0

فضه؛ کنیز مجتهد

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

فضه؛ کنیز مجتهد

در بیابان میرفتم، از قافله عقب مانده بودم، دیدم زنی تنها در بیابان است. پیش رفتم و گفتم تو کیستی؟
آن خانم فرمود: «و قل سلام فسوف تعلمون» فهمیدم باید اول سلام کنم. سلام کردم و گفتم اینجا چه می کنید؟
فرمود: «من یهدی الله فلا مضل له». فهمیدم که راه را گم کرده است.

 گفتم آیا از جن هستی یا از انس؟
فرمود: «یا بنی آدم خذوا زینتکم» فهمیدم انسان است.
گفتم: از کجا می آیی؟ فرمود: «ینادون من مکان بعید» (از راه دور)
گفتم: به کجا میروید؟

فرمود: «ولله علی الناس حج البیت». فهمیدم به حج می رود. او را بر مرکب خود سوار کردم و تا زمانی که قافله اش را پیدا کنیم، هر چه پرسیدم، آیه ای از قرآن را خواندند و پاسخ هایشان همه با استناد به قرآن بود. وقتی به کاروان رسیدیم، چهار جوان نزد ما آمدند. گفتم اینها کیستند؟ فرمود: «المال و البنون زینة الحیوه الدنیا». فهمیدم آنها پسران او هستند. سپس به آن ها فرمود: «یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین». فهمیدم به پسرانش می گوید پاداش مرا بدهند. آن ها هم پاداش مرا دادند. فرمود: «والله یضاعف لمن یشاء». یعنی بیشتر بدهید. آنها هم بیشتر دادند. هنگام رفتن پرسیدم: این بانوی محترم کیست؟ گفتند او مادر ما فضه، خادم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است که بیست سال است جز به قرآن سخن نمیگوید.(1)

***

بعد از مدت ها، مسلمانان رنگ آرامش را می دیدند. سختی های معیشتی دست از مسلمان های مدینه برداشته بود و روزهای خوشی و آرامش فرا رسیده بود. همان روزها بود که پیامبر (صلوة الله علیه و آله) از میان اسیران جنگی، کنیزی برای فاطمه(س) آورد و خودش، نام فضه را برای او انتخاب کرد. کنیز که نه، همکار و همدمی برای دخترش آورد تا در خوشی ها و ناخوشی ها کنار او باشد. زنی از جنس دیگران. با فضیلت و شایسته برای کنیزی زهرا(س).

***

 غروب سومین روز بود. اهل خانه، گرسنه و ضعیف، دور سفره ی افطار حلقه زده بودند و انتظار پدر را می کشیدند. سه روز بود که جز آب، چیزی نخورده بودند و هر چه داشتند، به نیازمندانی که به خانه می آمدند، داده بودند. تا اینکه پدر رسید. فاطمه (س) نان های تازه را به سفره آورد. درست لحظه ی افطار، صدای کوبه ی در آمد. علی (علیه السلام) برخاست و به طرف در رفت. اندکی بعد آمد و گفت که نیازمندی دیگر آمده و گرسنه است. غذا می خواهد. فاطمه (س) بی درنگ برخاست. سفره را جمع کرد و به علی (ع) داد تا برای آن شخص ببرد. فضه و حسن و حسین (علیهم السلام) باز هم با آب افطار کردند... همان شب، سوره ای مربوط به این بزرگان بر پیامبر(ص) نازل شد: « وجزاهم بما صبروا جنة و حریرا». (پاداش صبر آن ها، باغ و لباس حریر بهشتی خواهد بود.) (2)

***

تمام کارهای خانه، بین فضه و زهرا(س) تقسیم شده بود. یک روز فضه، روز دیگر زهرا(س). در بین کارهای خانه، عبادت هم بود. اما از همه مهمتر، درسی بود که فضه، هر روز از زندگی در این خانه می گرفت. در زمان کوتاهی حافظ قرآن شد. به اکثر علوم قرآنی و فقهی آگاهی پیدا کرد و تا مقام اجتهاد بالا رفت.

در کنار تمام این ها، فرزندان خودش را چنان تربیت کرد که تا مدت ها، آوازه ی دین داری و خلوص قلبشان، زبانزد خاص و عام بود. مادری که از پیامبر (ص) تا امام سجاد (ع) را دیده و امامت آن ها را درک کرده بود، باید هم چنین فرزندانی تربیت می کرد.

فضه تنها زنی بود که در کربلا، بدون همسر یا پسرانش حاضر بود و فقط و فقط، به عشق اهل بیت (علیهم السلام) و یاری آن ها، تصمیم به همراهی کاروان عاشورا گرفته بود.


 

 

پی نوشت:
1.    راوی این مطلب، ابوالقاسم قشیری است که در منابع گوناگونی نقل شده است: بحارالانوار، ج43، ص 86- ریاحین الشریعه، ج2، ص318 و 319
2.    آیات ابتدایی سوره ی انسان، در این مورد نازل شده است. محمد حسین طباطبائی، المیزان، ترجمه:سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 3، ص 364.
منابع:
مقالات «فضه ی زهرا، ستاره ای از افریقا»، نوشته ی اشرف آشوری
بحار الانوار، ج 41، ص 273، ح 29.
بحار الانوار، ج 43، ص 86- 208 .
سایت تبیان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 26 مهر 1394  11:42 AM
تشکرات از این پست
abbasshafie
دسترسی سریع به انجمن ها