راهنمايان ...
بنماى رهى، كه ره نماينده، تويى
بگشاى درى، كه در گشاينده، تويى
زنگار غمان گرفت دل، در بر من
بزداى، كه غم زدل زداينده تويى
* * *
اگر خداوند، «چگونه بودن» خاصى را از ما خواسته است، «راه» رسيدن به آن را هم، او خود بيان كرده است و براى رسيدن به آن هدف كه رضايتش را جلب كند، «دليل» و «راهنما» قرار داده است.
«حجّت»، دليل و راهنماى خدا براى رسيدن به سرمنزل مقصود است.
حجّت هاى نهان و آشكار، حجج ظاهره و حجج باطنه...
عقل و خردى قرار داده، كه نيك و بد را بشناسيم (پيامبر درونى). و انبيايى فرستاده، كه فراتر از انديشه هاى بشرى، راهنمايى مى كنند، و جز راههاى زمينى، بشر را به راههاى آسمانى و مسالك رشد والا، رهنمون مى شوند.
اولياى خدا، جايى كه پاى خِرد، در گل بماند، دست عقل را گرفته و به «راه» مى آورند.
قرآن، راهنماى ديگرى است از سوى كردگار، كه انسان را به بالا مى برد.
امامان، راهنمايان ديگرى اند در كنار كتاب خدا، كه مفسّر قرآن و مبيّن احكام و هادى سبيل و بهترين دليل اند.
پس بايد از خدا در پيمودن اين راه، راهنما خواست، وگرنه زمينه گم كردن راه فراوان است.
طىّ اين مرحله، بى همرهى خضر مكن
ظلمات است، بترس از خطر گمراهى!
در زيارت جامعه، ائمّه شيعه را بعنوانِ: «پيشوايان هدايت» و «مشعل هاى تاريكيها» و «نشان هاى تقوا» و «حجت هاى خدا» مى شناسيم.
در حديث معروف پيامبر، سالار شهيدان حسين بن على عليه السلامبعنوان «چراغ هدايت» و «كشتى نجات» معرفى شده است: «اِنَّ الحُسَينَ مِصباحُ الهُدى وَ سَفينَةُ النَّجاة».
و در سخن مشهور پيامبر، ـ حديث ثقلين ـ امّت اسلام، به پيروى از دو وزنه سنگين، كه دو شادوش هم و در كنارهمند، سفارش شده، يعنى «قرآن» و «عترت» و پيامبر فرموده است اگر به اين دو چنگ بزنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: «اِنْ تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا اَبَداً».
پس راهنما خواستن از خدا، در خدمت و طاعتِ قرآن و اهل بيت بودن را مى طلبد، و مطيع عقل و دين و انديشه و ايمان بودن را درپى دارد و خدا از طريق اينان، و گاهى هم با دستى از لطف و هدايتى از غيب، راه مى نمايد و به سوى مرضاتش هدايت مى كند.
ولايت شيطان
خواسته دوم امروز، نيفتادن در دام شيطان است.
شيطان، با افسونهايش، با تزويرها و دروغهايش، با وسوسه ها و اغواهايش، با فريبها و تزيينهايش، سعى در گمراه ساختن انسان دارد.[1]
سوگندى است كه در آغاز خورده، و قسم ياد كرده كه تمامى بندگان را گمراه كند، ـ مگر مخلصين را ـ [2]
چرا كه مخلصين، در سايه ولايت خدا و سلطه پروردگارند و شيطان را براى نفوذ در دل و دين آنان، راهى نيست.
آن كس كه در ذهن و زندگى، در انديشه و عمل، در گرايشها و تمايلات، در جهت گيريها و پيروى از خطوط در مسيرى حركت مى كند كه شيطان مى خواهد، او تحت ولايت شيطان قرار گرفته است. در تور و شبكه اى نامرئى گرفتار شده است كه سرنخ دست ابليس وسوسه گر است و به هرجا كه بخواهد مى كشد.
دام هاى شيطان، رنگارنگ و شبكه هاى صيد ابليس، گوناگون است، مخفى، فريبنده، اغواگر و مزوّرانه است.
بايد راه نفوذ شيطان را به «دل» بست.
خواهى نخورى زتيم ابليس شكست
بايد به دفاع از دل و ديده نشست
اگر شيطان در دل نفوذ نكند، در زندگى هم وارد نمى شود. چرا كه «قلب» دريچه نفوذ است.
هم «جنود الهى» و هم «جنود ابليسى» از طريق دل وارد مى شوند.
گوش دل، يا شنواى سروش ربّانى است، يا پذيراى وسوسه هاى شيطانى.
پس بايد دربان قلب بود... و از ورود بيگانه جلوگيرى كرد.[3]
منزلگاه جاودانِ بهشت
در دعاى امروز هم، خواسته نهايى مان، بهشت است.
در عالم واقع هم، بهشت، آخرين منزل و قرارگاه است.
جايى است براى اقامت و ماندن، نه عبورى و موقّتى.
بهشت، «دارالقرار» است، خانه «عَدن» و قرارگاه ابدى است.
راهنمايان الهى، ما را به رضاى حق، مى كشند. رضاى حق، ما را از چنگ شيطان نجات مى دهد و عمل بر طبق رضاى خدا و دورى از نفوذ شيطان، «بهشت
برين» را در پى دارد.
پس بايد از خدايى كه برآورنده «حاجات الطالبين» است درخواست كرد تا ما را به اين فرجام نيك برساند. بايد خواست...تا رسيد.
تا نگريد طفل، كى نوشد لبن
تا نبارد ابر، كى خندد چمن
[1] ـ ويُريد الشيطانُ اَن يُضِلّهم ضلالاً بغيداً نساء، آيه 60 نيز: انعام 43، اعراف 20 و 27، انفال 48، اسراء 64، فرقان 29، غل 24 و... دهها آيه ديگر.
[2] ـ ص، آيه 83.
[3] ـ نشناخته را محرم هر راز مكن قفل دل خود بر همه كس باز مكندر قلّك دل براى آينده خويش جز عشق خدا و دين پس انداز مكن برگ و بار، محدثى، ص 300