طبق آنچه محدثین و مورخین نقل کردهاند:
شخصی به نام بریحهی عباسی از طرف متوکل، مسئولیت امامت نماز جمعهی شهر مدینه و مکه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود؛ جهت تقرب به دستگاه، نامهای بر علیه امام علی هادی علیهالسلام به متوکل نوشت که مضمون آن چنین بود: چنانچه مردم و نیز اختیارات مکه و مدینه را بخواهی، باید حضرت علی هادی علیهالسلام را از مدینه خارج گردانی، چون که او مردم را برای بیعت با خود دعوت کرده است؛ و عدهای نیز اطراف او جمع شدهاند. و بریحه چندین نامه با مضامین مختلف برای دربار فرستاد. و متوکل با توجه به این سخن چینیها و گزارشات دروغین؛ و این که شخص متوکل نیز،دشمن سرسخت امام علی علیهالسلام و فرزندانش بود، لذا یحیی فرزند هرثمه را خواست و به او گفت: هر چه سریعتر به مدینه میروی و علی بن محمد علیهماالسلام را از مسیر بغداد به سامراء میآوری. یحیی میگوید: در سال 243 به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حرکت و خروج از مدینه شد، عدهای از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت، امام را همراهی کردند که از آن جمله همین بریحهی عباسی بود، مقداری راه که رفتیم بریحه جلو آمد و به امام علیهالسلام عرضه داشت:
فهمیدهام که میدانی من با بدگوئی و گزارشات کذب نزد متوکل، سبب خروج تو از مدینه شدهام، چنانچه نزد متوکل مرا تکذیب نمائی و از من شکایتی کنی، تمام باغات و زندگی تو را آتش میزنم و بچهها و غلامانت را نابود میکنم.
آن حضرت، در جواب با آرامش و متانت فرمود: من همانند تو آبرو ریز و هتاک نیستم، شکایت تو را به کسی میکنم که من و تو و خلیفه را آفریده است. در این هنگام بریحه با خجالت و شرمندگی، روی دست و پای حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهی و تقاضای بخشش کرد؟ امام هادی علیهالسلام اظهار نمود: من تو را بخشیدم، و سپس به راه خود ادامه داد [1] .
پی نوشت ها:
[1] أعیان الشیعة: ج 2، ص 37 - 38.