-کسل بودن
I'm dying from boredom. اجرا
دارم از خستگی و بی حوصلگی میمیرم.
I hate being bored. اجرا
از بی حوصلگی خوشم نمیاد.
I don't have anything to do. اجرا
هیچ کاری برای انجام دادن ندارم.
My life is so boring. اجرا
زندگیم خیلی کسل کننده است.
I was bored all weekend. اجرا
همه اخر هفته رو کسل بودم.
I am so bored today. اجرا
امروزخیلی کسلم.
"It's always boring whenever we go to our relatives." اجرا
همیشه رفتن به خانه اقوام خیلی کسل کنندس.
"It's nice to visit my grandmother, but it gets boring after a couple of hours." اجرا
سر زدن به مادربزرگم خیلی خوبه ولی بعد از چند ساعت اونجا بودن برام کسل کننده میشه.
"My cousins are so boring. All they do is watch tv." اجرا
پسر عمه های من خیلی ادم های کسل کننده ای هستند. نهایت کاری که انجام میدن تماشای تلویزیونه.
"How was your trip?" اجرا
سفرت چطور بود؟
"It was pretty boring." اجرا
خیلی کسل کننده بود.
"How was the lecture?" اجرا
کنفرانس چطور بود؟
Esfandune.ir