و بیتابی ، تنها ثروت من است
خدایا !
در گوشه ای از این دنیای بی انتها ، که البته برای من فقط به اندازه یک چشم برهم زدن " در طول عمر جاودانگی ام از آغاز نزول از آسمان کمال الهی تا نهایت صعود به بارگاه او " می باشد ، در خود شکسته ام . تا این لحظه از حیات دنیایی خود را بسان ابری که گذشته و حتی رد پایی از خود بر جای نگذاشته ، از دست داده ام و نمی دانم در کجای راه قرار داشته و تا اینک به چه انجامی رسیده ام !؟ و آیا در بعد این لحظه ، به کدامین مسیر خواهم بود ؟ !
اشک در چشمانم حلقه زده ، گویی ، قطرات خونین قلبم به بیرون ، سر بازکرده ، از بودن با من شرم و ندامت بر دوش می کشد .
نمی خواهم به عقب بازگردم و از زمان نیز شکایتی ندارم ، من اینگونه تشخیص دادم و در نقشی که خود پذیرفتم ، بخوبی ظاهر شده و حال در جایگاهی قرار دارم که باید .
اما خدایا !
دلم بیتاب خلق رویاهایی است که یکروز ، باید به واقعیت پیوند خورد و وجودم تشنه آرامشی است که جز در وجود تو نخواهم یافت .
نمی دانم ! طرحی که از کتاب آفرینش به من سپردی ، تا اینک به کجا رسانده ام و آنگاه که پرده درافتد و آنرا در آینه وجود خود به تماشا بنشینم ، مجبور به چه خواهم گشت ؟ آیا حتی یک نقطه مثبت در آن خواهم یافت و یا که بایست همه پاک کرده ، از نو شروع کنم ! و این در حالیست که مدت کوتاه حیات دنیایی که می توانستم همه چیز به رنگ خدا نقش کنم ، را از دست داده و اکنون باید به عذاب دورافنادن از آغوش عشق او آنقدر بسر کنم تا آن همه غلط را پاک کرده ، اجازه یابم روبرویش بایستم و خود را آینه اش کرده و او در وجود خود خلق کنم ؛ آنگاه در جذبه جمالش ، آنجا بروم که او کشاند .
خدایا !
قبل از آنکه من بخواهم ، تو خواسته ای و می دانم با اراده تو هر چیزی به وجود خواهد پیوست ؛ پس آن کن که برایم خواسته ای و به فراموشی بسپار ، آنچه من کرده ام ، که من همه نادانی و جهل و یا حتی دیوانگی و غفلت بوده ام .
19/8/88
محمد صالحی