0

پاسخ به همه شبهات آیه ولایت

 
hasanreza313
hasanreza313
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : شهریور 1394 
تعداد پست ها : 98

پاسخ به همه شبهات آیه ولایت

 

پاسخ به همه شبهات آیه ولایت

در این مقاله سعی شده است که به بیشتر شبهات وارد شده به ایه ولایت که غالبا از طرف ابن تیمیه است پاسخ داده شود.ابن تیمیه شخصیتی است که بزرگان اهل سنت نظراتشان در مورد او اینچنین است :

  
ابن حجر هيتمي که ، ابن تيميه را بنده اي ميداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است  ( ر.ک.: الفتاوي الحديثة:ص144 )

علامه تقي الدين الحصني» ابن تيميه انساني را ميداند که در دلش بيماري و انحراف و فتنه جوست ( ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )

قاضي القضاه تاج الدين السبکي که ، ابن تيميه را زيان زننده به علما ميداند و ميگويد: وي شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( - طبقات الشافعية:4/76رقم759 )

آلوسي صاحب تفسير، ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهاي وي در ناسزا گويي ميآورد(- ر.ک: روح المعاني: 1/18-19 )

حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندضالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از اوی زندیق از دهان هیکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )

نظر یکی از بزرگان شیعه در مورد او :

علامه حلی :  بنا بر آنچه كه ابن حجر در لسان الميزان دارد، وقتي علامه حلي (ره) كتاب ابن‌تيميه (که در رد کتاب او نوشته شده بود) را خواند، گفت:

 اگر مي دانستم ابن‌تيميه حرف من را مي فهمد، براي او جواب مي نوشتم، ولي يقين دارم كه حرف مرا نمي فهمد.

من با ضرس قاطع عرض مي‌كنم هر كس كتاب منهاج السنه ابن‌تيميه را از اول تا آخر مطالعه كند و بعد مراجعه كند به اقول علماء اهل سنت، يقين پيدا مي كند كه 80% يا 90% كلام ابن‌تيميه اينچنين است. فَلّه اي آمده گفته كه «فلان روايت ضعيف است به اتفاق اهل العلم» يا «لا ريب أنه كذب» و وقتي مراجعه مي كنيم به كتاب‌هاي بزرگان اهل سنت، مي بينيم كه آمده اند درباره همان حديث، سخنان والا و سنگين را مطرح كرده اند كه بر خلاف سخنان ابن‌تيميه است.

دوستان عزیز حق روشن و آشکار است اما انسان هاي بسياري هستند که حاضر به پذيرش حق آشکار نيستند و براي نپذيرفتن حق به دنبال بهانه هستند . از اين رو به ايراد گيري و... مي پردازند تا خود را قانع کنند و به جامعه ابلاغ کنند که اگر نمي پذيرند چون در حقانيتش ترديد دارند . اينان حکم افرادي را دارند که خود را به خواب زده اند . چنين کساني را به هيچ وجه نمي توان بيدار کرد چون خواب نيستند بلکه خود را به خواب زده اند. در مورد آيه فوق روايات مشهور بلکه متواتر از خود اهل سنت رسيده که جمعي از اصحاب در مسجد بودند و نماز مي خواندند . نيازمندي طلب کمک کرد و جز امام علي(عليه السلام) کسي به او کمک نکرد . امام علي در حال نماز بود که با انگشت به نيازمند توجه داد که انگشتر اش را بردارد . او هم انگشتر حضرت را برداشت .  در اين حال رسول خدا به دعا مشغول بود و از خدا خواست همان گونه که به تقاضاي حضرت موسي برادرش هارون را پشتوانه او ساخت ، به دعاي ايشان هم برادرش علي را پشتوانه اش قرار دهد . هنوز دعاي ايشان تمام نشده بود که اين آيه نازل شد. بنابراين  سوال با آنچه از خود اهل سنت نقل شده سازگار نيست.

و اگر  به اين روايات و به دلايل آشکار آيه توجه نکنيم ، ديگر هيچ دليلي ما را کافي نخواهد بود.

پاسخ یه به اکثر شبهات ایه ولایت :

شبهه 1 : اينكه اجماع كرده اند بر اينكه آيه در حق علي نازل شده، از بزرگترين ادعاهاي دروغ است، بلكه اجماع بر اين است كه اين آيه در حق عموم نازل شده نه بخصوص علي، و قول يك نفر ثعلبي را قول اجماع مسلمين شمردن خطاء ميباشد.

 پاسخ : قاضي عضد الدين ايجي ـ از استوانه‌هاي کلامي اهل سنت و متوفاي 756 هجري ـ میگوید :أجمع أئمة التفسير أن المراد علي.پيشوايان علم تفسير، اجماع دارند که مراد از اين آيه، علي است.المواقف، جلد3، صفحه 601 یاآقاي آلوسي ـ از علماي بزرگ اهل سنت و وهابيت ـ در کتاب تفسير روح المعاني مي‌گويد:غالب الأخباريين علي أن هذه الآيه نزلت في علي کرم الله وجه.غالب محدثان و ناقلان خبر و حديث، بر اين باور هستند که اين آيه در حق علي نازل شده است.تفسير روح المعاني للآلوسي، ج6، ص167 


خدا فرموده:‌ «إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون * ومن يتول الله ورسوله والذين آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون »

مفسرين همگي متفق‌القول هستند که اين آيه در مورد علي (ع) نازل شده است زيرا هنگامي که در رکوع نماز بود فرد تهيدستي از او تقاضا کرد و حضرت نگين انگشتر خود را به آن سائل داد. اين آيات در حق آن حضرت نازل شده است. چون «انما» از ادات حصر است اين آيه نشان دهنده‌ي ولايت حتمي علي بعد از رسول خدا و افراد ديگری هم از اهل عصمت مشمول اين آيه ميدانيم چنانچه در اخبار و احاديث معتبره ما رسيده است که ساير ائمه از عترت طاهره نيز در اين آيه داخلند و هر امامي در نزديکي وصول به مقام امامت باين فضيلت و خصيصه عظما نائل مي گردد.


 شبهه 2 : تو گفتي بر نزول اين آيه در حق علي اجماع است. ما تو را از اين ادعا مي بخشيم و ميگوييم فقط يك سند صحيح بياور اگر راست ميگويي. و آن روايت كه از ثعلبي وارد كردي ضعيف است، زيرا در راويان آن مردماني متهم به دروغ و بي ديني وجود دارند. و اما ابن مغازلي واسطي در كتاب خود دروغهاي عجيبي جمع كرده اند كه بر كمترين حديث شناس آن دروغها پوشيده نيست.


پاسخ : جمهور مفسرين و محدثين اهل سنت در کتب معتبر خود آورده اند که این ایه در مورد حضرت علی است از قبيل: شواهد التنزيل (حاکم حسکاني حنفي) ج 1 ص 161 ح 216 و 217 و 218 و 219 و 221 و 222 و 223 و 224 و 225 و 226 و 227 و 228 و 229 و 230 و 231 و 232 و 233 و 234 و 235 و 236 و 237 و 238 و 239 و 240 و 241 ط بيروت _ مناقب علي بن ابيطالب (ابن مغازلي شافعي) ص 311 ح 354 و 355 و 356 و 357 و 358 _ کفايةالطالب (گنجي شافعي) ص 228 و 250 و 251 ط الحيدريه _ ذخائر العقبي (محب الدين طبری شافعي) ص 88 و 102 _ المناقب (خوارزرمي حنفي) ص 187 _ ترجمة الامام علي بن ابيطالب از تاريخ دمشق (ابن عساکر شافعي) ج 2 ص 409 ح 908 و 909 _ الفصول المهمه (ابن صباغ مالکي) ص 123 و 108 _ الدرّ المنثور (سيوطي) ج 2 ص 293 _ فتح القدير (شوکاني) ج 2 ص 53 _ التسهيل لعلوم التنزيل (کلبي) ج 1 ص 181 _ الکشاف (زمخشری) ج 1 ص 649 _ تفسير (طبری) ج 6 ص 288 و 289 _ زاد المسير في علم التفسير (ابن جوزی حنبلي) ج 2 ص 383 _ تفسير (قرطبي) ج 6 ص 219 و 220 _ التفسير المنير لمعالم التنزيل (جاوی) ج 1 ص 210 _فتح البيان في مقاصد القرآن (صديق حسن خان) ج 3 ص 51 _ اسباب النزول (واحدی) ص 113 ط الحلبي مصر _ لباب النقول (سيوطي) در حاشيه تفسير (الجلالين) ص 213 _ تذکرة الخواص (سبط بن جوزی حنفي) ص 15 ط الحيدريه _ نور الابصار (شبلنجي) ص 71 ط العثمانيه _ ينابيع الموده (قندوزی حنفي) ص 115 ط اسلامبول _ تفسير (فخر رازی) ج 12 ص 26 و 20 ط البهيه مصر _ تفسير (ابن کثير) ج 2 ص 71 ط دار احياء الکتب _ احکام القرآن ( جصاص) ج 4 ص 102 ط عبد الرحمن محمد _ مجمع الزوائد (هيثمي) ج 7 ص 17 _ نظم درر السمطين (زرندی حنفي) ص 86 و 88 _ شرح نهج البلاغه (ابن ابي الحديد) ج 13 ص 277 ط مصر با تحقيق محمد ابو الفضل _ الصواعق المحرقه (ابن حجر) ص 24 ط الميمنيه _ انساب الاشراف (بلاذری) ج 2 ص 150 ح 151 ط بيروت _ تفسير (نسفي) ج 1 ص 289 _ الحاوی للفتاوی (سيوطي) ج 1 ص 139 و 140 _ کنز العمال (متقي هندی) در حاسيه مسند (احمد بن حنبل) ج 5 ص 38 _ جامع الاصول (ابن اثير) ج 9 ص 478 _ الرياض النضره (محب الدين طبری) ج 2 ص 273 و 302 _ مطالب السئوول (ابن طلحه شافعي) ج 1 ص 87 _ معالم التنزيل (بغوی) در حاشيه تفسير المخازن (علاءالدين بغدادی) ج 2 ص 55 _ فرائد السمطين (حمويني) ج 1 ص 11 و 190 ح 150 و 151 و 153 ط 1 .

و بالاخره اکثر رجال علم و دانش اهل سنت تصديق نموده اند نقلا از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبة بن ابي حکيم و غالب بن عبد الله و قيس بن ربيعه و عباية بنربعي و عبد الله بن عباس (حبر امت و ترجمان قرآن ) و ابوذر غفاری و جابر بن عبد الله انصاری و عمّار و ابو رافع و عبد الله بن سلام و غيرهم که اين آيه شريفه در شأن علي بن ابيطالب (ع) نازل گرديده و هر يک به عبارت و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زماني که آنحضرت در حال رکوع نماز انگشتر خود را در در راه خدا انفاق و بسائل داد اين آيه شريف نازل گرديد.


شبهه 3 : اگر چنانكه شما مي گوييد مراد از اين آيت اين باشد كه بايد زكات در حالت ركوع داده شود پس واجب است كه زكات پرداختن در ركوع شرط موالات يعني دوست گرفتن باشد و بنابراين مسلمان بايد تنها علي را ولي بگيرد، و حسن و حسين و غيره را دوست و ولي خود قرار ندهند. زيرا آنان در حالت ركوع زكات نپرداخته اند.

پاسخ : چه کسي گفته که شرط ولي، دادن زکات در حال رکوع است؟ رسول خدا تقاضاي ياور کرده و خدا با اشاره به واقعه اي خارجي که اتفاق افتاده و مي توانند با يک سوال  از آن با خبر شوند؛ "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون" را به عنوان "ولي" مؤمنان بعد از خدا و رسول و به عنوان اجابت دعاي پيامبر معرفي مي کند. بنا بر اين لازم نيست همه کساني که توسط پيامبر به عنوان ولي مؤمنان بعد از ايشان خواهند آمد ، در رکوع زکات بدهند همچنان که لازم نيست همه کساني که مصداق اهل بيت و معصوم خواهند بود ، زير عبا با پيامبر  باشند.

 


شبهه 4 : در اين آيه صيغه هاي جمع بكار رفته (الَّذِينَ يُقِيمُونَ) (وَالَّذِينَ آمَنُوا) جمع است و بر يك فرد صدق نمي كند.

پاسخ : اولا: اين قضيه را آقاي زمخشري ـ از بزرگان و استوانه‌هاي تفسيري اهل سنت ـ جواب داده است و مي‌گويد:

مراد در اينجا، علي بن أبي طالب است و اگر صيغه جمع آمده است، به خاطر تشويق و ترغيب مردم به اين عمل است.

يعني زيبنده و شايسته است که همه مردم اين کار را انجام بدهند.

ثانيا: مرحوم شرف الدين (ره) مي‌گويد:

براي اين‌که کفار و مشرکين و منافقين، در برابر اميرالمؤمنين (عليه السلام) موضع‌گيري تندي نکنند.

به فکر اين‌که جاي توجيه دارد.

ثالثا: در قرآن، در موارد متعددي صيغه جمع آمده و اراده فرد شده است:

الف) :

لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ (سوره ممتحنه/آيه8)صحيح بخاري صراحت دارد و مي‌گويد:

أسماء ابنة أبي بكر رضي الله عنهما، قالت: أتتني أمي راغبة في عهد النبي صلى الله عليه و سلم، فسألت النبي صلى الله عليه و سلم آصلها؟ قال: نعم، قال ابن عيينة: فأنزل الله تعالى فيها: لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين.


صحيح البخاري، ج7، ص71

در اينجا يک فرد بوده و درباره او، صيغه جمع به کار رفته است.

ب) :


کلمه يَسْتَفْتُونَكَ، صيغه جمع است و همه اتفاق نظر دارند بر اين‌که مراد از اين کلمه، جابر بن عبد الله انصاري است:

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ (سوره نساء/آيه176)

صحيح مسلم، ج5، ص60


در خود سنن ترمذي و جاهاي ديگر آمده است که منظور از اين آيه، جابر بن عبد الله انصاري است.

سنن ابن ماجة للقزويني، ج2، ص911 ـ سنن الترمذي، ج3، ص282 ـ تفسير القرطبي، ج6، ص28 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج11، ص233

ج) :


در اين آيه:

يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ (سوره بقره/آيه215)

صيغه جمع آمده است و آقايان اهل سنت اتفاق نظر دارند که درباره عمرو بن جموح نازل شده است.

الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص243 ـ تفسير الآلوسي، ج2، ص105

د) :


الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِيَاءُ (سوره آل عمران/آيه181)

آقايان مي‌گويند که منظور از اين آيه، حيي بن أخطب است.تفسير القرطبي، ج4، ص294

هـ) :


وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ (سوره توبه/آيه61)

آقايان مي‌گويند که در رابطه با يکي از منافقين به نام جلاس بن سويد نازل شده است.

و) :


وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ (سوره نور/آيه33)

اينها در رابطه با غلام حويط بن عبد العزي نازل شده است و تمام تفاسير اهل سنت اين را گفته‌اند.

تفسير القرطبي، ج12، ص244


ز) :

انَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا (سوره نساء/آيه10)

در رابطه با مرثد بن زيد الغطفاني نازل شده است.


و موارد ديگر که ما فقط به اين نمونه‌ها اکتفاء مي‌کنيم. استعمال جمع و اراده فرد، يک أمر شايع قرآني است و در عرف افراد اديب، غالبا کلمه فرد استعمال نمي‌شود. مثلا به فردي گفته مي‌شود: شما تشريف بياوريد، شما فرموديد، شما نوشتيد، شما بفرمائيد. در مواردي که گوينده، اديب و بزرگوار باشد يا مخاطب، فرد بزرگواري باشد، صيغع جمع استعمال مي‌شود.


 


شبهه 5 : همان‌طور که مي‌دانيد کار اضافي در نماز باعث بطلان نماز مي‌شود. امام علي از خاشعين در نماز بوده و انجام چنين کاري توسط ايشان واقعاً‌ بعيد بوده است و فراموش نکنيم که رکوع در معني به معناي خشوع و خضوع است.


پاسخ : اولا اين عمل نه تنها لطمه ای به مقام آن حضرت نمي زند بلکه توجه به سائل و تصدق به او و دل او را خوش نمودن موجب کمال است چه آنکه آنحضرت پيوسته در همه حال توجه بخدا و رضای پروردگار داشته و در اين عمل هم جمع نموده ميان عبادت بدني و روحي با عبادت مالي که انفاق در راه خدا باشد. آن التفاتي که شنيده ايد لطمه به خشوع ميزند و سبب نقصان عبادت مي گردد التفات به امور دنيوی و اغراض نفساني ميباشد و الا توجه به عمل خير که عبادتست در عبادت ديگر موجب کمال است مثلا در نماز اگر آدمِ گريه کند برای عزيزانش ولو برای اعز خلق الله که خاندان محمد و آل محمد سلام الله عليهم اجمعين باشد موجب بطلان نماز مي گردد ولي اگر در حال نماز برای شوق و اشتياق بحق و يا خوف از خدا گريه نمايد موجب کمال و فضيلت است.

اما در مورد خضوع و خشوع : اين معني در محل معين معتبراست ولي اگر امر به رکوع نماز را که فعل واجب معين است شما لغةَ بخواهيد حمل بر خشوع کنيد مورد ملعبه عقلاء و اهل دين و دانش خواهيد شد و به عبارت ساده تر آيا مي توان در نماز به جای رکوع حرکتي ديگر که نشاندهنده خشوع و تواضع باشد انجام داد و نام آنرا رکوع گذاشت؟

یا


در کتاب صحيح مسلم نقل مي‌کنند:

وقتي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نماز مي‌خواند، نوه خودش را از دخترش زينب، بغل مي‌کرد. وقتي مي‌خواست بلند شود، او را در بغل مي‌گرفت و وقتي به سجده مي‌رفت، او را زمين مي‌گذاشت. همين‌طور در رکعات بعدي.

صحيح مسلم، ج1، ص73، حديث1099


آيا در اينجا هم مي‌گوييد که نماز پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باطل است يا نه؟ ولي نسبت به اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين‌همه جسارت مي‌کنيد؟ آيا اين فعل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وقت بيشتري را مي‌برد يا در يک لحظه انگشتر را در آوردن به سائل دادن؟ اينها با هم قابل مقايسه نيستند.

اين در صحيح مسلم است و احتياجي هم به سند ندارد.

روايت ديگري داريم در مسند احمد از ابوهريره که مي‌گويد:

وقتي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نماز مي‌خواند، حسن و حسين مي‌آمدند بر پشت حضرت سوار مي‌شدند و وقتي حضرت مي‌خواست از سجده بلند شود، خيلي آرام، حسن و حسين را مي‌گرفت و بر زمين مي‌گذاشت و از زمين بلند مي‌شد و دوباره وقتي به سجده مي‌رفت، اين دو بر پشت حضرت سوار مي‌شدند و دوباره حضرت با آرامي، اين دو را روي زمين مي‌گذاشت. وقتي که حضرت از دو سجده بلند مي‌شد، اين دو را روي زانوي خودش قرار داد.

مسند احمد، ج2، ص513 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص20 ـ السنن الكبرى للنسائي ، ج5، ص50 ـ مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص167 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص168 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص52


اين همه کار از نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول نماز اتفاق مي‌افتد. آيا در آنجا، اين کار، موجب بطلان نماز نيست؟


 شبهه 6 : اينكه سياق آيه و قبل و بعد آنرا ملاحظه كنيد بهم مربوط است. و اكثر مفسرين اين آيه را مربوط به آيات قبل و بعد دانسته اند، و آيات قبل و بعد در نهي موالات و دوستي و هم رازي با كفار و يهود و نصاري است، و هر كس نظركند ميفهمد. زيرا خدا جل جلاله در آيه ي 51 و 52 فرموده: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّه لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) كه نهي و مذمت كرده از اينكه مؤمنين با كفار همدل و هم راز و دوست گردند تا اينكه ميرسد به آيه ي 55 كه ميفرمايد: ((همانا دوست و ياور شما فقط خدا و رسول و مؤمنين هستند كه نماز بپا ميدارند و در حال تواضع و افتادگي و بدون كبر و منت زكات ميدهند.




پاسخ :براي رد دلالت اين حديث بر ولايت علي بن ابيطالب، به وحدت سياق اين آيات با آيات قبل و بعد  استناد کرده اند که نهي از ولايت اهل کتاب است در حالي که اين وحدت سياق به شرط آن است که ثابت کنيم اين آيات همه با هم نازل شده اند ولي روايات حاکي از آن است که اين  دو آيه جداگانه  نازل شده اند. و در ضمن


اولا: سياق و سباق در جائي است که در يک آيه استعمال شده باشد يا در دو آيه پشت سر هم باشد. ميان آيه ولايت و اين آيه، 4 آيه فاصله است.


ثانيا: در همانجا هم مي‌گوييم که ولي به معناي أولي الأمر است. قرآن مي‌گويد از يهود و نصاري، کسي را به عنوان ولي أمر خود قرار ندهيد. چون آنها موحد نيستند و مشرک هستند و دشمني سختي با مؤمنين دارند و متّصف به عداوت با مؤمنين هستند و شايستگي ولايت أمري را ندارند و اگر خواستيد در جامعه، کسي را به عنوان ولي أمر انتخاب کنيد، نبايد اين ولي أمر، غير مسلمان باشد. چون، ولايت از آن خداست و به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم به علي بن أبي طالب (عليه السلام) داده است. پس اگر اين آيه را قرينه آيه ولايت قرار دهيم، هيچ منافاتي با هم ندارد.


یا


در خود صحيح مسلم صراحت دارد که عمر، خطاب به علي و عباس گفت:

لما توفّي ابو بکر فقلت أنا وَلِيّ رسول الله و وَلِيّ أبي بکر.

وقتي ابوبکر از دنيا رفت، من گفتم: من، ولي و جانشين انتخاب شده پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و ابوبکر هستم.

صحيح مسلم، ج5، ص152

در اينجا ولی به چه معناست؟ همين معنا را در آيه ولايت هم داشته باشيد. چرا يک بام و دو هوا صحبت مي‌کنيد؟
 

شبهه 7 : بر مردي مدح نمي شود مگر به كاري پسنديده و زكات دادن در ركوع مستحب و محمود نيست، و اگر مستحب بود بايد رسول خدا اين كار را كرده باشد و بر آن ترغيب نموده باشد علي و ديگران همه مكرر انجام دهند


پاسخ : در اين آيه دادن زکات و صدقه در حال رکوع مدح نشده بلکه واقعه خارجي دادن زکات در حال رکوع به عنوان نشانه ذکر شده است.


شبهه 8 : نماز خود شغلي است كه نبايد شغل ديگري در آن باشد پس چگونه ممكن است كه خداوند بگويد ولي براي شما نيست جز آناني كه در حال ركوع نماز صدقه و زكات بدهند سپس فرموده ي خداوند: (وَيُؤْتُونَ الزَّكَاة) دلالت بر وجوب زكات مي كند.


پاسخ : انسان بايد در نماز حضور قلب داشته باشد و از غير خدا منقطع گردد ولي طبيعي است که اين انقطاع در همه نماز ها و در همه مکا ن ها  يکسان حاصل نمي شود . معمولا در مناجات ها و در نماز هاي شب و نمازهايي که اولياي خدا در خلوت هاي خود مي خوانند ،  انقطاع هايي به طور کامل حاصل مي شود اما در نماز هاي جماعت و نماز هايي که در مسجد و در ملاء   عام مي خوانند ، شرايط براي پيدا شدن چنين انقطاع هايي مهيا نيست . توجه اجمالي به اطراف و با خبر شدن از اتفاقات پيرامون با توجه به نماز و حضور قلب، منافات ندارد . اگر امام در مسجد نماز مستحب يا واجب مي خواند و نيازمندي مراجعه  و تقاضا مي کند و اجابت نمي شود و امام متوجه شده و به او در حال نماز و رکوع کمک مي کند ،  با توجه به عبادت منافات ندارد بلکه خودش عبادتي است که در ضمن عبادت ديگر واقع شده و نشان از توجه انجام دهنده به کسب رضاي خدا دارد.

شبهه 9 : اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ثروت نداشته است. شما شيعيان در تاريخ نوشته‌ايد که اميرالمؤمنين (عليه السلام) از مال دنيا، چيزي را نداشته است. کسي که زکات نقره مي‌دهد، بايد ثروت کلاني از نقره داشته باشد تا بتواند از آن زکات بدهد. خود نقره، حتما بايد به نصاب برسد و از حد نصاب هم سال بگذرد تا بر آن، زکات واجب شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينچنين نبوده است.



پاسخ : کلمه زکات که در اينجا آمده است، همان معناي مصطلح نيست. اول شما ثابت کنيد که به همان معناي مصطلح است، سپس اشکال کنيد. مراد از زکات، معناي لغوي آن است که به معناي طهارت و نمو و برکت و مدح است. در قرآن هم از اين تعابير، زياد به کار رفته است. در رابطه با حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهم السلام) آمده است:


وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ (سوره أنبياء/آيه73(


در مورد حضرت اسماعيل (عليه السلام) آمده است:


وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (سوره مريم/آيه55(


خيلي واضح و روشن است که زکات در شرايع گذشته، به اين شکلي که ما داريم نبوده است؛ يعني کسي که گندم و جو و طلا و نقره‌اش به حد نصاب برسد. بلکه مراد از زکات، همان معناي لُغَوي است که اينها پاک مي‌ساختند و نمو مي‌دادند و برکت مي‌آوردند. همان‌طوري که نمازهاي آنها هم مانند نمازهاي ما نبوده است و شايد نماز در آنها، به معناي دعا و نيايش باشد. همچنين در اين آيه:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ـ وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (سوره أعلى/آيات14ـ15)آيا در اينجا هم منظور کسي که زکات مالش را بيرون آورد؟ يا کسي که خودش را پاک و تزکيه کرد؟

در اين آيه چطور:

الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى (سوره ليل/آيه18)

پس، کلمه زکات در اينجا، ثابت نيست که به معناي زکات مصطلح و اخراج مال معين از اموالي که به حد نصاب رسيده است، باشد.

شما از کجا مي‌گوييد که علي بن أبي طالب (عليه السلام) در اين حد، اموال نداشت؟ آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زمان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همانند ديگر مجاهدين در جنگ‌ها شرکت مي‌کردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم غنائم جنگي را بين همه توزيع مي‌کرد و از جمله آنها، اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود که از اين غنائم مي‌گرفت. شايد در بعضي از اين موارد، چندين برابر حد نصاب، در اختيار اميرالمؤمنين (عليه السلام) قرار مي‌گرفت. شايد اميرالمؤمنين (عليه السلام) به خاطر اين‌که آن اموال در اختيارش بود، زکات متعلق به آن اموال را داده است، چون در غنائم، لازم نيست که سال بر آن بگذرد. مانند خمس در أرباح مکاسب که مستحب است کسي که ربح مي‌کند، خمس خود را در همان روز بدهد. در زکات نقدين، اميرالمؤمنين (عليه السلام) منتظر اين نبود که سال بر آن بگذرد، در همان لحظه، زکات آن را حساب کرده و به سائل داده است.

اينها همه بهانه‌هاي بني‌اسرائيلي است. اين‌که اميرالمؤمنين (عليه السلام) فقير بوده، نه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمي‌خواست مالي بر مال انباشته کند. خود حضرت در نامه 45 نهج البلاغه که به عثمان بن حنيف مي‌نويسد، مي‌گويد:


قسم به خدا! اگر بخواهم از بهترين و لذيذتري غذاها بخورم و بهترين و گران‌قيمت‌ترين لباس‌ها را بپوشم، مي‌پوشيدم و مانعي ندارم. ولي هيهات که فرزند أبي طالب اسير دنيا شود و مالي را بر مالي اضافه کند، حال آنکه در کشور اسلامي، افرادي هستند که نان سير خوردن را به ياد ندارند و لباس کافي که خود را بپوشانند، در اختيار ندارند. مرضي بالاتر از اين نيست که يک نفر شب را با شکم سير بخوابد، ولي در اطراف او، افرادي باشند که از گرسنگي، خواب به چشم‌شان نمي‌رود.


 


شبهه 10 : بيشتر فقهاي گفته اند انگشتر دادن كفايت از زكات نمينمايد و تكليف زكات را ساقط نمينمايد، مگر آنكه كسي بگويد در حلي و زينت آلات نيز زكات واجب است، و اما كسي كه قيمت را شرط ميداند، پس در نماز نميتوان تعيين بهاء و قيمت يابي نمود.

پاسخ : زکات در قرآن به زکات واجب و صدقه مستحب اطلاق مي شود . اطلاق زکات به زکات واجب اصطلاح متشرعه است که با توجه به کثرت  استعمال، بعدها پيدا شده اما در قرآن زکات به معناي عام يعني صدقه واجب و مستحب اطلاق مي گردد که نمونه هاي آن بسيار است.  در اين آيه هم صدقه مستحب منظور است ،نه صدقه واجب . بحث از اين که قيمت کافي نيست و يا امام چگونه در نماز محاسبه کرد و... ، همه بحث هاي بي جا است. نيازمندي تقاضاي کمک کرده و اجابت نشده و امام تنها دارايي اش در آن حال  يعني انگشتر اش را به او بخشيده است.

شبهه 11 : اين آيه مانند آيات ديگري كه درباره ي زكات نازل شده ميباشد از جمله آيه ي 43 سوره ي بقره كه مي فرمايد: (وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ) و كسي احتمال نداده كه فقط درباره يك نفر باشد

پاسخ : اين آيه توصيف فردي است که در جنب خدا و رسول ولايت دارد و در مقام اين نيست که بگويد نماز و زکات واجب است و بايد اقامه و پرداخت شود ؛ ولي آيه "اقيموا الصلاة و آتوا الزکاة و ارکعوا مع الراکعين " با صيغه امر بيان سه تکليف واجب است که عبارتند از اقامه نماز و دادن زکات ورکوع  و همراهي کردن  با رکوع کنندگان.  اين دو آيه دو مطلب جداگانه اند و تشابهي با هم ندارند.

شبهه 12 : آنكه در حديث ثعلبي الفاظي است كه با توجه به آنها روشن ميشود كه پيامبر چنين نفرمود: زيرا علي قائد تمام نيكوكاران و برره، و قاتل تمام كفار و كفره نبوده است بلكه براي اين امت خدا محمدr را رسول قرار داده، و همچنين قتل كفار همه بدست علي نبوده بلكه بعضي را علي و بعضي را ساير مجاهديني كه قتال كردند به قتل رساندند و همچنين است جملات ديگر حديث ((مانند منصور من نصره و مخذول من خذله)) يعني منصور كسي است كه علي را ياري كند و مخذول و خوار كسي است كه علي را خوار كند و اگر اين حق و صحيح بود بايد تمام خلفاء و اصحاب رسولr كه به قول شما او را مخذول كرده و حق او را گرفتند و ياريش نكردند مخذول باشند و شما منصور و حال آنكه آنان منصور بودند و بلاد كفار از فارس و روم و مصر و غيره را فتح كردند، شيعه ميگويد امت او را مخذول كردند تا آنكه عثمان كشته شد و معلوم است كه امت قبل از كشته شدن عثمان همه منصور و مؤيد و سربلند بودند و چون عثمان كشته شد امت متفرق و مخذول گرديد، حزبي با علي، و حزبي عليه علي، و حزبي گوشه گير نه طرفدار و نه مخالف علي شدند، و نيز معلوم است كه ايمان مردم و اطاعتشان بخاطر علي نبود تا كمر رسول خداr به واسطه ي علي محكم شده باشد خدا رسول خود را به ياري خود و مؤمنين عزيز نمود، و چنين نبود كه فقط علي به ياري پيغمبرr اختصاص داشته و ديگران او را ياري نكرده باشند. و همچنين ايمان مردم به پيامبرr بخاطر علي و دعوت او نبود. ولي بني اسراييل هارون را دوست مي داشتند و از موسي هراس داشتند و به واسطه ي، هارون به موسي نزديك مي شدند، و بين دلهايشان الفت ميگرفت، پس علي را نميتوان به هارون تشبيه نمود، در حاليكه شيعيان ميگويند كه مسلمين علي را دشمن داشتند و بخاطر بغض با او بيعت نكردند و نص رسولr را كتمان كردند، بنابراين رسول خداr محتاج به علي نبود آن چنانكه موسي به هارون احتياج داشت، پس چگونه رسول خدا جل جلاله گفت به واسطه ي علي كمرم را محكم كن، و اين ابوبكر است كه بدست او پنج نفر از عشره ي مبشره كه از بزرگان و ياوران رسولr بودند ايمان آوردند، يعني عثمان و طلحه و سعد بن ابي وقاص و ابوعبيده و عبدالرحمن بن عوف به راهنمايي ابوبكر مسلمان شدند و كسي از سابقين را ما نديديم كه بدست علي مسلمان شده باشد. و اين مصعب بن عمير از سابقين است كه بدست او اسيد بن حضير و سعد بن معاذ و ببركت او بزرگان انصار مسلمان شدند.


 


پاسخ : ثعلبي  مي گويد که پيامبر علي را به عنوان "قائد البرره و قاتل الکفره و منصور من نصره و مخذول من خذله" معرفي کرده و حال آنکه اين اوصاف حاصل نشده است. اولا پيامبر در غدير و در جاهاي ديگر اين مطالب را با الفاظ تقاضا از خدا خواست .خدا هم قطعا دعاي پيامبرش را اجابت مي کند . با توجه به اجابت خدا ،پيامبر اين خبر ها را داده ؛گيرم  پيامبر دروغ بگويد  اما آن که اين ها را واقع شده نمي داند ، آيا انکار دارد که علي پيشواي نيکوکاران است ؟  اگر کساني علي را به پيشوايي نگرفته باشند ، مي توانند ادعاي نيک بودن کنند؟ آيا قاتل کافران بودن علي را انکار مي کند؟  اگر گفتيم علي قاتل کافران است معنايش اين است که همه کافران فقط به دست علي کشته شده باشند ؟ آيا معنايش اين است که جز علي کسي ديگر قاتل کافران نيست ؟ اين اشکال ها آيا جز  دليل بي سوادي يا غرض ورزي است؟

آيا اينکه ياور علي ياري شده خدايي است ،معنايش اين است که ياوران علي حاکم و مسلط و پيروز در دنيا باشند يا همين که در آخرت مورد ياري خدايند و در  دنيا هم خدا آنان را به پايداري بر اين صراط کمک کرده ، کافي است ؟ آيا اگر دشمنان علي در  دنيا مسلط بودند، نشانه آن است که مخذول خدايي نمي باشند؟ اگر اين گونه باشد که همه پيامبران مورد خذلان خدا و همه کافران و نمرود ها و فرعون ها ياري شده خدايي بوده اند چون پيامبران در دنيا مغلوب و کافران در دنيا به ظاهر پيروز بوده اند.


اما اینکه میگوید رسول خدا محتاج به علي نبود ولي موسي به هارون محتاج بود؟ واقعا این مردکی که خدا او را کور و کر کرده متوجه معناي کلامش هست؟ آيا اگر موسي تقاضاي همراهي برادرش را از خدا دارد، براي رفع نياز خودش است  يا براي اين که در اداي رسالت قوي تر باشد؟ مگر اين تقاضاي موسي به بيان  قرآن نيست:

اجعل لي وزيرا من اهلي هارون اخي اشدد به ازري و اشرکه في امري کي نسبحک کثيرا و نذکرک کثيرا (2(

رب اني قتلت منهم نفسا فاخاف ان يقتلون و اخي هارون هو افصح مني لسانا فارسله معي رداّ يصدقني اني اخاف ان يکذبون(3)

کجا سخن از اين است که بني اسرائيل از موسي مي ترسيدند و..

 

شبهه 13 : ايشان ولي و مولي را در اين خبر بمعني متصرف در امور و زعامت گرفته در حاليكه اين بر خلاف واقع است، خداي تعالي در سوره ي تحريم آيه ي 4 فرموده: (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ) كه بيان نموده خدا و جبريل و صالح مؤمنين مولاي رسولند در حاليكه صالح مؤمنين كه مولاي پيامبر بردند چنين نبود كه بر رسول خدا زعامت و ولايت بمعني امارت داشته و متصرف در رسول خداباشند، و خداي تعالي هر جا وصف ولايت را براي بندگان مومن نسبت به يكديگر آورده او از ايشان مدح نموده، به معني دوستي و ياوري ايشان نسبت به يكديگر است چنانكه در سوره ي توبه آيه ي 71 فرموده: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر) پس هر مؤمني ياور و ولي مؤمنان ديگر است. و همچنين هر مؤمن با تقوايي ولي خدا و خدا ولي اوست چنانكه در سوره ي يونس فرموده (أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ) و در آيات قرآني جايي نيامده كه در آن كلمه ((ولي)) و ((مولي)) به معني متصرف در امور و كسي متولي بر ديگري باشد، پس امير را والي گويند، اما ولي ناميده نمي شود، و لذا اختلاف شده كه در نماز بر جنازه ي ميت هرگاه والي و ولي جمع شدند كداميك مقدم اند؟ پس ولي در آيات ضد عداوت است و موالات ضد معادات ميباشد.
 



پاسخ : در اين که "ولي" در اين آيه و آيات و احاديث مشابه از جمله حديث غدير فقط به معناي سرپرست است ، به کتب تفاسير مراجعه کنيد- . اين که خدا و رسول و مومنان را دوست بداريد که چيز جديدي نيست تا خدا آن را با لفظ فقط بيان کند و پيامبر براي اعلامش در گرماي نيمروز هزاران نفر را در گرماي بيابان نگه دارد و نگران از بيان آن باشد و ... اگر اين لفظ که چند معنا دارد، در آيه اي به معناي دوست و ياور و... آمده ، دليل نيست که در اين آيه هم بدان معنا باشد . بايد به قراين حالي و مقالي مراجعه کرد و معنا را روشن نمود. براي روشن شدن بيشتر بي اساسي اشکال ها به ترجمه الميزان ،ج5،ص635-642 و رهبري امام علي ...، ص282-287 و ديگر کتب تفسير مراجعه کنيد.



شبهه 14 : ثعلبی یکی از علمای اهل سنت که ایه ولایت را در حق حضرت علی علیه السلام میداند ، حاطب لیل ( هیزم جمع کن : یعنی دقت نمیکرده و حدیث درست و اشتباه را گرد اوری میکرده است) بوده است.

پاسخ : ابواسحاق ثعلبي، از بزرگان اهل سنت و صاحب تفسير معروف الكشف والبيان‌، يكى از كسانى است كه حاطب ليل لقب گرفته است.


ابن تيميه حرانى در منهاج السنة در باره او مى‌گويد:


تمام دانشمندان اتفاق نظر دارند كه ثعلبى وامثال او، هم روايات صحيح نقل كرده‌اند و هم ضعيف، و نيز پذيرش هر روايتى را كه ثعلبى نقل كرده، لازم نمى‌دانند؛ از اين رو به ثعلبى و افرادى همانند او، حاطب ليل گفته‌اند؛ چون هرچه يافته و ديده‌اند؛ چه صحيح و يا غير صحيح نقل و روايت كرده‌اند؛ اگرچه بيشتر رواياتشان صحيح است؛ ولى در بين آن به اتفاق علما اخبار دروغ هم وجود دارد.


الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 90، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.


در حالى كه ذهبى از او تجليل فراوان كرده و مى‌نويسد:


(أحمد بن محمد بن إبراهيم) أبو إسحاق النيسابوري الثعلبي، صاحب التفسير. كان أوحد زمانه في علم القرآن... كان واعظا حافظا عالما، بارعا في العربي، موثقا. أخذ عنه: أبو الحسن الواحدي.


وقد جاء عن أبي القاسم القشيري قال: رأيت رب العزة في المنام وهو يخاطبني وأخاطبه، فكان في أثناء ذلك أن قال الرب جل اسمه: أقبل الرجل الصالح. فالتفت فإذا أحمد الثعلبي مقبل.


ثعلبى صاحب تفسير، يگانه دورانش در علوم و دانش‌هاى قرآن... واعظ، دانشمند و حافظ وسرآمد دردانش عربى و مورد اعتماد بود كه ابوالحسن واحدى از وى حديث نقل مى‌كرده است.


از ابوالقاسم قشيرى نقل است كه گفت: خداوند بزرگ مرتبه را درخواب ديدم كه با من سخن مى‌گفت و من با او سخن مى‌گفتم، در اين بين خداوند فرمود: اين مرد صالح را درياب، نگاه كردم ديدم احمد ثعلبى است.


الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 186، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.


در تذكرة‌ الحفاظ به او لقب «علامه» داده و مى‌نويسد:


ومات في سنة سبع [وعشرين وأربع مائة] العلامة أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الثعلبي المفسر في المحرم.


علامه ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم نيسابورى ثعلبي، مفسر قرآن، در محرم سال 427هـ از دنيا رفت.


الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1090، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى.


ابن خلكان مى‌نويسد:


الثعلبي أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري المفسر المشهور كان أوحد زمانه في علم التفسير وصنف التفسير الكبير الذي فاق غيره من التفاسير.


ثعلبى صاحب تفسير مشهور، در دانش تفسير يگانه زمانش بود، او تفسير كبيرش را نوشت كه بر تمام تفاسير برترى يافت.


إبن خلكان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج 1، ص 79، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.


شبيه همين سخن را صفدى در الوافى بالوفيات، ج7، ص201 گفته است.


جلال الدين سيوطى در طبقات المفسرين مى‌نويسد:


أحمد ابن محمد بن إبراهيم أبو إسحاق النيسابوري الثعلبي صاحب التفسير المشهور والعرائس في قصص الأنبياء كان أوحد زمانه في علم القرآن عالما بارعا في العربية حافظا موثقا.


ثعلبى صاحب تفسير مشهور و كتاب عرائس پيرامون قصص پيامبران، در دانش قرآن يگانه زمان، دانشمندى عميق در علوم عربى و حافظ و مورد اعتماد بود.


السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، طبقات المفسرين، ج 1، ص 28، تحقيق: علي محمد عمر، ناشر: مكتبة وهبة - القاهرة - 1396، الطبعة: الأولى.


 


حال بررسی کنیم که ایا خود ابن تیمیه گه به قول بزرگان اهل سنت خدا او را کور و کر (باطنی) کرده است هیزم جمع کن شب بوده است یا نه ؟


ابن تيميه حراني، مؤسس و تئوريسين فكرى وهابيت نيز از كسانى است كه «حاطب ليل» لقب گرفته است و اين افتخار نصيب ايشان نيز شده است.


تقى الدين حصنى دمشقى در دفع شبه من شبه مى‌نويسد:


كلام إبن تيمية في الإستواء ووثوب الناس عليه:


ابوالحسن علي دمشقي، در صحن مسجد جامع اموى از پدرش نقل كرد كه گفت: ما در مجلس ابن تيميه بوديم كه سخن از نشستن خدا بر عرش به ميان آمد، گفت: خداوند همانگونه كه من اين‌جا نشسته‌ام، نشسته است، مردم به وى حمله ور شدند و او را از منبر به زير آوردند و با مشت و لگد به جانش افتادند و نزد قاضى بردند. دانشمندان گردآمدند و از وى پرسيدند كه به چه دليل اين سخن را گفته‌اى؟ گفت: به دليل سخن خداوند «الرحمن علي العرش استوي» همه خنديدند و فهميدند كه فردى نادان است، بعضى گفتند كه او «حاطب ليل» است.


الحصني الدمشقي، تقي الدين أبي بكر (متوفاي: 829هـ)، دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1، ص 41، ناشر: المكتبة الأزهرية للتراث – مصر.


 

پي نوشت:

1.رهبري امام علي  در قرآن و سنت،ص283-287.

2. طه(20)،آيه 29-35.

3. قصص(28)،آيه 33-34.


پاسخ به شبهات, شبهات اهل سنت, پاسخگويي به شبهات, نقد عقايد اهل سنت و جماعت, پاسخ به شبهات ايه ولايت, ايه ولايت
سه شنبه 7 مهر 1394  11:33 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها