0

پادشاهی که حقّ مورچه ها را زیر پا نمیگذاشت

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پادشاهی که حقّ مورچه ها را زیر پا نمیگذاشت

این را همه در فرمانروایی زیر خاکی شان می دانستند؛ ملکه شان به خوبی روشنشان کرده بود که سلیمان نبی(علی نبینا و آله و علیه السلام) هرگز به حقوق آنها تجاوز نمی کند. در ضمن ماجرای گفت و گوی ملکه ی مورچه ها با پادشاه جنّ و انس، سلیمان(ع) در تمامی طبقات مورچه ها معروف بود. همه شنیده بودند که روزی سلیمان نبی(ع) با فرّ و شکوه و لشکریانش از راهی گذر می کردند و ملکه ی مورچه ها فریاد زنان گفته بود: «به داخل خانه هایتان بازگردید؛ مبادا سلیمان و لشکریانش نادانسته شما را از بین ببرند.»(1) و فریاد او را باد به گوش سلیمان(ع) رسانده بود.
پادشاه(ع)، ملکه را احضار کرده بود. از او پرسید: «ای مورچه! مگر نمى ‏دانى من پيامبر هستم و به كسى ظلم و ستم نمى‏ كنم؟»

ملکه ی مورچگان گفت: چرا مى ‏دانم. سليمان(ع) فرمود: «پس چرا موران را از ستم من بر حذر داشتی و گفتى: اى موران به منزل ‏هاى خود برويد؟» مورچه گفت: «ترسيدم به آرايش و زينت دستگاه تو نظر كرده و فريفته ی آن شوند. در نتيجه غير خداى متعال را عبادت كنند.»

آنگاه سلیمان(ع) به شیرینی سخنان او خندیده بود.(2)

حالا که در سرزمین سلیمان قحط باران شده بود، انسان ها به قصر سلیمان(ع) هجوم برده بودند و دعای باران می خواستند.(3) مورچه ها هم به میدان آمده بودند؛ البتّه نه برای شکایت بردن به سلیمان(ع)؛ بلکه برای شکایت بردن به خدای سلیمان(ع).

درست همان زمانی که سلیمان نبی(ع) پا در میدان شهر گذاشت تا دست به آسمان بالا ببرد، مورچه ای در میدان آمده بود و دستهای کوچکش را به آسمان بلند کرده بود و پایش را به زمین می کوبید و می گفت: «بار خدايا! ما هم آفريده ‏اى از آفريدگان تو هستيم و از روزى تو بى ‏نياز نیستیم. پس ما را به واسطه ی گناهان فرزندان آدم هلاک نکن.»(4)

سلیمان نبی(ع) دستانش را پائین آورد. رو به مردم کرد و با خرسندی فرمود: «برگرديد كه به وسيله ی ديگرى باران نصيب شما خواهد شد.» و راست می گفت پیغمبر خدا(ع). بارانی آمد که نظیرش را مردم ندیده بودند...(5)

 

سلیمان(ع) و آشنایی به زبان حیوانات

البتّه در تمامی مملکت ها، حیوانات و گیاهان و حتّی موجوداتی که ما آنها را نمی شناسیم، سهمی دارند؛ مهم این است که فرمانروای هر سرزمینی چقدر حقوق آنها را به رسمیت می شناسد و چقدر آنها را سهیم می داند. درباره ی حضرت سلیمان نبی(ع)، شکّی نیست که آن نبیّ بزرگوار، که از امتیاز خاصّی بهره مند بودند، حقوق تمامی موجودات را رعایت می کردند.

در روایات آمده است حضرت سلیمان و حضرت داوود(ع) از پیامبرانی بودند که زبان پرندگان را می دانستند که آن را با نام «منطق الطیر» (6) در قرآن خوانده ایم. همچنین به تأیید قرآن، حضرت سلیمان(ع) صدای مورچگان را می شنید و با آنان سخن می گفت.(7) حضرت سلیمان(ع) نه تنها با زبان پرندگان آشنایی داشتند، بلکه به مقتضای حکومتشان زبان تمامی جنبندگان خشکی و دریا را می دانستند.(8)

امّا زیبایی بیان این روایات در اینجاست که بدانیم این زبان ها که میراث پیامبری محسوب می شوند، به حضرت خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) و از طریق ایشان به تمامی ائمّه معصوم(علیهم السلام) منتقل شد. ما در اینجا نمی خواهیم برای این مطلب مثال بیاوریم؛ چرا که برای آن نیازمند یک کتابیم نه یک مقاله! امّا به دو روایتی اشاره می کنیم که این سخن را تصدیق می کند.

حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) روزی از بیابانی می گذشتند و کبکی دیدند. حضرت رو به او کردند و با او شروع به سخن گفتن کردند و کبک نیز جواب حضرت را می داد. در این هنگام جابر که ناظر این داستان بود، گفت: كسى غير از سليمان‏ بن داود زبان پرندگان را نمى ‏دانست. حضرت فرمودند: «اگر محمّد(ص) و خاندانش نبودند، سليمان و پدرش آدم، آفريده نمى ‏شدند.»(9)

همچنین حضرت امیرمؤمنان (ع) فرمودند: « خداوند به ما زبان پرنده ‏ها را آموخته؛ همان طور كه به سليمان بن داوود زبان همه ی جنبنده ‏هاى بيابانى و دريایى را آموخت.»(10)

 

 

 

 

پی نوشت:

1. نمل: 18.

2. نمل: 19 و روایت به نقل از ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع، ترجمه ذهنى تهرانى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. ج‏1 ؛ ص261.

3. روایت به نقل از امام صادق علیه السلام.  كلينى، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: اول، 1364 ش. ج‏2 ؛ ص56.

4. همان.

5. همان.

6. نمل: 16.

7. نمل: 18- 19.

8. مجلسى، محمد باقر، بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار)، تهران، اسلامیه، چاپ: دوم، 1363ش. ج‏5 ؛ ص213.

9. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، جلوه‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، قم، چاپ: دوم، 1378 ، ص409.

10. مجلسى، محمد باقر، بخش امامت، همان.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

سه شنبه 5 آبان 1394  1:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها