یکی از القاب نهمین امام شیعه «باب المراد» است. وجودی که دری از درهای رحمت خدا بوده و نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند.
در رمضان سال 195 ه.ق خداوند متعال به حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرزندی عطا کرد که که موجبات از بین رفتن توطئه ها و بر آب شدن نقشه های دشمنان اسلام را فراهم کرد. این فرزند که نامش «محمد» و القاب بسیاری همچون جواد، تقی، القانع، الرضی، المتوکل داشت. یکی از این القاب «باب المراد» می باشد. این لقب نزد اکثر کسانی که ایشان را دری از درهای رحمت خدا می دانند شناخته شده است. وجودی که نیازمندان و درماندگان خود را به این باب می رسانند تا از وجود و کرَم ایشان بهره برند و دردهای خود را التیام بخشند. کسی که توکل و بی تعلقی و وحدانیت در تمام شئون زندگیش حتی در نقش خاتم دستش موج می زد و «العزة لله» را نه تنها بر نگین انگشترش بلکه بر قلبش حک کرده بود.
وقتی دشمن مبهوت می شود
هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند. روزی مامون بر مرکب خود در کوچه های بغداد گذر می کرد، به جایی رسید که کودکان مشغول بازی بودند، در میانشان هم ابوجعفر امام جواد علیه السلام ایستاده بود. وقتی کودکان متوجه حضور مامون شدند همه فرار کردند و به سویی گریختند. در این میان امام علیه السلام از جای خود تکان نخورد و سر جای خود ایستاد. همین اقدام ذهن مامون را درگیر کرد تا جایی که او را مجبور به سوال از آن حضرت کرد. در پاسخ آن چنان جوابی از ایشان شنید که مامون از نام پدر و خاندان او سوال کرد. حضرت در جوابش فرمودند: « لَمْ یَكُنْ بِالطَّرِیقِ ضِیقٌ لِأُوَّسِعَهُ عَلَیْكَ بِذَهَابِی وَ لَمْ یَكُنْ لِی جَرِیمَةٌ فَأَخْشَاهَا وَ ظَنِّی بِكَ حَسَنٌ أَنَّكَ لَا تَضُرُّ مَنْ لَا ذَنْبَ لَه»:در راه، تنگی نمی بینم تا راه را برای تو باز کنم و جرمی هم مرتکب نشدم تا از تو بترسم و من به تو حسن ظن دارم تو به کسی که خطایی نکرده ضرر نمی رسانی.
مسأله ای مهم که مایه آزمونی سخت شد
امام رضا علیه السلام شبهات راجع به خردسال بودن امام جواد علیه السلام برای احراز مقام امامت را که بیشتر از سوی واقفیه مطرح می شد با مقایسه وی با حضرت عیسی علیه السلام رفع می کردند و توضیح می دادند که خردسالی مانع انتصاب به مقام امامت الاهی نمی شود
شیعیان معتقدند علم حضرت در زمان خود در برترین درجه خود قرار دارد و علاوه بر علم، عصمت، عبادت، زهد، کرم و تمام صفات کریمه در حد اعلای خود در وجود حضرت متبلور است. ولی تاریخ اسلام اولین باری بود که امامت یک نوجوان را مشاهده می کرد. بیش از 25 سال از ولادت ایشان و 17 سال از امامتشان نگذشته بود که ظالمان و مستکبران دیگر نتوانستند ایشان را تحمل کنند و در نهایت ایشان را به شهادت رساندند. علاوه بر اینکه حضرت رضا علیه السلام هم تا دهه چهلم زندگی خود فرزند نداشتند و گروهی مانند «واقفیه» منتظر شاهدی بودند تا ادعای خود را ثابت کنند. از طرف دیگر، بیشتر مسلمانان روایاتی را شنیده بودند که بیانگر این مطلب بود که 12 امام داریم که 9 تن آنها از اولاد امام حسین علیه السلام هستند.
همه این عوامل سبب شد که پذیرش امامت حضرت جواد علیه السلام در نوجوانی بسیار سخت شود و پذیرش امامت ایشان با موانعی رو به رو شود. در این شرایط سخت بود که علم و عصمت و حکمت امام علیه السلام به منصه ظهور می رسد و مشتی بر دهان مخالفان خود می کوبد. در ادامه گوشه ای از اقدامات آن حضرت را که برای اقناع و پذیرش امامت خود انجام دادند، ذکر می کنیم:
1- تصریح حجت خدا
پس از تولد امام جواد علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام به شیوه های گوناگون، از جمله با ذکر اینکه، مولودی با برکت تر از او زاده نشده - که شبهه افکنی جماعت واقفیه را بی اثر کرده است - بر امامت وی پس از خود تأکید می کردند. امام رضا علیه السلام شبهات راجع به خردسال بودن امام جواد علیه السلام برای احراز مقام امامت را که بیشتر از سوی واقفیه مطرح می شد با مقایسه وی با حضرت عیسی علیه السلام رفع می کردند و توضیح می دادند که خردسالی مانع انتصاب به مقام امامت الاهی نمی شود.
در جایی صفوان بن یحیی که از نزدیکان امام رضا علیه السلام و از اصحاب اجماع است از ایشان سوال می پرسد که قبل از ولادت ابی جعفر از شما سوال می کردیم می فرمودید که «خداوند فرزندی به من خواهد داد» و اکنون که خدا به شما این نعمت را ارزانی داشته اگر خدای ناکرده پیش آمدی برای شما پیش آید به چه کسی پناه ببریم؟ امام رضا علیه السلام با دست خود به امام جواد علیه السلام اشاره می کنند که صفوان می گوید: این کودک سه سال بیشتر ندارد! و آنجا حضرت از قرآن استشهاد به حضرت عیسی علیه السلام می کنند که کمتر از سه سال داشت.
2-استشهاد قرآنی
هوش و استعداد و نرمخویی و ملاطفت حضرت جوادالائمه علیه السلام با مردم حتی با دشمنانش به حدی بود که آنها هم در برخورد با این خُلق، اذعان و اعتراف به این خصال می کردند
در موارد بسیاری خود امام جواد علیه السلام در سوالات و مناظراتی که پیش می آمد جوابگوی کمیِ سن برای امامت می شدند و در آنها به آیات قرآنی استشهاد و استدلال می کردند.
روزی علی بن اسباط (یکی از شیعیان کوفی) در دوران کودکی امام جواد علیه السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او می گوید: من دقیقا به قدّ و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام علیه السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل کنم. درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه می کردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من کرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. گاهی در قرآن می فرماید: «و آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا» : ما به یحیای پیامبر علیه السلام در دوران کودکی فرمان دادیم و گاهی در مورد انسانها می فرماید: «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَةً» : تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد. با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است خداوند متعال حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگی بدهد.»(1) و به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود.
3-اثبات کمالات انکارناپذیر در مناظرات
در دو مورد بالا حیطه و محدوده اعلام و اعلان، افراد نزدیک و یاران بودند. ولی در بعضی موارد که احتیاج به تبلیغی گسترده و در حیطه وسیعی بود، امام محمدتقی علیه السلام تمام قدّ در برابر منکرین می ایستادند و از فضایی که آنان برای حقانیت خود استفاده کرده بودند به نفع خود بهره می بردند. یکی از بزرگترین و عمومی ترین این موارد، مناظره ای بود که با یحیی بن اکثم انجام شد، که پیشنهاد آن هم از طرف مامون بود؛ به خاطر اشکالات و طعنه هایی که بزرگان عباسی برای به ازدواج در آوردن دختر مامون (امّ الفضل) برای حضرت مطرح می کردند.
مامون در پاسخ به آنها گفت: اما اینکه ابوجعفر را به دامادی خویش برگزیده ام به خاطر این است که او با وجود کمی سنّ در فضل و دانش و اعجوبه بودن، برتر از همه است. امیدوارم که زمینه ای فراهم شود تا دیگران نیز همچون من بر مراتب فضل و برتری ایشان مطلع شوند.
به پیشنهاد خود آنها، قاضی معروف و شهیر، یحیی بن اکثم را آوردند. و او سوال در مورد صید در حج پرسید که حضرت در پاسخ سوالاتی از نحوه و چگونگی صید پرسیدند که یحیی از شنیدن این فروع و مسائل، متحیر شد و نشانه عجز و زبونی در قیافه اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد و امر برای اهل مجلس روشن شد که او حریف حضرت جواد علیه السلام نیست.
در اینجا اقرار و اعتراف بزرگی را مامون انجام داد و گفت: خدای را به خاطر این نعمت و درستی تشخیص خودم حمد می کنم، آنگاه رو به عباسیان کرد و گفت: اکنون آنچه را که منکر بودید بر شما روشن شد؟!
این مناظره و مناظراتی که در زمان معتصم انجام شد همه گواه و شاهد بر اعلم و اکمل بودن حضرت نسبت به عالمان و عابدان زمان خود بود مانند خاری در چشم دشمنان؛ تا جایی که حضرت را در حالی که 25 سال بیشتر نداشتند، مسموم و شهید کردند.
پی نوشت:
1-الارشاد شیخ مفید : ج2، 384
2- مناقب آل ابی طالب: ج3، 486
3-بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج50، ص: 91
4-كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج1، ص: 179
5-الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 383و 384
6-الارشاد شیخ مفیدج2 ص 388
7-سوره مریم آیه 12
8- سوره احقاف آیه 15
9-الارشاد شیخ مفید ج2، ص393