0

مرو راهی که بر پا سنگت آید

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

مرو راهی که بر پا سنگت آید

با حرکات عجیب و غریب و کارهایی استثنایی مردم را دور خود جمع می‏کرد. بعضی مریدش شده بودند؛ البته حق داشتند. کارهای غیرعادی انجام می‏داد. ایستاده بودم و به شعبده‏بازی او نگاه می‏کردم که «ابن سکیت» را در حال عبور دیدم. صدایش کردم: - ابن سکیت! صبر کن. تو نمی‏خواهی تماشا کنی؟ - نه، علاقه‏ای ندارم! - ولی کارهای عجیبی می‏کند! به دیدنش می ارزد! - در این دوره و زمانه، این کارها اتلاف وقت است. سودی هم به حال کسی ندارد. - چه اتلاف وقتی؟ ببین چقدر از مردم را به دور خود جمع کرده است! 
- ای آدم ساده! آن هایی که دور و بر چنین افرادی را می‏گیرند، عقل درست و حسابی ندارند. 
- خیلی ممنون! یعنی من هم... 
- ناراحت نشوی، ولی واقعیت همین است که گفتم. همراه من بیا تا جریانی را برایت تعریف کنم. به راه افتادیم و شعبده باز را با مردمی که اطرافش بودند، به حال خود گذاشتیم. ابن سکیت گفت: - در یکی از روزهایی که با امام هادی علیه‏السلام همنشین و هم صحبت بودم از ایشان پرسیدم: چرا خدا هر پیامبری را به معجزه‏ی مخصوصی فرستاد، مثلا حضرت موسی را به عصای سحرآمیز، حضرت عیسی را به زنده کردن مردگان و شفای کور مادر زاد و پیامبر را با قرآن؟ فرمود: 
- زمانی که خدا حضرت موسی را به پیامبری برگزید و مسئولیت رسالت را بر دوش او نهاد، بیش‏تر افراد، دوستدار سحر و جادو بودند. آن حضرت با قدرت خدا عصایش را به اژدها تبدیل کرد و سحر جادوگران را خنثی نمود. حضرت عیسی در زمانی مبعوث شد که علم پزشکی پیشرفت قابل ملاحظه‏ای کرده بود و مردم امراض گوناگون را با کمک پزشکان مداوا می‏کردند. به همین خاطر به طبیبان توجه نشان می‏دادند و بدون چون و چرا، از آنان پیروی می‏کردند. آن حضرت به قدرت خدا امراض درمان ناپذیر را شفا می‏داد، حتی مرده را زنده می‏کرد. پیامبر ما زمانی که به رسالت برانگیخته شد، سخنرانی و شعر و خطابه، حرف اول را می‏زد. حضرت کلام خدا را با زبانی فصیح و در عین حال ساده برای مردم می‏خواند و موعظه‏شان می‏کرد، طوری که سخنانش از خطابه‏ی همه‏ی سخنرانان برتر بود. - راستی ابن سکیت! پس چرا در زمان ما چنین اتفاق‏هایی رخ نمی‏دهد؟ ما باید به چه طریقی راه را از چاه بشناسیم؟ - اتفاقا همین سؤال را از امام پرسیدم. فرمود: با عقل سالم که بدان بتوان صداقت و دروغ‏گویی و نفاق را شناخت و از روی بی عقلی، دنباله رو هر ناکسی نشد. [1] . 

پی نوشت ها:
[1] اصول‏کافی، ج 1، ص 24، ح 20. 

جمعه 29 آبان 1394  6:40 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها