0

معرفی کتاب » دختران به عفاف روي ‌مي‌آورند «

 
gh_golpa
gh_golpa
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 1224
محل سکونت : اصفهان

معرفی کتاب » دختران به عفاف روي ‌مي‌آورند «

کتاب دختران به عفاف روي مي‌آورند، ششمين جلد از مجموعه «فمينيسم در ترازوي نقد» است که به همت نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها منتشر شده است.

اثر: وندي شليت و نانسي لي دموس
 اثري از نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها
 ترجمه و تلخيص: سمانه مدني/ پريسا پورعلمداري
 ناشر: دفتر نشر معارف
نوبت چاپ: اول 1388
 شمارگان: 3000 جلد
تعداد صفحات:296 صفحه
قيمت: 2700 تومان
 
مرجان صومي
به گزارش خبرگزاری زنان اين کتاب شامل سه بخش با عناوين «دختران به عفاف روي مي‌آورند»، «زن‌آگاه شدن در دنياي شهواني» و «احقاق حقوق جنسي در آموزه‌هاي اسلامي» است که ترجمه و تلخيص دو جلد کتاب با عناوين «دختران به عفاف روي مي‌آورند» نوشته وندي شيلت در سال «2007» و زن‌آگاه شدن در دنياي شهواني نوشته نانسي لي دموس در سال «2003» است.
بخش اول که توسط وندي شيلت به نگارش درآمده درصدد است ضمن مرور آنچه در حال حاضر در آمريکا در زمينه دختران و زنان رخ داده است، تصوير روشني از ترويج بي‌بندوباري و آزادي جنسي که خواسته موج سوم فمينيسم است، ارائه کند و توضيح دهد که چگونه نسل جديدي در آمريکا در حال شکل‌گيري است که خواسته‌هايش با گذشتگان متفاوت است و به دنبال گمشده خود مي‌گردد،‌ نسلي که از اين آزادي‌هاي بي‌حدوحصر به ستوه آمده و مي‌خواهد طعم شيرين فطرت را دوباره بچشد.
در بخش دوم که توسط نانسي لي دموس نگاشته شده، نويسنده صفات زنان ناسالم و نادان را که با بي‌خردي و هرزگي، خود، خانواده و در پي آن جامعه را ويران مي‌کنند، برمي‌شمارد.
گفتني است اين دو کتاب که توسط دوتن از معتقدان به اديان آسماني يهود و مسيحيت به رشته تحرير درآمده، نشان‌دهنده آن است که اديان آسماني در جرياني مشترک، از مدافعان سرسخت عفاف هستند و بر همين اساس نيز از جمله منتقدان اصلي فمينيسم و ره‌آورد آن در موضوع انقلاب جنسي، پيروان اديان هستند.
در بخش سوم نيز نگاهي مختصر به آموزه‌هاي عميق و دقيق اسلامي شده است که طبق معارف اسلامي، بر رعايت ارزش‌هاي اخلاقي در مسائل جنسي توصيه‌هاي فراواني شده است و اسلام، بقاي خانواده‌ها را در گرو رعايت اخلاق جنسي و رفتارهاي صحيح و معقول جنسي مي‌داند. اين بخش توسط زهرا آيت‌اللهي به رشته تحرير درآمده است.
 بخش اول شامل 9 فصل است که در فصل اول با عنوان «زنان بي‌بندوبار» نويسنده به بررسي بازخورد انتشار کتاب قبلي با عنوان «نابودي عفاف» پرداخته و باورهاي غلط زنان و دختران را تشريح مي‌کند.
 همچنين حجم زياد ايميل‌ها و نامه‌هاي دختران و زناني که با نويسنده کتاب ارتباط برقرار کرده‌اند اين معنا را مي‌رساند که عفاف حلقه مفقود روابط در دنياي جديد است.
 «جهل‌ پلوراليستي» يکي از مباحث اولين فصل کتاب است. اين اصطلاح زماني به کار مي‌رود که افراد عضو يک گروه تصور کنند احساسات و باورهاي شخصي‌شان با هنجارهاي اجتماعي تطابق ندارد اما مجبورند خود را با آن هنجار هماهنگ کنند چون مي‌خواهند در گروه، مقبول واقع شوند. هر کدام از اعضاي گروه فکر مي‌کنند بقيه اعضا طبق خواسته‌هاي دروني و حقيقي خود رفتار مي‌کنند در حالي‌که ديگران هم در واقع ترديدهاي پنهاني درباره هنجارهاي اجتماعي دارند. وندي شليت معتقد است وضعيت کنوني زنان و دختران غرب به علت گرفتار شدن به مقوله «جهل پلوراليستي» است، چرا که همه فکر مي‌کنند بي‌بندوباري هنجار اجتماعي رايج است. در حاليکه کساني که به اين پديده مبتلا شده‌اند احساس خوشايندي از اين بي‌بندوباري ندارند.
 در فصل دوم، نويسنده نمونه‌هايي از نامه‌ها، مشاهدات و مصاحبه‌هاي خود را به خواننده ارائه مي‌کند که همگي نشان از اين دارند که هنوز تعدادي از دختران هستند که سعي مي‌کنند پاکدامن بمانند اما آنها با برچسب‌هايي مانند «امل» و «افسرده» توسط اکثريت جامعه از جمله همسالان، معلمان و حتي والدين خود مورد تمسخر قرار مي‌گيرند. والدين هم با فشار اجتماعي زيادي مواجه‌اند و غير ارزش‌ها را بر فرزندان خويش تحميل مي‌کنند. از طرفي آنچه در محوطه دانشگاه‌ها ناياب شده، جلوه عفاف است. نويسنده با نگراني ابراز مي‌دارد که وقت آن فرا رسيده که اين واقعيت را بپذيريم که حمايت همه‌جانبه مسئولان دانشگاهي از روابط جنسي پيش از ازدواج به يک فاجعه محض تبديل شده است.
در فصل بعدي کتاب، نويسنده، با چند دختر نوجوان که توانسته‌اند با حفظ عفاف و پاکدامني در آمريکا الگوي نسل جوان آن کشور باشند مصاحبه کرده است و تلاش نموده رمز موفقيت آنها را جويا شود.
 در يکي از اين مصاحبه‌ها نويسنده با «تيلر مور» دختر پانزده ساله‌اي که در جمع 180 نفري نوجوانان همسن و سال خود از شهرهاي ديگر به لس‌آنجلس آمده‌اند، صحبت مي‌کند. او چگونگي مبارزه با فشار اجتماعي‌اي که از طرف همسن ‌و سالان بر او وارد مي‌شود را بيان مي‌کند و مي‌گويد بايد در موضع فعال و تهاجمي قرار بگيرند نه منفعل و تدافعي. او به نوجوانان سفارش مي‌کند در توجيه رفتار عفيفانه خود دست ‌پيش را بگيرند و دوستان خود را تحت فشار قرار دهند و به آنها القا کنند که خويشتن‌داري کار درستي است. چند سالي در آمريکا برنامه‌هايي در مدارس با عنوان «آموزش خويشتن‌داري» اجرا مي‌شود. اين برنامه‌ها در مقايسه با برنامه‌هاي پيش‌گيرانه بسيار مؤثر بوده و با استقبال زيادي از سوي دانش‌آموزان مواجه مي‌شوند. در اين برنامه‌ها به دانش‌آموزان، آموزش ‌داده مي‌شود چگونه عفاف خود را حفظ کنند و با اعتماد به نفس به هر خواسته‌اي جواب مثبت ندهند. اين آموزش‌ها و نيز عوامل ديگري مثل اشباع جامعه از مسائل جنسي، افزايش فرزندان بي‌سرپرست و يا تک‌سرپرست و فروپاشي نظام خانوادگي، باعث تغيير رويکرد نوجوانان و جوانان نسبت به مسائل جنسي شده است.
 تحقيقات مرکز ملي مبارزه با بارداري نوجوانان در سال 2003 نشان داد که بزرگترها دو برابر نوجوانان بر اين عقيده بودند که اعتراف به حفظ پاکدامني براي نوجوانان شرم‌آور است. بسياري ديگر از نوجوانان معتقد بودند که حفظ پاکدامني شر‌م‌آور نيست ولي والدين مي‌گفتند نوجوانان از ابراز حفظ پاکدامني خود خجالت مي‌کشند.
 بر اساس يک نظرسنجي که در سال 2004 توسط همان مرکز صورت گرفت 71 درصد دختران و 61 درصد پسران 12 تا 19 ساله به شدت با اين عبارت موافق بودند که «معتقدم رابطه جنسي تنها بايد در رابطه طولاني و تعهدآور محقق شود.»
 اين اختلاف عقيده بين نسل گذشته و نسل جديد به وسيله يک نظرسنجي از طرف مرکز هريس در سال 2006 نيز تأييد شد. بر اساس اين نظرسنجي، جوانان 18 تا 19 سال خيلي بيشتر از بزرگترها آموزش خويشتن‌داري را مؤثر انگاشته‌اند.
 تمام اين مطلب بدين معناست که جريان اجتماعي در حال تغيير است. در جامعه‌اي که مسئولان دانشگاه‌هاي آن، وسايل پيشگيري از بارداري در ميان دانشجويان توزيع مي‌کنند و والدين کودکانشان را به از دست دادن پاکدامني ترغيب مي‌کنند، جوانان مي‌کوشند تا مسير حرکت را تغيير دهند.
 در راستاي روي آوردن جوانان به عفاف، در سال 2004، گروهي از دانشجويان نوتردام، پروژه «اديت اشتاين» را به راه انداختند تا يک «فمينيسم» جديد را تعريف کنند که بر کرامت زنان و نقش منحصر به فرد آنها در جامعه تأکيد ورزند. همچنين انجام فعاليت‌هايي که درجهت رواج پاکدامني و عشق حقيقي در ميان جوانان بود از جمله اقداماتي بود که اين گروه انجام مي‌دادند. زماني که فرهنگ يک جامعه به يک موزه تمام‌عيار از صحنه‌هاي مبتذل تبديل شده است، برهنگي ديگر جذابيت ندارد بلکه ملال‌آور نيز هست.
نويسنده در فصل چهارم به دنبال تبيين اين مطلب است که چرا از دختران خواسته مي‌شود عواطف و احساسات خود را سرکوب کنند و در واقع بخش اعظم وجود خود را انکار کنند. جنگ با عواطف، در سال‌هاي اخير رواج يافته است و کساني که به نوجوانان مشاوره مي‌دهند، از آنها مي‌خواهند تمام عواطف و احساسات خود را پيش از برقراري روابط جنسي کنار بگذارند. کساني که مي‌توانند مسائل جنسي را از عشق جدا کنند آماده در پيش‌گرفتن يک عمر ارتباط بي‌هدف هستند. از سوي ديگر کساني که هنوز رؤياي عشق را در سر مي‌پرورانند، نابالغ محسوب مي‌شوند. در ابتداي سده بيستم، راديکال‌ها مفهوم احساس‌زدايي از مسائل جنسي را به شکل آزمايشي مطرح مي‌کردند. امروزه اين مسئله توأم با تحقير جنسي افراطي زنان به جريان اصلي جامعه غرب تبديل شده است و زماني که مسائل از اخلاقيات و عواطف تفکيک مي‌شوند، يک جريان حساسيت‌زدا به راه مي‌افتد.
نويسنده در اين فصل،‌ به مجلات و ائتلاف‌هايي مي‌پردازد که از دختران جوان مي‌خواهند که هرگونه عواطف و احساسات خود را در ارتباطات جنسي کنار بگذارند و عمل جنسي را فقط به قصد لذت‌جويي و بدون تعلق عاطفي زياد انجام دهند. در ادامه نويسنده، سرکوب احساسات را تنها منحصر به اين روابط نمي‌داند بلکه از اينکه از کودکان طلاق خواسته مي‌شود که احساسات خود را سرکوب کنند نيز ابراز نگراني مي‌کند.
زن پست‌مدرن با زيرکي متوجه مي‌شود که پنهان کردن احساسات، تصنعي است. اما روي هم رفته روابط جنسي نامشروع، حالت تصنعي بيشتري را به‌وجود مي‌آورند زيرا زناني که در معرض اين‌گونه روابط قرار مي‌گيرند به راحتي قلب و جسم خود را در اختيار مردان قرار مي‌دهند و بعد از پشيماني‌مجبور مي‌شوند به طور تصنعي وانمود کنند اين قضيه اصلاً برايشان مهم نبوده است. ظاهراً زنان از اينکه شخصيت واقعي خود را نشان دهند خيلي مي‌ترسند.
فصل پنجم به ارتباطات اينترنتي و ساعات کار طولاني که باعث افزايش گوشه‌گيري اجتماعي و کاهش روابطي که قبلاً از طريق کلوپ‌ها، همسايگان و مؤسسات شکل مي‌گرفته است، مي‌پردازد. منحصرشدن روابط به دوستي‌هاي اينترنتي از طريق پيام و وبلاگ، يکي ديگر از نگراني‌هاي نويسنده است. به نظر وي عوامل زيادي در کاهش دوستي‌ها نقش دارند از جمله تلويزيون،‌ اينترنت و فرهنگ فردگرايي. اما يکي از عواملي که کارشناسان به آن اشاره نکرده‌اند، ارتباط ميان عادي‌سازي زنان و کاهش همبستگي ميان آنان است. افزايش کتاب‌هاي حمايت‌کننده از زناي محصنه و حمايت از اين محصولات، يکي ديگر از معضلات جوامع غربي است. به نظر يکي از اين دسته نويسندگان، «هيچ چيز نبايد مسلم فرض شود، حتي عفت زنانه. جامعه نبايد از يک زن انتظار داشته باشد که رفتار خود را مطابق يک مدل قديمي و ازمدافتاده تنظيم کند.»
بر اساس پژوهش جامعه‌شناسان دانشگاه دوک در ژوئن 2006، آمريکايي‌ها در دو دهه گذشته دوستان نزديک و قابل اعتمادشان به سنت يک سوم کمتر شده‌ است و تعداد افرادي که مي‌گويند هيچ دوستي ندارند از دو برابر فراتر رفته است.
 در فصل ششم کتاب، وندي شيلت به معرفي گروه‌هايي مي‌پردازد که درصدد ترويج مدهاي عفيفانه هستند. نوجوانان استقبال خوبي از اين گروه‌ها داشته‌اند و هر روز به طرفداران موجي که نويسنده آن را «مد ناب» مي‌نامد افزوده مي‌شود.
 مادر يکي از نوجوانان آمريکايي که نسبت به مد رايج و نامناسب موجود معترض است، مي‌گويد: «در جريان اين مسائل متوجه شديم دختران در پي اين هستند که زيبا باشند و به نوعي زن بودن خود را نشان دهند اما آنچه فروشگاه‌ها و طراحان لباس در اختيار آنها مي‌گذارند به گونه‌اي است که جاذبه‌هاي جنسي آنها به طور نامناسب عرضه مي‌شود. در حالي‌که نشان دادن جاذبه جنسي و حس زنانه مثل هم نيستند هر چند از لحاظ ذهني به هم نزديک‌اند.»
 مثال‌هاي متعدد از دختران نوجواني که از مدهاي رايج خسته شده و به دنبال مدهاي عفيفانه مي‌گردند خواندني است. يکي از آنها به نام «رابين» معتقد است که پوشاندن لباس‌هاي تحريک‌کننده بر تن دختران کم سن و سال در جامعه‌اي صورت مي‌گيرد که براي زن ارزش قائل نباشند. دختر ديگري به نام «آنستي» معتقد است احترام گذاشتن به خود و پوشش عفيف به دخترها کمک مي‌کند تا به ارزش خود پي‌برند.
 بخش ديگر کتاب که شايد مهم‌ترين قسمت آن نيز تلقي شود فصل هشتم با عنوان «موج چهارم فمينيسم» است.
 تشکيل کلاس‌هايي در دانشگاه‌ها که به نقد و بررسي برنامه‌هاي مبتذل تلويزيوني مي‌پردازد و استقبال چشمگير دانشجويان از اين کلاس‌ها نشان‌دهنده شکل‌گيري موج جديدي از فمينيسم در غرب است. تزلزل در تفکر رايج فمينيست‌ها که براساس آن زنان بايد به موقعيت مردان دست يابند، در حال وقوع است. اگر هدف اصلي موج اول فمينيسم دقيقا‌ً اين بود که تفکر زنان و نه جسم آنها جدي گرفته شود اما موج سوم دقيقاً در مسير مخالف آن قرار گرفته است آنها با تبليغ اين شعار که «جنسيت خود را بکار گيريد» و محدوديت را کنار بگذاريد بي‌بندوباري جنسي را پايه‌گذاري کردند. فمينيست‌ها از يک‌سو قاضي‌شدن و دکترشدن زنان و ايجاد فرصت‌هاي ورزشي بيشتر براي زنان را مي‌خواستند و از سوي ديگر مي‌گفتند زنان مي‌توانند به اندازه مردها افسارگسيخته باشند و اين حق آنهاست.
 هرچند هميشه گروهي از فمينيست‌ها مخالف هرزه‌نمايي بوده‌اند اما آنها بدون استثنا مي‌گفتند مشکل مسائل مستهجن «تبعيض» بر زنان يا «گفتمان تنفر» است در حاليکه هرزه نمايي کرامت انساني را نابود مي‌کند.
 اختلاف بر سر روح فمينيسم ادامه دارد؛ تفکر دختران جوان فمينيست با رهبران رسمي اين جنبش تطابق ندارد. فمينيست‌هاي جوان‌تر مي‌خواهند به شدت خود را از فمينيسم چند سال پيش که پشتيبان هرزه‌نگاران است جدا سازند. آنها خواستار جنبشي هستند که براي کرامت بيش از حقوق اهميت قائل باشند. چرا که آنها در جامعه‌اي رشد کرده‌اند که از مسائل جنسي اشباع شده است و اين مسئله را که فمينيسم هم به همين معنا باشد، غيرممکن مي‌دانند حتي اگر در پي تساوي حقوق باشند.
 در فصل هفتم راضي نگاه داشتن پسران و سخت‌گير نبودن براي دختران، با ذکر داستان‌هاي مختلف بررسي مي‌شود. در فرهنگي که خوب بودن به معناي نه نگفتن و راضي نگه‌داشتن مردان است، زندگي براي دختران و زنان طاقت‌فرسا و تحمل‌ناپذير خواهد شد. به گفته يکي از زنان، به اين مسئله پي برده‌ام که مردم بر اساس تصويري که شما از شخصيت خود ارائه مي‌دهيد با شما رفتار مي‌کنند. وقتي ظاهر و رفتارتان شبيه يک اسباب‌بازي است، تعجب نکنيد اگر يک مرد مثل اسباب‌بازي با شما رفتار کرد.
به نظر نويسنده، در حوزه حريم خصوصي زندگي، يک نفر مي‌تواند هم خوب باشد و هم مثل يک الهه جنسي تأييد شود، اما در حوزه عمومي وقتي به ظاهر بيشتر توجه ‌شود، ‌قلمرو باطني وجود انسان مورد غفلت قرار مي‌گيرد.

تاريخ درج خبر: 1389/10/02
 

جمعه 3 دی 1389  8:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها