حسين علوى مهر
زنى كه نمىخواهد در حماقت و جهل زندگى كند و تسليم دنياپرستان شود، چگونه زيستن
را از كجا و چه كسى بياموزد؟ در اين دنياى پرتلاطم مادى و زرق و برقهاى پرجاذبه و
فريبنده كه ممكن است هر ديندارى را به سوى خود بكشاند آيا راهى براى خود ساختن و
صحيح زيستن وجود دارد؟
آيا در مذهب و فرهنگ ما زن مىتواند بينشى اصيل، مستقل و مناسب با طبيعت فطرى
خود داشته باشد، تا بازيچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنياى مادى نشود؟ براى
به دست آوردن پاسخ بايد به سراغ قرآن و تاريخ اسلام رفت.
قرآن كريم زنانى را معرفى مىكند كه به خودسازى و زندگى پاكيزه دستيافتهاند
مانند آسيه (همسر فرعون) و مريم مادر مسيح. در تاريخ اسلام نيز افرادى اين راه را
پيموده و به ما آموختهاند كه چگونه باشيم و چگونه زندگى كنيم. آنها زندگان
تاريخاند.
در اين مقاله به برخى از صفات يكى از آن بانوان، حضرت زينب سلام الله عليها
اشاره مىكنيم و گوشههايى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مىنشينيم.
محيط تربيتى خانه على(ع)
اولين محيط تربيتى هر انسان خانه اوستخانواده زينب; پدر و مادر او نمونههاى
كامل انسانيت هستند; على(ع) تا زمانى كه زنده بود ذرهاى غير از حلال نخورد و براى
غذاى خود به نان جو خشكى همراه با شير اكتفا مىكرد. آخرت را بر آسايش و راحتى
زندگانى دنيا ترجيح مىداد و اگر در مقابل دو كار الهى قرار مىگرفت كار سختتر را
انتخاب مىكرد. خود آب از چاه مىكشيد و هيزم براى آتش مىآورد. على(ع) هميشه خوشرو
و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسيار ساده مانند بردگان مىنشست و غذا مىخورد. در
عبادت بىنظير بود. در هر شبانه روز اى بسا هزار ركعت نماز مىخواند. كانون
خانوادهاش سراسر ايثار، محبت و تعاون بود.
مادر زينب يعنى فاطمه زهرا(س) نيز الگوى فضايل و در تربيت فرزندانش بسيار كوشا
بود. تمام كارهاى خانه را خود انجام مىداد. گندم آرد مىكرد و آرد را خمير مىنمود
و نان مىپخت و لباسوصله مىزد. شبهاى جمعه تا صبح در حالت ركوع و سجده به سر
مىبرد و جز براى ديگران براى خود هيچ دعا نمىكرد. در اثر كار زياد بدنش رنجور شد،
تا آنجا كه على(ع) فرمود: در پى آب كشيدن از چاه اثر آن بر سينه زهرا باقى ماند و
در اثر آرد كردن با آسياب دستهايش پينه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش
پيوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترين افراد بود.
اين خانواده بهترين الگو براى احترام متقابل نسبتبه يكديگر است، احترام به همسر
يكى از اصول زندگى خانه آنهاست، على(ع) مىفرمايد: «به خدا قسم من هيچ زمان فاطمه
را خشمناك نكردم و او را بر كارى اجبار ننمودم تا اينكه از دنيا رحلت كرد و همچنين
هيچگاه فاطمه مرا خشمناك نكرد و از من نافرمانى ننمود و هر وقتبه او نگاه مىكردم
غمها از وجودم رختبرمىبست.»
انفاق اين خانواده سرمشق زندگى همگان است، زيرا پناهگاه يتيمان، فقيران و بردگان
بوده و از كوچك تا بزرگ ايشان حتى غذاى خود را براى خدا از خويش دريغ مىداشتند و
به نيازمند مىدادند. (آيات7 تا 11 سوره «هل اتى» بيان كننده روحيه جود و بخشش
اين خانواده است.)
فرزندان اين خانواده كه از جمله آنها «زينب» است، از مكارم اخلاق اين پدر و
مادر بهرهها گرفتهاند; در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنههاى سياسى.
از روايات و اخبار استفاده مىشود كه بخشى از علوم بانوزينب سلام الله عليها از
جانب پروردگار به او افاضه شده بود.
زينب در چنين خانواده و محيطى بزرگ شد. او نزد بهترين آموزگاران بشريت
تربيتيافت.
دانشى از سوى خدا
از روايات و اخبار استفاده مىشود كه بخشى از علوم بانو زينب سلام الله عليها از
جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در خطابى به عمهاش زينب فرموده
است: «انتبحمدالله عالمة غير معلمه و فهمه غير مفهمه» تو بحمدالله دانشمندى معلم
نديده هستى و داراى درك و فهمى هستى كه ذاتى تواست.
او «مفسر قرآن» بوده است و در ايامى كه على(ع) در كوفه حضور داشت اين بانوى
بزرگ مجلسى در منزل خود داشته و براى زنان تفسير قرآن بيان مىفرموده است. در يكى
از روزها بيان تفسير «كهيعص» را مىفرمود. در آن ميان اميرمؤمنان(ع) وارد شد و
فرمود: اى نور ديده! شنيدم كه تفسير كهيعص را براى زنان بيان مىنمودى. عرض كرد:
بلى فدايتشوم! فرمود: اى نور ديده! اين رمزى است در مصيبتى كه پس از اين بر شما
عترت پيغمبر، وارد مىشود پس برخى از آن مصايب را برايش برشمرد تا جايى كه گريه آن
مظلومه بلند شد.
گواه ديگر بر دانش انبوه آن بانو خطبههايى است كه در كوفه و شام ايراد كرده است
و دانشمندان زيادى آنها را ترجمه و شرح كردهاند. اين خطبهها نشاندهنده تسلط علمى
آن بانو در علوم اسلامى بويژه قرآن كريم بوده است. آياتى كه او در اين خطبهها مطرح
كرده است جواب دهنده شبهات بسيارى در زمينههاى اعتقادى و غير آن است.
حضرت زينب در خطبههاى خود نشان داده كه به معارف قرآن كاملا آشنا بوده است. اگر
كسى به آيات قرآن معرفتى جامع نداشته باشد چگونه مىتواند هر آيهاى را براى
استدلال مخصوص به گونهاى كه دشمن را محكوم كند، به كار برد.
آرى، تنها غواص ماهر درياى قرآن و حقايق آن مىتواند حامل پيام امامت وديعهدار
اسرار الهى باشد. او در زمان بيمارى امام سجاد(ع) از جانب امام حسين(ع) نيابتخاصى
براى مراجعات و رفع مشكلات مذهبى مردم داشته است و مردم نيز در امور حلال و حرام به
زينب سلام الله عليها مراجعه مىكردند تا زمانى كه امام سجاد(ع) از بيمارى شفا
پيداكرد.
شاهد ديگر بر مقام علمى او رواياتى است كه آن محدثه نقل كرده است، از جمله آنها،
خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدينه است. و حديث «ام ايمن» پيرامون حوادثى كه در
آينده در كربلا به وقوع خواهد پيوست.
در محضر خدا
چنانكه نوشتهاند آن بانوى پاك در همه عمر هيچ گاه نمازهاى نافله را ترك نكرده
است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمهام زينب در مسير كوفه تا شام نمازهاى واجب و مستحب
را به جا مىآورد و در بعضى جاها به علت گرسنگى و تشنگى زياد نمازش را نشسته
مىخواند.»
از آنجا كه امام حسين(ع)، از عبادتهاى خواهرش زينب كاملا مطلع بود مىدانست كه
او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرين وداع به وى مىفرمايد: «يا
اختاه لا تنسينى فى نافلة الليل»: اى خواهرم! مرا در نمازهاى شبت فراموش نكن.
مراتب عرفانى حضرت زينب با مقام امامت چندان فاصلهاى ندارد. او مانند مادرش
زهرا چنان در عبادت كوشا بود كه پاهاى مباركش متورم شد.
نشان داد كه تفاوتى بين زن و مرد براى رسيدن به عبوديت پروردگار نيست و ملاك و
امتياز انسان نزد خداوند مذكر و مؤنثبودن نيست.
قرآن مىفرمايد:«من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و
لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»: هر كس عمل صالحى انجام دهد - مرد باشد يا
زن - در صورتى كه ايمان داشته باشد ما حتما به او زندگى پاكيزه روزى گردانيم و بهتر
از آنچه عمل كردهاند به آنها پاداش مىدهيم.
