هر چيز كه مي خواهي، در من بنما پيدا ، فرقي نكند، هر چيز، حتي كه خود دنيا
آن چیست كه در هوا رود شعله او هم سوختن و گریه بود پیشه او از دور چو استخوان نماید تن او خواهی كه شود زنده بزن گردن او
نه انگورم نه انار هم در انگورم هم در انار زنجیر نیستم اما در زنجیرم نخجیر نیستم اما در نخجیرم
رنگ سفید صخره ها آید میان سفره ها هركس نداند نام او مزه ندارد كام او
ر کاف هست در قاف نیست! در لام هست در میم نیست! در غین هست در عین نیست!
آن چیست که بی زبان سخن می گوید، از قول من و تو قصه ها می گوید، با آنکه در او نیست نه دندان و لب، بی پرده ز کار این و آن می گوید.
آن چیست که بی علم و دانش تمام اشیا را همان گونه که هست به ما نشان می دهد