ازدواج هم از نظر مذهبی و هم از دیدگاه عرف و ارزش های جامعه امری مقدس است. برخلاف برخی جوامع غربی که ازدواج را امری جنسی می بینند در جامعه ما ازدواج شروع رابطه ای مقدس بین مرد و زن است و دیدگاه علمی و اجتماعی ما با این طرز نگاه غربی ها کاملا متفاوت است.
همخانه شدن قبل ازدواج معنا ندارد
هم از لحاظ دینی و هم عرف آشنایی یک خانم و آقا قبل از ازدواج هیچ منعی ندارد. البته به شرطی که با شرایط، رسوم و عرف جامعه همخوانی داشته باشد. ما همانند جوامع غربی نمی توانیم بپذیریم مرد و زن بدون هیچ عقد قراردادی زیر یک سقف با یکدیگر زندگی می کنند، اما نکته مهمی که در امر ازدواج باید به آن پرداخت این است که این آشنایی باید در چه سنی اتفاق بیفتد و آیا 2 جوان در سنین 18 یا 19 سالگی می توانند دو زوجی خوب برای یکدیگر باشند؟
این اتفاق در جوامعی که به صورت قبیله ای زندگی می کنند، می تواند بیفتد و مشکلی هم ایجاد نمی کند چون افرادی که در یک جامعه قبیله ای و عشیره ای زندگی می کنند بلوغ جسمی و جنسی شان به یکدیگر نزدیک تر می شود و انتظاراتی که از یک مرد در چنین محیطی ایجاد می شود بر همین اساس است و همین طور هم در مورد یک زن.
برای مثال در چنین محیط هایی وقتی زن بتواند از عهده برخی وظایف زنانه مثل خانه داری، آشپزی و... برآید مناسب برای ازدواج است، اما سوال اینجاست چند درصد مردم جامعه ما به صورت عشیره ای و قبیله ای زندگی می کنند؟
از گذشته های دور سن ازدواج از نظر جامعه شهری و عشیره ای همیشه با یکدیگر متفاوت بوده و در حال حاضر هم این تفاوت دیده می شود.
سن مناسب ازدواج
معمولا دخترها و پسرها از اوایل سن 15 و 17 سالگی به یک ثبات فکری نسبی می رسند که بر همین اساس می توانند در مورد ازدواج فکر کنند. (البته تنها فکر کنند) اما انتظارات خانواده و جامعه متفاوت است. برای مثال در جامعه شهری در برخی خانواده ها اتمام دوره دبیرستان و گرفتن مدرک دیپلم را پایان تحصیلات فرزندشان در نظر می گیرند. در حالیکه در برخی خانواده های دیگر مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد حداقل تحصیلات برای فرزندشان است و بالطبع سن ازدواج در خانواده دوم بالاتر خواهد بود که نمی توان این اتفاق را نامعقول در نظر گرفت.
اما آیا این ازدواج در سنین پایین تر می تواند با شکست و طلاق بیشتری همراه باشد؟ متاسفانه جواب مثبت است ودر 60 و 70 درصد موارد به دلیل ناپختگی هیجانی این اتفاق می افتد. زیرا برخی هوس ها به پای عشق و علاقه گذاشته می شود و ازدواجی که بر این اساس شکل گرفته پایان خوشی در انتظارش نخواهد بود.
بیایید ساده تر صحبت کنیم. به نظر شما در اجتماعی مانند شهر تهران، سن ازدواج یک خانم و آقای تحصیلکرده چقدر می تواند باشد؟ یک مرد حوالی سن 32 تا 35 و یک خانم با سن 25 تا 26 در سن مناسب و طبیعی ازدواج قرار دارند، اما تنها از نظر مساله درک تفاهم بین زوج نباید به سن ازدواج دقت کنیم بلکه مسائل بیولوژیک و زیست شناسی هم در سن ازدواج اهمیت زیادی دارد.
برای مثال از لحاظ علمی سنین باروری در یک خانم بین 23 تا 32 سال است که باروری را در این سنین بی خطر می کند. البته مواردی هم وجود دارد که زنی با 42 یا 50 سال بارداری موفقی داشه اما مقصود از ذکر کردن سن باروری میانگین سن باروری سالم در خانم هاست. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که در این مورد سن مرد چندان دخالت ندارد و باعث خطر در باروری نمی شود چه بسا مردی در 70 سالگی هم می تواند صاحب فرزندی سالم شود.
قانون 3±7
در مورد سن ازدواج قانونی به نام 3±7 وجود دارد که بر این اساس یک مرد می تواند 7 سال از یک زن بزرگ تر باشد که اگر این تفاوت در مواردی 3 سال کمتر از 7 سال یا 3 سال بیشتر از 7 سال باشد هم ایرادی ندارد. البته باز هم تاکید می کنم مواردی هم وجود دارد که زن از مرد چند سال بزرگ تر بوده و هیچ مشکلی در ازدواج ایجاد نشده است و حتی زن به دلیل پختگی ای که داشته، توانسته بهتر زندگی زناشویی اش را کنترل کند، بنابراین قوانین موجود به صورت مطلق نیست.
سوال دیگری که مطرح می شود اینکه برای ازدواج تنها سن و توقعات تحصیلی اهمیت دارد یا عوامل دیگری در سن ازدواج دخالت دارند؟ مطمئنا عوامل دیگری در ازدواج تاثیرگذار هستند که یکی از آنها وجود نداشتن تفاوت مذهبی است. برای مثال ازدواج هایی که زن و مرد از یک مذهب نبوده اند باعث بروز اختلافاتی بین همسران شده است. تا حدی که تفاوت زبانی بین زوجین به اندازه تفاوت مذهبی در تفاهم و سازگاری زن و مرد تاثیرگذار نبوده است.
قبل از ادواج چشمتان را به عیوب یکدیگر باز کنید
این قانون روان شناختی و جامعه شناختی کاملا درست است که تا قبل از ازدواج چشم خود را تا می توانید نسبت به عیوب یک دیگر باز کنید و بعد از ازدواج چشم خود را نسبت به عیوب یکدیگر ببندید، اما متاسفانه جوان ها نسبت به این قانون چندان پایبند نیستند و تن در نمی دهند. ممکن است مردی از یک خانواده مذهبی با زنی از خانواده نه چندان مذهبی ازدواج کند و به امید تغییر زن چشم خود را نسبت به بی حجابی و بی بند و باری های اخلاقی خانواده همسرش ببندد اما اصلاح رفتار زن و تغییر او ممکن است اصلا اتفاق نیفتد. درواقع، بی توجهی نسبت به همین موضوع است است که باعث بالارفتن آمار طلاق می شود.