0

شجاعت عباس

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

شجاعت عباس

شجاعت عباس را باید گفت

امیر شجاعی که کمی سپاه بر عظمت سرداریش افزود

از شجاعت علمدار بگو

 

در این تاپیک دوستان حسینی عزیز با توجه به توضیحات طرح" شاه وفا ابوالفضل ":

فقط دل نوشته ها و تاپیکهای خود را از دربیان شجاعت علمدار "در قالب گفت و شنود خود حضرت عباس با لشکر دشمن و رجز خوانی های علمدار" ارسال نماید. 

"دسترسی سریع"برای حسینیان عزیزراسخونی:

۩۞۩ منتظر حضور گرم شما در هیت حسینی راسخون هستیم ۩۞۩

دوشنبه 20 مهر 1394  6:19 PM
تشکرات از این پست
salma57 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:شجاعت عباس

 در واقعه کربلا حضرت عباس (ع) در قالب ادبیات شعری رجزگونه؛ اعتقادات، اندیشه، هدف و هویت خویش را معرفی نمودند، به نحوی که قدرت الله عفتی در این باره می نویسد: حضرت ابالفضل (ع) در واقعه کربلا چندین بار به میدان جنگ رفت و بازگشت؛ از جمله اینکه پس از شهادت برادرانش (فرزندان امیرمؤمنان (ع)) به میدان جنگ رفت و این رجز را می خواند و می جنگید:
أقسَمتُ بالله الأعَزّ الاعظم                 و بالحُجُور صادقاً و زَمزمٍ
و ذُوالحَطیم والفنا المُحَرّم                  لَیُخضَبَنّ الیوم جسمی بالدّم
اَمامَ ذی الفضل و ذی التّکرُّم              ذاکَ حُسَینُ ذوالفَخَار الأقدم
قسم به خداوندی که عزیزترین و عظیم ترین است، قسم به حجر، صداقت و زمزم.
قسم به صاحب حطیم، قسم به فنا، قسم به محرم؛ امروز تنم با خون خضاب می شود.
پیشاپیش کسی که صاحب فضیلت و کرامت است و آن فرد، حسین (ع) صاحب افتخارات و مقدم بر همه است. (الفتوح، ج5: 125؛ ابصار العین: 30؛ مقتل الحسین، ج2: 30)

هنگامی که، همه اصحاب امام حسین (ع) شهید شدند و عطش بر کودکان غالب شد. آن گاه آن حضرت به حضرت عباس (ع) فرمود: «مشک را بردارید و برای کودکان آبی بیاورید.» این در صورتی بود که چهار هزار نفر از شریعه فرات محافظت می کردند و حضرت ابالفضل (ع) باید تنهای تنها به آب می رسید.
سقای کربلا، با مشکی بر شانه و عَلَمی در دست و شمشیری در دستِ دیگر وارد میدان جنگ شد و به سوی فرات حرکت کرد. لشکر عمر بن سعد، منظور وی را فهمیدند و به صورت جمعی و گسترده، به ایشان حمله کردند. حضرت عباس (ع) در این هنگام، این رجز را می خواند و می جنگید:
اُقَاتِلُ الیومَ بِقلبٍ مَهنَدٍ                  اَذُبُّ عن سِبطِ النَّبی احمدٍ
اَضرِبُکُم بِالصَّارِمِ المُهَنَّدِ                 حتّی تَحِیدُوا عَن قتال سیّدی
إنّی اَنَا العَبَّاسُ ذُو التَّوَدُّدِ                نَجلُ عَلَیّ الطّاهِرِ المُؤیَّدِ
امروز با اطمینان کامل، جنگ سنگینی با شما می کنم، و در دفاع از فرزند پیامبر (ص) جانفشانی می کنم.
آن قدر با شمشیر هندی بر شما می زنم تا دست از جنگِ با مولا و سرورم بردارید.
من عباس، صاحب عشق و محبت اهل البیت هستم، فرزند امام علیِ طاهر و پاکیزه (ع) و تأیید شده خداوندم. (مقتل الحسین و مصرح اهل البیت: 90)
قندوزی حنفی نوشته است: آن حضرت، زمانی این رجز را می خواند که تیرهای فراوانی به بدنش اصابت کرده بود.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 27 مهر 1394  9:10 AM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:شجاعت عباس

شیر،  بی واهمه از خیمه به راه افتاده

ناگهان لرزه بر اندام سپاه افتاده

كيست اين مرد كه مي تازد و طَف مي لرزد

زير سُم ها ، تن يك دشت چو دَف مي لرزد

گوش ابليس كر – اما شَجَعُ النّاس است او

نعره زد مردي از آنسوی كه عباس است او

شيهه سركش اسبش هيجان دارد مرد

بگريزيد كه صد مرد توان دارد مرد

بگريزيد اگر فرصت دیگر مانده ست

واي از آن لحظه كه تن مي دود و سر، مانده ست

نفسش بُغض نفس هاي علي را دارد

تيغ او تشنه خون است جگر مي خواهد

كمر كوفه كمر باشد اگر مي شكند

قامت شام سپر باشد اگر مي شكند

***

تيغ ،‌اسليم ِ منقّش شدهء ابرويش

ماه، سوسويي از انوار منوّر رويش

...و خدا با همهء‌دقت و وسواس عجيب

مو به مو وصله زده سلسلهء گيسويش

جذبهء‌حور مگر ريخته در چشمانش

عشق سر مي شكند تا كه شود جادويش

گنگ،  ذهني كه تو را ماه تصور نكند

خشك ، دريا كه تو را كِل نكشد جاشويش

***

تیغ پیمود ولی نظم خم ابرو را

ماه بوسید به خون نقش گرفته رو را

همه دیدند که خون، رود شد و می پیمود

مو به مو، سلسله در سلسله ی گیسو را

تو همان ماه به خون خفته ی عشقی عباس

تو همان قصه ی ناگفته ی عشقی عباس

قرن ها می گذرد وِرد زبانی ای مرد!

زنده تر از همه ای -  با همگانی ای مرد!

کیست مانند تو محبوب خلایق باشد

سیزده قرن قمر باشد و لایق باشد

سیزده قرن تویی ساقی جان یا عباس

می گشایی گره از کار جهان یا عباس

ابراهیم قبله آرباطان

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 28 مهر 1394  8:12 AM
تشکرات از این پست
nargesza taha25
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:شجاعت عباس

گرفتم حکم و فرمان همایون از شه دوران

منم فرمانده لشکر منم صاحب لوا برآن

بشد استاد رزمیرا بمن شیر خدا حیدر

مجسم میکنم اکنون نبرد خندق و خیبر

نشان، جنگ آزمائی را دهم، تحسین کند داور

نهنگ آب دریائی نگیرد پنجة شیران

بطرح نقشة جنگی، گرفتم حکم سرهنگی

فنون رزم را ماهر، منم با فرقة جنگی

ستاد لشگر از این ره کند بامن هماهنگی

بیک حمله کنم نابود من این لشگر عدوان

علی المرتضا بابم، بکند آن قلعة خیبر

بیک ضربت فکنده آن دلاور مرحب و عنتر

بخندق عمرو را کشته، منم فرزند آن حیدر

دمار از روزگار آرم ، دهم برنیستی فرمان

وزیر جنگ این سلطان منم عباس نام آور

بصولت وارث حیدر، منم شیر هنرپرور

ولی فخر امم دارم ، منم نوکر بدین سرور

بدان سرور که جبریل امین دایه بشد بر آن

منم شیر ژیان آری ، ندارم از کسی پروا

عدو بندم هنرمندم چنان جنگی کنم برپا

نبرد حیدری در این بیابان تا شود پیدا

کنندم علویان تحسین، بماند سفلی در حیران

بلندش کرد تکبیری، بدست آورد شمشیرش

زهی بر این چنین ضیغم، خوشا بر حسن تدبیرش

بشد مست از می وصلت قضا کردست تقدیرش

یلان و نامداران را بخاک افکند چون بیجان

حقیقت مادر گیتی نزاده همچو فرزندی

نه چشم این جهان دیده چنین شیر هنرمندی

چو از سلطان دین شیرخدا بودست پیوندی

بیک حمله فکند ، هشتادتن ابطال بی ایمان

هوا بارید چون ژاله زتیغ و تیر و هم از سنگ

هزیمت کرده گردان و گروه و جوخه ها باهنگ

مراکب بی سوار و فوجها گشتند بی سرهنگ

نشد پای گریزی را در آن صحرا بکس امکان

برشگ فاطمه ام البنین ، افتاد مادرها

حقیقت مریم و حوا دگر آن هاجر و سارا

چنین فرزند دلبندی ندیده چشم این دنیا

بگفتا درجنان احسن، بپور خود شه دوران

وفا و مهر را در این جهان شرح و بیان کرده

زخود معنای دین و رمز ایمان را عیان کرده

قضا تقدیر شد خود را بصیادش نشان کرده

دو دست حیدری از تن جدا کردند آن خصمان

رجز انشاد میکردش ولی لحنش عوض کرده

همی گفتنش که لانخشی امیدش بر خدا برده

که تیر سهمگین آمد اصابت کرد بردیده

علم چون سرنگون گشته علمدارت شود بی سر

سراسر پیکرم زخم خدنگ ونیزه و خنجر

رسیده جان بلب اکنون ایا سلطان مظلومان

علی اکبر ناجیان

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 29 مهر 1394  11:29 PM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شجاعت عباس

 

درباره شجاعت عباس:

اینکه در نوجوانی در کنار پدر در جنگ ها شررکت می کرد. بعد از پدر در کنار برادر بزگتر حسن. بعد از شهادت ایشان برای خاکسپاری و جلوگیری از بی حرمتی به جنازه ایشان آماده جنگ و نبرد، و پذیرش فرمان برادرش حسین برای سکوت و نجنگیدن. این هم واقعاً شجاعت می خواهد. گاهی سکوت بیشتر شجاعت می خواد تا جنگیدن. هرکسی شجاعت سکوت کردن نداره.

حضرت عباس (ع) شجاعت خودشو تو کربلا هم نشون داد. اونجایی که با وعده آب به طفلان حرم راهی رود فرات شد. اونجایی که با وجود تشنگی زیاد از آب ننوشید. قبل از اون اینکه بدون هیچ سلاحی رفت آب بیاره. یعنی برای دعوا و جنگ نرفت.
اونجایی که تا لحظه آخر امام و ولی خودشو برادر صدا نزد. برای احترام به امامش. برای رضای خدا. عباس علموار کاروان امام حسین بود و با شهادتش ........ . خدایا فقط خودت می دونی اون لحظه امام حسین چه حالی داشت. خدایا به دل سوخته امام حسیین در لحظه شهادت برادرش عباس همه ما رو عاقبت بخیر کن. الهی آمین

 

پنج شنبه 19 آذر 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
taha25
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شجاعت عباس

 

ما در زمان هشت سال جنگ تحمیلی مادران زیادی را دیدیم که فرزندان خود ار برای دفاع از اسلام و پیروی از فرمان رهبر به سوی جنگ فرستادند. و جوانان و رزمندگان زیادی که شجاعانه وارد جنگ شدند تا از اسلام و ناموس دفاع کنند. این ها مثال های ناچیزی در برابر عظمت و شجاعت عباس و وفاداری مادرش است.

 

یک شنبه 22 آذر 1394  3:31 PM
تشکرات از این پست
taha25
دسترسی سریع به انجمن ها