0

چیکار کنیم که در قیامت اهل نجات باشیم؟ (دانشجو)

 
nikonazar
nikonazar
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 32
محل سکونت : قم

چیکار کنیم که در قیامت اهل نجات باشیم؟ (دانشجو)

در یک جمله‌ی کوتاه، "ایمان و عمل" صالح سبب رشد، کمال، قرب و نجات است.

اما توضیح آن که هر موضع و کار آدمی، مبتنی بر دو ثِقل است و دو بُعد دارد، یکی بُعد نظری و دیگری عملی. بُعد نظری همان اعتقادات و باورهای اوست و بُعد عملی نیز افعال او می‌باشد.

الف – پس اولین شرط اهل نجات بودن، باور قیامت و حیات اخروی است. بسیاری وجود خداوند متعال را به عنوان مبدأ، خالق و پروردگار عالم قبول دارند، اما قیامت، حشر و حیات اخروی را قبول یا باور ندارند و همین باور نداشتن قیامت است که سبب بروز خطا، انحراف و گناه می‌شود.

ب – قبول داشتن خداوند متعال به عنوان مبدأ، خالق و پروردگار، مثل قبول داشتن "علت پیدایش و گردش" هر چیز دیگری است و هیچ مسئولیتی نمی‌آورد. به عنوان مثال: اگر کسی اهل تحقیقات علمی باشد و پی‌ببرد که علت نور و انرژی خورشید، انفجارات اتمی در آن است، به کدام وظیفه یا مسئولیتی مکلف می‌گردد؟

حال اگر شما به خودتان یا به مخاطب اثبات کردید که این عالم خالقی دارد و او هم بگوید: «باشد، قبول» - بعد بگویید: «لابد خالق علیم و حکیم است»، او بگوید: «این هم قبول»، - بعد بگویید: «لابد ما را هدایت کرده و می‌کند»، او بگوید: «این هم قبول» ...؛ اما آخرش به هدف معینی نرسد، به معاد نرسد، به «إلَیهِ المَصیر = و بازگشت به سوی اوست» و « إلَیهِ راجِعوُن = رجعت به سوی اوست» نرسد، نه تنها همه چیز در نظر عبث می‌‌آید، بلکه هیچ تکلیف و مسئولیتی را نمی‌آورد. از این رو شناخت و اعتقاد به مبدأ، باید با شناخت و اعتقاد به هدف توأم باشد.

جهان‌بینی موحدین و مسلمانان، مبتنی بر هر دو اصل توحیدیِ مبدأ و معاد می‌باشد: «اِنّا لله وَ إنّا إلَیهِ راجِعون».

ج – بدیهی است هر کسی به سوی اهداف کوچکتر، در راستای هدف غایی خود رهسپار است، پس کسی که حیات اخروی را شناخته و باور دارد، نگاهش به دنیا اصلاح می‌شود. چنین کسی دیگر دنیا و متاع دنیا را هدف نمی‌گیرد، به دنیا وابسته نمی‌شود و به دنیا و هر چه در آن است، نگاه ابزاری دارد. پس می‌فهمد که این متاع یا نعمت، فقط وسیله و ابزاری است برای رشد او، برای نجات از هلاکت و تقرب او؛ لذا از این ابزار به گونه‌ای بهره‌ می‌برد که او را نزدیک گرداند و اگر چیزی سبب دوری‌اش شود، از آن اجتناب می‌کند (تقوا).

دقت کنیم که آدمی همیشه به سوی "دعوت" رهسپار می‌شود، تا از یک سو دعوت در کار نباشد، از سوی دیگر پذیرش، حرکت و رفتنی در کار نیست؛ پس کسی که به معاد ایمان آورد، با بصیرت می‌نگرد که به کدام سو و چه هدفی دعوت می‌شود؟

تمامی این معانی، در سه آیه ذیل بیان شده است:

«يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ * مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ» (غافر، 38 تا 40)

ترجمه: اى قوم من، اين زندگى دنيا تنها كالايى [ناچيز] است، و در حقيقت، آن آخرت است كه سراى پايدار است * هر كه بدى كند، جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد و هر كه كار شايسته كند- چه مرد باشد يا زن- در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آنجا بى‏حساب روزى مى‏يابند * و اى قوم من، چه شده است كه من شما را به نجات فرامى‏خوانم و [شما] مرا به آتش فرامى‏خوانيد؟

محبّ و محبوب:

در میان حکما و عرفا سخن زیبایی بر گرفته از آیات، احادیث و روایات هست، مبنی بر این که «مُحبّ، مایل به لقای محبوب است»، یعنی هر کسی، چیزی یا شخصی را دوست داشته باشد، با شوقی که مستمراً تشدید می‌شود، مایل است به وصال و دیدار محبوب برسد. پس اگر کسی خداوند متعال، خدای منّان، خدای ارحم الراحمین را دوست داشته باشد، مایل به لقای اوست. چنین کسی در بُعد نظری، چیزی را با خدا "شریک" نمی‌گرداند و در بُعد عملی نیز "عمل صالح" انجام می‌دهد و می‌شود اهل کمال و اهل نجات:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» (الکهف، 110)

ترجمه: بگو: «من هم مثل شما بشرى هستم و [لى‏] به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.»

دقت:

"شرک" که همان شریک گرفتن است، نه تنها انواع و اقسام دارد، بلکه شدت و ضعف مرتبه هم دارد.

*- گاهی انسان در خالقیت خدا شرک می‌ورزد؛ گمان دارد که دیگران نقشی در خلقت دارند! حال خواه بگوید این بُت خالق باران است و خواه بگوید: انرژی، ماده اولیه، بیگ بنگ و ... خالق هستند.

*- گاهی انسان در ربوبیت خدا شرک می‌ورزد. ربوبیت همان صاحب اختیاری، تربیت و تدبیر امور است. مثل کسانی که بیش از یک وسیله، برای دیگران نقشی در رزاقیت قائلند. این نوع از شرک عمومیت بیشتری از نوع "شرک در خالقیت دارد".

*- گاهی انسان در اطاعت و تسلیم شرک می‌ورزد. یعنی احکام نفس خود یا دیگران را بر احکام الهی ترجیح می‌دهد. این نوع از شرک عمومیت بیشتری نسبت به انواع دیگر شرک دارد.

پس کسی که دقت کند موحد باشد، در هدف نهایی، محبوب غایی، ربوبیت و تسلیم و بندگی شرک نورزد، اهل نجات می‌گردد.

همه این معانی، از ولایت گرفته تا حُکم، در یک آیه بیان شده است:

«قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا»

ترجمه: بگو: «خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است. نهان آسمان‌ها و زمين به او اختصاص دارد. وه! چه بينا و شنواست. براى آنان ياورى (سرپرستی) جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‏گيرد.»

اتصال:

آدمی، برای رسیدن به هر مقصود و هدفی، دائماً خود را به کسی یا چیزی (وسیله/توسل) که او را به مقصود برساند "متصل" می‌گرداند.

به اتصالات همین زندگی دنیوی بنگریم. کسی که می‌خواهد سفر دوری برود، خودش را به هوایپما متصل می‌کند تا با سرعت آن حرکت کند – کسی که می‌خواهد از راه دریا عبور کند، خودش را به کشتی متصل می‌کند، تا هم حرکت جهت‌دار داشته باشد و هم در آب فرو نرود – کسی که می‌خواهد کسب علم کند، خودش را به محیط علمی، کتاب و معلم متصل می‌کند – کسی که گرسنه است و می‌خواهد رفع جوع کند، خودش را به سفره متصل می‌کند و ... .

پس کسی که می‌خواهد اهل نجات باشد، خودش را به کشتی نجات متصل می‌کند و کسی که می‌خواهد به محبوب برسد، خودش را به آن چه او فرموده متصل می‌نماید.

چرا فرمود: "صلاة  - صلوات، صله ارحام و ..."، اینها همه "اتصال" است. پس کسی که وصل به فانی (دنیا و متاعش) شد، خودش هم به هلاکت می‌افتد و کسی که وصل به باقی شد، خودش نیز نجات یافته و بقا می‌باید.

«وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ» (الرّعد، 21)

ترجمه: و كسانى كه هر آنچه را خداوند به پيوستن آن فرمان داده مى‏پيوندند و از پروردگارشان مى‏ترسند و از بدى حساب بيم دارند.

قطع اتصال:

انسان بدون اتصال نمی‌ماند، اما هر آن ممکن است که اتصال خود را به وسیله‌ای قطع کند و به وسیله‌ی دیگری که برای هدف دیگری می‌‌باشد، متصل نماید. کسی که از خدا و معاد قطع می‌کند و دنیا را هدف و محبوب می‌گیرد، خودش را به وسایل رسیدن به آن متصل می‌کند:

«الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (البقره، 27)

ترجمه: همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مى‏گسلند و در زمين به فساد مى‏پردازند آنانند كه زيانكارانند.

تابعیت:

نکته‌ی حایز اهمیت دیگر، "تابعیت" است. انسان سرگردان است، از این رو دائماً به دنبال الگو و رهبری است تا با تبعیت از او به سوی "محبوب" رود و به وصال و لقای او برسد.

ریشه این تابعیت، همان «محبت» است. کسی که محبوب غایی‌اش متاع دنیاست، از اهل دنیا تبعیت می‌کند و کسی که محبوب غایی‌اش، الله جلّ جلاله می‌باشد، از رسول او [صلوات الله علیه و آله] و کسانی تبعیت می‌کند که او را به سوی محبوب ببرند.

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31)

ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد پس مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و گناهانتان را بيامرزد، و خداوند آمرزگار و مهربان است.

***- پس راه نجات، در همان دو کلمه خلاصه می‌شود: «ایمان و عمل صالح».

 

دوشنبه 18 آبان 1394  11:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها