0

گفت و شنود دو برادر

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

گفت و شنود دو برادر

 

آی قارداشیم آی قارداشیم

گلمز سنه تای قارداشیم

آی قارداشیم آی قارداشیم

گلمز سنه تای قارداشیم

(( ای برادارم ، ای برادرم/ دیگه همتایی تو نمی آید))

 

در این تاپیک دوستان حسینی عزیز با توجه به توضیحات طرح" شاه وفا ابوالفضل ":

فقط دل نوشته ها و تاپیکهای خود را از زبان امام حسین(ع) "در قالب گفت و شنود بین امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع)" ارسال نماید. 

 

 

"دسترسی سریع"برای حسینیان عزیزراسخونی:

۩۞۩ منتظر حضور گرم شما در هیت حسینی راسخون هستیم ۩۞۩

شنبه 18 مهر 1394  9:24 PM
تشکرات از این پست
namebaran salma57 nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

تاپیک نمونه

ای برادرم:

ای برادری که ماندن تو دیگه نمیاد

این تیرها که برتمام وجودت نشسته

این زخمها که بر پیشانیت نشته

قلبم را به درد اورده

برادرم ببین کمرم دیگه بعد تو شکست

برادرم بدان همه دنیا را قهرمان پر کند کسی همتایی تو و به مقام تو نمی رسید.

مولا جانم تا حالا برادر صدات نکردم ولی برادرم:

از اصغرت شرمنده ام

نمی توانم بگم چقدر ولی....

برادرم جایت خالی ولی مادرم زهرا مادر گونه آمد . برادرم الان حکمت سیلی اون نامرد را دیدم 

برادرم ..........

شنبه 18 مهر 1394  9:41 PM
تشکرات از این پست
namebaran salma57 nargesza
namebaran
namebaran
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 4155
محل سکونت : تهران

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

داداش به خون خفته ي من     مي خنده به من خيل دشمن
مي زنه به سينه       غم شراره      دستات از تن جدا شده
داداش به خون خفته ي من     مي خنده به من خيل دشمن
بدون تو عباس      دشمن ما        راهي خيمه ها شده
از غم تو ببين داداش قامت من كمون شده
نوبهار قدت أخا از چه داداش خزون شده
به خاك صحرا اي علمدار       سر گذاشتي برادرم
چشاتو واكن اي تمام              چشم اميد خواهرم

علقمه و چشماي مستت       علقمه و مشك و دو دستت
سر پر خونت     داره بوي      مادرم زهرا رو داداش
علقمه و چشماي مستت     علقمه و مشك و دو دستت
رو صورت ماهت     اي برادر     ريخته خون از گوشه چشاش
اي علمدار باوفا چشم اميد لشگرم
علقمه گشته يا أخا مملو از عطر مادرم
قدم خميده از غم تو          بي شكيبم ز درد و غم
نمي شد اي كاش تا ببينم        از كفت افتاده علم

خشكه لبات اي تشنه سقا    افتادي رو خاك پاي دريا
همه ي اميدم     رفته بر باد    دل شده از غم تو زار
خشكه لبات اي تشنه سقا    افتادي رو خاك پاي دريا
ز ماتم چشمات اي دلاور     گشته دل خون و بي قرار
ماه بي دست علقمه حيدرِ دشت كربلا
مونده، اي يار دلربا چشم براه تو خيمه ها
مياد هنوز از ديده تو          خون غربت ستاره گون
شكسته پشتم اي برادر         دل پر از درده پهلوون

چشم برندار ازم می پاشه زندگیم

پنج شنبه 23 مهر 1394  8:51 AM
تشکرات از این پست
taha25 salma57 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

قاسم نعمتی
 
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
 
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی 
بوسیدن دستان تو  شد افتخارم
 
سلطانی ام در کربلا از توست عباس 
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
 
تنها تویی که سه حرم داری در عالم 
دست جدایت را به چشمانم گذارم
 
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن 
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
 
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا 
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
 
بوی مدینه می دهد خون لبانت 
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
 
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن 
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
 
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن  
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
 
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی 
در فکر آن طفلان در حال فرارم

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 26 مهر 1394  10:50 AM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

چرا  ای غرقه خون از خاک صحرا بر نمی خیزی

              حسین آمد به بالیننت تو از جا بر نمی خیزی

نماز ظهر را با هم ادا کردیم در مقتل

                      بود وقت نماز عصر آیا برنمی خیزی

خیام کودکان خالی ز آب است و پر از افغان

                   چرا سقای من از پیش دریا برنمی خیزی

منم تنها و تن های عزیزانم به خون غلطان

                 چرا بر یاری فرزند زهرا برنمی خیزی

شکست از مرگ تو پشتم برادر داغ تو  کشتم

                که می دانم دگر از خاک صحرا برنمی خیزی

به دستم تکیه کن برخیز با من در بر زهرا

               چومی بینم زبی دستی است کزجا برنمی خیزی

                             سید رضا مؤید

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 27 مهر 1394  7:57 AM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

می رود جان ز تنم با نفس آخر تو

کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو

خیز و بنگر که عدو از غم من می خندد

شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟

دیدن تو سر پا معجزه ای می خواهد

وایِ من آب گذشته است دگر از سر تو

باورم نیست! ببینم تو همان عباسی؟

ای صنوبر! قد من آب شده پیکر تو

تویی و شرم رباب و علیِ اصغر من

منم و خجلت از روی تو و مادر تو

شده دعوا به سر ذبح تو ای شیر علی

بی حساب است و عدد جایزه های سر تو

راستی زائر زهرا شدنت باد قبول

باورت گشت بود مادر من مادر تو *

یا مرو یا که مگو بر سر دروازۀ شام

با رقیه که عمو هست کجا معجر تو؟!!

محمد حسن رحیمیان

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 28 مهر 1394  8:21 AM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

زبان حال امام حسین ع با علمدار کربلا

صلوات

 

 

شه کرببلا گفتا به عباس دلاور چون

 

 

که باید ای برادر جان من و تو اندر این هامون

 

 

 

 

 

به راه حق شود پامال جسم نازنین ما

 

 

ولی زینب اسیر و بی کس و حیران و هم دلخون

 

 

 

 

 

تو ای میر غضنفر فر روان شو جانب لشکر

 

 

 

 

 

بگو ای فرقۀ کافر که مهمانی بود همچون

 

 

 

 

 

مهیا شد علمدار حسین چون حیدر ثانی

 

 

به بر مشک و به کف خنجر ولی آن شه بسی محزون

 

 

 

 

 

به خود میگفت کای عباس نباشد زندگی دیگر

 

 

سزاوار تو در دنیا که اکبر غوطه ور در خون

 

 

 

 

 

سکینه دمبدم آید ز بهر قطرۀ آبی

 

 

بگوید کای عمو سقای طفلانی در این هامون

 

 

 

 

 

تمام کودکان از تشنگی رفتند از دنیا

 

 

رسان یک جرعۀ آبی به ما ای عمّ دل پر خون

 

 

 

 

 

تو را بس آرزو در دل ایا "رونیزی" عاصی

 

 

 

روی در کربلا یکدم کنار علقمه همچون


 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 29 مهر 1394  11:18 PM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

 

دوبرادر، نه بیشتر. برادران عباس هم بودند در کربلا. برادرانش از مادری چون ام البنین که آنها را از همان لحظه تولد قربانی حسین کرده بود. همه فرزندانش را. عباس که اول برادران مادری خود را به میدان فرستاد. و خود ماند و برادرش حسین. امامش حسین. به خاطر احترام به امامش به ولی امرش هیچگاه او را برادر صدا نزد. همیشه او را امام و رهبر صدا زد مگر وقتی که مادر حسین او را پسرم صدا زد. آنوقت بود که خود را لایق برادری حسیین دید.

امام حسین برادرش عباس را، علمدار لشکرش عباس را بدون سلاح برای آوردن آب برای تشنگاه مانده در خیمه ها فرستاد. برادری را که با رسیدن به آب از آن ننوشید چون امامش تشنه بود. برادری که دو دستش قطع شد. فرق سرش شکافته شد. چشمانش .... و با سوراخ شدن مشک آب و ریختن آبها روی زمین امیدش ........... برادری که در آن وضعیت صدا زد برادرم برادرت را دریاب. کی می تونه حال امام حسین رو درک کنه اون موقع رو درک کنه و بفهمه که با چه حالی خودش رو به برادر رسوند. حالش رو اونجایی که دستان بریده شده برادر رو می بوسید. و بدن تکه تکه شده برادر رو به بالین گرفت. هیچ کس نمی تونه حتی تصور چنین لحظه ای رو بکنه. برای امام حسین خیلی سخت بود برادرش آخرین امیدش روی زمین رو تو اون وضعیت ببینه. خدا نصیب نکنه. برای امام حسین خیلی سخت بود درخواست برادر رو بپذیره و جنازه او را به خیمه ها نبره تا جنازه برادر شرمنده طفلان تشنه ی منتظر نشه. برای امام حسین سخت بود نتیجه وفاداری برادرش رو، نتیجه سختی رو ببینه. و فقط عمود خیمه برادر رو پایین بیاره.

 

پنج شنبه 19 آذر 1394  11:46 PM
تشکرات از این پست
taha25
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:گفت و شنود دو برادر

باور اینکه حضرت عباس، امام حسین را تا لحطه شهادت برادر صدا نزد خیلی سخت نیست. یک مثال خیلی خیلی خیلی ساده. امروزه تو خیلی از فیلم ها، فیلم های خارجی که تاج و تخت و پادشاه دارن، یا همون فیلم های ایرانی زمان شاه و سلطنت؛ تو همه این فیلم ها نشون میده که برادر به برادرشش نمی گه برادر یا داداش، می گه سرورم، امیرم، عالیجناب. پس چرا ما نباید باور کنیم که حضرت عباس واقعاً از صمیم قلب به امام خود ایمان داشت که او را برادر خطاب نمی کرد و همیشه موالایم، سرورم صدا می زد. تا زمانی که حضرت فاطمه زهرا او را پسرم صدا زد خود را قابل دانست که امام حسین را برادرم صدا بزند.

 

یک شنبه 22 آذر 1394  3:28 PM
تشکرات از این پست
taha25
دسترسی سریع به انجمن ها