در آيينه زهد
زاهد آن فقيرى نيست كه به دليل ناتوانى خويش دنيا را نخواهد بلكه كسى است كه با
وجود ثروت و امكانات، به زر و زيور دنيا دلبسته نباشد. زينب پاك در دامن مادرى
تربيتشد كه پوست گوسفند فرش خانهاش بود و پدر بزرگوارش بارها كفش خود را پينه
مىزد و در زمان خلافت هرگز دو خورشتيكجا مصرف نكرد.
همسرش «عبدالله بنجعفر» از نيكان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش
مشهور به «ابوالمساكين» است.با اين حال زينب سلام الله عليها براى خود هيچ اندوخته
نداشت و با دستخالى به كربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(ع) فرمود: «زينب
سلام الله عليها در زندگانى خود براى آيندهاش هيچ چيز ذخيره نكرد.»
او هجرت و شركت در حماسه كربلا و اسارت را بر ماندن در مدينه و زندگى در كنار
شوهر و داشتن كنيزان و غلامان ترجيح داد و فريفته خوشى چند روزه دنيا نشد و نام خود
را در كنار امام حسين(ع) ثبت كرد، آگاهى داشتن آن بانو از حوادث كربلا، شهادت
برادرش و اسارت خود، بر عظمت اين زهد مىافزايد.
وى دو فرزند خود را نيز به كربلا برد و آنها به شهادت رسيدند. با اينكه علاقه
مادر نسبتبه فرزند امرى ذاتى و فطرى است وقتى كه آن دو به شهادت رسيدند براى اينكه
در صبر و ايمان او خللى پيدا نشود براى ديدن دو فرزند شهيدش از خيمهها بيرون
نيامد.
او به زنان مسلمان آموختبه جاى نظاره و تقليد زندگى ديگران و توجه به زيورهاى
دنيا و دل بستن به آنها بايد دنيا را وسيله رسيدن به آخرت دانست و زخارف دنيا انسان
را ابدى نمىكند و آنچه به انسان حيات جاويد مىبخشد تكيه به معنويت است.
مقام تسليم و رضا
1. از ارزشهاى اخلاقى براى كمال ايمان و شرافت انسان، راضى بودن به قضاى الهى و
تسليم محض بودن در مقابل شدايد، بلاها و گرفتاريهاى ناخواسته زندگى است. «احسب
الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم...»:
آيا مردم مىپندارند همينكه گفتند ما ايمان آوردهايم رهايشان كنند و امتحان
نخواهند شد! (هرگز چنين نيست) و ما امتهاى پيشين را همه امتحان و آزمايش كرديم.»
تمام پيامبران مورد آزمايش و امتحان الهى قرار گرفتند اما امتحان همه يكسان
نبود، برخى سختتر و برخى سادهتر بود.
بسيارى از اين آزمايشها موفق بيرون نمىآيند و درجهاى هم نمىگيرند اما زينب
سلام الله عليها از اين آزمايش سربلند بيرون آمد. او نسبتبه دين الهى سخن ناسزا بر
زبان نراند و پس از مادرش بالاترين افتخار براى زنان مسلمان شد.
اين پيام رضايت و تسليم در مقابل حوادث از سوى امام حسين(ع) آن «نفس مطمئنهاى»
كه نداى «ارجعى» را با مقام بلند «راضية مرضية» لبيك گفته است در روز عاشورا به
زينب واگذار شد.
ابنزياد به حضرت زينب سلام الله عليها مىگويد: «كيف رايت صنع الله باخيك و اهل
بيتك»: معامله خدا را با برادرت حسين و اهل بيتت چگونه ديدى؟
زينب جواب مىدهد: «ما رايت الا جميلا» جز زيبايى چيزى نديدم.
يعنى او نه تنها راضى به شهادت بوده استبلكه بر اين خون و نبرد شجاعانه مباهات
مىكند زيرا فرجام آن را زيبا مىبيند. كسى كه خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر
بالاى نيزه رفتن را «زيبا» مىبيند سربلند هميشه روزگار است. وى عليت اين زيبايى را
چنين بيان مىكند: «اينها از آن انسانهايى هستند كه خداوند كشته شدن را بر پيشانى
آنها ثبت كرده است و اكنون به سوى جايگاههاى حقيقى خود رفتهاند.»
آرى، وى با اين همه رنجها و بلاها نه تنها روحيه خود را نباختبلكه به مقام
خشنودى رسيد. اين فرهنگ زينبيان است كه از كار پاكيزه خود پشيمان و ناراضى نيستند.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامى اسلام صابر حقيقى كسى است كه بر مصيبت، طاعت و معصيت صبر
بورزد و زينب در اين سه در درجه بالايى قرار داشت. عبادات آن بانو بهترين نشانه صبر
بر اطاعت ايشان است و كسى كه بر ترك گناه شكيبا نباشد لياقتحمل پرچم كربلا را بعد
از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصيبت، راستى چه زنى به اندازه زينب مصيبت، رنج و اندوه ديده است.
اين زن قهرمان شاهد رنجهاى مادرش زهرا(س) و پدرش على(ع) بوده است.
شاهد شهادت مادرش و فرق شكافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبى و بيرون ريختن جگر
او، شهادت برادرش حسين و چهار يا پنجبرادر ديگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش
حسن و حسين كه مجموع شهداى اين خانواده 18 نفر مىباشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگى، تشنگى، آوارگى و سرگردانى در بيابانها و ..
را تحمل كرده است.
اينها بخشى از مصيبتهاى زينب است و به همين علت او را «ام المصائب» ناميدهاند.
براستى اگر اين رنجها بر قامت كوهى بلند فرو مىريختخم مىگشت و اگر بر روز روشن
بار مىشد به شب تار تبديل مىگشت.
زينب در صبر بىنظير است. او از پيامبران اولوالعزم بويژه پيامبر خاتم صبر را به
ارث برده است، قرآن پيامبر را چنين دعوت به صبر مىكند: «فاصبر كما صبر اولواالعزم
من الرسل»او صبر را از برادرش آموخت . حسين(ع) همه را از صبر خود به شگفتى درآورد:
«لقد عجبت من صبرك ملائكة السماء» از صبرش نه تنها انسانها بلكه فرشتگان نيز كه بر
كرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
امام سجاد(ع) مىفرمايد: «وقتى ما واردگودال قتلگاه شديم و چشم من بهبدنهاى
قطعه قطعه پدرم و ياوران او افتاد سينهام دچار تنگى شد و حالتى به من دست داد كه
نزديك بود روح از بدنم پرواز كند. در اين حال عمهام زينب وقتى نگرانى مرا ديد،
گفت: «مالى اراك تجود بنفسك؟»: اى يادگار جد و پدر و برادرانم، اين چه حالى است كه
در تو مشاهده مىكنم؟ چرا با جان خود بازى مىكنى؟ غمگين مباش و بيتابى مكن! به خدا
سوگند اين پيمان رسول خداستبا جد و پدر و عموى تو.»
شجاعت زينب
شجاع تنها آن نيست كه در ميدانهاى جنگ دليران بجنگد و ترسى به دل راه ندهد. چه،
اى بسا همين شخص اگر بلاهاى بزرگى به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هواى
نفس بر او غلبه كند چيره وى شود. همانطور كه پيامبر اكرم(ص) فرموده استشجاعترين
مردم كسى است كه بر هواى نفس خود غالب شود. مؤمن به كسى گويند كه همانند كوه استوار
است و حوادث روزگار ايمان او را سست نمىكند.
زينب كبرى سلام الله عليها در حادثه كربلا نه تنها ايمانش ضعيف نشد بلكه با تكيه
به خداوند هر روز بر عزت و شوكتش افزوده مىگشت. دلاورى زينب، پس از حادثه كربلا
تجلى مىكند. در زمانى شجاعتخود را بروز مىدهد كه حكومت جلاد و ظالم بنىاميه مهر
خاموشى بر دهان همه زده است. تا زمان حسين(ع) تنها او بود كه قدرت مقابله با طاغوت
زمان را داشت اما بعد از امام حسين(ع) كسى جرات مبارزه علنى و افشاگرى با آن حكومت
را نداشت. در چنين زمانى كه خفقان كامل حكمفرما بود تنها زينب حافظ آيين خدا روى
زمين و مصداق روشن آمر به معروف و ناهى از منكر، افشاگر مفاسد حاكمان جور، پاسدار
آيين محمد و خون حسين و ياران او شد.
وى در دو مجلس كوفه و شام اين قدرت را به نمايش گذاشت. با بىاعتنايى وارد مجلس
ابنزياد شد. ابنزياد پرسيد اين زن كسيت؟ زينب جوابى به او نداد. پس وى براى تحقير
حضرت گفت: «ستايش خداى را كه شما را رسوا كرد و شما را كشت و سخنهاى دروغتان را
نمايان كرد.»
اما پاسدار خون حسين به او چنين فرمود: «ستايش خداى را كه ما را با پيامبرى چون
محمد(ص) گرامى داشت. بدان كه فاسق رسوا شد و دروغگو انسان نابكار است كه آن هم غير
از ما (خاندان نبوت) است.»، يعنى شماييد فاسق و فاجر.
اين سخن رويارو در حضور نماينده يك حاكم ظالم است، اما زينب در حضور خود ظالم
يعنى يزيد با عزت و قوت قلب بيشتر وارد مبارزه مىشود:
اى يزيد! سلطنت، انسانيت تو را از بين برده است.
تو اهل عذاب آخرت هستى.
تو كسى نبودهاى «يابن الطلقاء»; آزاد شده جد من رسول خدايى.
نفرينها بر تو باد.
ارزش تو را بسيار پست و ناچيز مىدانم، تو را سرزنشها و نكوهشهاى بسيار و كوبنده
مىنمايم.
تو با دين رسول خدا مبارزه مىكنى اما بدان اگر تمام تلاشهايت را به كارگيرى دين
ما از بين نمىرود و تا ابد باقى خواهد ماند. اما تو نابود خواهى شد.
اين شجاعت زينب چنان يزيد سرمست را به ذلت كشاند كه او را پشيمان نمود و مردم
نيز چهره پليد يزيد را به خوبى شناختند. «يزيد را دشنام دادند و لعن كردند و به اهل
بيت عليهم السلام روى نمودند و يزيد آگاه شد، خواستخويش را از خون آن حضرت تبرئه
نمايد نسبت قتل را به «ابن زياد» داد و او را نفرين كرد و بر كشتن آن حضرت اظهار
پشيمانى نمود ...»
سرچشمه اين قدرت زينب، ايمان به خداست و انسان مؤمن هميشه داراى عزت و
شوكتبوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنين».
اين در حالى است كه زينب سلام الله عليها عاطفه، رقت و گريه خود در پى داغهاى
بسيار سنگين را در سينه خفه كرده است و اينگونه بر يزيد مىتازد.
پس چرا گريه؟
با چنين حال، وى در جاهاى متعدد گريه كرده و همه را نيز به گريه انداخته است. چه
اينكه گريه با شجاعت و استقامت منافاتى ندارد. او همانطور كه با شجاعت و صبر و
استقامت، مقام خويش را بالا برد با گريه بر سيدالشهدا و شهيدان خود در حماسه آنان و
حفظ خون ايشان، جايگاه آنها را ارج نهاد. آرى گريه بر سيدالشهدا براى زينب پلكان
عروج و آرام جان اوست و براى ما وسيله آمرزش گناهان است.»
ديگر اين كه انسان هر چه مقامات معنوى بالايى داشته باشد اما چون داراى جسم و
جان انسانى است. از عاطفه، رقت و محبتبيشترى برخوردار است. كسى كه چنين عزادار است
عاطفهاش تحرك دارد و بايد بر عزيز از دست رفتهاش بيشتر اشك بريزد، همانطور كه
فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر فرزندش گريستند.
پرستار يادگاران
در عظمت او همين بس كه حضرتش مدتى از عمر خود را پرستار يادگاران آخرين برگزيده
خدا بوده است. كودكان بىسرپرست و بيمارى كه وى عهدهدار تيمار آنان بود نياز شديد
به عطوفت، محبت و سرپرستى وى داشتند. پس از واقعه كربلا، حضرت سجاد(ع) سخت مريض و
كودكان بىسرپرست و يتيم شده بودند و از نظر غذا، آب و امكانات در مضيقه قرار
داشتند و در اين حال يك پرستار و سرپرست قوى نياز داشتند و آن حضرت زينب سلام الله
عليها بود.
امام سجاد فرمود: «من در آن شبى كه پدرم فرداى آن كشته شد نشسته بودم و عمهام
زينب نزد من بود و از من پرستارى مىكرد.»
در جاى ديگر فرمود: «در سفر اسارت از كوفه تا شام مشاهده كردم عمهام زينب گاهى
غذاى خود را بين كودكان تقسيم مىنمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته
مىخواند.»
در بين راه شام در يكى از منازل كودكى از شتر مىافتد، فرياد مىكند «يا
عمتاه»! چون حضرت به كمك وى مىشتابد بچه را در زير دست و پاى شتر كشته مىبيند.
هنر يك پرستار اين نيست كه بالاى سر بيمار باشد بلكه بايد خود را جاى او قرار
دهد و بگويد گرسنگى او گرسنگى من و درد او درد من و نالههاى او نالههاى من است. و
زينب در تيمار خود چنين بود.
هنرآفرين عصر
هنر روشهاى ويژه و شيوههاى پيرايش شده حركت انسان است. در هر امرى اگر انسان با
روش خاص حركت كرده و به آن نظم دهد تا به نتيجه مطلوب و نهايى برسد، اين هنرمندى
است.
زينب سلام الله عليها در سفر آسمانى خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: يكى از
بين رفتن و توجيه كردن خون سيدالشهدا از طرف دشمنان، ديگرى ادامه خلافت غاصبانه و
سوم حفظ امانتهايى كه به او سپرده شده بود. او بايد وديعه امامت را كه از جانب
برادرش حسين به او واگذار شده صحيح و سالم به صاحبش تحويل دهد و ديگر اينكه جان
كودكان، دختران و بيمار عزيزيش على بنالحسين(ع) را به قيمت جان خود حفظ كند.
او چه شيوهاى برگزيند تا اين سه خطر را دفع كند؟
با الهام از فكر بلند و ايمان قوى دو شيوه حساس و مهم را انتخاب مىكند: يكى
حضور در صحنه مبارزه، سياست و اجتماع مخوف آن زمان و ديگرى شيوه تبليغ در زمان
اسارت.
1- حضور زينب در صحنه اجتماع
سياست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فريبكارى. حضور زينب در
صحنههاى سياسى از كوفه تا شام و از شام تا مدينه در پى از دست دادن يك برادر يا به
خاطر چند عزيز نيستبلكه از ديدگاه زينب مساله اسلام و كفر، ايمان و نفاق و اصل
خلافت مطرح است.
حركت زينب مفهوم گستردهاى دارد و در اعماق خود تصميم راسخى را نشان مىدهد كه
بر آن است تا حكومتى بناحق غصب شده را بازستاند و امتى را كه به جاهليت گذشته خود
باز گشته به راه اعتدال آورد.
در كوفه مردم را متوجه اصل امامت كرده، در مجلس ابنزياد، اين جنايتكار را محكوم
مىكند، خشم اين ظالم تحريك مىشود تصميم به قتل امام زينالعابدين(ع) مىگيرد، اما
زينب خود راسپر قرار داده، مىفرمايد: «اگر تصميم بر قتل او دارى بايد از جسد من
بگذرى و اول مرا بكشى.»
در شام و مدينه نيز مردم را عليه حكومت وقت مىشوراند و مردم با فرستادن
نفرينها و حركتهاى مبارزاتى مخفيانه متاثر مىشوند و زينب در هر فرصتى وضعيتخلافت
را به تصوير مىكشد و مفاسد را افشاگرى مىكند.
بنابراين حضور زينب در صحنه سياستيعنى تحكيم اسلام در جامعه كه اين مساله هم به
دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آنكه هر وجودى چون داراى ظرفيتى خاص استشيوه خاص
نيز بايد طى كند. زن از ديدگاه اسلام آنجا كه لازم شود بايد در جامعه حضور داشته
باشد، اما با شرايط ويژه خود; حفظ عفت، ايمان، خود نباختن در برابر هر اجنبى، دفاع
از حق، عدالت و ولايت.
2- تبليغ در زمان اسارت
در زمان اسارتش او تبليع را يك وظيفه الهى مىدانست. با فصاحت و بلاغت موروثى،
علم ذاتى، شجاعتى علىوار، با اينكه در بند است اما شمشير برنده و گوياى خود را
برهنه كرده، آن را با تمام وجودش عليه تمام اقتدار يك حكومت طاغوتى فرود مىآورد.
اين قهرمان بزرگ تاريخ براى كارى سترگ بپا خاستبىآنكه كمترين ترديدى به خاطرش
راه يابد يا از آن وقعيتخطرخيز بهراسد.
او در كوفه با مشاهده مردمى فريبكار در اوج استعداد و قله توانايى و در اجراى
طرح و شيوه دفاعى خود در نهايت پايدارى و ثبات قدم، قرار مىگيرد. پاى نهادن در
چنين راهى براى زن، به علت ضعف طبيعتش و فراوانى دردها و رنجهايش نه تنها آسان
نيستبلكه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبى، فصاحتبيان و قوه خلاقهاى مىطلبيد تا
كلمات را بتمامى از معانى انقلابى و اعتقادى پربار سازد. و مهارت هنرآفرينى نياز
است كه حقايق و درد و رنجها را تصوير و وضع موجود را نقد و ترسيم، و حسين و يزيد دو
چهره متضاد را معرفىكند.
در رويارويى با «ابنزياد» و «يزيد» در كوفه و شام در اطرافش زنان چندى از
نزديكان و خويشان او مانند ستارگان پراكنده بر صفوفى نامنظم گرد آمده بودند كه همه
آنها جوانب اين مبارزه را انديشيده، آماده پيكار بودند.
گويى زينب در آن لحظه براى رويارويى با دشواريها، قلب «امام حسين» را به عاريت
گرفته بود. حاضر شدن در كنار ظالمانى كه كوههاى سركش را به هراس مىانداخت و
انسانهاى زيادى را مرعوب مىنمود و مردم آن روز رنگ پريده با ترس و هراس جرات خود
را از دست داده بودند كارى بس دشوار مىنمود. اما زينب هر چند قلبش پردرد، خاطرش
مكدر و تنش ناتوان به نظر مىرسد اما در عمق وجود ژرفاى انديشه دوربينش صبح شادى و
بهجت دميده و اطمينان خاطرى مىيابد و اين اطمينان خاطر از آن نظر است كه پيروزى
واقعى را در برابر چشم، مجسم مىبيند.
زينب با فصاحت و بلاغتى تمام رسالتخود را اداء مىنمايد، بهگونهاى كه
«ابنزياد» اقرار به فصاحت و بلاغت اين بانوى سخنور مىكند و پس از سخنان زينب
مىگويد: «اين زنى است كه سخن به سجع و قافيه گويد و به جان خودم همانا پدرش سخن به
سجع مىگفت و شاعر بود.»
در مجلس يزيد چنان فصاحت و بلاغتسر داده، جنايات يزيد را بر حاضران در مجلس
آشكار نمود كه يزيد خويشتن را حيران ديد و مجلسى را كه براى افتخار خود تنظيم كرده
بود موجب رسوايى و افتضاح او شد. اين سخنها به اطراف پايتختسرايت كرد و بنىاميه
منفور و مورد غضب مسلمين شدند و يزيد را آشكارا لعن كردند و يزيدى كه ىخواستبراى
پيروزى خود جشنها بگيرد، با سخنان اين بانو چنان پستشد كه چارهاى نديد جز اينكه
قتل حسين را از خود دفع كند و به ابنزياد نسبت دهد. و در مجلس بصراحت گفت: خدا
لعنت كند پسر مرجانه را، من به قتل حسين راضى نبودم. ابنزياد عجله كرد و او را به
قتل رسانيد!
ولى اين سخن در نفوس مردم تاثير نكرد بلكه كار به جايى رسيد كه دودمان يزيد بكلى
نيست و نابود گرديد.
يكى از دانشمندان لبنانى مىنويسد: «زينب نشان داد كه در ميان اهل بيتبا
جراتترين بانو و فصيحتر و بليغترين آنهاست. او كارهايى مانند استدلالات عقلى،
قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در كربلا و بعد از آن انجام داد كه شهرتش
همه جا پيچيد و ضربالمثل گرديد. مورخان و نويسندگان به اين مطلب گواهى مىدهند.»
زينب با استفاده از دو اصل همدوش «پيكار» و «تبليغ»، رسالت عاشوراى حسين را با
همه ويژگيهايش به طرز صحيح به پايان مىرساند و با قهرمانى خاص خود در بحرانهاى
فرساينده زندگى مسؤوليتخويش را فراموش نمىكند و بسان يك «پيامبر تبليغى» نقشه
طرحريزى شده مكتب انقلاب حسين(ع) را شكل مىبخشد.
اين بانو زينب است. نواده بزرگ پيامبر، دختر سخنور و دانشمند على، فرزند شجاع و
پارساى زهرا، يادگار قيام و پايدارى محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاريخ، پيشواى
شايسته همه زنان عالم. پرچمدار نهضتخونين كربلا، سياستمدار آگاه به عصر خود و
تنها حامى ولايت، دين و مكتب و ...
والسلام، سلام بر او در روز ميلاد و ميعاد
ماهنامه كوثر شماره2