0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید طالب ابراهیمی

وصیتنامه شهید طالب ابراهیمی
من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم .


بسم الله الرحمن الرحیم

من امروز که این وصیتنامه را می نویسم ، همچون میثم تمار آماده و مهیا هستم که با دشمنان اسلام و مسلمین بجنگیم. من افتخار می کنم که از طبقه محروم جامعه هستم و ما مستضعفین هستیم که به جبهه می رویم تا از کیان اسلام دفاع کنیم . من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد و علی می کنم افتخار میکنم که ایدئولوژی ام اسلام است ، اسلامی است که به من بفهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم.

در واقع زمانی توانستم اسلام واقعی را بیابم که پا به بسیج نهادم و از جو درونی بسیج استفاده کردم و بهتر توانستم به مکتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب می کنم و از این انقلاب الهیچه در جبه داخلی و چه در جبهه خارجی حراست و پاسداری می نمایم، ملت عزیز و شهید پرور ایران وصیت من اینست که قدر این انقلاب بدانید و هیچ گاه از فکر این انقلاب خارج نشوید . و دست از رهبری پیامبر گونه امام امت بر ندارید که به ذلت و خواری کشیده خواهید شد . دوستان من اگر از من خطایی دیدید به بزرگی خودتان از  من ببخشید و همیشه بر ضد منافقین باشید و همچون گذشته دست از سر آنها بر ندارید.

مادر جان ! بعد از شنیدن خبر شهادت من خواهش می کنم اشک نریزید و به خواهرانم بگو که برای من نگریند  که اجر و صواب من کم می شود و همچون زینب که در بالای سر بریده برادرش بود مقاوم و استوار باشید و هیچ خللی در روحیه ی انقلابی شما رخ ندهد.

برادرانم! هرگز از اینکه شهید شده ام ناراحت نشوید و همچون امام خود مقاوم بایستید و دفتر و کتابم را اسلحه ام را بردارید و راهم را که همان راه علی اکبر است ادامه دهید.

پدر جان ! به بزرگی خودت مرا ببخش که من در حال تو خیلی بد بودم شرمنده هستم و الان پشیمان شده ام و همچون امام حسین تا بر بالین پسرش آمد ، بیا و حاضر شو و پیام مرا به همکلاسانم برسان که تو پیام رسان خوبی هستی . همکلاسانم! هرگز نگذارید در مدرسه ها کسانی اخلال کنند و همواره در سنگر مدرسه بمانید و مشتی محکم به دهان منافقین بزنید.




  
درباره شهید

نام پدر: محمد

نام مادر:فضه

تاریخ تولد:1344

محل تولد: بردستان

تحصیلات: دوم متوسطه

وضعیت اشتغال: دانش آموز

عضویت: بسیج

تاریخ شهادت:2/1/1361

محل شهادت: شوش

عملیات: فتح المبین

محل دفن: بردستان

 پرواز تا بی نهایت

تقویم ایّام سال 1344 را نشان می داد ، عقربه های ساعت دل نگران و زمان منتظر قدوم نوزادی در خانه ای فقیر اما مذهبی بود. در گوشه ای از بردستان و در محله سادات پا به حیات می گذارد. نامش را «طالب» انتخاب می کنند. پدر و مادری برق نگاهشان از تولد او ، همه را تحیر می سازد ، آرام و متین ، لبخند را بدرقه همسایگان و اقوام و خویشان می سازند. کودک آرام آرام روزگار را سپری می سازد ، همبازی هایش از او به نیکی یاد می کنند.

همسایه بود با شهدا نوجوانی اش                      با جنگ رفته  بود تمام جوانی اش

ما با هم همسایه بودیم و درب خانه هایمان رو به روی همدیگر بود . اغلب اوقات را با هم به سر می بردیم . خانواده ای مذهبی و با ایمان بودند . فقیر بودند و بی آزار و با تنگدستی و فقر روزگار را سپری می کردند . در سال های مدرسه ، از نظر درسی از همه غنی تر بود و همکلاسی ها همه به او نیازمند بودند . در تمامی درس ها پیشتاز بود ، انشاء را خوب می نوشت ، نه تنها ما ، بلکه معلم ها هم از انشاهای او ذوق زده نشان می دادند. آرزویش و علاقه اش خلبانی بود و شاید هم آرزوی پرواز تا بی نهایت. به نمازش اهمیت می داد و هیچ گاه مسجد را رها نمی کرد . با هم در یک تیم فوتبال بازی می کردیم ، دروازه بان تیم ما بود . روح و روان جوانان و نوجوانان در آن سال ها از سلامت برخوردار بود ، معنویت را می شد یه وضوح دید ، ریا جایی نداشت و همین امر بود که هر روز یکی از بچه ها امام جماعت می شد . اعتماد بود ، تقوا بود ، خلوص بود ، صفا و صمیمیت بود و آن روزگار تصور روزگاری چنین نداشتیم. هر چه بود برای خدا بود.  

 
طالب شهادت

از زمانی که به مکتب رفتم با هم بودیم ، با هم قرآن را ختم کردیم و با هم وارد مدرسه شدیم با خانواده اش رفت و آمد کامل داشتیم با اینکه فقیر و تنگدست بودند ولی هیچ کس فقر را در نگاهش نمی دید و بارها شده بود که تمام روز را گرسنه می ماند و شکوه ای نمی کرد. در درس و بحث کم نظیر بود و فوتبال را خوب بازی می کرد و دروازبان خوبی بود و در سال های حماسه بزرگ به معنای واقعی کلمه طالب شهادت بود و در جبهه همه به عنوان کسی که به زودی شهید می شود . انگشت اشاره را به سوی او نشانه می رفتند. 

عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی در او موج می زد ، اهل مطالعه بود . در آن روزها ، روستا دارای کتابخانه ای ساده بود و او به عنوان پایه گذار کتابخانه روز وشب را در آنجا سپری می کرد ، به عنوان مسئول کتابخانه ، مأمن و جایگاه برای همفکران و دوستانش قرار داده بود ، بحث می کردند و می نوشتند و می خواندند. سال های حضورش در کتابخانه به عنوان مؤثر ترین دوران شکل گیری نوجوانی و جوانی اش قلمداد می شود.

از بنیان گذاران کتابخانه بود و دوست داشت همه اهل مطالعه و کتابخوان شوند. فعالیت های شبانه روزی او سبب شده بود که کتابخانه پایگاهی برای نیروهای انقلابی باشد و جایگاهی برای مبارزه با کج اندیشان ، با اینکه سن و سال کمی داشت ولی افراد با سواد نیز از مباحثه با او کم می آوردند. در جذب بچه ها و تشویق آنان به کتابخوانی مؤثر بود . در همه زمینه ها استعداد بالقوه و خوبی داشت و در همه زمینه ها فعالیت می کرد. هم مسئول کتابخانه بود هم عضو انجمن ابوذر و هم دروازبان تیم فوتبال در زمان جنگ نیز یا در جبهه بسر می برد یا در کتابخانه مه در آن زمان پایگاه نیروها و بسیج شده بود . خاطرات روز و شب های حضور در بسیج و کتابخانه هرگز از ذهن پاک نمی شود. 

سال های آغازین جنگ تحمیلی از ساختمان کتابخانه به عنوان بسیج استفاده می شد و عده ای از جوانان  به عنوان نیروهای مردمی کار حراست از روستا را بر عهده داشتند و هم آنجا نیز پله صعودشان به جبهه می شد. شب ها به عنوان نگهبان در بسیج فعالیت می کردند . شبی از فرط خستگی در حین نگهبانی خوابم برد ، صبح که بیدار شدم ، متوجه شدم در جایی غیر از پست نگهبانی خوابیده ام ، خیلی تعجب کردم ، که صدای او مرا متوجه ساخت گفت: هنوز زنده ای؟ گمان کردم مرده ای . دیشب سرنگهبانی خوابت برده بود . من تو را به اینجا آورده ام و این از روحیه ایثارگری و مجاهدت او بود . 

 سال های حضورش در کتابخانه و انجام امورات فرهنگی و عضویت در انجمن اسلامی ابوذر از زبان یکی از دوستان او شنیدنی است.

من مسئول حزب الله و مسئول انجمن اسلامی بودم و ارتباط خاصی با همه جوانان داشتم. یکی از اتاق های خانه ام مقر انجمن بود که اغلب جوانان به آنجا می آمدند. از لحاظ اعتقادی مجبور بودیم با یک سری جریان های انحرافی که در جامعه وجود داشت مبارزه کنیم . با یک سری تلاش هایی که انجام شد توانستیم ساختمان کتابخانه را بسازیم که برای گرفتن مجوز ساخت کتابخانه به همراه زنده یاد سید محمد پوزش راهی روستای گنخک شدیم تا بتوانیم واسطه ای جهت گرفتن مجوز از مراجع پیدا نماییم. که این کار انجام شد و توانستیم شروع به ساخت نماییم. در این راه همه مردم و جوانان کمک شایانی نمودند. که بعد از تکمیل ساختمان ، مقر انجمن اسلامی و حزب الله به آنجا منتقل شد و عمده فعالیتها در آنجا بود . از همان ابتدا او به عنوان مسئول کتابخانه انتخاب شد ، به ایشان علاقه زیادی داشتم و بیشترین ارتباطم با او بود. اطلاعات عمومی خوبی داشت در درس و تحصیل موفق بود. بسیار خوشرو بود و در انجام ماموریت فرهنگی سعی وافری داشت هم مؤذن بود و هم مجری برنامه ها. با سن و سال کمی که داشت ولی بسیار پر جنب و جوش بود و فعال. تا دیر وقت در کتابخانه بود در مورد همه مسائل تحقیق می کرد و تمام نکات روزنامه ها و رادیوها را یادداشت می کرد.هیجان و شور سالهای جنگ همه جوانان این مرز و بوم را فرا گرفته بود و همه داوطلب رفتن به جبهه بودند. او نیز عاشق جبهه و جنگ بود و عاشق شهادت . ولی چون قد و قامت کوتاهی داشت ، مانع رفتن او به جبهه می شدند ، مرحله اول که ما اعزام شدیم او ماند و آن هنگام که ما بعد از چند ما برگشتیم او با کاروان دیگر اعزام شده بود . در مرحله دوم با هم اعزام شدیم. عملیات فتح المبین بود . دشمن با تمام توان حمله می کرد ، شب قبل از عملیات دعای کمیل را زمزمه کردیم ، او حالت عجیبی داشت ، بسیار اشک می ریخت ، گویا اصرار به اصرار شهادت خود را از خدای خویش طلب می کرد . عملیات شروع شد ، گروه و دسته ما باید دشمن را سرگرم و گیج می کرد و گروه و دسته ای که او نیز جزء آنان بود باید به دشمن حمله می کرد ، جنگ سختی در گرفت . نزدیکی های صبح ، مهمات تمام شد و او برای آوردن مهمات برگشته بود که در راه بر اثر اصابت گلوله در کنار درختی و بر بالای تپه ای به مرگ لبخند می زند. 

آتش دشمن بسیار سنگین بود و کسی نمی توانست اجساد مطهر شهدا را به عقب منتقل نماید. با تلاش رزمندگان غیور ، توانستیم دشمن را به عقب برانیم و اجساد مطهر شهدا را به پشت خط منتقل نماییم. در حالی که بدن پاره پاره « حسین حسن زاده» را جابجا می کردیم و به بدن غرق به خون او رسیدیم. اجساد را با آمبولانس انتقال دادیم. از روز اعزام تا روز تشییع پیکر مطهرش 40 روز طول کشید . اخلاص او فراموش شدنی نیست ، صدایش عارفانه بود و تحقیق و مطالعه بود . به امام عشق و علاقه نشان می داد ، بزرگ منشی و اخلاق نشانگر ایمان او بود . توصیه ی همیشگی اش این بود: سنگر مدرسه را خالی نکنید. 

یکی از همکلاسیهایش می گوید: با هم در یک کلاس درس می خواندیم. بسیار مؤدب و با شخصیت بود . در کارهایش عشق و علاقه و جدیت موج می زد . از لحاظ درس شاگرد ممتازی بود ، با آنکه بیشتر در کارهای فرهنگی شرکت می کرد ولی هیچ گاه از نظر درس عقب نمی افتادو بسیار پر جنب و جوش و فعال بود . به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و مقالات و نوشته های خوبی داشت ، خط قشنگی داشت ، انشا را خوب می نوشت و خوب قرائت می کرد ، در زمان جنگ ما سال چهارم دبیرستان بودیم ، همه حال و هوای عجیبی داشتند و هر کس به طریقی می کوشید تا خود را به جبهه برساند ، با آنکه سن و سال کمی داشتیم ولی با اصرار زیاد توانستیم به جبهه ها اعزام شویم . حدود 48 نفر بودیم که در اهواز ما را به 3 دسته تقسیم کردند که او  و حسین حسن زاده و عبدالحسین بلغار از ما جدا شدند.

آن زمان همه به فکر حفظ آبرو و حیثیت نظام بوند ، همه فعال بودند . اختلافات را کنار گذاشته بودند و به کارهای فرهنگی می پرداختند . یکدل و مهربان و در تمام کارها یار و مددکار هم بودند. 

و سرانجام روح پاکش دومین روز از بهار 1361 در منطقه شوش و در عملیات فتح المبین که به عنوان آر پی چی زن در صف لشکریان توحید ، عاشقانه نبرد می کرد ، به پرواز در آمد و در روز تشییع شهیدان ابراهیمی و حسن زاده اولین تجمع مردمی در سال های آغازین جنگ و تصویری است که هیچ گاه از ذهن نگارنده پاک نمی شود .

او معنی عشق و آیه ایمان بود                         تا بنده ترین ستاره عرفان بود
« طالب» که کتاب عشق را می فهمید               از جنس شکوفه ی باران بود 

 

 

 


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/7/5 11:19:26
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:22 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید تیمور نیک روش

وصیت نامه شهید تیمور نیک روش
ای جوانان با شما هستم مبادا در کنج خانه بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد.


بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
با حمد و ستایش حضرت باری تعالی و با درود بر پیامبران به ویژه پیامبر بزرگ اسلام پایان بخش رسولان و اهل بیت عصمت و طهارت و نائب بر حقش حضرت صاحب الزمان(عج) و حضرت امام خمینی(ره) و درود و رحمت خداوند بر شهدای گران قدر صدر اسلام تا کنون
شخن خود را با چند سطری خطاب به هموطنان عزیز انشا کرده باشم که ای منافقان ،غافلان و از دنیا بی خبران از خواب غفلت بیدار شوید تا بتوانید خود راب ه ساحل نجات برسانید.شما قضاوت کنید وقتی دزدی وارد خانه شما میشود و خانواده شما را تهدید می کند و حتی ان ها را می کشد و اموال شما را به یغما میبرد آیا شما او را رها خواهید ساخت و تلاشی نمی کنید. مسلماً درپی او روان خواهی شد مگر این که بی غیرت باشی.
بنابراین ،چرا نباید جهاد کرد؟چرا در مقابل کفر ایستاده ایم و چرا جان فشانی می کنیم؟
ای منافقین کوردل شما هرگز درک نخواهید کرد.
شما میدانید که این جنگ استعمارگران و جهانخواران و ستمکاران است که آن را بر ما تحمیل کرده اند .می خواستند دین و شرف و حیثیت و ناموس ما را ببرند و به خطر اندازند و سرزمین ما را از چنگمان به بیرون اورند.


البته خدا خود دین خود را حفظ خواهد کرد و احدی را یارای مقابله با او نیست. این من و شماییم که در حیطه امتحان الهی قرار گرفته ایم و باید خودمان را به ریسمان الهی بچسبانیم و متفرق نشویم. ای مردم به یاد بیاورید گفته مولا علی را که در جنگ با یارانیان خطاب به ملت عرب فرمودند: ای مسلمانان همین مردمی که شما با ان ها می جنگید تا ان ها را مسلمان کنید روزی فرا خواهد رسید تا با شما بجنگند و شما را مسلمان کنند.
آیا آن روز فرا رسیده است؟ آیا آن روز امروز نیست که مولا فرمود .
به تاریخ مراجعه کنید که اگر غیر از امروز روزی را یافتید به ما هم خبر دهید.
پیروان واقعی پیامبر و معصومین و ولایت فقیه کسانی هستند که به گفته آنان عمل کرده و درحد توانایی از هر نظر راه انان را ادامه میدهند و اگر در وجود خود این طور نیستی بیهودگی را کنار بگذار و لاف نزن.
ای جوانان با شما هستم مبادا در کنج خانه بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد.
ای مادران مبادا عجز و لابه سر دهید که در این صورت زینب کبری سزاوارتر بود ولی این کار را نکرد و هم چوعلم در مقابل یزیدیان سربرافراشت.
البته نمی گویک گریه نکنید.اگر گریه های شما برای جدای ما است که ان خوب است ولی اگر به خاطر دنیا است و این که ناکام از دنیا رفته ایم گریه شما زشت و ناپسند است .مگر ما کجا رفته ایم ؟مگر شما هم به آن جا نخواهی آمد؟فکر می کنید تا ابد زنده خواهید ماند، خیر .اگر دنیا جای ماندن بود و وفا می کرد به علی و پیغمبر وفا می کرد.
ما از خداییم و به سوی او بازمی گریدم.
برای من لباس سیاه بر تن نکنید لباس سیاه مکروه است
صورت ها را نخراشید که مرتکب معصیت شده اید.
اگر می خواهید برایم نیکی بفرستید برایم قرآن بخوانید و دعا کنید و از مخارج بیهوده صرف نظر کنید
خداوند یار و یاور شما باد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
من ا...التوفیق
تیمور نیک روش


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/23 12:4:44
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:23 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمود کاوه

وصیتنامه شهید محمود کاوه
دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد.

قسمتی از وصیتنامه شهید محمود کاوه

بسم رب الشهداء و الصدیقین

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند.



********

شهادت شهادت پیامی ز قرآن                 براه خـدا و ز بهر ضعــیفان

ز بهـر مسلمـان چنین گفته یزدان             شهادت شهادت بود خط پایان

شهادت شهادت سـرود خــدائی               شهـادت سعادت شهادت رهائی

ای خدا امشب راه تو را می پویم            مهر تـو را می جویم شادان روم

۱- خدمت پدر و مادر خواهر و برادر و همه اقوام دوستان و خواهران و برادارن دینی سلام عرض میکنم وامیدوارم را ببخشید .

۲- بعد از کشته شدنم اگر جدی از من جسدی باقی ماند آنرا پیش پدر و مادرم ببرید تا در هر جا که خواستند دفن نمایند .

۳- ای پدر و مادر گرامی اصلا ناراحت نباشید از اینکه من کشته شدم چون من در راه هدفم که رسیدن به اسلام واقعی میباشد کشته شده و کشته شدن در راه اسلام و قرآن نیز همان شهادت است و شهادت آرزوی هر مسلمان واقعی میباشد که اسلام را درک کرده باشد مسلمانی که میخواهد خدا گونه بشود و خدا گونه باشد .

به مادرم دلداری بدهید و به او بگوئید که ناراحت نباشد و به مادران دیگر بیاموزد که فرزندانی داشته باشند که در راه اسلام قدم برمی دارند و در راه اسلام کشته شوند مادرم این را نیز بداند که او در فردای در پیش فاطمه رو سپید است چون او نیز شهید داده است .

۴- از همه برادران و خواهران دینی میخواهم که راه مرا که راهی جز راه اسلام و امام خمینی نمیباشد ادامه دهند و تا پیروزی کامل مبارزه نمایند .

۵- همیشه با یکدیگر با ملاطفت و مهربانی رفتار نمائید . با دشمنان اسلام و منافقین سرسختانه بجنگید و جهاد نمائید .

الله اکبر خمینی رهبــر . مبارزه و جهاد تا پیـروزی کامل و برقراری جمهوری اسلامی .




درباره شهید


شهید محمود کاوه

فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا

نام پدر: محمدرضا

تولد: ۱ خرداد ۱۳۴۰

محل تولد: مشهد

تاریخ شهادت: ۱۱ شهریور ۶۵

نحوه ی شهادت: اصابت گلوله توپ

محل شهادت :حاج عمران

محل دفن: بهشت ثامن مشهد



 **تولد و کودکی

سال ‌١٣۴٠ هجری شمسی در مشهد مقدس متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می‌آمد، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت. وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا می‌کرد.

کاوه دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. از آنجا که خواست پدرش به هنگام تولد محمود، این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبی و مشورت پدر وارد حوزه علمیه شد و همزمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.

با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل مساجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهره‌های فراوانی برد و ره‌توشه‌های همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانش‌آموزان منتقل کرد. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) می‌پرداخت و فعالانه در راهپیمایی‌ها و درگیری‌های زمان انقلاب شرکت داشت.

**فعالیت‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی، کاوه جزو اولین عناصر مؤمن و متعهدی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد پیوست و پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت. پس از آن برای حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی(ره) در یک ماموریت شش ماهه به تهران عزیمت کرد و با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب اعزام شد. مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت او را برای آماده‌سازی و آموزش نیروها به مشهد فراخواندند.



**شهید کاوه در کردستان

علی‌رغم اینکه برای آموزش نیروها اهمیت بالایی قائل بود و مسوول مستقیم او زیاد تمایل نداشت وی را (که از مربیان دلسوز و قوی محسوب می‌شد) به جبهه اعزام کند، اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و در صحنه‌های کارزار انقلاب و ارزش‌های آن عملاً دفاع کند. بنابراین در اولین فرصت با جلب رضایت فرمانده پادگان به دیار کردستان (که در آن زمان توسط گروهک‌ها و عناصر ضدانقلاب دچار مشکلات و آشوب شده بود)، عزیمت کرد.

او که به همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود، به دلیل لیاقت‌ها و مهارت‌هایی که داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده یک گروه دوازده نفره انتخاب شد.

کاوه در این منطقه برای مبارزه با ضدانقلاب – که از حمایت‌های خارجی برخوردار بود و با جنایاتی هولناک، توطئه شوم جدایی ان نقطه از میهن اسلامی را در ذهن می‌پروراند – شب و روز نداشت و به دلیل تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعت و روحیه شجاعت‌طلبی که داشت، در مدت کوتاهی به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و در این زمان با ناباوری همگان همراه تعداد کمی نیرو، عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام را با شهامت غیرقابل وصفی طرح‌ریزی و‌۴۵ کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض ‌٢۴ ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد کرد.

ضدانقلاب که با برخورداری از سلاح و امکانات و نیروی رزمی فراوان،عرصه را برای نیروهای نظامی و انتظامی تنگ کرده بود و جنایات فجیعی مرتکب می‌شد، با ورود جوانان دلیر و متعهدی چون کاوه به صحنه عملیات،به این نتیجه رسید که ماندن در کردستان برایش سنگین تمام خواهد شد.

کاوه و همرزمانش با عملیات پی در پی، مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستأصل کرده بودند تا جایی که ضدانقلاب در اوج استیصال و درماندگی برای زنده یا مرده او جایزه تعیین کرده بود.



**نقش کاوه در تیپ ویژه شهدا


به دنبال عملیات سرنوشت‌ساز نیروهای سپاهی در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا (که فرماندهی آن بر عهده شهید ناصر کاظمی بود) کاوه به عنوان فرمانده عملیات این تیپ انتخاب شد. پس از مدت کوتاهی از فعالیت او در این مسوولیت (که با آزادسازی بسیاری از مناطق همراه بود) آوازه تیپ ویژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب‌ها را متحیر ساخت که به کلی روحیه خود را از دست دادند و در مقابل هر یوریش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح می‌دادند و می‌دانستند که مقاومت در مقابل این یگان جز خسارت و نابودی ثمری نخواهد داشت.

آزادسازی سد بوکان و جاده ‌۴٧ کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائین‌دژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیلر و اشتوزنگ ،آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت که به عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضدانقلاب به شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیوئی آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه «آلواتان» و آزادسازی زندان دوله‌تو و هلاکت بیش از ‌٧۵٠ نفر از ضدانقلاب شد،از جمله نبردهای تهاجمی بود که توسط شهید کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح‌ریزی و به اجرا گذاشته شد. تعداد عملیاتی که بوسیله کاوه علیه ضدانقلاب فرماندهی شد آن قدر زیاد است که ذکر نام تمامی آنها در این مختصر میسر نیست.

او که پس از شهادت سرداران رشید اسلام، شهید ناصر کاظمی ، شهید محسن گنجی زاده وشهید محمد بروجردی در خرداد‌١٣۶٢ رسما به فرماندهی تیپ منصوب شده بود، با تلاش همه جانبه برای آموزش،سازماندهی و آماده‌سازی نیروها از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید.

بنا به صلاحدید فرماندهی سپاه در تاریخ ‌٢٩/۴/۶٢ تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت تا در عملیات برون‌مرزی والفجر ‌٢ که در منطقه حاج عمران انجام می‌گرفت، شرکت کند. در این عملیات، کاوه با هدایت قوی رزمندگان، اهداف از پیش تعیین شده تیپ از جمله ارتفاعات ‌٢۵١٩ را با موفقیت به تصرف درآورد.

همزمان با عملیات والفجر ‌۴ ماموریت پاکسازی محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دموکرات‌ها و منافقین) به این تیپ واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور نیز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری، تالشو روستای اسلام‌آباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکرات‌ها را تصرف کردند.

تیپ ویژه شهدا سال ‌۶٣ در عملیات بدر همراه با سایر یگانهای سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ ‌٢٣/۴/۶۴ در عملیات قادر (همراه با یگانهایی از ارتش جمهوری اسلامی) در جبهه شمالی سیدکان عراق باعث بر هم زدن آرایش نظامی دشمن شد. همچنین در عملیات پشتیبانی والفجر ‌٩ که در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قوای دشمن و تصرف بخشی از خاک آنان نقش مؤثر داشت که هر کدام نشانی از دلاوری‌ها و حماسه‌آفرینی کاوه و یارانش را در خود ثبت کرده است.

**ویژگیهای اخلاقی شهید محمود کاوه

صفات ارزنده و ویژگی‌های ایمانی محمود کاوه باعث شد که خود را وقف انقلاب کند و با اهمیتی که کردستان برای وی داشت خود را فرزند کردستان معرفی می‌کرد. روحیه والا و انسان‌دوستی او به قدری در اطرافیان اثر می‌گذاشت که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه آن، کاوه و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل شد،مردم مهاباد با پای برهنه زیر پیکر پاک و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سینه می‌زدند و اشک می‌ریختند و ضدانقلاب را نفرین می‌کردند.

او با الهام از سخن خداوند که در وصف مومنان بیان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماء بَینَهم»، در قلب مردم و نیروها جای گرفته بود و هیچ انگیزه‌ای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزشهای الهی نداشت.

کاوه در عین حال که تمام اوقاتش را برای مبارزه به کار می‌بست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن کریم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت می‌کرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسیر می‌کرد.

روحیه اطاعت‌پذیری و ولایتی، هوش سرشار و چابکی در عملیات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بی‌باکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله ویژگی‌های شخصیتی محمود کاوه است.




با وجودی که در مقابل ضدانقلاب سازش‌ناپذیر، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تیپ با نیروهای تحت امر خود برخوردی بسیار متواضعانه و باصفا و صمیمی داشت و همین تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیروها داشته باشد. کاوه در قلب نیروهای بسیجی و سپاهی جای داشت. او مصداق بارز تلفیق محبت و قاطعیت در امر فرماندهی نظامی بود.

روزی یکی از نزدیکان وی به منطقه آمده بود. یکی از برادران تقاضا کرد که کار مناسبی به او محول کند، کاوه پاسخ داد: همه بسیجی‌ها فامیل من هستند.

در بعد آمادگی جسمانی، هیچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی نیروها را بالا می‌برد. همواره برای تشویق بچه‌ها می‌گفت: موفقیت من در کوههای بلند کردستان مدیون ورزش است. او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ چریک شده بود نه با درسهای تئوری.

کاوه همیشه راهگشای عملیات بود، هرجا که کار گره می‌خورد او رهگشا بود و هر کجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده پولادین او به همه آن عزیزان، روحیه‌ای تازه می‌بخشید. او برای اینکه بتواند عملیات را بهتر هدایت کند با سلاح پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد.

با اینکه بارها در صحنه‌های عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه باز می‌گشت و در برخی از مواقع نیز نیروها او را با سر و بدن باندپیچی شده می‌دیدند که در میانشان حاضر می‌شد و آماده پذیرش ماموریت و اجرای عملیات بود.

سرتیپ شهید حسن آبشناسان– فرمانده لشکر ‌٢٣ نوهد – می‌گوید: اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود باید با تیپ ویژه شهدا پیش برود.

او دارای فضایل روحی و اخلاقی ویژه‌ای بود و انجام کار خالصانه و بی‌ریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد و همواره سعی می‌کرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشیان نیز او را از خود می‌دانستند.

**نحوه شهادت محمود کاوه

دهم شهریور ماه ‌١٣۶۵، روزی است که روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه‌الله الاعظم(عج) در عملیات کربلای ‌٢ بر بلندای قله ‌٢۵١٩ حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را که شهات بود، دریافت کرد و به بارگاه عزالهی فراخوانده شد.

ویژگی‌های درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسئولیت‌های مختلف درسی است بس بزرگ برای همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامی، تا با به کارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، نمونه‌هایی از لشکریان مخلص حضرت بقیةالله العظم(عج) باشند و خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن، همواره مهیا و آماده سازند.


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/11 10:9:20
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:23 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشی از وصیت نامه شهید علی فرج پور

بخشی از وصیت نامه شهید علی فرج پور
بنده علی فرج پور در این موقع حساس تکلیف شرعی دانستم که در این جنگ حق بر علیه باطل از هستی خود در راه مکتبم که قرآن است به رهبری امام امت خمینی بت شکن گذشته و در مقابل دشمن قرآن، صدام و صدامیان و منافقان زمان بجنگم


بخشی از وصیت نامه شهید علی فرج پور 26/11/62

بسم الله الرحمن الرحیم
بنده علی فرج پور در این موقع حساس تکلیف شرعی دانستم که در این جنگ حق بر علیه باطل از هستی خود در راه مکتبم که قرآن است به رهبری امام امت خمینی بت شکن گذشته و در مقابل دشمن قرآن، صدام و صدامیان و منافقان زمان بجنگم و تا آخرین قطره خونم از اسلام عزیزم و از ولایت فقیه دفاع کرده و بلکه راه حضرت سیدالشهدا حسین ابن علی (ع) و به ندای هل من ناصر ینصرنی جواب داده باشم و آرزومندم جانم را به عنوان یک برگ سبز در راه انقلاب ایران که نزد من امانت می باشد به صاحبش که خداوند یکتاست داده باشم و در صورت شهید شدن از پدر و مادر مهربانم و از فامیل هایم انتظار دارم به خانواده ی بنده محبت بنمایند و تقاضا دارم اگر لباس سیاه به خاطر من به تن پوشیده اند بعد از اربعین ام در بیاورند.



درباره شهید


شهید علی فرج‌پور متولد اسفند ماه سال 1333 اهل تبریز است که در اسفند ماه سال 1362 طی عملیات خیبر در منطقه عملیاتی مجنون به درجه رفیع شهادت نائل گشت و مهرماه سال 91 توسط جست‌وجوگران نور تفحص و بعد از دو ماه در معراج الشهدا آذرماه همان سال به‌همراه 3 شهید گمنام دیگر وارد همدان شد.

2 شهید گمنام در دانشگاه آزاد تویسرکان و شهید فرج‌پور با عنوان گمنام به‌همراه شهید دیگر در دانشگاه علوم پزشکی همدان به خاک سپرده شد.

تا اینکه مردادماه امسال مرکز تحقیقات و ژنتیک انسانی ایران اعلام کرد که انتساب خونی شهید آرمیده در دانشگاه علوم پزشکی با خانواده‌ای ساکن تبریز مطابقت داشته و نتیجه آزمایشات مثبت است.

این شهید به‌نام "علی فرج‌پور" فرزند اسدالله و اهل تبریز است که در اسفند ماه سال 1333 متولد و در سن 29سالگی طی عملیات خیبر در جزیره مجنون به مقام رفیع شهادت نائل شد.

این شهید بسیجی گرانقدر از لشکر 31 سپاه عاشورای تبریز و از جامعه بسیجی کارگری و کارگر کارخانه تراکتورسازی تبریز و ورزشکاری علاقه‌مند و فعال در رشته کوهنوردی و سنگ‌نوردی بوده که از وی 3 فرزند تحصیل‌کرده به یادگار مانده است، ضمن اینکه پدرو مادر شهید به رحمت ایزدی پیوسته‌اند.


نگارنده : fatehan1 در 1393/7/7 10:33:43
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:24 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید صادق کلهر

وصیت نامه شهید صادق کلهر
فقط و فقط  زیر عکسم بنویسید: «پاسدار امام زمان (عج) بود.»

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت‌نامه‌ی خویش را شروع می‌کنم: 

با سلام و درود بر شهیدان، رهروان پاک راه خدا، انبیا (س) و امامان (علیهم السلام) و با سلام و درود بی‌کران بر تمام شهیدان ـ از دوران حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم (ص) ـ و با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، این دلیرمرد تاریخ و امید مستضعفان. ما سال‌های سال در تاریکی‌ و ظلمت دنیا فرو رفته بودیم، که این مرد حق‌طلب و خداجو به پاخاست و به خاطر خدا و دین خدا قیام کرد. خانواده‌ی گرامی! به هیچ وجه حق گریه کردن بر جنازه‌ی من را ندارید. اگر می‌خواهید گریه کنید، بر حسین (ع) گریه کنید. اگر توانستید دین خدا را یاری کنید. جان شما و جان امام عزیز، خمینی بت شکن (س). سخنم با پدر و مادر عزیز و زحمت‌کشم: من در زندگی، رنج و مشقت فراوانی به شما داده‌ام؛ ولی امیدوارم که جانم را در راه شما فدا کنم، که راه شما، راه امام و راه خداست. امیدوارم هیچ وقت به من «جوان ناکام» نگویید؛ چون من در نهایت، کامم را گرفتم، که بهترین نعمت‌هاست.

 پدر و مادر عزیز! شما را به خدا سوگند می‌دهم که برای بنده گریه نکنید؛ زیرا بردباری و صبر شما بیشتر باعث شکست دشمن می‌شود. برادر گرامیام «مهدی» را به فراگیری دین مبین اسلام تشویق کنید و به او بگویید که حتماً راهم را دنبال کند. 
«چرا از شهادت می‌ترسید؟ مگر فرزندی را سراغ دارید که از پستان مادرش بترسد؟» امام حسین (ع) مادر جان! همیشه به تو گفته بودم که بنده امانتی هستم از طرف خدا پیش شما و روزی باید پیش او بروم و امروز، همان روز است. من را اگر خفه‌ام کنند، به خدا سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربان مصلحت نمی‌کنم. فقط و فقط ـ زیر عکسم بنویسید: «پاسدار امام زمان (عج) بود.» که ان شاء الله سرباز امام زمان (عج) باشم.

 «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگه‌دار.» عوض من هم، مرقد شش گوشه‌ی امام حسین (ع) را زیارت کنید.

۲۷/۱۲/۱۳۶۳

صادق کلهر




درباره شهید


شهید صادق کلهر دهم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای حزب دمکرات بر اثر شکنجه به شهادت رسید. مزار او در گلزار زادگاهش واقع است.


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/8 11:28:23
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:24 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر

وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر
مولای‌ من‌، یا اباعبدالله‌(ع‌)! با خداوند پیمان‌ بستم‌ و با شما عهد، که‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌، درحالی ‌که‌ جانم‌ را به‌ کف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاک‌ جبل‌ عامل‌ آمیخته‌ام‌.



بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌
سلام‌ بر مولا و سرورم‌ سیدالشهدا، امام‌ حسین‌(ع‌) و برادرش‌ اباالفضل‌العباس‌(ع‌).
سلام‌ بر سید و مولایم‌ حضرت‌ صاحب‌ العصر والزمان‌، امام‌ مهدی‌ منتظر(عج‌).
سلام‌ بر زنده‌ کننده‌ قیام‌ مسلمانان‌ و بنیانگذارانقلاب‌ اسلامی‌ مبارک ‌ایران‌، امام‌ خمینی‌(ره‌).
سلام‌ بر رهبر امت‌ اسلامی‌ و ولی‌ امر مسلمین‌ حضرت‌ آیت‌الله‌ سیدعلی‌خامنه‌ای‌(دام‌ ظله‌).
سلام‌ بر سیدالشهدای‌ مقاومت‌ اسلامی‌ "شهید سیدعباس‌ موسوی‌" وشیخ‌ الشهدایمان‌ "شهید شیخ‌ راغب‌ حرب‌".
سلام‌ بر رهبر عزیز، حضرت‌ حجت‌‌الاسلام‌ و المسلمین‌ سیدحسن‌ نصرالله‌(دام‌ ظله‌).
سلام‌ بر مجاهدان‌ مقاوم‌ و قهرمان‌ شجاع‌ِ مقاومت‌ اسلامی‌. رحمت‌ وبرکات‌ خداوند بر آنها.
مولای‌ من‌، یا اباعبدالله‌(ع‌)!
با خداوند پیمان‌ بستم‌ و با شما عهد، که‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌، درحالی ‌که‌ جانم‌ را به‌ کف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاک‌ جبل‌ عامل‌ آمیخته‌ام‌. همان‌طور که‌ خون‌ شما بر خاک‌ مقدس‌ کربلا ریخته‌ شد؛ و امروز به‌ عهدی‌ که‌ بسته ‌بودم‌، وفا می‌کنم‌.
مولای‌ من‌، یا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!
چقدر آروز داشتم‌ که‌ شهادتم‌ در مقابل‌ دیدگان‌ و وجود مبارک‌ شما باشد؛ ولی‌ طولانی‌ بودن‌ غیبت‌ شما و اشتیاق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاکت‌، موجب‌ شد که‌ نتوانم‌ بیش‌ از این‌ در انتظار بمانم‌. از خداوند می‌خواهم‌ که‌ با این‌ شهادت‌، اجر شهادت‌ در رکاب‌ شریف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرماید.
برادران‌ عزیزم‌، قهرمانان‌ دلیر مقاومت‌ اسلامی‌!
"اگر شما از آنان‌ به‌ رنج‌ و زحمت‌ می‌افتید، آنها نیز از دست‌ شما رنج‌ می‌کشند. با این‌ تفاوت‌ که‌ شما به‌ لطف‌ خدا امیدوارید و آنها امیدی‌ ندارند."
سوره‌ نساء ـ 104
برای‌ شما چند مورد را که‌ در رابطه‌ با خط‌ ما، اصول‌ اساسی‌ به شمار می‌رود، یادآور می‌شوم‌:
راه‌ جهادگرانه‌ ما، سخت‌ و طولانی‌ و پر از مشقّت‌ و ابتلائات‌ است‌؛ لذا برای ‌پیمودن‌ این‌ راه‌، باید تلاش‌ کنید تا روحیه‌های‌ عالی‌ و پاک‌ داشته‌ باشید؛ باید سینه‌ها را از هر گونه‌ تیرگی‌ و حجابی‌ که‌ انسان‌ را از خدایش‌ دور می‌سازد، پاک‌ کنید؛ همان‌ گونه‌ که‌ قبل‌ از من‌، برادران‌ شهیدم‌ به‌ شما توصیه‌ کرده‌اند، به‌ این‌ خط‌ شریف‌ تمسک‌ جویید و این‌ راه‌ را که‌ همان‌ طریق‌ مقاومت‌ است‌، بپیمائید؛ چون‌ این‌ راهی‌ است‌ که‌ خداوند فقط‌ ما را بر پیمودنش‌ برگزیده‌ است‌ و ما هم‌ نباید این‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهیم‌، و مهم‌تر از آن‌، این‌که‌ نباید خون‌ شهدا را ضایع‌ کنیم‌ و باید امانات‌ آنها را که‌ در نزد ماست‌، به‌ خوبی ‌پاسداری‌ کنیم‌.
بر دستورهای‌ فرماندهی‌ عزیز و فرماندهان‌ مقاومت‌ اسلامی‌ ملتزم‌ باشید. به‌ راهنمائی‌های‌ حضرت‌ رهبر ـ خامنه‌ای‌ جانم‌ به‌ فدایش‌ ـ و دبیر کل‌ حزب‌‌الله ‌لبنان‌ جناب‌ سیدحسن‌ نصرالله‌، ملتزم‌ باشید.
عکس‌های‌ شهدا را همیشه‌ مقابل‌ چشمانتان‌ قرار دهید و برای‌ محقق ‌شدن‌ اهدافی‌ که‌ آنها به‌ خاطرش‌ به‌ شهادت‌ رسیدند، سعی‌ و تلاش‌ کنید و درخط‌ آنها باقی‌ بمانید.
وصایای‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ به‌ فرزندانش‌ حسن‌ و حسین‌(علیهم‌السلام‌) را که‌ راه‌ و روش‌ زندگی‌ِ مورد رضای‌ خداوند را به‌ ما نشان‌ می‌دهند، و همین‌ طور وصایای‌ امام‌ خمینی‌ (قدس‌ سره‌) و راهنمائی‌های‌ ارزشمند و پر برکت‌ ایشان‌ را بخوانید، یاد بگیرید و به‌ آن‌ عمل‌ کنید.
قبل‌ از این‌که‌ در جنگ‌ شرکت‌ کنید، همان‌ طور که‌ برداشتن‌ اسلحه‌ را ضروری‌ می‌دانید، وضو گرفتن‌ را لازم‌ بدانید؛ چون‌ دستی‌ که‌ با وضوست‌ و می‌جنگد، ممکن‌ نیست‌ شکست‌ بخورد.
خانواده‌های‌ عزیزی‌ که‌ در نوار مرزی‌ و تحت‌ اشغال‌، همچنان‌ مقاومت‌ می‌کنید!
کمی‌ بعد از نوشتن‌ این‌ جملات‌ و کلمات‌، ان‌شاءالله‌ پیکرم‌ آتشی‌ خواهد شد که‌ اشغالگران‌ صهیونیسم‌ را که‌ هر روز و هر لحظه‌ در اذیت‌ شما سعی‌ و تلاش‌ می‌کنند، خواهد سوزاند. دشمن‌ گمان‌ می‌کند که‌ شما را ذلیل‌ کرده‌، لکن‌ هیهات‌. و پایان‌ این‌ آزار و اذیت‌ به‌ دست‌ مجاهدان‌ مقاومت‌ اسلامی‌، نزدیک‌ خواهد بود. ان‌ شاءالله‌.
خانواده‌ عزیزم‌!
بدانید که‌ اشغال‌ و اشغالگران‌ به‌ زودی‌ مضمحل‌ خواهد شد و ان‌ شاءالله ‌پیروزی‌ نزدیک‌ و آزادی‌ در راه‌ است‌ و سرنوشت‌ صهیونیست‌ها و مزدوران‌شان‌، کشته‌ شدن‌ و نیستی‌ است‌.
برادران‌ و خواهران‌ صابرم‌ در بازداشتگاه‌های‌ اشغالگران‌ در نوار مرزی ‌تحت‌ اشغال‌ و در فلسطین‌ اشغالی‌!
سلام‌ خدا بر شما؛ از خدا می‌خواهم‌ که‌ بر شما منت‌ گذارده‌ و شما را آزاد گرداند و من‌ نیز این‌ کار کوچک‌ را که‌ بازگو کننده‌ احساسات‌ من‌ نسبت‌ به‌ شما صابرین‌ است‌، به‌ شما هدیه‌ می‌کنم‌ و امیدوارم‌ که‌ این‌ هدیه‌ را از من‌ بپذیرید وان‌ شاءالله‌ به‌ زودی‌ برای‌ شما و به‌ خاطر شکنجه‌‌هایی‌ که‌ در طول‌ سال‌ها درشکنجه‌ گاه‌ها و زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها متحمل‌ شده‌اید، قیام‌ خواهم‌ کرد.
قلب‌های‌مان‌ با شماست‌ و شما را فراموش‌ نخواهیم‌ کرد. شما وجدان‌ بیداراین‌ امت‌ و مایه‌ کرامت‌ آن‌ هستند.
سلام‌ بر شهدای‌ انتفاضه‌ اسلامی‌ در فلسطین‌ اشغالی‌. 
سلام‌ بر کودکانی‌ که‌ از وطن‌ دور مانده‌اند.
سلام‌ بر مجاهدان‌ انتفاضه‌ اسلامی‌.
سلام‌ بر پدران‌ و مادران‌ شهدا. 
سلام‌ بر اراضی‌ مقدس‌.
سلام‌ بر قدس‌ شریف‌.
همانا گروه‌ گروه‌ مسلمانان‌ را می‌بینم‌ که‌ در مسجدالاقصی‌ به‌ امامت‌ حضرت‌ حجت‌ منتظر(عج‌) نماز بپا داشته‌اند.
برادرانم‌ در انتفاضه‌ اسلامی‌!
باید این‌ عمل‌ (عملیات‌ شهادت‌ طلبانه‌ خویش‌) را به‌ شما هم‌ هدیه‌ کنم‌ وان‌‌شاءالله‌ پیروزی‌ نزدیک‌ است‌ و این‌ وعده‌ای‌ است‌ که‌ خداوند به‌ ما داده‌است‌. بر شماست‌ که‌ بدانید دشمن‌ صهیونیستی‌ رو به‌ زوال‌ است‌ و زمین ‌مقدس‌ به‌ شما باز خواهد گشت‌ و این‌ وعده‌ الهی‌ است‌.
"و ما بعد از تورات‌ در زبور داود نوشتیم‌ که‌ البته‌ بندگان‌ نیکوکار من‌ ملک ‌زمین‌ را وارث‌ و متصرف‌ خواهند شد."
سوره‌ انبیاء ـ 105
خانواده‌ عزیزم‌!
از خداوند متعال‌ برای‌ شما صبر و شکیبایی‌ خواستارم‌. در شهادت‌ من ‌اندوهیگن‌ نباشید و از هیچ‌کس‌ پذیرای‌ تسلیت‌ نباشید و فقط‌ تبریکات‌ افراد را بپذیرید و به‌ گونه‌ای‌ برخورد کنید که‌ روز شهادت‌ من‌، روز خوشحالی‌ و سرورم‌ باشد. برادران‌ کوچک‌تر و برادرزادگان‌ کوچکم‌ را برای‌ پیمودن‌ راهی‌ که‌ من‌ رفتم‌، تعلیم‌ و آموزش‌ دهید و به‌ آنها یاد دهید که‌ من‌ برای‌ چه‌ چیز شهید شدم‌ و "آخر دعوانا ان‌ الحمدلله‌ رب‌ العالمین‌."
"و آنان‌ که‌ در راه‌ ما به‌ جان‌ و مال‌ جهد و کوشش‌ کردند، محققاً آنها را به‌ راه‌ هدایت‌ می‌کنیم‌ و همیشه‌ خدا یار نیکوکاران‌ است‌."
سوره‌ عنکبوت‌ ـ 69 
برادرتان‌ 
علی‌ اشمر



نگارنده : fatehan1 در 1393/4/24 9:32:20
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:30 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت جالب یک شهید لبنانی+عکس

وصیت جالب یک شهید لبنانی+عکس
شهید محمد علی الرباعی(اباذر) وابسته به مقاومت اسلامی لبنان حزب الله بوده و در سوریه به شهادت رسیده است. وی در دو خط وصیت نامه اش را اینطور نوشته است...




به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، حدود سه سال است که دشمنان تکفیری و وهابی به نام اسلام تیشه بر داشته و به جان مسلمانان افتاده اند. رزمندگان اسلام از هر جا که توانسته اند خود را به این سرزمین رسانده و مردانه از ساحت مقدسه عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) دفاع کرده اند. در این مدت شهدای زیادی جانشان را داده اند که شهید محمد علی الرباعی(اباذر) یکی از همین شهداست که وابسته به مقاومت اسلامی لبنان حزب الله بوده و در سوریه به شهادت رسیده است.

وی در دو خط وصیت نامه اش را اینطور نوشته است:

وصیت میکنم مرا در روضة الشهیدین  (گلزار شهدای حزب الله) دفن کنید و تا بعد از ساخت حرم ائمه بقیع علیهم السلام سنگ قبر روی قبرم نگذارید.




نگارنده : fatehan1 در 1393/4/30 9:51:59
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:30 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید احمد سعادت

وصیتنامه شهید احمد سعادت
یا حسین، یا مهدی، اگر مرگ من باعث می شود که تمامی مستضعفین از زیر بار ظلم و استکبار و استعمار نجات یابند، اگر مرگ من باعث می شود که دین تو درجهان حاکم گردد پس بگذار گلوله ها بیایند بر سر من و برادرم ببارد که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است.



 

بسم الله الرحمن الرحیم و بسم الله القاسم الجبارین

سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار

سلام بر شما ملت و امت شهید پرور و مقاوم حزب ا... ایران. سلام و درود بر شما ای پدر ومادر و ای یگانه همشیره و ای برادران من. برادر من راه را شناختم و پس آن را برگزیدم و در راه خدا و برای خدا و برای پاسخ به ندای هل من ناصرینصرونی حسین عاشق شدم. برادر تو هنوز نمی دانم که دچار عاشقی شده ای یا نه نمی دانم که آیا عاشق حسین، عاشق علی، عاشق امام و عاشق ملت و میهن شده ای یا نه. من و برادر عزیزم این برادر همسنگرم حکمت عاشق خدا شدیم و برادر نشانه عاشقی را در تو می بینم. برادر من می روم و به گفته معلم شهید آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند بایستی کاری زینبی کنند و گرنه یزیدیند. و اکنون تو ای برادر آرزوی منی موقعی که شهید شدم تو بایستی به پدر و مادر دلداری بدهی. من می دانم که پدرم مرا خیلی دوست دارد و من شرمنده و خجلم از اینکه من نتوانستم به زحمتهای ایشان جوابی مثبت بدهم امیدوارم که تو بتوانی جواب اینهمه زحمتهای آنها را به خوبی بدهی. برادر سخنم را تمام کنم اما وصیت من این باشد که هرگز دست از این یار من، از این قلب تپنده ملت، از این پیرمرد که من نمی دانم که چگونه درآن گوشه جماران شب را به صبح می آورد. برادر بیا و لا اقل ربعی از اعمال او را ما هم انجام دهیم. برادر تو حافظ خون سرخ من. برادر تو حافظ راه من بلکه راه تمامی هم رزمانم. راه شهیدان محراب که به دست منافقین به شهادت رسیدند. محافظ راه رجائی وباهنر. محافظ راه این شهید عزیزم این کسی که از همه چیز حتی از جان خودم بیشتر دوست می داشتم. شهید بهشتی ومطهری. برادر تویی که نماز می خوانی بعد از نمازت دست به دعا بردار و دستهایت را به سوی خدا بلند کن و بگو: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

یا حسین، یا مهدی، اگر مرگ من باعث می شود که تمامی مستضعفین از زیر بار ظلم و استکبار و استعمار نجات یابند، اگر مرگ من باعث می شود که دین تو درجهان حاکم گردد پس بگذار گلوله ها بیایند بر سر من و برادرم ببارد که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. برادر دوباره تأکید می کنم که می دانم تو راهم را ادامه خواهی داد اما برادر تو هرگز نباید بگذاری که منافقین در داخل و خارج دست به توطئه و نفاق بزنند. آخر تو میدانی که منافقین مانند شیطان هر روز سوراخی را که ببینند بداخل آمده و زهر خود را می ریزند اما تو بدان که هیچگونه مؤثر نیست با این کار ها فقط آبروی خود را می برند و زحمت خویش را زیاد می کنند. واکنون ای پدر ومادر عزیزم، ای پدر و ای مادری که چه روزها و شبهایی را بیدار بودید و برای من زحمت می کشیدید. من که لیاقت تشکر را ندارم، خدا از شما تشکر کند. خدا به شما اجری جزیل عنایت فرماید. ای پدر و ای مادر درود برشما باد. شما مقامی بزرگ دارید. شما تربیتی به من دادید که علی به حسین یا داد. شما تربیتی به من دادید که من توانستم مایه سربلندی و سرافرازی این بخش خوروبیابانک و مایه افتخار این فامیل باشم. امیدوارم من آخرین شهید نباشم. امیدوارم که حکمت راه مرا ادامه دار باشد و پس از حکمت رضا، و پس از رضا علی و علی اکبر. وچرا مادر برادرانم را می گویم شما هم بایستی شهید بشوید. شما هم بایستی جهاد کنید و پس از من تو مادر عزیزم و تو پدر گرامی و ارجمندم در راه خدا جنگ کنید جهاد اکبر کنید یعنی جهاد با نفس، یعنی تهذیب نفس که انسان راه خوشبختی و سعادت را فقط از راه تهذیب نفس می آموزد. ای پدر و مادر و همشیره و برادران من اگر لیاقت شهادت را داشتم و شهید شدم هرگز بر مزارم گریه مکنید و شما بایستی شیرینی وعطر وگلاب پخش کنید شادی کنید درشهادت من شاد باشید تا دشمن گریه کند بر جنایت خود. آخر شما می دانید که اگر برمزارم گریه کنید دشمن شاد می شود پس هرگز مگذارید که دشمن شاد شود با شهادت من اینقدر خوشحالی کنید تا دشمن ناراحت شود. من از مال دنیا یک چرخ را داشتم مانند شهید مدرس وقتی که او را شهید نمودند 24 تومان از او به ارث مانده بود. من هم مانند او همین را از مال دنیا دارم. نه من بلکه ما تمامی مستضعفین جهان می باشیم که این جبهه های نبرد حق علیه کفر را پاسداریم، مائیم که این انقلاب را حامی می باشیم. آخر ثروتمند و مستکبر که دنبال این کارها نمی رود و رابطه ای با خدا ندارد. این چرخ را به برادم علی و حکمت اگر از جبهه برگشت می بخشم و دیگر اینکه مبلغ 2000 تومان هم درکمد گذاشته ام اینرا خود پدرم ترتیب آن را می دهد یا می فرستید برای جنگ زده ها و یا به جبهه ها و یا خرج مزارم کنید. دیگر وقت ندارم فقط برای چندمین بار بگویم که هرگز گریه و زاری برای من نکنید. اگر خواستید گریه کنید برای ابا عبدالله الحسین گریه کنید. برای زینب گریه کنید. روی تمام برادران و خواهر و شما پدر و مادر را می بوسم.
به امید پیروزی حق علیه کفر و حاکمیت ا... برجهان.
والسلام علی عبادالله الصالحین و رحمه الله و برکاته
سرباز کوچک امام زمان احمد سعادت 24/2/1361



درباره شهید

نام: احمد سعادت

تاریخ شهادت: 61/2/16


منبع:vasyat.blogfa.com


نگارنده : fatehan1 در 1393/5/5 11:26:2
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:31 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب

وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب
ملت شهيد پرور ايران! اطاعت از امام راهتان و پيروي از دستورات اسلام وظيفه شماست. امام را دريابيد که دريافته‌ايد و تنهايش نگذاريد که نمي‌گذاريد.


وصیتنامه شهید نوروز علی ایمانی نسب که در خرداد ماه سال 60 و هفت سال قبل  از شهادت نوشته شده است :

سلام بر امام زمان (ع) و ياور مستضعفين و نائب بر حق امام حسين (ع)

سلام بر امت شهيد پرور قهرمان ايران

سلام بر تمام مردم آزاده دنيا

سلام بر پدر و مادر عزيزم که مرا در دامان پاکشان پرورش دادند تا بتوانم سربازي از سربازان نايب امام زمان باشم .

ولي چند پيام براي شما پدر و مادرم – برادران و خواهرم – ملت قهرمان ايران و همرزمان دلير و شجاع دارم :

اوّل به شما پدر و مادر برادران و خواهر عزيزم کنم از اينکه مرا در راه اسلام و برياني پرچم جمهوري اسلامي از دست مي دهيد ناراحتي مداشته باشيد که من در جايگاهي بهتر و بالاتر از اين دنياي مادي جاي دارم :

و به شما اي برادرانم : اميدوارم که همچون من لباس رزم بپوشيد و راه مرا که راه اسلام و اطاعت از امام هست ادامه دهيد :

و تو اي خواهرم : تو بايد همچون زينب پيام مرا به تاريخ برساني و کاخ يزيديان را به لرزه افکني و از دامن پاک تو همچون فاطمه (ع) حسين ها و حسن ها و زينب ها پرورش يابد :

و شما ملّت شهيد پرور ايران : اطاعت از امام راه شماست و پيروي از دستورات اسلام وظيفه شماست . امام را دريابيد که دريافته ايد ، و تنهايش مگذاريد که نمي گذاريد و همين پشتيبان روحانيت مبارز و اين ياوران امام باشيد که سعادت شما و نسل آينده شما در گرو همين اطاعت است .

و شما اي همرزمان و برادران پاسدار : بجنگيد و کاخ هاي ستم را يکي پس از ديگري ويران کنيد که پيروزي با شماست و بدانيد : تا زماني که فقط براي خدا و اسلام و راه امام که راه اسلام است مي جنگيد پيروزي با شماست .







درباره شهید

نوروز علی ایمانی نسب

نام پدر:  محمد

متولد:  1339

سمت : فرمانده  گردان ادوات  تیپ 12 قائم ( عج)

 تاریخ شهادت : 1367/5/5

محل شهادت : اسلام آباد  غرب

پایان ماموریت : پایان جنگ،همزمان با شهادت 

نوروز علی فرزند محمد ايماني‌نسب در شانزدهم مهر هزار و سيصد و سي و نه، در سرخه پا به جهان گشود.

دوم راهنمايي را مي‌خواند که به پدر کشاورزش پيشنهاد داد او را سرکار بفرستد.

پس از پايان دوره سربازي، از اولين نفرات اعزامي به جبهه بود. به جز چند روزي که براي مرخصي مي‌آمد يا براي درمان مجروحيت‌ها، بقيه روزها و سال‌ها را در جبهه گذراند.

در فرم اعزام به جبهه قسمت « تاريخ پايان مأموريت » جمله‌ي « پايان جنگ » را ‌نوشت.

پس از ازدواج، در سال هزار و سيصد و شصت و يک، خانواده‌اش را هم با خود همراه کرد؛ به شهرهايي که در تيررس موشک‌هاي دوربرد و بمباران عراقي‌ها قرار داشت.

مسؤوليت دژباني لشکر هفده علي بن ابيطالب عليه‌السلام، مسؤوليت قبضه، سپس واحد خمپاره، جانشيني ادوات لشکر هفده و در نهايت فرماندهي گردان ادوات تيپ دوازده قائم آل محمد عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف از وظايف مهم ايماني‌نسب بود.

در عمليات‌هاي رمضان، خيبر، بدر، والفجر مقدماتي يک، چهار و هشت، کربلاي چهار و پنج، نصر هشت، بيت‌المقدس دو و مرصاد شرکت داشت. در والفجر هشت از ناحيه چشم و قبل از عمليات کربلاي يک پايش مجروح شد.

سرانجام  همانطور  که خواسته او بود  همزمان  با پایان  جنگ در عملیات  مرصاد به  فیض شهادت  نائل آمد.

به هنگام شهادت در عمليات مرصاد، در پنجم مرداد هزار و سيصد و شصت و هفت، دخترش، زهرا، پانزده روزه و پسرش، مجيد، حدوداً سه ساله بود. ايماني‌نسب با تير مستقيم منافقين به پا، پشت گردن و قلب به شهادت رسيد.

گلزار شهداي سرخه محل تجديد عهد همرزمان با اين شهيد است.


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/5/12 9:18:26
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:31 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید غلامرضا سعادت

وصیتنامه شهید غلامرضا سعادت
  ای آفریدگار توانا از آنکه مرا سعادت بخشیدی که در راحت قدم بردارم و برای تو به جهد و تلاش دست یاری کنم هزاران بار سپاست می گویم. ای دانای بخشنده و ای کریم و حکیم و ای دانای دانندگان تو مرا از لجن زار رکود به بهشت موعود خواندی و با به نبرد حق علیه باطل به بهشت هدایت کردی.



 

 بسم الله الرحمن الرحیم

ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

من طلبنی وجدنی ومن وجدنی احبنی ومن احبنی اشقنی ومن اشقنی اشقته ومن عشقته قتلته ومن قتله دیته ومن دینه فانادیه

وگمان نبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند ونزد خدایشان روزی می خورند.    
      
با سلام ودرود برخاندان آل محمد(ص)وبر منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج)این یگانه رهبر مسلمین جهان و یار و یاور رزمندگان اسلام وبا سلام و درود بر نائب بر حقش و به پیر جماران حضرت امام خمینی و با سلام ودرود بر شهدای اسلام و شهدای این جنگ تحمیلی و با سلام ودرود برخانواده های شهدای انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود بی پایان بر رزمندگان و جنگجویان انقلاب اسلامی ایران و سپس با سلام ودرود بر شما امت حزب ا... و همیشه درصحنه این خطه خوروبیابانک. 
  
ای آفریدگار توانا از آنکه مرا سعادت بخشیدی که در راحت قدم بردارم و برای تو به جهد و تلاش دست یاری کنم هزاران بار سپاست می گویم. ای دانای بخشنده و ای کریم و حکیم و ای دانای دانندگان تو مرا از لجن زار رکود به بهشت موعود خواندی و با به نبرد حق علیه باطل به بهشت هدایت کردی. تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن خویش را ترک کنم و بی آن بروم و برای چه مرا خلق کرده ای و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان فراوان راههای زندگیم شاهرای ایثار حسین گونه را بپذیرم. ای خدای من سپاست می گویم از آنکه نور عشقت را در قلب من تاباندی و این قلب سرد و خاموش مرا با نور عشق فروزانت روشن گردانیدی و قلب پر تلاطم مرا آرامش بخشیدی به راستی که الا به ذکر ا... تطمئن القلوب. پروردگارا تو را به عظمت وکرمت سوگند می دهم که لحظه ای این بنده گنه کارت را به حال خود وا مگذار ز آنکه بی لطف تو تباهم خدایا از تاروپود وجودم از تو می خواهم که سعادت شهادت در راهت را به من عطا کنی .آخر نمی خواهم که زنده باشم و غریبی آقا حسین و امام و انقلاب و غریبی اسلام عزیز را ببینم. حال که فرصتی پیش آمد تا درباره سرانجام خود وسایر انسانها بیاندیشیم خدایا مرا توفیق آن ده که آنچه در دل و عقیده دارم بی ریا روی کاغذ بیاورم و آن چه می ماند وصیتی باشد وسیله ای برای هدایت خدایا اینکه به یاد تو و به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم به جبهه می روم و نه به خاطر انتقام و یا نام ومقام. از ملت رزمنده می خواهم که فقط خط ا... وراه روح ا... را ادامه دهند که تنها راه سعادت فقط همین راه است. برادران و خواهران شما را به خدا سوگند گفتارهای امام را تحلیل کنید و روی آنها عمل کنید زیرا هیچ صحنه ای دردناک تر از این نمی تواند باشد که دشمنان در یک صف بر علیه جمهوری اسلامی ایران بشورند ولی ما پراکنده باشیم پس چه بهتر که مسلمان و برادر باشیم به حرف های منافقین گوش ندهید وتحت تأثیر این بلندگوهای تبلیغاتی گروه ها قرار نگیرید و هرچه رهبر و دیگر عالمان ربانی گفتند گوش دهید درغیر این صورت نه نامی از اسلام می ماند و نه یک لحظه به شما اجازه حرف زدن خواهند داد. من دو وصیت به شما عزیزان می کنم یکی این که اطاعت از رهبر کنید و دوم اینکه دشمن در فکر این است که افراد حزب ا... انحلالی درش بوجود آید شما به خاطر خدا این دشمنان را نابود کنید و نگذارید یک منافق در جامعه نفاق به وجود بیاورد امیدوارم که بعد از من اسلحه بردارید و از اسلام و میهن خود دفاع کنید ما که در صدر اسلام در کربلای حسین (ع) نبودیم تا فرزند زهرا تنها نماند اینکه به یاری امام کبیرمان لبیک بگوئیم تا اسلام برای همیشه سربلند بماند و اما ای دشمنان اسلام و انقلاب که در این گوشه های ایران نق می زنید پیامی هم برای شما دارم و آن این است که ای دشمنان اسلام و ای جنایت کاران تاریخ ما به اسلام بیش از وجود خودمان معتقدیم اگر هزار بار تکه تکه ام کنید و دوباره زنده ام کنید باز با شما می جنگم و برای جمهوری اسلامی تا پای جان به پیش میروم ولحظه ای اجازه نفس کشیدن را به شما نخواهم داد.
و اینک ای پدر و مادرم شما که اینگونه ابراهیم وار فرزندتان را به قربانگاه عشق و وادی ستیز حق با باطل فرستادید استوار باشید و از قربانی شدن این هدیه تان با آغوش باز استقبال کنید درصورتیکه من شهید شدم جامه سیاه به تن نکنید و برای من ماتم نگیرید زیرا که این راه را خود انتخاب کرده ام و به سویش رفتم دوست دارم دراین آغاز زندگیم که شهادت است شیرینی پخش کنید و پیروزی اسلام را جشن بگیرید چرا که می دانم اگر من شهید می شوم ولی با شما درگلستان شهدا خور هستم و پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر صدامی را جشن می گیریم ولی شما مرا نمی بینید. هرگز راضی نمی باشم که درفقدان من گریه کنید چرا که من آنقدر گنه کارم که خود را لایق آن مراسم و عزاها نمی دانم ای برادران من ، من به عنوان برادر بزرگتر خانواده به شما وصیت می کنم که بعد از شهادتم باید اسلحه به خون آغشته و با خون تمیز شده مرا که به زمین افتاده بردارید و با قمقمه ای پر از آب و خشابی پر و نارنجکی چند با فانوسقه بکمر بسته و با آن اسلحه قلب دشمن را نشانه روید و با شلیک آتشین گلوله هایت به دشمن بفهمانی که حق پیروز است. واما ای همسر عزیزم پیامی دارم برایت که همان طور که قبل از ازدواجمان به شما گفتم که زن من نمی شوی گفتم که شما زن لباسهای من می شوی شما همسر لباسهای رزم منی و حال این جسم بی ارزش من می رود و این لباسهای رزم که شما همسر اویید برای شما می ماند از شما عاجزانه می خواهم که اگر انشاءا... فرزندی متولد شد و اگر پسر بود لباسهای رزم مرا بپوشد وبا دشمنان اسلام بجنگد. شما باید این فرزند را چنان بزرگ وتربیت کنید که ادامه دهنده راه پدرش باشد اگر دختر هم بود باید او را همچون فاطمه زهرا(س) بسازی این فرزند را به حوزه علمیه بفرست و او باید یک روحانی و شخصی باشد از برای تبلیغ اسلام دراین کشور. مبادا گریه کنی که با گریه ات قلب مرا آزرده می کنی امیدوارم چنان پایدار و صبور باشی چنان حجابت را رعایت کنی تا درقیامت یک دیگر را ملاقات کنیم نمازهای جمعه و جماعات را ترک نکنی. دنباله رو امام و روحانیت باشید. دعای کمیل و توسل را زیاد بخوان و در پایان تأکید می کنم ای امت حزب ا...از امام از روحانیت و از اسلام و انقلاب حمایت کنید برادران را دعوت کنید به سپاه و بسیج و دست یکدیگر بدهید و مملکتی آباد و اسلامی بسازید و زمینه را برای ظهور امام زمان(عج)فراهم آورید. درپایان اگر کسی از من بدی دیده وآزاری دیده مرا حلال کند که طاقت آتش جهنم را ندارم.         
به امید پیروزی اسلام برکفر جهانی به سرکردگی امریکای جنایتکار
خدا یا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و برعمر او بیفزا
منتظری نستوه برای حفظ اسلام محافظت بفرما
والسلام علیکم ورحمه ا... وبرکاته
بنده سراپا تقصیر وگنه کار غلامرضا سعادت



درباره شهید


شهید غلامرضا سعادت شهیدی که بیش از پانزده روز از ازدواجش نمیگذشت لباس رزم پوشید و برای بدست آوردن امنیت کامل در مرزهای غرب کشور از دست کومله و دمکرات ومنافقین ؛ به جبهه های کردستان شتافت واز میهن خود دفاع کرد تا اینکه بالاخره جان خود را نثار اسلام ومیهن خود کرد تا من و شما بتوانیم اکنون درکمال آرامش زندگی کنیم.

تاریخ شهادت:4خرداد1362
محل شهادت:کردستان




نگارنده : fatehan1 در 1393/5/22 11:46:0
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:31 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید احمد عارفی

وصیتنامه شهید احمد عارفی
تو خواهرم! تو هم زینب گونه باش و در راه خدا مبارزه کن که شیرین مبارزه ای است .


خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار برای حفظ اسلام از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.
 
هر کس که تورا شناخت جان را چه کند                   فزند و عیال و خانمان را چه کند
 
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                           دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
 
در قاموس شهادت واژه وحشت نیست .«مام خمینی (ره)»



 
با آغاز جهاداست که زندگی از نو آغاز می شود مانند نوری که به جهانی تاریک و ظلمانی می رود و زندگی جاودان و همیشگی و اخروی را نوید می دهد . خدایا ! خودت میدانی که چقدرگناه کردم. خدایا! به لطف و کرامت و بزرگی ات که تو مرا ببخشی. به که پناه ببرم. خدایا! استغفار می کنم. خدایا !بر من آن روز نشود که در زیر شلاقهای دوزخ صدای «یا رب ارحم ضعف بدنی»سر دهم .
 
 
 
مادرم عزیزم! سلام مرا بپذیر. حلالم کن گناهانم را ببخش. مبادا در فقدان من گریه کنی که این خواهش من است. خدا را شکر که من به مقام والای شهادت رسیدم. خودت بهتر میدانی که مرگ حق است و چه بهتر که در راه حق مُردم که چه نعمتی است بزرگ . ای پدرعزیزم! حلالم کن از اذیت هایی که به تو کرده ام. خواهش می کنم که در مرگ من گریه نکنی و به مادرم و خواهران روحیه بدهی. پاسداران و امام را دعا کنید.
 
 
 
تو خواهرم! تو هم زینب گونه باش و در راه خدا مبارزه کن که شیرین مبارزه ای است .
 
 سلام بر برادران بسیج که خداوند انشاالله تمام نعمت را به آنها بدهد که اینان فرزندان امام امت هستند.
 
مردم، هر چه دعا دارید برای امام کنید .
 
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم                      موجیم که آسودگی ما عدم ماست
 
 
 
والسلام علیکم و رحمت الله
 
احمد عارفی

درباره شهید
 

شهید احمد عارفی
نام پدر: مظفر
تاریخ تولد:1345
تاریخ شهادت: 1361/5/18
محل تولد: بخش ریز (شهرستان جم)
 


شهید احمد عارفی در سال 1345در روستایی دور دست از امکانات رفاهی، امّا غنی از فرهنگ و هنر و اندیشه در خانواده ای مذهبی دیده به دنیا گشود. احمد نیز جزء همان سربازان آیت الله خمینی بود که آن سال ها می گفتند به شاه گفته سربازان من الان در گهواره هستند... . و روزگار هنوز فرصت بچگی به سربازان خمینی نداده از آنها مردهایی دلیر ساخت.
 
 
 
یکی دوسال بیشتر از دوران تحصیل احمد در مدرسه راهنمایی نگذاشته بود که ندای رهبر کبیر انقلاب، خمینی بت شکن را همانند بسیاری از هم سن و سالان خود لبیک گفت و راهی جبهه هایی حق علیه باطل شد. این نوجوان که حالا به سن 16سالگی رسیده بود ابتدا راهی کازرون جهت گذراندن دوره آموزش یک ماهه گشت و سپس راهی سرزمینهای نور و حقیقت شد تا از کیان و ناموس این مملکت دفاع نماید . شعله های گدازنده ی ندای درونیشان که از بدو تولد در وجودشان مشتهد شده بود و هرآن شعله ور تر می شد وجود خاکی او را سوزاند و چوبه های سست قفس تن را خاکستر کرد تا روح پر تب وتاب وتپنده احمد در یک قدمی پرواز قرار گیرد . پرواز زیبای ایشان زمانی محقق شد که در جبهه کوشک هنگام تکمیل نودن خط مقدم جبهه با ماشین عازم آنجا شده بودند که نرسیده به نقطه مقصود خمپاره 160از سوی دشمن به سوی آنان پرتاب می شود که چند تن از برادران مجروح و برادر عزیز احمد عارفی از ناحیه سر به وسیله ترکش مورد اثابت قرار می گیرد پیش بند قشنگ شهید را به نام زیبای خودش اضافه می نماید. وصیت نامه این نوجوان دلیر ریزی می تواند چراغ راهی باشد برای امروز و فرداهای ما...

 

سه شنبه 19 خرداد 1394  11:32 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید سید محمد تقی‌ رضوی ‌مبرقع‌

وصیت نامه شهید سید محمد تقی‌ رضوی ‌مبرقع‌
از خداوند متعال‌ می‌خواهم‌ که‌ گناهان‌ این‌ بنده‌ نافرمان‌ را به‌ عظمت‌ وجلالش‌ ببخشد و بیامرزد که‌ بسیار بار گناهم‌ بر دوشم‌ سنگینی‌ دارد و تحمل‌ عذاب‌جهنم‌ را ندارم‌ هرچند که‌ نسبت‌ به‌ دستوراتش‌ کوتاهی‌ و سهل‌انگاری‌ کرده‌ام‌ و از این‌بابت‌ کلاً شرمنده‌ و پشیمانم‌ و به‌ درگاه‌ پر رحمت‌ و شفقتش‌ توبه‌ می‌کنم‌ و از همه‌بندگان‌ پاک‌ و منزه‌ خداوند طلب‌ شفاعت‌ دارم‌.


بسم الله الرحمن الرحیم

با درود و سلام‌ به‌ پیشگاه‌ آقا امام‌ زمان‌ (عج‌) و امام‌ خمینی‌ و امت‌ شهیدپرور اسلام‌
اول‌ از همه‌ از خداوند متعال‌ می‌خواهم‌ که‌ گناهان‌ این‌ بنده‌ نافرمان‌ را به‌ عظمت‌ وجلالش‌ ببخشد و بیامرزد که‌ بسیار بار گناهم‌ بر دوشم‌ سنگینی‌ دارد و تحمل‌ عذاب‌جهنم‌ را ندارم‌ هرچند که‌ نسبت‌ به‌ دستوراتش‌ کوتاهی‌ و سهل‌انگاری‌ کرده‌ام‌ و از این‌بابت‌ کلاً شرمنده‌ و پشیمانم‌ و به‌ درگاه‌ پر رحمت‌ و شفقتش‌ توبه‌ می‌کنم‌ و از همه‌بندگان‌ پاک‌ و منزه‌ خداوند طلب‌ شفاعت‌ دارم‌. 

دوم‌ از تمامی‌ کسانی‌ که‌ این‌ بنده‌ حقیر و سر تا پا گناه‌ را می‌شناسند طلب‌ عفو وبخشش‌ می‌نمایم‌. 

سوم‌ به‌ همه‌ امت‌ اسلامی‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ قدر این‌ اسلام‌ و انقلاب‌ و امام‌ ومسؤولین‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ را بدانند و برای‌ نشان‌ دادن‌ این‌ قدرشناسی‌ تا جایی‌ که‌می‌توانند خدمت‌ کنند و سختیها و ناراحتی‌ها را تحمل‌ کرده‌ و در جهت‌ پیشبرد انقلاب‌بکوشند به‌ مسؤولین‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ در رأس‌ همه‌ کارهایشان‌ خدمت‌ به‌ مظلومان‌ راقرار دهند که‌ همین‌ها هستند که‌ جبهه‌ها را گرم‌ نگه‌ داشته‌اند و هر روزه‌ خون‌ می‌دهند که‌نهال‌ انقلاب‌ بارور شود و اسلام‌ به‌ پیروزی‌ برسد. 

در پایان‌ از همه‌ کسانی‌ که‌ می‌توانند به‌ جبهه‌ها آمده‌ و در جنگ‌ با کفر شرکت‌ کنندمی‌خواهم‌ که‌ به‌ یاران‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) پیوسته‌ و این‌ فرزندان‌ دلیر اسلام‌ را که‌ درجبهه‌ها با فرمانده‌شان‌ مهدی‌ صاحب‌ زمان‌ (عج‌) دیدار می‌کنند یاری‌ رسانند و کربلای‌ایران‌ را که‌ عطر دلپذیرشان‌ معطر می‌نمایند کمک‌ کنند...




درباره شهید

نام :     سید محمد تقی‌
نام خانوادگی :     رضوی ‌مبرقع‌
محل تولد :     مشهد
تاریخ تولد :     1334/01/29
تاریخ شهادت :     1366/03/03
نام پدر :     علی نقی     
مکان شهادت : منطقه عملیاتی کربلای۱۰
منطقه شهادت : غرب کشور
شغل : جهادگر     
یگان خدمتی : جهاد سازندگی
گروه مربوط : سرداران رده یک (محوری)
نوع عضویت :  فرمانده هان رده یک    
 مسئولیت : معاون فنی مهندسی
گلزار : حرم‌مط‌هرامام‌رضا علیه‌السلام
 
زندگی نامه شهید


محمد تقی به سال 1334 در خانواده ای اهل تقوا و دیانت در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود از همان دوران کودکی مورد توجه اطرافیانش قرار گرفت . او با احساسات پاک دینی رشد کرد و در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد در دوره تحصیل در دبستان دانش آموزی کوشا و مؤدب بود و معلمان و مدیر مدرس از او رضایت کامل داشتند پس از گذرانیدن دورة ابتدایی وارد دبیرستان می شود . عشق و علاقه به علوم دینی توجه او را به مباحث دینی می کشاند . وی همزمان با تحصیل ، به مطالعة کتب مذهبی رو می آورد . پس از پایان دورة متوسطه در کنکور دانشگاه شرکت کرده و در رشتة راه و ساختمان پذیرفته می شود . از این رو وارد انستیتوی مشهد می گردد . علاقه و اشتیاق او به تحصیل پدرش را وا می دارد که ادامة تحصیل در خارج از کشور را به فرزند پیشنهاد کند : اما وی که به کشور خودش علاقه مند بود از پذیرفتن این پیشنهاد پدر ، سر باز می زند و می گوید : ما خارجی نیستیم . هر چه بخواهیم بشوییم همین جا می شوییم .

محمد تقی پس از فارغ التحصیل شدن از انستیتوی مشهد به سربازی اعزام می گردد . سربازی وی ، با اوج گیری انقلاب مصادف می شود که به روشنگری دیگر سربازان در پادگان می پردازد . به دنبال فرمان حصرت امام ( ره) مبنی بر ترک پادگاتها توسط سربازان ، نیز از پادگان می گریزد .

وی فعالانه وارد مبارزة علیه رژیم می شود و لحظه ای از فعالیت باز نمی ایستد . هنگام ورود حضرت امام ( ره ) به کشور ، مشتاقانه رهسپار تهران شده و خود را برای استقبال از معظم له آماده می کند . عشق و علاقه اش به حضرت (ره ) به حدی بود که همواره با دیدن عکس ایشان به وجد می آمد و نیرو می گرفت .

شهید رضوی در جبهه های نبرد ،از خود توانمندیها و رشادتهای بالایی نشان می دهد و هرگز از تلاش و کوشش باز نمی ایستد . با ارائة طرحهای مهندسی بدیع و نو ، بارها و بارها در عملیات متعدد ، راهگشای فرماندهان و رزمندگان اسلام می شود . مهندس جعفری یکی از همرزمان وی می گوید : (( در عملیات خیبر وقتی با مشکلات پیچیده ای مواجه شدیم ، ایشان راهی منطقه شد و در ارتباط با مسائل مهندسی آن جا ، عیناً منطقه را بررسی کرد و بعد طرحی ارائه نمود که باعث حفظ و تثبیت جزایر توسط رزمندگان شد.))

رضوی به رغم داشتن مسئوولیت بالا ، هر جا که احساس نیاز می کند فوراً وارد عمل می شود : از زدن خاکریز با لودر و بولدزر تا ایجاد جاده و پل . به عنوان اولین تجربه در تمر مهندسی و رزمی ، در عملیات (( طریق القدس )) جاده ای ابتکاری از پشت تپه های(( الله اکبر(( احداث می کند که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده ، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانة دشمن ، به پیروزی عظیمی دست می یابند . او در عملیات (( فتح المبین)) مناسبترین طرحهای مهندسی جنگ را بکار می بندد و در پیروزی رزمندگان سهم عمده ای ایفا می کند . رضوی از کار نمی هراسد و کارهایی که دوستان و همرزمانش را به حیرت می افکند . به برخورداری از روحیه ای خستگی ناپذیر ، هر کاری که زمین می ماند انجامش می دهد . ایشان در عملیات (( والفجر مقدماتی )) ، (( والفجر 2، 3 و4 )) ، بن بست و مشکل آب را که عمده ترین دغدغة فرماندهان بود ، با توانمندی و تدبیر هوشمندانه مرتفع می کند و نیروها را در هر یک از این عملیات ، بازدن پلهای شناور از آب عبور می دهد .

شهید رضوی با پشتکار و ابتکار فراوانی که در عملیتهای گوناگون از خود نشان می دهد ، توجه مسئوولان و فرماندهان جنگ را جلب می نماید . وی پس از ماهها خدمت در مسئوولیت فرماندهی مهندس جهاد سازندگی ، به عنوان (( مسئول ستاد کربلا )) و((فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی )) و نیز (( معاونت فرماندهی قرارگاه مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) منصوب شده و به هدایت مهندسی ـ رزمی جنگ می پردازد . او تا لحظة شهادت در این مسئوولیت خطیر به انجام طرحها و فعالیتهای ماندگار و ارزشمند همت می گمارد .

شهید رضوی برای خدمت به جنگ، دیگر اعضای خانواده ، از جمله پدرش را نیز به منطقه می آورد و در خدمت جنگ و دفاع قرار می دهد . وی حدود هشتاد ماه از عمر خود را وقف جنگ می کند و در این مدت پر برکت ، منشأ آثار و خیرات کثیری می شود .

نقطة رهایی شهید رضوی ،هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای 10 ، در کوههای غرب کشور تعیین شده بود . او را به ضیافت کروبیان فرا خوانده بودند : چرا که در میان اهل آسمان ، شناخته شده تر بود تا میان خاک نشینان .

فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، محمدتقی با شور و امید، خود را وقف انقلاب و آرمان های آن می کند و در هر جا که احساس می کند مؤثر است، به خدمت خالصانه می پردازد. به دنبال پیام حضرت امام خمینی (ره) در 27 خرداد ماه 1358 مبنی بر تشکیل «جهاد سازندگی» به ندای رهبر لبیک می گوید و به عضویت جهاد سازندگی در می آید. پس از ورود به جهاد، محور فعالیت های خود را خدمت به محرومان و مستضعفان جامعه قرار می دهد و شب و روز در روستاهای استان خراسان به سازندگی و عمران می پردازد.

در خرداد ماه 1359 با دختری با تقوا و پاکدامن ازدواج می کند و فردای ازدواج، به اتفاق همسرش راهی «تربت حیدریه» می شود تا راه فعالیت هایش را در آن منطقه باز نماند.

فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس

رضوی با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه های جنگ می شتابد و نقطة عطفی در زندگی اش آغاز می گردد. وی از روزهای نخستین جنگ، خود را به جبهه ها می رساند و با عضویت در ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران به دفاع از انقلاب و اسلام می پردازد. وی در طرح کانال کشی اطراف اهواز ایفای نقش می نماید. پس از مدتی به جهاد خراسان می پیوندد و فعالیت های خود را در سنگری دیگر ادامه می دهد. وی ابتدا به عنوان «مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد خراسان» ، مشغول انجام وظیفه می شود و نقش بسزایی در سازمان دهی و گسترش ستاد پشتیبانی ایفا می کند که با تلاش و پی گیری او ستادهای پراکنده جهاد در استان های جنوبی، متمرکز شده و ستاد مرکزی پشتیبانی جنگ جهاد در جنوب شکل می گیرد. او با جمع آوری تعدادی لودر و بولدوزر و غلتک، بنای کار مهندسی رزمی را می گذارد و برای اولین تجربه، جاده نظامی «اندیمشک حمید» را می کشد.

شهید رضوی‌ تکه‌ کلامش‌ در امر مهندسی‌ بر این‌ استوار بود که‌ هر قطره‌ عرقی‌ که‌قبل‌ از عملیات‌ در امر مهندسی‌ رزمی‌ ریخته‌ شود، در میدان‌ جنگ‌ خونهای‌ کمتری‌ برزمین‌ خواهد ریخت‌. به‌ موازات‌ پیشرفت‌ عملیات‌ها و شکل‌گیری‌ و انسجام‌ سپاه‌ توحیدمخصوصاً عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ (شکست‌ حصر آبادان‌)، مهندسی‌، رزمی‌ رفته‌ رفته‌جایگاه‌ خود را در جنگ‌ یافت‌. شهید رضوی‌ در فعالیتهای‌ مهندسی‌ عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ نقش‌ بسزایی‌ داشت‌خصوصاً در احداث‌ جاده‌ وحدت‌ که‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ در شکستن‌ حصر آبادان‌ به‌ شمارمی‌آمد.

شهید بزرگوار سیدمحمدتقی‌ رضوی‌ در لحظات‌ آخر عمرش‌ شور و حال‌ دیگری‌داشت‌. وی‌ برای‌ شناسایی‌ منطقه‌ عملیاتی‌ کربلای‌ 10 در کوههای‌ غرب‌ حضور پیدا کردلحظه‌ موعود فرا رسید. او که‌ بارها شاهد عروج‌ ملکوتی‌ همسنگرانش‌ بود و حسرت‌ این‌عروج‌ را می‌خورد ناگهان‌ شرایط‌ برایش‌ فراهم‌ آمد. گلوله‌ توپی‌ جلویش‌ منفجر شد،چشمانش‌ برقی‌ زد و لحظه‌ای‌ بعد در خون‌ غوطه‌ور شد... و به‌ درجه‌ رفیع‌ شهادت‌ نایل‌آمد. 

 


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/2 11:23:29
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:32 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید مجید ایزددوست

وصیت نامه شهید مجید ایزددوست
برادران و خواهران عزیزم، سعادت یار شد و بار دیگر توانستم قدم گنهکارم را به خطه پاک خوزستان  برسانم. امید است که خداوند تبارک و تعالی توجهی به این بنده عاصی بنماید تا شاید بتوانم بعد از تحمل عذاب از رحمت الهی محروم نباشم.




 بسم الله الرحمن الرحیم

برای سلامتی امام امت، عصاره وحدت و بیدار کننده مستضعفان جهان صلوات.


برادران و خواهران عزیزم، سعادت یار شد و بار دیگر توانستم قدم گنهکارم را به خطه پاک خوزستان  برسانم. امید است که خداوند تبارک و تعالی توجهی به این بنده عاصی بنماید تا شاید بتوانم بعد از تحمل عذاب از رحمت الهی محروم نباشم.

صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک

آری عزیزان می روم به دنبال مسعود و مصطفی و کاروانی که به ترتیب به آنها پیوستند، مثل سالاری، ساغری، مژدهی، ظهوری، رستگار، ذات اصغر، دادرس، حق شناس، تقی پور، حقیقت جو و … .

زیرا آنها هر کدام مدتی در عالمی دیگر با یک امکانات دیگر و با یک حالات دیگر سر می برند ولی من گنهکار هر روز که از عمرم می گذرد انبار گناهم انباشته تر و علاقه به دنیای فانی زیادتر و آرزوی دنیایی، درازتر می شود.

بار الهی تو رابه مقربان درگاهت، تو را به نفس مسیحایی امام امت، تو را به اشک چشم نیمه شب امام امت و تو را به امام زمانت (عج)  قسم! مرا بیامرز و از دنیا ببر، زیرا می ترسم  از لحظه ای که حجاب ها برداشته شود و اعمال بنده گنهکاری مثل من در جلوی چشم من ظاهر شود، زمانی که هیچ کاری از دست من ساخته نیست چه خاکی بر سر بریزم.

خدایا تو را به خون پاک شهدای اسلام و انقلاب، توبه مرا بپذیر و از سر تقصیراتم بگذر.

ای یاوران امام امت که در حقیقت یاور امام حسین  و پاسدار خون آنها هستید. چند تذکر را یادآور می شوم، شاید بر اثر یادآوری آنها خداوند تبارک و تعالی نظر لطفی نماید و با شفاعت شهدا  من را در زمره ی شهدا قرار دهد…

بیایید به نفس ها اعتبار ببخشید، ببنید که هر نفس امام چقدر برای امت اسلام با ارزش است. خط امامی شوید و لازمه اش در مرحله اول تذهیب نفس است به فرموده ی امام.

یک لحظه از امام و فرمایشات ایشان فاصله نگیرید. تندروی و کندروی هر دو خطرناک است. نکند هوای نفس شما را تحریک کند و پشت سر فرمایشات امام امت باشد، از نظر عقلی و قلبی و ولایتی فرسنگ ها با امام فاصله بگیرید.

فریب ظواهر دنیا را نخورید که بلاخره جدا شدنی است. یا دنیا از شما جدا می شود و مال و … از دست شما می رود و یا شما جدا می شوید و می میرید.

در ساختن خود و دیگران و دوستان و مردم محله و شهر بکوشید که یکی از عبادات بزرگ محسوب می شود و به این وسیله می توانید تنور جبهه را همانا گرم نگه دارید.

در ساختن کودکان و نوجوانان بسیار کوشا باشد زیرا انقلاب به فکر و تعهد آنها نیاز وافری دارد و در این رابطه احترام به پدران امری  است ضروری و حتمی.

وحدت شما را بر اساس ایات الهی حفظ کنید که حفظ وحدت، آبرو و شرف و حیثیت و حفظ اسلام و قرآن و شادی روح شهدا می باشد. بکوشید از نظر مادی با حداقل زندگی بسازید و در زندگی افراط و تفریط را از بین برده و در فکر دوستان و برادران ضعیف خود باشید و نگذارید تا جهت نیاز به سوی شما دست دراز کند که در این صورت هر چه شما بدهید در حقیقت بهای آبروی از دست رفته اش را می دهید واین هنر نیست.

مسجد این پایگاه خدایی، این منطقه جنگی جهت آماده شدن برای نبرد، این سنگر انقلاب را خالی نکنید، نه این که از نظر ابدان و اجسام پر کنید، بلکه بکوشید روح شما صیقل داده شود تا برسید به مرحله ای که هر چه می بینید رحمت الهی و آزمایش الهی باشد.

خط امام، خط امام است نه فقط در ابعاد سیاست، بلکه در قالب عبادت و عرفان، اقتصاد، کسب علم و تقوی و شب زنده داری و … بیایید در همه ابعاد دنبال امام حرکت کنیم که اگر از هر کدام عقب افتادید نمی توانید ادعای خط امام کنید.

در هر سمت و شغلی و کاری که هستید کوشاتر باشد زیرا رضایت دشمن زمانی حاصل می شود که وابستگی به آنها در اثر کم کاری من و شما زیادتر می شود.

نسبت به همدیگر با گذشت و مهربان و راز دار و همکار باشید تا بتوانید با هم دشمن درون و بیرون خود را از میدان مبارزه بیرون کنید. آری ای عزیزان سعی کنید فقط برای آخرت زندگی کنید.

در پایان همه شما را به خدا می سپارم. مرا عفو کنید، فقط…!

مجید ایزددوست

درباره شهید

شهید مجید ایزددوست متولد ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۴ است و زمانی که ۳۱ سال بیشتر نداشت، در تاریخ ۲۳ دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. مختصری از نامه ی زندگی این شهید عزیز در ادامه می آید:  نیاز نیست بدونید چندسالشه، نیاز نیست بدونید تو چه شهری چشم به جهان گشوده؟ یا توی چه ماهی متولد شده و چه رنگی رو دوست داره، ولی نیازه که بدونید چه جور شخصیتی داشته و خدا چه آدمایی رو برای خودش گلچین می کنه و لیاقت اسم شهید رو بهشون هدیه می ده!  خیلی از بچه مذهبی های دهه شصت و هفتادی شهر رشت  نمی شناسنش، اگه گفتید چرا؟ چون سردار نبود یا حتی سپاهی هم نبود، از وزیر وزرا هم که نبود، با اینکه از شهدای مشهور شهرمان نیست اما از آنها هم کمی ندارد. در ماجرای قبل از انقلاب و اوایل انقلاب  و جنگ حضور پر رنگی داشت. اوایل درگیری هایی که در غرب اتفاق افتاد به شهید چمران می پیوندد و مدتی با آنها تو عملیات ها شرکت می کند. سال های اول جنگ بنا بر مسئولیت حساسی که در آموزش و پرورش بهش سپرده شد و شهادت برادرش مسعود که جز شهدای دوره اول استان گیلان است، مجبور شد به رشت برگردد و داخل استان خدمت کند، غیر از کار اصلی اش، فعالیت های متفرقه زیادی انجام می داد. مثلا مسئول انجمن اسلامی محلات بود و برای جوانتر ها کلاس اخلاق می گذاشت. این کلاس ها در حدی عالی بودند که مرحوم حجت الاسلام احسانبخش (نماینده ی امام در استان) به او اجازه نمی داد که به جبهه برود  و می گفت: مجید، شهید پروره! مجید وجودش برای شهر لازمه! اما گوش  آقا مجید به این حرف ها بدهکار نبود، بعد شهادت برادر کوچکش مسعود، می خواست خانواده را برای شهادت خودش  آماده کند و همین کار رو هم کرد. مجید در عین اینکه مهربان بود، اقتدار هم داشت.  نسبت به دوستان بسیار رئوف و مهربان بود. به خیلی ها کمک و یاری می رساند. اما همین آقا مجید نسبت به منافقان و دشمنان اسلام  که در آن زمان بسیار زیاد هم بودند محبتی از خود نشان نمی داد و با آن ها مبارزه می کرد. وی تا جایی که می توانست جلوی آن ها می ایستاد و جلوی کارشکنی های آنها را می گرفت.

خانم حسنی همسر شهید مجید ایزد دوست از زندگیش با مجید گفت: زمان ازدواج با مجید می دانستم که او در نهایت شهید می شود. مجید خیلی با محبت بود ما یکسال بعد از شهادت برادرش در آبان سال ۶۰ ازدواج کردیم و من می دیدم او چطور به خانواده و به خصوص پدر و مادرش محبت می ورزد تا جای مسعود خالی نباشد، وقتی در خانواده حرفی می زد برای همه اتمام حجت بود، حتی پدر و مادر هم به حرف هایش اهمیت خاصی می دادند. می دانستند که مجید از روی حساب و کتاب حرف می زند در واقع معلم اخلاق خواهر و برادرانش محسوب می شد. به واقع خطی مشی سیاسی حاکم بر خانواده هم توسط مجید رقم می خورد.  شهید نه تنها در میان خانواده، نفوذ کلام  فوق العاده ای داشت بلکه نفوذ کلام عجیبی هم در بین جوانان و نوجوانان محله و اطراف داشت. در میان افراد آموزش و پرورشی خیلی ها به او علاقه داشتند و روی حرف او حرف نمی زدند.
سال اول زندگیمان بود، با خالی کردن یکی از اتاق های خانه مان از اثاث منزل، آن را برای برگزاری کلاس های احکام و اخلاق و قرآنی که مجید تدریسش را برعهده داشت آماده کردیم.
همیشه در خانه مان برای برگزاری کلاس ها باز بود. اغلب زمانی که در جنگ حضور نداشت برای بچه ها از نوجوانان تا جوانان و بزرگسالان کلاس می گذاشت، زمانی را که هم نمی توانست در خانه کلاس برگزار کند در مسجد کلاس هایش را برگزار می کرد. به بچه های مسجد علاقه خاصی داشت. بچه ها هم که صفا و صمیمیت او را می دیدند همیشه دورش بودند و او را تنها نمی گذاشتند و به حرف هایش اهمیت زیادی می دادند.

در آن سال ها علاوه بر خدمت در آموزش و پرورش مسئول انجمن اسلامی محلات هم بود. فعالیت زیادی داشت و ما کم همدیگر را می دیدیم. وقتی هم که در کنار هم بودیم آنقدر خوش رفتار و با محبت بود که دوست نداشتم هرگز از کنارم جایی برود. در لحظاتی که در کنار هم بودیم با آنکه کوتاه بود اما تمام سعی اش را می کرد که نبودش را جبران کند. کم عصبانی می شد اگر هم عصبانی می شد بخاطر اسلام و انقلاب بود.

مجید تو خیلی از عملیات ها حضور داشت و اغلب با نیروهای مردمی و بسیجی وار به جنگ می رفت، چون این گونه در جنگ حضور داشت، از حضورش در خیلی عملیات ها مدرکی به جا نمانده است. به دوستانش در جبهه سپرده بود که هر وقت عملیاتی در راه است به او اطلاع دهند. از عملیات هایی که در ذهنم مانده و آقا مجید در آن حضور داشتند عملیات والفجر ۸ و محاصره سوسنگرد و کربلای ۵ است که در آن به شهادت رسید.

آخرین بار که می خواست به جنگ برود با سپاه محمد رسول الله رفت، اما دو روزه برگشت، غروب همان روز دوستانش با او تماس گرفتند و به او  خبر دادند که عملیاتی نزدیک است.

شب، ساک باز نشده اش را بست و دوباره راهی شد. زمان حرکت چند قدمی رفت اما دوباره برگشت و نگاه کرد و بهم گفت: من یک هفته دیگه بر می گردم. درست یک هفته بعد برگشت اما نه با پای خودش، مجید شهید شده بود همان طور که پیش بینی کرده بودم، همان طور که خودش می خواست. وقتی شهید شد مادر در فراقش می گفت: ستون خانه ام رفت.

بعد شهادتش با اینکه خیلی کم در ۵ سال زندگی مشترکمان پیش هم بودیم، اما به انداره یک دنیا تنها شدم و سال هاست غم فراقش برایم تازگی دارد.


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/5/29 10:26:39
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:33 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ذبيح الله عاشوری

وصیتنامه شهید ذبيح الله عاشوری
 بار خدیا بارها شده است که قبل از عملیاتها وصیتنامه نوشته ام اما صلاح تو نبوده یا اینکه خود را آنطوری که باید آماده شهادت می کردم نکرده بودم و شهادت نصیبم نشد ولی این بار خدایا با امیدی بیشتر به تو که به بنده گناهکار رحمی کنی و شهادت را نصیبم بسازی قلم را به دست گرفته ام در حال وصیتنامه نوشتن هستم و امیدوارم ما به کاروان شهدا ملحق بگردانی انشاء ا...


بسم رب الشهداء و الصدیقین

 و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

 گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.


 با سلام به حضرت مهدی موعود (عج) یگانه منجی عالم بشریت و نایب بر حقش حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام و درود فراوان به شهدای صدر اسلام تا بدر و از بدر تا کربلا بخصوص حضرت امام حسین(ع) و شهدای جنگ تحمیلی و سلام و درود نثار جانبازان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و درود خدا بر تمامی رزمندگان اسلام و سلام به شما امت شهید پرور. وصیتنامه خود را می نویسم.
 بار خدیا بارها شده است که قبل از عملیاتها وصیتنامه نوشته ام اما صلاح تو نبوده یا اینکه خود را آنطوری که باید آماده شهادت می کردم نکرده بودم و شهادت نصیبم نشد ولی این بار خدایا با امیدی بیشتر به تو که به بنده گناهکار رحمی کنی و شهادت را نصیبم بسازی قلم را به دست گرفته ام در حال وصیتنامه نوشتن هستم و امیدوارم ما به کاروان شهدا ملحق بگردانی انشاء ا... خدایا از این زندگی در این دنیای پر از جنایت سیر شده ام و دلم هوس دیگری دارد و بنا به رضایت تو همراه با دیگر رزمندگان راهی جبهه شده ام تا اینکه بتوانم رضای تو را کسب کنم و از تو عاجزانه می خواهم که مرا که بنده ای خوب و شایسته نبوده ام ببخشی و شهادت این فوز عظیم را نصیبم بفرمایی.... برادران عزیز از اول تاریخ تا به حال اسلام و مسلمین و دفاع از حقوق مسلمین مورد تجاوز جنایتکاران قرار گرفته است در این زمان ما به رهبری حضرت امام برای یاری دین مبین اسلام وارد جنگ شده ایم و در برابر جنگ تحمیلی که از طرف رژیم بعث عراق صورت گرفت ایستاده ایم و همه ما یک یک وظیفه مان این است که این جنگ و جبهه ها را یاری کنیم. از شما می خواهم که بدون هیچ کم و کاستی خود را به جبهه ها برسانید و هرچه زودتر این رژیم ننگین عراق را از ریشه از میان ببرید و این را بدانید ای برادران تا وقتی که ما پیرمرد 40 ساله و نوجوان 13 ساله در جبهه داریم ماندن در خانه ننگ می باشد و به جبهه بروید و رضای خدا را جلب کنید. بار خدایا دوستان و رفقایم که در کنارم بودند همه شهید شدند و من ماندم و از تو می خواهم که توفیق شهادت را به من عطا بفرمایی. سخنی با برادران بسیجی و سپاهی که لباسهایشان کفنشان است اینکه قدر خودتان را بدانید شما خیلی عزیز هستید شما کسانی هستید که امام عزیز دست و بازوی شما را که دست خدا بالای آن است می بوسد و بر این بوسه افتخار می کند. لذا از شما خواهانم که هر کسی به هر نحو که قدم علیه خط امام و جمهوری اسلامی بر می دارد به او تودهنی بزنید و نگذارید یک عده جاه طلب حق ضعیفان را پایمال کنند. سخنی با آشنایان و برادران عزیز تا ما پیرو خط امام هستیم حق با ماست و چون حق با ماست بحقیم و چون بحقیم پیروز هستیم. سخنی با پدر و مادر عزیزم که مرا در دامن خود پرورانیدند و نتوانستم فرزند خوبی برای آنها باشم اگر من شهید شدم اصلا ناراحت نباشید که اگر ناراحتی پیشه کنید رضای خدای را جلب نکردید و صبر پیشه کنید که خداوند با صابران است. و این جمله برادران بسیج و سپاه هم مد نظر قرار بدهند خداوند صبر کنندگان را دوست می دارد. ان الله مع الصابرین 
سخنی با برادرم – برادر عزیز من اگر شهید شدم نگذار که یک لحظه اسلحه ام بر روی زمین بیفتد و از تو می خواهم که مرا ببخشی و پدر و مادر عزیز اگر کوتاهی یا خلافی از بنده دیده اید مرا حلال کنید و از آشنایان برایم طلب حلالیت کنید. خدایا تو را به خون شهدا قسمت می دهم که لحظه لحظه عمر ما را فدای عمر امام بگردان. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار ذبیح اله عاشوری 



درباره شهید
 
زندگینامه شهید ذبيح الله عاشوری   

شهید ذبیح الله عاشوری در روز اول مرداد ماه 1344 در روستای قلعه نو از بخش فرگ شهرستان داراب که یکی از روستاهای محروم و دورافتاده بود بدنیا آمد و پس از طی دوران دبستان وارد مدرسه راهنمایی فرهنگ که امروزه بنام خود شهید نام گذاری شده گردید. پس از دوران راهنمایی به علت محرومیت و نداشتن دبیرستان به شهر داراب مهاجرت نمود و وارد دبیرستان امیرکبیر شد در دوران تحصیل علاوه بر تحصیل کمک زیادی به پدر و مادر در امر کشاورزی و دامداری میکرد شهید عاشوری پس از گذراندن کلاس اول و دوم دبیرستان به جهت تحمیل جنگ از طرف عراق ضمن تشویق دوستان جهت اعزام به جبهه خود نیز راهی آن دیار شد و پس از گذراندن دوران نظامی به جبهه و لشکر المهدی اعزام گردید و بعد از اتمام ماموریت سه ماهه بعلت رشادت های وی از او خواسته شد که در لباس مقدس سپاه در بیاید که از همان سن 19 سالگی به عضویت سپاه درآمد و در گردان های رزمی و بخصوص در گردان همیشه پیروز فجر بعنوان بی سیم چی دلاور شهید مرتضی جاویدی شروع بخدمت نمود شهید عاشوری علاوه بر تسلط به امورات مخابراتی دربست های دیگر در مواقع لزوم بکارگیری میشد که بنا به اظهار همرزمان وی در طلاییه زمان تک عراقی¬ها این شهید عاشوری بود که علاوه بر بدوش داشتن بی سیم یک قبضه آرپی جی نیر بدوش داشت و دشمن را زیر گلوله¬های آتشین خود می گرفت و با سردادن صدای الله اکبر به رزمندگان روحیه می داد. بنا به اظهار خواهر شهید بنام زینب او علاقه زیادی به این خواهر داشت و هر موقع به مرخصی می آمد هدایای زیادی برای این خواهر می خرید و میگفت چون تو زینبی بیشتر دوستت دارم و شهید عاشوری حقوق خود را به صندوق کمک به جبهه ها میریخت و به این کار افتخار میکرد و در زمانی که به مرخصی های کوتاه می¬آمد جوانان را تشویق به جبهه رفتن می کرد از جمله برادر کوچک خود که بنام فرامرز که بعد از ذبیح و به جهت قولی که به ذبیح داده بود سنگر او را خالی نگذارد یک سال بعد از ذبیح بشهادت رسید و سرانجام شهید ذبیح اله مانند اسماعیل ذبیح اله شد و در تاریخ بیست شش اسفند یک هزار و سیصد شصت سه در عملیات بدر بشهادت رسید. 

 
نام:ذبيح الله
 
نام خانوادگی:عاشوری
 
نام پدر:ایرج
 
شماره شناسنامه:2
 
تاریخ تولد:1344/05/01
 
تاریخ شهادت:1363/12/26
 
محل تولد:داراب(فارس)
 

نگارنده : fatehan1 در 1393/5/15 10:26:38
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:33 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهیدعلی ماهانی

وصیت نامه شهیدعلی ماهانی
دل از این دنیا بر کنید تا هم صبحت خدا شوید، حُبّ دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پر کند. از ظلمتگاه بیرون روید تا نور تقوی وجود تان را نورانی کند اگر معنویت میخواهید دست بدامن امام حسین (ع) بشوید، نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید.
 
 
بِسْمِ اَللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
 
اَلْحَمْدُ اَللهِ الَّذی هَدینا لِهذا وَ ما کُناَّ لِنَهْتَدِیَّ لَوْ لا اَنْ هَدینَا اَلله.  آیه ۴۳  سوره اعراف
حمد و سپاس خدائی را که ما را به این دین مبین و این انقلاب عظیم و این رهبر کبیر راهنمائی و هدایت فرمود.
قدر این انقلاب را بدانید الله، الله، از رهبر انقلاب سر پیچی نکنید، الله، الله، از روحانیت آگاه و در خط امام اطاعت کنید از محرومان و خانواده های شهید عفلت نکنید. الله، الله از قرآن اطاعت کنید نگذارید درطاقچه ها گرد و خاک بخورد بخوانید و بکار ببرید. دل از این دنیا بر کنید تا هم صبحت خدا شوید، حُبّ دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پر کند. از ظلمتگاه بیرون روید تا نور تقوی وجود تان را نورانی کند اگر معنویت میخواهید دست بدامن امام حسین (ع) بشوید، نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید.
 پدر و مادر عزیز از این که در مقابل زحمات شبانه روزی شما قدردانی نکردم معذرت می خواهم پدر و مادر عزیز راه شهیدان را ادامه بدهید از همه هستی خودتان در راه خدا بگذرید دنیا ارزش ندارد دنیا را بدهید به اهل دنیا، دنیا را با عشق امام حسین (ع) عوض نکنید، پدر و مادر آنهائیکه امروز در خانه نشسته اند و جهاد در راه خدا را ترک کرده اند خداوند لباس ذلت و خواری در دنیا و آخرت بر آنها می پوشاند آنها نامردان بی غیرتی هستند که ماندن در دنیا و زندگی ننگین را بر مرگ شرافتمندانه برگزیده اند وقتی رسول الله (ص) به اینها دستور جهاد میداد در جواب می گفتند: (شَغَلْتَنا وَ اَمْوالُنا وَ اَهْلُنا) می گفتند ما اموالی داریم ما زن و بچه داریم اموالمان از بین می رود اهل و عیالمان بی سرپرست می شوند اینها ایمان به خدا ندارند خدا در قرآن می فرماید: (اَلله وَلیُّ الَّذین آمَنُوا ) یعنی خدا سرپرست مومنان است. همه ما در معرض امتحان خدا هستیم. خدا در قرآن می فرماید: (الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوهَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً آیه۲سوره ملک) خدا زندگی و مرگ را آفرید تا معلوم شود که کدام یک از شما مردم کردارتان نیکوتر است. امیدوارم که همه مرا ببخشید مخصوصاً شما پدر و مادر عزیزم. برادارن و خواهرانم حق زیادی بگردن من دارند. امیدوارم که همگی مرا حلال کنند.
در پایان برای همسنگران شهیدم اشعاری سروده ام که تقدیمتان می نمایم.
یـــاد یــاران وفـــادارم شهیـدان عـزیـز                   اصفیـا و اولیــا و عــاشقــان اشک ریـــز
آن دعـاهــای کمیـل  و آن همه راز و نیاز               گــریـــه های عــاشقانه محضر آن بی نیاز
آن مصیبتهـــا و آن ســــوز و گـــــداز                در غـــم آن تشنــــة خشکیـــده کــــام
در غـم زهــرای اطهر بانوی خشکیده کام            کیـــن ز جــــور آن عـــدوی سنــگ دل
در غـم یـاران چه گـویم من خدادانـد ولی     سنگ بــاشد آن دلی در وی نبـاشد جوششی
روز و شب در هجران یاران شهیدم سوختم        عــاقبت بــا گــریه و نـاله چو شمع افروختم
ای علــی بس، تــرا آنجا همی ره نـادهند               اصفیــا و اولیـــا در کــار دیگـــــر واردنـد
عـاشقـان مهدیند و عـاشقــان راستگوی        شرط اخلاص ست جان دادن در راه آن نکوی
 
کــاشکـی مــا را بــدان جــا راه بـود                 راه مــردان خــدا بــر مـا بسی همـوار بـود
کــاشکـی در زمـــره مــردان حـــق                      روی مهـــدی را همـــی دیــــدار بــــود
کــاشکـی مـــا هـم بسـان عــاشقان                    زیــــر تیـــغش وعــــده دیـــدار بــــود
کــاشکـــی مــا را در این راه عظیـــم                    نفس را بـــر مــا بسی همکــــار بــــود
کـــاشکـــی در زمــــره مــردان حـق روی مهــــدی را همــی دیــــدار بـــود                    
کـــاشکـــی یـــاران رفتـــه از قفـس بــــا دم مــا لحظــه ای دمســاز بـــود                     
کاشکی محمود و ناصر، اکبر و یاران همـه        زندگیشان همچو خورشید بر همه تکرار بــود
مــن چـه گـویم کـاین همه دورم ز حـق               قلب آنــها روز و شب در گـرو آن بـار بــود
آن همــه اخـلاص و ایثــار و گـــذشت           سینه شــان در پیشگـاهش مخزن اسرار بود
کــاشکـــی در زمـــره مــردان حـــق                    روی مهـــدی را همــــی دیـــدار بــــود
 
مقدار نامعلومی مظلمه بر گردن دارم چنانچه برایتان مقدور است ۱۰۰۰ تومان به فقیران بدهید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  علی ماهانی



درباره شهید


 زندگینامه :
 
علی آقا ماهانی در سال 1336 درشهر کرمان بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی ومتوسطه را با موفقیت در این شهر به پایان برد.علی رغم قبولی در دانشگاه ، به خدمت سربازی رفت تا مبارزه علیه حکومت پهلوی را از درون ارتش آغاز کند. اقدامات انقلابی و ضد رژیم او در پادگان محل خدمت (کازرون) باعث شد تا توسط ساواک دستگیرو زندانی شود.او ماهها تحت شکنجه های دژخیمان شاه قرار داشت ولی هرگز لب از لب باز نکرد  تا جایی که از طرف دادگاه نظامی محکوم به اعدام شده بود.
 
 
 
بعد از پیروزی انقلاب به فعالیتهای فرهنگی ومذهبی خود ادامه داد .شروع جنگ عراق با ایران برگ دیگری از جانفشانی های او برای نگهداری انقلاب بود . او با رها در عملیاتهای گوناگون مجروح ونقص عضو شد.اما همواره زندگی زیر آتش دشمن برای او شیرین تر بود .
 
عملیات والفجر 3 در سال 1362 آخرین حضور این دلاور در میدانهای نبرد بود .علی آقا در این عملیات با شگفت انگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهائت می رسد و بقایای پیکر این سردار عارف بعاز گذشت 15 سال به خانه اش کرمان باز گردانده می شود.
 
نام پدر : محمد حسن
 
تاریخ تولد :1336
 
تحصیلات : دیپلم
 
تاریخ شهادت : 1362 عملیات والفجر 3
 
محل شهادت : مهران


نگارنده : Fatehan1 در 1393/5/1 11:10:26
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:34 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها