حضرت فاطمه(س) در کودکی مادرش را از دست داد. در هجده سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد. اون موقع همسری چون حضرت علی (ع) داشت. فرزندانی چون حسن و حسین و زینب و ام کلثوم داشت. و فرزندی در شکم به نام محسن. سختی های زیادی تحمل کرد. بین در و دیوار ماند. در را بروی ایشان آتش زدند و همین باعث شد تا غروب روز عاشورا خیمه های فرزندانش را آتش بزنند. وقتی حرمتی شکسته باشه، وقتی رویی باز بشه....... .
حضرت فاطمه با سن کم و فرزندان کوچک و همسری دل سوخته دنیا را ترک کرد. ولی هیچ وقت آنها را تنها نگذاشت. نه فرزندان خودش را و نه فرزندان همسرش علی را. فرزندانی که برای دفاع و کمک به فرزندان خودش به دنیا آمدند. شنیده ام که حضرت علی در لحظات آخر عمر مبارکشان سفارش حسین را به عباس می کردند چرا سفارش بزرگتر را به کوچک تر؟
بعد از حضرت فاطمه زهرا، فاطمه نام دیگری پا به خانه ایشان گذاشت که به خاطر لرزش دل فرزندان ایشان برای شنیدن نام مادرشان درخواستی از حضرت علی کرد که نامش را تغییر دهد و شد ام البنین یعنی مادر پسرها. مادری که بعد از تولد فرزند اولش عباس او را به دور سر فرزند فاطمه زهرا گرداند و او را قربانی حسین کرد. مادری که بیش از نگرانی برای فرزندان خودش نگران فرزند فاطمه بود. نگران امام حسین.
حضرت فاطمه مادری که در این دنیا نبود ولی نگران فرزندانش بود و به فکر آنها. در لحظات آخر عمر سفارشهایی که به دخترش داشت. کفن هایی که به او سپرد. یکی برای خودش، یکی برای حضرت علی و دیگری برای برادرش حسن. و حسین را با بوسه ای بدرقه جنگ کرد. و سفارش بوسه بر گلو در میدان جنگ در کربلا. مادری که عباس را که فدایی فرزندش بود پسرم خطاب کرد. مادری که شنیدم درگوچه ها که سیلی بر صورت فاطمه زدن اگر عباس آنجا بود گردنش را می شکست. این مادر عباس را پسرم صدا زد. با دلی سوخته به حال پسر علی(ع) با دست به کمر گذاشته به بالین تن نیمه جان عباس آمده و برای او دلسوزی می کند. و این می شود مجوزی برای عباس تا امامش را برادر خطاب کند. مجوز فرزندی فاطمه می شود مجوز برادری حسیین.
حضرت فاطمه به دور از حسادت و کینه عباس برادر پسرش را پسرم صدا زده و به بالینش می آید. اینجا معنی واقعی مادر نمایان می شود. یا فاطمه زهرا.