تحريف هاي معنوي
تحريف معنوي رجعت، به تفسيرهاي انحرافي و معنا کردن آن به امور مردودي نظير تناسخ و يهوديت است. وقتي معناي بدي نظير تناسخ و يهوديت که کفر و شرک مي باشد بر روي يک ارزش اعتقادي نظير رجعت گذارده شود ديگر کسي جرأت اظهار قبول آن را ندارد و موضع عمومي عليه آن شکل مي گيرد و برائت از آن يک ارزش تلقي مي گردد به گونه اي که حتي برخي از معتقدانش از موضع بسيار ضعيفي از آن سخن مي گويند.
رجعت از جمله معارف عقيدتي شيعه است که مورد تحريف هاي معنوي شديدي قرار گرفته است و ما در اينجا به بررسي اين تحريف ها مي پردازيم.
1- تأويل رجعت به حاکميت حضرت مهدي (عليه السلام)
اولين تحريف معنوي که با عنوان تأويل روايات رجعت در ميان شيعه مطرح گرديد تفسير روايات رجعت به بازگشت حکومت به اهل بيت (عليهم السلام) بود. اگرچه ما در فصل دوم در بحث مخالفت با اجماع اثبات کرديم که چنين تأويلي در ميان شيعه وجود نداشته است.
امّا با نسبتي که به برخي از شيعيان داده شده است که آنها روايات رجعت را به بازگشت حکومت به امام زمان (عليه السلام) تأويل کرده اند عملاً رجعت مورد تحريف قرار گرفته است به ويژه اينکه نسبت ياد شده در تعداد قابل توجهي از کتاب هاي شيعه ذکر گرديده و بدون ريشه يابي آن، وجود چنين نسبتي مورد پذيرش قرار گرفته است.
امين الدين طبرسي (رحمه الله ) مي نويسد:
جماعة من الامامية تأولوا ما ورد من الاخبار في الرجعة علي رجوع الدولة و الامر و النهي دون رجوع الاشخاص.(5)
عدّه اي از شيعيان اخبار رجعت را به رجوع دولت (به اهل بيت عليهم السلام) و امر و نهي (آنها) تأويل کرده اند نه بازگشت افراد.
بررسي تأويل روايات
با تأويلي که از روايات بيان گرديد معناي ديگري از رجعت ارائه شد و اين همان تحريف معنوي است که با عنوان تأويل رجعت صورت گرفت و معنا و مقصود اصلي را دگرگون کرد.
امّا اين تأويل يعني بازگشت حکومت به امام زمان (عليه السلام) به جاي بازگشت جمعي از مؤمنان و مشرکان خالص به دنيا، اشکال هاي زياد و قابل توجهي دارد که آنها را بيان مي کنيم:
1- اين تأويل برخلاف صريح روايات رجعت است که بر بازگشت مردگان به دنيا دلالت دارند.
2- اين تأويل برخلاف اجماع علماي شيعه بر بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنياست.
روايات رجعت از صراحت کامل برخوردارند و هيچ تأويلي به آن ها راه ندارد، و به فرض که روايات، قابل تأويل باشند اجماع، بر رجعتِ خوبان و بدان خالص قابل تأويل نيست.
3- آنچه از کلمه رجعت به ذهن تبادر مي کند بازگشت مردگان به دنياست.
4- اهل لغت رجعت را به بازگشت مردگان به دنيا معنا کرده اند چنان که در فصل اوّل به منابع آن اشاره گرديد.
5- اهل سنت تصريح کرده اند که رجعت را قبول ندارند امّا ظهور امام زمان (عليه السلام) و حکومت او را پذيرفته اند و اين حاکي از تفاوت رجعت اموات و رجوع دولت به حضرت مهدي (عليه السلام) است.
6- تأويل روايات رجعت خلاف ضروري مذهب شيعه از بازگشت به دنياست و هر تفسيري که با ضروري شيعه تنافي داشته باشد مردود است. ما در فصل جايگاه اعتقادي رجعت اثبات کرديم که بازگشت به دنيا از ضروريات مذهب شيعه مي باشد.
7- تأويل رجعت مردگان به بازگشت دولت به حضرت مهدي (عليه السلام) با رواياتي که اين دو را از يکديگر تفکيک کرده اند منافات دارد.
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
أيَامُ اللهِ ثلاثُةُ: يَومُ تَقومُ القائمُ و يَومُ الکَرَةِ و يَومُ القِيامةِ.(6)
روزهاي خدا سه روز است: روزي که قائم قيام مي کند، روز رجعت و روز قيامت.
يوم الله به روزي گفته مي شود که حقّ به صورت آشکاري ظهور پيدا مي کند و يا باطل نابود مي گردد و روزهاي ياد شده اين گونه اند. امّا چرا از ميان روزهاي ويژه به اين سه مورد خاص اشاره شده است شايد به خاطر اهميت آنها و يا روزهاي خدا در آخر زمان باشند.
8- تفاوت هاي رجعت به دنيا با رجوع حکومت به امام زمان (عليه السلام) به اندازه اي است که اين تأويل را ناممکن مي سازد و ما در اينجا به برخي از اين تفاوت ها اشاره مي کنيم:
الف- رجعت خروج از عالم برزخ است و رسيدن به حکومت، بيرون آمدن از پرده ي غيبت.
ب- رجعت با بازگشت مردگان تحقق مي يابد امّا حکومت توسط امام زنده شيعه عملي مي شود.
ج- بازگشت حکومت تنها به امام زمان (عليه السلام) مربوط مي شود امّا رجعت به همه انبياء، ائمه و مؤمنان و کافران خالص مربوط مي گردد.
د- رجعت در استمرار عالم برزخ است، امّا حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) تحقق يک وعده ي الهي است که ارتباطي با عالم برزخ ندارد.
ريشه يابي تحريف رجعت
تاکنون به اثبات رسيد که تأويل روايات رجعت، تحريف رجعت است و به هشت دليل مردود مي باشد. اکنون اين نکته مهم مطرح است که ريشه ها و عوامل اين تحريف کدامند؟
الف- ريشه ي علمي
برخي ريشه تأويل روايات را عجز از اثبات رجعت و عدم محال بودن آن و همچنين منافات داشتن آن با تکليف دانسته اند. سيّد مرتضي علم الهدي مي نويسد:
فانّ قوماً من الشيعة لما عجزوا عن النصرة الرجعة و بيان جوازها و انها تنافي التکليف، عوّلوا علي هذا التأويل للاخبار الواردة بالرجعة و هذا منهم غير صحيح.(7)
گروهي از شيعه وقتي از اثبات رجعت و بيان امکان آن عاجز مانده و آن را منافي تکليف دانستند بر اين تأويل از روايات رجعت تکيه کردند و اين نظر آنها صحيح نمي باشد.
و شيخ مفيد آورده است:
انگيزه آنها بر اين تأويل از رجعت ناتواني آنان از استدلال بر آن و اثبات محال نبودن عقلي آن است .(8)
آنچه درباره ي علّت تأويل روايات نقل شد - چنان که در بحث اجماع علما بر رجعت به اثبات رسيد- از اين روايت نشأت مي گيرد که امام صادق (عليه السلام) فرموده است:
کوته فکران از شيعيان ما مي گويند: معناي رجعت اين است که خداوند مُلک دنيا را به ما باز مي گرداند و براي مهدي قرار مي دهد، واي بر آنها.(9)
امّا چنان که بيان گرديد اين روايت بسيار ضعيف و مردود است. پس نمي توان علّت تأويل را کوته فکري دانست و آنگاه کوته فکري را به عدم توانمندي در اثبات رجعت و تنافي داشتن آن با تکليف تفسير کرد. البته تنافي رجعت با تکليف، شبهه مشهوري است که در فصل پاسخ به شبهات به آن جواب داديم امّا اينکه علّتِ تأويل روايات باشد دليلي بر آن وجود ندارد.
ب- ريشه سياسي
تأويلي که بر روي ده ها و بلکه صدها روايت صورت گرفته است کم ترين سنخيت و ارتباطي با رجعت مورد عقيده شيعه ندارد.
بازگشت حکومت به حضرت مهدي (عليه السلام) چه ارتباطي با بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنيا مي تواند داشته باشد. بنابراين، تأويل روايات نه به يک نظر علمي که يک تحريف کارشناسي شده مي باشد که به اسم تأويل ارائه شده است.
امّا چه کسي مي تواند عامل اين تأويل يا تحريف ظريف باشد؟ موافقان رجعت يا مخالفان آن؟ بدون شک موافقان رجعت به دنيا، علّت آن نخواهند بود؛ زيرا با عقيده ي آنها سازش ندارد. بنابراين، تأويل ياد شده، از سوي مخالفان رجعت در ميان برخي از شيعيان القا گرديده است، مخالفاني که نمي توانند از شيعيان باشند؛
زيرا شيعه اي که با انبوه روايات رجعت به دنيا و اجماع علماي شيعه بر بازگشت به دنيا روبروست چگونه به اسم تأويل روايات، حقيقت رجعت را که به آن شهره ي آفاق گرديده است انکار مي کند؟ چه اينکه ما در بحث اجماع بر رجعت هم اثبات کرديم که جامعه شيعه چنين تأويلي از روايات نداشته اند. به فرض که عدّه اي از شيعيان نتوانند معناي رجعت را درک کنند و شبهاتي در ذهن آنها باشد راه آن پرسش و کسب آگاهي از عالمان ديني است و نه تحريف آن.
از آنچه بيان گرديد نتيجه مي گيرم که اين تحريف از سوي مخالفان رجعت، از اهل سنت مي باشد که به مخالفت شديد و همه جانبه با رجعت شهرت زيادي دارند و همان گونه که اشاره شد با ظرافت و کارشناسي انجام شده است، يعني اين تحريف به اسم تأويل و به نام شيعه القا شده و با جايگزيني يکي از معارف تشيع که حکومت امام زمان (عليه السلام) مي باشد انجام گرفته است تا شيعيان در برابر تحريف کنندگان موضع گيري جدي نکنند و اين مخالفت را از گروهي از خود بدانند و در نتيجه يکپارچگي عقيده به رجعت مخدوش گردد.
2- تفسير رجعت به تناسخ
يکي ديگر از تحريف هاي رجعت تفسير آن به تناسخ است. مخالفان رجعت، اين عقيده نوراني را به تناسخ تفسير کردند و شيعه که بيشترين تحقيقات علمي را در رد تناسخ دارد و بيشترين مبارزات علمي و فلسفي را در مبارزه با اين عقيده ي انحرافي از خود بروز داده است به عقيده به تناسخ متهم کردند.
احمد امين مصري مي نويسد:
تحت التشيع ظهر القول بتناسخ الارواح.(10)
قول به تناسخ در لواي مذهب شيعه آشکار گرديد.
دکتر عبدالرحمن البدوي با صراحت، رجعت را به معناي تناسخ گرفته و مي نويسد: مذهب الرجعة او تناسخ الارواح.(11)
صفدي يکي ديگر از علماي اهل سنت نيز رجعت و تناسخ را به يک معنا گرفته است. او مي نويسد: و منهم من قال بالتناسخ والحلول و الرجعة بعد الموت و قبل القيامة.(12)
آنچه بيان گرديد نمونه هايي بود که نويسندگان اهل سنت آن را نوشته و ترويج کردند.
شناخت تناسخ
براي اثبات اين حقيقت که رجعت، تناسخ نيست لازم است تناسخ را مورد بحث قرار دهيم. حکيم عبدالرزاق لاهيجي مي نويسد:
نقل نفس ناطقه از بدن، بعد از موت به بدن انساني ديگر را تناسخ گويند .(13)
خلاصه عقيده به تناسخ اين است که جهان همواره درگردش است و هر دوره اي تکرار دوره گذشته مي باشد و روح هر انساني پس از مرگ دوباره به بدن ديگري باز مي گردد تا بر اساس اعمال گذشته خود زندگي کند. اگر اعمال گذشته او خوب بوده است زندگي خوبي داشته و اگر اعمال او بد بوده است زندگي بدي خواهد داشت.
از مطالبي که درباره ي تناسخ بيان گرديد چند نکته به دست مي آيد:
1- بدن اوّل و دوم از يکديگر متفاوتند.
2- روح پس از قطع تعلق از بدن اوّل به سرعت به بدن ديگر باز مي گردد؛ زيرا معطل ماندن آن وجهي ندارد.
3- همين عالم محل رسيدن به نتيجه اعمال گذشته هر کسي است که با انتقال به بدن جديد، آنها را فراموش کرده است.
4- با توجّه به گردش مکرر جهان، پاياني براي آن نمي باشد.
5- با وجود بازگشت مکرر روح به بدن جديد و رسيدن به نتيجه اعمال گذشته ي خود، معادي وجود نخواهد داشت.
نويسنده: محمد رضا اکبري
منبع مقاله :
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
پي نوشت ها :
4- الطبقات الکبري، ج3، ص 38- تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص 260- المستدرک، ج3، ص 145.
5- مجمع البيان، ج7، ص 406.
6- معاني الاخبار، ص 366.
7- رسائل المرتضي، ج1، ص 126.
8- اوائل المقالات، ص 152.
9- بحار الأنوار، ج 53، ص 26.
10- فجر الاسلام، ص 277.
11- الخوارج و الشيعة، ص 150.
12- الوافي بالوفيات، ج 24، ص 287.
13- گزيده گوهر مراد، ص 104.