بعضی سنت ها با آمدن شما آغاز گردید؛ از اول زندگیتان کریم بودید؛ روز اولی که به این دنیا پا گذاشتید، از برکت وجودتان مستمندان گوشت عقیقه خوردند و صدقه ی موهای زیبایتان را خرج کردند.(1)
هدیه ی خدا به حبیبش! هفت سال اول زندگی و سروری های کودکیتان چه زیبا بود.(2) هر چه می خواستید همان می- شد؛ بازی با پدربزرگ حتی سر نماز؛ آن روز را یادتان هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر شما، خطبه را قطع کردند! زیرا شما وارد مجلس شده بودید! روی شانه های او خوش گذشت وقتی با افتخار سر حبیب الله را به آغوش گرفته بودید!
آن روزهای خوش کنار مادر و پدر چه زود تمام شد!
سبط اکبرِ علی علیه السلام! حسنِ کوچک(حسین) به شما نگاه می کرد و الگو می گرفت؛ چه وظیفه ی سنگینی بود پسر بزرگ خانواده بودن و تمام چشم ها به او خیره شدن!
باید خیلی زود بزرگ می شدید چرا که خواهرها و برادرتان تکیه گاه می خواستند و شما با شانه های شریفتان محل مناسبی بودید برای سرهایشان.
شیطان های زمان، از ولایت شما سرباز زدند و خود را عابد دانستند و امامی را که مصالحه کند را امام ندانستند؛ اما مگر به حقیقت رسیده بودند که کدام (صلح یا جنگ) بهتر است؟ پس چرا جلوی شما قد علم کردند؟! آیا شما را امام شجاعی نمی دانستند؟! مگر شجاعت و رشادت های شما را در جنگ جمل و صفین فراموش کرده بودند؟! (3)
برگزیده ی خدا! یادتان هست در جواب ملامت آنان سوگند خوردید که این برایشان بهتر است و مجبور شدید شاهد مثال قرآنی بیاورید و از داستان خضر نبی علیه السلام، که قبول کنند این به حکمت الهی بود؟ و همان روز بود که بشارت به آمدن نهمین اولاد حسین علیه السلام دادید و تأکید کردید که فقط اوست که بیعت سلطان طاغی زمانش در گردنش نیست.(4)
ما دلخوش وعده ی راستین خداوند هستیم که در معجزه ی همیشگی اش آورده که روزی خواهد آمد که شما مستضعفین، آقای عالم خواهید شد و دنیا برای شما بال گشوده مهربان می شود و ما بی نصیبان از چنین چهره ی زیبایی دل خوش داریم که فرزند برادر شما را ببینیم و لبخند را در چهره ی تابناکشان بنگریم
حسن جان! آقای من!
چرا تنها مانده اید؟!
دل و جانم فدایتان! چه شده؟! مگر یاران شما برای سلامتی شما قبل از خودشان صدقه نمی دهند؟! مگر سپر بلایتان نمی شوند تا شما بمانید؟! چه می گویم! آنان که یاران برادرتان حسین علیه السلام نیستند که حاضر باشند هزاران بار جان فدای مقتدایشان کنند؛ یاران شما معاویه را ترجیح دادند و حتی به وسایل ناچیز خیمه تان هم رحم نکردند.
اما میلیونها درهم برای فروش گوهری چون شما ثمن بخسی بود!
اما این رسم تاریخ است دریافت ثمن بخس در قبال فروش جواهرات نایابِ هستی! چون یوسف! ای عزیز فاطمه!
ای مولا حسنِ نیک سیرت! رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین معامله ای را در حق شما پیش بینی کرده بودند که آن روز به چهره ی نازنین شما و برادرتان نگاه کردند، برای غریبی تان گریه کرده و فرمودند: شما مستضعفان پس از من هستید.(5)
مولای من! کاش مردم زمان شما ذره ای از مهربانی و کرامت شما می آموختند کاش لحظه ای قدر و منزلت شما را نزد خداوند بزرگ درک می کردند، کاش به سرانگشتی بارقه هایی از نور ولایت شما را به ارث می بردند و کاش ...
اما ما دلخوش وعده ی راستین خداوند هستیم که در معجزه ی همیشگی اش آورده که روزی خواهد آمد که شما مستضعفین، آقای عالَم خواهید شد و دنیا برای شما بال گشوده مهربان می شود و ما بی نصیبان از چنین چهره ی زیبایی دل خوش داریم که فرزند برادر شما را ببینیم و لبخند را در چهره ی تابناکشان بنگریم و زیر پرچم سبز اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله طعم شیرین با شما بودن را بچشیم.
پی نوشت:
1- سنت عقیقه و تراشیدن موی کودک و هم وزن آن نقره دادن از آن زمان سنت شد.
2- اشاره به فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله؛ 7 سال اول زندگی کودک دوران پادشاهی است.
3- نادر فضلی، انیس دلها، صص 42-46.
4- محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج1، صص 191- 192.
5- مجله موعود، ش 10 و 11آذر و دی، ص27؛ به نقل از الصدوق ابو جعفر بن علی، معانی الاخبار، صص 78- 89.