جهانِ پس ازحاکميت امام حسين (عليه السلام)
اين سؤال مهم در پيش روي ماست که پس از حکومت طولاني امام حسين (عليه السلام)، جهان در چه وضعيتي قرار خواهد گرفت؟
شش احتمال ذيل مي تواند مطرح باشد:
1- حاکميت رسول خدا (صلي الله عليه و آله).
2- حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام).
3- حاکميت ائمه (عليه السلام).
4- حکومت حضرت مهدي (عليه السلام).
5- بازگشت به وضعيت پيش از ظهور.
6- برپايي قيامت.
1- حاکميت رسول خدا (صلي الله عليه و آله)
براي حکومت جهاني رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پس از امام حسين (عليه السلام) منعي وجود ندارد، امّا آيا دليلي هم بر چنين حکومتي وجود دارد؟
دو روايت در اين باره وارد شده است که با توجّه به اهميت موضوع يعني حاکميت رسول الله (صلي الله عليه و آله) و استقرار يک وضع نوين جهاني در زمين بايد مورد بررسي قرار گيرند؛ زيرا چنين امر مهمي را جز با روايات معتبر نمي توان اثبات کرد و ذکر برخي روايات، بدون بررسي سند آنها نمي تواند يک کار تحقيقي تعيين کننده در عرصه آينده جهان باشد. بنابراين راهي جز نقل و بررسي روايات در پيش رو نداريم.
1- اسد بن اسماعيل گويد: وقتي از امام صادق (عليه السلام) درباره روزي که خداوند در قرآن مقدار آن را پنجاه هزار سال ذکر کرده است سؤال شد فرمود:
هِيَ کَرَّةُ رسُولِ الله (صلي الله عليه و آله) فَيَکُونُ مُلکُهُ فِي کَرَّتِهِ خَمسينَ أَلفَ سَنَةٍ وَ يَملِکُ أَميرُالمؤمنين (عليه السلام) فِي کَرَّتِهِ أربَعاً وَ أَربَعِينَ أَلفَ سَنَةٍ.(1)
مراد از آيه، رجعت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است. پس ملک او در بارگشتش پنجاه هزار سال خواهد بود و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم در رجعتش چهل و چهار هزار سال حکومت مي کند.
اين روايت مرفوعه است و سند آن ضعيف مي باشد و ما ضعف سند آن را در فصل رجعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان کرديم. با توجّه به ضعف اين روايت نمي توان به آن استدلال کرد ضمن اينکه ارقام مطرح شده در آن با آخر زمان بودن عصر ظهور و عصر رجعت منافات دارد.
2- روايت ديگري وارد شده است که به رجعت رسول خدا، اميرمؤمنان و ساير ائمه (عليه السلام) اشاره دارد و به حکومت آنها تصريح مي کند. با توجّه به تناسب محتواي اين روايت با بخش هاي مختلف اين فصل آن را نقل کرده و مورد بررسي قرار مي دهيم.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمود: علي (عليه السلام) رجعتي با فرزندش حسين صلوات الله عليهما دارد و با پرچم خود مي آيد تا براي او از اميه و معاويه و پيروانش و هر کس که در جنگ (کربلا) به او کمک کرد انتقام گيرد. خداوند سي هزار نفر از ياران او که اهل کوفه هستند و هفتاد هزار نفر از مردمان ديگر را بر مي انگيزد و در صفين مثل بار اوّل جنگ مي کنند و دشمنان را مي کشد به طوري که يک نفر هم نمي ماند تا سرگذشت جنگ را بيان کند.
آنگاه خداوند آنها را مبعوث مي کند تا آنان را در شديدترين عذاب خود با فرعون و آل فرعون در آورد. سپس بار ديگر با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رجعت مي کند تا خليفه خدا بر روي زمين گردد و ائمه (عليه السلام) کارگزاران او باشند و به صورت علني برانگيخته مي شود پس عبادت او در زمين به طور آشکار خواهد بود همان گونه که خداوند را به صورت پنهاني در زمين عبادت کرد.
آنگاه فرمود:
(إي وَ اللهِ وَ أضعفُ ذلکَ يَعطِي اللهُ نَبيَّهُ (صلي الله عليه و آله) مُلکَ جَميعِ أهلِ الدّنيا مُنذُ يَومٍ خلَقَ اللهُ الدنيا إلي يومٍ يُفنيها حتّي يَنجِزَ لَهُ مَوعُودَهُ في کتابِه کَما قالَ: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ) (2)(3)
خداوند پادشاهي همه دنيا را از زماني که آن را آفريد تا هنگامي که آن را از بين خواهد برد به پيامبرش عطا مي کند تا به وعده اي که در کتابش به او داده است وفا کند همان گونه که فرمود: آن (دين حقّ) را بر همه ي آيين ها پيروز گرداند هر چند مشرکان دوست نداشته باشند.
پايان اين روايت بر حکومت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دلالت دارد امّا سند آن به خاطر مجهول بودن حسين بزاز و ضعف عمر و بن شمر، ضعيف مي باشد و نمي توان به آن استدلال کرد.(4) بنابراين، بر هيچ يک از مطالب اين روايت که به رجعت هاي مختلف معصومين (عليه السلام) مربوط مي شود نمي توان اعتماد کرد و در نتيجه پس از امام حسين (عليه السلام) دليلي بر حکومت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر روي زمين نداريم.
2- حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام)
روايات حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در فصل رجعت آن حضرت مورد بررسي قرار گرفتند و همه آنها به خاطر ضعف سند و يا عدم تصريح به حکومت او توان اثبات حاکميت آن حضرت را نداشتند به ويژه آنکه اين حکومت با توجّه به بحث فعلي به زمان پس از حکومت امام حسين (عليه السلام) مربوط مي گردد.
روايت ديگري داريم که مي تواند در ارتباط با موضوع بحث، مورد بررسي قرار گيرد و آن حديث موثق جابر جعفي است که مي گويد: شنيدم امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
وَ اللهِ لَيُمَلّکَنَّ مِنّا أَهَل البيتِ رَجلُ بَعدَ مَوتِهِ ثَلاثَمائَةِ سَنَةً و يَزدادُ تِسعاً.
قُلتُ: مَتي يَکُونُ ذلک؟ قال: بَعدَ القائِمِ (عليه السلام).
قُلتُ: وَکَم يَقُومُ القائِمُ في عالَمِهِ؟
قال: تِسعَ عَشَرَةَ سَنَةً ثُمّ يَخرُجُ المُنتَصِرُ فَيَطُلبُ بِدَمِ الحُسَينِ (عليه السلام) وَ دِماءِ أصحابِهِ، فَيَقتُلُ وَ يَسبِي حتّي يَخرُجَ السَّفّاحُ.(5)
به خدا سوگند يکي از ما اهل بيت پس از مرگ، سيصد سال حکومت مي کند و نه سال هم بر آن مي افزايد. عرض کردم: در چه زماني؟ فرمود: پس از قائم.
پرسيدم: قائم چند سال حکومت مي کند؟
فرمود: نوزده سال، آنگاه منتصر (حسين عليه السلام) به دنيا باز مي گردد و براي حسين (عليه السلام) و اصحابش خونخواهي مي کند. پس مي کشد و اسير مي کند تا سفاح خروج مي کند.
اگرچه روايت معتبر است امّا بحث حکومت اميرمؤمنان (عليه السلام) در آن مطرح نيست و تنها به خروج او که رجعت آن حضرت مي باشد اشاره کرده است و لازمه رجعت و حتي جهاد، حکومت نيست. بنابراين، دليل قابل قبولي براي اثبات حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از امام حسين (عليه السلام) نداريم. البته اين روايت به صورت مفصل تري هم نقل شده است امّا سند آن ضعيف است و ما در فصل يازدهم در بحث هرج و مرج پنجاه ساله، ضعف سند آن را بررسي کرديم.
3- حاکميت ائمه (عليه السلام)
براي تحقق حکومت ائمه (عليه السلام) پس از امام حسين (عليه السلام) منعي وجود ندارد امّا سؤال اين است که آيا دليل قابل قبولي آن را اثبات مي کند؟
رواياتي در اين باره مطرح است که بايد مورد بررسي قرار گيرند.
1- رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از قول خداوند در شب معراج نقل مي کند که فرمود:
لَاُطَهِّرَنَّ الأَرضَ بِآخِرِهم مِن أَعدائِي و لَأُمَلِّکَنَّهُ مَشارِقَ الأرضِ وَ مَغارِبِها، و لَاُسخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ، وَ لَاُذَلّلَنَّ لَهُ الرّقَابَ الصّعابَ وَ لَأَرقِيَنَّهُ في الأسبابِ و لَاَنصُرَنَّهُ بِجُندي، وَ لَاَمُدَّنَّهُ بِمَلائکَتي حَتّي يُعلِنَ دَعوَتِي وَ يَجمَعَ الخَلقَ عَلي تَوحيدي، ثُمَّ لَاُدِيِمَنَّ مُلکَهُ وَ لَاُداوِلَنَّ الايَامَ بَينَ أَوليِائِي إلي يَومِ القِيامَةِ.(6)
زمين را به آخرينِ از آنها (ائمه عليهم السلام) از دشمنانم پاک مي کنم و شرق و غرب زمين را تحت حکومت او در مي آورم و بادها را مسخر او کرده و گردن هاي سرکش را در برابرش ذليل مي گردانم و او را بر اسباب امور مسلط کرده و به لشکريانم ياري مي دهم و با فرشتگانم ياري مي رسانم تا دعوتم را آشکار و مردم را بر يگانگي ام گرد آورد آنگاه ملکش را ادامه مي دهم و روزهاي پيروزي را تا روز قيامت ميان دوستان مي گردانم.
آنچه مي تواند براي حاکميت ائمه (عليهم السلام) مورد تمسک قرار گيرد جمله وَ لَاُداوِلَنَّ الايّامَ بَينَ أَولِيائِي إلي يَومِ القِيامَةِ مي باشد؛ زيرا مراد از اولياء با توجّه به فقرات قبلي روايت، ائمه (عليه السلام) مي باشند. آن گاه معنا اين خواهد شد: و بعد از او روزها (ي پيروزي) را تا روز قيامت در ميان ائمه (عليه السلام) مي گردانم و اين همان گردش حکومت در ميان ائمه (عليهم السلام) پس از امام زمان (عليه السلام) است که با امام حسين (عليه السلام) آغاز و با ساير ائمه تا روز قيامت استمرار مي يابد.
امّا دو اشکال بر استدلال به اين روايت وارد است:
1- سند آن ضعيف است؛ زيرا از شش راوي سلسله سند حديث به جز عبدالسلام بن صالح الهروي بقيه مجهول و ناشناخته اند و با اين ضعف سند نمي توان به آن استدلال کرد.
2- گرداندن روزهاي پيروزي در ميان اولياء خدا حتماً به معناي حاکميت آنها پس از حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه مي تواند به معناي گرداندن پيروزي در ميان اولياء خدا در پرتو حکومت امام زمان (عليه السلام) باشد.
2- محمّد بن سليمان ديلمي از پدر خود نقل مي کند که درباره ي آيه (جَعَلَ فِيکُم أَنبِيَآءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً)(7) سؤال کردم و او فرمود:
اَلأَنبِياءُ، رَسولُ اللهِ و ابراهيمُ و اسماعيلُ و ذُريَّتُهُ وَ المُلوکُ، الأَئمّةُ (عليهم السلام). فَقُلتُ: وَ أَيُّ مُلکٍ أُعطيتُم؟ مُلکُ الجَنَّةِ و مُلکُ الکَرَّةِ.(8)
پيامبران: رسول خدا، ابراهيم، اسماعيل و فرزندان او هستند و پادشاهان، ائمه (عليهم السلام) مي باشند، عرض کردم: چه ملکي به شما داده شده است؟ فرمود: پادشاهي بهشت و زمان رجعت.
امّا سند اين روايت بسيار ضعيف است و روايانِ بسيار منحرف، بسيار دروغگو و غلو کننده اي دارد.(9)
3- دعايي از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است که در آن آمده است:
اللّهمّ صَلَّ عَلي وُلاةِ عَهدِهِ و الأئمَّةِ مِن بَعدِهِ.(10)
خدايا بر حاکمان عصر او و پيشوايان پس از او درود فرست.
اين دعا صراحت دارد که پس از حضرت مهدي (عليه السلام)، ائمه (عليهم السلام) خواهند آمد و پيشواي مردم مي شوند.
امّا استدلال به اين دعا محل اشکال است؛ زيرا اگر چه امامانِ پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح شده اند امّا آيا به طور يقين مراد از ائمه ي پس از او ائمه معصومين (عليهم السلام) هستند؟
اگر احتمال ديگري باشد که مراد از ائمه کسان ديگري غير ازائمه معصومين باشند نمي توان به روايت استدلال کرد و علامه مجلسي به نقل از کفعمي (رحمه الله) در حاشيه کتاب شريف مصباح نقل مي کند که در توضيح ائمه ي پس از او مي نويسد:
يريد بالائمة من بعده اولاده، لانّهم علماء اشرف. و العالم امام من اقتدي به و يدل عليه قوله: والائمة من ولده في الدعاء المروي عن المهدي (عليه السلام).(11)
مراد از ائمه ي پس از او، فرزندان آن حضرت هستند؛ زيرا آنها علماي ارجمندي مي باشند و عالم، امام کسي است که به او اقتدا مي کند و جمله ي ائمه ي از فرزندان او در دعايي که از مهدي (عليه السلام) روايت شده است دليل صحت اين گفته است که مراد از ائمه ي پس از او فرزندان او هستند.(12)
احتمال ديگري که درباره ي اين دعا مطرح است و با وجود اين احتمال نمي توان به آن استدلال کرد؛ زيرا اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال اين است که مراد از ائمه ي پس از او امامان بعد از ظهور او باشند و نه پس از رحلت او؛ چنان که علامه مجلسي (رحمه الله) مي نويسد:
يحتمل ان يکون المراد بالائمة بعده، الائمة الذين يرجعون الي الدنيا بعد ظهوره.(13)
احتمال دارد مراد از ائمه ي پس از او، پيشواياني باشند که پس از ظهور، به دنيا باز مي گردند.
بنابراين با وجود اين احتمال ها که درباره ي دعاي ياد شده بيان گرديد نمي توان براي حکومت ائمه (عليهم السلام) پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به آن استدلال کرد.
اشکال ديگر آن است که دو نفر از راويان اين دعا به نام ابن ابي الجيد و اسماعيل بن مولد افراد مجهول و ناشناخته اي هستند که سند روايت به خاطر آنها ضعيف است و نتيجه آنکه با يک دعا با سند ضعيف و وجود احتمال هاي مختلف در مورد آن نمي توان آينده جهان را ترسيم کرد.
دعاهايي وارد شده است که در آنها خطاب به معصومين (عليهم السلام) مي گوييم: ما در انتظار دولت شما به سر مي بريم و آماده ياري شما هستيم، خداوند ما را در زمان رجعت شما بازگرداند تا شما را ياري دهيم و در دولتتان باشيم. اين دعاها به فرض صحت سند به عصر رجعت که منطبق با عصر ظهور و دولت حضرت مهدي (عليه السلام) است باز مي گردند. اينکه ما مي گوييم در دولت شما باشيم مراد دولت امام زمان (عليه السلام) است که دولت همه اهل بيت (عليهم السلام) محسوب مي شود.
نتيجه اينکه دليل معتبر و قابل قبولي براي اثبات حاکميت ائمه (عليهم السلام) پس از امام حسين (عليه السلام) نداريم.
نويسنده: محمد رضا اکبري
منبع مقاله :
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
پي نوشت ها :
1- منتخب الانوار المضيئة، ص 355.
2- سوره ي توبه، آيه 33.
3- مختصر بصائر الدرجات، ص 29.
4- در سلسله سنداين روايت آمده است:
سعد عن محمّد بن عيسي بن عبيد، عن الحسين بن سفيان البزاز، عن عمرو بن شمر، عن جابر بن يزيد، عن ابي عبدالله (عليه السلام)...
حسين بن بزاز يا رزاز در اکثر کتاب هاي رجالي نيامده است و علامه خويي نيز که نام او را آورده است چيزي از مدح يا ذم او بيان نکرده است و بنابراين مجهول و ناشناخته مي باشد.
اما ابن غضائري درباره ي عمرو بن شمر مي نويسد:
عمرو بن شمر...ضعيفّ (رجال ابن الغضائري، ص 74).
و علامه حلي درباره ي او مي نويسد: عمرو بن شمر جداً ضعيف است. احاديثي در کتاب جابر بن يزيد جعفي افزوده شده و برخي از آن افزوده ها به عمرو بن شمر منسوب است. پس امر مشتبه است و به چيزي از آنچه روايت کرده است اعتماد نمي کنم. (خلاصة الاقوال، ص 378).
5- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478، ح 505.
6- کمال الدين ، ص 254.
7- (وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِيکُمْ أَنْبِيَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ ) (سوره ي مائده، آيه 20)
(و به ياد آوريد) هنگامي را که موسي به قوم خود گفت:اي قوم من! نعمت خداوند بر خود را به ياد آوريد؛ زماني که پيامبراني را از ميان شما قرار داد و شما را پادشاه گردانيد و چيزهايي را که به هيچ يک از جهانيان نداده بود به شما عطا کرد.
8- مختصر بصائر الدرجات، ص 28.
9- سلسله ي سند اين روايت به شرح ذيل مي باشد:
حدثنا جماعة من اصحابنا عن الحسن بن علي بن ابي عثمان، و ابراهيم بن اسحاق، عن محمد بن سليمان الديلمي عن ابيه قال: سألت ابا عبدالله(عليه السلام)...
علامه حلي در باره ي حسن بن علي بن ابي عثمان آورده است:
الحسن بن علي بن ابي عثمان يلقب بالسجادة... غال ضعيف.
حسن بن علي بن ابي عثمان ملقب به سجادة، غلو کننده و ضعيف است
و از قول کشّي (رحمه الله) نقل مي کند که درباره ي او نوشته است: لعنت خدا و لعنت کنندگان و فرشته ها و همه مردم بر سجادة (حسن بن علي بن ابي عثمان) او از گروه عليائيه بود که بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) عيب مي بستند. او بهره اي از اسلام نداشت. رجال کشي، ص 571، رقم 1082 (خلاصة الاقوال، ص 333 و 334).
در پاورقي نقد الرجال تفرشي، ج 2، ص 38 درباره ي فرقه عليائيه آمده است:
العليائية فرقة يقولون: ان علياً (عليه السلام) هوالله - تعالي عن ذلک علواً کبيراً - و انّ محمّداً (صلي الله عليه و آله) عبده.
ابراهيم بن اسحاق نيز فردي متهم و ضعيف است. (رجال النجاشي، ص 19)
امّا محمّد بن سليمان فردي ضعيف و اهل غلو بود.ابن داود سخنان بزرگان علم رجال را درباره ي او چنين نقل مي کند:
شيخ طوسي: محمّد بن سليمان ديلمي اهل غلو بود.
ابن غضائري: در نقل حديثش ضعيف است.
نجاشي: جداً ضعيف است و بر چيزي از نقل او تکيه نمي شود. (رجال ابن داود، ص 272).
امّا علامه حلي درباره ي سليمان ديلمي که پدر محمّد بن سليمان و راوي بدون واسطه حديث از امام صادق (عليه السلام) معرفي شده است مي نويسد:
کشّي به نقل از محمّد بن مسعود و او از علي بن محمّد مي نويسد: سليمان الديلمي من الغلاة الکبار (سليمان ديلمي از غلو کنندگان بزرگ بود) و نجاشي درباره ي او مي گويد: کان غالباً کذّاباً و کذلک ابنه محمد (سليمان ديلمي غلو کننده و بسيار دروغگو بود و پسرش محمّد هم همان گونه بود) و ابن غضائري درباره ي او مي نويسد: کذّاب غال (بسيار دروغگو و اهل غلو بود). (خلاصة الاقوال، ص 350).
10. مصباح المتهجد، ص 411.
11- بحارالانوار، ج 99، ص 125.
12- البته ما در آغاز فصل يازدهم، حاکميت فرزندان مهدي (عليه السلام) را پس از او مردود دانستيم.
13- بحار الأنوار، ج 99، ص 125.