0

پیامبری که 20 سال فراری بود

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پیامبری که 20 سال فراری بود

وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا  وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِیًّا . (سوره مریم : 57-58)

 
حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى آدم و اولین كسى است كه بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردید.
وى مردم را به پرستش خداى یگانه و اجتناب از گناه دعوت میكرد و به پیروان خود مژده آمدن پیامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبیاء را می‌داد و می‌گفت: آن حضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دین او دینى است كه روى زمین را اصلاح خواهد نمود.
از ادریس علیه السلام كلمات حكمت آمیزى نقل شده كه به زبانهاى مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان او است :
 
1- بهترین شكرانه نعمتهاى خداوند، احسان و نیكى به بندگان او است .
2- قسم دروغ نخورید و دروغ گویان را قسم ندهید.
3- از كسبهاى پست اجتناب كنید.
4- در پیشگاه خداوند با نیتهاى خالص قدم بزنید.
 
ابتداى پیامبرى ادریس چنان بوده است كه پادشاهى ستمگر بر قوم وی حكومت می‌كرد و فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.
روزى پادشاه براى تفریح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گردید. عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد. از وزراى خود پرسید: این چمنزار از كیست ؟ گفتند: از مردى است خدا پرست با فلان نام و نشان .
شاه دستور داد مرد بینوا را احضار كردند. به او تكلیف كرد كه این زمین را به من واگذار كن .
مرد با ایمان كه متكى به خداوند بود گفت: عائله‌اى دارم كه از تو محتاج‌ترند.
شاه گفت: پس به من بفروش . مرد حاضر نشد. شاه غضبناك به خانه بازگشت ولى بسیار ناراحت به نظر می‌رسید و در اندیشه بود كه زمین را چگونه از مالكش بگیرد.
شاه زنى ناپاك داشت. چون شوهر را غضبناك دید سببش را پرسید. شاه داستان زمین و مالكش را نقل كرد و گفت: امتناع این مرد از تسلیم زمین ، مرا سخت آزرده ساخته است .
زن گفت چاره كار آسان است . عده‌اى از یاران ناپاكدل و خدانشناس خود را طلبید و گفت بروید نزد شاه و گواهى دهید كه فلان مرد (مالك زمین ) از دین شاه روگردان شده و به صف گمراهان پیوسته است . به گواهى آنان ، مالك زمین كشته شد و چمنزار به تصرف شاه درآمد.
حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى آدم و اولین كسى است كه بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردید.وى مردم را به پرستش خداى یگانه و اجتناب از گناه دعوت میكرد و به پیروان خود مژده آمدن پیامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبیاء را می‌داد و می‌گفت: آن حضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دین او دینى است كه روى زمین را اصلاح خواهد نمود.
 
دریاى غضب پروردگار در برابر این جنایت بزرگ به جوش آمد و به ادریس علیه السلام وحى رسید كه: نزد این ستمكار برو و به او بگو: به كشتن بنده من اكتفاء نكردى . ملك او را گرفتى و عائله او را بیچاره ساختى . بهوش باش كه از تو انتقام می‌گیرم و سلطنت را از تو سلب می‌كنم . مركز فرمانروائى تو را ویران و گوشت زن ناپاك تو را طعمه سگان می‌سازم .
آیا حلم و بردبارى من تو را مغرور و سركش ساخته است؟
ادریس پیام پروردگار را رساند ولى شاه در جوابش گفت : پیش از آنكه به دست من كشته شوى ، از نزدم بیرون برو!
ملكه به شوهر خود گفت : از پیام خداى ادریس هیچ‌گونه بیم در خودت راه نده . من می‌فرستم او را بكشند. و چند نفر در تعقیب ادریس فرستاد. مأموران در جستجوى ادریس بودند و ادریس به دستور خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست كرد: خداوندا! باران رحمت خود را بر این شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .
دعاى اردیس مستجاب شد و وى به غار كوهى پناهنده شد و خداوند فرشته‌اى بر او گماشت كه همه شب غذاى مورد احتیاج او را به او برساند.
 
دعا
ادریس در پناه غار با آرامش خاطر بسر می‌برد و موضوع نفرین او ورد زبانها بود. در آن هنگام پروردگار عالم به انتقام آن مرد بی‌گناه ، شاه ستمگر را از تخت سلطنت سرنگون كرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت . و زنش را طعمه سگان نمود.
از گم شدن ادریس بیست سال گذشت. یك قطره باران هم نبارید زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بین رفت و باغستانها از بى آبى خشكید. اهالى دست نیازمندى به شهرها و نقاط دیگر دراز كردند و در اثر فشار و بیچارگى به خود آمدند و گفتند: این بدبختى ما براى نفرین ادریس است كه از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اینك ادریس ناپدید است ولى خداى ادریس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است . به درگاه خدا رفتند و از گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ریختند.
خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادریس را به شهر برگرداند و مردم به حضور او شرفیاب شدند و توبه خود را تجدید كردند. ادریس از خدا طلب باران كرد ابرها صفحه آسمان را پوشانید و بارانى سودمند بارید و مردم سیراب گشتند.
سالها گذشت و ادریس به رهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و به مقامى ارجمند رساند.
 
 
 
 
پی نوشت:
دوره كامل قصه‌هاى قرآن، سید محمد صوفى

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 10 آبان 1394  12:56 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها