0

آخرین نفر، آخرین نگاه؛ سهم «دختر شینا»

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آخرین نفر، آخرین نگاه؛ سهم «دختر شینا»

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به نقل از مشرق، «برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دور تا دور تابوت حلقه زدند. دلم می‌خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می‌کردم. این اواخر حالش خوب نبود. نمی‌توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه‌ها نبود. نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم من همیشه از تو همین قدر بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.» به باغ بهشت که رسیدیدم. دویدم. گفتم: «می‌خواهم حرف‌های آخرم را به او بگویم.» چه جمعیتی آمده بود. تا رسیدم، تابوت روی دست‌های مردم به حرکت درآمد. دنبالش دویدم. دیدم تابوت آن جلو بود و منتظر نماز. ایستادم توی صف. بعد از نماز، صمد دوباره روی دست‌ها به حرکت درآمد. همیشه مال مردم بود. داشتند می‌بردندش؛ بدون غسل و کفن، با همان لباس سبز و قشنگ. گفتم: «بچه‌هایم را بیاورید. این‌ها از فردا بهانه می‌گیرند و بابایشان را از من می‌خواهند. بگذارید ببینند بابایشان رفته و دیگر برنمی‌گردد.»

 

آخرین نفر، آخرین نگاه؛ سهم «دختر شینا»

 

 


صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود. تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود.

جلو رفتم. خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم. من که این قدر بی‌تاب بودم، یک دفعه آرام شدم. یاد حرف پدر شوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت‌نامه‌اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب‌وار زندگی کند.»


کنارش نشستم، یک گلوله خورده بود روی گونه‌ی سمت چپش، ریش‌هایش خونی شده بود. بقیه بدنش سالم سالم بود. با همان لباس سیز پاسداری‌اش آرام و آسوده خوابیده بود. صورتش مثل آن روز که از حمام آمده بود و آن پیراهن چهارخانه سفید و آبی را پوشیده بود، قشنگ و نورانی شده بود.»

می‌خندید و دندان‌های سفیدش برق می‌زد. کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاه‌پوش دور و برمان نبودند. دلم می‌خواست خم شوم و به یاد آخرین دیدرامان پیشانی‌اش را ببوسم. زیر لب گفتم: «خداحافظ» همین.»

 

 

 

آخرین نفر، آخرین نگاه؛ سهم «دختر شینا»



و این گونه است که زندگی شهدا برای اعصار مختلف می‌تواند مثال باشد، زیرا آنها دیگران را به خود ترجیح دادند و این برتری دادن دیگران و غیر بر خود موجب شد که جاودانه شوند. جاودانگی که شهدا یافتند دیگر رقم نخواهد خورد مگر با کمک شهدا.

شهیدان از خویش گذشتند و مال و فرزند و همسر آنها را از توجه به سرچشمه هستی منحرف نکرد و این بزرگترین امتحان الهی است که شهدا رد عصر خود از آن سربلند بیرون آمدند.

آنچه در ابتدای این نوشتار گذشت خاطره‌ای از قدم خیر محمدی کنعان همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر در کتاب «دختر شینا» بود، که در آخرین دیدار با همسر شهیدش بر او گذشته بود و او که بیشتر اوقات زندگی‌اش را به تنهایی و با مشقت سپری کرده بود در آخرین دیدار نیز کمتر فرصت می‌کند همسرش را آنطور که می‌خواهد ببیند و با او آخرین درد دلش را بگوید اما از آنجا که شهدا همیشه از خود گذشته‌اند اینجا نیز همسرش او را در میان مردم می‌بیند.

 

 

 

آخرین نفر، آخرین نگاه؛ سهم «دختر شینا»



این کتاب روایت سختی‌ها و مشقت‌های یک همسر است آن هم در شرایطی که بسیاری از مردان در کنار همسر و خانواده خود بودند و به اصطلاح از آنها نگهداری می‌کردند ولی حاج ستار همسر و فرزندانش را رها کرده تا مبادا دشمن به فرزندان و زنان کشورش تعرض کند.
«سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه‌ای می‌آید چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه‌ای رسیدیم بمب ویرانش کرده بود صدای بچه از آن خانه می‌آمد رفتیم تو دیدیم مادری بچه قنداقه‌اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می‌زد. اما چون شیری نمی‌آمد، گریه می‌کرد».»
روایت‌هایی که در این کتاب توسط بهناز ضرابی‌زاده از زبان قدم‌خیر محمدی کنعان نوشته شده نوعی متفاوت از روایت‌های دفاع مقدس است. در این کتاب خواننده با روایت پشت جبهه‌های جنگ روبرو است و با حال و هوای شهرها در دورانی که رزمندگان مشغول نبرد هستند آشنا می‌شود. این کتاب علاوه بر اینکه روایت دفاع مقدس است از یک جنبه دیگر نیز حائز اهمیت است آن هم روایت حال و هوای پشت جبهه است.
«دختر شینا» روایت واقعی از اوضاع شهرها و خانواده‌هایی درگیر جنگ ارائه می‌کند و از فراواقع‌گرایی چه به صورت مثبت و چه منفی دوری کرده و تصویری ملموس را به خواننده نشان می‌دهد. در این کتاب خواننده با مرحوم قدم‌خیر محمدی کنعان و پنج فرزند قد و نیم قدش همراه می‌شود و سختی‌ها و مشکلات او را لمس می-کند و خود را جدا از قدم خیر محمدی کنعان نمی‌بیند.
حال «دختر شینا» که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده، به عنوان کتاب سومین دوره مسابقه «کتاب و زندگی» انتخاب شده و با یک کاهش قیمت نه خیلی زیاد با قیمت ۷ هزار و ۵۰۰ تومان و با یک طرح جلد متفاوت از چاپ‌های قبلی در دسترس مخاطبان است.

دوشنبه 23 شهریور 1394  5:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها