گفتوگو با مرضيه عليخاني، جهادگر حاضر در محاصره سوسنگرد
گفت خواهر! براي حجاب تو ميجنگم
زن ايراني در دورههاي مختلف، غيرت و حميت خود را به نمايش گذاشته است. يکي از آن عرصهها جنگ تحميلي بود که به عنوان تاريخي روشن، در سوابق زن مسلمان و محجبه ايراني درج شد و يادآور زنان صدر اسلام گرديد و نشان داد، حجاب و متانت، مانع حضور اجتماعي زنان نيست. در همين راستا گفتوگويي انجام دادهايم با خانم «مرضيه عليخاني». وي متولد سال 1341 است. تنها با گذشت 19 روز از شروع جنگ به مناطق عملياتي اعزام ميشود و مدتي در آنجا به امور امدادي و تداركاتي ميپردازد. در سالهاي 66 تا 69 در حوزه علميه مشغول به تحصيل بوده و در سال 75 در رشته حقوق از دانشگاه شيراز فارغالتحصيل ميشود. در حال حاضر وکيل پايه يک و همچنين مشاور رئيس دانشگاه شيراز در امور بانوان است. او در سال 60 ازدواج کرده و داراي چهار فرزند است.
در زمان انقلاب چه فعاليتهايي داشتيد؟
زمان انقلاب 16 سال داشتم و کلاس دوم دبيرستان بودم. مثل همه مردم در راهپيماييها و تجمعات مدرسه شرکت ميکردم و در ساماندهي راهپيماييها حضور فعال داشتم.
چند ماه جبهه بوديد؟ کجاها رفتيد؟ چه اتفاقاتي افتاد؟
بلافاصله بعد از تشكيل اولين گروههاي جهاد سازندگي در سال 58، عضو شدم و خدمات پزشکي - بهداشتي - درماني براي روستاها انجام ميدادم. در شهريور ماه سال 1359 که جنگ شروع شد تازه ديپلم گرفته بودم. در آن زمان به کميته امداد و درمان جهاد مراجعه کردم و درخواست اعزام و حضور در جبهه کردم. در مهر 1359 از طريق کميته امداد و درمان جهاد سازندگي به منطقه اعزام شدم. 18 مهر وارد اهواز شدم؛ اوايل جنگ بود. اوج درگيريهاي نظاميدر مناطق اهواز، آبادان و خرمشهر. تا خرداد ماه 60 چند ماه اهواز بوديم. در اهواز در ستاد پشتيباني جهاد، کارهاي خدماتي انجام ميداديم. سريع وارد بيمارستانمان نکردند. حدود يک ماه در ستاد پشتيباني جبهه در اهواز مانديم كه با اصرار خودم و يکي ديگر از دخترها، ما را به سوسنگرد فرستادند. آبانماه همزمان با دهه اول محرم بود. يک ماه اول در اهواز، فعاليتمان بيشتر خدمات پشت جبهه بود. تدارکات و آمادهسازي آذوقه، تهيه و تعمير لباسهاي رزمندهها و کلاً کارهاي پشتيباني انجام ميداديم. در ستاد پشتيباني استان فارس، شش نفر بوديم. سه نفر به سوسنگرد، منتقل شدند و سه نفر هم به آبادان. به اهواز که اعزام شديم سوسنگرد در محاصره بود و وضعيت منطقه خوب نبود. به اصرار خودمان از بيمارستان اهواز به بيمارستان سوسنگرد اعزام شديم. چند روزي از آزادسازي سوسنگرد گذشتهبود و تقريباً منطقه آرام بود. اما مجدداً حملات دشمن شروع و منطقه محاصره شد. قبل از محاصره ما به دليل حملات دشمن و بيم اسارت، منطقه را ترک کرديم و به اهواز برگشتيم. در سوسنگرد کار امداد و نجات انجام ميداديم. رزمندههايي که در مناطق اطراف مجروح شده بودند يا افرادي که در روستاهايي که بمباران شده بود، مجروح شده بودند را ميآوردند، ما هم در کنار کادر پزشکي بيمارستان به پرستاري از اين مجروحان ميپرداختيم. روز سوم - چهارم بعد از شدت حملات دشمن، کارهاي ما هم خيلي سنگينتر شده بود. يک هفته سوسنگرد بوديم؛ مجدداً به اهواز برگشتيم. در اهواز در بيمارستانهاي سينا و گلستان و فجر اسلام به کار امداد و نجات مشغول بودم. يکي - دو بار هم به آبادان منتقل شديم و دوباره به اهواز برگشتيم. فعاليتهاي امدادگري و کارهاي فرهنگي هم داشتيم. از روابط عمومي سپاه، تراکتهاي تبليغاتي ميگرفتيم و در بيمارستان پخش ميکرديم. مناسبتهاي خاص را جشن ميگرفتيم و برنامه ميگذاشتيم. شبهاي جمعه دعاي کميل داشتيم. مراسم دعاي توسل و زيارت عاشورا ميگرفتيم. مراسمها و فعاليتهاي تبليغاتي هم براي مجروحين بود و هم براي پرسنل بيمارستان. خرداد سال 60 به شيراز برگشتم. دي ماه سال 60 ازدواج کردم و مجدداً با همسرم به اهواز برگشتيم. ايشان جبهه بود و من هم در اهواز در ستاد پشتيباني جبهه فعال بودم.
در محور معنويت و صحنههاي ايثار و فداکاري دختران زمان جنگ، چيزي هست که شما شاهد بوده باشيد؟
حضور خواهران در جبههها نقش مثمرثمري داشت. رزمندگان اسلام، رشادت و ايستادگي زنها را که ميديدند، دلگرم ميشدند و از حضور و فعاليتهاي خواهران در پشتيباني جبهه و در بخش امدادرساني روحيه ميگرفتند.
در هشت سال دفاع مقدس، زنان درسهايي دادند که هيچکس انتظار آنها را نداشت. زنان در زمان جنگ ثابت کردند که زن مسلمان صاحب تواناييهايي است که ميتواند معرف پايگاه و جايگاه زن در اسلام باشد. در زمان جنگ و هشت سال دفاع مقدس ديديم که اگر مردان در عرصه رويارويي با دشمن فعال بودند، زنان در سه محور فعال بودند. اول حضور مستقيم زنان در جبهه پشتيباني و جبهه خدماترساني، دوم فعاليتهايشان در امدادرساني و سوم دختران و زنان بسياري بودند که در روستا يا شهر خود تا آخرين لحظه جنگيدند و بعضاً اسير يا شهيد يا مجروح شدند. ديدن دختران جواني که به دور از ترس و واهمه از مرگ و معلوليت در زير بمباران و انفجار توپ و خمپاره به فعاليت و امدادرساني مشغول بودند، روحيه رزمندگان خسته را تقويت ميکرد.
چه شباهتهايي بين دختران امروزي با دختران دوران دفاع مقدس ميبينيد؟ آيا آن روحيه ايمان و رشادت و پشتيباني در دختران کنوني هم هست؟
ارزشهايي که ما به آنها معتقد بوديم، باعث ميشد علاقمند و پيگير به مسائل انقلاب و اسلام و نظام باشيم. در دختران امروزي هم در بين دانشجوها، مذهبيها و هيئتيها، ايدهها عالياست. ديدگاهها عالياست. ما خيلي از مسائلي که مورد توجه جوانهاست، برايمان مهم نبود. روزمرگيهايي که الان خيليها درگيرش هستند، مهم نبود.
در همان زمان 16-15 سالگي دوستان ما سرگرميهاي ديگري داشتند که براي ما جذاب نبود. ما دوست داشتيم يک سري فعاليتهايي داشته باشيم که واقعاً نقش مثبت داشت و ميخواستيم مثمرثمر و سودمند واقع بشويم. الان هم بايد ديد هر کس چقدر ميتواند از خودش مايه بگذارد. مقايسه کنيم ببينيم آيا بچههاي امروز هم حاضرند از خودشان مثل جوانهاي آن زمان مايه بگذارند يا فعاليتهايشان در حد فعاليتهاي روزمره و در حد نشست و سمينار و همايش است؟!
آيا اگر موقعيتش باشد، حاضرند خودشان را به آب و آتش بزنند؟ يک وقت ميبيني يک برنامهاي هست ودر حالت عادي انسان مشتاق است به انجامش. اما در حالت اضطرار چه؟ آيا حاضرند؟ مثلاً ما آنموقع با گروهکها درگير ميشديم و از اسلام دفاع ميکرديم. الان هم همين شرايط هست. خيلي از مذهبيها هستند که در مسائل اجتماعي و سياسي دخالت نميکنند و وارد نميشوند. الان هم ميتوان تشخيص داد، هر کس چقدر حاضر است از ايده و خواستههاي شخصي خودش براي حفظ انقلاب و نظام و اسلام، بگذرد.
دختران امروز چطور ميتوانند اين علاقه و آرمانگرايي را در خودشان به وجود بياورند؛ چگونه اين بصيرت را در خودشان به وجود بياورند که اگر شرايط عوض شد و نياز بود مثل شماها مرد ميدان باشند؟
روي خودشان کار کنند. از نظر اخلاقي روي خودشان کار کنند. مثلاً مسئله حجاب که الان مطرح است. الان بدحجابي است؛ آن زمان بيحجابي بود. انقلاب كه شد بلافاصله همه چيز عوض نشد. در ادارهها و بيمارستانها، هنوز پرسنل بيحجاب بودند. ما که حجاب داشتيم را مسخره ميکردند. اينگونه فشارها روي ما بود، ولي ما تحمل ميکرديم، اين حرفها هيچ تأثيري روي ما نداشت. براي خودمان حل کرده بوديم. اصلاً کسر شأنمان نميشد. در اوج بيحجابي ما حجاب داشتيم، از اسلام و حجابمان دفاع هم ميکرديم.
ما مقيد بوديم به تقواي چشم. معتقد بوديم، اين چشممان همه جا را نگاه نکند. اين چشممان هر چيزي را نبيند. هر جايي نچرخد. چون چيزي که از کانال چشم وارد ذهن شود، روي ذهن انسان تأثير ميگذارد. ديگر ذهن نميتواند آمادگي براي مسائل معنوي داشته باشد. واقعاً مقيد بوديم به تقواي چشم. مورد ديگر مسئله کنترل زبان بود. روزه سکوت ميگرفتيم. خودمان را تعليم ميداديم که همه حرفي نزنيم. مورد بعدي نماز بود. نمازهاي با سجدههاي طولاني که زنها و دخترها آن زمان بهجا ميآوردند، همه در جهت انتخاب درست و در راه راست قدم گذاشتن تأثير داشت. خودسازي از نظر ما اولويت اول بود که مهمترين آن، کنترل زبان و کنترل چشم است. ما بايد مسئله حيا و عفاف را در نظر داشته باشيم. محجبه بودن به ظاهر، اما بدون در نظر گرفتن حيا و عفاف در گفتار، ارزش چنداني ندارد. اما اگر ما حيا و عفاف در رفتار را بپذيريم، حدود و حريم را بپذيريم و ظاهر محجبه هم داشته باشيم؛ اين مثمرثمر است. اين ارزش ديني دارد. اصل مطلب، حفظ حريم زن و مرد است. يعني زن بايد طوري رفتار کند که نگاه فرد مقابل، نگاه به قدرت انساني او، نگاه به طرز تفکر او و نگاه به انديشه او باشد. اگر بخواهد به يک نگاه ديگري تبديل شود؛ خود زن باعث شده است. اين يا از جانب رفتار خودش است يا به دليل رعايت نکردن مسئله حجاب .
حالا که بحث به حجاب کشيد، فکر ميکنيد نقش حجاب در ايجاد روحيه حماسي در عدهاي از مردان چگونه بوده است؟
من اين را آنزمان بهعينه ميديدم. آنزمان حجاب هنوز در جامعه مرسوم نبود. اما ما آن زمان که در جبهه در بيمارستانهاي مرزي حضور پيدا ميکرديم، مشخصه ما حجابمان بود. آنجا مشخصه نيروهاي امدادي حجابشان بود. روسري يا مقنعههاي اسلامي با حجاب کامل و مانتو و شلوار ميپوشيدند و اينها را به عنوان خواهر ميشناختند. بقيه پرستارها و پرسنل بيمارستانها، آنزمان کلاه داشتند و در اوايل جنگ، حجاب خاصي نداشتند. تا اينکه مرحوم شهيد رجايي در سال 60 حجاب را اجباري کرد. در حدي که روسريهاي معمولي توليد ميشد ولي اوايل جنگ عده زيادي از پرسنل بيمارستان حجاب نداشتند و پوششان پوشش قبل از انقلاب بود. به خاطر دارم در بيمارستان سوسنگرد رزمندهاي بود که مجروح شده بود؛ حدوداً 25- 24ساله بود. هر دو پايش از زانو قطع شده و به پوستهاي آويزان بود. وقتي داخل بيمارستان آوردندنش فرياد ميکشيد و يا حسين ميگفت. ميگفت يا حسين من هيچ وقت نميتوانم عطش تو را درک کنم. چون خونريزي شديد داشت و تشنه بود فقط ميتوانستيم دهانش را با گاز خيس، نمناک کنيم و نميشد به او آب دهيم. آنزمان من 19 ساله بودم. من نزديک او که شدم گفت خواهر، ما فقط به خاطر شما داريم ميجنگيم. به خاطر حجاب شما. حجابت را حفظ کن. بهخاطر خدا به همه زنها بگو حجابشان را حفظ کنند. من دو فرزند دارم دلم ميخواهد بچههايم مثل شما تربيت شوند. محجبه باشند. در مسئله دارو دادن يا آمپولزدن، برخي رزمندهها اعلام ميکردند، ما نميخواهيم پرستارها به ما دارو بدهند، به خواهرها بگوييد بيايند. چون پرستارها اکثراً حجاب درستي نداشتند؛ رزمندهها سختشان بود.
ميگفتند ارتباط با پرستارها و همکلام شدن با آنها، چون حجاب نداشتند برايشان گناه محسوب خواهد شد. مسئله اين بود که بچههاي رزمنده، مسئله حجاب برايشان خيلي مهم بود و حتي پيامرساني به خانوادههايشان و ديگر خواستههايشان را به خواهرها که محجبه بودند، ميسپردند. از طرفي از حضور خواهران محجبه، روحيه ميگرفتند.
در بيمارستانها قشر پزشکي و امدادي که اعزاميميآمدند، محجبه بودند. حجاب در روحيه رزمندهها خيلي تأثير داشت. خود حجاب ميشود عاملي براي رفع حجاب. رفع حجاب بين خدا و بنده. ارتباط بهتر با خالق. ظاهر و باطن روي هم تأثير دارند. ظاهر نمادي از باطن انسان است. اگر دل پاک باشد، کلام خدا رويش اثر ميکند که گفته حجابتان را حفظ کنيد؛ در عمل هم ميآيد.
ميگويند جهاد بر زن واجب نيست، پس تکليف زن در جنگ چيست ؟
جهاد بر زن واجب نيست يعني حضور و رويارويي با دشمن بر زن واجب نيست. در تاريخ اسلام از صدر اسلام آنچه ميبينيم در تمامي جهات زنان در کنار مردان بودهاند. حضور زنان را در تمام جنگها ميبينيم. صفيه، عمه گرامي پيامبر اسلام(ص) در يکي از جنگها سر يک يهودي را جدا کرد و زني به اسم امعماره، دشمنان زيادي را به هلاکت رسانيد.
نصيبه، يکي از زنان صدر اسلام زماني که در جنگ احد مردان براي جمعآوري غنائم رفتند؛ او يکي از 10 نفري بود که از جان پيامبر دفاع کرد و براي حفظ جان پيامبر شمشير زد و شانهاش هم مجروح شد و هميشه افتخار ميکرد که در راه پيامبر مجروح شدهاست. نقل ميکنند که پيامبر وقتي آمد مدينه کسي را فرستاد تا حال نصيبه را بپرسد. نصيبه از پيامبر خواست تا دعا کند که او در بهشت همنشين پيامبر باشد و پيامبر هم اين دعا را در حقش کردند. درجنگ خودمان هم زنها حضور فعال داشتند. اگر مردها فقط در عرصه رويارويي با دشمن حضور داشتند، زنها در عرصههاي مختلف فعال بودند. راهيکردن هر رزمنده به جبهه، حاصل تربيت مادري بود که اينطور او را بار آورده و به جبهه فرستاده بود. الان هم مادرها بايد فرزندانشان را طوري تربيت کنند که روحيه دلاوري و ايثار و گذشت داشته باشند. همسرانشان که صبوري کردند. اکثر اين همسران تازه عروس بودند يا يکي، دو بچه کوچک داشتند. اين زنان واقعاً صبوري و ايستادگي و مقاومت کردند. همسرانشان را به جبهه ميفرستادند و از مال و بچههاي همسر هم نگهداري ميکردند. بهرغم اينکه به زن جهاد واجب نبوده اما کوتاهي هم نکرده است و در کنار مرد و حتي موفق تر از مرد هم بودهاست. در تاريخ اسلام هم هيچگونه ممانعتي از جانب پيامبر اعظم (ص) و آقا اميرالمؤمنين (ع) براي حضور زنان در جامعه و در جبهه و در مسائل سياسي - اجتماعي نميبينيد. منع که نميکردند هيچ، تشويق هم ميکردند.
شما با رعايت چه مسائلي در جبهه حضور پيدا کرده بوديد؟ دختران امروز با حفظ چه مسائلي در جامعه حضور پيدا کنند؟ همرزمان شهيدتان اگر زنده بودند از دختران امروز چه ميخواستند؟
دختران امروز هم بايد وظيفه انساني - اسلاميشان را رعايت کنند. حضرت امام خميني (ره) فرمودند، امت ما از امت صدر اسلام برترند. چون آنها پيامبر بينشان بود و از اسلام دفاع و اسلام را ياري ميکردند اما مردم ما پيامبر را نديدند اما از اسلام دفاع ميکنند. اين يک ارزش است که يک کشور داعيهدار اسلام شده و چشم همه جهان به اين کشور دوخته شدهاست. با توجه به زنبودنم، يک سري محدوديتهايي داشتم که اين را رعايت ميکردم، بعد فعاليت ميکردم. خطرات بود. در سوسنگرد بيم اسارت بود. اما خواست خدا و دعاي خانواده حفظمان کرد. آنزمان جنگ بود، ولي جنگ الان خيلي خطرناکتر است. به عنوان يک انسان مسلمان وظيفه داريم اين ارزشها را حفظ کنيم.
چگونه؟
اينکه اول خودمان به اين ارزشها معتقد بشويم و بعد در خودمان ارزشها را حفظ کنيم. بعد الگوي عملي براي ديگران بشويم. انقلاب ما صرفاً عکس شهيد و خيابان به اسم شهيد نميخواهد. شهيد اين را نميخواهد. شهيد راهش را ميخواهد. شهيد ارزشها را ميخواهد. شهيد اين را ميخواهد. بسيجي همه جا ديده نميشود. بسيجي به هر مجلسي نميرود. دختر مسلمان، چشمش هر جا نميچرخد. دختر مسلمان هر حرفي به زبانش نميآيد. دختر مسلمان ارزشش همان ارزشي است که خدا براي حضرت زهرا سلامالله عليها قائل است؛ انشاءالله. با اينها در هر جبههاي ميشود ايستادگي کرد.
نقش زنان و دختران امروز در مقابله با جنگ نرم چيست؟
دشمن ميخواهد قداست فرهنگ اسلام را از بين ببرد. اول خودشان به ترفندها و شيوههاي دشمن آگاهي پيدا کنند و بعد آگاهي بدهند. پايداري فرهنگي و ثبات فرهنگي الان مهمترين مسئله است. زن نقشش در اين زمينه خيلي زياد است. مادر اگر مادر صالح و با حيا و عفيفي باشد، فرزندي که در دامن اين مادر پرورش پيدا ميکند فرزند صالحي خواهد بود. دشمن هم الان اين را خوب فهميده است. بيشترين تلاش دشمنان الان روي قشر زنان است. استفاده ابزاري از زن ميکنند. اينطوري که براي زنها برنامه دارد براي مردان ندارند. پس دشمن تمام توانش را آورده روي اين مقوله گذاشته است که از زن براي انحطاط و انحراف جامعه، استفاده ابزاري بکند. اگر دشمن اين برنامه را دارد اجرا ميکند، ما هم بايد برخورد مناسبي داشته باشيم. امروز دشمن همه توانش را براي نتيجهگرفتن روي اين روش و جنگ نرميکه شروع کرده، گذاشته است.
پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 322278