افراد چاپلوس و متملّق هم، كه انسان را به عرش اعلى مى برند. روح بسيار قوى و نيرومندى مى خواهد كه خودش را گم نكند، 
در ذيل حديث دارد: اى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)، آيا ممكن است كسى از كبر نجات پيدا كند؟ حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود: آرى. بعد چيزهايى را ياد داده اند كه البتّه براى مثال است; مثل اين كه لباس ساده بپوشد، مركبش، مركبى باشد كه تكبّرآور نباشد; گوسفندش را با دستش بدوشد و همنشين با مساكين و فقرا باشد. خلاصه منظور اين است كه بت تكبّر شكسته شود.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:52 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

برتري جويي




متن حديث:

يا اَباذَر، مَنْ اُحَبّ أَنْ يَتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجال قياماً فَلْيَتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِن النّارِ.(1)

شرح حديث:

اى ابوذر، كسى كه دوست داشته باشد كه مردان (ديگران) دست به سينه در مقابل او ايستاده باشند، جايگاه او در جهنّم آماده شده است.

شرح حديث:

در روايات اسلامى درباره حبّ جاه و مقام سخن بسيارى آمده است، آيات قرآن هم در سوره نور به اين مطلب اشاره اى بسيار پر معنى دارد: «تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوّاً فىِ الاَرْضِ وَ لافَساداً; ما اين دار ـ بهشت ابدى ـ آخرت را براى آنان كه در زمين اراده علو و فساد و سركشى ندارند مخصوص مى گردانيم»(2) مضمون آيه اين است جاى كسانى كه علاقه به «علّو در ارض» (=گردنكشى) دارند در بهشت نيست، و آخرت تعلّق به كسانى دارد كه مطيع هستند و در زمين فساد نمى كنند. اين «علّو فى الارض» معناى وسيعى دارد و هر گونه جاه طلبى را شامل مى شود. از جمله در حديث معروفى هست كه اميرمؤمنان على(عليه السلام)فرمود: معناى علوّ فى الارض وسيع است، كه اگر انسان بخواهد بند كفشش از بند كفش دوستش بهتر باشد، و به همين مقدار بر او علوّ و برترى بجويد، مشمول اين آيه شريفه است، چون «عُلوّ» مراتبى دارد; مثلاً گاهى شخص مى خواهد حاكم بر ديگران باشد و ديگران محكومِ او باشند و مانند بنده اى ضعيف، خوار و ذليل به او خدمت كنند. گاهى هم همين اندازه كه مى خواهند مقدّم بر ديگران باشند كه بند كفش آنان از بند كفش ديگران برتر باشد و به همين سبب بر ديگران برترى جويند. در روايات هم اشارات پرمعنايى دراين باره شده است:


1ـ كسانى كه صداى كفشها پشت سر آنها بلند مى شود، كار اينها خطرناك است: 
«ما خَفَقَتِ النَعال خَلْفَ رَجُل اِلاّهَلَكَ; 


كفشها پشت سر كسى صدا نمى كند جز آن كه او را هلاك مى گرداند».(3) يعنى اگر خواهان رياست و مقام باشد، امّا اگر انسان بى هوايى بود، اگر هزاران نفر هم همراه و دنبال او به مسجد بروند يا نروند در او هيچ اثرى ندارد و او اهل هوا نيست امّا اگر كسى دوست داشته باشد ديگران دست به سينه مقابل او ايستاده باشند بدين معنى كه ديگران بنده و نوكر و او آقا و مولا باشد بايد خود را آماده ورود به جهنّم نمايد; يعنى جايگاه او در جهنّم آماده شده است.




البتّه مهم اين برترى جويى است، كه واقعاً اين مرحله از مراحل بسيار مشكل مخصوصاً براى اهل علم و روحانيّون است. مخصوصاً آنانى كه در مصدر كارى قرار مى گيرند، يا اين كه در بين مردم داراى موقعيّت ويژه اى مى شوند. خلاصه جدايى از تمام اين مراحل كار آسانى نيست; چون: «آخَرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِدّيقين حُبُّ الْجاه; آخرين چيزى كه از دل صدّيقان خارج مى شود، دوستى جاه و مقام است». اصلاح نفس در تمام مراحل ديگر (شهوات جنسى، هواى نفس، حبّ دنيا، حبّ ثروت) آسان تراست; يعنى همه اينها را مى شود از دل بيرون كرد; اما بيرون كردن حبّ جاه كار هر كسى نيست. نكته جالب در اين حديث عبارت «قلوب الصدّيقين» است. معلوم مى شود كه در قلب صدّيق هم ممكن است حبّ جاه باشد.

س: راه مبارزه با برترى جويى چيست؟
ج: بعضى مى گويند براى مبارزه با اين صفت مذموم، بهتر است كه انسان در بين مردم ناشناخته بماند; يعنى مجهول و منزوى و در يك جمله گمنام زندگى كند و شايد هم به همين دليل باشد كه عدّه اى از بزرگان اخلاق و كسانى كه در سير و سلوك قدم بر مى داشتند، مى كوشيدند مشهور نشوند. ولى آيا واقعاً اين راه، اساس مبارزه با برترى جويى و حبّ جاه است؟ چون معناى اين عمل اين است كه بچّه اى كه معناى شهوت جنسى را نمى داند زنا نكند. چنين مطلبى سلامت است ولى سعادت و تكامل نيست. اگر انسان در ميان جمعيّت و در معرض پست و مقام باشد ولى حبّ جاه نداشته باشد، اين براى او تكامل و افتخار است. بنده از محيط ناسالم بيرون بروم براى اين كه آلوده به گناه،....نشوم، اين سلامت است، امّا آن قدر مهمّ نيست، چون مهم آن است كه در بين مردم باشم ولى آلوده نگردم به هر حال، راه اوّل راه انزوا و گمنامى است و راه دوّم راه تسلّط بر نفس است كه در عين زيستن در قلب اجتماع، انسان بتواند خودش را كنترل نمايد. البتّه اين كار مشكل است كه انسان خوشش نيايد، از اين كه عدّه اى در مقابل او ايستاده اند و به جايى برسد كه علىوار بگويد:«لايَزيدُنى كَثْرَةُ النّاسِ حَوْلى عِزّاً وَلا تَفَرَّ قُهُمْ عَنّى وَحَشَة;» اين مقام بسيار بزرگى است كه چه مردم اطراف او جمع شوند و چه مردم پراكنده شوند، در هر دو حالت عوض نشود. البتّه گفتن آن آسان و رسيدن به آن مشكل است و جز با استمداد از لطف الهى و خودسازى بسيار، امكان پذير نيست.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:52 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

برداشت حقيقي از دعا (1)





 

متن حديث:



يا اَباذَر، يَكْفى مِنَ الدُّعاءِمَعَ الْبِرِّ ما يَكْفى اَلطَّعامَ مِنَ الْمِلْحِ.(.1)



ترجمه:


اى اباذر، همان گونه كه مقدار كمى از نمك براى غذا كافى است، دعا نيز همراه با نيكوكارى كفايت مى كند.



شرح حديث:



حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) در اين قسمت از سخنان گهربارش خطاب به ابوذر غفارى، مسأله مهمّى را مطرح مى نمايند، كه شايد به نظر كسانى كه در بدو نظر اين روايت را مطالعه مى كنند نرسد، و آن اين كه اگر انسان نيكوكار باشد با كمى دعا نيز به مقصد مى رسد و دعايش مستجاب مى شود. براى توضيح بيشتر بايد مقدّمه اى ذكر كنيم:

مقدّمه

تعليمات اسلام روى مسأله عمل تأكيد فراوانى دارد ولى متأسّفانه ما مسلمانان برداشتمان از اسلام، برداشتى ذهنى و غير عملى است، مثلاً بيشتر درباره همين قرآن كه بهارش ماه مبارك رمضان است و تلاوت آن هم در ماه رمضان ثواب دارد، ما فكر مى كنيم موضوعيّت با اين است كه تند و تند بخوانيم و بارها آن را تلاوت كنيم، ولى توجّه به اين نكته بسيار مهم نداريم كه قرآن برنامه عملى مسلمانان است; چون قرآن نسخه حكيم است و اگر نسخه حكيم را زياد بخوانيم، بيمارى مداوا و درمان نمى شود. خواندن لازم است، امّا خواندن مقدّمه عمل است. در حالى كه برداشت ما از قرآن اين است كه الفاظش مقدّس و در ماه رمضان نازل شده است و هر چه بيشتر بخوانيم، ثوابش بيشتر است و در يك كلمه، خود قرائت موضوعيّت دارد و غالباً نكته اصلى، كه قرائت قرآن راهى به سوى عمل كردن است، فراموش مى شود. بارى اگر به ما مى گويند مثلاً در ماه رمضان قرآن بخوانيد، علّتش اين است كه ماه رمضان، ماهى است كه به سبب روزه، قلب انسان صاف شده و آماده پذيرش تلقينات و تبليغات است و قرآن هم بهترين تبليغ است، پس مراد اين است كه در ماه رمضان قرآن بخوان كه قلبت آن را بپذيرد و آن گاه هدايت و تربيت شود.
به ماگفته شده كه هر وقت به «يا ايّها الذين آمنوا» مى رسى، بگو: «لبّيك»; يعنى من هم، مخاطب هستم و اين يك مسأله تاريخى نيست كه فقط مخاطب آنها اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشند، بلكه مسأله امروز هم هست.
يا وقتى به مسأله عذاب مى رسى به خدا پناه ببر; يعنى شامل تو هم هست. وقتى به آيات بهشت و نعمتهاى آن مى رسيد، آنها را از خدا تقاضا كن، همان گونه امام على(عليه السلام) در خطبه همّام فرمود: «وَظنّوا اَنَّ زَفيرَ جهنّم و شَهيقها فى أصول آذانهم; افراد با تقوا كسانى هستند كه وقتى قرآن را مى خوانند احساس مى كنند كه صداى زفير و شهيق جهنّم بيخ گوش آنهاست.»
اين برداشت از قرآن موضوعيّت دارد; يااين كه در مورد دعاى كميل و دعاى ندبه و... هم بايد به اين صورت برخورد كرد كه آنها هم الفاظى هستند كه طريق و مقدّمه براى راه درستند. در مسأله «دعا» در اين سخن حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)نيز اين گونه است.
معمولاً برداشت از دعا اين است كه تو هر چه هستى، همان باش و دعاكن، خداوند هم، همه چيز را دگرگون مى كند; در حالى كه دعا رمز خودسازى و تربيت است. كسى كه دعايى مى كند، يعنى تقاضا مى كند و بنده اگر خطا كرده باشد با چه رويى مى تواند از مولا، بهشت و... بخواهد. دعا معنايش اين است كه خودت را بساز و پاك كن. دعا رمز تربيت و خودسازى است در حالى كه ما خيال مى كنيم كه تو هر چه هستى باش و هيچ عملى هم انجام نده و آن گاه دعا جانشين همه كارها مى شود. برداشت بسيارى از ما همين است كه توسّل پيدا كنيد، امّا غافل از اين كه توسّل هم، به معنى ايجاد نوعى رابطه عملى و اخلاقى است.
باتوجّه به اين مقدّمه به اين حديث بر مى گرديم; حضرت(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: اگر انسان نيكوكار باشد، دعا به مقدار نمك غذا كافى است، يعنى دعا نمك است و كسى نمى تواند به جاى غذا مرتّباً نمك بخورد، چون نمك چيزى نيست كه بتواند تمام وقت، غذاى انسان باشد، بلكه انسان بايد غذايى را تهيّه كند و بعد كه آماده شد، نمك مختصرى هم به آن اضافه كند اگر زياد نمك در آن غذا بريزد، شور شده و نمى تواند آن را مصرف كند، چون نمك زياد هم كشنده است. برّ و نيكوكارى هم غذاى بدن انسان و دعا نمك آن غذاست. در حالى كه در بين مردم معمولاً عكس آن رايج است، چون غالباً مى خواهند برّ اخلاقى و عملى را كنار بگذارند و فقط دعا بكنند.
درباره دعا احاديث بسيار جالبى است، امّا حديثى كه در آن اين تعبير را دارد همين حديث است كه پيام تازه اى در زمينه فهم و برداشت اسلام از دعا دارد. آنهايى كه به دعا حمله مى كنند و مى گويند دعا دعوت به تنبلى مى كند و باعث تخدير است، اگر اين حديث را مى گويندكه دعا همانند نمك غذاست، در واقع اين حديث مى گويد: تلاش و كوشش كن و برّ و نيكوكارى داشته باش و دعا هم نمك آن است.آيا با اين گونه برداشت از دعا، باز مى شود گفت: دعا به تنبلى دعوت مى كند؟
اصلاح برداشت هاى بى اساس و ذهنيّات مردم از اسلام، وظيفه روحانيّون و علماست، چون ذهنيّات خلافى براى توده مسلمان در تعلميات اسلامى به خصوص درمساله قرآن، شفاعت، عزادارى امام حسين(عليه السلام)...، پيداشده است. بنابراين، بايد اوّل ذهنيّات خودمان را درست كنيم و سعى كنيم ذهنيّات ديگران را هم درست كنيم; مثلاً وقتى آن شخص خدمت امام على(عليه السلام)مى آيد و عرض مى كند كه مگر خدا وعده نداده: «أُدْعُونى أَسْتَجِبْ لَكُمْ;و خداى شما فرموده مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم.»(2)
اين مرد خيال كرده كه همه چيز همان نمك «دعاست». حضرت على(عليه السلام)فرمود: وعده هاى الهى هيچ كدام مطلق نيست و مشروط است; قلب و فكر شما در هشت چيز خيانت كرده(لذا دعايتان مستجاب نمى شود):

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:52 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

2ـ شما به فرستاده او ايمان آورده ايد، آن گاه با سنّتش به مخالفت برخاسته ايد، پس ثمره ايمان شما كجاست؟ 3ـ كتاب او را خوانده ايد، ولى به آن عمل نكرده ايد. گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم، سپس به مخالفت برخاستيد. 4ـ شما مى گوييد از مجازات و كيفر خدا مى ترسيد، امّا همواره كارهايى مى كنيد كه شما را به آن نزديك مى سازد. 5 ـ مى گوييد: به پاداش الهى علاقه داريد، امّا همواره كارى انجام مى دهيد كه شما را از آن دور مى سازد. 6ـ نعمت خدا را مى خوريد و حقّ شكر او را ادا نمى كنيد. 7ـ به شما دستور داده دشمن شيطان باشيد(و شما طرح دوستى با او مى ريزيد). ادّعاى دشمنى با شيطان داريد، امّا عملاً با او مخالفت نمى كنيد.


سلاحى به نام دعا



1ـ شما خدا را شناخته ايد امّا حقّ او را ادا نكرده ايد، به همين دليل شناخت شما سودى به حالتان نداشته است. 8ـ شما عيوب مردم را نصب العين خود ساخته و عيوب خود را پشت سر افكنده ايد، با اين حال چگونه انتظار داريد دعايتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آن رابسته ايد؟ تقوا پيشه كنيد، اعمال خويش را اصلاح نماييد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما به اجابت برسد».

عبدالله بن سنان مى گويد، از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «زياد دعا كنيد، زيرا دعا كليد بخشش خداوند و وسيله رسيدن به هر حاجت است، نعمتها و رحمتهايى نزد پروردگار است كه جز با دعا نمى توان به آن رسيد، و بدان هر در را كه بكوبى عاقبت گشوده خواهد شد»(3)

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:52 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ويژگي هاي بندگان خوب خدا


الحديث

عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .
(بحار، ج 74 ص 179) 



ترجمه

از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(ص) براى ما خطبه اى خواند كه از آن خطبه، چشم ها گريان شد و دل ها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد. 



شرح

مسئله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است; و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلا، كسى اصلا از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك كرده و نمى خورد، چنين تركى كه براى ناتوانى است اهميّت ندارد بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند و به فرموده پيامبر در حالى كه صاحب مقام و موقعيّت اجتماعى بالايى است، تواضع(1)

افراد در مسئله ترك گناه مختلفند. گروهى از انسان ها از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند، لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست، گاهى صفاتى در انسان وجود دارد كه با گذشت شصت سال از عمرش از وجود آنها بى خبر است چرا كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند. اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد. و به همين جهت است كه گفته مى شود براى شناخت نقاط ضعف از دشمنان و يا دوستان دلسوزِ منتقد (نه عيب پوش) استفاده كنيد و از همه بهتر اين است كه انسان خود منتقد خويش باشد. اگر بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزشش از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:

نفس اژدهاست او كى مرده است از غم بى آلتى افسرده است

پس به همين جهت پيامبر(ص) مى فرمايد: «برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت، زاهد و در كمال قدرت، منصف و در عين عظمت، متواضع باشد».
اين سفارش خطاب به همه است، به خصوص به اهل علم، چرا كه امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيم تر باشد، لغزش هاى او هم بزرگ تر است و هر كارى حسّاس تر باشد خطراتش هم بيشتر است: «اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم; مخلصان در خطر بزرگى هستند».
انسان مادامى كه جوان است هر گناهى را مرتكب مى شود و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم، كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است، و يا به خود وعده مى دهد كه وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى بخواهد به ميهمانى و ضيافت الهى برود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه به ميهمانى قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146). 
2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 465) 1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

برداشت حقيقي از دعا (2)




 

فلسفه دعا و نيايش

آنهاكه حقيقت و روح دعا و اثرات تربيتى و روانى آن را نشناخته اند، ايرادهاى گوناگونى به مسأله دعا دارند:

1ـ گاه مى گويند: دعا عامل تخديراست، چرا كه مردم را به جاى فعّاليّت، كوشش و استفاده از وسايل پيشرفت و پيروزى، به سراغ دعا مى فرستد، و به آنها تعليم مى دهد كه به جاى همه اين تلاشها، دعا كنند!

2ـ گاه مى گويند: اصولاًآيا دعاكردن فضولى در كار خدا نيست؟! خدا هر چه مصلحت بداند انجام مى دهد، او به ما محبّت دارد، مصالح ما را بهتر از خود ما مى داند، پس چرا ما هر ساعت مطابق دلخواه خود از او چيزى بخواهيم؟!

3ـ زمانى مى گويند: از همه اينها گذشته آيا دعا منافات با مقام رضا و تسليم در برابر اراده خداوند ندارد؟
آنهاكه چنين ايرادهايى را مطرح مى كنند از آثار روانى، اجتماعى، تربيتى و معنوى دعا و نيايش غافلند; زيرا انسان براى تقويت اراده و بر طرف كردن ناراحتيها به تكيه گاهى احتياج دارد، و دعاست كه چراغ اميد را در انسان روشن مى سازد.

