در قصه ابراهيم ، فرمان خداوند ، ذبح اسماعيل نبوده است – ابوالقاسم فنايي
زیرا آیات بیانگر این دو قصه ، حاوی هیچ حکم شرعیای نیستند .
برخی از الاهی دانان مشهور، مانند سورن کیرکگارد، در پرتو تفسیر ظاهرگرایانۀ آیات بیانگر قصۀ ابراهیم و با تکیه بر فرمان خداوند به قربانی کردن اسماعیل (در قرائت اسلامی از این قصه)/ اسحاق (در قرائت یهودی ـ مسیحی از این قصه)، در این زمینه نظریهپردازی کردهاند، یعنی از دل این قصه یک تئوری استخراج کردهاند که بر اساس آن ، تعهد دینی یا ورود آدمی به ساحت دین، مستلزم فراتر رفتن او از ساحت اخلاق است.
از دید این متکلمان اصولاً گوهر دینداری عبارتست از اینکه شخص حاضر باشد ارزشهای اخلاقی را به خاطر فرمان خداوند نقض کند، یعنی اخلاق را در پای دین قربانی کند. این نظریه در حقیقت قرائت خاصی از نظریۀ فرمان الهی یا تقدم دین بر اخلاق است.
اما به گمان من، این نظریه فربهتر از آن است که با چنین شواهدی بتوان آن را تأیید و رقیب آن را نقض و ابطال کرد.
اولاً، فرض کنید بپذیریم که این آیات بر نقض برخی از احکام اخلاقی، و بر تأیید مستقیم یا ضمنی خداوند بر این نقض، دلالت میکنند. در این صورت، میتوان گفت که دلایلی که به سود نظریۀ رقیب وجود دارد از دلالت آیات بیانگر این دو قصه بر معنای ظاهری خود بسیار قویترند. بنابراین، ما ناگزیریم از معنای ظاهری این آیات رفع ید کنیم.
اینکه بتوانیم یا نتوانیم معنای قابل قبولی برای این آیات پیدا کنیم که با ارزشهای اخلاقی سازگار باشد، چندان تأثیری در سرنوشت بحث ندارد، زیرا حداکثر این است که این آیات مجمل میشوند و ما دلیل قانعکنندهای در دست نداریم که بر اساس آن معنای دیگری را به عنوان مراد جدی خداوند در این آیات برگزینیم و به او نسبت دهیم. یعنی راه کشف مراد جدی خداوند در این مورد بر ما بسته میشود.
ثانیاً، در قصۀ ابراهیم، فرمان خداوند «کشتن اسماعیل» نبوده است. اگر چنین بود، خداوند نمیتوانست پیش از کشته شدن اسماعیل به دست ابراهیم خطاب به او بگوید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (صافات/۱۰۵(
: «[فرمانی که از طریق] رؤیا [دریافت کرده بودی] را اطاعت کردی. ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم».
این آیه به وضوح دلالت میکند بر اینکه ابراهیم بدون اینکه اسماعیل را قربانی کند، فرمان خداوند را امتثال کرده است.
بنابراین، فرمان خداوند قربانی کردن اسماعیل نبوده است، بلکه چیز دیگری بوده است.
در مورد نوع فرمان خداوند و موضوع آن در این قصه احتمالات گوناگونی وجود دارد.
یکی از آن احتمالات این است که این فرمان، «امر حقیقی» نبوده است، بلکه «امر امتحانی» بوده است، یعنی خداوند میخواسته است از این طریق توحید و اخلاص ابراهیم را امتحان کند.
این امتحان برای این بوده است که معلوم شود که، به تعبیر پل تیلیخ، متأله بزرگ مسیحی، «دلبستگی فرجامینِ» ابراهیم چه بوده است.
تیلیخ میگوید: خدای هرکس دلبستگی فرجامین اوست و دلبستگی فرجامین هرکس چیزی یا کسی است که آن شخص حاضر است همۀ چیزهای دیگر را به خاطر آن فدا کند.
بر این اساس میتوان گفت که موحد واقعی کسی است که دلبستگی فرجامین او فقط خداوند است، نه چیز دیگری در طول یا عرض یا به جای خداوند.
احتمال دیگر این است که موضوع امر کشتن اسماعیل نبوده است، بلکه قطع دلبستگی ابراهیم و اسماعیل به یکدیگر بوده است.
و چنانکه پیداست، هیچیک از این دو فرمان با ارزشهای اخلاقی منافات ندارند.
گفتگو با ايشان تحت عنوان : اخلاق دینی و دین اخلاقی
منبع: دین انلاین
محمد صالحی 20/ 6 / 92