در کتاب شريف المشاهد شيخ شبستري (ره)
روايت کرده که چون حضرت نوح عليه السلام کشتي را بنا نمود و صد هزار مسمار به کشتي زد تا اينکه پنج مسمار ماند حضرت نوح عليه السلام يکي از آن پنج مسمار را برداشت.
فاَ شرَقَ بِيَدِهِ وَ اَضاءَ کَما يَضئ الکَواکِبَ الدُّريه في اُفُق السَّماء.
پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنانکه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مي شود. فتحيّر نوح فانطق الله المسمار بلسان طلق ذلق فقال انا باسم خير الانبياء محمّد بن عبّداللّه ص پس نوح از درخشندگي مسمار حيران شد و خداوند عالم مسمار را بنطق و تکلم آورد با زبان کشاده و فصيح عرض کرد: که يا نوح من بر اسم نامي خاتم انبياء محَّمد بن عبدالله مقرَّر شده ام و درخشندگي من از برکت اسم آن بزرگوار است.
پس جبرئيل نازل شد و حضرت نوح عليه السلام از جبرئيل سؤال کرد يا جبرئيل اين چه مسماري است که من هرگز مثل او را در درخشندگي نديده ام.
جبرئيل گفت: اين مسمار بر اسم حضرت رسول اللّه (ص) است پس حضرت نوح (علي نبيّينا و آله و عليه السلام) سه مسمار ديگر از آنها را برداشت و هر يک را به طرفي از کشتي زد، و هر يک در درخشندگي مثل سابق بودند، چون نوبت مسمار پنجم رسيد حضرت نوح عليه السلام آن را برداشت و ديد فَزَهر و انارَ و اَظهَر النِداوة پس درخشان و منوّر گرديد، در دستش، و رطوبت سرخي از آن مسمار ظاهر شد،
حضرت نوح عليه السلام متعجّب ماند از جبرئيل سؤال کرد! جبرئيل عرض کرد: که اين مسمار پنجم مسمار حسين عليه السلام است و بنام اوست، آنرا بجانب مسمار پدرش بزن، حضرت نوح پرسيد که اين چه رطوبت است که از اين مسمار ظاهر مي شود؟
جبرئيل عرض کرد: که اين خون است و احوالات و وقايع کربلا را به حضرت نوح عليه السلام بيان کرد و حضرت نوح عليه السلام گريست و بر قاتلين آن حضرت لعن نمود. [1] .
منبع: داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي
ashoora.ir
پی نوشتها :
[1] کشکول النور ج 1 ص 64.