مردمى كه دعا و نيايش را فراموش كنند، با عكس العملهاى نامطلوب روانى و اجتماعى مواجه خواهند شد.
به تعبير يكى از روان شناسان معروف: «فقدان نيايش در ميان هر ملّتى، برابر با سقوط آن ملّت است. اجتماعى كه احتياج به نيايش را در خود كشته است، معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود.
البتّه نبايد اين مطلب را فراموش كرد كه تنها صبح نيايش كردن و بقيّه روز را همچون يك وحشى به سربردن بيهوده است. بايد نيايش را پيوسته انجام داد و در همه حال با توجّه بود تا اثر عميق خود را در انسان از دست ندهد.»(4)
آنها كه براى دعا اثر تخديرى قائلند معنى دعا را نفهميده اند، زيرا معنى دعا اين نيست كه از وسايل و علل طبيعى دست بكشيم و به جاى آن دست به دعا برداريم، بلكه مقصود اين است كه بعد از آن كه نهايت كوشش خود را در استفاده از همه وسايل موجود به كار بستيم،آن جا كه دست ما كوتاه شد و به بن بست رسيديم به سراغ دعا برويم و با توجّه و تكيه بر خداوند، روح اميد و حركت را در خود زنده كنيم و از كمكهاى بى دريغ آن مبدأ بزرگ مدد گيريم.
بنابراين، دعا مخصوص به نارساييها و بن بست هاست، نه عاملى به جاى عوامل طبيعى.
«نيايش، در همين حال كه آرامش را پديد آورده است، در فعّاليّت هاى مغزى انسان يك نوع شكفتگى و انبساط باطنى ايجاد كرده و گاهى روح قهرمانى و دلاورى را تحريك مى كند. نيايش خصايل خويش را با علامات بسيار مشخّص و منحصر به فرد نشان مى دهد: صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادى درونى، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، و نيز استقبال از حوادث، اينهاست كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق روح ما حكايت مى كند و تحت اين قدرت، حتّى مردم عقب مانده و كم استعداد نيز مى توانند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار بندند و از آن بيشتر بهره گيرند، امّا متأسّفانه در دنياى ما كسانى كه نيايش را در چهره حقيقيش بشناسند بسيار كمند».(5)
از آنچه گفتيم پاسخ اين ايراد كه مى گويند دعا بر خلاف «تسليم و رضا» ست نيز روشن شد، زيرا دعا همان طور كه در بالا شرح داده شد يك نوع كسب قابلى براى تحصيل سهم زيادتر از فيض بى پايان پروردگار است.
به عبارت ديگر، انسان به وسيله دعا توجّه و شايستگى بيشترى براى درك فيض خداوند پيدا مى كند، بديهى است كوشش براى تكامل و كسب شايستگى بيشتر عين تسليم در برابر قوانين آفرينش است، نه چيزى بر خلاف آن.
از همه گذشته، دعا نوعى عبادت و خضوع و بندگى است و انسان به وسيله دعا توجّه تازه اى به ذات خداوند پيدا مى كند و همان طور كه همه عبادات اثر تربيتى دارد دعا هم داراى چنين اثرى خواهد بود.
آنان كه مى گويند: «دعا فضولى در كار خداست و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مى دهد» توجّه ندارند كه مواهب الهى برحسب استعداد و لياقتها تقسيم مى شود، هر قدر استعداد و شايستگى بيشتر باشد، سهم بيشترى از آن مواهب نصيب انسان مى شود.
لذا مى بينيم امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ عِنْدَاللهِ عَزَّوجلَّ مِنْزِلَةً لاْتَنالُ إلاّبِمَسْألة; در نزد خداوند مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آن نمى رسد.»
دانشمندى مى گويد: «وقتى كه ما نيايش مى كنيم، خود را به قوّه پايان ناپذيرى كه تمام كاينات را به هم پيوسته است، متّصل و مربوط مى سازيم»(6).
او نيز مى گويد: «امروز جديدترين علم، يعنى روان پزشكى همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند، چرا؟ به علّت اين كه پزشكان روانى دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين، نگرانى و تشويش و هيجان و ترس را، كه موجب بيم بيشترى از ناراحتيهاى ماست برطرف مى سازد.»(7)

مفهوم واقعى دعا
با توجّه به اين كه دعاى مستجاب دعايى است كه به مضمون «اَمَّنْ يُجِيبُ المُضْطَرَّ إذا دَعاهُ و يَكْشِفُ السُّوء»(8)به هنگام اضطرار و عقيم ماندن تمام تلاشها و كوششها انجام گيرد، روشن مى شود كه مفهوم دعا، در خواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد آن هم از كسى كه قدرتش بى پايان و هر امرى براى او آسان است، ولى اين درخواست نبايد تنها از زبان انسان صادر شود، بلكه از تمام وجود او برخيزد و زبان در اين قسمت نماينده و ترجمان تمام ذرّات وجود انسان و اعضا و جوارح او باشد.
قلب و روح از طريق دعا پيوند نزديك با خدا پيدا كند و همانند قطره اى به اقيانوس بى پايان بپيوندد و اتّصال معنوى با آن مبدأبزرگِ قدرت بيابد. البتّه بايد توجه داشت كه يك نوع ديگر دعا داريم كه حتى در موارد قدرت و توانايى نيز انجام مى گيرد و آن دعايى است كه نشان دهنده عدم استقلال قدرتهاى ما در برابر قدرت پروردگار است و به عبارت ديگر، مفهوم آن توجّه به اين حقيقت است كه اسباب و عوامل طبيعى هر چه دارند، از ناحيه او دارند و به فرمان او هستند; اگر به دنبال دارو مى رويم و شفا از آن مى طلبيم، به خاطر آن است كه او آن اثر را به دارو بخشيده (اين نوع ديگرى از دعاست كه در احاديث اسلامى نيز به آن اشاره شده است).(9)
كوتاه سخن اين كه، دعا يك نوع خود آگاهى و بيدارى دل و انديشه، و پيوند باطنى با مبدأ همه نيكيها و خوبيهاست، لذا در سخنان حضرت على(عليه السلام)مى خوانيم: «لايَقْبَلُ اللهُ عزّوجلَّ دعاءَ قلبِ لاه; خداوند دعاى غافل دلان را مستجاب نمى كند».(10)
در حديث ديگر از امام صادق(عليه السلام) به همين مضمون مى خوانيم «اِن اللهَ عزوجل لايَسْتَجِيب دُعاءَ بظَهْرِ قَلْبِ ساء.»(11)

مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم
«وَ قالَ رَبِّكُم اُدعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ...; پروردگار شماگفته است: مرا بخوانيد تا(دعاى) شما را اجابت كنم.»
در اين آيه پروردگار متعال آغوش رحمتش را به سوى توبه كنندگان مى گشايد و مى گويد: پروردگار شما گفته است كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم.
بسيارى از مفسّران دعا و خواندن و جمله «استجب لكم» را در اين جا به همان معناى معروفش تفسير كرده اند و همچنين روايات متعدّدى كه در ذيل اين آيه، در زمينه دعا و ثوابهاى آن آمده است، اشاره به همين معنى است. به هر حال، از اين آيه چند نكته استفاده مى شود:
1ـ دعاكردن، محبوب خدا و خواست خود او است.
2ـ بعد از دعا، وعده اجابت داده است، ولى مى دانيم اين وعده، وعده اى است مشروط، نه مطلق; دعايى به هدف اجابت مى رسد كه شرايط لازم در دعا و دعا كننده و مطلبى كه مورد تقاضاست در آن جمع باشد.
3ـ دعا خود يك نوع عبادت است; چون در ذيل آيه اولاً: واژه عبادت بر آن اطلاق شده. ثانياً: تهديد شديدى در مورد كسانى كه از دعا كردن اِبا دارند كرده و مى فرمايد: «كسانى كه از عبادت من استكبار مىورزند به زودى با ذلّت و خوارى وارد دوزخ مى شوند. «ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنّم داخرين»(12)

اهميّت دعا و شرايط استجابت
روايات متعدّدى كه از پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و ساير پيشوايان بزرگ ـ عليهم السلام ـ نقل شده، اهمّيّت دعا را كاملاً روشن مى سازد:
1ـ در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است: «الدعاء هو العبادة; دعا عبادت است»(13)
2ـ درحديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: يكى از يارانش سؤال كرد: «ماتَقُولُ فى رَجُلَيْنِ دَخَلا المَسْجِدَ جَميعاً كانَ اَحَدُ هُما اَكْثَرَ صَلاة، و الْآخَرُ دُعاء فَاَيُّهُما اَفْضل؟ قالَ: كُلٌّ حَسَنٌ; چه مى فرمايى درباره دو نفر كه هر دو وارد مسجد شدند يكى نماز بيشترى به جا آورد و ديگرى دعاى بيشترى، كدام يك از اين دو افضلَند؟ فرمود: هر دو خوبند». سؤال كننده مجدداًعرض كرد: «قَدْ عَلِمْتُ، وَلكِنَّ أَيُّهُما اَفْضَل؟; مى دانم هر دو خوبند، ولى كدام يك برترند؟ امام(عليه السلام) فرمود: «اَكْثَر هُما دُعاء، اَما تَسْمَع قَوْلُ الله تعالى: «أُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ إنّ الَّذينَ يَسْتَكبُرونَ عَن عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين;» آن كس كه بيشتر دعا مى كند افضل است، مگر سخن خداوند متعال رانشنيده اى كه مى فرمايد: ادعونى استجب لكم...». سپس فرمود: «هى العبادة الكبرى; دعا عبادت بزرگ است».(14)
3ـ در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است كه در جواب اين سؤال كه كدام افضل است فرمود: «مامِنْ شَىء عِنْدَاللهِ مِنْ اَن يَسْئَلَ وَ يَطْلُبَ مِّما عِنْدَهُ، وَ ما أَحَدٌ اَبْغَضَ اِلَى اللهِ ـ عزّوجلّـ مِمَّنْ يَسْتَكْبرُ عَن عِبادَتِهِ، وَ لايَسْئَلُ ما عِنْدَه; چيزى نزد خدا افضل از اين نيست كه از او تقاضاكنند و از آن چه نزد اوست بخواهند، و هيچ كس مبغوض تر و منفورتر نزد خداوند از كسانى كه از عبادت او تكبّر ورزند و از مواهب او تقاضانمى كنند نيست»(15)
4ـ در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: مقاماتى نزد خداوند است كه راه وصول به آنها تنها دعاست: «اِنَّ عِنْدَاللهِ ـ عَزَّوجلّ ـ مَنْزَلة لاتَنالُ اِلاّ بِمَسْأَلَة، وَ لَوْ اَنَّ عَبْداً سَدَّ فاهُ وَ لَمْ يَعْطِ شَيْئاً، فَاسْئَل تعط، اَنَّه لَيْسَ مِنْ باب يَقْرَعُ لايُوشَكُ اَنْ يَفْتَحَ لصاحِبهِ; نزد خدامقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمى توان به آن رسيد، و اگر بنده اى، دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را بكوبيد و اصرار كنيد سرانجام گشوده خواهد شد»

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

در تفسير اهدنا الصراط المستقيم





متن حديث:

فى تَفْسيرِ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، يَقُولُ الصّادِق(عليه السلام): أَرْشِدْنا اِلى الطَّريقِ الْمُؤَدّى اِلى مَحَبَّتِكَ، وَ الْمُبَلِّغِ دينِك، وَ الْمانِعِ من اَنْ نَتَّبعَ اَهْوائَنا فَنُعْتَبَ، اَوْ نَأْخُذَ بِآرائِنا فَنَهْلِكَ.(1)

ترجمه:
 

در تفسير سخن خداوند: (ما را به راه راست هدايت كن) امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: ما را به راهى كه به محبّت تو منتهى و منجر مى شود، و ما را به دين تو مى رساند و از پيروى هوى و هوس سرزنش بارمان و آراى شخصى هلاك كننده مان باز مى دارد، ارشاد و راهنمايى كن. 

شرح حديث:
 

امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه اى كه در شبانه روز ده بار مى خوانيم، چند جمله مى فرمايد:



اگر اينها باشد در راه مستقيم هستيم، اگر ديديم اثرى از محبّت خدا در وجودمان نيست، و يا سال به سال اخلاص و حضور قلب در نماز كمتر مى شود; معلوم مى شود كه از صراط مستقيم منحرف شده ايم، يا اگر نسبت به دين خدا - چه در اصول و چه در فروع - به علممان افزوده نشد، روشن مى شود كه راه خود را گم كرده ايم.
پناه بر خدا كه انسان به هوى و هوس خود، رنگ دين و وظيفه شرعى بزند! اين خيلى خطرناك است. بايد وقتى به نماز مى ايستيم با تمام وجودمان از خدا هدايت به راه راست و فزونى محبّتش را بخواهيم. اين براى كسانى كه در مسير علوم دينى و روحانيّت هستند افتخار است كه موضوع زندگى آنان چيزهايى است كه به آنان امكان مى دهد كه آگاهى خود را نسبت به دين افزايش دهند و محبت خود را به خدا زياد كنند.(2)

--------------------------------------------------------------------------------



اوّلا: صراط مستقيم (= راه راست)، راه پاكى و نيكى، راه عدل و داد و راه ايمان و عمل صالح است.
ثانياً: در پاسخ به ايراد مى گوييم: انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود و به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد. و علاوه، هدايت پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجاً مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد.
اين را نيز مى دانيم كه طريق تكامل نامحدود است و به سوى بى نهايت همچنان پيش مى رود. بنابراين جاى تعجّب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خدا تقاضاى هدايت به «صراط مستقيم» كنند، چه اين كه كمال مطلق تنها خداست و همه بدون استثنا در مسير تكاملند، چه مانع دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خداوند بنمايند! (تفسير نمونه، ج 1، ص 46).
 1- اولين نشانه طريق مستقيم، اين است كه به محبّت خدا منجر شود. اگر روز به روز محبّتمان به خدا زيادتر شود دليل بر اين است كه در جاده مستقيم هستيم. 2- طريق مستقيم چيزى است كه ما را به دين خدا و به حقيقت آيين الهى برساند. اگر روز به روز به حقيقت دين نزديكتر شويم معلوم مى شود كه در جاده مستقيم هستيم. 3- طريق مستقيم چيزى است كه ما را از پيروى هوى و هوس، از آراى شخصى و آراى توأم با پيش داورى باز دارد. 2. در اين جا سؤالى پيش مى آيد كه اوّلا: صراط مستقيم چيست؟ و ثانياً: چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مى كنيم، مگر ما گمراهيم؟ وانگهى به فرض كه اين سخن از ما زيبنده باشد از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنا دارد؟

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

صفات شيعيان (1)



متن حديث
حضرت امام محمّد باقر(ع) در حديثى به ميسّر فرمود:
«يا ميسّر الا اخبرك بشيعتنا قلت بلى جعلت فداك قال: انّهم حصون حصينة و صدورٌ امينة و احلامٌ وزينة ليسوا بالمذيع البذر ولا بالجفات المراعين رهبانٌ بالليل اُسدٌ بالنهار»
ترجمه: 
آيا شيعيانمان را به تو معرّفى بكنم گفت فدايت شوم و جانم به قربانت باد بفرماييد. آنها دژهاى محكمى هستند و سينه هاى امانتدارى هستند و صاحبان عقل هايى وزين و متين هستند شايعه پراكنى نمى كنند و اَسرار را فاش نمى كنند و آدم هاى خشك و خشن و رياكار هم نيستند راهبان شب و شب زنده داران و شيران روزند.
شرح: 
اين حديث كوتاهى است كه هفت وصف براى شيعيان و يك دنيا مطلب و مسئوليّت در آن نهفته است شايد معنى «حصون حصينه» اين باشد كه شيعيان كسانى هستند كه در مقابل تبليغات دشمن نفوذناپذير هستند، اكنون كه وضع فرهنگى در دنيا به شكل خطرناكى نسل جوان ما را تهديد مى كند آيا راهى براى اين كه جوانانمان را تقويت كنيم پيدا كرده ايم؟ اگر نمى توانيم ميكروب ها را بكشيم بايد خود را تقويت كنيم. اين نكته را توجّه داشته باشيد كه در زمان ائمه يكى از گله هاى ائمه اين بود كه بعضى از شيعيان ما اسرار ما را فاش مى كردند مراد از افشاء اسرار اين بود كه مقاماتى كه ائمه داشته اند براى هر كسى گفته نمى شد. مقام علم غيب امام، شفاعت در روز قيامت، امانت دار علوم رسول الله(ص)، شاهد و ناظر اعمال شيعيان و معجزات و... اينها مسائلى بود كه مردم عادّى و مخالفان تحمّل اين اسرار را نداشتند . بعضى از شيعه هاى ساده و خام در هر جا مى نشستند و همه چيز را مى گفتند و اين چيزى جز ايجاد اختلاف و عداوت و دشمنى به بار نمى آورد، امام فرمودند شيعيان ما، سينه هاى امانتدارند، افشاكننده بى جهت نيستند، ايجاد اختلاف در ميان اين و آن نمى كنند، از اين بدتر غلاتى است كه تازه پيدا شده اند كه به بهانه ولايت كفريات و تعبيرات زشتى درباره ائمه(ع) مى گويند كه هرگز ائمه از آنها راضى نيستند بايد مراقب اين غلات جديد باشيم. اينها دو عيب دارند يك عيب اين است كه خودشان را از بين مى برند خيال مى كنند اگر ما صفات خدا را براى ائمه يا براى حضرت زينب(س) يا شهداى كربلا بگوييم اين عين ولايت است و عيب بزرگ تر اين است كه زمان ما زمان رسانه هاى جمعى است اگر خبرى امروز صبح صادر شود يك ساعت ديگر تا اعماق دنيا مى رسد اين كلمات غلوّآميز و اين سخنان نادرست را از اينجا به آنجا پخش مى كنند و لكه بزرگى را بر دامان شيعه مى چسبانند فردا روى ديوارهاى اين كشور و آن كشور مى نويسند شيعه كافر است و بعد هم كشتن شيعيان شروع مى شود. اين آدم هاى احمق و نادان با اين حرف هايشان خبر ندارند كه منشأ كشتار يك عدّه از شيعيان در طرف ديگرى از دنيا مى شوند. واى از اين دوستان نادان و آدم هاى جاهل واى از آن زمانى كه نبض مجالس به دست افراد بى سواد، بى اطّلاع، ناآگاه و نادان برسد نبايد بگذاريد كه ابتكار مجالس به دست اين گونه افراد باشد بايد ابتكار دست علماى امّت باشد.
از جمله صفاتى را كه در اينجا براى شيعيان بيان فرموده اين است كه اينها خشن نيستند، شيعه پرمحبّت است، داراى لطافت است، روح على بن ابيطالب(ع) را دارد، روح امام صادق و ائمه هدى(ع) را دارد، كه حتّى با دشمنانشان هم محبّت مى كردند.
رياكار نيستند، شيعيان ما دو حالت مختلف را باهم جمع كرده اند اگر كسى عبادت هاى شبانه آنها را ببيند مى گويد اينها زاهدان روزگار و آدم هاى خوبى اند امّا دست و پايى ندارند امّا روزهنگام مشاهده مى كند كه مثل شير در صحنه اجتماع حاضر مى شوند.
با يك تقسيم مى توانيم شيعيان و مسلمانان را به پنج قسمت تقسيم كنيم:
اوّل مسلمانان يا شيعيان جغرافيايى: يعنى آن شيعه اى كه در ايران متولّد شده، ايران از نظر جغرافيايى يك كشور شيعه نشين است همين كه من اينجا متولّد شدم وقتى آمار شيعيان را مى شمارند اسم بنده را هم مى آورند حالا عقيده اى دارم يا ندارم، اطّلاعى دارم يا ندارم اسامى ائمه(ع) را مى توانم بشمارم يا نه، اينها شيعه جغرافيايى است.
دوّم شيعيان ارثى: آنهايى كه پدر و مادرشان شيعه بوده و در دامان پدر و مادر شيعه متولّد شده اند.
سوّم شيعيان لفظى: كسانى كه خودشان مى گويند ما شيعه على بن ابيطالب هستيم با زبان مى گويند امّا در عمل خبرى نيست.
چهارم شيعيان سطحى: شيعيانى كه عملى دارند امّا سطحى است و به عمق تشيّع نرسيده اند، از تشيّع فقط عزادارى و توسّلات و امثال اينها را بلد هستند از كجا معلوم كه شيعه است؟ چون در ايام عاشورا در دستجات سينه زنى و مجالس عزادارى شركت مى كند به مسجد جمكران مى رود. من نمى خواهم بگويم اينها كم اهميّت دارد خيلى اهميّت دارد. ولى از تشيّع همين را فهميده است و بس. امّا از صفات رهبان بالليل، اسد بالنهار، احلام وزينه و صدور امينه، خبرى در او نيست.
پنجم شيعيان واقعى: آن كسانى كه آشنا با معارف الهيه و كتب اهل بيت(ع) هستند و برنامه هاى آنها صفاتى است كه در اين روايت آمده بود

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

صفات شيعيان (2)




متن:
قال الصادق(ع): امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلوة كيف محافظتهم عليها و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عند عدوّنا والى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها
ترجمه:
شيعيان ما را به اوقات نماز امتحان كنيد كه چگونه به آن اهميّت مى دهند، و اين كه چگونه اسرار و مقامات ما را در نزد دشمنان بازگو نمى كنند و همچنين با اموالشان امتحان كنيد كه چگونه به ديگر برادرانشان كمك مى كنند.
شرح حديث:
امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلوة آيا به اوقات صلوة اهميّت مى دهند يا نه؟ در هنگام كار آيا كار را عقب مى اندازند يا نماز را؟ بعضى نماز را براى زمان بى كارى مى دانند و مى گويند: اوّل الوقت رضوان الله و آخر الوقت غفران الله. اخيراً بعضى از اهل تسنّن مى گويند مسلمان واقعى ما هستيم، چرا كه اهميّتى كه ما به نماز مى دهيم شما نمى دهيد.
در مورد اهميّت نماز حضرت على(ع) در سفارش هايش خطاب به مالك اشتر مى فرمايد: اجعل افضل اوقاتك للصلوة. كيف محافظتهم عليهاكلمه «محافظة» به اين معنى است كه نماز آفات دارد و بايد آن را حفظ كرد و شما روحانيون بايد الگوى مردم باشيد. فراموش نمى كنم، زمانى كه امام(ره) در حوزه علميه مدرّس بودند و ما هم طلبه اى در حوزه بوديم، مرحوم آية الله سعيدى ما را دعوت كرده بودند و امام هم تشريف داشتند مشغول صحبت و مباحثه علمى بوديم وقتى صداى اذان بلند شد، بلافاصله امام براى نماز برخاستند بدون اين كه درنگى كنند. قانون همين است كه هر كجا هستيم و هر كه هستيم، به نماز اهميّت دهيم، مخصوصاً نماز صبح. امروز عدّه اى هستند كه نماز صبح را با استصحاب مى خوانند كه اين نماز طلبه نيست.
و الى اسرارنا كيف حفظهم لها عند عدوّنا منظور از محافظت از اسرار، حفظ مقامات اهل بيت(ع) است، يعنى مقاماتى از آنها در نزد دشمنان نگوييم كه باور نكنند (مثلا ولايت تكوينى، معجزات، علم به غيب...) زيرا اين مقامات جزء اسرار هستند. در زمان ما عدّه اى علاوه بر اين كه اسرار را مى گويند غلوّ هم مى كنند، مثلا بعضى از مدّاحان نادان زينب اللّهى مى شوند. مدّاحان مقام والايى دارند و ائمّه(ع) به آنها اهميّت مى دادند مثلا دعبل خزائى مقام والائى داشت، ولى سعى كنيد ابتكار مجالس را به دست افراد نادان ندهيد. مدّاحان بايد اشعار خود را بر علما عرضه كرده و از اشعار غلوّآميز پرهيز كنند مخصوصاً كه اگر در بين مدّاحان براى جلب نظر عوام مسابقه بيافتد در اين صورت يكى غلوّ مى كند و ديگرى اغلى و اين كار خيلى خطرناك است.
والى اموالهم كيف مواساتهم لاخوانهم فيها مواسات از دو ريشه لغوى مى تواند گرفته شده باشد، يكى از مادّه «واسى» ديگرى از ماده «آسى» كه هر دو مواسات مى شود و به معنى اعانت و كمك كردن است. شيعه را بايد با اموالش امتحان كرد كه چه اندازه ديگران در اموال او سهم دارند. در زمان ما مشكلات زياد است:




بنابراين بايد صفات شيعه را مد نظر قرار دهيم نه اين كه صرفاً جايگاه شيعه و پاداش آن را بيان كنيم. اميد است كه بتوانيم فرمايشات ائمه را در زندگى روزمرّه مدّ نظر قرار داده و به آنها عمل كنيم 
 
1- مشكل بيكارى كه منشأ اصلى بسيارى از مفاسد مانند: اعتياد، سرقت، خودفروشى است.
2- مشكل ازدواج جوانان. 3- مشكل مسكن. 4- مشكل تحصيل، خانواده ها براى تأمين هزينه تحصيل دانش آموزان خود با مشكلات مواجه هستند، جامعه ما جامعه شيعه است، پول هاى هنگفتى در مسائل بيهوده صرف مى شود در حالى كه عدّه اى در اوّليات زندگى لنگ مى زنند.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

صفات شيعيان (3)



حديث:
عن محمّد بن اسماعيل، عن ابيه قال: كنت عند ابى عبدالله(ع): اذا دخل عليه ابوبصير... فقال يا ابامحمّد لقد ذكركم الله فى كتابه فقال: «اِن عبادى ليس لك عليهم لسلطان»(1) والله ما اراد بهذا الا الائمه(ع) وشيعتهم، فهل سررتك يا ابامحمّد؟ قال: قلت: جعلتُ فداك زدنى...(2)



ترجمه: 
ابوبصير وارد مجلس امام صادق(ع) شد و نشست و نفس نفس مى زد امام رو به او كرد و فرمود ناراحتى عرض كرد پير و ناتوان شده ام و تنفس براى من سخت شده و در آستانه رفتن هستم ولى از همه بدتر نگران بعد از مرگ هستم نمى دانم سرنوشت من چيست؟ امام فرمود چرا اين حرف را مى زنى كه افتخار تشيّع هستى سپس امام فضائل و افتخارات شيعه را بيان كردند و هر فصلى را كه امام مى فرمود مى گفت آيا اين مطلب تو را خوشحال كرد و ابوبصير مى گفت بله قربانت گردم بازهم برايم بگو...

در ادامه حضرت فرمود: اى ابوبصير خداوند در قرآن به شما شيعيان اشاره كرده و فرموده شيطان نمى تواند سلطه اى بر بندگان من پيدا كند به خدا قسم كه خداوند اراده نكرده از بندگان مگر ائمّه و شيعيان.
شرح:
در مورد شيطان سؤالاتى است كه اكثراً توسط جوانان پرسيده مى شود و لازم است آنها را مورد بررسى قرار دهيم:



جواب: خداوند شيطان را شيطان نيافريد بلكه پاك آفريد و در صف ملائكه بود، عامل نفوذى نبود بلكه موجود صالحى بود، جزء عابدان و زاهدان و مقرّبان درگاه خدا ولى بعداً به سوء اختيار خودش منحرف شده تكبّر، خودبزرگ بينى، حسد، پيروى از هواى نفس، جاه و جلال طلبيدن سبب شد تا سقوط كند و هواى نفس عامل اصلى است كه اگر نباشد نفوذ شيطان هم نيست. أبى و أستكبر و كان من الكافرين(3) و خداوند او را از آن مقام نازل كرد. پس شيطان شيطان نبوده.

اشكال: اگر شيطان جزءِ ملائكه بود، ملائك كه از خود اختيار ندارند و همه تحت فرمان خداوند هستند چرا او رد كرد و از فرمان الهى سرپيچى كرد؟
جواب: شيطان ملائكه نبود كه اختيار نداشته باشد بلكه از جنّيان بود.

جواب: قرآن مى فرمايد شيطان بى اختيار شما نفوذ در شما نمى كند، دروازه قلب شما به روى او بسته است و شما دروازه را باز مى كنيد در واقع هيچ موجود خبيثى راهى به كشور تن و روح انسان ندارد انما سلطانه على الذين يتولونه والذين هم به به مشركون.(4) كسانى كه او را شريك خداوند قرار مى دهند و اطاعت از او مى كنند روز قيامت هم شيطان مى گويد «و ما كان لى عليكم من سلطلان الا اَن دعوتكم فأستجبتم فلا تلوموننى ولوموا أنفسكم» من بر شما مسلّط نيستم فقط شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا پذيرفتيد پس مرا ملامت نكنيد بلكه خودتان را سرزنش كنيد.
اين نكته قابل ذكر است كه خود شيطان اسباب تكامل است براى كسانى كه در راه تكامل هستند چون با او گلاويزشدن و دست و پنجه نرم كردن باعث تقويت ايمان است. يكى از مورّخان معروف غربى «تواين بى» در كتاب فلسفه تاريخ مى گويد: من در تمام تمدّن هايى كه در دنيا به وجود آمد دقّت كردم، هيچ تمدّنى به وجود نيامد مگر مورد هجوم دشمن قوى خارجى قرار گرفت و براى دفاع تمام قوايش را بسيج كرد و شكوفا شد. پس در وجود شيطان حكمتى است همچنان كه اگر هواى نفس نبود عارفان قوى نمى شدند.
قرآن مى فرمايد «اِن عبادى ليس لك عليهم سلطان».
لهن آيه اين نيست كه شيطان با شيعيان گلاويز نمى شود بلكه خداوند مى فرمايد من حامى و ياورشان هستم آنها به سوى من آمدند و عبادى شدند و من هم حامى آنها هستم پس اين مقام بالايى است و از تحت نفوذ شيطان خارج بودن افتخار شيعه است ولى مفهوم آن اين است كه كسانى كه سلطه شيطان بر آنها وارد شده شيعيان واقعى نيستند پس اين جمله مسئوليت ما را زياد مى كند. شيعيان معصوم نيستند و ممكن است شيطان هم سراغ آنها بيايد ولى قرآن مى فرمايد:
«ان الذين اتقوا اذا مسهم طائفة من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون»(5) پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد خدا مى افتند (پاداش و كيفر او را به ياد مى آورند) و در پرتو ياد او بينا مى گردند. ممكن است شيطان بيايد ولى سلطه نيست پس مسئوليت بسيار سنگين است بايد در جامعه اسلامى سلطه شيطان بر فرد، اجتماع، مطبوعات، بازار، زندگى مادى و معنوى حاكم نباشد كه اگر شد آن افراد شيعه واقعى نيستند. اميدوارم خداوند به ما توفيق دهد تا مشمول افتخار تشيع بشويم.
1- چرا خداوند شيطان اين موجود خبيث و اغواگر را آفريد تا ما را وسوسه كند و ما را از راه سعادت باز دارد در حالى كه ما براى پيمودن راه سعادت آفريده شده ايم؟ 2- ما براى سعادت آفريده شديم ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون پس موجود مزاحم شيطان براى چيست آن هم چيزى كه ديده نمى شود و قابل دفاع و پيش گيرى نيست كه با هدف آفرينش نمى سازد؟

1. سوره فجر، آيه 42.
2. بحارالانوار، ج 65، ص 51.

3. سوره بقره، آيه 34.

4. سوره نحل، آيه 10.

5. سوره اعراف، آيه 201.

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:53 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

ويژگي هاي بندگان خوب خدا


الحديث

عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .
(بحار، ج 74 ص 179) 



ترجمه

از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(ص) براى ما خطبه اى خواند كه از آن خطبه، چشم ها گريان شد و دل ها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد. 



شرح

مسئله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است; و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلا، كسى اصلا از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك كرده و نمى خورد، چنين تركى كه براى ناتوانى است اهميّت ندارد بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند و به فرموده پيامبر در حالى كه صاحب مقام و موقعيّت اجتماعى بالايى است، تواضع(1)

افراد در مسئله ترك گناه مختلفند. گروهى از انسان ها از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند، لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست، گاهى صفاتى در انسان وجود دارد كه با گذشت شصت سال از عمرش از وجود آنها بى خبر است چرا كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند. اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد. و به همين جهت است كه گفته مى شود براى شناخت نقاط ضعف از دشمنان و يا دوستان دلسوزِ منتقد (نه عيب پوش) استفاده كنيد و از همه بهتر اين است كه انسان خود منتقد خويش باشد. اگر بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزشش از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:

نفس اژدهاست او كى مرده است از غم بى آلتى افسرده است

پس به همين جهت پيامبر(ص) مى فرمايد: «برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت، زاهد و در كمال قدرت، منصف و در عين عظمت، متواضع باشد».
اين سفارش خطاب به همه است، به خصوص به اهل علم، چرا كه امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيم تر باشد، لغزش هاى او هم بزرگ تر است و هر كارى حسّاس تر باشد خطراتش هم بيشتر است: «اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم; مخلصان در خطر بزرگى هستند».
انسان مادامى كه جوان است هر گناهى را مرتكب مى شود و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم، كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است، و يا به خود وعده مى دهد كه وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى بخواهد به ميهمانى و ضيافت الهى برود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه به ميهمانى قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146). 
2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 465) 1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.


 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:54 AM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:♣مباحث حدیثی همراه با شرح♣

وصيت






متن حديث:
يَا عَلىُّ: مَنْ لَمْ يَحسنُ وَصيِّتَه عِنْدَ مَوْتِهِ كَانَ نَقْصاً فىِ مُروَّتِهِ، وَلَمْ يَمْلِكْ الشَّفَاعَةَ.

ترجمه:

اى على، كسى كه هنگام مرگش وصيّت خوبى نكند داراى نقص و كمبودى در مروّت و مردانگى اش است، و مالك شفاعت نمى شود (يعنى شفاعت ما به او نمى رسد).
اى على والاترين جهاد (اين است كه) كسى شب را به صبح رساند و به احدى ظلم نمى كند.

شرح حديث: 

در اين جا به مناسبت بحث وصيّت، مقدارى درباره آن توضيح دهيم:

فلسفه وصيّت چيست؟ 

از قانون ارث، تنها يك عدّه از بستگان آن هم روى حساب معيّنى بهره مند مى شوند، در حالى كه شايد عدّه ديگرى از فاميل، واحياناً بعضى از دوستان و آشنايان نزديكت نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.
و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، جامعيّت قوانين اسلام، اجازه نمى دهد كه اين خلاءها پر نشود، لذا در كنار قانون ارث، قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به يك سوّم از اموال خود براى بعد از مرگ خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد امّا در زمان حياتش، به خاطر نيازهاى مالى خودش موفّق به اين امر نيست، منطق عقل ايجاب مى كند كه او از اموالى كه زحمت تحصيل آن را كشيده براى انجام اين كارهاى خير لااقل بعد از مرگش محروم نماند.
مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيّت در اسلام تشريع شود(1).



1. براى مطالعه بيشتر در اين باره به تفسير نمونه، ج1، 618 الى 620 مراجعه فرماييد

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

شنبه 7 آذر 1394  8:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها