0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالحسین عرفانی جهرمی

وصیت نامه شهید عبدالحسین عرفانی جهرمی
با سلام به نائب برحق حرت مهدی (عج) امروز ظلم بر جهان چیره گشته و ما مظلومان تاریخ ، ای مظلومان بپاخیزید و کاخ ظلم و ستم را فروریزید



بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خدایی که در هم کوبنده ستمگران و ظالمان تاریخ است.بنام او که مالک هستی است ،جان می دهد و جان می ستاند .با سلام به حضرت بقیه الله و شهیدان راه حق و آزادی ، با سلام به نائب برحق حرت مهدی (عج) امروز ظلم بر جهان چیره گشته و ما مظلومان تاریخ ، ای مظلومان بپاخیزید و کاخ ظلم و ستم را فروریزید .این وصیت را با سرعت نوشتم و نتوانستم کلی بگویم .امیدوارم پدر و مادر مرا حلال کنند. برای آنها و برادرانم و خواهرانم آرزوی موفقیت میکنم اگر شهید شدم بدانید که گرچه دستم از این دنیا کوتاه است ولی از قفس تنگ دنیا خلاص شدم ،رها گشتم و به ملکوت اعلا پیوستم برای من ناراحت نباشید.امیدوارم خداوند متعال یارتان باشد و خداوند را هرگز فراموش نکنید .





درباره شهید

شهید ستوانیکم پیاده عبدالحسین عرفانی جهرمی در سال 1339 در شهرستان جهرم متولد شد . پس از طی تحصیلات اولیه و اخذ مدرک دیپلم ، زمانی که آتش جنگ در جبهه های حق علیه باطل شعله ور بود به ندای رهبر کبیر انقلاب امام خمینی لبیک گفت و در تاریخ 1362/07/05 پس از قبول شدن در کنکور ورودی دانشکده افسری به استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمد ، پس از سپری کردن دوره دانشکده افسری و اخذ مدرک کارشناسی علوم در تاریخ 1365/09/05 به درجه ستواندومی نائل آمد و سپس برای گذراندن دوره مقدماتی رسته پیاده به مرکز آموزش پیاده شیراز اعزام و پس از سپری کردن این دوره در تاریخ 1366/08/20 به لشکر 28 پیاده کردستان منتقل شد .پس از سپری کردن دوره دانشکده افسری و اخذ مدرک کارشناسی علوم در تاریخ 1365/09/05 به درجه ستواندومی نائل آمد و سپس برای گذراندن دوره مقدماتی رسته پیاده به مرکز آموزش پیاده شیراز اعزام و پس از سپری کردن این دوره در تاریخ 1366/08/20 به لشکر 28 پیاده کردستان منتقل شد .وی مسئولیتهای فرمانده دسته ادوات و معاون گروهان در گردان 127 را به عهده داشت و در مدت خدمت خود هیچ وقت صلاح خود را به مصالح مملکت و نظام ترجیح نداد و در راه تحقق اهداف جمهوری اسلامی ایران لحظه ای کوتاهی ننمود .شهید عبدالحسین عرفانی جهرمی در مورخه 1367/01/23 در عملیات آفندی بیت المقدس 5 در ارتفاعات قلیجان مریوان در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به ناحیه شکم و سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد . 


 

 

 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:11 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید غلامشاه ذاكري

وصیت نامه شهید غلامشاه ذاكري
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید ، خودسازی کنید تا گفتار شما مورد قبول واقع شود. تقوا را پیشه خود سازید تا دنیا شما را فریب ندهد و از آخرت که دنیای جاویدان است دور نسازد.


بخشی از وصیت نامه شهید غلامشاه ذاكري


 از پاسداری خوب پاسداری کنید و این راه را باید با مبارزه با نفس و جهاد اکبر انجام داد تا بتوانیم بر نفس و دشمن درونی غالب شویم...

باید خودتان را تزکیه کنید و پلیدی ها و کثافت ها را از روان خود دور کنید و روح خود را از رذایل بزدایید.

پاسدار باید در جامعه الگو باشد. شما عزیزان پاسدار که همه چیز خود را برای اسلام داده اید باید اصلاح کنید اعمال و سکنات خود را و نفس خود را، تا بتوانید مصلح شوید چرا که جامعه احتیاج به افراد مصلح دارد.

پس لازمه اصلاح رسیدگی به احوال خود است تا بتوانیم زمینه اصلاح جامعه را بوجود آوریم و زمینه جهاد و شهادت که بهترین مرگ هاست در خود بوجود آوریم.




درباره شهید
سردار شهيد غلامشاه ذاكري در تاريخ بيست و پنجم بهمن ماه سال هزار و سيصد و سي و نه در خانواده اي اصيل و متدين در جزيره قشم ديده به جهان گشود.

حضور وی در خانواده اي كه متولي امور مسجد و حسينيه علي ابن ابيطالب عليه السلام  كه  اولين ملجا و پناهگاه شيعيان در شهر قشم است، روح او را با عشق به اهل بيت عصمت وطهارت آشنا ساخت از طرفي ملاقات با روحانيت مبارز با رژيم طاغوتي پهلوي كه همواره با خانواده وی در ارتباط بودند، بصيرت سياسي او را روز به روز افزون مي ساخت.

وی از معدود دانش آموزاني بود كه توانست تحصيلات خود راتا پايان دوره متوسطه با موفقيت تمام به پايان برساند. غلامشاه علاوه بر تلاش در زمينه هاي علمي و مطالعات غير درسي با عضويت در تيم بسكتبال آرش قشم آمادگي جسماني و نشاط خود را در بين ديگر همسالان و دوستان حفظ نموده و از طرفي ورزش را وسيله اي براي  ايجاد الفت بين جوانان شيعه و سني قرار داده بود.

با اوج گيري نهضت حضرت امام خميني (ره) ايشان با تشكيل گروه ها چند نفري از جوانان آگاه و انقلابي شيعه و سني و برگزاري جلسات پنهاني راه را براي روشنگري جوانان و آمادگي آنان براي مبارزه با رژيم پهلوي هموار مي ساخت علاوه بر اين ايشان با پخش اعلاميه هاي حضرت امام در شهر قشم پيام هاي هدايت گرانه ايشان را به گوش مردم قشم مي رساند.



با پيروزي انقلاب شهيد ذاكري زندگي خود را وقف ياري و خدمت به محرومان و همچنين نهادينه ساختن انقلاب در جزيره قشم و تاسيس نهادهاي همچون كميته امداد امام خميني ، جهاد سازندگي ، نهضت سواد آموزي ، تبليغات سپاه  در جزيره قشم ساخت و پس از مدتي  مسئوليت اين نهادها را  به جوانان متعهد و انقلابي واگذار نمود كه اين عمل در آينده اي نزديك موجب تربيت كادر مديريتي از جوانان بومي و ايجاد روحيه خودباوري در بين آنان شد.

در نخستين روزهاي تولد انقلاب عده اي راه را براي انحراف از مسير الهي امت باز ديدند و با ايجاد فتنه اي بزرگ در جزيره قشم اقدام به  ايجاد تفرقه بين شيعه و سني  و تجزيه طلبي نمودند  و اين مسئله شهيد ذاكري را براي ايجاد نقش جديدي در انقلاب آماده ساخت و آن پيوستن ايشان به سپاه پاسدارن بود ، لذا وی با تدبيري سپاه را از طريق تاسيس تبليغات سپاه وارد شهر قشم ساخت و پس از حساسيت زدايي اقدام به شناسايي و دستگيري عوامل ضد انقلاب در جزيره قشم نمود و توانست از ايجاد تنش بين شيعه و سني جلوگيري كند.

مسائل و رخ دادهاي جزيره قشم نتوانست روح تشنه شهيد ذاكري را از حضور در جبهه هاي حق عليه باطل و همراهي با ديگر رزمندگان غافل سازد از همين رو در سال شصت و دو با شركت در عمليات خيبر توانست فصل جديدي از تجربه و مهمتر از آن كسب روحيه شهادت طلبي و ايثار را در خود بارور سازد.



شهيد ذاكري كه تا آن زمان توانسته بود توانايي خود را در مديريت نهادهاي انقلابي و حل بحران ضد انقلاب  در جزيره قشم اثبات كند در سال شصت وسه به معاونت سپاه قشم درآمد و پس از آن به عنوان پنجمين فرمانده سپاه در جزيره قشم ايفاي مسئوليت نمايد.

شهيد ذاكري در مسئوليت جديد خود توانست تعريف واقعي سپاه را براي مردم قشم بازگو نمايد و آن نبود مگر مردم مداري و در خدمت مردم بودن سپاه و اين موفقيت جديد توانست سپاه را به عنوان پناهگاه و مامن مردم جزيره تبديل كند.

نقش شهيد ذاكري در پشتيباني از جبهه را مي توان به دو بخش تقسيم كرد بخش اول مربوط به تشكيل ستاد پشتيباني از جنگ در جزيره قشم بود كه با درخواست وی توسط حاج تراب ذاكري پدر شهيد كه از معتمدين شهر قشم بود تاسيس گرديد و هم از طريق جذب و آموزش و اعزام نيروهاي بسيج.

هر چند شهيد ذاكري به عنوان فرمانده سپاه قشم در منطقه حساس تنگه هرمز اجازه حضور در جبهه هاي نبرد را نداشت اما قلب و روح او بياد معنويت و شور و شوق رزمندگان اسلام و مهمتر از آن شهادت در راه معشوق بود كه به قول دوستان آن را از نمازهاي شبش در كنار قبور شهدا مي شد فهميد.



تاب و توان غلامشاه در دوري از جبهه وصف ناپذير بود بالاخره به هر صورتي كه بود توانست فرمانده سپاه استان را راضي كند كه به جبهه برود.

رئيس ستاد گردان چهارصد و بيست و دو يا زهرا كه از گردانها خط شكن لشكر ثارالله بود مسئوليت جديد غلامشاه در جبهه بود هر چند كه خود او عنوان يك رزمنده غواص را بيشتر دوست داشت .  به گفته يكي از همرزمان شهيد ذاكري  ابتكار ساخت اشنوگرد با توپ پينگ پنگ توسط غلامشاه مطرح شد كه بعدها توسط ديگر لشكرها نيزمورد تقليد قرار گرفت از ديگر كارهاي ايشان نامگذاري مستعار خود به عنوان مصطفي در روز عيد مبعث بود كه وی را در جبهه به اين نام مي شناختند.



پس از چند ماه تمرين در آبهاي اروند آن هم در زمستان رزمندگان آمادگي خود را براي اهداف عملياتي كربلاي چهار آماده كرده بودند. اما آنچه كه غلامشاه علاوه بر آن خود را آماده كرده بود، آمادگي براي شهادت بود.


او حتي در شب عمليات خبر شهادت خود را به همرزمان داده بود، پس از شروع عمليات و پيشروي به سمت اهداف از پيش تعيين شده گلوله اي دست شهيد را مجروح مي سازد اما نمي تواند در اراده شهيد تزلزلي ايجاد كند چرا كه اگر او براي مداوا به عقب برمي گشت روحيه تمام گردان تضعيف مي شد دست خود را با چفيه اش مي بندد و دوباره به پيشروي ادامه مي دهد اما موج گلوله ها و تركش هاي دشمن امان را از رزمندگان گرفته بود چون آنها از جريان عمليات آگاهي يافته بودند و حتي مي دانستند كه نيروهاي خودي از كدام محور و معبر مي خواهند حمله كنند و به همين خاطر بود كه رگبار تيربارها و گلوله هاي خمپاره و آرپي جي دشمن تمامي نداشت تا اينكه سفير رجعت غلامشاه سينه او را شكافت و او را در  چهارم دي ماه شصت و پنج درنقطه وصال خود ، جزيره ام الرصاص به آرزوي ديرينه اش كه وصال معبود بود رسانيد و چه خوش اين آيه قرآن معني پيدا كرد:

"ان الله اشتري من المومنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه"


نگارنده : fatehan1 در 1393/7/16 9:20:29
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:12 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید على‌اصغر بشکیده

وصیت نامه شهید على‌اصغر بشکیده
خدایا : کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهیم در مقابل طوفانها به من دیده‌اى عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را بفهم و ترا بدرستى تسبیح کنم .


« بسم الله الرحمن الرحیم » 
ان الله الشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوریة و الانجیل و القرآن ... و ذلک هو الفوز العظیم .
همانا خداوند جان و مال مؤمنین را به بهاى بهشت از ایشان خریدارى نمود که در راه خدا جهاد میکنند پس بکشند و کشته شوند و این وعده حقى است در تورات و انجیل و قرآن و این است رستگارى .

خدایا : هدایتم کن براى اینکه میدانم گمراه بودن چه خطرى دارد .
خدایا : مرا از غرور و خودخواهى نجات بده تا حقایق وجود و جمال زیباى تو را ببینم .
خدایا : کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهیم در مقابل طوفانها به من دیده‌اى عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را بفهم و ترا بدرستى تسبیح کنم .
خدایا : دوست دارم که تنها و گمنام باشم تا در غوغاهاى کشمکش‌هاى پوچ مدفون نشوم .
خدایا : دردمندم ، روحم از زیادى درد مى‌سوزد ، قلبم مى‌طپد ، احساسم شعله مى‌کشد تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش .
خسته شده‌ام ، دلشکسته‌ام ، ناامید شده‌ام ، دیگر آرزوئى ندارم ، احساس میکنم که دنیا دیگر جاى من نیست ، میخواهم تنها با خدا باشم و با همه وداع کنم .
خدایا : تو خودت میدانى که همه مرا از خود راندند ولى امیدم به توست که همه را میخوانى .
خدایا : در این دنیاى شلوغ و مارک زدنها چه مارکها که بر من نزدند و چه تهمتها که بمن نگفتند ولى خدایا من از حق خود گذشتم چون میدانم هدایت شده‌اند 
همچون که خودم نشده‌ام ، پس از تو میخواهم که هم مرا و هم دیگران را هدایت کنى به راه انبیاء ، اولیاء ، شهداء ، صدیقین ، صالحین ، متقین الى الله المصیر .
صحبت زیاد داشتم ولى همین راز و نیاز شهید چمران را که مطالعه کردم خیلى چیزها درونش نهفته بود و ما هم از سوز دلمان و آن چیزى که بر دلمان نشست گفتیم .
خدایا : تو خودت شاهد باش و شاهد بودى که در چه راهى قدم برداشتم و چگونه راه را ادامه دادم و چگونه بازگشتم .
تو خودت آگاهى اگر حرف نمى‌زنم بگذار که این دردها در دلم بماند ناگهان سر برآورد و مرا بسوى تو رهنمون سازد چون :
در ناامید بسى امید است پایان شب سیه سپید است در مسلخ عشق بجز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خوى را نکشند گه عاشق صادقى ز مردن مهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند خدایا در این راه که قدم برداشتم ثابت قدم بدار و راضیم به رضاى تو و فقط بخاطر تو آمده‌ام اگر نبود این قید بندگى هرگز نمى‌آمدم یا اگر مى‌آمدم براى قیود دنیائى و پست مى‌آمدم . ولى تو را شکر که این لطف و مرحمت را بمن کردى که در این راه قدم بردارم .

خطاب به خانواده :

پدر عزیزم چون شیر باش و به دل و قلب تمام دشمنان داخلى و خارجى و باطنى و ظاهرى بزن که پیروزى یا رزمنده با نفس است .
مادر عزیزم : اى گرامیم چون کوه باش استوار و قوى و محکم . از خودت ضعفى نشان مده گریه مکن در خلوت براى تسکین دردت و روشنى دیدگانت و براى آمرزش گناهانم و گناهانت اگر چه میدانم که گناهى ندارى اى زحمت‌کش در برابر دشمنان داخلى و خارجى انقلاب و اسلام قوى بایست و پشتیبان پدرم باش و کمکش کن تا بتواند خواهران و برادرانم را خوب تربیت کند .
و تو اى پدر تو هم پشتیبان او باش تا با دو دست اتحاد بتوانید مشکلات را از سر راه خود بردارید .
دست از ولایت فقیه - روحانیت مبارزه و دست از اسلام و قرآن و خدا و پیغمبر و ائمه اطهار (ع) برندارید که اگر دست بردارید در گمراهى بسر خواهید برد .
دعا کنید براى رهبر انقلاب براى مسئولان دلسوز و مهربان مملکت براى پیروزى حق بر باطل و براى آمرزش گناهان من و خودتان و دیگران .
با خواهران و برادرانم با مهربانى رفتار کنید آنها را با مسائل اسلامى آشنا کنید و آنها را زینب‌وار و حسین‌وار بزرگ کنید و تحویل اجتماع بدهید تا هم براى خودشان و هم براى شما سعادت همراه داشته باشند . هدایت کوچولو را عوض من ببوسید .
و اما شما اى خواهران عزیزم ، شما اى مادران آینده‌ساز تاریخ ، شما اى دامن‌هاى عفت و شما اى مربیان فرزندان آینده ، شما هم مرا ببخشید . چقدر شما را اذیت کردم ولى چکنم لطف خواهر و برادرى و پدر و مادرى هم به همین چیزهاست امیدوارم شما در راه خدا گام بردارید و براى اسلام و انقلاب مفید باشید و فقط پیرو ولایت فقیه باشید و وابسته به هیچ دسته و گروهى نباشید . البته همکارى و همفکرى با اسلامیان بکنید ولى وابسته نباشید که اگر خطا کردند بتوانید آنها را از خود دور کنید نه اینکه وابستگیتان باعث شود که بر ضد قرآن و اسلام قدم بردارید ، به درستان ادامه دهید و فعالیت و کوشش بیش از حد در راه انقلاب بکنید انشاءالله که خداوند شما را پیروز کند بر شیطانهاى درونى و بیرونى .
شما باید همانند زینب باشید ، زینب‌وار پیام‌آور خون شهید باشید با صداى بلند به جهان بگوئید ( قالوا لا لله الا الله تفلحوا ) پیام قرآن را برسانید ، مستضعفین د رانتظارند تاش ما انقلابتان را صادر کنید با خون و پیام و خون از ما و پیام از شما .
و تو اى برادر عزیزم محمد ، تو هم به دست ادامه بده و فعالیت را فقط براى رضاى خدا خالص کن و از حالا که جوانى سراپا اسلامى شو و سعى کن کارى خلاف اسلام انجام ندهى تو هم در آینده باید یا خون بدهى و با خون خود درخت اسلام را آبیارى کنى و یا با قلمت به فکر پیشرفت و نجات اسلام باشى که هر دو در نزد خداوند متعال داراى قدر و منزلت خاصى است . تصمیمت را قوى کن و فقط به فکر اسلام باش مکتبى باش و دست از خدا و رهبر و مکتب و قرآن و امام برندار ، انشاءالله .
و اما کوچولو : هادى ریزه و خوشمزه و سفید و دوست داشتنى تو را فقط مى‌سپارم به دست خداوند و بعد هم به دامان گرم مادر و آغوش پدر تا تو را تربیتى اسلامى کنند و تربیتى حسینى کنند و از همین کودکى تو را قوى و مکتبى تربیت کنند فقط تو را از راه دور مى‌بوسم و به مادر و پدر و خواهر و برادرم گفتم که تو را عوض من ببوسند .
انشاءالله که موفق شوند انشاءالله .
اموالم متعلق به خانواده و با اجازه پدرم هر کارى میخواهید بکنید وسائل نظامى را به سپاه بدهید ، کتابهایم را بدهید خواهران و برادرانم بخوانند و بعد یا نگه دارید یا بدهند کتابخانه حسینیه با میل خودشان .
اگر جنازه‌ام بدستتان رسید هر کجا راحت بودید دفن کنید و اگر هم نرسید که هیچ . فقط مرا حلال کنید و از طرف من از همه دوستان اقوام دور و نزدیک خداحافظى کنید و برایم حلالیت بخواهید . امیدوارم اگر فرزند خوبى برایتان در این دنیا نبودم در آن دنیا خداوند مرا در زمره شهداء قرار دهد . برایم زیاد خرج نکنید و مجالس سوگوارى را خیلى ساده بگیرید فقط رهبر را تنها نگذارید و اسلام را یارى کنید و فرزندانتان را خوب تربیت کنید برایم از خدا طلب آمرزش کنید . نماز بخوانید و قرآن بخوانید .
خدایا مرا از سربازانت قرار ده که سربازانت همیشه پیروزند .
خدایا مرا از قربت قرار ده که قربت همیشه پیروز است .
خدایا مرا از اولیائت قرار ده که اولیاء تو هیچ وقت ترسى و اندوهى بدل ندارند .
قوى و استوارم بدار ، از عمرم بکاه و به عمر رهبرم بیفزا و انقلابم را به انقلاب جهانى مهدى موعود (عج) متصل بگردان .
خدمتگزار اسلام اگر خدا قبول کند

اصغر بشکیده


آخرین پیام شهید اصغر بشکیده به خانواده
« بسمه تعالى »
 درود برهبر کبیر انقلاب امام خمینى دام برکاته و درود بر شهیدان راه حق و فضیلت .

پدر و مادر گرامیم سلام امیدوارم که همیشه در حال خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى باشید و مورد تأئید خداوند و حجت برحقش امام زمان (عج) و نائب عظیم الشأن امام خمینى باشید و سلام مرا از فرسنگها راه دور و سنگرهاى خونین بپذیرید .

خواهر گرامیم ... سلام ، سلام بر تو اى خواهر عزیزم که خداوند تو را همیشه در کارهایت موفق کند امیدوارم همیشه خدمتگزار اسلام باشى و قدم در راه مجاهدان راه الله بگذارى .

سعى کن در کارهایت رضاى خداوند مورد نظرت باشد که خداوند کسانى را که او را ستایش میکنند و او را مى‌پرستند دوست میدارد .
خواهران نور چشمى‌ام سلام مرا بپذیرید و شما را از راه دور دعاگو هستم .

برادران عزیزم محمد و هادى کوچولو خدمت شما سلام عرض میکنم امیدوارم شما عزیزان هم در سایه حکومت اسلامى موفق و مؤید باشید .
خواهران و برادران نور چشمى ، اى عزیزان دستهاى کوچکتان را بلند کنید و با قلبهاى پاکتان که از همه پلیدیها پاک است از خدا بخواهید امام را طول عمر دهد اسلام را پیروز کند و کفر را نابود کند و فرزندان خمینى کبیر در جبهه با پیروزى کامل و سرافرازى براى اسلام بجنگند .

آرى سلام بر شما اى عزیزان ، اى دوستان شما بودید که مرا هد کدامتان به سک صورتى کمک کردید تا بتوانم خود را در راهى که انتخاب کردم بیشتر غرق کنم همچون کشتى‌اى که در قعر دریا غرق میشود من هم در این راه خود را غرق میکنم به معنى شهادت و شهید شدن در راه خدا تا این حد که از من بر مى‌آید انشاءالله این عملم براى خدا باشد و مورد رضاى خدا هم باشد اگر چه مورد رضاى عده‌اى از خدا بیخبران نباشد و یک پاسدار اسلام یک پاسدار قرآن باید خود را آماده کند آماده هر لحظه براى پذیرفتن این راه راه حسین راه اسلام راه على راه شهادت که شهادت تا آخرین حد کمال یک انسان است و با شهادت خود به حد کمال مى‌رسد .
اى عزیزان مى‌بخشید اگر چه نتوانستم زحمات شما را جبران کنم . پدر زحمتهایت و تو اى مادر تو را نیز فراموش نمیکنم .

و اى خواهر که چگونه مرا دوست میداشتى و اى عزیزان شما را هرگز فراموش نمیکنم ولى چکنم که دست تقدیر چنین خواست چکنم وظیفه شرعى بود و اگر نبود این راه راه کمال راه رسیدن بخدا به همان خدا قسم اگر قدم برمیداشتم ولى من این راه را با آگاهى قبول کردم و بر من تحمیل نشد بلکه نفهمیم شد و فهمیدم که راه خدا راه خدا راه رسیدن به کمال اینست یعنى راه شهادت راه حسین راه عاشورا و راه شهیدان خدا .

پس از شما عزیزان میخواهم خود را براى چنین شهادتى آماده کنید که مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است و بعد از من همچگونه ناراحتى به خود راه ندهید .
از همه دوستان برایم حلالى بطلبید و سلام مرا به همه برسانید .
خدا یارتان باد آخرین نامه شهید بکشیده همراه با وصیتنامه شهید که در روز 61/1/1 نوشته و در 
عملیات بیت المقدس به لقاءالله پیوست .
فرمانده گردان عمار و مسئول سپاه منطقه یک تهران 





درباره شهید

نام :على‌اصغر
نام خانوادگى :بشکیده
نام پدر :هاشم
تاریخ‌تولد :1338/09/09
ش.ش :707
محل‌صدورشناسنامه :ملایر
تاریخ شهادت :1361/02/20

زندگینامه از زبان خواهر شهید:


 علی اصغر در سال 1338 در یکی از روستاهای ملایر به نام هریرز به دنیا آمد. ما 5 خواهر و سه برادر بودیم و علی اصغر برادر بزرگترمان بود. از همان سنین پایین هم نگاه خاصی به برخی از مسائل پیرامونش داشت و با همین روحیه و عمق‌نگری بود که در فعالیت‌های قبل از انقلاب و دوران دفاع مقدس در عرصه‌های مختلف حضور پیدا کرد.

قبل از آغاز جنگ به فرماندهی سپاه منطقه یک تهران منصوب شد و با شروع جنگ تحمیلی هم در مقدمات عملیات بیت المقدس برای آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. بعد از علی اصغر برادر دومم محمد مفقودالاثر شد. محمد هم سوم دبیرستان بود و از علی اصغر کوچک‌تر. ما در ابتدا فکر می‌کردیم که محمدمان مفقودالجسد است ولی بعد از چهار سال به همراه اسرا در 8 شهریور آزاد شد. برادر سومم هادی نیز وارد دبیرستان سپاه شدند و با علاقه‌ای که پدرم به فرستادن بچه‌ها به سپاه داشت همه آنها را در این راه قرار داد.

علی اصغر از سال 53 که دوره دبیرستان را طی می‌کرد در مهدیه سبلان فعالیت داشت و کلاس‌های حفظ و قرائت قرآن و اصول اعتقادات را برای نوجوان‌ها برگزار می‌کرد و حتی خاطرم است که همان زمان هم دوچرخه‌ای را با هزینه شخصی خریده بود تا به بچه‌هایی که در مسابقات قر‌آن امتیاز می‌آورند، جایزه بدهد.



فعالیت‌های مذهبی و انقلابی علی اصغر در سال 57 و با پیروزی انقلاب اسلامی رنگ و بوی جدی‌تری به خود گرفت؛ ضمن اینکه علی اصغر از دبیرستان سپاه در محله نظام آباد که در آن زمان به نام محمد علی فروغی بود توانست دیپلم ریاضی بگیرد.

این فعالیت‌ها را اصلا به ما بروز نمی‌دادند و وقتی که تصاویر شهدای موتلفه و یا نواب صفوی را بر روی دیوار اتاقش می‌دیدیم احساسمان این بود که علی اصغر وارد فعالیت‌های انقلابی شده است. کتاب‌هایی از شهید مطهری و دکتر شریعتی را در میان وسایل به دردنخور و در پشت بام پنهان می‌کرد و ما بعد‌ها فهمیدیم که علی اصغر الگوی فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی خود را با مطالعه این گونه کتب انتخاب کرده است.

زمانی که استاد مطهری به شهادت رسید، علی اصغر وضع روحی خوبی پیدا نکرد. به خانه که آمد مستقیم به اتاقش رفت و با همان حال بدی که داشت از شدت ناراحتی به دیوار تکیه داد و به روی زمین نشست. زمانی که از او پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است گفت: استاد شهید را کشتند؛ و ما در آن موقع بود که پی بردیم شهید مطهری چه شخصیت عظیمی داشته است.

پدرم با همه این اوضاع و با اطلاعی که از فعالیت‌های انقلابی علی اصغر داشت هیچ‌گاه با او مخالفت نکرد بلکه سایر برادرانم را نیز تشویق به حضور در این مراسمات و فعالیت‌ها می‌کرد.


نگارنده : fatehan1 در 1393/7/23 10:50:2
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:12 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علی‌ رضائیان‌

وصیت نامه شهید علی‌ رضائیان‌
این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد.



بخشی از وصیتنامه شهید علی‌ رضائیان‌

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد. سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اسایس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. سعی کنید آن را خوب فرا گیرید، خوب تلاوت کنید، خوت عمل نمایید و خوب به دیگران یاد دهید، حتی اگر یک نفر باشید.


درباره شهید

 
زندگینامه شهید علی رضائیان

به سال 1326ه.ش در خانواده ای مذهبی در فیروز آباد تهران به دنیا آمد و پس از مدتی همراه خانواده‌اش به شهر اصفهان عزیمت و در آنجا سکنی گزید. او به دلیل مشکلات اقتصادی روزها کار می‌کرد و شبها به تحصیل می‌پرداخت و این روال را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. پس از تحصیل دوران ابتدایی ، پدرش برای پرورش روحیه مذهبی ، او را به محضر یکی از علمای اصفهای فرستاد تا روح تشنه وجودش را به زلال معرفت الهی شاداب نماید. وی از کودکی علاقه‌مند به فراگیری قرآن بود و صوت و لحنی دلنشین داشت.آشنایی ایشان با معارف غنی اسلامی تنها به انس با قرآن محدود نمی‌شد، بلکه بوستان روحش با عطر گلواژه های تالی قران کریم (نهج البلاغه)‌مصفا بود و مقدار زیادی از نهج البلاغه را حفظ بود.  این شهید عالیقدر از فقر و تنگدستی مردم در رنج بود و در آمد اندک خودر ا که از راه بنایی به دست می‌آورد در جهت بهبود معیشت افرادی که با آنان سرو کار داشت صرف می‌کرد.
 
فعالیتهای سیاسی و مذهبی
شهید رضائیان طی مسافرتی به تهران، در منزل شهید آیت الله سعیدی به کار ساختمان سازی مشغول شد و در همین ایام ، شدیدا تحت تاثیر آن شهید گرانقدر قرارگرفت. ایشان در این مورد می‌گوید: ارتباط با شهید سعیدی ، شعله های خشم درون مرا علیه رژیم پهلوی بر افروخت. به گونه ای که شجاعانه به افشاگری جنایتها و خیانتهای دستگاه طاغوت می‌پرداختم. بر این اساس شهید رضائیان مبارزه دامنه داری را علیه رژیم پهلوی شروع کرد ودر دوره سربازی ، بارها تحت تعقیت قرارگرفت. او که از تسلط بیگانگان بر مقدرات کشورمان سخت به تنگ آمده بود. با الهام از افشاگریها و رهنمودهای حضرت امام ( قدس سره) مفاسد و بدبختیهایی را که به خاطر تصویب لایحه کاپیبولاسیون دامن گیر ملت اسلامی ایران شده بودبه دیگران گوشزد می‌کرد. شهید رضائیان در پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش به سزایی داشت و برای آنکه شناسایی نشود ، منزل مسکونی خود را دائما تغییر می‌داد. او با تشکیل جلسات مذهبی و در اختیار قرار دادن کتب اسلامی و انقلابی، جوانان مستعد و مذهبی را با معارف الهی آشنا می‌کرد. ایشان با همکاری شهید محمد منتظری دامنه فعالیتهای انقلابی خود را علیه رژیم طاغوت به کشورهای همسایه کشاند و بدین گونه نقش مهم و موثری در جهت افشای چهره کریه رژیم پهلوی ، در خارج از مرزها داشت. او با برقراری ارتباط با خارجیان مقیم اصفهان و چاپ اعلامیه به زبانهای خارجی برای افشای ظلم و جنایات حکومت طاغوت و بیداری افکار عمومی ، از هیچ کوشش فروگذار نکرد.
 
فعالیتهای شهید بعد از پیروزی انقلاب
همزمان با پیروز انقلاب اسلامی شهید رضائیان به همراه عده‌ای از برادران حزب الله مبادرت به تشکیل کمیته دفاع شهری اصفهای کرد و با تشکیل سپاه در شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه بود. شهید رضائیان در اوایل سال 1359 با تعدادی از برادران سپاه به کردستان مامور شد و با رشادتهای خود در آزاد سازی شهر سنندج نقش مهمی را ایفا کرد. در یکی از درگیریها بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر و گلو، به شدت مجروح گردید و مدتها در بیمارستان حالت اغماء داشت.
 
حضور در جبهه های جنگ
شهید رضائیان در سال 1360 ( قبل از عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا‌به جبهه دارخوین اعزام شد،که بر اثر جراحت شدید ، به پشت جبهه منتقل گردید. پس از بهبودی نسبی به سمت مسئول معاونت عملیات سپاه منطقه 2 اصفهان منصوب گردید و تا دی ماه 1361 در همین مسئولیت باقی ماند. بعد از آن به درخواست سردار رحیم صفوی به تهران آمد و در ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از معاونتهای طرح و عملیات مشغول به کار شد سپس مامور راه اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب گردید. شهید رضائیان فعالیت خود را از یک رزمنده عادی در روزهای اول جنگ کردستان شروع کرد و مرحله به مرحله ، همزمان باگذشت زمان ، مراتب مختلف فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، تا به فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سید الشهداء(ع) منصوب گردید. هنگامی که ایشان به مریوان آمد،‌تعدادی از یگانها از جمله لشکر 14 امام حسین ( ع) و لشکر 8 نجف اشرف در منطقه حضور داشتند و از اینکه قرار بود تحت فرماندهی او عملیات والفجر 4 را انجام دهند،‌اظهار رضانت می کردند . در زمان کوتاهی ارکان ستادی این قرارگاه به همت ایشان شکل گرفت و مجموعه معاونتها در جهت آماده سازی عملیات فعال شدند. شهید رضائیان انسان دقیق و منظمی بود و همواره سعی می کرد سنجیده عمل کند. قبل از هر تصمیمی با بسیج عناصر اطلاعاتی ، آخرین وضعیت دشمن را از جنبه‌های مختلف به دست می‌آورد و بر اساس استعداد، تجهیزات و توان رزمی دشمن، به کمک طرح و عملیات و نظر خواهی از فرماندهای ، چگونگی انجام عملیات و مراحل آن را طراحی می کرد. از این به بعد همه توجه ایشان روی کیفیت سازماندهی نیروها و آرایش و مانور یگانها بر اساس نوع ماموریتشان بود. از ظرافتهایی که ایشان در عملیات داشتند، بررسی و کنترل طرح مانور گردانهای عمل کننده یگانها بود. این فرمانده دلاور و دلسوز اسلام ، قبل از هر عملیات فرماندهان تحت امر را در خصوص رسیدگی به نیروها توجیه و برای افزایش روحیه معنوی آنان سفارش زیادی می کرد. تلاش همه جانبه وی در عملیات حماسه آفرین والفجر4 در موفقیت رزمندگان اسلام بسیار موثر بود و می‌توان گفت بخش مهمی از پیروزی حاصله در دشت شیلر مدیون زحمات شبانه روزی این شهید عزیز بود.
 
گذری بر زندگانی شهید

تولد در فیروز آباد تهران. تاثیر از شهید آیت الله سعیدی در تهران ( در منزل شهید به کار ساختمانی اشتغال داشت) مبارزه بر علیه رژیم پهلوی. موسس سپاه پاسداران شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه. اعزام به کردستان و آزادسازی سنندج از دست اشرار. معاونت سپاه منطقه 2 اصفهای تا دی ماه 1361حضور در تهران با پیشنهاد سردار رحیم صفوی. ماموریت برای راه‌اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب. فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سیدالشهدا(ع) شهادت در آبانماه 1362 قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4.
 
ویژگیهای اخلاقی شهید

شهید رضائیان از مصادیق عملی و الگوی یک فرمانده سپاه اسلام بود. هر کس حتی برای مدت کوتاهی با ایشان و تحت فرماندهی‌اش انجام وظیفه می‌کرد. با تمام وجود آن را احساس می‌نمود. توانمندی وشخصیت والای شهید رضائیان در حدی بود که نقل می‌کنند در روزهایی از عملیات والفجر 4 در حالی که منطقه عملیاتی مورد بازدید سردار فرماندهی محترم کل سپاه قرار می‌گرفت. ایشان خطاب به برادران حاضر اظهار می‌دارندکه  ماباید فرماندهی جنگ را به دست افرادی چون ایشان ( شهید رضائیان ) بسپاریم. جلسه‌ای با حضور ایشان نبودکه بر پا شود و ذکر قران و حدیث و دعا در آن فراموش شده باشد، حتی اگر وقت هم ضیق بود. این امر صورت می‌گرفت. در ظواهر فردی ، آن گونه بود که اگر نا آشنا و تازه واردی به جمع آنها می‌پیوست ایشان را با رزمنده عادی تمیز نمی داد. او فردی منظم ، دقیق و سخت کوش بود و در قبول و انجام کارهای سخت از دیگران سبقت می‌گرفت. عموما سعی می‌کرد با نیروها بر سر یک سفره غذا بخورد. فردی رئوف، مهربان و رفیق القلب بود. شبها تا همه به خواب نمی‌رفتند. نمی‌خوابید. پس از اطمینان از به خواب رفتن افراد ، به سنگرها سرکشی می‌کرد و چنانچه رزمنده‌ای بدون روانداز خوابیده بود، روی او را می‌پوشاند. شهید رضائیان در بعد عبادی مقید، اهل تهجد و راز و نیاز عاشقانه با خدا بود. هرگز نماز شب را ترک نمی‌کرد و فردی خود ساخته و مهذب بود و شدیدا مراقب اعمال و رفتار خود بود. در انجام واجبات کوشا و در پرهیز از محرمات و ارتکاب گناه ، حتی صغیره، دقت نظر داشت. در کارها از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و روحیه انتقاد‌پذیری بالایی داشت. شهید رضائیان در کنار فعالیتهایش ، غافل از تحصیل علم نبود و مخصوصا به مطالعه علوم قرآنی و نهج البلاغه علاقه زیادی داشت. یکی از فرماندهان می‌گوید: قبل از عملیاتفرمانده کل قوا، خمینی روح خداهمه ما را جمع کرد و فرمایشات مولا امیر المومنین حضرت علی ( ع)‌از نهج البلاغه را در خصوص صفات رزمندگان را بر ایمان قرائت و ترجمه نمود. ایشان آشنایی بسیاری با احادیث و روایات داشت و ده جزء قرآن مجید را حفظ بود. فرزندان خود را در انجام فرایض و یادگیری علوم قرآنی با زبانی شیرین توام با بیان احادیث و اهدای جایزه، تشویق و ترغیب می ‌رد. او با پدر و مادر خود رفتاری متواضعانه داشت.شهید رضائیان در حفظ بیت المال دقت و توجه خاصی داشت و با ابنکه ماشین سپاه در اختیارش بود، اما در کارها از موتور سیکلت شخصی استفاده می‌کرد.
 
شوق وصال
آن دشنه‌ها می‌وزیدند، آن دشنه‌هایی که هر بار /بر شانه‌های صبورم ، نعش برادر کشیدند/آه ای دل من! دل من! برخیز و شیون رها کن!/شمشیرهای شکسته، از داغ تو سرکشیدند/هرجا که خون بود گشتیم ، ناباورانه گذشتیم/دیدیم جا مانده‌ایم آه! دریادلان پر کشیدند/امشب پریشان خاطر و دلتنگ هستم/دلتنگ بوی جبهه ، بوی جنگ هستم/دلتنگ شور و حال شبهای غریبی/دلتنگ عطر خیس قرآنهای جیبی/کو لاله‌هایی که سراسر داغ بودند؟/حیثیت گل ، آبروی باغ بودند/آنان که دریا وامدار روحشان بود/خورشید، زخم سینه مجروحشان بود/آنان که اخلاص عمل قدیسشان کرد/آنانکه باران شقایق خیسشان کرد/رفتند آنان ، لیک تیغی سرخ مانده ست/این تیغ را در دل ، دریغی سرخ مانده ست /این تیغ، طعم خون ئ باران را چشیده ست/این تیغ فکر ننگ و مام هود نبئده ست/این تیع، آب از غیرت عباس خورده /دست حبیب ابن مظاهر را فشرده /این تیغ ، پیموده ست آداب طلب را /بوسیده دستان حسین تشنه لب را /این تیغ را باند دوباره اب دادن /از خون سرخ یک ستاره اب دادن/این تیغ که آوازه خوان خشم رعداست/در انتظار دستهای نسل بعد است
  
نحوه شهادت

قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ،( آبانماه 1362) هنگامی که برای شنایایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولین قرارگاه به دامنه‌های جنوبیارتفاعات لری رفته بودند،‌در حین صعود به قله ارتفاع لری به علت عدم پاکسازی کامل منطقه ، روی مین رفته و به شدت مجروح شد. مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم ، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود،‌جانسوزانه ناله می کرد. بادیدن چنین حالتی یاد خاطرات زندان او افتادم که برای ما تعریف می کرد. او می گفت: همگامی که مامورین ساواک یکی از مبارزان مسلمان را با بخاری برقی شکنجه می دادند آیه یا نار کونی بردا و سلامارا قرائت می کرد. این خاطره را به نادش اوردم . ایشان ارام شد تا اینکه او را به سختی به پشت جبهه منتقل کردند. در بیمارستان بود که به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقاء معبود و معشوقش نایل گشت ودر یای متلاطم روحش به کرانه وصال ،آرامش گرفت.

 

 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:12 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید جوهر مرادی

وصیت‌نامه شهید جوهر مرادی
ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زنده‌اید، دفترچه‌ یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.


 

فرازی از وصیت‌نامه شهید جوهر مرادی:

 

ای کسانی که بعد از مرگ من که انشاءالله شهادت خواهد بود زنده‌اید، دفترچه‌ یادداشت مرا به دقت مطالعه کنید.

 

خدایا، در این مدت انقلاب و در طول نهضت به خاطر تو از همه چیز گذشتم و جز به رضای تو فکر نکردم. همه‌ سلاح‌ و مهمات پاسگاه و دولت و هرچه در اختیارم بود چون تربت مقدس از آن نگهداری کردم و هیچ گاه استفاده‌ شخصی نکرده‌ام.

 

خدایا نمی‌خواهم رنج و خون دلی را که به خاطر تو متحمل شده‌ام را شرح دهم، تنها خوشحالم که با سربلندی به پیشگاه عدالت تو می‌آیم؛ به کسی بدهکار نیستم و طلبکاری‌هایم را نیز یادداشت کرده‌ام و خدا را شاهد می‌گیرم از بیت‌المال و امانت و هرگونه وجهی که متعلق به شخص خودم بوده نه کم و نه زیاد دخل و تصرف نکردم و اگر وجهی در اختیارم بوده به مصارف شرعی رسانیده و آنچه از خودم داده‌ام بین خودم و خدایم بوده است.





درباره شهید



شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانواده‌ای مذهبی ومتدین متولد شد. او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت.
 
دو چیز در زندگیش اصلا مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد.
 
وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. او انسانی نواندیش و طراح و خلاق بود، به گونه‌ای که استانداری ایلام همواره از طرح‌ها و پیشنهاداتش استفاده می‌کرد.
 
شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند به خوزستان متواری شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت کرد.
 
وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌های مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری و بخشداری) را به عهده داشت. او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت می‌کرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد.
 
این شیفته ولایت دائما در تکاپو بود تا این که مانند حضرت سیدالشهدا(ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت:" امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!"
 
شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه می‌کند. او یک شب بعد از رویت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.

 

قهرمان "سارات" که بود؟
 

نگارنده : fatehan1 در 1393/8/3 11:21:52
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:13 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه ی شهید سید حمید محمودی

وصیت نامه ی شهید سید حمید محمودی
سفارشات این حقیر این است که هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید و آن روز را جشن بگیرید و شیرینی پخش کنید تا نشان داده نشود که برای من عزادارید بلکه باید خوشحال شوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.


با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب، امام امت، خمینی بت شکن و سلام بر شهدای کلگون کفن ایران که با فداکاری، جان خودشان را به قرآن و اسلام هدیه کردند.
اینجانب، سرباز وظیفه سید حمید محمودی مستقر در جبهه ی غرب کشور می باشم. این بار که به مرخصی آمدم برحسب وظیفه احساس کردم که انسان باید در زندگی وصی خود را معین نماید. وصیت سفارشی است که انسان روی کاغذ می آورد و کمی درد دل می کند. من هم مثل دیگران می خواهم وصیت نامه ی خود را بنویسم؛ نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم، تا حدی جبران گناه شود و حق مظلوم را بگیرد و جان خودش را فدا کند یا مال خودش را برای اسلام عزیز ایثار کند.

سفارشات این حقیر این است که هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید و آن روز را جشن بگیرید و شیرینی پخش کنید تا نشان داده نشود که برای من عزادارید بلکه باید خوشحال شوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.
خدمت پدر و مادر عزیزم، سلام. امیدوارم حال شما خوب و خوش باشید و هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. پدر جان، اگر خودم را در مقابل دشمن ستم کار برای اسلام عزیز فدا کردم، باعث افتخار شما هست، ناارحت نشوید. این راهی است که حسینیان انتخاب کردند و رفتند و ما هم باید برویم.انتظار نیست که با شنیدن خبر مرگ من ناراحت شوید.

خدمت مادران، همه ی مادران یکایک سلام عرض می کنم. پس از سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. می خاهم وقتی شنیدید من شهید شدم، ناراحت نشوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید و لباس سیاه نپوشید که مرگ من الهی بود که خداوند مهربان مرا پذیرفت و قبول کرد تا بتوانم لیاقت آن را داشته باشم که جان بی ارزش را فدای اسلام گرامی بسازم.

بله تو ای مادرم می دانم که با زحمت مرا بزرگ کردی. شب ها نخوابیدی. در خانه های مردم کار کردی و مرا بزرگ کردی، اما من فرزند خوبی نبودم در مقابل زحمات تو.

مادر، حتی به یادم هست که جامه ی کهنه  بر تن داشتی و پر از وصله، اما همه به خاطر من بود. چه کنم مادر، چاره ای نیست، شاید امید داشته باشی مرا داماد کنی. چه دامادی بهتر از این، اما فرصت نیست که شما باشید و در جشن عروسی ما. مادر جان، زحماتی که تو برایم کشیدی به هیچ عنوان جبران شدنی نیست. اما باید صبر داشته باشی و در نمازهایت دعا کن که خداوند گناه مرا ببخشد. مادر جان، حمید هیچ وقت محبت و زحمت تو را  فراموش نخواهد کرد. حتی در لحظه ی آخر مرگ هم به یاد زحمت و محبت تو هست. مادر کلمه ای است که هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند یا جای محبت و رنج مادر را، آن هم مادری مثل شما که آن قدر زحمت و رنج کشیده ای بگیرد. که اگر بخواهم {رنج تو را} به روی کاغذ بیاورم شاید 100 برگ هم بیش تر شود. امید است که در زندگی موفق باشید و اشتباهی که از من دیدید باز با محبت مادریت مرا ببخشی و با بزرگیت مرا عفو کنی. خدمت برادران یکایک سلام عرض می کنم. ضمن سلام ناقابل، سلامتی شما را از خداوند خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. از شنیدن مرگ برادر حقیرتان، سرباز وظیفه سید حمید محمودی، غم و اندوه در خودتان راه ندهید. برادرها می دانید که ما در نزد خدا مسئولیم، همچنان که حضرت ابراهیم برای قربانی، فرزند جوانش را برای ادای وظیفه در را در راه اسلام و قرآن قربانی کنیم. هیچ انتظار ندارم که گریه کنید. لب شما خندان باشد، چون ما هشت برادریم یکی باید در راه خدا برود. باز چند تا می مانیم هیچ مسئله ای نیست و باید خوشحال شوید و دلم می خواهد زیاد تکیه به کلمه شهید نکنید، چون من لیاقت نام شهید را ندارم، چون انسانی که در زندگی اشتباه می کند و وارد گناه       می شود و من هم یکی از آن انسان ها هستم{ لیاقت نام شهید را ندارم}. و از خداوند بخواهید که گناهان مرا ببخشد و این جان ناقابل را قبول کند و من به تک تک شما برادران می گویم که حمید، برادری خوب برایتان نبود و لیاقت شما را نداشت و می خواهم هر اشتباه و خطایی که از من دیدید به بزرگی خودتان عفو کنید و این حقیر را ببخشد و از همین جا با شما خداحافظی می کنم و شما برادران را به خدای بزرگ می سپارم.

خدمت خواهران گرامی سلام عرض می کنم. پس از عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. از شما می خواهم که بعد از مرگ من گریه و زاری نکنید. لباس سیاه نپوشید. همیشه خوشحال باشید و دعا کنید امام را و همیشه یار و یاور امام باشید. موفقیت شما را از خداوند خواستارم. اما خواهرم زینب، نباید ناراحت شوید. باید خوشحال شوید. اگر با هم بودیم و تورا زدم و یا از من خطایی دیدید، خواهرجان، مرا ببخشید. اشتباه کردم و باید مرا عفو کنید. نباید گریه کنید، بلکه باید مادر را دلالت کنید تا گریه نکند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

مزارم را در بالا معلم کلا قرار دهید، کنار شهید پاسدار احمدی، از دوستان. مرا ببخشید اگر دوست خوبی نبودم و روزهای جمعه بیایید سر مزارم و مرا تنها نگذارید که حمید روزهای جمعه چشم به راه دوستان خود می باشد. خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا.

 
سید حمید محمودی  18/6/1362



درباره شهید

شهید سید حمید محمودی، فرزند مرحوم سید علی اصغر، فرزند سید محمودِ معلم کلایی می باشد. نام مادرش مرحومه سکینه خاتون فرزند اُلله تیلکی است. او در سال 1342 در معلم کلای علیا، از روستای رودپی ساری در خانواده ای کشاورز و دین دار پا به    عرصه ی وجود نهاد. نامبرده دوران تحصیلی را به خوبی پشت سر گذاشت و بدون افت تحصیلی تا دریافت مدرک تحصیلی دیپلم پیش رفت.

در سال 1361 روانه ی خدمت سربازی شد. مدت چهار ماه در بیرجند دوره ی آموزش نظامی را گذراند. سپس در جبهه های غرب کشور از جمله ایلام، سردشت، بانه و سرپل ذهاب به مدت هشت ماه در جبهه ها مشغول خدمت مقدس سربازی بود و  سرانجام در جبهه های سردشت- بانه بر اثر ترکش توپ دشمن در تاریخ 25/8/1362 به درجه رفیع شهادت رسید.

مطابق سفارش آن شهید گران قدر، پس از تشییع با شکوه، پیکر پاکش را در روستای معلم کلا در جوار مزار شهید علی اصغر احمدی، به خاک سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/7/22 9:4:15
 
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:13 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علی مرادخانی

وصیت نامه شهید علی مرادخانی
اینجانب محمد مرادخانى هر وقت شهید شدم از پدر و مادرم درخواست مى‏ کنم که برایم ناراحت و غمگین نباشند. از خداوند توفیق بخواهند تا صبرشان را زیاد فرماید و شما پدر و مادر خیلى خوشحال باشید که در راه خدا یک شهید داده‏ اید.


بِسمِ اللّه الرّحمنِ الرّحیم

 اول، سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران و درود بر شهیدان راه حق و حقیقت درود و سلام بر رزمندگان اسلام که در راه خدا با دشمنان مى‏ جنگند. اینجانب محمد مرادخانى هر وقت شهید شدم از پدر و مادرم درخواست مى‏ کنم که برایم ناراحت و غمگین نباشند. از خداوند توفیق بخواهند تا صبرشان را زیاد فرماید و شما پدر و مادر خیلى خوشحال باشید که در راه خدا یک شهید داده‏ اید. اگر شهید شدم مرا در روستاى شهید آباد بخاک بسپارید. از تمام دوستان و آشنایان برایم حلالیت بگیرید. هر وقت شهید شدم برایم گریه نکنید. به امید پیروزى حق بر باطل. خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدى (عج) خمینى را نگهدار.
 خدانگهدار. والسلام.

على محمد مرادخانى

درباره شهید

محل تولد : بوئین زهرا - شهید آباد
تاریخ تولد : 1346-02-04
محل شهادت : اروندرود
تاریخ شهادت : 1364-11-25
نام پدر : محمد علی
نام مادر : سکینه
وضعیت تاهل : مجرد
تحیصلات : پنجم ابتدائی
مزار شهید : قزوین - بوئین زهرا - شهید آباد



زندگی نامه

چهارم اردیبهشت ۱۳۴۶، در روستای شهیدآباد از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/8/18 8:56:7
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:14 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید ابوالقاسم بوذری

وصیت نامه شهید ابوالقاسم بوذری
رهبر ای روح متقی، فرزند عزیز زهرای اطهر (س) عاشقان تو با آن همه درد و بلا و خون و آتش به یاریت شتافتند و عاشقانه به رحمت الهی پیوسته و صحنه انقلاب حسینی مان را به خون آغشته و به فراز آسمانهای پاک و عرش خدا پرواز کردند.


بسم الله الرحمن الرحیم

حکم جهاد برای شما مقرر گردید و حال آنکه برای شما ناگوار و مکروه است لیکن چه بسیار شود که چیزی را شما ناگوار شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح در آن بوده و چه بسیار شود که چیزی را دوست دارید و در واقع شر و فساد شما در آن است. و خداوند به مصالح امر دانا است و شما نمیدانید. (سوره بقره آیه 216)

به نام خداوندی که مخلصین درگاهش به امید رحمانیت او آسوده خاطرند، و هوالقاهر فوق عباده و هوالحکیم الخبیر (سوره انعام آیه 18)


...با سپاس و ستایش پروردگار تبارک و تعالی و وجود مقدس رهبر عزیز انقلاب و شهدای مظلوم کربلای وطن اسلامیمان. 

از جوی روان زخونها، سلام برکف افتاده در خاکهای غرب و جنوب، ای مظلومهای تاریخ اسلام. لحظه شوق دیدار جلوه حق نور هدی آن حق تعالی بر ما نزدیک شده است. به شما ای خونین بدنتان در جوار رحمت حق و فضل خدا خواهیم پیوست. 

رهبر ای روح متقی، فرزند عزیز زهرای اطهر (س) عاشقان تو با آن همه درد و بلا و خون و آتش به یاریت شتافتند و عاشقانه به رحمت الهی پیوسته و صحنه انقلاب حسینی مان را به خون آغشته و به فراز آسمانهای پاک و عرش خدا پرواز کردند. اینجا صحنه رشد و تعالی است و دنیا بداند استقامتمان فقط برای حفظ اسلام، رضای خدا و یاری امام است و ما برای جهانیان ثابت خواهیم کرد که رنج و مشقات بر ما هیچ تاثیر منفی نخواهد گذاشت. ما مانند شیشه هستیم هر چه بکشند تیزتر میشود و چون پولاد آبدیده تر میگردد.
  
ای خاکیان بدانید ما از کوه استوارتر و از اقیانوسها خروشانتر و از آتش داغتر هستیم ما پاسداران از این رسالتیم که بحق لباس سبز و مقدس بر تن کردیم و با خونمان بیرق سرخش میکنیم و بر فراز کاخهای ابر قدرتها با عنوان لااله الاالله محمد رسول الله بر افراشته می کنیم. 

ما امت رسول الله با این افتخار که رهبری چنین بحق داریم و با عقیده ای از اسلام و نشانی از پاسداری انقلاب و با این همه شهداء لیاقت در حکومت جهانی نائب مهدی علیه السلام بودن را پیدا کرده ایم ای مستضعفین و محرومین جهان سربلند باشید که نظام ولایت امر اسلام پس از چهارده قرن بر سر شما سایه افکنده و میرویم بخواست خداوند متعال استمرارش بکشیم. 

ما نه بسته به زمینیم و نه وابسته به زمان و تنها رضای حق ما را شادمان و خرسند می سازد. قسم به مکه و مدینه و قسم به کربلا و نینوا و قسم به جنگ حق علیه باطل و قسم به مسلم این عقیل و قسم به حبیب و زهیر و قسم به قاسم و اکبر و قسم به علی اصغر آن شش ماهه خونین بدن و قسم به حسین (ع) و دیگر یارانش و قسم به قتلگاه و سربریده حسین (ع) و قسم به اسیری زنان و فرزندان و کاروان اسیری و قسم به سخنرانی حضرت زینب(س) مجلس ابن زیاد تا آخرین قطره خون خود سر پیمان خود خواهیم ایستاد و امام را تنها نخواهیم گذاشت و ره استقامت را به جهانیان نشان خواهیم داد. 

ای انقلاب اسلامی ما سیراب شود از خون ما و ایستادگی کن ای اسلامیان بر خروشید و به صدای هل من ناصر ینصرنی رهبر لبیک بگوئید و بسوی جبهه ها بروید و اسلام و قرآن و انقلاب را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند. 

و ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین (ع) در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد. 

ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 تن شهید را نمود و ای لاله های سرخ روئیده در طول تاریخ، شما گواه باشید که ما فقط در راه مکتب، خود را پرپر کردیم. 

ای دوستان: سخنان امام را آویزه گوشتان کنید و در تمام موارد از آنها استفاده نمائید امر به معروف نهی از منکر با آن شرایطی که دارد را فراموش نکنید و اگر این اصل در جامعه ما بمیرد باید فاتحه اسلام و انقلاب را بخوانیم. هر قدر که توان دارید در کشور خدمت کنید و هیچگونه چشم داشتی از کسی نداشته باشید که خداوند سمیع و بصیر است. جنگ را سرلوحه تمام کارهایتان قرار دهید که عزت اسلام در جهاد است و از دوستان تقاضا دارم که صله رحم را فراموش نکنید که انسجام و وحدت شما در این است. 

برادران مسئول موسسه خیریه حضرت امام حسن مجتبی (ع): بشما توصیه میکنم که این رسالت علی علیه السلام و تمام اولیا و دوستان خدا را هر چه کوشاتر بثمر برسانید و خدای نکرده در این زمینه کوتاهی نشود که در آن دنیا مسئول خواهیم بود. 

در آخر از تمام دوستان و اقوام میخواهم که این حقیر را حلال نمایند. با کمال تشکر از مادرم که این همه رنج و زحمت در امور تربیت بنده کرد ولی من هیچ خدمتی به ایشان ننمودم باشد که ایشان هم از بنده راضی باشند. 


والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته 

فرزند کوچک شما ابوالقاسم بوذری 


درباره شهید

شهید ابوالقاسم بوذری عکاس دوره جنگ است که پس از رشادت های فراوان در دی ماه 1365 و در عملیات کربلای پنج به فیض شهادت نایل آمد. 


نام:ابوالقاسم بوذری کردوی
نام پدر:مصطفی
تاریخ تولد:۲/۲/۱۳۴۱
محل تولد :تهران
وضعیت تاهل:متاهل
شغل: گروه تلوزیونی روایت فتح سپاه
نام عملیات:کربلای ۵
تاریخ شهادت:۲۲/۱۰/۶۵
محل شهادت:شلمچه شرق جزیره بولوین
مزار:بهشت زهرا(س)قطعه۵۳ ردیف۱۱ شماره۱۲

نگارنده : fatehan1 در 1393/8/25 11:26:3
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:14 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد باقر ربانی

وصیتنامه شهید محمد باقر ربانی
بزرگترین آرمان و آرزوی من اینست که در صف مبارزین اسلام و در پیکار با منافقین و کفار به فیض شهادت برسم آن جا که لقاءپروردگار و رستگاری در آن باشد چه خوفی از مرگ وشهادت … و پس از من نیزسنگر ها را حفظ کنید.



وصیتنامه شهید

* هوشياري و مراقبت از اسلام وانقلاب شرط اول يك مسلمان بيرو قرآن است

*از راه هاي مبارزهبا استكبار جهاني نبرد با مزدوران دست نشانده داخلي آنها (منافقين) است كه در زمان و به هر شكل ممكن بايد با آنها ستيز نمود و از بذل جان و مال دريغ ننمود.

بزرگترین آرمان و آرزوی من اینست که در صف مبارزین اسلام و در پیکار با منافقین و کفار به فیض شهادت برسم آن جا که لقاءپروردگار و رستگاری در آن باشد چه خوفی از مرگ وشهادت … و پس از من نیزسنگر ها را حفظ کنید.




درباره شهید

نام و نام خانوادگی : محمد باقر ربانی
نام پدر : اسد الله
تاريخ تولد: 1339
محل تولد: قم
رشته تحصيلي: علوم حوزوی
نام دانشگاه : امام صادق
تاريخ شهادت :25 آبان 1359 
محل شهادت: سوسنگرد

زندگينامه ي شهيد:

روحاني شهيد محمد باقر رباني در سال 1339در شهر مذهبي قم در خانواده اي اصيل و روحاني متولد شد و در دو سالگي به همراه پدرش به نجف اشرف هجرت نمود.

او كه در دامان علم و فضيلت برورش يافته بود و نيز به خاطر هوش و استعداد سرشارش در سال 5 سالگي وارد كلاس دوم دبستان اسلامي جعفري كه تحت نظارت مرجع بزرگ حضرت آيت ا…العظمي آقا سيد محمود شاهرودي واقع در نجف اشرف اداره مي‌شد.

مشغول به كسب علم و دانش گرديد در كنار تحصيل به هنر خوشنويسي روي آورد.

آثار نبوغ وكمال ايشان همانطور كه در كسب معارف نمايان بود و در فن خطاطي  هم هنرنمايي نمود.

پس ازده سال اقامت در شهرمقدش نجف اشرف به همراه خانواده به شهر خون و قيام قم مراجعت نمود.

از سال 1355به عضويت انجمن خوشنويسان ايران درآمد و موفق به اخذ لوح افتخار نايل گرديد و از حضور اساتيدي همچون امير خاني بهره مي‌جست.

بس از دريافت ديپلم او كه با شركت در جلسات مذهبي و ديني به برورش روح و روان خود برداخته بود.

جهت تقوبت و تكميل خصوصيات روحاني خود به تحصيل علوم ديني و در ضمن تحصيل وارد صحنه  مبارزات پيگير عليه رژيم مزدور پهلوي شد و به همين خاطر در يك گروه مذهبي كه مخفيانه فعاليت مي كردند، وارد شد.

وي اعلاميه امام كه سراسر زيبايي و لطافت بود را با علاقه و دقت خوشنويسي مي كرد و در ميان انقلابيون توزيع مي نمود و در يكي از روزها ساواك او را دستگير و طي شكنجه مايي كه در زندان بر او وارد كرده بودند تا آخرين روزهاي زندگي  از درد مفاصل و مهره‌هاي كمر احساس ناراحتي مي كردند.

شهيد محمد باقر تا پيروزي انقلاب دست از مبارزات خود بر نداشت و در اين راستا نه تنها در شهرستان قم بلكه ديوارهاي شهرهاي بزرگي همچون تهران، اصفهان، شيراز و مشهد و حتي سنگلاخ‌هاي جاده‌هاي شمال كشور، هنوز شعارهاي انقلابي و بيام‌هاي حضرت امام را كه با دست اين هنرمند نوشته شده است، در معرض نمايش ديگران گذاشته اند.

ايشان در روز 25 آبان 1359 مصادف با 8 محرم الحرام1401(ه.ق) در جنگي تن به تن پس از 5 ساعت مقاومت در سوسنگرد به فيض شهادت نايل گرديد.

بدن مطهرش را در لاله زار شهيدان، شيخان قم با شعار رباني رباني خانه نو مبارك به خاك سپردند .


نگارنده : fatehan1 در 1393/8/25 11:36:3
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:15 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد.

 


بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

مهدی زین الدین

درباره شهید

زندگینامه


جنگی که در شهریور 1359ه ش توسط دیکتاتور معدوم عراق ،صدام حسین به مردم ایران تحمیل شد؛ظهور اسطوره هایی رادر پی داشت که غیر از تاریخ صدر اسلام،در هیچ برهه ای از تاریخ بشرنشانی از آنها نیست.
ومهدی زین الدین یکی از این اسطوره هاست؛اسطوره ی زنده.

  سال 1338 ه ش در كانون گرم خانواده‌اي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم مي‌داد.
نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك مي‌كرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري مي‌داد.

مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمينه‌هايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيت‌الله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مي‌نمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژه‌اي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيت‌الله مدني بسيار ياد مي‌كرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان مي‌دانست.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زين‌الدين – براي بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.

در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌نمود. شهيد زين‌الدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جدي‌تر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زين‌الدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيش‌آمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهده‌دار شد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زين‌الدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌هاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت.

با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زين‌الدين بي‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بي‌امان عليه كفار بعثي پرداخت.
پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ مي‌كرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌اي بر پيكر لشكريان صدام وارد مي‌آورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتح‌المبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود.

شهيد زين‌الدين در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس علي‌بن ابيطالب(ع) در تمام صحنه‌هاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كننده‌اي را برعهده داشت.

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگ‌افزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.

خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد.
شهيد زين‌الدين در كنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌هاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا مي‌كند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌كرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.

او همواره سعي مي‌كرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مي‌نمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت.
به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.
با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌كرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مي‌نمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌كرد. همواره به برادران سفارش مي‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.

شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. مي‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌كرديم.
او در سخت‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها كرد.

حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت:در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌كرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش مي‌كرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.
براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي مي‌توان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد:
اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.
شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند.
او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند.

سردار رحيم صفوي‌فرمانده سابق سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زين‌الدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت سردشت حركت مي‌كنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد: ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛ حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌كرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.

 

 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:15 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید حمیـد احدی

وصیت‌نامه شهید حمیـد احدی
نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.



سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلاً هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد(ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.



درباره شهید

در شهريور سال 1341 ه ش در زنجان متولد شد . پدرش ، نقاش بود . حميد در نزد مادر بزرگش به فراگيري قرآن و احكام اسلامي پرداخت . دوره ابتدايي را در دبستان فردوسي (شهيد چمران فعلي ) در سال هاي 1354 – 1348 گذراند . به خاطر بازيگوشي درسال دوم دبستان مردود شد . پس از پايان دوره ابتدايي به مدرسه راهنمايي توفيق رفت و با پشت سر گذاشتن اين دوره در دبيرستان ارفعي ديپلم گرفت .
با آغاز انقلاب اسلامي ، حميد به همراه چند تن از دوستانش چوبدستي مي ساختند و در مقابله با نيروهاي گاردشاهنشاهي از آنها استفاده مي كردند . بعد از پيروزي انقلاب همزمان با تحصيل در پايگاه 21 شهيد مطهري فعاليت مي كرد و به كلاسهاي مذهبي مي رفت و در درس حاج شيخ آقا خاني و آقاي متقي حاضر مي شد .
با پيروزي انقلاب اسلامي ، بعد از پايان دوران دبيرستان و اخذ ديپلم ، حميد به مدت كوتاهي به عنوان حسابدار در شهرداري مشغول به كار شد . با شروع جنگ تحميلي از شهرداري كناره گيري كرد و به بسيج پيوست و پس از گذراندن دوره آموزش نظامي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست .
در اين زمان به حميد پيشنهاد شد آن پاسبانهايي را كه تو را دستگير و شكنجه كردند شناسايي كن ، گفت :آن زمان آنها اختيار داشتند هر كاري مي كردند . اگر قرار باشد من هم در اين زمان كه اختيار دارم آنها را به مجازات برسانم چه فرقي با آنها دارم .
حميد پس از گذشت مدت كوتاهي از ورود به سپاه به فرماندهي گردان منصوب شد .
آغاز فعاليت حميد در سپاه با ايجاد نا امني در كردستان همزمان بود.او براي مقابله با ضد انقلاب به كردستان رفت ومدتي با آنها جنگيد .بعدبازگشت و در پايگاه هاي شهيد دستغيب ، امير المومنين (ع) و حسينيه به خدمت مشغول شد .اومدتي بعد دوباره به كردستان رفت وحماسه هاي زيادي از خود به يادگار گذاشت . يك ماموريت چند ماهه به جبهه جنوب رفت . پس از اين ماموريت بار ديگر به كردستان رفت و تا لحظه شهادت در اين منطقه ماند .
حميد در طول دوران حضور در مناطق جنگي دو بار مجروح شد ؛ يك بار از ناحيه پا و بار ديگر از ناحيه دست و سينه ، ولي هيچ يك از اين صدمات او را از جبه و جنگ غافل نكرد . اغلب افرادي كه با حميد در ارتباط بودند دو صفت بارز براي ا و بر مي شمردند : اول نظم و انظباط، دوم شجاعت . يكي از همرزنمانش مي گويد : او به قدري شجاع بود كه هر گز از دشمن نمي هراسيد و نترسيد . روزي ما را به نزديكي عراقي ها برد به نحوي كه حس مي كرديم هر لحظه ممكن است به اسارت عراقي ها در آييم .
حميد علاقه شديدي به امام حسين (ع) داشت ،طوري كه هر سال در روز عاشورا به رسم زنجانيها در جبهه حليم مي پخت و بين رزمندگان توزيع مي كرد . 
حميد احدي به همراه چند تن از دوستانش از جمله محمد رضايي از اولين كساني بودند كه مراسم زيارت عاشورا را در زنجان به راه انداختند و در پايگاه هاي اين شهر به تدريس اصول عقايد و قرآن پرداختند . به ياد امام حسين(ع) اين بيت از شعر را در پشت ماشين خود نوشته بود :

از حسن روي يوسف دستي بريده بودند 
از حسن دلبر ما سر ها بريده باشد 


حميد ، عاشق امام خميني بود و عشق به ولايت را انگيزه گرايش خود به سوي جهاد و مبارزه مي دانست . او فرمانده گردان بود بي آنكه لحظه اي از مقام خود سوء استفاده كند . به نيروهاي تداركات گفته بود : وقتي غذا و وسايل مي آورند ابتدا به نيرو ها بدهند و بعد به مركز فرماندهي بياورند . بار ها در حال واكس زدن پوتين هاي نيروهاي تحت امرش ديده شده بود . نماز هاي شبانه حميد زبانزد خاص و عام بود .
در عمليات بدر ، گردان امام سجاد تحت فرماندهي حميد احدي يكي از گردانهاي خط شكن بود و در يكي از سخت ترين محور ها عمل مي كرد . احدي در كنار پل شناور اسكله غسل شهادت كرد . سپس در حدود ساعت 3 بعد از ظهر به سنگر رفت و چون ناهار نخورده بود ، مقداري برنج سرد خورد و براي شناسايي به خط مقدم رفت كه در اثر اصابت تركش گلوله توپ به صورتش، به شهادت رسيد .

كاظمي – همرزم و همراه وي در آخرين لحظات حيات – درباره چگونگي شهادت حميد مي گويد :
من و حميد براي شناسايي به خط رفتيم . ناگهان از طرف تانك دشمن گلوله اي شليك شد . در يك لحظه تصور كردم حميد براي حفظ خود روي زمين شيرجه رفته است . او را صدا زدم ، جوابي نيامد . بلندش كردم ولي با صحنه ي دلخراشي مواجه شدم نيمي از صورتش كاملا از بين رفته بود .
به اين ترتيب شهيد حميد احدي در تاريخ 24 اسفند 1363 در منطقه شرق دجله بر اثر اصابت تركش به دهان و چانه به شهادت رسيد . پيكر او را پس از انتقال در مزار شهداي زنجان به خاك سپردند . 

در فرازي از ياد داشتهاي حميد احدي آمده است :
جبهه آمدن كار سختي نيست . جبهه جاي شادي و سرور خاطر است . جاي آرامش وجدان و آسايش روح است . اما وقتي دلي برايت مي شكند و يا قلبي به راهت تند تند مي زند يا خاطره اي در ورايت مي دود ومحزونت مي كند تمام سختي ها و ناملايمات از يك سو و اين حزن از يك سو و تفاوت اين سوي و آن سوي ، از زمين تا آسمان ...


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/3 9:20:1
 
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:20 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی

وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی
«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم»


بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید رجبی جندقی به شرح ذیل است:

یک قطره اشک برای ارباب را به من هدیه کنید آن را به تمام بهشت نمی‌فروشم

«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم» اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر،مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأتها فراموش نکنید! در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه حضرت ابا عبدالله(ع) خوانده شود و شما را هم سفارش می‌کنم به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است. بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمی‌فروشم.

اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضه‌ها شرکت کنم

وصیت می‌کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر و مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیئت فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره، فقط و فقط روضه حضرت اباعبدالله (ع) خوانده شود. روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئت‌ها مأنوس بوده‌ام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیأت‌ها و روضه‌ها شرکت کنم.

مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شب‌ها و صبح‌ها  از اربابم می‌خواهم اجازه دهد من به هیأت بیایم و شما را هم سفارش می‌کنم  به عزاداری‌ها که بلا را دفع می‌کند و اشک بر حسین (ع) کلید پیروزی است.

در هیئت یاد من باشید؛ قول شفاعت می‌دهم

دفاتر شعرم و کتاب‌های روضه و شعرم مال غلامرضا برادرم که در هیأت بخواند. التماس دعا دارم. براداران عزیزم مخصوصاً غلامرضا، شما را به خدا در هیئت یاد من باشید و من قول شفاعت به شما می‌دهم و در خاتمه از دوستان و آشنایان همگی خداحافظی نموده و حلالیت می‌طلبم و بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین‌(ع) است، اگر گاهی در هیئت‌ها یک قطره از اشک برای اربابم را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را  به تمام بهشت نمی‌فروشم.

به امید دیدار در قیامت

غلامعلی جندقی (رجبی) – اندیمشک




درباره شهید

شهید غلامعلی جندقی (رجبی)

شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .

پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود ، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید .

غلامعلی بنابر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز نمود.

و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید

تا بدانجا که از سبک ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند که شعر معروف( قربون کبوترای حرمت / قربون این همه لطف وکرمت) از نمونه این اشعار است .

وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد .

تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه ، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت

 سرانجام در سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید . 


 


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/5 9:55:42
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:21 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید سعید علی‌مددی

وصیت‌نامه شهید سعید علی‌مددی
 راه جهاد را آگاهانه انتخاب کردم/ راهی که از هابیل شروع و بعد از شهدای انقلاب هم ادامه خواهد داشت


بسم الله الرحمن الرحیم

«وجعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشینهم فهم لایبصرون». 
من «سعید علی‌مددی» بنا به وظیفه شرعی که احساس کردم برای جهاد در جبهه حق علیه باطل به جبهه رفتم و این راه را آگاهانه انتخاب کردم و انشاءالله خداوند تبارک و تعالی مرا بپذیرد و مرا در زمره پویندگان راهش جای دهد. راهی که از هابیل شروع و از هابیل تا حسین(ع) و از حسین(ع) تا شهدای همین انقلاب اسلامی تا معاد ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.

این همان راهی است که الان نائب امام زمان(عج) و بت‌شکن تاریخ به یاری خداوند می‌پیماید و مردم در صحنه ما هم رهروان آنند. این همان راهی‌ست که امام حسین(ع) وقتی در صحرای کربلا فریاد «هل من ناصر ینصرنی» و «هل من معین یعنینی» را سرداد عاشقان خدا و رزمندگان اسلام به این فریاد لبیک گفتند و به یاری امام حسین(ع) و حسین زمان ما شتافتند.

امام را دعا کنید/نماز را سبک نشمارید

برادران وصیت من که البته بنده کوچک‌تر از آنم که وصیت بکنم؛ این است که امام را دعا کنید طول عمر همراه با عزت نفس و سلامتی جسم، از خدا برای امام گرانقدرمان طلب کنید. برادران؛ نماز را سبک نشمارید امام حسین(ع) وقتی در روز عاشورا ظهر شد با اینکه باران نیر به سویش می‌آید ایستاد و نماز خواند, بعضی‌ها که گفته‌اند با  این باران تیر که نمی‌شود نماز خواند، امام حسین فرمود: اصلاً قیام ما به خاطر نماز بوده, چنان تعریف کرده‌اند که یکی از رزمندگان وقتی با امام زمان(عج) ملاقات کرد.

اگر شفاعت شدم, قول شفاعت شما را می‌دهم

امام زمان به اول نماز خواندن امر کرد من از روی پدر و مادرم و برادرانم و دوستانم خجالت می‌کشم چون خیلی اذیت‌شان کرده‌ام انشاءالله که خداوند مرا مورد عفو قرار دهد و از همه طلب حلالیت می‌کنم و اگر خداوند مقام شفاعت را به من حقیر اعطا کند قول می‌دهم شفاعت شما را بکنم. پانصد تومان پول هم دارم که دویست تومان آن را به عنوان رد مظالم بدهید و بقیه را به جبهه‌ها کمک کنید. دیگر عرضی ندارم به امید دیدار.

(والسلام علی من اتبع الهدی). 
سعید علی‌مددی

درباره شهید

شهید سعید علی‌مددی، شهید 18 ساله تهرانی است که پیکر وی بعد از گذشت 32 سال، چندی پیش شناسایی شد. پیکر مطهر این شهید والامقام چند سال پیش در جریان تفحص پیدا شده و در 28 اردیبهشت ماه سال 89 به عنوان شهید گمنام در پادگان شهید خضرائی نیروی هوایی ارتش به خاک سپرده شده بود. چندی پیش بعد از گذشت 4 سال از خاکسپاری شهید توسط آزمایش DNA خانواده و تطابق آن با نمونه استخوانی شهید در بانک ژنتیک شهدای گمنام هویت او شناسایی شد و خانواده این شهید در روز 28 مرداد ماه بعد از 28 سال با وی دیدار کردند.





شهید سعید علی مددی متولد 1343 تهران بود که در سال1361 در عملیات بیت المقدس و در شلمچه، منطقه نهر خین به شهادت رسیده و پیکر او در همان منطقه مفقود شده بود. 


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/9 10:42:7
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:21 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید غلامحسین خزاعی

 
وصیت نامه شهید غلامحسین خزاعی
در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست وپایم ببندید ودر قبر قرار دهید. 


بسم الله الرحمن الرحیم

1.


((کل نفس ذائقه الموت ثم الینا تر جعون))

وصیت نامه بنده حقیر،عبد ذلیل،مسکین و مستکین غلامحسین خزاعی راوری فرزند محمد ش ش 53 مقیم کرمان:

خداوندا !بر زبانم وبر فکرم قدرتی فرما که بتوانم به یگانگی تو شهادت بدهم،وصیت نامه ام را درزمانی می نویسم که حقیری گناهکار و عاصی،و با فکر وبدون زور می نویسم،به یقین و حق شهادت میدهم به کرامت کریم بنده پرور،سیدوسرور،منم نعمت،صاحب قدرت،رحمان دنیا ورحیم آخرت،انیس ذاکرین،جلیس شاکرین،مصور،مبدع بخشاینده،مشعوق عاشقان،محبوب محبان،نورهستی،چراغ راه گمراهان و گواهی می دهم که پیش از پیامبر آخر الزمان پیامبرانی از طرف پروردگار مبعوث شده اند ومن بر رسالت آنها گواهی می دهم وشهادت می دهم که اول آنها حضرت آدم و آخرآنها حضرت محمد(ص) بوده است،شهادت میدهم که محمد(ص) بنده او وفرستاده اوست،از جانب پروردگار براستی ودرستی به رسالت حق برخاست،گواهی میدهم که بعد از رسول اکرم(ص) دوازده نور هدایت ورهنما برای هدایت بشر آفریده شده اند که اول آنها امام علی (ع) و آخر آنها حضرت قائم (عج) که در حال غیبت بسر می برند وما در دوران آن حضرت زندگی می کنیم. و گواهی می دهم به اینکه بهشت ودوزخ حق است و روز رستا خیز روز استوای میزان عدل الهی حتما می آیدو خفتگان در خاک سر از گور می دارند و در  محضر عدل خدا جبهه بر خاک می سایندو خدای دربینشان داوری وقضاوت خواهد کرد، وگواهی می دهم که انقلا ب اسلامی تنها حکومتی است که در جهان و در موقعیت  کنونی بر مبنای اسلام پایه گذاری شده است وامام امت ،خمینی عزیز اسطوره مقاومت وبهترین امام ورهبر جهان است.
من آمدم تا اقوام ودوستانم اصلاح شوند وزنجیرهای اسارت وفساد را از دستها وپاها بر کنم ،برآتش دل درماندگان آبی بیفشانم ،گرد یتیمی از چهره یتیمان پاک کنم ،اشک غم محنت را از دیدگان بزدایم.از پدر ومادر وبرادران و خواهرانم خواهشی دارم که در مسیر خدا،یعنی اسلام واخلاق  وآداب اسلامی یک لحظه دور نشوید ،هیچگاه دست حمایت از این رهبر بزرگ این انسان مافوق که یاری«الله» پوزه تمام جباران عالم را به خاک کشیده است بر ندارید

پدر ومادرم، اگر من از پیش شما رفتم شما هم الگویی خوب برای پدران ومادران دیگر باشید،مثل شیر ومثل یک حزب الهی واقعی در تشییع جنازه من شرکت کنیدوضعفی از خودتان نشان ندهید وبا این عملتان مشت محکمی بر دهان منافقان وکافران بکوبید.شما ای پدرجان،سرت را در جامعه بالا بگیر وسینه ات را سپر کن وچهره ات را باز کن وشاد باش وبا زبانت بگو امانتی داشته ای از طرف خدا واینک آن امانت در راه خداست.

مادروپدرم،کوه باشید وچون کوه استقامت کنید ،لحظه ای از نام ویاد خدا غافل نباشید.
وتو ای خواهرم ،زینب وار باناملایمات دست وپنجه نرم کنید.وسایلی که دارم در هر راهی که خود بهتر دانستید خرج کنید.برایم یک ماه روزه بگیرید، نمی دانم نمازهایم مورد قبول پروردگار واقع شده اند یا خیر،برایم تا می توانید نماز بخوانید.دیگر صحبتی ندارم به امید روزی که نامه عملمان رابه دست راستمان بدهند.
در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست وپایم ببندید ودر قبر قرار دهید.

والسلام(یکشنبه 6/11/1364)

2.
«بسمه تعالی»

((یَأَ یُّهَا الَّذِینِ ءَامَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَادَعَا کُم لِمَا یُحیِیکُم وَ اعلَمُم ا أَنَّ اللّه یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرُونَ))
«سوره انفال23الی24»

تقدیم به هر قطره اشکی در سحر گاهی پی طپش در شهادت فرزندی از اسلام بر سینه سجاده منتظران حقیقت می چکد،تقدیم به هر قطره خونی که صبحگاه پر طپش پیروزی حق برای اعتلای اسلام بر خاک سیاه  سنگر می چکد.
ای دوست،دنیامخلوطی از شهدها وعذابهاست اگر دوست بداری  باخته ای واگر دشمن بداری به خویش تاخته ای ،اگر سازگار باشی دمساز نباشد واگر رها کنی همدمت گردد،اگر به او بیندیشی خردت کند واگر در اندیشه اش نباشی تباهت سازد ،نه به سروری دلگرم است ونه به خنده ای آرام گیرد،اگر بخندی به خنده ات گیرد واگر بگریی به مسخره ات.
آری،امید دنیا منشاء همه ناامیدی هاست، اگر به امیدش خو گیری رهایت نکند واز خود بازت دارد وبخود پردازد ، خوشی دنیا همچون قطره ای است که با یکبار نوشیدن تمام می شود واگر برزمین افتد هرگز بدست نخواهد آمد.
بیچاره آنان که در این دار فانی نی خود را اسیر قطره های آنی کنند ومفتون نغمه ها وشادیهای دنیا، و خوش بر آنکس که در این چند روزه دنیا خود رابیابد و بزرگترین سرمایه خود «عمر»را به تباهی نکشاند.
اینک که جنگ تحمیلی ایران و عراق چند سالی زندگی خود راپشت سر می نهد ،پاره ای از عمر ما در دورانی واقع شده که راه از خود رستن و به معبود پیوستن ودر راه خود نشستن کاملا مجزا شده است،گیتی بازاری است که خریدار((الله)) فروشنده ((عبد)) واراسته و کالا یک روح(همه هستی)که اگر نشتابیم باخته ایم.چند سالی است که شاهد فاجعه امیز ترین فجایع به سرکردگی امریکای جنایت کار و به بازی گری عراق جیره خواربر ملت مسلمان ایرانیم. چه غنچه هائی که در اول شگفتی خویش پرپر شدند وجاودانه شگفتند و چه گلهای نوشگفته ای که راه همیشه شگفتن را فرا دادند ورفتند.و کنون ماکه خود را پاسداراین همه ایثار می دانیم اگر همچون انان پاسخ گوی ندای سالار شهیدان ، گل همیشه جاودان،فرزند قران و عصاره حقیقت ، حسین(ع) نباشیم در خسر و زیانیم.
خاک سیاه مجنون که با خون سرخ مجنون های این مکتب گلگون شده چشم براه عشاقی است که کاروان درحرکت اباعبدالله را تا کوی یار، تا کربلای خونین یاری کند، و اسرار در انتظار شیر مردانی که سینه های قفص را بشکنند و ازادشان کنند و کربلادر انتظار شیعیان حسین(ع)
 6/11/1364 





درباره شهید


غلامحسین در تاریخ 20 اردیبهشت ماه سال 1345 در شهرستان راور و در خانواده‌ای که با عشق امام حسین علیه‌السّلام و سردار دلاور کربلا، حضرت ابوالفضل‌العباس علیه‌السّلام خو گرفته بود، متولّد شد. 
در همان کودکی با اهل بیت علیهم‌السّلام، محرّم، عزاداری، مسجد و تکیه آشنا شد. 
او که به تبع خانواده‌اش مقیم کرمان شده بود، در مهرماه سال 1351 تحصیلات ابتدایی را در دبستان سعید کرمان آغاز کرد و پس از اتمام دوره‌ی ابتدایی، به مدرسه‌ی راهنمایی گیو رفت. اعتراض وی به حضور معلّم زرتشتی در کلاس دینی، نشان از روحِ بزرگ و نگاهِ ژرف او به تعلیم و تربیت و دین و مذهب داشت. سال‌های تحصیلِ او در دوره‌ی راهنمایی با آغاز مبارزات مردم کرمان علیه رژیم خود کامه‌ی پهلوی مقارن شد. وی که تا آن‌زمان با رشد فکری و معنوی، مفهوم ظلم و ظلمت و استکبار و عدل و آزادی و نور و لایت را درک کرده بود، به صفوف مبارزین پیوست. 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با ورود به دبیرستان شریعتی و سپس طالقانی، از اعضای فعال انجمن اسلامی شد. او فردی فعال، بانشاط، فداکار، خوش برخورد، منظم و مصمّم بود و آیات الهی را با صوت خوش تلاوت می‌کرد. 
در تابستان 1360 برای نخستین بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشک‌های غلامحسین را هنوز هم‌سنگرانش به خاطر دارند. 
غلامحسین در بهمن ماه سال 1362 تحصیلات متوسّطه را رها کرد و روح بی‌قرار و عاشقش را برای همیشه به جبهه برد تا شاید در سنگرهای دفاع مقدّس به آرامش برسد. او نهایتاً این آرامش را در عملیات والفجر هشت به دست آورد و برای همیشه ساکن بهشت الهی شد. 






نگارنده : fatehan1 در 1393/6/12 10:1:2

 

 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:22 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید غلامحسین (حمید ) عارف

وصیتنامه شهید غلامحسین (حمید ) عارف
خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.



حمد خدای بزرگ را که راه انسان شدن را به ما آموخت و ستایش بی حد ذات مقدسش که جنگ را برای سازندگی و تزکیه مردم و تطهیر محیط و آگاهی انسانها مقرر داشت.

درود بر پیامبر راستین اسلام که راه هدایت بشر را گشود و به ما درس زندگی داد و بر جانشینش (علی و یازده فرزندانش) مخصوصاً امام حسین(ع) که درس شهادت و ایثارگری را برای ما به یادگار گذاشت که همیشه رهروان صدیق ایشان با الهام از خونهای پاک آنان طغیانگران را به زانو درآوردند و درود بر امام عزیز خمینی بت شکن که بار دیگر کربلا را زنده کرد و سلام بر شهدای اسلام که خونشان اسلام را بیمه کرد و آن را حیات بخشید.

هر مسلمان بر حسب وظیفه باید شش ماهی یکبار وصیتنامه خودش را بنویسد که این تجلی اعتقاد به معاد است اما این مسئله در عصر حاضر مدتش کوتاه گردیده چرا که دانشگاهی باز شده که یکی از شرایط آن ثبت نام آن نوشتن وصیتنامه است.

به هر صورت اینجانب که می خواهم برای سومین بار جهت دفاع از مکتب و حفاظت و حراست از سرزمین اسلامیمان به جبهه بروم بر سب این که بر هر انسان واجب است تا از مرزهای اسلام دفاع کند و این نه حق هر مسلمان بلکه حق هر موجود زنده ایست که وقتی به او تجاوز می شود بر حسب غریزه از خود دفاع کند چه رسد به ما که انسانیم و مسلمان قرآن کریم راهدفاع را با تمام ابعادش برای ما روشن نموده است. در هر صورت وصیتنامه بنده از اینجا شروع می شود.

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداٌ علیه حقاً فی التورته و الانجیل»

در اینجا حرف از جهاد است و معامله با خدا، حرف از مال است و جان و ایثار است و عشق، حرف از جنگیدن در راه خدا و کشتن و کشته شدن است. حرف از رهایی از اسارتهاست و حرف از آزادی روح از قفس و حرف از لبیک گفتن به ندای هل من ناصر ینصرنی امام خمینی این حسین زمان بنابراین عرضه می دارم. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول ا... و اشهد ان علیاً ولی الله و .... ضمن اعلام قبول رهبریت و مرجعیت و ولایت امام خمینی و نایب بودن ایشان از طرف امام عصر(عج) و احترام و اعتقاد کامل به روحانیت در خط امام و همچنی قبول قانون اساسی که خون های شهیدان انقلاب اسلامی است ونیز قبول قوای سه گانه و تمام مراکز و ارگانهایی که در خدمت جمهوری اسلامی هستند.

مطالبی را به شرح زیر می نگارم:

بیش از 1300 سال است که مسلمانان جهان و شیعیان راستین پیرو علی(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به صورت عمومی و فراگیر قیامی خونین علیه مخالفین اسلام نداشته اند و یکی از درهای بهشت که باب جهاد است تقریباً بسته بود و شجاعت و فداکاری حماسه آفرینان کربلا کم کم حالت داستان به خود گرفته بود و همه باورشان شده بود که اسلام فقط دین عبادت است و عده ای هم می گفتند حکومت اسلامی فقط از آن معصوم(ع) است و هیچکس به مسئله حکومت فکر نمی کرد که یکبار دیگر عاشورایی به وقوع بپیوندد و کربلایی احداث گردد که نتیجه اش برقرار حکومت اسلامی گردد.

اما چون خداوند فرموده ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم، مردم با الهام از این آیه شریفه شجاعانه تصمیم به تغیر گرفته و ابتدا درون خودشان راه اصلاح کرده و بعد به اصلاح جامعه پرداختند و انقلاب کردند انقلابی که پرچمدار آن از سلاله پاک رسول خدا(ص) و از فرزندهای زهرای مرضیه از ادامه دهندگان راه حسین(ع) است یک بار دیگر درب جهاد بهشت را به روی مشتاقان بهشت که خدا به آنها لطفی فرموده گشود و پس از تشکیل حکومت اسلامی همانند زمان پیامبر و علی خداوند برای تزکیه و آزمایش مسلمانان و نمودار معجزات و عملی شدن آیات کریمه اش و برای صدور انقلاب به نقاط دور دست جهان بر امت اسلامی ما جنگ را مقرر داشت که در این جنگ نعمتهای بسیار نهفته است که سراسر درس و آزمایش و عاملی است برای استوار شدن اعتقادات و همچنی ارشاد و اصلاح جوانان و دگرگونی افکار پوسیده و تطهیر سرزمینهایی که روزی فساد و عیاشی در ان به اوج رسیده بود و این سرزمین امروز تربت پاک رهروان حسین(ع) شده است و این بنده ناقابل نیز مانند ه مسلمان دلسوخته ای برای حفظ انقلاب از لحظه شروع جنگ در این فکر بودم که چگونه می توانم از این باغ گلی بچینم و از نعمتهای الهی بهره مند گردم تا این که خداوند نظر لطف فرمود و کعبه مقصود را زیارت کردم و در آنجا با چشم خود دیدم معجزات الهی را دیدم و امدادهای غیبی را و مشاهد کردم مطابق آیات قرآن را با صحنه های عملی و اکنون برای سومین بار عازم جبهه هستم در پیشگاه خداوند شرمسارم که نتوانستم تا کنون برای جمهوری اسلامی خدمتی کنم امیدوارم که خداوند مرا عفو نماید.

اما حقیقتی که باید بگویم این است که این پیکرهای  شرک و بدنهایی که هوای نفسانی مانند خوره آزارش می دهد فقط خون است که می تواند تطهیرش دهد و چه خوب می دهد و در این راه عزیزان ما یکی پس از دیگری خدایشان را ملاقات می کنند و ثابت می کنند که پاک هستند و خالص و شایسته معامله با خدا را دارند و چه معامله ای از این بهتر که خون بدهی و خونبهایت خدا باشد تا از آتش دوزخ رهایی یابی و فشار قبر نداشته باشی و در بهشت و در نعمتهای الهی غوطه ور باشی و همچنین با رسول الله(ص) و ائمه اطهار باشی و خداوند از سر تقصیراتت بگذرد و بتوانی دیگران را شفاعت کنی و نزد پروردگارت روزی بخوری و مگر این مقام را جز راه شهادت می توانی کسب کنی؟ ولی مرگ معمول را چه کسی می تواند مجازاتش را تحمل کند در حالی که در عالم دیگر و در صف محشر برای هر خلاف باید سالها معطل بمانی بس باید تا غرصت از دست نرفته استفاده کنیم اما این راه هم بگویم که در پشت جبهه هم می توان به چنین موهبتی رسید به شرط این که راهت خدایی باشد.

اما یادآوری چند نکته لازم است:

1- به همه مردم توصیه می کنم خصوصاً به جوانان عزیز که فقط راه امام و خط او را دنبال می کنند و مطیع قانون باشند و یاور محرومان و طرفدار بیچارگان اما در چهار چوب مکتب.

2- به روستائیان عزیز سفارش می کنم که فقط اطاعت از قوانین جمهوری اسلامی می تواند شما را از زیر یوغ فئودالها و خوانین و کسانی که خون شما را می مکیده اند نجات دهد و در سایه رهبری امام است که شما می توانید به حقتان برسید لذا به عنوان یک برادر که در جریانات شما بودم و دوست دارم که بر اساس معیارهای الهی بر مستکبرین غلبه یابید تاکید می نمایم که در همه کارهایتان اسلام را فراموش نکرده و برای رسیدن به مال و ثروت از روشهای غیر مشروع وارد نشوید و گول شعارهای منحرفین را نخورید و مطمئن باشید که هدف این حکومت اسلامی رسیدگی به وضع مستضعفان است منتها باید صبر پیشه کنید.

3- به دانش آموزان عزیز سفارش می کنیم که مرام حزب الهی خود راحفظ کرده و با تشکیلات منسجم همراه با ضابطه های اسلامی(محل) جلو هر انحرافی را بگیرند و خودتان را برای جبهه ها آماده نمایید قلب شما پاک است خودتان را بسازید و گرد گناه مگردید درس بخوانید که آینده کشور به وجود شما بستگی دارد زیرا بدون آگاهی و سواد مقدور نیست و خود را به سلاح اسلام مسلح کنید چه ممکن است هر شعار انحرافی در شما تزلزل ایجاد نماید.

4- به خواهران اعلام می دارد که حجاب و عفت شما سرآمد هر برنامه ای است زینب(س) را الگو قرار دهید و پیام امام را مخصوصاً در رابطه با روز زن فراموش نکرده و از عمق جان پیروی کنید مسئله ازدواج را همانطوری که اسلام خواسته همل کنید و در این رابطه سفارشات امام یادتان نرود.
خواهرهای بزرگتر کوچکترها را برای آینده تربیت می کنند و این را باید بدانند که آینده اسلام به تربیت و تولد فرزندان شما بستگی دارد زیرا که ریشه کار شمایید. انشاء الله که عمل نمایید.

5- به پاسداران و بسیجیها که لباسشان کفنشان است می گویم که تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را فراموش نکرده و در تمام کارهایتان قصد قربت و رضای خدا باشد. یادتان باشد که پاسدار خون شهدا و حامی محرومین و ضابط قوانین و پیرو ولایت فقیه هستید از آن تخطی ننمایید.

6- و سخنی هم با فرصت طلبهای ضد انقلابها و گروهکهای چپ و راست و منافقین و ابر قدرتهای شیطانی و کلیه کسانی که حتی بوی مخالفت با اسلام و خط امام از آنها به مشام می رسد باید بدانید که شما دیگر عمرتان تمام است و این انقلاب بدست مهدی(عج) ختم می شود اما من خوشحالم که در برابر شما سازش نکردم و تسلیم نشدم و توصیه ها را نپذیرفتم و حتی به شما رحم نکردم و تنها رضای خدا را در نظرم بود و بس امید است که خداوند قبول فرماید.

7- به دوستان نزدیکم و هم فکر خودم هم بگویم که شما هم باید آماده شوید برای دفاع از اسلام و نجات قدس و برای جنگیدن در رکاب امام زمان(عج) که سرانجام این را پیوستن به خداست و تذکر دهم که افراد ضد انقلاب و فرصت طلبان و ابلهان تحریک شده و چنانچه من شهید شوم شما را سرزنش خواهند کرد در این مورد صبر پیشه کنید که ان الله مع الصابرین در تمام امور حتماً فکرتان و عملتان و برخودتان و ... از اسلام فقاهتی گرفته شود که غیر از این باشد انحراف چون دهانه زاویه است ابتدا کم سرانجام آن بینهایت است و لذا مطالب همیشگی را توصیه می کنم که از روحانیت خط امام هر چند دارای بیتش سیاسی نباشند جدا نشوید زیرا که سوء استفاده چپیها و فرصت طلبان و افراد ابن الوقت جای خالی شما را پر می کنند خصوصاً این که چون در کار اجرایی نبوده اند بیشتر از ما جاذبه دارند ولی در این مورد باید در تشخیص خطوط دقت لازم و کافی را داشته باشید. چنانچه شهادت نصیبم شد مراسم و چگونگی برگزاری آن و هر گونه تصمیم به دست خود شماست اما چون سپاه خوب شده هماهنگ کنید.

یکی از اثرات جنگ را این تشییع جنازه ها و سینه زنیها می دانم لذا می خواهم که سینه زنی و عزاداری خوبی شود نه برای شخص من بلکه برای پاک شدن دلها و آگاهی بیشتر از این مراسم برای تحریک مردم به سوی جبهه ها استفاده کنید.

به خانواده شهدا بیشتر سر بزنید و با دعا خواندن آنها را دلداری دهید.

خانه هایشان را به حسینیه تبدیل کنید که پیام خونشان صادر شود.

بچه ها را رها نکنید و سازمان دهید که در آینده مسئله بسیار داریم در رابطه با مسئله داراب باید بگویم که چون از اول رضای خدا در کار بوده الحمدلله خداوند خودش کارها را اصلاح می کند. شما محکم بایستید و تسلیم و سازش هرگز در کارتان نباشد که خیانت به اسلام است اما در همه حال رضای خدا را فراموش نکنید و اصالت مکتب یادتان نرود.

امید است روحانیت محترم و عظیم الشان در مورد جریانات دارای تحقیقات بیشتر بنمایند و به افراد مفتری و تهمت زن که باعث هتک آبروی محترمین و خدمتگزاران اسلام شده اند آیات عذاب را قرائت و به آنها توضیح دهند که روز قیامت هم هست و به تمامی اعمال نیک و بد بندگان دقیقاً رسیدگی می شود امید است که این عزیزان ما که صادقانه اما بدون تحقیق قضاوت کردند روزی به حقیقت پشت پرده پی ببرند و خادم را از خائن بازشناسند و امید آن که خداوند همه ما را ببخشاید.

برادران دست اتحاد به هم داده و همکاری با ارگانها را فراموش نکنید حضور را از یاد نبرید و از دوستان می خواهم که برادرهای کوچک من را با خط اصیل اسلام و امام آشنا کنند.

در رابطه با کارهای شخصی من با کسی مخالفتی ندارم و آنچه هست به خاطر خدا بوده مهم نیست. از وقتی خدا را شناختم و خودم و اسلام را و درد ضعیفان و مردم محروم و جمهوری اسلامی را درک کردم لحظه ی از پای ننشستم و انشاء الله که خداوند از من راضی باشد و از خدا می خواهم که گناهان گذشته مرا ببخشاید. در طول عمرم خیانت و ظلم و دزدی نگردم و عمل ناشایست انجام ندادم و از خدا می خواهم که از اعمال خلاف من در سن غیر تکلیف که از روی ناآگاهی بوده در گذرد.

در انقلاب و بعد از انقلاب کارها و عملها نمی توانست مرا ارضا کند لذا ناچار بودم بعضی وقتها تکروی  کنم همیشه طرحهایی برای نابودی ظلم و رهایی محرومین داشتم اما مواضع کند مرا باز می داشت. دلم می خواست خیلی سریع جلو خلافها گرفته شود و فوری عمل گردد.

مطالعه ای نداشتم و چیزی سرم نمی شد اما نمی دانم و هرگز نتوانستم بفهمم که چه انگیزه ای باعث می شد که من از همه چیز بگذارم از هیچ چیز و هیچ کس ترسی نداشتم و هیچ مانعی و متخلفی برایم قوی نبود بر همه چیز و همه کس (اعمال افراد خلاف اسلام) مسلط بودم، هرگز احساس یاس نمی کردم همیشه احساس می کردم که خدا به موقع کمک می کند از مرگ باکی نداشتم زیرا اعتقادم این بود که هر انسان روزی می میرد و آن روز مشخص شده و هر کجا که باشی به سراغت می آید لذا بدون احتیاط به قلب خطرات می زدم به خصوص در جبهه

نمی دانم در درون من چه بود که به خدا نزدیکم کرده بود. خدا را در همه جا حاضر می دیدم همیشه با خود می گفتم که مسئولیت از آگاهی است و من که آگاهیم زیاد نیست اما چرا مسئولیت را آنچنان درک می کنم که اگر عمل نکنم به خصوص در مواقع حساس چون شیری زخم خورده به خود می پیچیم و تا آن مسئولیت را انجام ندهم آرام ندارم. الان هم نمی دانم چرا نشسته و اینها را می نویسم.

چیزهایی به نظر می رسید شاید لحظه موعد نزدیک شده.

اما سفارشات آخرم:

تاکید می کنم که امام عزیز را هنوز کسی به درستی نشناخته در این زمینه کار کنید و برایش دعا کنید. در برابر ناملایمات صبر انقلابی پیشه کنید و تسلیم زر و زور نشوید. با فئودالها و سرمایه داران و گروهکهای منحرف و خائنین تفاهم نکنید و آنها را از خود برانید و برادران من در هیچ مورد نظرتان را از شرع اسلام پیش بینی نگیرد و خدا نکرده تابع هوی و هوس نشوید.

خدایا من خجالت می کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم.

بار پروردگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم.

به هر کس بدی کردم مرا حلال کند. در کفنم جمله ای که روی کفن حضرت سلمان نوشته شده بگذارید. لباس را با آرم سپاه در قبر بگذارید و اگر با فتوای امام مغایر نباشد بدنم را نشویید.




 درباره شهید


شهید غلامحسین (حمید) عارف دارابی

تولد : 1336 _ استان فارس ، داراب  ، (13 رجب) مصادف با میلاد امام علی (ع)

سمت : فرمانده عملیات سپاه داراب و بوشهر

شهادت : 1367 , عملیات رمضان ، (21 رمضان) مصادف با شهادت امام علی (ع)


چشمهایی که روزهای زخمی شان را بر چنار های مجروح " پیر مراد " دخیل بسته اند ، ( عارف ) را بهتر از تمام مردم شهر می شناسند ، شاید شب گریه های زهرایی اسلامی نسب را در پس کمنامی شهر به یاد نیاورند اما عارف رنجمویة سالیان آنهاست.

چشمت که به سواد شهر می افتد تصویر آفتابی و ملکوتی مردی را می بینی که خیلی ها او را به نام آقای عارف می شناسند  شاید هم آنهایی که در کلاسهای درس او ، الفبای مهربانی را عارفانه آموختند ، اما بچه های هشت سال دفاع مقدس بارها حمید را در سادگی نامش صدا کردند . از دوست شاعرم اسماعیل خواسته بودم تا کمی از حمید برایم بنویسد و او با قلم شیوایش ، زخمهای بی مرهم خویش را این گونه برسپیدکاغذ رانده بود : «فرشتگان در آسمان ، گرم پای کوبی میلاد مولود کعبه بودند که اولین بغض حمید عارف در خانواده ای معطر به بوی اذان واقامه شکست. دوران پرخاطره کودکی را در بوستان آغوش پدر و مادری رنجدیده زیست و چون جوانه نضج کرد و قد کشید و با شروع سن تحصیل نام دوست را در مشقهای شبانه اش تکرار کرد . هنوز سال دوم دبیرستان را به پایان نرسانده بود که فقر و فاقه ای که سالکان دوست هیچ گاه با آن غریب نبوده اند ، او را ازادامه تحصیل بازداشت اما او خستگی ناپذیر و مصمم در مدرسه شبانه ، دستهای از کار پینه بسته اش را شبها با قلم آشنا کرد و سرانجام درسال 1355 پاداش رنج تحصیلش را با اخذ مدرک دیپلم دریافت کرد . وی سپس در دانش سرای مقدماتی شیراز در رشته حرفه وفن مشغول تحصیل گردید.اولین سال دانشسرا خاطره انگیز ترین سال زندگی حمید بود زیرا در آن سال پیوند سبز و مبارکی را با شریک همواره زندگی اش بست و این در حالی بود که مبارزات انقلابی او علیه رژیم طاغوت به اوج خود رسیده بود .

بعد از پیروزی انقلاب سایه مهربان حمید به عنوان معلمی دلسوز برسر دانش آموزان روستا های محروم اطراف داراب کشیده شد و یقیناً آن دانش آموزان هیچگاه چهره مأنوس و مهربان ( آقای عارف ) را از یاد نخواهند برد سال 1358 سنگر جهاد سازندگی داراب پذیرای قدمهای استوارش گردید و به عنوان مسؤول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهیان داراب مقدم او را به عنوان فرمانده سپاه گلباران کردند . درایت ، کاردانی و مدیریت شایسته شهید عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمینه آسایش و زیبایی شهر مرد پرور امام حسن مجتبی (ع) را فراهم آورد .

... اما حمید متعلق به اینجا نبود و سرانجام بهشت زمینی اش را پیدا کرد . جبهه های نبرد اسلام و کفر ، جایگاه واقعی او بودند عملیاتهای مختلف مانند شکست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره های مردانه حمید را به خاطر دارند و او از هر عملیات ترکشی را به یادگار در بدنش نگه می داشت .

... و سرانجام در سال 1361 وبه هنگام غروب خونرگ بیست و یکم رمضان ، شمشیر ملجم صفتان ، پیشانی روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشکر المهدی (عج) را شکافت تا او که میلادش به میلاد مولایش علی (ع) گره خورده بود همصدا با محبوبش ندای "فزت و رب الکعبه" را سردهد و راه آسمان را درپیش گیرد . »



 


نگارنده : fatehan1 در 1393/6/26 9:48:37
 
 
سه شنبه 19 خرداد 1394  11:22 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها