0

وصیت نامه های شهدا

 
saeedakh
saeedakh
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 2084
محل سکونت : فارس

پاسخ به:وصیت نامه شهید محمد جعفر شکرپور

وصیت نامه شهیدمحمد جعفر شکرپور

http://fasaei.com/files/images/93-Dey/%D8%B4%DA%A9%D8%B1/shkrp%20(1).jpg

بسم الله الرحمن الرحیم

والذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا

دوستان ، برادران ،خواهران، پدر ،مادر،همسر،فرزندانم،خواهران ،برادر ،خویشان ونزدیکانم

سلام علیکم بما صبرتم ونعم عقبی الدار

اکنون که توفیق انتظار شهادت با لطف و فضل الهی نصیب این بنده سرا پا گناه گردیده است و بدان امید که با لطف ورحمت حضرت حق خود آن (شهادت) نیز نصیب این عاصی درگاه حضرتش گردد،لازم دیدم به عنوان وظیفه وصیتنامه ای بنویسم ، باشد تا بدین وسیله به بخشی از بار رسالتی که احساس می کنم بر دوش دارم عمل کرده باشم و شاید هم تسکینی باشد برای بازماندگان .این نکته را باید همیشه در خاطر داشت که حقیقت زندگی جز گذران دورانی موقت برای رسیدن به یک زندگی ابدی سراسر سعادت یا شقاوت چیز دیگری نیست که سازنده این سراسر سعادت یا شقاوت نفس هر کس می باشد که با اعمالی که در این جهان انجام می دهد آینده جاودان  خود را می سازد و ما به این جهان نیامده ایم مگر به این منظور .حقیقت زندگی این جهان چیزی نیست جز سایه ای از واقعیت انکار نا پذیر که هر کس پس از مرگ آن واقعیت را مشاهده خواهد نمود .آنچه هست آنجاست و اینجا هیچ چیز نیست ، آنجا حیات محض است و اینجا تنها نمودی و سایه ای از آنجا.ولی افسوس که شیطان با بکارگیری مکائد خود ذهن ما انسانهای ضعیف را در بند خور و خواب این جهان نگه می دارد تا جایی که در ذهن وقلب ما حک می نماید که هر چه هست فقط همین جهان است و جز این جهان چیزی وجود ندارد و این معنا را گر چه ممکن است به زبان بیان ننماییم ولی در عمل قبول کرده واز آن تبعیت می نماییم و ترس ما از مرگ و دلبستگی و علاقه مان به بودن چیزی جز نتیجه همین وساوس شیطان نیست و حال آنکه این فرمایش خداوند سبحان است که : او کسی است که مرگ و زندگی را خلق کرد تا بیازماید کدامتان عمل نیکو انجام می دهید. یعنی هدف از مرگ و زند گی انجام اعمال نیکو و دیدن نتیجه آن در پیشگاه عدل الهی است.و این جهان تنها گذر گاهی است که گذشتگان رفته اند و آیندگان به آن می پیوندند و خوشا به حال آنها که از این آزمایشگاه موفق و پیروز گشتند . و این رانیز باید بدانیم که شیطان با وساوس خود همیشه سعی دارد دنیا و آنچه در آن هست را برای ما پر جاذبه جلوه داده ما را به آن ترغیب نماید حال آنکه علاقه مند شدن به آنچه فانی و از بین رفتنی است هر چند لذت بخش هم باشد (که نیست ) کاری عاقلانه نیست ، قیاس نمو ده و ببینید که چقدر از افراد و اشیایی که به آنها علاقه مند بوده اید تاکنون از دست داده اید و نتیجه بگیرید که آنچه اکنون در دست شماست و بدان علاقه مندید همانند آنها خواهد رفت چنانچه پیشینیان رفتند  (رو کم ترکوا  برخوان )، پس هر چه بهتر که انسان علاقه و دلبستگی و محبت خود را نسبت به چیزی ابراز نموده و دلبسته گردد که هیچگاه و به هیچ نحوی از بین نمی رود .و بلکه با مرگ به انسان نزدیکتر می شود که آن همانا ذات بی همتای اوست و بدانید که حب دنیا چاه ویلی است که با هیچ چیز پر نخواهد شد مگر با قناعت یا خاک گور .

چشم تنگ مرد دنیا دوست را

یا قناعت پر کند یا خاک گور

نه اطعمه و اشربه لذیذ و نه زنان زیبا و نه باغهاو املاک و پول و خانه های زیبا و ..... هیچکدام حرص و آز دنیا دوستان را بسنده نخواهد بود بلکه تنها یاور شما در این راه مناعت طبع و بی نیازی و قناعت شماست والا بنده و برده زر خرید آنها خواهید بود تا دمادم مرگ ، و چه بسا در آن دمادم، ایمان خود را نیز بر سر آن ببازیم  (نعوذ بالله ) که چنین مباد و البته این همه نه به معنای دنباله روی از زهد افراطی و دوری از رسیدگی به زن و فرزند و خانه و خانواده است که متاسفانه در جامعه شاهد تلقی غلط  بعضی از برادران از این مطلب هستیم که : حال که نهایت کارمان مرگ یا شهادت درراه خداست ، دیگر خانه و زندگی و رسیدگی به خانه و........ برای چیست ؟ البته این گونه برادران با همه ایثارگری شان سخت در اشتباهند و به جرات می گویم که با این کار خود جز معصیت خدا را نمی کنند، چه رسیدن به خانه و خانواده نیز جزو وظایف همه ماست و یک انسان موفق کسی است که دوشادوش انجام وظایف اجتماعی خود به وظایف فردی و خانوادگی خود نیز برسد، رسیدگی به امور خانواده و دلجویی از پدر و مادر و خویشان، رسیدگی به مشکلات همسری که در خانه نشسته و دل به تو خوش داشته و سرمایه هستی خود را خرج تو می کند وظیفه مسلمی است به گردن هر فرد که اگر بدان عمل نگردد به یقین درآن روزی که هیچ شکی در آن نیست،مواخذه خواهدشد ، مواخذه ای سخت و بترسیم از اینکه حقی بر گردن ما باشد و آن را ادا ننموده در صحرای محشر در پیشگاه عدل ناظر آگاه جهان حاضر شویم آن هم با داشتن چنین پدر و مادر و همسران ایثارگری که برای هر نوع فداکاری در راه پیروزی اسلام و انقلاب آ ماده اند .نکته دیگر اینکه، زندگی وقتی  لذت بخش است که با نشاط، حرکت ، حیات و آزادی همراه باشد و (الا چون مرده ای در بین زندگان بودن را چه لذتی است؟)و آن هنگامی است که زندگی ما واقعا جهاد و تلاش در راه عقیده حق خود باشد و این نمی شود مگر با تقویت ایمان و خود را در راه خدا به آب و آتش زدن و به خطر انداختن و الا با نشستن زیر هوای خنک آب یخ خوردن و هیچ سختی ندیدن که انسان به جایی نمی رسد.

ایها الناس جهان جای تن آسایی نیست

مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست

لقد خلقنا الانسان فی کبد.

آری بدون سختی دیدن و در کوره حوادث ذوب شدن ،مس وجود انسان صیقل دیده و خالص نخواهد شد.پس نترسید از این که تن به کارهای سخت و خطرناک بدهید بلکه از آن استقبال نمایید و بدانید که راحت طلبی و آسایش بلایی است که چون خوره وجود آدمی را خواهد خورد و انسان را از انسان شدن دور خواهد  کرد و در عوض رنج و سختی و کارانسان را خواهد ساخت .

گربزرگی به کام شیردر است

روخطرکن زکام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و شوکت و نام

یا چو مردانت مرگ رویاروی

اف  بر آن زندگی ذلیلانه ای که برای چهار روز بیشتر بودن و دیرتر مردن و چهارنان سنگک بیشتر خوردن ،انسان ننگ هر ذلتی را بپذیرد و به هر پستی تن در دهد والبته برای رسیدن به یک زندگی با نشاط  و هدفدار چند چیز لازم است که اول و اصلی ترین آنها لطف و فضل خدا است که باید با التماس و زاری به درگاه حضرتش آن را از باب رحمتش بدست آورد . لازمه دیگر آن مسیر عبادت صحیح و خاشعانه و خاضعانه حضرت رب می باشد .دوری از گناهان و مکروهات و انجام واجبات ومستحبات که آن نیز جز با لطف و فضلش نصیب نخواهد شد .و سومین لازمه این راه برنامه ریزی است ، باید دانست که چون اصل نظام خلقت بر اساس برنامه ریزی ،پی ریزی گردیده است و هر حرکت خلاف نظم و برنامه ریزی محکوم به شکست یا لااقل کندی و گرفتن نتیجه کم و هر حرکت منظم در مسیر پیروزی قرار خواهد گرفت .همچنانکه مولی الموحدین  علی ابن ابیطالب  (ع) در آخرین لحظات حیات پر بارشان می فرمایند :  « اوصیکما  ....   بتقوی الله و نظم امرکم » ، زندگی و کسب موفقیت بزرگانی چون حضرت امام و شهید مظلوم بهشتی گواه این مدعا است .و این نظم در کلیه امور اجتماعی و فردی  امری اجتناب نا پذیر می باشد و از برای رسیدن به سعادت ابدی و زندگی در پرتو نور خدا و حیاتی آ زادانه ، برنامه ریزی امری ضروری است تا شیطان نتواند از غفلت حاصل از برنامه ریزی ما سوء استفاده کرده و عمر را به بطالت بسر آرد و تنها سرمایه زندگی به ثمن بخس از بین برود ، که دراین صورت شیطان با استفاده از غفلت ما شب را به روز و روز را بدون نتیجه به شب میرساند  تا عمر بگذرد و یک  وقت  متوجه می شویم که دیگر کاری از دستمان نمی آید وکار از کار گذشته و صفحه قلب کاملاٌ سیاه گشته و پلهای پشت سر همه فرو ریخته و درها بسته و راه بازگشتی نمانده است و چه بسا که آ ن وقت دیگر وقتی باشد که جواب ما « کلا انما کلمه هو قائلها »  باشد که چنین مباد .نمی توانیم و نمی شود را از ذهن بیرون کنیم و اگر کاری خوب باشد آن را با نمی شود نفی نکنیم . سعی کنید آن را به عنوان یک امر خوب در ضمیر خود زنده نگه داشته وعلاقه خود را نسبت به آن تقویت و تلاش  نمائیم  تا  توانایی انجام آن را در خود ایجاد کنیم . والبته هیچگاه هم امری را بدون بوجود آمدن توانایی و زمینه لازم انجام نداده و تصمیم به انجام آن نگیرید که ضررش  بیش  از سودش  خواهد بود . مرحله  به مرحله  بودن و تداوم کار را فراموش نکنید که : « ما من شئ احب الی الله عز و جل من عمل یداوم و لو کان اقل » .و د راین  راه مطلب مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت محاسبه نفس است . به مصداق حدیث شریف رسول الله (ص) :« یا  ابا ذر  حاسب  نفسک قبل ان تحاسب » ،نفس خود را به محاسبه بکشید، تا شیطان نتواند بدیها را از ذهنتان  بیرون و خوبیها را بزرگ جلوه دهد ، خود ، خودتان را فریب داده و فکر کنید آدم خیلی خوبی هستید ولی یک وقت خدای نا کرده خلاف این باشد .

سعی کنید مصداق این شعر بسیار زیبا باشید :                        

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

و برای تقویت این روحیه ،ذکر و یادآوری و خواندن کتابها و گوش دادن به نوارهای اخلاقی امری ضروری است . به هر حال کلام به اطاله کشید و این همه را نتوان وصیتنامه  نامید لکن اگر حوصله ام مجال میداد مشروح تر از اینها می نوشتم . امیدوارم توانسته باشم تصوری از حیات و زندگی آنچنان که فکر میکنم باید باشد ترسیم کرده باشم .اکنون باید بدانید که مرگ یا شهادت فردی فنا و پایان کار او نیست بلکه واقعا اول کار اوست به این مطلب باید ایمان داشت ، واقعا فکر کنیم چقدر به این معنا معتقدیم . آنها که مرگ را انتهای کارانسان میدانند و مرده را تمام شده میپندارند تنها وتنها نتیجه بی ایمانی آنهاست و بس . والا چگونه ممکن است کسی که به زندگی آخرت و آیات قرآن کریم ایمان دارد چنین فکرکند ؟ هیهات ! هیهات !

و آن هم شهادت در راه حق و رسیدن به لقای محبوب و در آغوش کشیدن جمال حضرتش و سیراب گشتن ازدست مبارک امیر مومنان و دیدن جمال ملکوتی امام زمان (عج)  و سر را بر دامان آقاابا عبدالله (ع) گذاشتن و فاطمه زهرا (س) را خوشحال کردن ودر روز واپسین پیش روی حضرتشان شرمگین نبودن و با سرافرازی ردای افتخار پوشیدن و در پیشاپیش اولیائ حق بسوی رضوان خدا رفتن ( در حالیکه گناهکاران ،گرفتار دنیا دوستیهای خود هستند ) زهی سعادت است ، و بس بی ایمانند انان که شهادت را یک بلا میدانند ، که البته بی تقصیرند چون خود شهامت انتخاب راندارند، مجبورند ننگ ماندن ذ لیلا نه خود  را چنین  توجیه گر باشند .آری شهادت بلا ست ولی از دید جنا یتکاران و  ظالمین ، اگر ما شهامت آن را نداشتیم که مرگ افتخارآمیز را مردانه در میدان نبرد استقبال  کنیم ، او ما را در بستر ذلت ملاقات خواهد نمود . و چه  بد است در روز قیامت در پیشگاه حضرت رسول (ص)  و اهل بیت گرا میش ، چنین شرم گینانه محشور شدن ، در حالیکه پاره جگرشان با بدن بی سر به دیدار حق شتافته و البته  این هم به معنای این نیست که همه باید به شهادت برسند ، ولیکن همه باید با تمام وجود به خدای خود عرضه کنند ولکن هر چه مصلحت اوست  خواهد شد . و چه بسا مرگهایی که به ظاهر مردن  طبیعی است ولی در باطن عاشقانه جان دادن است . آری آنچه تعیین  کننده است  ایمان حقیقی فرد است .

از این همه که بگذریم ذیلا توصیه هایی بطور منفک و مجزا خدمت همه سروران و دوستان و خویشان و آشنایان بنمایم  :

1-به همه  آنهایی که با این خط و آن خط کردن ، بین نیروهای مومن و معتقد خط کشی کردند و سعی دارند مومنین را رودر روی یکدیگر وا دارند توصیه می نمایم بیش از این آگاهانه یا ناآگاهانه آلت دست شیطان نشده دست از اعمال شیطانی خود بردارند و بدانند اگر دست از این اعمال قبیح خود بر ندارند ، ولو در این جهان خداوند در حق آنها لطف نموده و با ستاریت خود اعمال خلافشان را بر مردم آشکار ننموده تا رسوا نگردند ، در جایی رسوا خواهند شد که هیچ گریزی از آن نیست و رسوایی آن را حدی نیست و آن رسوایی در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی و همه انبیا و اولیا و شهدا در روز محشر است . وبه عزیزان حزب اللهی نیز متذکر می گردم که آلت دست این عده واقع نشده تنها ملاک طرفداریشان از این و از آن  تقوی باشد . ببینید چه کسانی با فرمایشات حضرت امام صادقانه بر خورد می کنند و چه کسانی با برخورد های  سیاسی می خواهند از پیامهای امام برای خود کلاهی دست و پا کنند . دروغگو را از راستگو باز شناخته و از راستگویان پیروی نمایید . و بدانید که از روی ظن و گمان حرف زدن وبا تهمت زدن و غیبت کردن آبروی مومن ومسلمان را ریختن و مسلمان را کافر و فاسق و منافق خواندن نه تنها تقوی نیست که از جمله اعظم کبائر است و آنها که چنین می کنند کسانی نیستند که ملاکشان تقوی باشد . آنها آگاهانه یا نا آگاهانه پیرو شیطانند و قابل پیروی نیستند هر کس می خواهند باشند.نکته دیگر اینکه  عزیزان حزب اللهی  رعایت مصالح  جامعه را در حمایتها و مخالفتهای خود از این و آن ، بنمایند ، آنچنان که امام می نمایند و نگویند حقیقت را نباید فدای مصلحت  کرد ، چرا نباید کرد ، باید کرد ، این وظیفه است والا هیچ حقیقتی بزرگتر از وجود مولای متقیان و حسین (ع) نبود که خود را فدای مصلحت جامعه اسلامی نمودند ، همان  مصلحتی که به خاطر آن 25سال سکوت کردند در حالیکه خلافهای بسیاری را بسیار ، بیش از آنچه شما بعض مواقع از ان ممکن است رنج ببرید ، شاهد بودند .

2- تذکری من باب النصیحه لائمه المسلمین  نیز به عنوان کوچکترین خدمتگزار در معبد سید مظلومان ، خدمت سرورانم ، مسئولین و اعضای محترم شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی دارم همانها که در زمان حیات ناله و فریادمان را نشنیدند ، شاید اکنون به این چند جمله گوش فرا دهند ، و امید است که به حساب خامی و نادانیمان نگذارند ،جای بسی تاسف است که بعضی از اعضای شورای مرکزی با خط بازیهای خود وبعض دیگر با بی تفاوتی های خود این تشکیلات را به وضع امروزش کشاندند و حاضر نشدند ثمره خون شهدای بزرگواری چون شهیدبهشتی و باهنروحاصل تلاش هزاران جوان از خود گذشته که بدون هیچ چشم داشتی و تنها به خاطر رضای خدا و عشق به امام امت و شاگردان مخلص اواز شب و روز و خوشی و جوانی خود گذشتند تا این محفل را پر رونقتر سازند ( و هنوز چشمهای امیدوار بسیاری در سطح کشور بدان دوخته اند ) بدین جا کشاندند ، هر چند بدگویی، برنامه ریزی و اختلاف افکنیهای مغرضین در این مسیر نقشی اساسی را ایفا نمود ،ولی به یقین اعضای آن شورای محترم می توانستند با متعهدانه برخورد کردن با این تشکیلات الهی و اسلامی آن را چنانچه شهید مظلوم بهشتی می خواست به عنوان یک بازوی قوی و پر تحرک برای مقام ولایت در آورند ، و اینجانب به عنوان یک حق اجتماعی که بر گردن شما دارم به نوبه خود یقه یک یک  مقصرین در این امر را در آن روزی که هیچ شکی و گریزی در آن نیست خواهم گرفت ، به خاطر فریادها و ناله ها و استغاثه ها یی که کردیم وبه جایی نرسید .از خداوند مسئلت می نمایم که تحرک واحساس وظیفه و زمینه لازم را برای فعال کردن دوباره این تشکیلات الهی واسلامی عنایت فرماید تا به عنوان بازویی پر توان در اختیار مقام معظم  رهبری و انقلاب قرارگیرد نه اینکه خدای نکرده خود باری باشد بر بار عظیم مشکلات حضرتش .

3- از دوستان عزیز حزبی و غیرحزبی ام ، خداحافظی می نمایم . همه شما را به امید پیروزیتان بر شیطان درون و برون به خدا می سپارم والبته میدانم که دیر یا زود به ما ملحق می گردید و انشاء الله که در جوار رحمت حق متعال یکدیگر را ملاقات مینمائیم . (البته چون از رحمت بی کرانش نومید نیستم و گرنه ، دست من کوتاه و خرما بر نخیل ) امیدوارم جمع پر صفای خود را همیشه حفظ کنید و آن را به عنوان امانتی  مقدس به آیندگان بسپارید و خود میدانید که چقدر برای این جمع پرصفا ارزش و اهمیت قائلم . خدا میداند  چقدر دوستانم را دوست دارم و به آنها عشق می ورزم و خدایا تو میدانی که از اول این نوشتار اکنون که به اینجا رسیدم قلبم به تپش افتاد .با نشاط  باشید ، خدای نکرده رفتن افراد بی ارزش چون من ، شما را سست نکند ، بلکه مصمم تر نماید . در کارها خدا را فراموش نکنید . سعی کنید کار خود را صحیح انجام دهید ، نتیجه هر چه باشد، و دیگران هر چه میخواهند بگویند به برداشت دیگران کاری نداشته باشید . بسیار شاد خواهم شد از اینکه جمع خود را کما فی السابق حفظ و به فعالیت خود جهت یافتن نیروهای جدید و تازه نفس و راهنمایی آنان به مسیر صحیح انقلاب و اسلام و مسیر الله ادامه دهید . جلساتتان را حفظ کنید و آن را گرم تر از گذشته برگزار کنید . جبهه را فراموش نکنید . اردوهای دسته جمعی را فراموش نکنید که خیلی سازندگی دارد  و در تجمعها و گردهماییهای خود از پیشگاه حضرت احدیت برای این بنده سراپا تقصیر و گناه نیز طلب عفو و بخشش نمایید که خدا میداند سخت به مغفرت حضرتش محتاجم . اینجانب را بخاطر حقوقی که بر گردنم داشتید و ادا نکردم ، چه خود یا خانواده هایتان ببخشید . به توصیه های مقدمه این نوشتار نیز به عنوان تذکرات یک فرو رفته در گناه ، توجه فرمائید ، چنانکه گفته اند :« ادب از که آموختی از بی ادبان » موثر افتد .

4- پدر عزیز ، مادر رنج دیده ، خواهران ، برادر، خویشان و نزدیکان  خدا حافظ ،شما نیز مرا ببخشید که سخت مدیون یکایک شما هستم و نسبت به هیچکدامتان به وظیفه خطیرم عمل ننمودم و اگر مرا نبخشید به هیچ وجه نخواهم توانست جوابگوی باز خواست روز واپسین باشم . بخصوص پدر و مادر عزیزم که چه در کودکی و چه در سنین جوانی و پس از ازدواج هیچگاه برایتان فرزندی خوب و وظیفه شناس نبوده ام و همیشه به انواع طرق موجبات ناراحتی و تشویش و نگرانیتان را فراهم نموده ام ، مرا ببخشید که حقی بزرگ بر گردنم دارید و عاجزانه مسئلت می نمایم که علاوه بر بخشیدن حقوق بسیار خودتان از خداوند تبارک و تعالی بخصوص در نیمه های شب مسئلت نمائید گناهان بیشمار این گناهکار را ببخشد . در شهادتم جز شکر خدا را نگوئید و خدای نا کرده کمترین کلمه ای که ذره ای از اجرتان را بکاهد بر زبان نیاورید و جمله حضرت زینب (س) را به یاد آورید که در جلو آن ملعون پلید ، عبیدالله ، فرمود : « الحمد لله الذی اکرمنا بالشهاده » و هر گاه خواستید گریه کنید بر مصائب آقا ابا عبدالله گریه کنید که مصائب دیگران در مقابل آن چیزی نیست . و چنین گریه کردن هم برای شما و هم برای این گنه کار سود مند تر است . یک بار دیگر از مادر و پدرم بخاطررنجهایی که برایم کشیده اند تشکر و طلب عفو منمایم .

5- همسر دلسوز و رنجکشیده و فرزندان عزیزم ، اکنون وقت خدا حافظی با شماست . شما را با همه علاقه ای که بهتان دارم بخاطر انجام وظیفه و عشق و علاقه بیشتری که باید نسبت به حضرت رب عز شأنه داشته باشم تنها می گذارم و البته به دست توانای او می سپارم و تذکراتی نیز دارم و لکن ابتدا توجه شما را به جملاتی از وصیت آ قا ابا عبدالله (ع) خطاب به اهل بیت مطهر خود جلب می نمایم :« دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شما است و تنها اوست که شما را از شر دشمنان نجات می بخشد و عاقبت شما را به خیر می گرداند و دشمنان شما را به انواع عذابها و شکستها دچار می گرداند . این مصیبتها و سختیها ، زود گذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانیها و فداکاریها به نعمتهای بی پایان خداوندی خواهید رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد . اگر می خواهید به مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچگاه زبان به شکایت نگشایید و آنچه را که از قدر و منزلت می کاهد بر زبان نیاورید »همسر عزیزم می دانم که برایت همسر خوبی نبوده و به وظایف خود عمل نکرده ام از تو نیز طلب عفو و بخشش می نمایم . و اگر همراهی و همگامی تو نمی بود سختیها و مشکلات ، بسیار سخت تر و مشکل تر از آنچه بود می شد و اکنون نیز می دانم که در این مصیبت وارده با لطف خداوند منان و توجه به مصائب حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب کبری (س) صبر کرده و با تحمل خدا دادی بر تو آسان خواهد شد . و من به نوبه خود این مصیبت را به تو تسلیت می گویم .لکن بدان که شهادت سکه ای است دو رو ، گر چه ممکن است از یک طرف مصیبت باشد ولی از طرف دیگر یک شادمانی و فرح غیر قابل تصور و پیروزی است . آیا با عنایات حضرت پروردگار عمل به وظیفه کردن و در راه انجام وظیفه تا آنجا که توان بود رفتن و سرانجام تنها سرمایه زندگی را به حضرت حق تسلیم کردن ( که چیزی نیست جز آنچه او خود به ما عطا فرموده ) را می توان مصیبت و رنج نام نهاد ، آیا همرنگ و همراه و همگام شدن با ائمه معصومین (ع) و بویژه سید الشهدا (ع) و به لقاء محبوب رسیدن را می توان مصیبت نام نهاد ؟ نه به خدا قسم ، مگر اینکه قدر لقای محبوب و رسیدن به وصال و دیدن روی آقا امام زمان و سر بر دامان آقا ابا عبدالله گذاشتن را ندانیم . که امید است این همه ( ثمرات شهادت ) تنها با لطف و فضل بی حد و بی نهایت او شامل حال چون من و گنهکارانی که در طول عمر خود جز گناه کاری نکردند ، بشود که او ارحم الراحمین است . پس تنها خدا را شکر کنید و طبق فرمایش مولا دل قوی دارید که خدا با شماست ، خداوند می فرماید :

الله ولی الذین امنوا والذین کفرو ا لا مولی لهم 

بدایند که او بهترین سرپرست شما می باشد او قادر متعال و فعال ما یشاء است و اگر او سر پرستی نفرماید من که هستم ؟ و اگر او بفرماید دیگر من برای چیستم ؟ پس خدای نا کرده خود را بی سرپرست نپندارید که او بهترین سرپرست شماست و بدانید که آنچه او بخواهد می شود مرگ و زندگی در دست اوست و احدی نمی تواند مرگ کسی را ثانیه ای جلو یا عقب بیندازدفرزندانم را شجاع و با روحیه وبا نشاط و دانا و عاقل و عالم تربیت کن که می دانم از عهده این همه با لطف خداوند تبارک و تعالی بر می آیی آنچنان که واقعا پیروان مهدی (عج) و حسین (ع) باشند .یادت باشد مهربانی به بچه ها توسط خویشان و دوستان موجب لوس شدن آنها نشود ، آنها باید بدانند که شهادت پدر تنها نشانگر راهی برای آنهاست نه وسیله فخر فروشی و دردانه شدن که اینگونه بار آمدن در نهایت سربار شدن در جامعه را به دنبال خواهد داشت .بچه ها را متقی و خدا جو بار بیاور که این از همه چیز مهمتر است آنچنان که تنها انجام وظیفه برایشان مهم باشد و بس .در زندگی شخصی خودت آنچنان که اسلام به تو اجازه می دهد آزادی . هر جور که صلاحت باشد و هر جا که بهتر بتوانی زندگی کنی . مجددا ، تکرار می کنم تنها خواهشم از تو شادی و با نشاط بودن تو و بچه ها و تربیت صحیح و اسلامی آنها می باشد .به بچه ها قران و نماز و شعر یاد بده ، با گریه کردنتان بچه ها را افسرده نکنید .

آخرین عرضم به همه مخاطبین :

خدا را وخدا را در همه کارها فراموش نکنید . تقوای الهی را پیش بگیرید و بدانید که مرگ و قیامت و حساب و کتاب حق است . و همه باید جوابگوی یکایک اعمالمان باشیم ما موظفیم به تکلیف عمل کنیم و در این راه هر چه پیش آید خوش آید .

اینجانب هر کس را که به هر نحوی از انحاء حقی ممکن است بر گردنش داشته باشم ، بدون استثناء گذشتم و در روز واپسین یقه احدی را نخواهم گرفت و البته باز خواست حقوق اجتماعی با حضرت حق جل  شانه است و از همه کسانی که از مرگ یا شهادت اینجانب مطلع می شوند عاجزانه و ملتمسانه تقاضا دارم من عاصی را عفو و از ارحم الراحمین طلب مغفرت نمایند ، که سخت به رحمتش نیازمندم .از همه خویشان و دوستان تقاضا دارم هر یک برایم یک روز روزه و هفده رکعت نماز بخوانند و طلب مغفرت نمایند ، تا می توانید از عمر خود برای برداشتن توشه آخرت بهره برداری کنید .عمر را به بطالت نگذرانید روزها را بیهوده به شب و شب را بی نتیجه به روز نرسانید که در دمادم مرگ چون این حقیر گناهکار و شرمنده ، پشیمان شوید که دیگر کاری از دست کسی بر نمی آید .

امت شهید پرور ! قهرمانان افتخار آفرین !

شما که موجبات سرافرازی اسلام و مسلمین را فراهم نمودید ، عوامل پیروزی خود را حفظ کنید که آن همانا تبعیت از رهبری های پیامبرانه امام امت ارواحنا له الفداء و تبعیت از فرامین حیات بخش اسلام و حفظ وحدت است . جبهه ها را فراموش نکنید . آنها که در دعاهایشان خطاب به آقا اباعبدالله « یا لیتنی کنت معک » می گفتند ، اینک این شما و این کربلا . امام را تنها نگذارید ، امام را تنها نگذارید ، که فردا در پیشگاه جدش رسول الله (ص)سخت شرمنده و پشیمان خواهید بود .

اللهم قد بلغت ، باز هم از همه طلب عفو و بخشش می نمایم

اللهم رضا برضاک تسلیما لامرک 

بنده شرمنده خدا ، محمد جعفر شکرپور

پادگان امام خمینی   1365/2/24

درباره شهید

نام : محمد جعفر                             

نام خانوادگی : شکرپور

نام پدر : حاج مصیب                        

تاریخ تولد : 1338/1/1

محل تولد : فسا                             

رشته تحصیلی : عمران

نام دانشگاه : صنعتی شریف

تاریخ شهادت : 1365/10/30             

محل شهادت : شلمچه (کربلای5)                                                             

                             

http://i1.tnews.ir/2015/01/27/36577453_28599634bfcdd.jpg

 

            http://salamfasa.com/images/docs/000010/n00010429-r-b-003.jpg

زندگینامه مهندس شهید محمد جعفر شکرپور                

شهید محمد جعفر شکرپور در تاریخ 1338/1/1 در فسا متولد شد . در سال ۱۳۶۵ به دانشگاه صنعتی شریف راه پیدا کرد و در رشته ی مهندسی عمران به تحصیل پرداخت . ایشان سرانجام در تاریخ 1365/10/30 در منطقه ی شلمچه(کربلای ۵) به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.

فعالیت ها                          

- قائم مقام حزب جمهوری اسلامی استانهای فارس،بوشهر ، کهکیلویه و بویر احمد

- عضو شورا و دبیر حزب جمهوری اسلامی فسا

- مسئول دفتر حزب جمهوری اسلامی شیراز

- همکاری با پاسداران انقلاب اسلامی فسا

- معلم  ریاضی

- مسئول پاکسازی ادارات فسا بعد از انقلاب

- مسئول واحد قرآن و کتابخانه اداره آموزش و پرورش ناحیه 2 شیراز

184

سه شنبه 19 خرداد 1394  11:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيتنامه شهيد ياور احساني

وصيتنامه شهيد ياور احساني
به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند 


چند جمله از وصیت های شهید:

به پدر و مادرم بگویید در رثای من گریه و بی تابی نکنند، چرا که من در راه مولایم امام حسین (ع) کشته شدم و این آرزوی ابدی من بود که بتوانم مورد رضایت پدر و مادرم باشم.


 

درباره شهید

شهید یاور احسانی
فرزند : رمضان
نام مادر :  آقا بیگم مظهری
تولد 01/06/1340 نیر
شغل: سر آشپز
شهادت : 1361
مزار: گلزار شهدای نیر

 

شهید یاور احسانی اولین شهید نیر در اول شهریور 1340 از پدری غیور و متدین به نام رمضان و مادری نجیب و نورانی به نام آقا بیگم مظهری به دنیا آمد.

 

چهارمین فرزند خانواده بود و پدر به امید و چشم یاری که از بزرگ سالی وی داشت ، یاورش نامید تا عصای دست پیری او و گرمی پشت برادرش هوشنگ باشد.
 


در سایه دعای خیر والدین ، جوانی مذهبی و اهل نماز و روزه به دنیا آمده بود  و از ادب و نزاکت و تربیت صحیحی برخوردار بود.
 


هنوز مشغول کار در هتل بود که درخت انقلاب به بار نشست و همزمان هنگام سربازی او نیز غرا رسید. بلافاصله به زادپاهش برگشت تا اعزام شود.

روز شانزدهم مهر ماه سال 59 در میان جمع خانواده از زیر قرآن رد شد.

 

بعد از گذراندن دوران آموزشی عازم مناطق جنگی غرب و جنوب کشور شد .و از آن پس زمستان های سرد و تابستان های گرم ، خاطرات تلخ و شیرین را هر چهل و پنج روز که برای مرخصی می آمد ، برای همه تعریف می کرد.

ضبط صوت کوچکی خریده بود و به خاطر علاقه ای که به نوحه داشت ، درون سنگر به نوحه گوش می داد.

گاه از طعم شیرین پیروزی ها قصه می گفت و گاه از تلخی شکست.
 


گاهی که خانواده از رفتنش دلگیر و ناراحت می شدند ، می گفت : آیا دوست دارید دشمن تا شهر ما بیاید؟

 
به خاطر شرکت در عملیات آزاد سازی بستان هفتاد روز بود که به مرخصی نیامده بود و در شهر شایع شده بود که به شهادت رسیده است.

 


وقتی با مژده آزادسازی بستان آمد، با خوشحالی گفت:  در این عملیات پیروز شدیم ، بستان با کمترین تلفات (حدود 300 نفر) آزاد شد. اما از دشمن صدها نفر کشته و اسیر کردیم.

این بار برای آزاد سازی خرمشهر می رویم شاید برنگردم.

 
پنج ماه از دوران سربازی این یل آذری باقی مانده بود که در عملیات بیت المقدس در جاده خرمشهر – آبادان سر خود را اهدای حضرت دوست کرد ، که رسمشان سربازی بود و عشق بازی . 
ترکشی به سر او اصابت کرد.

دو روز در بیمارستان بود و آن گاه ...

 
 

مزار پاکش در گلزار شهدای نیر میعادگاه عاشقان دلسوخته و رفیقان از قافله مانده است، و در هر شب جمعه نیز یاد او گرامی داشته می شود.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

شهید احسانی در سنگر(نفر اول از سمت چپ)

 

 


نگارنده : fatehan1 در 1393/3/24 11:4:49
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید ایرج عبدی

وصیت نامه شهید ایرج عبدی
پیامی که من برای امت دارم این است که نگذارید انقلاب اسلامی که با خون هزاران جوان این مرز وبوم بدست ما رسیده به آسانی از دست برود که دیگر بدست آوردن آن مشکل است.اگر کمبودی در جامعه می بینید،اگر خدای ناکرده مسئولی خلاف کند،از اسلام بدبین نشوید.


فراز هائی از وصیت شهید ایرج عبدی

آن چیزی که ما را به جبهه رفتن وادار نموده مسأله اسلام است.ما که ادعا داریم مسلمانیم وشیعه،پس چرا از اسلام دفاع نکنیم،ما دفاع می کنیم وکشته می شویم تا اسلام پیروز شود.

پیامی که من برای امت دارم این است که نگذارید انقلاب اسلامی که با خون هزاران جوان این مرز وبوم بدست ما رسیده به آسانی از دست برود که دیگر بدست آوردن آن مشکل است.اگر کمبودی در جامعه می بینید،اگر خدای ناکرده مسئولی خلاف کند،از اسلام بدبین نشوید.

پدرم! خوشحالم که فرزندشما هستم وخوشحال باشید که فرزندانت این گونه سعی دارند در راه اسلام خدمت کنند.

همسرم!شاید زندگی ام فقیرانه بوده ولی بدان که دنیا همیشه برای عد ه ای این چنین بوده.همسرم!تنها خواهشی که از شما دارم این است که در هر کجا هستی فرزندانم را خوب تربیت کن ودر هرکجا اسلام نیاز به نیروی انسانی داشت،آنها را به جبهه بفرست وبگذار تا در راه اسلام شهید شوند ویا پیروز گردند.همسرم!اگر شما وفرزندانم برای اسلام آواره شدید،ناراحت نباشید.


درباره شهید

شهید ایرج عبدی در سحرگاه سوم خرداد سال 1339 در روستای سلیاکتی از توابع شهرستان نور چشم به جهان گشود و در مادری پاکدامن و قهرمان پرور به نام بانو سلطان فلاح رشد و پرورش یافت.شهید ایرج عبدی با شروع کارزار جنگ همانند دیگر دلاوران عرصه پیکار برای حفظ اسلام به جبهه رفت و سرانجام در تاریخ بیست و سوم خرداد 67 همزمان با عملیات بیت المقدس 7 درحالی که فرماندهی یکی از گروهانهای محور را برعهده داشت به آرزویش رسید و آسمانی شدو درگلزار شهدای ناتل به خاک سپرده شد.

 

 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه سردارشهید علی قنبری

وصیت نامه سردارشهید علی قنبری
این چندمین وصیت نامه است که می نویسم و شاید سرنوشت این هم مثل بقیه پاره شدن باشد، اما این بار احساس می کنم که این وصیت نامه ماندنی است و زیاد عمر نخواهم کرد احساس عجیبی وجودم را احاطه کرده همه چیز از همه سو تغییر کرده است.
 
 
در بخش هایی از وصیت نامه این شهید والا مقام آمده است: 

این چندمین وصیت نامه است که می نویسم و شاید سرنوشت این هم مثل بقیه پاره شدن باشد، اما این بار احساس می کنم که این وصیت نامه ماندنی است و زیاد عمر نخواهم کرد احساس عجیبی وجودم را احاطه کرده همه چیز از همه سو تغییر کرده است.
 
می بینم زمین و زمان از وجود من احساس سنگینی می کند، کوه ها گویی که به سویم فرو می آیند، صبحگاهان خورشید با حالتی عجیب و غریب مرا می نگرد، ستارگان در گوشم نجوا می کنند، حالاتی غیر قابل وصف در خود مشاهده می کنم، عمر چندین ساله ام را جز یک خواب رویایی بیش نمی بینم، از این همه خیال، احساس شعف و خوشحالی می کنم در پوست نمی گنجم هرلحظه منتظر ملاقات با معبودم بسر می برم.
 
دیگر نمی توانم گریه ام را پنهان کنم، وقتی احساس می کنم که فردا بین من و او فاصله باشد بغض گلویم را می فشارد و بلاخره او که همیشه شاهد و ناظر بوده بر اعمال ما قطرات اشک لرزان توام با شرمساریم را می بیند که بر روی شن های داغ و معطر جبهه می ریزد.
 
خداوندا قلبم در فشار است تپشی عجیب قلبم را در سینه احاطه کرده، روحم در قفس است، دنیا و آسمان بر من تنگ شده است خدایا روحم و جانم را و بقول شهید چمران عشقم را بگیر، نمی خواهم دیگر احساس کنم که شعله های سرکش عشق پاکم تا ستارگان نمی رسد.
 
خداوندا از تو پوزش می طلبم رحم کردی، عصیان کردم، دعوتم کردی، فرار کردم، عطا کردی، خطا کردم، عفو کردی، گناه کردم و اکنون، این دست کوتاهم بسوی تو دراز است دستم را بگیرو مرا بسوی خود فرا خوان.
 
الهی راضیم به رضای تو که خیر خواه صالحین و مومنینی مرا شرم می آید که رهبرم، سرور آزادگان و شهدا امام حسین (ع) با آن همه مظلومیت و با آن همه مصائب سخت جان دهد و من که غلام اویم در هوای سرد و غرق در آمال و آرزوها در بستر مرگ جان دهم.
 
و تو ای برادر و خواهر، چشم بصیرت بگشا و به اطرافت نظر کن به جهان گذرا بیاندیش چه می بینی، غوغای عظیم زندگانی، دریای خروشان و امواجی توفنده و بی امان و قایقی بی سکان و سرگردان.
 
دنیا این است، آنهایی که در بهترین کاخ ها بودند بهترین خوراک ها را خوردند و بهترین پوشاک ها را پوشیدند چه شدند، آخرالامر گل کوزه گران، پس به دنیا و ظواهر فریبنده اش خیره مشو که این جهان عروس هزار داماد است، خودت را به هیچ چیز جز رضای پروردگار مفروش که شیطان در کمین است.
 
عدالت، حساب، کتاب و پرسش و بازخواست هست، برادران جبهه ها را گرم نگه دارید.
 
ای ملت بزرگوار و شهید پرور، بخدا قسم این جنگ نعمت خیلی بزرگی است قدر این نعمت الهی را بدانید ببینید این عزیزان برادران و فرزندان و پدران شما که از جبهه های حق علیه باطل بر می گردند چقدر معصوم، مظلوم و نورانی اند.
 
نگاه های عمیق به چهره های آنها بیاندازید، قلب این عزیزان را رنگ الهی گرفته رنگ قلبشان، قلب پاک همچون آیینه شان در ظاهرشان هم اثر گذاشته است.
 
ای عزیزان بعد از برگشتن به خانه برای دیگران یک معلم و راهنما باشید، مبادا با اعمال و رفتار ناپسند مردم را به جبهه بدبین کنید که عذاب الهی سخت در کمین است.
 
بیشتر از هر چیز قرآن بخوانید که قلب را صفا می دهد و بدانید که قصد دشمنان این است که ما را از قرآن جدا کنند. نماز اول وقت را فراموش نکنید که هر چه هست همه از نماز است و اگر می خواهید خدا را خوب درک کنید و بشناسید و خدا را در دلتان جا دهید نماز شب را فراموش نکنید.
 
ای خواهران و برادرانی که سر قبرم می آیید فاتحه و آیة الکرسی بخوانید، زیرا خیلی محتاجم و اگر گمنام شدم روبه کربلا کنید و فاتحه برایم بخوانید.
 
از شما می خواهم دنباله روی خون شهدا باشید و سپاه را تنها نگذارید که هر که سپاه را تنها گذاشت، اسلام را تنها گذاشته است.
 
حداقل هفته ای سه بار زیارت عاشورا را بخوانید، روحانیت خط امام را تنها نگذارید، مسجد ها و نماز جماعت را ترک نکنید.
 
آخرین پیامم این است که همه یکی شوی،. گروه گروه نشوید و همه برای یک هدف بزرگ که پیروزی و سرافرازی انقلاب اسلامی و آب و خاک عزیزمان می باشد تلاش کنید و بدانید که شما شیعیان علی ابن ابی طالب هستید و امروز در جهان نظیر ندارید.
 
برادرم و خواهرم تو انقلاب کرده ای و جهان را به جنب و جوش انداخته ای، به خدا متصل شده ای، به ائمه (ع) پیوسته ای خود را مباز، مغرور مشو، عقب نشینی مکن محکم باش تو علیه ظالمان جهان قیام کرده ای و به تبع جهانی علیه تو به پا خاسته است.
 
تو ای رسالت حسین (ع) بردوش و پرچم پر افتخار اسلام بر دست، راهی را که شروع کرده ای باید به انجام برسانی خون پاک و معطر شهداء، شاهد و یاور توست.
 
این پرچم سرخ حسینی را که امانت در دست توست محکم نگه دار، مگذار بر زمین افتد، از خدا بخواه تا تو را یاری نماید تا انتقام مظلومان و مستضعفان جهان را از مستکبران بگیری.



درباره شهید

سردار شهید حاج علی قنبری در سال 1334 در شهر ˈریزˈ که در آن دوران روستایی کوچک در جنوب شرق استان بوشهر بود در خانواده ای مذهبی و فقیر چشم به جهان گشود، در سن سه سالگی از سایه پدر محروم شد و در سن شش سالگی برای فراگیری علم وارد دبستان شد.
 
 
پس از سه سال تحصیل به علت فقر و ناتوانی در تامین مخارج زندگی درس و مشق را رها کرد و برای تامین نیازهای روزمره خانواده اش به کسب و کار مشغول شد.
 
در سن 15 سالگی ازدواج و زندگی مشترک خود را در خانه ای بسیار محقر و ساده و بی آلایش آغاز کرد که حاصل این ازدواج پنج فرزند دختر و دو فرزند پسر است.
 
در سن20 سالگی برای تامین هزینه زندگی و یافتن شغل راهی بوشهرشد و پس از مدتی برای کارگری از بوشهر به کشور قطر مهاجرت کرد و درهمین دوران بود که توفیق زیارت حرم امن الهی نصیب وی شد.
 
بازگشت وی به کشورهمزمان بود با اوج گیری حرکت های عظیم انقلاب اسلامی و در این مسیر فعایت های برجسته ای از خود نشان داد و هم صدا و همگام با روحانیت به مبارزه با رژیم طاغوت پرداخت.
 
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج به دستور امام خمینی (ره)، به عضویت بسیج درآمد و با شروع جنگ تحمیلی با تعدادی از بسیجیان بوشهری نخستین گروهی بودند که در گروه های چریکی جنگ های نامنظم شهید چمران شرکت کردند.
 
پس از مدتی خدمت در جبهه های نبرد حق علیه باطل به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و از تاریخ یکم مهرسال1360عضو رسمی سپاه شد.
 
عاشق شهادت در راه خدا بود و داوطلبانه با برادران سپاهی راهی جبهه ها شد و در ناوتیپ 13 امیرالمومنین (ع) فرماندهی گروهان عملیاتی را به عهده گرفت.
 
پس از مدتی ماموریت در جبهه به سپاه بوشهر بازگشت ولی چون حضور وی در جبهه موثر بود و خودش نیز اشتیاق زیادی برای حضور درجبهه داشت، دوباره به جبهه رفت و در عملیات های مختلف به عنوان پیشگام و راهگشای عملیات ها شرکت می کرد.
 
شهید قنبری مشتاقانه و درعملیات های مختلف شرکت کرد و پس از هر بار شرکت در عملیات شوق او به لقا الله بیشتر می شد و این روحیه شهادت طلبی در سرتاسر وجود او موج می زد.
 
سردارشهید علی قنبری در شب 21 بهمن ماه 1364 در یکی از عملیات های پیشواز عملیات پیروزمندانه ˈوالفجر 8ˈ در منطقه اروندرود، براثرجراحت ناشی از ترکش خمپاره مزدوران بعثی به درجه رفیع شهادت که آرزوی دیرینه اش بود نایل و پیکر پاکش در گلزار شهدای شهر ریز از توابع شهرستان جم به به خاک سپرده شده است. 

نگارنده : fatehan1 در 1393/3/26 10:40:35
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید «حمیدرضا مدنی قمصری»

وصیت نامه شهید «حمیدرضا مدنی قمصری»
خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمی‌تواند با چشمان از خدا بی‌خبرش به تو خدشه‌ای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.


بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون

اسلام از 1403 سال پیش از هنگامیکه رسول خدا از طرف معبودش دین اسلام را به جهانیان عرضه داشت،دین مبین اسلام در مقابل کلیه زورها قرار گرفته است.
اما غارتگران که نمی دانستند چگونه با دین مبین اسلام مبارزه نمایند، به تاخت و تاز و ضرب و شتم و قلع و قمع مسلمین پرداختند و آنها را به شهادت رساندند و تا کنون که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسیده و پیروی از دین رسول الله را می نماید، هر کدام از کشورهای ایادی غارتگر منطقه می خواهند ایران اسلامی را لقمه ای برای خود سازند ولی این شهادت است که نمیگذارد کاری را این ابر جنایتکاران انجام دهند. و انشاالله این خون شهدا از صدر اسلام تا کنون است که راه را برای مسلمین جهان باز می نماید ،باید توجه داشت که اگر مسلمین جهان دست در دست یکدیگر بگذارند، در آن موقع است که هیچکس نمیتواند به آنها زور بگوید و به گفته امام عظیم الشان باید وحدت کلمه را حفظ نمود.

اگر وحدت کلمه را مسلمین حفظ نمایند،به گرسنگی ها سختی ها و به تمام مشکلات پیروز خواهند شد.پس دست از اماممان برنداریدو او را یاری نمائید و صدای لبیک یا خمینی که همان صدای لبیک یا حسین است را بلند کنید تا دشمنان و منافقین از خدا بیخبر بدانند که ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند.
ای منافقین کوردل ای دشمنان اسلام و مسلمین بدانید و آگاه باشید که زنان شیردل ما با حجابشان و مردان ما با ایمان به خداوند یکتا و توکل به خدا و جوانان با جهادشان دهان شما یاوه گویان را خورد خواهند نمود.

آری خداوند در آیه ای از قرآن میفرماید:ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

دیدیم که مصداق این آیه چگونه تبلور در ایران پیدا نمود و چگونه ابرجنایتکاران جهان را به زانو درآورد.اگر ابرجنایتکاران با موشک ها و توپ هاو کلیه سلاح های مدرن خود ما را تکه تکه کنند هر قطره ای از خون ما صدا در میدهد:لبیک یا خمینی، لبیک یا حسین بن علی(ع)

خواهرم! اگر حجاب و پوشش اسلامی خود را حفظ کنی هیچ کس نمی‌تواند با چشمان از خدا بی‌خبرش به تو خدشه‌ای وارد سازد پس حجاب اسلامی تو مشتی است بر دهان دشمنان اسلام.

برادرم!شما اگر به فرمان های پیامبرگونه اماممان گوش کنید و آنها را مو به مو انجام دهید و مساجد را که یکی از سنگرهای مهم و اساسی انقلاب اسلامی است، خالی نکنید، دیگر هیچ زورگویی در دنیا تاب مقاومت در برابر شما را نخواهد داشت.

به امید آنکه همگی شما مردم شهیدپرور سربازان راستین حضرت مهدی باشید و خداوند انشاله همه جوانان ما را به صحن و سرای حضرت اباعبدالله الحسین برساند تا خانواده های شهدا و معلولین و دیگران بتوانند به حاجات خودشان برسند.انشاءالله.

والسلام علی من اتبع الهدی

من آن سرباز جانباز حسینم         سرافرازم که سرباز حسینم
من آن قربانی راه خدایم             شهیدی از دیار کربلایم
وضو بگرفتم از خونم به سنگر      سرودم نغمه الله اکبر
خمینی را ز جان یاری نمودم       ره عزت روی عالم گشودم
پیامم را شنو ای مادر من           ایا ای مادر غم پرور من

پایان وصیت نامه 62/11/22





درباره شهید

جانباز شهید «حمیدرضا مدنی قمصری» اهل شهرستان قمصر از توابع کاشان در استان اصفهان است که بعدها به تهران عزیمت کرد، در تهران به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته مهندسی برق ادامه داد.

مهندس مدنی قمصری، سال 58 به عضویت بسیج در آمد و بعد از آن هم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد؛ وی در عملیات خیبر در طلائیه به عوارض شیمیایی مبتلا شد و سرانجام در مهر ماه 1371 به شهادت رسید.




نام:حمیدرضا مدنی قمصری
نام پدر :جعفر
تاریخ تولد:30آبان 1342
رشته تحصیلی:مهندسی برق
تاریخ شهادت:24 مهر 1371



سمت چپ شهید مدنی قمصری



دفترچه خاطرات شهید حمیدرضا مدنی قمصری

نگارنده : fatehan1 در 1393/4/1 11:12:22
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید حسین تاجیک

وصیت نامه شهید حسین تاجیک
خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.


فرازی از وصیت نامه شهید

تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است و این احساس را درخود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز میکنم، شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می بویند .

خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.

ای پدر ارجمندم مرا حلال کن و با استقامت و صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کن مبادا روحیه خود را ببازی و گریه کنی چون گریه تو باعث ناراحتی روح من می گردد و و برای پاسداران و رزمندگان اسلام هر کجای جهان باشند دعا کن.



درباره شهید

"حسین تاجیک" در اولین روزهای سال 1342 در روستای شادبهار که اکنون از توابع شهرستان کهنوج است در یک خانواده کشاورز و تهیدست به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در یکی از روستاهای اطراف شادبهار گذراند و دوره راهنمایی را به جیرفت رفت و دبیرستان را در سیرجان به پایان برد.

روزهای نوجوانی و تحصیل حسین با روزهای گرم و خونرنگ انقلاب همراه شد. او برای پیروزی انقلاب از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد و با همه نوجوانی‏اش نسیم پیروزی انقلاب را به جان و دل احساس کرد. صدای پرطنین جنگ حسین را به میدان‏های نبرد کشاند.

وي براي تحصيل در دبيرستان راهي شهر سيرجان شد و تا پايان اين دوره در آنجا اقامت گزيد. روزهاي نوجواني و تحصيل حسين با روزهاي گرم و پرشور مبارزات انقلابي مردم ايران همراه بود و او نيز چون ديگر هموطنان خود شور قيام و مبارزه در دل داشت. انقلاب به پيروزي رسيد و گل اميد در دل هاي ميليون ها انسان مشتاق شكوفا شد.

حسين از همان دورهٔ نوجواني عضو بسيج شد و در سال ۵۹ به كردستان اعزام شد، اما چندي بعد غريو شيپور جنگ، حسين و ديگر مردان غيور اين آب و خاك را به پشت خاكريزهاي دفاع فراخواند. حسين در شعبان سال ۶۱ همان طور كه آرزو و خواستهٔ قلبي اش بود با دختري از خانواده اي روحاني و سادات ازدواج كرد. ديري نگذشت كه حسين با همان سن كم فرمانده عمليات سپاه سيرجان شد.

از آنجا كه حسين نيرويي ورزيده و كامل محسوب مي شد هيچ ارگاني نمي خواست او را از دست بدهد و فرماندهان اجازهٔ اعزام به او نمي دادند. او پس از اصرار زياد به جبهه هاي نبرد اعزام شد و از عمليات والفجر ۱ به صورت ماموريتي در عمليات ها شركت كرد.

وي بعد از مسئوليت پادگان امام حسين (ع) در سال ۶۳ به درخواست سردار سليماني به طور دائم به لشكر ۴۱ ثارالله پيوست و فرمانده گردان ۴۱۵ شد. سال ها تلاش و مجاهدت از او فرماندهي دلير و خستگي ناپذير ساخت و سرانجام در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ (عمليات كربلاي ۵) صداي پر طنين حسين تاجيك، فرمانده گردان ۴۱۵ لشكر ۴۱ ثارالله در اطراف نهر جاسم به خاموشي گراييد تا شعله يادش براي هميشه در دل ها روشن بماند. او با اشتياق سفير شهادت را در آغوش كشيد و به آرامش جاويد دست يافت.

عملیات‏های زیادی یاد و نام او را در خاطره سرخ خود با عنوان فرمانده متوکل و بی‏باک حفظ کرده‏اند.

عملیات کربلای پنج آخرین سفر حسین به آن خاک مرد آفرین بود. در سرمای بهمن‏ ماه 1365 در اطراف نهر جاسم صدای گرم این فرمانده دلاور خاموش شد تا شعله یادش برای همیشه در دل وفاداران خمینی روشن بماند.

از سردار شهید حسین تاجیک دو فرزند به نام‏های محمدحسین و محمدمهدی به یادگار مانده است.

از زبان همسر شهید

وقتی پسر اولم می‏خواست به دنیا بیاید، حسین گفت:«طبق سنّت و سفارش پیامبر اکرم(ص) باید اسم بچه را مشخص کنیم.»

گفتم: شما انتخاب کنید.

گفت:«اگر دختر بود اسمش را فاطمه می‏گذارم و اگر پسر بود محمد؛ البته نه محمد تنها بلکه اسم دیگری هم می‏خواهم در کنارش باشد.»

گفتم: چرا دو اسم؟

گفت:«دوست دارم اسم پسرم را حسین بگذارم تا اگر من شهید شدم، تسکینی برای تو و مادرم باشد که حسین به جای حسین است. اما چون می‏دانم وجود فاطمه و محمد در هر خانه‏ای باعث برکت و صفای خانه است اگر خدا، دوازده پسر هم به من بدهد، اول اسم همه را محمد می‏گذارم. اگر من شهید شدم اسم پسرم را محمد حسین بگذارید.»


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/4/10 11:44:56
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علی اکبر مقیمی

وصیت نامه شهید علی اکبر مقیمی
خواست خداوندى اين است كه بالاخره مسلمانان و مستضعفان جهان حاكم شوند . پس چرا ما مسلمانان دست روى دست بگذاريم تا اين جنايتكار ان سرنوشت بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا را تعيين كنند بپاخيزيد و مبارزه را شروع كنيد كه وعده الهى حتمى است .


  

فرازی از وصیت نامه شهید مقیمی

1. پس از حمد و ثناى پروردگار و طول عمر امام عزيزمان امام خمينى روحى فدا و پيروزى رزمندگان اسلام بر كفر صدامى و جنايتكاران شرق و غرب هم اكنون اين توفيق از طرف خداوند سبحان به اين حقير رسيده است كه در جبهه هاى نبرد حق عليه ظلمت حضور يابم تا به وظيفه خود يعنى حراست از اسلام و يارى آن بكوشم.
2. از خداوند اين توفيق را مى خواهم گناهان مرا بيامرزد و ما را از خواهان و مقبولان درگاه خودش قرار دهد و ما را به هدفى كه رسيدن به معبود خود است برساند. انشاءالله .
3. جنايت كاران شرق و غرب خيال كرده اند كه با شهادت بهترين عزيزانمان، مردم مبارز ايران و مسلمانان جهان دست از مبارزه برمى دارند و مبارزه با كفر را به پايان مى رسانند. هر گزبه اين آرزو دست نخواهند یافت.
4. ملت مسلمان ايران به ارزش ها پايدار باشند تا موقعي كه ظلم و جور در دنيا روا است مبارزه كنند و مستضعفين جهان را از چنگال آنان برهانند.
5. خواست خداوندى اين است كه بالاخره مسلمانان و مستضعفان جهان حاكم شوند . پس چرا ما مسلمانان دست روى دست بگذاريم تا اين جنايتكار ان سرنوشت بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا را تعيين كنند بپاخيزيد و مبارزه را شروع كنيد كه وعده الهى حتمى است .
6. پدر و مادر عزيزم اميدوارم خداوند به شما اجرى عظيم عطا نمايد زيرا شما بوديد كه مرا از هرگونه خطا و بدى رهانيديد و مرا طورى بوجود آوريد كه بتوانيد در جامعه سر بلند باشيد.
7. همسرم از شما مى خواهم صبر را هم چون زينب كبرى پيشه خود سازيد زيرا صبر خودش يك جهاد با نفس است و از شما مى خواهم از فرزندانم سعيد و وحيد خوب نگهدارى كنيد و به آنها بگوييد كه پدرت در راه خدا جهاد كرد و به شهادت رسيد و او را هرچه بيشتر به دين اسلام تشويق كن.
8. برادران عزيزم و اى هم سنگرانم از شما مى خواهم بعد از من ادامه دهنده راهم باشيد و اسلحه اى كه از دستم افتاد شما برداريد.
9. از مردم شهيد پرور مى خواهم يك پارچگى و وحدت خود را حفظ كنند.
10. از شما مى خواهم سنگر مسجد و نماز جمعه را خالى نكنيد.
11. هميشه در خط روحانيت باشيد كه روحانيت بودند كه مارا ازمنجلاب بدى ها و رذالت ها رها كردند . 


درباره شهید

نام: علی اکبر مقیمی
تاريخ‌تولد : 1340/1/1
تاريخ شهادت : 1366/12/12


نگارنده : fatehan1 در 1393/4/14 9:21:14
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید جلال نوبهار

وصیت نامه شهید جلال نوبهار
خدایا! خود شاهدی که همیشه آرزو داشتم در بستر و در ذلت جان ندهم، بلکه همواره از تو تمنا داشتم که جانم و خونم را که متعلق به خودت بود، در راه خودت فدا سازم، اگر در این مدت عمر نتوانستم رسالتی را که بر دوشش نهاده بودی پاسداری نمایم مرا ببخش.

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یا مولای، انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی

 

سلام و درود وافر خداوند سبحان به محضر مقدس ولی عصر(عج) و نایب حق آن حضرت امام خمینی؛ درود خداوند نثار ارواح پاک و مطهر شهدای اسلام. امید است خداوند تبارک و تعالی این توفیق را به همه امت حرب الله، مسلمان و خداجوی کشورمان عنایت بفرماید تا از ارزش های متعالی اسلام، دفاع و نقش ارزنده ای در تداوم نهضت اسلامیمان داشته باشیم. اما حقیر با آگاهی تمام و ایمانی راسخ به وحدانیت خداوند متعال اعتراف می کنم و شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده  اوست؛ هم چنین اعتراف می کنم راهی را که انتخاب نموده ام از روی فهم و شعور و معرفت خویش بوده و این راه را به عنوان یک تکلیف اسلامی پیوسته بر دوش خود احساس می نمودم، اکنون که خداوند به من توفیق عطا فرموده و در این مسیر قرار گرفته ام از خدا می خواهم نصرت و یاریم دهد تا با قدرت هر چه تمام در مقابل دشمنان دینم ستیز کنم و آن گاه خداوند اگر لایق بداند خونم را آن چنان مظلوم وار بریزد که فردا در مقابل بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا مادر حسین(ع) مادر زینب کبری(س) رو سیاه نباشم.

 

خدایا! خود شاهدی مه همیشه آرزو داشتم در بستر و در ذلت جان ندهم، بلکه همواره از تو تمنا داشتم که جانم و خونم را که متعلق به خودت بود، در راه خودت فدا سازم، اگر در این مدت عمر نتوانستم رسالتی را که بر دوشش نهاده بودی پاسداری نمایم مرا ببخش.

 

پروردگارا اعتراف می کنم که نتوانستم بنده خوبی برایت باشم.

 

پروردگارا! عنایتی کن تا بتوانم جبران گذشته را بنمایم، هر چند اکنون که به درگاهت خواهم آمد چیزی ندارم، هر چه بود و هر چه هست از آن توست. خدایا! مرا ببخش و مرگم را شهادت در راه خودت قرار بده.

 

و اما سخنی دارم با پدرم، آن که در تمامی زندگی و عمر خویش تلاش نمود تا من به جایی برسم.

 

پدر! امید است مرا ببخشی ، من نتوانستم در طول این مدت زحماتت را جبران کنم؛ اما پدر یاد داری آن زمانی که مرا با کلام خدا و دعای علی(ع) ...دادی؟ امیدوارم با انتخاب راهم توانسته باشم زحماتت را جبران کرده باشم.

 

اما مادرم! تو بودی که با شیر پاک خود مرا بزرگ نمودی و تربیت کردی؛ پیوسته برای رسیدنم به سعادت تلاش نمودی. اکنون می خواهم از مرگم ناراحت نباشی، اگر می خواهی گریه کنی برای فاطمه زهرا و زینب کبری گریه کن. برای علی اکبر حسین(ع) گریه و زاری کن.

 

مادر! مگر خودت نبودی که مرا با نام حسین(ع) آشنا ساختی؟ اکنون از من مخواه که دست از دامن این محبان خدا بردارم.

 

مادر! من مظلومیت حضرت محمد مصطفی (ص) را در آن گاه که بر پیشانی مبارک آن حضرت سنگ زدند در سینه دارم.

 

مادر! من مظلومیت علی مرتضی(ع) را در سینه دارم، من مظلومیت حسین(ع) و یارانش را در سینه دارم.

 

مادر! من نمی توانم مظلومیت زینب(س) را در سینه خود جای ندهم، آنگاه که تو ای دختر علی مرتضی در کوچه ها و پس کوچه ها و خرابه های شام بلند می شد، اگر می خواهی عزادار باشی برای خاندان عصمت و طهارت عزادار باش، در مراسم عزاداری و سوگواریم مصیبت فاطمه زهرا و زینب کبری بخوانید و اما سخنی با همسرم! امیدوارم که مرا ببخشید که همسر خوبی برای شما نبودم.

 

امیدوارم که خدا شما را عاقبت به خیر کند. اگر خداوند فرزندی به ما عطا نمود نامش را هر چه دوست داشتی بگذار، و او را به روش صحیح تربیت نما.

 

و سخنی دارم با خواهران و برادرانم امیدوارم که آنها هم مرا ببخشند من به جرأت می گویم که برادر خوبی برایتان نبودم، امیدوارم که آنها برایم دعا کنند که خداوند از من راضی باشد.

 

در خاتمه از پدرم می خواهم که اعلام بدارند کلیه کسانی که احیانا نسبت به من بدهکارند، یا من به آنها بدهکارم مراجعه نمایند، دفتری در مغازه هست شاید بعضی از آنها در دفتر نوشته شده باشد و بعضی نوشته نشده باشد، هر قدر که آنها اظهار نظر کردند از مالم برداشته شود و تحت اختیار آنها گذاشته شود، بعد از این کار اگر مالی باقی ماند یک سوم آن را که متعلق به خودم هست برایم نماز و روزه بگیرند و بقیه طبق موازین اسلامی بین وراث تقسیم شود.

 

اگر در توان برادران و دوستان و نزدیکان بود مغازه  را اداره کنند، در غیر ا ین صورت هر طور که خود صلاح می دانید کار کنید.

 

از کلیه دوستان و آشنایان و نزدیکان، برادارنی که مرتب مزاحمشان می شدم و ایجاد دردسر می کردم عذر خواهی می کنم، آنها هم دعا کنند که خداوند مرا ببخشد.

 

در پایان چقدر دلم می خواهد با امام خود سخن بگویم:

 

اماما: خداوند این توفیق را به من عنایت کرد و به امت حزب الله عنایت کرد که تو رهبر آنها باشی.

 

خدایا! شنیده ایم آن زمانی که حربن ریاحی به شهادت می رسد حسین(ع) واسطه می شود بین حر و خدا.

 

اماما! از تو تمنا دارم واسطه شوی بین من و حسین(ع) و حسین واسطه شود بین من و خدا و برایم دعا کنی که مرگم شهادت در راه خدا باشد.

 

ان شاء الله که خداوند به تمامی خانواده های شهدا، اسرا و مفقودین صبر جزیل عنایت بفرماید.

 

امیدوارم که پرچم«لا اله الا الله» به دست توانای پیر جماران در دست مهدی (عج) قرار بگیرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 

نامه- خدمت برادران عاشق شهادت

بخشی از یکی از نامه های شهید جلال نوبهار از جبهه جنوب(منطقه شیخ خزعلی) به گروهی از دوستانش:

 

امیدوارم سلام ما را بپذیرید و برایمان دعا کنید اینک که در این دانشگاه قرار گرفته ایم رو سپید بیرون بیاییم.برادران! نمی دانم شما از این دانشگاه باخیرید یا نه؟ نمی دانم شما از استادان این دانشگاه اطلاع دارید یا نه؟ اینجا دانشگاهی است که استادانش تشکیل شده از: مقدادها، سلمان ها، ابوذرها و حنظله ها...

 

انسان چقدر باید تأسف بخورد و پشیمان باشد از اینکه در چنین دانشگاهی روفوزه شود و یا احیاناً با معدل کم بیرون آید. برادرانم! شما خوب می دانید اگر انسان در چنین دانشگاهی قرار بگیرد و عوض نشود، فردا در مقابل الله چه می تواند بگوید؟ چه قدر حیف است انسان در چنین حالی باشد و همه عمرش به یاد الله نباشد، در حالی که می تواند در تمام لحظه ها عظمت خدا را ببیند.

 

جلال نوبهار: اخلاص، خدمت تمام برادران عاشق شهادت دارد.

 

 

 

درباره شهید

سردار شهید جلال نوبهار

فرزند:برات

متولد:01/01/1338

محل تولد: کازرون

تاریخ شهادت:20/01/1366

محل شهادت:شلمچه

محل دفن:کازرون گلستان شهدا (سید محمد نوربخش)

 

زندگینامه سردار شهید جلال نوبهار

 

شهید جلال نوبهار فرزند سقای پیر میدان جنگ در هشت سال دفاع مقدس حاج برات نوبهار معروف به عمو برات در سال 1338 در خانواده ای مذهبی در شهر کازرون دیده به جهان گشود.

همزمان با اوجگیری شعله های انقلاب شهید که از قبل خود را آماده کرده بود به امواج خروشان مردم پیوست و به حق از معدود افرادی در سطح شهر بود که سهم مؤثری در پیشبرد انقلاب در این شهرستان داشت همزمان با شروع اعتصابات فعالیتهای انقلابی خویش را با پخش اعلامیه و نوارهای امام ترتیب دادن جلسات، تدارک و کمک به انقلابیون و شرکت در راهپیمائی ها دو چندان نمود.

او به هنرهای نمایشی و سینما علاقۀ شدید داشت و این علاقه باعث شد تا همگام با هنرمندان شهر نمایشهای متنوعی را به روی صحنه آورد نمایشهایی همچون فریاد برزخ، خون سبز، آن شصت نفر آن شصت هزار، قلعه، زلزله و .... که خود شهید در نوشتن نمایشنامه و شخصیتهای مؤثر و اول نقش مهمی داشت. آنها از طریق درآمد حاصل از سینما مخفیانه خانه های افراد محروم شهر را شناسایی و بازسازی و تعمیر می نمودند. جلال شیدای امام بود و بر صراط مستقیم امام حرکت می کرد در مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار ظریف و دقیق که با فرقان ولایت همواره با تیزبینی خاصی در کشاکش جریانات تاریخ انقلاب حق را از باطل تمیز می داد و حرکت می کرد. جلال سالک طریق الی الله بود و راه خدا در میان مردم طی می کرد و همان بعد که پس از امتحانات سخت و مرارتهای بیشمار سربلند از بوتۀ آزمایش کشتی وجود خویش را به ساحل عند ربهم رساند آری هر چه از تاریخ جنگ می گذشت جلال بی تاب تر می شد تا اینکه بر شهادت بهترین دوستانش به نظاره نشسته بود و در حسرت رسیدن به آنها می سوخت او که اینک پس از تجربیات فراوان مسئولیت جانشینی گردان خط شکن ثارالله را عهده دار بود شجاعانه (خالصانه) کشتی- شکنان فجر آفرین را در امواج طوفانی عملیات به ساحل پیروزی هدایت می کرد تا به ثمره آن کم کم می رفت مرد یک عمر تلاش و مجاهده در راه حق را دریافت نماید.

سرانجام در تاریخ 18/1/66 در عملیات کربلای هشت در حالیکه از اعماق قلبش نام مقدس جلال خداوند را فریاد می کرد سر پر سودایش را به تیر خصم سپرد و عقاب تیز پرواز، روحش به ملکوت اعلی پر کشید.

 


نگارنده : fatehan1 در 1393/4/22 11:56:18
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ایرج سمیع

وصیتنامه شهید ایرج سمیع
اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم

بسم رب الشهدا والصالحین

 إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.

خداوند وضع هیچ  قومی را تغییر نمی دهد مگر آنكه آن قوم خود را تغییر دهند.

 با درود فراوان به مهدی موعود تسكین دهنده دلهای مومنان وبا درود فراوان به نایب برحق آن امام خمینی وبا سلام به ملت شهید پرور ایران سخنم را آغاز می كنم .

انقلاب اسلامی ایران انقلابی است الهی كه با رهبری قاطع وآگاه درحال صدور به جهان است. رهبری كه چندین هزار مسلمان در خواب رفته را بیدار كرد وبه جهانیان ثابت كرد كه باید ظلم وفساد را از بین برودوبه جای أن حكومت خدایی برپا كرد.

اكنون كه زمان پیروزی اسلام بركفر جهانی فرا رسیده است من هم با آگاهی كامل ،عاشقانه این راه را برگزیدم تا كوچكترین سرباز اسلام باشم وبتوانم به ندای (( هل من ناصر ینصرنی)) حسین زمان ، خمینی بت شكن لبیك گویم .برادران عزیزم ، كسانیكه می خواهیددر راه اسلام خدمتی بكنید امیدوارم جهاد اصغر وجهاد اكبر یادتان نرود كه امام عزیز نیز بسیار روی این دو مسئله تكیه می كند به خدا زندگی مادی فایده ای ندارد چون همه از این دنیا می روند بسیار روی معنویات تكیه كنید البته من كوچكتر از آنم كه برای شما سخنی بگویم امیدوارم خدای یكتا گناهان مرا ببخشد وشما ای پدر ومادر م گریه نكنید برای من چون من راه خود را یافتم من گمشده خود را یافتم وبه آن ملحق شدم وهمه خواهیم رفت . پس گریه یعنی چه شما هم خواهید رفت .به جای گریه كردن برایم دعا كنید تا از گناهانم كاسته شود وهمگی من را حلال كنید .

برادر حقیرشما ایرج سمیع

به امید پیروزی رزمندگان اسلام وسلامتی امام

 
درباره شهید

در سپیده دم یكی ازروزهای زمستان لحظه ای كه صدای دلنشین اذان صبح خبراز بیداری وراز ونیازهای انسانهای حق جو وخداپرست می داد ومردان وزنان یكتا پرست را به شوق راز ونیاز با ایزد منان ندا می داد، صدای كودكی در خانواده متوسطی كه شغلشان چون انبیاء ، چوپانی ودامداری بود با صدای موذن در هم آمیخت . وخبر از تولد فرزندی بود كه همواره در طول عمر كوتاهش جز یكتا پرستی به چیزی نمی اندیشیداودر دامن مادری مهربان ومومن كه نماز وروزه وسایر اعمالشان را هیچ وقت از یاد نمی بردند وهر بهاربه منطقه ایل نشینی سفر می كردند تا اعضاء خانواده خود را یاری كند پروریده شد. شاید اوسختی عزمش را از سنگلاخها وكوهها ی صعب العبور وبلندی روحش را از بلندی قله ها وخروشندگیش را از رودهای بزرگ وپر خروش كرخه وكارون كه هر بهار وتابستا ن را در كنار آنها می گذراند آموخته بود وهمچنین آزادگیش را از تمام اینها...

ایرج سمیع در ششم بهمن ماه 1342در فرخ شهر چشم به جهان گشود وپس از گذراندن دوران كودكی در سن هفت سالگی وارد دبستان سنایی شدو به تحصیل پرداخت .اوكه ولی در ابتدا علاقه ای به درس نداشت در اول مهرماه 55به همراه برادرش علی به روستای سرتشنیزا رفت ودر آنجا تحصیل كرد. تا اینكه در سال 58مدرك پنجم ابتدایی را گرفت . چون به كار عملی علاقه داشت به شغل مكانیكی روی آورد. اومی گفت : همه نباید پشت میز نشین باشند. با رفتن در كارگاه كار آموزی پس از چند ماه مدرك مكانیكی را دریافت كرد وبعداز یك سال واندی در كارگاه مكانیكی فرخ شهر وشهركرد مشغول به كار شد روزها در كارگاه وشبها در سپاه می ماند.اودر محیط كارش اخلاقی خوب وقلبی مهربان داشت  كه تمام افراد وهمكارانش با او انس گرفته بودند واورا همچون برادری یافته بودند. اودر دوران انقلاب ،وظیفه خویش را به خوبی انجام داد. در پخش اعلامیه ها وراهپیمایی ها شركت فعال داشت وخودرا مقلد امام می دانست وعلاقه فراوانی به امام داشت اوعكس های كتابهای درسی رامی كند وشعار مرگ برشاه ودرود برخمینی روی آنها می نوشت ولای كتابهای نمایشگاه كتاب دائر در سالن پیشاهنگی فرخ شهر قرار می دادكه دیگران درحین بازدید شعار مورد نظر را مشاهده كنند.

او با گذشت چند ماه از جنگ تحمیلی دست از كار كشید وهمراه فدائیان اسلام به آبادان شهر حماسه وخون رفت او به تعمیر ماشینهائی كه در جبهه رفت وآمد می كردند پرداخت بعداز مدتی در حین كار در هوای گرم خوزستان دست و صورتش می سوزد ولی بازهم  دست از كار نمی كشد وبا دست وصورت باند پیچی به كار خود ادامه می دهد.هر روزوضع صورتش بدتر می شود تا اورا به بیمارستان شیراز انتقال می دهند وبعداز مداوا شدن به خانه برمی گردد.بهبودی اومدتی طول می كشد.ودر این دوره مرخصی ، هرباركه شهیدی می آوردند با او  برای ادامه دادن راه او  جز مقابله با دشمن راهی نیافت . او دوره آموزشی لازم را طی كرد ودر بهمن ماه 1360راهی جبهه شوش دانیال شد درنامه ای به تاریخ 12/12/60به برادرش می نویسد از شما می خواهم كه ما را دعا كنید واز خدا بخواهید كه ما را بیامرزد وگناهان مارا ببخشد سپس از این دنیا ببرد . اگر من را ندیدید حلالم كنید كه از بار گناهانم كاسته شود وخود را برای پذیرایی نعش من آ ماده كنید . در تاریخ 22/12/60 برای دیداربرادرش منوچهر به دزفول می رود تا شاید اورا بیابد وآخرین دیدار را انجام داده باشد اما اورا نمی یابد.او به محضی كه به جبهه برمی گردد نامه ای به برادرش می نویسد وشرح حال خودرا بیان می كند. در تاریخ 2/1/1361 در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا در منطقه شوش به شهادت می رسد. چند روز بعداز شهادت ، اورا به خاك می سپرند. در دعای تحویل سال می خوانیم:خدایا همینطور كه در طبیعت ، تغییر حال ایجادمی كنی در من هم ایجادكن وشهدا به بهترین تحول كه همان احسن حال است رسیدند.

 

 

سه شنبه 19 خرداد 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ایرج دستیاری

وصیتنامه شهید ایرج دستیاری
من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می کنم


بسمه تعالی

من صداقت و پاکی امام خمینی را اصل مسلم میدانم و روش مبارزاتی او را بهترین روش تلقی می کنم بهمین خاطر او را به عنوان معیار اصلی تشخیص انقلابی از ضد انقلاب بحساب می آورم کروهها سازمانها و افرادی را که در سر راه او ایجاد موانع می کنند دشمن می دارم و آنهایی را که صادقانه و خالصانه برای پیاده شدن اهدافشان تلاش می کنند دوست میدارم

بسمه تعالی

دورود بر امام خمینی و ملت ایران پدر مادر برادر خواهر شاید نامه یا حرف آخر من باشد امیدوارم از من که به خاطر اسلام عزیز می جنگم ناراحت نباشید اگر شهید شدم برای من گریه نکنید که من زنده هستم چون این یک تحولی است از دنیا به دنیا پس سلام مرا به تمام

والسلام برادر ایرج دستیار



درباره شهید




شهید ایرج دستیاری از همان دوران کودکی انسانی اجتماعی و مسئولیت پذیر بود و سعی می کرد نسبت به اطرافیانش احساس مسئولیت داشته باشد . شهید فردی معتقد بوده و نسبت به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی اهتمام و توجه خاصی داشت.اوبه ورزش خصوصا فوتبال علاقه وافری داشت و به عنوان یکی از دروازه بان های مطرح منطقه امیدیه زبانزد همه ورزشکاران بود و در باشگاه های شاهین ، بانک ملی و استقلال بازی می کرد . به دلیل حضور در میادین ورزشی افراد با سلایق و گرایش های مختلف گرد ایرج جمع می شدند و شهید سعی می کرد همچون شمعی در میان جمع عامل وحدت همه جوانها باشد تا بتواند با جذب نوجوانان و جوانان منطقه امیدیه به ورزش آنها را از بلاهای اجتماعی دور سازد.

ایرج به عنوان پسر ارشد خانواده مجبور گردید در سال دوم دبیرستان به دلیل شرایط اقتصادی خانواده موقتا ترک تحصیل نماید و برای کار دریکی از شرکت های خصوصی وابسته به شرکت نفت مشغول شود . برای پیشرفت در محیط کاری به مدت 4 ماه با هزینه شخصی یک دوره تخصصی تکنسینی برق را در شهر اصفهان پشت سر می گذارد و به دلیل شرایط سنی راهی خدمت سربازی می شود . دوران آموزشی خدمت سربازی به پادگان دژ در خوزستان منتقل شده و درهمین مقطع نیز موفق به یادگیری و آشنایی کامل به زبان عربی می شود .

موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است

مبارزات انقلابی :

با شکل گیری کمیته از ابتدای پیروزی انقلاب شهید به همراه نیروهای مخلص انقلابی مسئولیت حفاظت از مسیر لوله های نفتی و چاه های نفت منطقه آغاجاری را بر عهده گرفتند و از ساعت 10 شب تا 6 صبح به مدت 6 ماه این وظیفه را با موفقیت به انجام رساندند. شهید ایرج دستیاری در آبان 1358 به عضویت نیروی مقاومت سپاه امیدیه و آغاجاری در آمده و دوره های مختلفی را زیر نظر سردار شهید غیور اصلی و سایر همرزمانش در اهواز پشت سر می گذارد. سپس به منطقه باشت در استان کهگیلویه و بویر احمد اعزام و پس از مدتی به دلیل لیاقت ها و هوش ذاتی و نظامی که از خود نشان می دهد به عنوان مسئول گروه اعزامی انتخاب می شود. سال 1359 در منطق شلمچه و خط مرزی با کشور عراق تحرکاتی از سوی گروه های معارض و ضد انقلاب گزارش شد که عوامل آنها مقادیر زیادی اسلحه و مواد انفجاری را وارد منطقه می کردند. لذا شهید دستیاری به همراه جمع دیگری از جوانان منتخب سپاه پس از پشت سر گذاشتن، یک دوره پیشرفته نظامی و تکاوری به عنوان سرگروه یکی از گروههای اعزامی به نوار مرزی و پاسگاه خیَن انتقال می یابند.


حضور فعال و اثر گذار در روزهای نخستین دفاع مقدس :

پس از حضور در مناطق مرزی شلمچه و در مدت کمی شهید ایرج دستیاری اقدام به شناسایی محل های نفوذ عناصر ضد انقلاب کرده و با توجه به آشنایی و تخصص شهید بعنوان تکنسین برق و هوش ذاتی و نظامی وی سبب گردید با مشورت شهید جهان آرا و دیگر همرزمان وی در سپاه خرمشهر خط آتشی از مواد انفجاری به طول 4 کیلومتر در طول خط مرزی ایجاد کند ک با احداث آن موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است. بعد ازاین مسئولین سپاه خرمشهر که فرماندهی آن را شهید جهان آرا بر عهده داشت متقاعد گردید با تکمیل طرح شهید دستیاری، اقدام به تقویت و تداوم این خط دفاعی کرده و کنترل جامع تری با توجه به امکانات آن زمان نیروی سپاه در منطقه داشته باشند. که برهمین اساس تجهیزات انفجاری بیشتری در اختیار تیم که مسئولیت آن را شهید دستیاری بعهده داشت قرار می گیرد.

لحظه شهادت « وداع با برادر و همرزمان» :

شهید مورخ 20/6/59 به همراه برادر کوچکتر خود بیژن دستیاری و سرهنگ پاسدار حاج احمد سلحشور فر، مشغول چینش مواد انفجاری در طول خط مرزی بودند در این لحظه شهید با توجه به آگاهی و اشرافیتی که به خطرات مواد انفجاری داشتند از همراهان خود درخواست می کند از محل دور شده تا آخرین چاشنی را بازرسی و خط را آماده نماید که ناگهان یک از تله ها در اثر ریزش خاکریز منفجر و شهید در اثر شدت موج انفجار به درون نهر خیَن پرتاب می شود و در اثر وجود درگیری در منطقه پیکر مطهرش تا یک هفته مفقود می گردد که پس از گذشت یک هفته در کنار اسکله خرمشهر شناسایی و پیکرغرق به خونش به زادگاهش شهر امیدیه انتقال داده می شود.

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند. هم اکنون پیکر مطهر کارگر بسیجی شهید ایرج دستیاری به همراه سایر شهدای خوزستان در گلزار شهدای اهواز در خاک آرمیده و میزبان تمامی مردم ولایتمدار این خطه دلاور خیز می باشد. آری بازگشت هر یک از شهیدان و پاسداشت یاد و خاطره هر یک از آنان برگ زرین دیگری را در دفتر خاطره های نسل های انقلاب ثبت خواهد کرد.

اولین شهید دفاع مقدس

ايرج يك فوتباليست هم بود. كارگر شركت گاز بود. به بسيج و سپاه مأمور شد. مهم‌ترين ويژگي‌اش تعامل زيبا و ارتباط قلبي‌اش بود. هركس او را مي‌ديد، دوستش مي‌شد. چون او واقعاً دوست‌داشتني بود. رفيق مي‌شد و هرچه در توان داشت در رفاقت به كار مي‌گرفت.

دروازه‌بان اول اميديه بود. در سلامت جسمي‌اش همين بس كه ورزشكار بود. در سلامت روحي و قلبي‌اش چه بهتر از اينكه درك شگرفي داشت. از آينده خبر مي‌داد. مي‌گفت حتماً به زودي جنگ خواهد شد. وقتي از او سؤال مي‌شد چطور؟! مي‌گفت شك نكنيد كه به زودي خودش را نشان خواهد داد.

حاج احمد سلحشور لحظۀ شهادت ايرج همراهش بوده. مي‌گفت وقتي تله منفجر شد همه جا را گرد و غبار و دود انفجار فرا گرفت. بيژن، برادر ايرج، به شدت مجروح شد (اولين جانباز دفاع مقدس). از ايرج خبري نبود. اينجاها كه حالا خشك و بي‌سايه است آن روزها پر از نخل و بوته‌هاي سبز بود.

نفهميديم چي شد وقتي دود و گرد و غبار فروكش كرد. خيلي تلاش كرديم. هيچ خبري از ايرج نبود. درگيري‌ها هم شدت گرفت. عراقي‌ها تيراندازي غير معمولي‌اي آغاز كردند كه ديگر قطع نشد.

وقتي درگيري‌ها و تبادل آتش شدت گرفت و نوع اسلحه‌هاي دو طرف تغيير كرد و پاي توپ 106 و آرپي‌جي وسط آمد يادم افتاد كه ايرج بهم مي‌گفت احمد، قطعاً جنگ مي‌شود و من ديگر نيستم. از رفتن خودش مي‌گفت! برايم عجيب بود. حتي وقتي كه با واقعيت جنگ هم روبه‌رو شده بودم حيرت داشتيم كه چطور ايرج خبر داشت. حتي از رفتن خودش در آغاز درگيري‌ها و شكل‌گيري جنگ؟!
«بعد از يك هفته جسد ايرج را در گمرك خرمشهر از آب مي‌گيرند و براي تشييع به اميديه مي‌برند. تشييع جنازه با تحولي در شهر همراه مي‌شود و جمع كثيري از جوانان و نوجوانان براي عضويت در بسيج و سپاه داوطلب مي‌شوند كه به ميدان جنگ بروند. سپس بدن شهيد ايرج دستيار (كه با سروده‌اي و نوحه‌اي مشهور به دستياري مي‌شود) به اهواز منتقل مي‌شود و به عنوان اولين شهيد دفاع مقدس در بخش جديد قبرستان، كه آن روز بيابان بوده دفن مي‌شود.»


نام و نام خانوادگی: ایرج  دستیار

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۱۰/۰۱

تاریخ شهادت:۱۳۵۹/۰۶/۳۰

محل تولد:آغاجاری

محل شهادت: خرمشهر


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/4/8 10:45:45
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید حسین کاشانی

وصیت نامه شهید حسین کاشانی
خدایا، این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمت هایی است که تو به من دادی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آن‌را. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کرده‌ام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کرده‌ام؟ نه، نه هرگز! خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول می‌کنی یا نه ؟



بسم الله الرحمن الرحیم

«یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.» (سوره صف/ آیات ۹ و ۱۰)

اشهد ان لاالله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیاً حجه الله.

بار خدایا، شهادت می دهم که تو یکتایی و بی همتا، تو خالقی ، تو قادری ، تو حی و قیومی، تو الله احدی، تو الله الصمدی، تو لم یلد و لم یولدی و تو لم یکن له کفواً احدی. بار خدایا، به مخلوق ضعیف خود رحم کن، به این عبد روسیاه رحم کن، نکند با عدالتت با او رفتار کنی، بار خدایا، خجل زده و شرمگینم از اینکه با کوله باری از گناه و معصیت به پیش تو می آیم. یک عمر در غفلت و خواب به سر بردم و نپنداشتم که تو نظاره گر اعمال منی، تو جز نافرمانی چیز دیگر از من ندیدی.

بار خدایا! تو چه نعمت هایی را به من دادی که من شایستگی و لیاقت آنها را نداشتم. از میان ادیان کامل ترین دین را برای من قرار دادی؛ یعنی اسلام و از میان فرق اسلام، شیعه را و از میان فرق شیعه، شیعه دوازده امامی را و از آن میان خط ولایت و خط اصیل اسلام و خط امام را و از میان زمان ها، زمان انقلاب اسلامی ایران را، و در این زمان بهترین سنین را انتخاب کردی؛ یعنی جوانی را، و از میان رهبرهای دنیا بهترین رهبر را به من عطا کردی؛ سیدی از ذریه رسول الله و از سلاله حسین-علیه السلام-یعنی امام امت مدظله العالی، از میان مشاغل بهترین شغل را که همان شغل رسول خدا بود(یعنی طبیب روحها، روحانیت) از میان مکانها بهترین مکان را ، مکانی که محل عبور ملائک خدا و اولیای خداست یعنی قم و از میان خانواده ها بهترین خانواده، یعنی خانواده شهید پرور، و از میان مرگها بهترین مرگ را یعنی کشته شدن در راه خودت را انتخاب کردی.

خدایا، این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمت هایی است که تو به من دادی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آن‌را. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کرده‌ام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کرده‌ام؟ نه، نه هرگز! خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول می‌کنی یا نه ؟ اگر قبولم کنی شرمنده و سرافکنده‌ام! با چه رویی می‌توانم به جنت تو داخل شوم؟ زیرا جنت تو بالاتر از آن است که شخصی گناهکار همچون من وارد آن شود و اما اگر قبولم نکنی کجا روم؟ اما وقتی به‌یاد سخن امام چهارم -علیه السلام- می افتم مقداری آرامش خاطر برایم حاصل می‌شود: مولای، اذا رایت ذنوبی فزعت و اذا رایت کرمک طمعت.

هرگاه به خطای خودم متوجه می‌شوم، ترس و هراسی مرا فرا می‌گیرد و چون به کرم و جود تو نظر می‌کنم، امیدواری پیدا می‌کنم.

سلام و درود بیکران بر شما خانواده ام و سلام بر تو ای پدر بزرگوارم، تو بر گردن من خیلی حق داری.
تو زحمتها کشیدی و عرقها ریختی و رزق حلال برای ما به‌دست آوردی که وجود ما با نانی حلال رشد کند. دستهای پینه بسته تو گواهی برآن می‌دهد. من دستهای تو را می بوسم و گرد لباس تو را سرمه چشم خود می‌کنم. پدر جان! هر چه بدی از من دیدی مرا ببخش و برایم طلب مغفرت نما و شبهای جمعه قرآن را فراموش نکن.
اما تو ای مادر مهربان! هیچ ناراحتی به‌خود راه نده که فرزندانت در راه اسلام به شهادت رسیده اند. این بسی مایه افتخار است.

والسلام

کوچک شما- حسین کاشانی



درباره شهید


شهید بزرگوار حسین کاشانی در سال ۱۳۴۲ در شهرستان پیشوا به دنیا آمد،حسین از همان کودکی عاشق روحانیت بود و در نمایش هایی که بازی می کرد همواره نقش روحانی را برمی گزید، پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه خوانسار و سپس حوزه علمیه قم شد و با شروع جنگ به فرمان امام (ره) لبیک گفت و به جبهه رفت.

این شهید بزرگوار آنچنان به جبهه علاقه داشت که بلافاصله پس از مراسم نامزدی اش به جبهه بازگشت و سرانجام در جریان دفع حمله دشمن در ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۳۶۵ در فکه به شهادت رسید و به دیدار برادرش محمد که سال ۱۳۶۲به شهادت رسیده بود، شتافت.


نگارنده : fatehan1 در 1393/3/3 11:48:36
جمعه 22 خرداد 1394  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید مصطفی شهیدزاده

وصیتنامه شهید مصطفی شهیدزاده
خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود را در ورطه نابودی دیدم  و تو مرا نجات دادی  ولی الان با وجود اینکه خود را در ورطه می بینم ، میدانم که از آن   رورطه بیرون آمدن محال است ولی فضلت و به کرمت وبه خودت  امیداورم. می دانم که بنده ات راتنها نمی گذارم ولی خدایا این لیاقت را درخود نمی بینم  و اگر نجات نیابم مقصر را خود می دانم که  لیاقت فضل نو را نداشتم و گرنه تو بزرگ  تو با فضیلتی تو رخمانی وتورحیمی ،


بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا بر تو توکل می کنم و زندگیم را درراه تو ادامه می دهم چه خطاهایی که مرتکب شده ام .... ولی من نمی خواهم مأیوس از لطف بی پایانت شوم من امیدوارم به فضلت، به کرمت، به خودت و به اینکه بندگان را تنها نمی گذاری. خدایا چه بسیار که توبه شکستم، چه بسیار از کارهایی که منع کرده بودی، انجام دادم چه خطاهایی که نکردم و چه ستمهایی که به خلقت روا نداشتم..... خدایا روسیاه درگاه تو هستم، خدایا مرا ببخش، خدایا به بزرگی خودت مرا مورد عفو قرار بده.

رازونیازهای دکتر مصطفی شهید زاده با خدای خویش

بسم رب الشهدا والصدقین
خدایا فقط بر تو توکل می کنم و زند گیم را در راه تو ادامه می دهم . به خطاهایی که مرتکب شدم ،چه جنایتهایی که نکردم ولی من نمی خواهم مایوس از لطف بی پایانت شوم ، من امیدوارم به فضلت به کرمت  به خودت و به اینکه بندگان درگاهت را تنها نمی گذاری  ، خدایا من چه بسیار که تو به شکستم چه بسیار که از کارهایی که منع کرده بودی انجام دادم  چه خطاهایی که نکردم و چه ستمهایی که به خلقت  روا نداشتم خدایا چه وعده هایی که عمل نکردم  ، خدایا روسیاه درگاهت هستم  ، خدایا مرا ببخش  خدایا به بزرگی خودت مرا مورد عفو خود قرار ده ، پرودگارا تو بسیار توبه پذیری گرچه گنه کار تر از خودم سراغ ندارم ، ولی خدایا عنصری زاید در اجتماعب بودم  خدایا من راهنمایی نداشتم ، خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود را در ورطه نابودی دیدم  و تو مرا نجات دادی  ولی الان با وجود اینکه خود را در ورطه می بینم ، میدانم که از آن   رورطه بیرون آمدن محال است ولی فضلت و به کرمت وبه خودت  امیداورم. می دانم که بنده ات راتنها نمی گذارم ولی خدایا این لیاقت را درخود نمی بینم  و اگر نجات نیابم مقصر را خود می دانم که  لیاقت فضل نو را نداشتم و گرنه تو بزرگ  تو با فضیلتی تو رخمانی وتورحیمی ، خدایا  من اینقدر پست و زیون ، خود را می بینم که خود را شایسته عفو و فضلت نمی دانم و امیداورم که به فضل و کرمت آن شایستگی را پیدا کنم . خدایا کمکم کن تا در این لحظه و همه لحظات تو در نظرم باشی  و آنی از تو غافل نباشم تا کاری خطا از من سر نزند ، خدایا دراین ساعت مرا از درگاهت نرهان ، خدایا طلب عفو می کنم ، خدایا طلب آمرزش و مغفرت می کنم ، خدایا تو وعده دادی  که هر که بخواهد در راه  تو باشد تو کمکش میکنی و او را هدایت می کنی ، خدایا مرا جزء توابین قرار بده خدایا مرا به عقوبات اعمالم  شکنجه مکن ، خدایا تنها به آن امیدوارم که هر کار اشتباهی و خطایی از من سر زده تو از نیتم آگاه بودی و من آن قسمت کارهای خطا و ستمهایی که بر دیگران از طرف من روا شده به نیت بد نبوده ولی بهر حال روا شده و از تو واز همه آنهایی که این ستم برآنها روا شده معذرت و طلب عفو می نمایم .




درباره شهید

شهید مصطفی شهیدزاده   
 نام پدر: آقاجان
تاریخ تولد:1336/3/2                          
 محل تولد:ایران-خوزستان-بهبهان
تاریخ شهادت: 2/28/ 1360                  
محل شهادت: دارخوین
مزار شهید: بهبهان

زندگینامه شهید مصطفی شهیدزاده

من المونین رجال صدقول ما عائدوا علیه  فمنهم من قضب نحبه  و منهم  من ینظر و لنبونک بشی من الخوف و الجوع  ونقض الاموال والانفس الثمرات و بشر الصابرین
شهید مصطفی شهید زاده در دوم خردادماه 1336 در بهبهان در خانواده ای فقیر متولد شد ودر دوران کودکی را دردامان پر مهر مادی سپری کرد .
مصطفی همواره از کودکی در دورن خود جدائی احساس میکرد و پی گمشده ای می گشت و برای تسکین دادن این عطش درونی ، ازهمان کودکی به جستجو و کنکاش و برخورد فعال با همه می پرداخت دورانهای متفاوتی را به امید یافتن گمشده اش طی نمود دوران دبستان را با سکوت و خاموشی و مظلومیت خاصی خود تا کلاش ششم با موفقیت به پایان رساند علیرغم فشار اقتصادی که مانع از ادامه تحصیلش میشد دوران دبیرستان را آغاز نمود .
و ازآن پس درافق بازتر  دبیرستان با آشنایی به درد و رنج و ستمی که رژیم  طی سالیان دراز براجتماع وارد کرده بود ، همواره در انشاء های دبیرستانی سر کلاس درس آنها را گوشزد می نمود . علیرغم خیلی های دیگرکه تحت پوشش طاغوتی غرق در پوچی و هرزگی بودند . این دردها و رنجها ومحرومیتهای همرزمانش که خود نیز مستثنی از آن نبود ، وی را خیلی رنج میداد در سر کلاس درس انشاء منعکس مینمود وی چند بار توسط معلمانش مورد بازخواست قرار گرفت در سال 1355 در گچساران بارتبه اول در امتحان نهائی  ششم متوسطه قبول شد و در کنکور سراسری با امتیازات بالا موفق شد در اکثر دانشگاهای ایران در رشته های مختلف پذیرفته شده و علیرغم فشار فقر ( اقتصادی )  خانوادگی که همواره  با آن مواجه بود در شرایط اقتصادی بسیار بدی وارد دانشگاه شیراز شد و در رشته دامپزشکی مشغول تحصیل شد ولی بعلت جو بسیار طاغوتی این دانشگاه پس از مدتی کوتاهی خود را به دانشگاه اصفهان منتقل و در رشته دندانپزشکی که از رشته ای قبول شده درآن  مشغول به تحصیل شد . در این سال با ورود به دانشگاه به هیچ وجه تسلیم جو غالب زمان که همان عیاشی و هرزگی و همه جا بیخیری بود نشد و بعلت همان روح تشنه و ناآرامش که همواره در جستجو بود طیفهای مختلف حاکم بر دانشگاه را مورد مطالعه قرارداد تا اینکه سرانجام گمشده اش را پیدا نمود و روح نا آرامش  با آن آرامش پیدا کرد . و آن مذهب و فعالتیهای مذهبی در دانشگاه بود . و مصطفی که خود جایگاه  نفس مطمئنه اش را پیدا کرده بود دیگر لحظه ای آرام نگرفت وبا آشنائی با برادران انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان کم کم از اعضای فعال و موثر انجمن  اسلامی دانشگا اصفهان شد شرکت فعال در تظاهرات دانشگاهی درزمان حکومت نظامی اصفهان ، پخش اعلامیه و تراکت در اکثر نقاط اصفهان و ارتباط با گروهای مختلف مذهبی متشکل در اصفهان و از طرفی برنامه های خود سازی نظیر روزه گرفتن و تمرینات  بدنی سخت نظیر کشتی و جودو و کوهنوردی در طی مدت قبل از انقلاب وی را فردی آبدیده و مخلص در راه انقلاب نمد خلوص وتواضع و شکست نفس او آنچنان بود که همه را مجذوب خود میکرد وکم ی از کارهای انجام داده اش  میگفت ، حتی هنگامی که توسط رژیم در اصفهان در حین پخش اعلامیه دستگیر شد و در زندان زیر انواع و اقسام شکنجه ها بود کمتر کسی را در جریان این امر قرارداد و این کتک خوردنها و شکنجه دیدنها را کوچک وناقابل برای انقلابی میدانست که فردا تمام ایران و منطقه و جهان را فرا خواهد گرفت لذا هیچوقت آن گذشته هایش فخر و مباهات  نمیکرد و همواره خود را مدیون ومقروض انقلاب میدانست و این مسائل بود که همواره وی را در هاله ای از تقدس و خلوص و شکست نفسی فرو برده و چهره اش را مانند قلبش نورانی میشود . در طول دانشگاه ارتباط خود را با برادران فعال مذهبی شهر قطع نمیکرد و همواره تجربیات خود را که در اصفهان عمل کرده  بود ، به برداران انقلابی بهبهان منتقل میکرد .

طریقه ساختن انواع  بمب های آتشزا ، سه راهی ، طریقه پخش اعلامیه به انواع  مختلف ، طریقه تظاهرات  بطور نامنظم و منظم همه و همه را از طریق برادران و دوستانش به هر کجا که میرفت  آموزش میداد . در ضمن اینکه مبارزات خود را در طول مدت دانشگاهش از این طریق ادامه میداد ولی هیچوقت  یادش از مردم محروم و فقیر نمیرفت چرا که خود طعم فقر  را از کودکی با تمام معنا درهمه ابعادش از نوع سخت و طاقت فرسایش ، چشیده بود لذا به محض آموختن تخصص داندانپزشکی و در جوار آن طب عمومی را هی روستاهای اطراف اصفهان شده و آنها را مداوا مینمود و به محض پیروزی انقلاب با شرکت فعال در کمیته واقع در شهربانی مسئولیت رسیدگی به اوضاع نیروی هوائی بهبهان را بعهده  گرفت و پس از آن بدستر امام مبنی بر شرکت در جهاد مقدس سازندگی ، مشتاقانه به جهاد سازندگی بهبهان رفته و با امکانات بسیار ابتدائی  مسئولیت کمیته پزشکی آن را بعهده گرفت و با تشکیل اکیپ پزشکی سیار به دور افتاده ترین دهات بهبهان  که برای نمونه تا قبل از آن یک مرتبه پزشک به آنجا نرفته بود . رفتنند و تمام روستاهای اطراف بهبهان را زیر پوشش  درمانی خود در آوردند و به علت اخلاق خوب و گیرائیش همواره در بین دوستان و برادران جهادی دعوا سر این بود که کی همراه دکتر به روستا برود ، راننده ماشین تا امداد گرو روستائی همه و همه مجذوب اخلاق پسندیده ایشان بودند  همواره  این مسئله او رارنج میداد که اینهمه  دکتر که با پول همین مردم بدبخت به این مقام رسیده اند چرا با ویزیتهای گران را هرا بر این مردم محروم می بندند  وهیچوقت به فکر این نمی فتند که حداقل یک روز مجانی این بدبختان حاصل 2500 ساله ستم شاهنشاهی را مداوا کنند یا اینکه خود مسقیما به درون دهات رفته  وآنان را درمان کنند ، آخر این روستائیان محروم وبدبخت چقدر داغ عزیزان و فرزندان خود را در اثر نداشتن دارو و پزشک ، برجگرشان تحمل  نمایند ؟ و تا کی باید اینها از نعمت بهداشت و تندرستی محروم بمانند ودر فقر و بدبختی و مذلت در گوشه دور افتاده این اجتماع بسر برند ؟ و خودمشتاقانه ودلسوزانه در این راه گام برمیداشت  و با تنظیم برنامه برای دکترهای نسبتا انقلابی شهر بهبهان آنها را بهروستاهای محروم می فرستاد و دیگر کمتر روستائی بود که دست مهربان آقای دکتر به آنجا نرسیده و کودکان زرد و نحیف آنان را نوازش نکرده باشد و دلهای زخم و پریشان انها را مرحم نباشد ولی برای روح نا آرام  او بهبهان خیلی تنگ بود و به پیشنهاد  جهاد استان و جهاد بهبهان مسئولیت کمیته پزشکی جهاد استان خوزستان را که فقط اسمی از آن وجود داشت به عهده شان واگذار کردند . اینبار وی در مقابل زجری بزرگتر قرارگرفت و رنج محرومیتها ی عربهای کنار مرز وسایر محرومین استان خوزستان که با تلاش پی گیر و شبانه روزی با برنامه ریزی دقیق و با امکانات بسیار ضعیفی به انجام این مهم پرداخت .

خصوصیات مصطفی از زبان همکارش برادر حیدری
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا
عیب زندگی : ** که ما زنده ایم و باید بنشینیم  برای دوستانی که الگوی عشق و ایثار بودند گریه و زاری کنیم کسانی که راهشان را عاشقان ادامه دادند چون آرزویشان شهادت وبده و سرانجام به لقاء الله پیوستند برادر مصطفی که از هر گونه و ظاهر سازی دور بود چگونه میتوان خصوصیات او را بازگو نمود هر لحظه ایشان به کتاب بود او سرچشمه تقوا و ایثار و فداکاری بود از رشادتهای او چه در پیش وچه داند از جنگ وخدمات  شایان ایشان خاطراتم خلاصه وار چنین است بیش از یکسال و چندماه فعالیتش میگذرد از همان روز اول کمیته پزشکی واداشتن نیروها دچار سردر گیرد بود و بعد از معرفی برادرمان از طرف شورای جهاد استان ابتدا بعد از شناخت اخلاق و رفتار ایشان و بعد از دیدن تواضع او سردرگمی کمیته رفع و از مسئولیت پزشکی کمیته بعنوان  دوست و برادر اعضاء کمیته درآمد  پیش از شروع جنگ تحمیلی در راه اندازی  بیمارستانها و مراکز درمان استان در رابطه با مسئله حجاب و اخراج پرسنل غیر مذهبی  و جلوگیری از تعطیل مراکز درمان  سهم بسزایی داشت و با شروع جنگ تحمیلی نهایت  فعالیتش را شروع کرد ستاد امداد را ایجاد نمود تمام بیمارستانهای خرمشهر را تخریب آماده نمود ( بیمارستان نظام ما فی شرکت نفت و مصدق آبادان  ) حماسه های او در بیمارستانهای خرمشهر و آبادان و بالخصوص بیمارستان طالقانی آپادانا و ایجاد بیمارستان صحرائی و اعزام کاروان  بیمارستان صحرائی به آبادان  او جزو آخرین نفراتی بود که بعد از سقوط سوسنگرد از شهر  خارج شد وسپس از طریق پاداگن حمید به کمک مجروحین  شتافت و بالاخره هر جا خطری بود بی هیچ منتی به استقبال  خطر میرفت  زمانی که بیمارستان شوش ( نظام مافی ) خراب شد باز مصطفی بود که مسئله را پیگیری و جهت ترمیم اقدام نمود و

بالاخره مسئولیتهای بارز مصطفی چنین بود .
1-    مسئول کمیته پزشکی جهد سازندگی استان خوزستان
2-    عضو فعال ستاد امداد پزشکی خوزستان
3-    مسئول امداد پزشکی جبهه ها
4-    عضو شورای پزشکی جنگ زدگان
5-    مسئول ستادهای امداد پزشکی درسطح شهر اهواز به همراهی واحد بسیح سپاه پاسداران
6-    احداث بیمارستان صحرائی در آبادان
7-    راه اندازی بیمارستانهای زیر توپ و تانک دشمن
8-    عضو شورای کمیسیون پزشکی استان خوزستان
9-    عامل بنیان گذاری واحد پزشک سپاه خوزستان
او خالص بود ومتقی علاقه شدید او به مکتب و مذهب و بطور کلی ایمان و عملش بود که او در چنین روزی نیمه شعبان روز امید فجر مستضعفین جهان روز تولد امام حجت ، قائم منتظر مهدی موعود به لقا ء الله  پیوست و شهید شد تحمل از دست

 


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/2/28 11:7:9
 
 
جمعه 22 خرداد 1394  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیّت نامه شهید حسن نوفلاح

وصیّت نامه شهید حسن نوفلاح
منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی


بسمه تعالی

آنکس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کن
 
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون ...وذلک هوالفوز العظیم
توبه 111
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می کنند سپس می کشند و خود کشته میشوند.... واین سعادت پیروزی عظیمی است.

ای گشایش بخش دلهای پرغم و اندوه و ای پناه بخش هر ناکام و بیکس و بی پناه بار دیگر به درگهت روی آوردم باردیگر حیران و سرگردان به درب خانه تو آمدم نادم و منکسر ، پشیمان آمده ام زیرا در طاعت تو که امر کردی من کوتاهی نمودم و سهل شمردم بعصیان پرداختم و چنانکه باید و شاید بطاعت تو قیام نکردم و از اینکه تو مرا از گناهان و معصیت ها نهی می کردی و من بازهم به انجام آن اصرا می کردم و دیگر اینکه نعمت های بیشمارت را در اختیار من قراردادی  و من در شکر آن کوتاهی کردم، خوبیم را میخواستی ولی من به خودم ظلم کردم و تو مرا صدامیزدی ولی من از تو دور میشدم و آنقدر رحمت و احسان تو زیاداست. بارالها تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گناهکار که محبوب و پسندیده تو است قبول کردی.
بارالها بارها لبیک گفتم و در این مکان مقدس در این جایی که از هرنقطه ای به تو نزدیک تر است قدم نهادم و لی گویا خالصانه نبود که نپذیرفتی.
ومن ای خدا بنده ضعیف و درمانده توام که مرا امر فرمودی برای انجام حوائج و رفع مشکلات بدرگاهت دعا کنم من هم امرت را اطاعت کردم و بحضورت بخاک ذلت و عبودیت افتادم.

منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی و از اینکه به تو فیق نیکو کاری برگماردی و به کار ثواب و عمل صالح ..... و پایداری نمودی شکر الله ، تویی که از عطا و بخشش خود به خلق ، پاداش و ... نمی خواهی و میدانم که اگر می خواستی عذابم کنی و به کیفر گناهان زشتم ... مقتضی عدل تو استحقاق داشتم و از اینکه از تمامی تقصیرات و لغزش هایم درگذشتی از رحمت بی منتهایت بود .

ای امت مسلمان ایران به درگاه احدیت دست بلند کرده و از خدای بخواهید که از عمر ما کم کرده و به لحظه لحظه های عمر این خورشید تابان و این پیرجماران و رهبر عزیزمان امام خمینی بیفزاید و از خدا بخواهید که زیان را از دین ما رفع کند و بر دنیای ما مقررگرداند که زیان دنیا از بین رفتنی است و چندان مهم نیست زیرا زیان آخرت طولانی و باقی است و خدا بخواهید که ضرر اخروی بر شما وارد نیاورد هرچند به دنیایتان ضرر و زیان فاحشی رسد و مالتان و خانواده تان همه از بین برود بازهم به شکر گزاری خدا مشغول شوید و خلاصه آخر کار را اهمیت دهید و زیان دنیا را به چیزی نشمارید و کاری که رضا و خشنودی خداست به هر کاری که هوای نفس و قهرو خشم خداست مقدم شمارید و برای رضای خدا و خلاف هوای نفس کوشید و همیشه در تعارض حق و باطل طرفدار حق و مخالف باطل باشید و بدانید که خدا از ضعیف ترین مرتبه ما را به عزت و قدرت میرساند و از خدا بخواهیم و بکوشیم که با یاری او قوه و قوت خود را به راه اطلاعت و بندگی و معرفتش صرف کنیم نه راه عصیان و ظلم به خلق خدا تا درنتیجه به پاداش نیک و سعادت و بهشت ابدی نائل شویم انشاء الله و از خدا طلب کنیم که با رحمت خود رفتار کند نه با عدل خود بدانید که هیچ دری جزء درگاه رحمت خدا بر روی خلق باز نیست و ای شما منافقین کور دل که دل امیر مومنان علی ( ع ) را شکستید و یاران امام خمینی را از ما گرفتید شما ازاین بارسفر چیزی جزء خفت و خواری با خود حمل نمی کنید و بدانید که دل رنج کشیده مادران شهید داده و خواهران برادراز دست داده همیشه بر شما لعنت و نفرین خواهد فرستاد.

و ای سالارشهیدان حسین بن علی ( ع ) خیلی دوست داشتم که به زیارت قبرشش گوشه ات می آمدم و خاک کربلا را مرحم دردهایم می کردم ولی پروردگار مرا به پیش خود فراخوانده و امیدوارم که زیارت دیدن خودت در آن دنیا نصیبم گردد.
مهدی جان (عج) چقدر دعا کردم که آن روی ماهت را ببینم و امیدوارم که آخرین لحظات عمرم آن رویت که نمی شود آن را به چیزی تشبیه کرد ببینم آقا جان شفیع و واسطه باش میان ما و خدا.

...دوستان و آشنایان اتحاد و همبستگی خود را هرچه بیشتر کنید و به آیه واعتصموبحبل الله جمیعا ولا تفرقوا عمل کرده و بدانید که تنها راه سعادت است در جبهه ها هرچه بیشتر با حالت روحانی و عرفانی و معنوی شرکت کنید و هدف شهید شدن را کنار گذاشته و به نیت کشتن و در هم کوبیدن دشمن به پیش روید که در این میان اگر شهادت سراغتان آمد الحمدالله و اگر هم زنده و پیروز برگشتید بازهم الحمدالله .

در خاتمه پدر و مادر عزیزم اگر در امر حق اولاد و والدین کوتاهی کردم مرا ببخشید و از احسان نیکویی که شما عزیزان در حقم نمودید تشکر کرده و از خدا می خواهم که در مقابل زحمت و تربیت من به شما جزای خیر و صبر عطا بفرماید و با اکرام و احسانتان و اجر و توانتان بیفزاید و از زحمتهایی که در محافظتم در دوران کودکی کشیدید و تا به اینجا رسانیدید سپاسگزاری می کنم و بدانید که اگر شهادتم مورد قبول حق واقع شود حتماً اولین کسانی که شفاعت خواهم کرد شما ها خواهید بود  و تا دلتان می خواهد برایم گریه کنید زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح اوست و بدانید و خوشحال باشید که خمس فرزندانتان را در راه اسلام داده اید و برادران و خواهرانم را تشویق کرده که در این راه ثابت قدم باشند و از دعاگویی به جان امام خمینی و کمک به جبهه ها و عیادت از مجروحین کوتاهی نکنید و حتماً زیاد به بهشت زهرا ( س ) بروید و به یاد شب اول قبر و فشار و تاریکی داخل آن بیافتید .

و برادران و خواهرانم از اینکه چند سال شمارا اذیت کردم و حق برادری را خوب ادا نکردم شرمنده ام و مرا حلال کنید و از تمام دوستان و آشنایان که در حق شان بدی کردم حلالیت می طلبم و دعا کردن را از یاد نبرید و توبه را از یاد نبرید و مبادا زبانتان را به دروغ و غیبت عادت دهید و اگر کسی طلبی دارد بیاید و بگیرد و اگر از کسی طلبی دارم به خودش می بخشم و از جایی چیزی قبول نکنید.

17/11/61 ساعت 2 نیمه شب
پادگان دوکوهه




درباره شهید

نام:حسن نوفلاح
نام پدر: علي
تاریخ تولد: 1340/12

مدرک تحصیلی: دیپلم
محل شهادت: فکه
تاریخ شهادت: 1361/11/24
گلزار شهید: بهشت زهرا(س) تهران
مزار شهید: قطعه: 28, رديف: 85, شماره: 2

به نقل از یکی از آشنایان شهید:
این شهید مربی تیم ملی واترپلو جمهوری اسلامی ایران
عضو و کاپیتان تیم ملی والیبال جمهوری اسلامی ایران
قهرمان چندین دوره مسابقات کشوری در رشته شنا بوده است.


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/2/27 10:42:37
جمعه 22 خرداد 1394  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ابراهیم بهادری

وصیتنامه شهید ابراهیم بهادری
امروز که عازم جبهه جنگ هستم و هیچگونه نگرانی در وجودم احساس نمی کنم بلکه خیلی مسرورم که این آگاهی را دریافته ام که می توانم بفهم فرمان امام بلادرنگ اجرا شدنی است و رضایت کامل مجری آن هستم.

   

من این مرگ را از عسل بر وجودم سزاوارتر می¬دانم. چون اطاعت از امام است و این وظیفه شرعی هر مسلمان است. 
اکنون من که عازم میدان نبرد هستم شهادت را کاملا در وجودم لمس میکنم و ذره ای تردید بر من مستولی نیست و این را بدانید و آگاه باشید که من راهم را رفته¬ام، آگاهانه می روم و این را بدانید که شماها همیشه و هر وقت حق را تنها دیدید باید یاریش کنید وای بر شمایاران نیمه راه که در پیکار با دشمنان سستی میورزید و بهانه می جویید. خدا رو شکر می کنم که با اینکه که کاملا به سخنان امام جامه عمل نپوشانده ام باز راه نجات را یافته¬ام و به آن ادامه دادم که راه فی سبیل الله و شهید شدن است. از اینرو به خدای بزرگ و بی همتا توکل می¬کنم و بر چشم و دل به آفریدگار یکتا می¬ورزم و به راهی گام می¬نهم که رضای خدا در اوست و بار خدایا یا پیروزم کن، تا به کربلا برسم و یا شهادت را نصیبم کن تا به حسین بپیوندم و یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف توتیه اجر عظیما. 

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، قلب تپنده ملتها و این نجات دهنده قدس از چنگال صهیونیست ها. 

پدر و مادر عزیزم من هم اکنون که عازم جبهه جنگ هستم دیگر خود را برای شما نمی دانم بلکه برای خدا و اسلام می دانم. 

ما در آغوش اسلام جان گرفته ایم و بایستی در آغوش اسلام جان بدهیم و ببنید حسین چه می فرماید: ان کان دین محمد لا یستقیم الا یقتلی. 
اگر دین جدم محمد(ص) برقرار نمی گردد، استقامت نمی یابد جز با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید و اینک پدر و مادر عزیزم دین خدا و رسول خدا در خطر است و با کشته شدن من باقی می¬ماند و استقرار می¬یابد پس خوب است که ما جان خود را فدای دین راه نمائیم. و حال ای مسلسلها مرا دریابید که من هم راهم را دریافته ام و شناخته ام. 

و از شما می خواهم که هنگامیکه خبر شهادت مرا شنیدید یک قطره اشک برای من نریزید زیرا در این صورت روح من از شما راضی نخواهد بود و بایستی افتخار کنید که جوان شما در راه اسلام اگر خدا قبول کند شهید شده است و شما ای خواهر و برادرانم با دعا کردن به امام عزیز مشت محکمی بر دهان این ابلهان کور دل بزنید و شما ای همرزمان و ای بسیجیان شجاع و غیورسنگرها را محکم بدارید و مساجد را رها نکنید. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و به امید طولانی شدن عمر رهبر عزیزمان امام خمینی. 



درباره شهید


نام:   ابراهیم  
نام خانوادگی:بهادری     
نام پدر:اکبر     
شماره شناسنامه:  33             
تاریخ تولد: 1346/02/01    
عضویت:بسیجی        
تاهل:مجرد        
محل شهادت:شلمچه     
تاریخ شهادت:1365/10/19     
محل تولد:فیروزآباد

 زندگینامه شهید ابراهیم بهادری      

شهيد ابراهيم بهادري در سال 1346 در شهرستان فيروزآباد ديده به جهان گشود . از همان آغاز کودکي با مشکلات و سختي هاي زندگي آشنا شده و کودکي آب ديده و با تجربه به بار آمد . از همان ابتداي کودکي به مسائل ديني و اخلاقي علاقه مند بود و هر چه بزرگتر مي شد در ميان آشنايان و به خصوص فقرا و نيازمندان محبوب تر مي شد . زيرا در کمک کردن به آن ها هميشه ثابت قدم بود و از هيچ کمکي دريغ نمي کرد . او خود با فقر بزرگ شده بود و به خوبي فقر را درک مي کرد . چون در آمد پدر خانواده کفاف زندگي را نمي داد او نيز به شغل کارگري مشغول بود و از اين راه در تأمين معاش خانواده سهيم بود . در تاريخ 1/9/1362 به خدمت مقدس سربازي رفت و در پادگان آموزشي شهيد دستغيب مشغول به خدمت شد پس از پايان دوران سربازي تصميم گرفت که به جبهه حق عليه باطل برود تا اين که در تاريخ 19/10/1365به منطقه شلمچه اعزام شد در عمليات کربلاي 5 شرکت کرد پس از رشادت هاي فراوان که از خود نشان داد بر اثر جراحات وارده شربت شهادت را نوشيد و به ديدار عاشقان رفت . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام 


    


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/2/20 11:27:31
جمعه 22 خرداد 1394  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد امین احمدی

وصیتنامه شهید محمد امین احمدی
خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت کنید. برایم گریه نکنید لباس سیاه نپوشید و اگرگریه می-کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید.

              
 ما هر چه داریم از اسلام است و کسی که اسلام دارد از هیچ قدرتی بیم و هراس ندارد. از تمام اقشار مردم خواهشمندم که ادامه دهنده راه امام حسین(ع) باشند. که راه حقیقت و ابقا حقوق مسلمین است. از مردم عزیز خواهشمندم که زیر بار ظلم و ستم نروند، به همین دلیل باید تا آخرین قطره خونمان، حقمان را از ظالم بگیریم و ظالم را هر کسی که باشد ریشه کن کنیم. زیرا می¬خواهیم این انقلاب زمینه ساز حکومت مهدی (عج) باشد. خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت کنید. برایم گریه نکنید لباس سیاه نپوشید و اگرگریه می-کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید.


درباره شهید

زندگینامه شهید محمد امین احمدی 
     
 در سال 1350 در روستای دالان عمویی جاوید از توابع شهرستان ممسنی، چشم به جهان گشود. در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و تحصیلات را با مشکلات زیاد و توام با فقه تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد. با توجه به مشکلات مادی که گریبانگیر خانواده¬اش بود مجبور به ترک تحصیل شد. در مدرسه بسیج این علاقه افراد نسبت به امام خمینی (ره) بود که همه را دور هم جمع و در قالب بسیج مردمی شکل داده بود. پس از اعزام در سال 1361 به منطقه جنگی تا سال 1365 بارها حضور خود را در دفاع از خاک ایران اسلامی اعلام کرد. در جبهه دلاوری خضوع‏، خشوع، و صبوری¬اش شهرت خاصی داشت. سر انجام در سال 1365 در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پس از شهادت در حدود 20 روز پیکر پاکش در منطقه عملیاتی در زیر آتش دشمن باقی ماند. زمانی که عملیات کربلای پنج توسط رزمدگان اسلام با موفقیت به پایان رسید جنازه مطهرش به شهر نورآباد انتقال یافت و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.      

          
     
نام:محمد امین
نام خانوادگی:احمدی
نام پدر:محمدرفیع
شماره شناسنامه:544
تاریخ تولد:1350/06/06
تاهل:مجرد
 محل شهادت:شلمچه 
تاریخ شهادت :1365/10/04
محل تولد:نورآباد(فارس)


نگارنده : fatehan1 در 1393/3/7 11:42:15
جمعه 22 خرداد 1394  4:09 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها