متن آیه:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ
ترجمه آیه:
از ميان مردم کسي است که خدا را تنها با زبان مي پرستد (و ايمان قلبيش بسيار ضعيف است)؛ همين که (دنيا به او رو کند و نفع و) خيري به او برسد، حالت اطمينان پيدا ميکند؛ اما اگر مصيبتي براي امتحان به او برسد، دگرگون ميشود (و به کفر روميآورد). (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست دادهاست، و هم آخرت را؛ و اين همان خسران و زيان آشکار است.
تفسیر آیه:
11- بعضي از مردم خدا را تنها با زبان ميپرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است) همين که دنيا به آنها رو کند و نفع و خيري به آنان رسد حالت اطمينان پيدا ميکنند اما اگر مصيبتي به عنوان امتحان به آنها برسد دگرگون ميشوند و به کفر روميآورند! و به اين ترتيب هم دنيا را از دست دادهاند و هم آخرت را و اين خسران و زيان آشکاري است!
تفسير:
آنها که بر لب پرتگاه کفرند!
در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراهکننده، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومي است که همان افراد ضعيفالايمان هستند.
قرآن در توصيف اين گروه چنين ميگويد: «بعضي از مردم خدا را تنها با زبان ميپرستند اما ايمان قلبيشان بسيار سطحي و ضعيف است» (و من الناس من يعبد الله علي حرف).
تعبير به «علي حرف» ممکن است اشاره به اين باشد که ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار کمرنگي از ايمان نتابيده است.
و ممکن است اشاره به اين باشد که آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلکه در کنار و لبه آنند، زيرا يکي از معاني «حرف» لبه کوه و کناره اشياء است و ميدانيم کساني که در لبه چيزي قرار گرفتهاند مستقر و پابرجا نيستند، و با تکان مختصري از مسير خارج ميشوند، چنين است حال افراد ضعيف الايمان که با کوچکترين چيزي ايمانشان بر باد فنا ميرود. سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته ميگويد: «آنها چنانند که اگر دنيا به آنها رو کند و نفع و خيري به آنان برسد حالت اطمينان پيدا
ميکنند! و آن را دليل بر حقانيت اسلام ميگيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشاني و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون ميشوند و به کفر روميآورند»! (فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب علي وجهه) .
گوئي آنها دين و ايمان را به عنوان يک وسيله نيل به ماديات پذيرفتهاند که اگر اين هدف تامين شد دين را حق ميدانند وگرنه بياساس!
«ابنعباس» و جمعي ديگر از مفسران پيشين در شان نزول اين آيه چنين نقل کردهاند که گاهي گروهي از باديهنشينان خدمت پيامبر ميآمدند، اگر حال جسماني آنها خوب ميشد، اسب آنها بچه خوبي ميآورد، زن آنها پسر ميزائيد و اموال و چهارپايان آنان فزوني ميگرفت خشنود ميشدند و به اسلام و پيامبر صلي الله عليه و آله عقيده پيدا ميکردند! اما اگر بيمار ميشدند، همسرشان دختر ميآورد و اموالشان رو به نقصان ميگذاشت وسوسههاي شيطاني قلبشان را فراميگرفت و به آنها ميگفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئيني است که پذيرفتهاي و آنها هم رويگردان ميشدند!
قابل توجه اينکه قرآن در مورد روي آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير ميکند، و در مورد پشت کردن دنيا تعبير به «فتنه» (وسيله آزمايش) نه «شر»اشاره به اينکه اين حوادث ناگوار شر و بدي نيست، بلکه وسيلهاي است براي آزمايش.
و در پايان آيه اضافه ميکند «و به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست دادهاند و هم آخرت را» (خسر الدنيا و الاخرة).
«و اين روشنترين خسران و زيان است که انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش» (ذلک هو الخسران المبين).
در حقيقت اين گونه افراد دين را تنها از دريچه منافع مادي خود مينگريستند و معيار و محک حقانيت آنرا روي آوردن دنيا ميپنداشتند، اين گروه که در عصر و زمان ما نيز تعدادشان کم نيست، و در هر جامعهاي وجود دارند، ايماني آلوده به شرک و بتپرستي دارند منتها بت آنها همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بديهي است که چنين ايمان و اعتقادي سستتر از تار عنکبوت است!
البته بعضي از مفسران اين آيه را اشاره به منافقان دانستهاند، اگر منظور منافقي باشد که به هيچ وجه ايمان در دل او نيست اين برخلاف ظاهر آيه است، زيرا جمله «يعبد الله» و همچنين «اطمان به» و جمله «انقلب علي وجهه» نشان ميدهد قبلا ايمان ضعيفي داشته است و اگر منظور منافقاني است که بهره بسيار کمي از ايمان دارند با آنچه گفتيم منافاتي ندارد و قابل قبول است.
بحث و گفتگو پیرامون آیه
هر حرفی تا در مرحله حرف است پایه و اساس ندارد و باید به مرحله عمل برسد. همین ایمان به خدا باید همیشه و از ته دل به خدا ایمان داشت نه ظاهری و فقط به زبان. ایمان واقعی در مواقع سختی زیاد و خوشی زیاد خودش را نشان می دهد.
تطبیق مفاهیم آیه با روحیات و منش و رفتار خودمان
وقتی به خدا ایمان می آوریم یعنی هرچه بکند قبول داریم. نه اینکه هرچه به نظر ما خوش آمد قبول داشته باشیم و بس. اینطوری که نمی شه که ما هرچی خواستیم همون بشه. حرج و مرج زیاد میشه. نظم و ترتیب به هم می خوره. چون یه روز اینو می خوایم فردا نمی خوایم یه چیز دیگه می خوایم و اگه به نفعمون نباشه به خدا می گیم چرا.
به کار بستن آیه در زندگی شخصیمان
باید با ایمان واقعی زندگی کنیم. در مواقع سختی خدا را فراموش نکنیم همین طور در مواقع راحتی. در هر دو مورد باید قدر خدا را بدانیم و او را شکر کنیم و هم اینکه از او یاری بطلبیم. نه اینکه تا خوشیم که خوشیم وقتی ناخوش شدیم ناشکری کنیم که چرا اینطور شد؟ اینطوری هم دنیامون رو ازدست دادیم و هم آخرتمون رو. باید ایمانمون رو به خدا تقویت کنیم و در همه حال خدا را شاکر باشیم و از او اطاعت کنیم بی چون و چرا.
باید قبول داشته باشیم که هرچه از طرف خدا برسه به نفع و صلاح ماست هرچند در ظاهر خوشایند ما نباشه. نیست چون حکمتش را نمی دانیم.