0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

لباس تقوا را آن‌چنان به تن کنید که شیطان بیرونش نتوان آورد

لباس تقوا را آن‌چنان به تن کنید که شیطان بیرونش نتوان آورد


شهید جعفر حیرانی در فرازی از وصیت نامه خود می نویسد: ذلّت را آن‌چنان دور دارید که سیّد شهیدان دور داشت. ننگ بندگی را با رنگ زندگی؛ خون، پاک کنید.
لباس تقوا را آن‌چنان به تن کنید که شیطان بیرونش نتوان آورد

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس؛ وصیت نامه شهید جعفر حیرانی  به شرح ذیل است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ذلّت را آن‌چنان دور دارید که سیّد شهیدانتان دور داشت. ننگ بندگی را با رنگ زندگی؛ خون، پاک کنید. به یقین می‌دانم بعد از خروج از حجاب ظلمانیِ طبیعت، حقایق را خواهم دید و دقایق امور را به دور از رنگ وتشبیه و تقریب خواهم فهمید. گمانم نیست در آن جا هم غیر از اینم وصیتی باشد! خیرالحافظین نگهدار امام.

امروز خود را در باغ مصفّای رضایت مُنعم می بینم که بعد از عمری ضلالت، از جهنم خودبینی به بهشت خدا خواهی وارد شده ام؛ مدیون لحظاتی هستم که در میان آتش و عذاب ، فریاد و ضجّة « یاغایه امال العارفین»داشتیم.عمری را در گودال تنگ وتاریک قساوت و آمال دور و باریک ضلالت سپری کردم امّا هرگز دل به غیر خدا نبستم. شرمندة لطف خدایم وزبان از ادای شکر او ناتوان! اکنون وصیتّی جز سفارش به خود ندارم.«به خدا توکل کنید که خدا بهترین وکیل است.» 

 

 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  4:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید جابر کشاورز

وصیتنامه شهید جابر کشاورز
خدايا! قلممان را از نفاق و عملمان را از ريا، زبانمان را از دروغ و چشمهايمان را از نگاه كردن به چيزهاي غيرشرعي و علممان را از خيانت پاك بگردان كه تو به راستي آمرزنده هستي و تو ستارالعيوب همه گناهان هستي. اي تنها معبود ما!


به نام خدا

خدايا! قلممان را از نفاق و عملمان را از ريا، زبانمان را از دروغ و چشمهايمان را از نگاه كردن به چيزهاي غيرشرعي و علممان را از خيانت پاك بگردان كه تو به راستي آمرزنده هستي و تو ستارالعيوب همه گناهان هستي. اي تنها معبود ما!

... اينك كه عازم جبهه هاي حق عليه باطل هستم، مي خواهم چند كلمه با برادران و خواهرانم كه 
مي خواهند براي ادامه دادن راهمان كوشا باشند صحبت كنم. برادران! خواهران! اسلام اينك در خطر است و ما بايد سنگری مقاوم و محكم براي محافظت كردن از اسلام باشيم. اينك اسلام به خون احتياج دارد. اينك ما بايد به  نداي هميشه بلند حسين(ع) جواب بدهيم. ما بايد براي حراست از خون حسين(ع) كوشا باشيم. اي آزادگان اسلام! بياييد كه با خون شهيدان انقلاب وضوي شهادت بگيريم. اي برادران! اگر چه مردن سخت است، بهتر است كه ما بميريم. از كربلاي جانسوز تا انقلاب امروز هميشه آيد اين ندا به به چه نواي زيبايي!

اي حسين جان!  ما امروز به نداي ینصرنی تو پاسخ مثبت مي گوييم و به سوی كربلاي ايران مي شتابيم تا به نداي ينصرني  تو پاسخ گفته باشيم و شما اي خانواده من! اگر من در جبهه حق شهيد شدم، شما نبايد اصلا ناراحت بشويد و شما اي پدر و مادر! من نزد شما امانتي بودم كه اين امانت از طرف خدا به شما داده شده بود و هر لحظه احتمال اين است كه خدا اين امانت خويش را پس بگيرد و شما نبايد براي اين كه اين امانت از شما گرفته شده ناراحت باشيد و اصلا براي من گريه نكنيد و اگر مي خواهيد گريه كنيد، براي مظلوميت امام حسين(ع) و يارانش در روز عاشورا گريه كنيد. شما براي مظلوميت بهشتي، باهنر، رجايي و ديگر ياران امام كه به شهادت رسيدند گريه كنيد... در ضمن برادران! دشمن بيكار نمي نشيند؛ هر روز با نقشه اي با شما روبرو مي شود. يك روز در پوشش مجاهد، يك روز پيمان خويشي، يك روز هم در پوشش انقلابي... و من و تو بايد با اتحاد خودمان نقشه آنها را خنثي كنيم. 

ما را برادر! بیمی از زخم برون نیست        گر هست بیمار جز از زخم درون نیست
 

شهدای شهرستان خرامه

درباره شهید

 

شهید: جابر کشاورزی

 

نام پدر: احمدعلی

 

عضویت: بسیج

 

تاریخ و محل تولد: 1344- خرامه

 

تاریخ و محل شهادت: 5/1/1361- جبهه شوش- عملیات فتح المبین

 

آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه

 

 وَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ آوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ « انفال، 74»

 

شهید جابر کشاورز در سال 1344 در یک خانواده مذهبی متولدشد. در شش سالگي وارد مدرسه شد و تا كلاس سوم دبيرستان به تحصيل خود ادامه داد. او ضمن حضور در مدرسه در فعالیتهای بسیج هم شرکت می کرد. در اوقات فراغت و در شبها در بسیج و منزل امام جمعه، نگهبانی می داد. سپس از طريق بسيج، راهي جبهه شد. چندين مرحله به جبهه رفت و در جبهه هاي شوش و جنوب، مدتي خدمت كرد. یک بار نیز به همراه تعدادی از رزمندگان در جبهه های غرب با اتومبیل به دره سقوط می کنند که تعدادی از دوستانشان به شهادت می رسند. دست ایشان نیز در این حادثه می شکند؛ بعد از بستری شدن در بیمارستان، دوباره به منطقه بر می گردند و با پایان یافتن مأموریتشان به منزل بر می گردند. پس از این مرحله، دوباره به مدرسه می روند؛ اما آرام و قرار از وجود او رخت بر می بندد؛ لذا با راضی کردن پدر و مادرش در اواخر سال1360 راهی جبهه های جنوب می شود و در تاريخ 5/1/61 در عملیات فتح المبین بر اثر اصابت تركش خمپاره در جبهه شوش به شهادت می رسد. جابر در سن 12 سالگي با عده اي از دوستانش، گروه ارشادي «وحي» را تأسيس كردند و كتابهايی را خريداري مي كردند و از حجه الاسلام سيد عليمحمد دستغيب نيز كمك 
مي گرفتند و در روستاها كتابخانه تأسيس مي كردند. با شروع جنگ تحميلي يك روز جابر به مادرش گفت: ما در خمس چند به يك است؟ مادر گفت: پنج به يك. و جابر گفت: پس از پنج فرزندت يكي خمس است كه بايد بدهيد. اگر مهياي فرایض ديني هستيد من براي خمس آماده ام.

 

جابر با اخلاقش و مهرباني اش، پدر و مادر را راضي كرد و به جبهه رفت.

 

جابر از زمانی که خود را شناخت، نماز و فرایض دینی خود را بجا می آورد، در نمازهای جمعه و جماعت شرکت فعال داشت. خنده رو و شوخ طبع بود؛ اما در کارهایش بسیار جدی بود. ساده پوشی، عدم تکبر، تواضع و تقید از ویژگیهای اخلاقی او بود. از روحانیت پیرو خط امام حمایت می کرد. هر گاه يك روحاني از قم 
مي آمد بلافاصله با آنها ديدار مي كرد و ارتباط داشت و اينك نيز روحانيوني كه وي را 
مي شناختند هر گاه كسي از شهادت جابر حرف مي زند اشك شوق مي ريزند و مي گويند بايستي او شهيد مي شد. همرزمانش از دلاوريهاي او در جبهه زياد نقل كرده اند و مي گفتند: جابر طاقت شنيدن هيچ حرف لغوی را نداشت.

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/20 10:34:51
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عباس دهقان نیری

وصیت نامه شهید عباس دهقان نیری
شهادت حجاب جان را می درد و مرغ روح با خيالی آسوده آغازيدن پروازی و تولدی دوباره در اعلی عليون را می آزمايد

 شهيدعباس دهقان نيری

بسم الله الرحمن الرحيم

« اللهم محيای محيا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد » .

به نام خداوند بخشنده مهربانی که آدمی را آفريد و او را عقل و هوش و معرفت داد و او را راهنمائی کرد تا در پيچ و خمهای زندگی راه راست و درست را يابد و در اين طريق سير کند و با سلام خدمت ائمه هدی اين راهيان وادی عشق و هاديان طريق عشق و همچنين با عرض ادب به محضر والا و اعلی مهدی موعود قائم منصور (عج) . خدايا ظهور اين منجی بشريت را نزديک بگردان و همچنين درودی بيکران به محضر پاک امام عصرمان خمينی بت شکن . و با صلواتی نثار ارواح طيبه شهداء . پروردگارا روح شهيدان را پر فتوح گردان . شهادت حجاب جان را می درد و مرغ روح با خيالی آسوده آغازيدن پروازی و تولدی دوباره در اعلی عليون را می آزمايد جهان ماده و زندگی دنيايي در واقع حجاب و بستري است که مانع از ديدن و روشن شدن باطن و حقيقت انسان است اما همين که انسان از دنيا رفت باطن او آشکار می گردد . شهادت والاترين معراج است پيام خونين و خونبار من به دوستان ،والدين ، ياران و آشنايان اين است که شهيد رهرو مي طلبد و گريه براي شهيد معني ندارد .
اي پدر و مادر گرامي :
ای مادرم ای کسي که شبها و روزهاي زيادی در پرورشم ديده از خواب بستي و در بسترم لالائي عشق و اميد سرودی و در گوشم اذان حب الله نوا دادی از من از اين فرزند ناشکر و بي سپاس درگذر و چون ابراهيم کارد بران بر گردن اسماعيل خود ببين و صبر را پيشه ساز و بدان که در بهترين حالات روحی در حالی که سوز کشنده مجنون وار مرا و قلبم را می سوزاند جامه شهادت را بر تن پوشيدم و چه خلعت رعنا و مدهوش کننده ای است . واما شما پدر محترم ای مردی که وارث خون شهيد مي شوی که جان را هديه محبوبش قرار داده و آن را نثار مقدم وليعصر (عج) ساخته اگر از اين پسر گنهکار درگذري و ناراحتيها و مصائبي را که به تو رسانيده ببخشي روح و روان من را بسيار شاد ساخته اي .
و ای دوستان و آشنايان اگر از اين حقير سرا پا تقصير اذيتی به شما رسيده به بزرگی و کرم خود ببخشيد و حلالم کنيد . و اما پيام من به امت مسلمان ايران اين وارثان خون شهيدان در عزم خود که همانا اتصال انقلاب ايران به قيام مهدی موعود (عج) می باشد ثابت قدم گرديد که ان تنصر الله ينصرکم و يثبت اقدامکم . خدايا تو را شکر و سپاس بيکران ، ای رود خروشان کرامتها رزمندگان را نصرت عطا کن . معلولن و مجروحين شفاء عنايت فرما و اسيران حزب الله را آزادشان بگردان خدايا خورشيد تابان اسلام و سرزمين مقدس ما اين اميد زمان و مستضعفان عصر را در پناه خود نگهدار .

وصيتنامه خصوصی : 

ای پدر و مادر گرامی و عزيزم مرا حلال کنيد و 700 تومان به علی خليفه بدهيد و 300تومان به سيد حسن دهقان فرزند سيد حسين سيد اسماعيل بدهيد در آخر سلام مرا به تمام اقوام و خويشاوندان برسانيد . نماز و روزه قرضی مرا به جا بياوريد . خدا نگهدار .

والسلام

عباس دهقان نيری 2/12/1365


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/20 10:38:18
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهيد سيد جلال دره شيري پور

وصیت نامه شهيد سيد جلال دره شيري پور
  خداوندا تو خود ميداني تنها براي رضاي تو از همه چيز اين زندگي دست كشيدم و براي ياري دين تو به جبهه آمدم تو خود ياريم كن تا دين خود را به اسلام ادا کنم

 شهيد سيد جلال دره شيري پور

 بسم الله الرحمن الرحيم

« يا ايها الذين امنوا مالكم اذا قيل لكم انفروافي سبيل الله اثاقلته الي

الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخرة فما متاع الحيوة الدنيا في الاخرة

الا قليل . الا تنفروا يعذبكم عذاباً اليماً و يستبدل قوماً غيركم ولا نصروه

شياً والله علي كل شي قدير.اي كسانيكه ايمان آورديد جهت چيست

كه چون بشما امر شود که براي جهاد در راه دين بيدرنگ خارج شويد به خاك زمين دل بسته ايد آيا راضي به زندگاني دنيا عوض حيات ابدي آخرت شديد متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است بدانيد كه اگر در راه خدا براي جهاد بيرون نشويد خدا شما را به عذابي دردناك معذب خواهد كرد و قومي ديگر براي جهاد بجاي شما بر مي گمارد و شما بخدا زياني نرسانده ايد و خدا بر هر چيز تواناست » . « آيات 37 تا 39 »

بنام خداوندي كه زندگي را و مردن را آفريد و حيات دنيا را محل آزمايش خلق قرار داد و سلام بر حضرت مهدي (عج) كه فرماندهي رزمندگان اسلام را عهده دار است و باسلام به رهبر انقلاب امام خميني و با سلام به شهداي انقلاب اسلامي وصيتنامه خود را در حاليكه به حمله زمان كمي باقي است مينويسم . خداوندا تو خود ميداني تنها براي رضاي تو از همه چيز اين زندگي دست كشيدم و براي ياري دين تو به جبهه آمدم تو خود ياريم كن تا دين خود را به اسلام ادا کنم اين اسلام كه براي آن خونها ريخته شده است و براي آن چه ايثارگريهايي شده اگر در اين زمان ياري نشود در برابر خدا چه جوابي داريم . عاشقانه در عشق الله ميسوزم و شهادت را در نزديكي خويش احساس ميكنم آيا بعد از من راهم را ادامه خواهيد داد خدايا تو خود ميداني گناهان من بسيار سنگين است و تو خود گفتي كه كسانيكه در راه تو جهادكنند وكشته شوند از بديهاي آنان در ميگذري و آنان را در رحمت خود داخل ميكني پس اكنون خدايا در اين چندروزي كه از عمر من باقي است زندگيم را در بدي گذرانده ام مغفرت خود را شامل حالم كن.من از همه بازماندگان ميخواهم راه مرا ادامه دهند و شما ملت وظيفه داريد كه پيرو ولايت فقيه باشيد و امام امت را تنها نگذاريد آيا آمريكا دلش بحال اين ملت رنج ديده ميسوزد آيا او طالب سعادت اين ملت است؟آيا او براي اسلام دلش ميسوزد ؟مگرجز روحانيت كسي ديگر ياور دين خدا بوده است و مگر جز روحانيت مردم را رهبري كرده اند ؟ شما ملت همه وظيفه داريد براي حفظ اسلام حافظ حرمت روحانيت باشيد و هرگز به منافقين اجازه هيچ اهانتي ندهيد منافقين دشمن خدا و دين خدا هستند و اگر در برابر آنها نايستيد فرداي قيامت چه جوابي بخدا و خون شهدا ميدهيد . از همه ميخواهم و عاجزانه

تقاضا ميكنم سنگر مساجد را حفظ كنند و به نماز اهميت دهند و نمازهاي جمعه را هرچه باشكوهتر بجا آوريد فرياد مرگ بر آمريكا از لبهاي شما نيفتد شبهاي جمعه دعاي كميل بخوانيد و براي پيروزي نهايي اسلام و سلامتي امام امت دعا كنيد از بازماندگان ميخواهم هرگز بخاطر شهادتم لباس مشكي برتن نكنند مادر و باباي عزيز ميدانم خيلي براي من زحمت و سختي كشيده ايد از لطف خود مرا حلال كنيد و صبور باشيد در سختيها . و از برادرانم ميخواهم راهم را ادامه دهند هرچه شما كرديد خون شهدا پايمال نشود و اقوام همه بدانند در برابر اين خونها بايد حركت كنند و دين خدا را فراموش نكنند . من به زندگي دنيا دلبستگي نداشتم و اطاعت از حكم خدا را بر همه خوشيها و لذتهاي اين دنياي فاني ترجيح دادم شما از اينكه داماد نشدم ناراحت نباشيد ازدواج من در لحظه شهادتم است و شب زفاف شب حمله به كافران و منافقان و دشمنان دين خدا است . و از اين لحظه بدانيد در فكر آن و اين دنيا بيرون رفته ام و هرگز سعادت ابدي آخرت را به زندگي چند روزه دنيا كه جز بازي و بازيچه نيست نمي فروشم شما افتخار كنيد به اينكه شهيد شوم و مادر و پدرم از رفتن فرزندتان بسوي سعادت و بسوي زندگي جاويد با نعمتهاي و خوشيهاي وصف نشدني ناراحت نبايد بشويد  شما اگر خوشحالي مرا ميخواستيد من اين راه را بهترين خوشبختي ميدانم . برادرانم اگر سنگر من خالي شد شما جاي مرا پركنيد راه برادرتان را ادامه دهيد و اين خون اگرچه كم ارزش است اما هم اكنون در جوش و خروش است و لحظه شهادت با ريخته شدن پيرو ميخواهد ، كسي ميخواهد آنرا بيهوده پايمال نكند و من مطمئنم برادرانم راه مرا ادامه خواهند داد و همچنين امت حزب الله در آخر از همه دوستان و آشنايان خداحافظي ميكنم . از ننه بزرگ ، دائي محمد و دائي احمد و دائي محمود حلال بودي ميطلبم همچنين از زن دائي هاي خود از عموها خود عمو حاجي ، عمو عباس ، عمو عبدالله و پسر عمو محمد رضا و جليل و محمد علي ميخواهم كه امام را تنها نگذارند و مرا حلال كنند . همچنين عمه ها را به اطاعت از خدا تشويق ميكنم و از دوستان خصوصاً علي سبيلك (دائحوك)ميخواهم براي آمرزش گناهانم دعا كند . از همگي همسايه ها و آشنايان طلب عفو ميكنم . اين وصيتنامه در تاريخ 24/10/61 نوشته شده و از شما طلب مغفرت ميكنم خداحافظ راهم را ادامه دهيد .

وصيتنامه خصوصي (سيد جلال دره شيري پور) :

1ـ در مورد زمين ساخته شده در امامشهر حاجي علي اكبر ارسلاني مبلغ ده هزار تومان و خانم معين حيدري مبلغ ده هزار تومان و 45000 هزار تومان از پدرم قرض گرفته ام .

2ـ امير برادرم هرچه خرج خانه كرده است بردارد و حاجي نقيبي كه آهن از وي دريافت كرده ايم حساب كنيد هرچه شد به او بدهيد و هركس از جمله خواهرم كه چهار هزار تومان از من ميخواهد كسي ديگر پول از من طلب دارد به او بدهيد .

3ـ زكي زاده كه برق كشي خانه كرده هرچه حساب كرديد و براي او شد به او بدهيد .

4ـ اختيار كامل خانه بدست پدرم ميباشد و از برادرم امير ميخواهم آقا را دركار حساب و كتاب خانه كمك كند و خانه تحت اختيار خودتانم هرچه مصلحت مي دانيد .

5ـ از لحاظ شرعي از عالمي مسئله كنيد و اگر خمس و زكات به خانه تعلق گرفت آنرا بپردازيد .

6ـ هزار تومان پول دفترچه را به حساب صد امام واريز كنيد .

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

24/10/1361سيد جلال دره شيري پور


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/20 10:39:56
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهید حسین مظفری

وصيت نامه شهید حسین مظفری
آخرين وصيتم به برادران پاسدار، ارتشي و بسيجي ها و نيروهاي مسلح است، شما برادريد و در جبهه هاي جنگ حق عليه باطل مي جنگيد، به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد كه دشمن در كمين است 
بسم الله الرحمن الرحيم

فلا تطع الكافرين و جاهدهم به جهادا كثيرا: از كفار پيروي نكنيد و با آنها به نبرد گسترده اي برخيزيد.

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياءٌ عند ربهم يرزقون

اكنون كه قلم خود را به حركت در مي آورم وقت دعا و مناجات است و برادران رزمنده و اهل سنگرهاي شلمچه، قرآن مي خوانند و دعا مي كنند و من هم شروع كرده ام به نوشتن وصيت نامه.

مادر عزيزم! شما بايد افتخار كنيد جواني پرورش داده ايد و او را به اسلام عزيز هديه كرده ايد. پس از كوشش فراوان كه براي رفتن به جبهه داشتم به هر دري مي زدم آن در بسته شده بود، بالاخره دري از درهاي رحمت الهي باز شد و اين بنده روسياه و گناهكار به آن در روي آوردم و موفق شدم. باري برادران و خواهران عزيزم! مي روم به جبهه براي پيروزي و اگر در اين راه شهادت بالهايش را گشود و مرا همراه خود به پرواز در آورد چه خوب و نيكوست. مادرم! درود بر تو كه برايم زحمت كشيدي، از شما تشكر مي كنم و اگر حق فرزندي را ادا نكرده ام از شما مي خواهم كه با روح بزرگواري كه داريد مرا ببخشيد، من اكنون جان ناچيزم را تسليم خدا نموده ام و در راه خدا مي دهم، ولي شما فرزندي دلبند را طبق امر قرآن به خدا تقديم كرده اي و تو ارزشت بيشتر از من است و والاترين ارزشها را داري. مادرجان! مي دانم كه منتظر بودي روزي برگردم و برايم مراسم عروسي برقرار كني و ناظر جشن عروسي من باشي، ولي مادرجان! من ترجيح دادم و دوست داشتم كه با تمام شهدای تاريخ باشم، با امام حسين(ع) و يارانش باشم، با شهدای انقلاب و با بهترين دوستانم كه شهيد شده اند باشم. همراه با آنان عروسي كنم، من ترجيح دادم كه در جبهه خون عروسي كنم و از شما مي خواهم كه جز اشك شوق برايم اشك ديگري نريزيد و بجاي جشن عروسي، جشن شهادت بپا كني، براي شهادتم خوشحال باشي و جشن بگيري و چراغاني كني و از ديگر دوستان و آشنايان دعوت كنيد و شيريني دهيد و هيچ برايم گريه نكنيد كه راضي نيستم.

آخرين وصيتم به برادران پاسدار، ارتشي و بسيجي ها و نيروهاي مسلح است، شما برادريد و در جبهه هاي جنگ حق عليه باطل مي جنگيد، به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد كه دشمن در كمين است كتاب شما، قرآن، مكتبتان اسلام و رهبرتان خميني عزيز است. باز مي گويم راه اسلام راه امام است، مواظب باشيد به بيراهه نرويد... آخرين وصيتم به ملت ايران چنين است كه به فرمان امام، امت خميني بت شكن باشيد تا فتنه در جهان است دست از مبارزه بر نداريد و لبيك گويان پيش رويد.

خداحافظ به اميد پيروزي


درباره شهید

شهید: حسین مظفری
نام پدر: صفی
عضویت: پاسدار وظیفه

تاریخ و محل تولد: 1346– روستای سیاهزار
تاریخ و محل شهادت: 5/1/1366
– شلمچه
آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه

 

حسین آموخت که« مرگ سیاه» سرنوشت شوم مردم زبونی است که به هر ننگی تن می دهند تا« زنده بمانند» چه؟ کسانی که گستاخی آنرا ندارند که« شهادت» را انتخاب کنند« مرگ» آنان را انتخاب خواهد کرد.

شهيد حسين مظفري در خانواده اي روستايی و نسبتا مرفه و مذهبي به دنيا آمد و در آغوش گرم و كانون خانواده اي مهربان و تحت سرپرستي پدر و مادري دلسوز تربيت يافت و بزرگ شد. و در همان روستاي خود(سياهزار) به مدرسه ابتدايي رفت و اين دوران را در زادگاهش به پايان رساند، بعد از آن به همراه پدر و مادر و خانواده اش به خرامه مهاجرت كرد و درسهايش را در خرامه ادامه داد. در سن 15 سالگي پدرش را از دست داد و در غم وفاتش سوگوارشد. دبيرستان را تا سال سوم ادامه داد و پس از مدتي به عنوان بسيجي راهي جبهه شد و نزديك 3 سال در جبهه بطور متناوب خدمت كرد، بعد از مدتي خدمت به عنوان پاسدار وظيفه جهت انجام خدمت سربازي راهي جبهه شد تا اینکه  در تاريخ 5/1/66 در جبهه شلمچه همانند مولايش امام حسين(ع) با لباني تشنه به شهادت رسيد و از شربت شيرين شهادت سيراب گرديد. اخلاق و رفتار شهيد بسيار خوب بود، با اهل خانه و مردم با نيكي برخورد مي كرد، به نماز اهميت زيادي 
مي داد و هميشه در هر كجا كه بود آنرا در اول وقت و در مسجد اقامه مي كرد، قرآن زياد تلاوت مي كرد و به جبهه و جنگ علاقه زيادي داشت و خدمت را وظيفه مي دانست، به شهادت عشق مي ورزيد و خانواده اش را چنين سفارش مي كرد كه: اگر من شهيد شدم گريه نكنيد، من از خدا زياد طلب كرده ام كه شهيد شوم.» در آخرين اعزامش گفت:« كه من روز اربعين شهيد علي حسين زارع مي آيم.» در روز اربعين شهيد علي حسين زارع، پيكر مطهرش به خاك سپرده شد. بنا به گفته مادر شهيد، از شهيد كراماتي ديده شده از جمله شفاي چشمان نابيناي يكي از زنان همسايه كه شفاي خود را از شهيد حسين مظفري خواسته بود.

خاطره اي از مادر شهيد:

به در خواست شهيد تصميم گرفتم برايش بروم خواستگاري، شبي كه قرار بود فردايش بروم خواستگاري در خواب امام خميني را زيارت كردم، به من گفت كه فعلا تا چهل روز به خواستگاري نرو، تا چهل روز صبر كن،  عقد نكن، چيزي هم نبر، و حرفي هم در مورد خواستگاري نزن، من هم به شهيد چيزي نگفتم تا اينكه حسين به جبهه رفت و درست بعد از چهل روز از زماني كه خواب ديدم، خبر شهادت حسين خوابم را تعبير كرد.


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/16 12:9:47
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهید حمید لشنی

وصيت نامه شهید حمید لشنی
بار خدايا! تو شاهد باش كه سرباز مهديت به خاطر تو و در راه تو به صداي حسين زمان لبيك گفت. 
بسم الله الرحمن الرحيم

بار خدايا! تو شاهد باش كه سرباز مهديت به خاطر تو و در راه تو به صداي حسين زمان لبيك گفت. درود فراوان به امام امت و با درود فراوان به رزمندگان اسلام و با سلام و درود به خانواده شهدا، معلولين و مجروحين.

برادران و خواهران عزيز:

بنده حقير فرزند ميرزا دوست داشتم مانند يك سرباز امام زمان(عج) در راه ناموس و اسلام و مملكت خويش جان فدا شوم، در همين جا بود كه خودم داوطلبانه به پذيرش سپاه ثبت نام كردم و جزء سربازي به سربازان امام حسين پيوستم، من از همان اول انقلاب دوست داشتم كه تا آخرين قطره خوني كه در بدن دارم در راه اسلام و ميهن جان فشاني كنم، اكنون در محلي قرار گرفته ام و با خود فكر مي كنم كه لياقت اين هديه خداوند را دارم، به جا بود كه چند كلمه اي وصيت حضور برادران و خواهران، خصوصا خانواده و تمام دوستان و رفقا و هم سن و سالانم عرض كنم. از پدر و مادر و اقوامم مي خواهم كه براي من سياه نپوشند، چون وقتي حسين(ع) شهيد شد كسي نبود كه براي او سياه بپوشد. پرچم سبزي روي تابوتم بزنيد و روي آن بنويسيد(عاشق كربلا) چون من عاشق كربلا بودم و روي تابوتم گل نپاشيد، چون در موقع اسيري روي اهل بيت خاكستر پاشيدند. من بايد به شما تبريك بگوييم كه لياقت داشتيد كه فرزندتان را به عنوان واسطه به پيش حسين ابن علي(ع) فرستاديد. پدر جان! از اول كه قدم در سرزمين كربلا، سرزمين خون و شهادت گذاشتم به دبيرستاني وارد شدم كه معلمم، حسين و كتابم، قرآن است و كسي كه مي خواهد وارد اين دبيرستان شود، اول بايد خود را بسازد و بعد بايد وارد كربلاي حسين و دبيرستان شود.

تولد من زماني خواهد بود كه تير دشمن به قلب نو شكفته من بخورد و قلبم را پاره پاره كند و بر روي خاك كربلا به خون آغشته شوم. و زماني جشن عروسي من خواهد بود كه در كنار مزارم، صداي الله اكبر، يا حسين يا حسين، يا مهدي يا مهدي و يا زهرا شنيده شود. در ضمن از خواهران و برادران و رفقا و دوستان تقاضا دارم براي من گريه نكنيد.

والسلام

پاسدار وظيفه حميد لشنی

درباره شهید

شهید: حمید لشنی

نام پدر: میرزا

عضویت: پاسدار وظیفه

تاریخ و محل تولد: 1343- روستای خارستان

تاریخ و محل شهادت: 18/11/1364– جبهه آبادان

آرامگاه: گلزار شهدای امامزاده اسحاق(ع) خرامه

 

و عاشقي ديگر كه براي رسيدن به معشوق شرط گذشتن از جان را پذيرفت و براي رسيدن به وصالش، خونش را در راه او به زمين ريخت و خود به وصال معشوقش دست يافت.

شهيد در خانواده اي مسلمان، كشاورز و در روستايي كه سراسر زحمت و تلاش و اميد و سازندگي براي زيستن به چشم مي خورد به دنيا آمد. در سن هفت سالگي به مكتب رفت و مشغول فراگيري قرآن و علوم اسلامي شد به گونه اي كه ايشان هنگام ورود به مدرسه به دليل داشتن سواد كافي، از پايه اول به سوم ابتدايي رفت و تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد و سپس به كشاورزي پرداخت تا خانواده اش را در تامين هزينه هاي زندگي ياري دهد. در سال 1361 جهت ياري رساندن رزمندگان اسلام از طريق بسيج به جبهه رفت و چند ماهي را در جبهه ها به خدمت پرداخت و به خانه برگشت و به كشاورزي مشغول شد. در سال 1363جهت انجام خدمت سربازي خود را به سپاه معرفي كرد و به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه هاي جنوب اعزام گرديد كه پس از يك سال خدمت در تاريخ 18/11/1364هنگام انتقال تجهيزات پدافند هوايي در منطقه آبادان به شهادت رسيد. ايشان فردي متواضع، فروتن و اجتماعي بود، فردي مقيد و پايبند به مسائل ديني كه تمام فرائض ديني را در حد توان خود انجام مي داد، خانواده و دوستان را به تقوي و پاكدامني سفارش مي نمود. ايشان مريد امام خميني(ره) بود و به آن بزرگوار علاقه خاصي داشت. عاشق شهادت بود و خبر شهادتش از طرف خودش قبلا به خانواده داده شده بود.

روحش شاد و یادش گرامي باد

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/16 11:45:31
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهید فرهنگ اسكندري

وصيت نامه شهید فرهنگ اسكندري
و اما در لحظات آخر عمرم با تو سخن مي گويم مادر. اي مادر عزيز و پر بركت من!

 

بسم الله الرحمن الرحيم

.... و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و سلام بر تمام شهيدان كه با خون خود به تمام كشورهاي ابرقدرت نشان دادند كه ما پيرو حسين(ع) هستيم كه گفت:« اگر دين نداريد لااقل آزاده مرد باشيد» اكنون كه عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل هستم از خداوند سبحان مي خواهم كه مرا جزء بندگان صالح و شايسته خود قرار دهد و شهادت را كه از بزرگترين نعمتهايش است، نصيبم كند. اي كاش هزاران جان به من مي داد تا همه آنان را در راه خودش فدا كنم. باز هم جبهه نصيبم شد كه بروم. فرياد حسين(ع) به گوش كشورهاي تحت ستم جهانخواران برسانم كه گفت:« اگر با كشتن من دين محمد برقرار مي شود پس اي شمشيرها مرا دريابيد.» اگر كافران بدن مرا قطعه قطعه كنند از هر قطره خون من صداي طنين افكن الله اكبر خميني رهبر به گوش مي رسد.

اي ملتهاي مستضعف جهان! به خداي كعبه سوگند كه يك بار ديگر صحنه كربلا تكرار شده. برادران و خواهران مسلمان! ما رسالت خود را انجام داديم و حالا نوبت شماست كه با صداي طنين افكن خود پيام شهيدان را به گوش ملتهاي ديگر برسانيد. اي ابراهيم زمان! فرمانت را لبيك گفتم كه فرمودي «اسلام امروز در گرو اعمال من و شماست». اي امام! من به خاطر دين مقدس اسلام به جبهه رفتم و نه براي هواي نفس بود و نه براي قدرت و نه براي خاك؛ فقط هدف يكي است و آن هم اسلام است.

و اما اي ملت شهيدپرور ايران! مبادا روزي پشت به روحانيت كنيد كه پشت به روحانيت، پشت به اسلام است؛ با حضور خود در صحنه مشت محكمي به دهان منافقين بزنيد و پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا 
ان شاءَ الله اسلام صدمه نبيند. و اما در لحظات آخر عمرم با تو سخن مي گويم مادر. اي مادر عزيز و پر بركت من! كه با دامني پاك فرزندي اين چنين براي اسلام تربيت كردي! شما خيلي در پيش خدا عزيز هستيد. تو مادري بودي كه 22سال با سختي مرا بزرگ كردي و بارها مرا به جبهه فرستادي تا از اسلام دفاع كنم. اي مادر! مرا ببخش و اندوه به خود راه مده و افتخار كن كه خداوند به اين خانواده رحمي كرده و فرزندي از اين خانواده را در راه خودش از شما گرفته است؛ مادر گريه نكن كه باعث ناراحتي من و شما مي شود... اگر هم گريه مي كنيد به ياد شهيدان كربلاي حسين(ع) و به ياد علي اكبر و قاسم داماد و به ياد بهشتي مظلوم و بدن قطعه قطعه آيت اله دستغيب و بدن سوخته شده رجايي و باهنر گريه كنيد.

خواهرم! مي دانم كه طاقت شهيد شدن من را نداري و خيلي دوست داشتي عروسي ام را ببيني؛ اما خواهرم! عروسي ام شهيد شدن من است... و از خداوند بخواهيدكه اين قرباني را نزد خودش قبول كند.

والسلام عليكم و رحمه اله و بركاته 3/12/60

فرهنگ اسكندري

خداحافظ براي هميشه

درباره شهید

بسيجي شهيد، فرهنگ اسكندري، در خانواده مذهبي و آشنا به دين مبين اسلام به دنيا آمد؛ در همان سال تولدش پدر بزرگوارش را از دست داد و با سختي بزرگ شد؛ به سن شش سالگي که رسيد راهي مدرسه شد. مقطع ابتدايي را در روستا و راهنمايي را در خرامه به پايان رساند و ترك تحصيل كرد؛ مدتي بعد از ترك تحصيل به كار در شركت نفت دوگنبدان مشغول شد و مدتي بعد به شيراز رفت كه اين زمان مقارن با اوج تظاهرات و راهپيمايي ها بود. ايشان شبانه در تظاهرات شركت مي كرد و در آزادسازي شهرباني شيراز نيز فعاليت داشت؛ تا اين كه انقلاب پيروز شد و مدتي بعد كه جنگ تحميلي شروع شد، ايشان در سال دوم  جنگ همراه با فدایيان اسلام و زير دست دكتر چمران دوره آموزش نظامي را فرا گرفت و در عمليات شكست حصر آبادان شركت كرد و در تاريخ20/3/60 در اثر اصابت تركش خمپاره شديدا مجروح شد و در بيمارستان ذوب آهن اصفهان بستري گرديد. پس از بهبودي و استراحت دوباره به جبهه رفت. در عمليات بستان به عنوان آر پي چي زن به خدمت مشغول شد كه براي بار دوم با اصابت دو تير كلاش به صورت و دهانش شديدا مجروح شد و مدتي در بيمارستان حضرت قائم مشهد و مدتي نيز در بيمارستان فاطمه زهراي تهران بستري گرديد. پس از چند ماه بهبودي لازم را پيدا كرد. دوباره در اواخر سال 60 راهي جبهه شد و در عمليات بزرگ فتح المبين شركت كرد كه پس از پيشروي و به اسارت گرفتن تعدادی از نيروهاي دشمن در قلب نيروهاي دشمن توسط مزدوران بعثي به شهادت رسید.

شهيد بزرگوار با خانواده و مردم با مهرباني رفتار مي كرد. خانواده را به دين مبين اسلام و رعايت حجاب اسلامي سفارش مي كرد؛ آن قدر اخلاقش خوب بود كه مردم از معاشرت و برخورد با او لذت مي بردند. در مجالس مذهبي و قرائت قرآن شركت مي كرد و هميشه نماز خود را در اول وقت اقامه مي كرد؛ نهج البلاغه و كتابهاي مذهبي ديگر را مطالعه مي كرد.

در آخرين مرحله كه به جبهه اعزام شد، به همراه شهيدان محسن حسيني و علي اصغر ابراهيمي و تعدادي ديگر از دوستانش عازم جبهه شد كه به همراه شهيدان حسيني و ابراهيمي در يك روز به شهادت رسيدند؛ جنازه ايشان پس از مدت 13روز که در خط حمله دشمن باقي ماند، در کنار شهدای هم محلی اش به خاک سپرده شد. 

روحش شاد و يادش گرامي باد


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/16 11:26:31
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهيدامير حمزه دره گازه ای

وصیت نامه شهيدامير حمزه دره گازه ای
بچه هايم را به پدر و مادرم واگذار نمائيد و آنها را تربيت کنيد فقط زير بار ظلم نروند مگر اينکه جان خود را از دست بدهند و شهيد شوند و هيچگونه حرف زور و ظلم به کس نکنند .

 

 شهيدامير حمزه دره گازه ای(1294172)

بسم الله الرحمن الرحيم

اينجانب اميرحمزه دره گازه ای فرزند غلامرضا به شماره شناسنامه 2 ، اگر احياناً بنده در خدمت مقدس سربازی شهيد شدم دستوراتی که در اين صفحه مينويسم عمل نمائيد .

خانه ای که ساخته ام سه دانگ آن به فرزندم مهدی و سه دانگ ديگر به فرزندم هادی بدهيد . موتورم را  هم بفروشيد و نصف به اين و نصف به آن بدهيد .

دستگاه قالی بافی و قالی روی دار و بقيه چيزهاي خانه و يک عدد قالی درجی و کرمانی به همسرم ميرسد با خانه ای که مهريه اش است و بقيه خانه ای که هم است به همسرم واگذار نمائيد .

پولهايي که بنده طلب دارم جمع آوری وبه طلبکارهای بنده بدهيدوبقيه آنراهم خرج بچه هايم بنمائيد

بچه هايم از سن شش سالگي به مدرسه بفرستيد و تا آنجا که ممکن است درس بخوانند يا ديپلم و يا بالاتر و بعد به کسب و کار خوب پی ببرند .

آن تکه زمين که پشت ساختمان است و هنوز حرفش کوتاه نيست خواهشمند است به هر عنوان که ميباشد آن را بگيريد و حصار بکشيد و به هر قيمتی که است آنرا نگذاريد کسان ديگر بگيرند حصار خانه را نيم متر از زمين خودم را سر کوچه کنيد که کوچه گشاد شود .

بعد از من همسرم به هر کجا که می خواهد برود ولی اگر ازدواج کرد حق ندارد در خانه ای که من ساخته ام برود يا در خانه ای که مهريه اش است بماند .

بچه هايم را به پدر و مادرم واگذار نمائيد و آنها را تربيت کنيد فقط زير بار ظلم نروند مگر اينکه جان خود را از دست بدهند و شهيد شوند و هيچگونه حرف زور و ظلم به کس نکنند .

من را در باز به خاک بسپاريد . دو هزار تومان از پول اينجانب را خرج آخرتم بنمائيد .

فرزندهايم که بزرگ شدند در سن 20 سالگی زودتر آنها را داماد نکنيد و دختر فاميل هم نگيريد به هيچ وجه

من اگر شهيد شدم فرزندانم تا سن 15 سالگی ميتوانند تقاضا برای خرج کنند و همسرم از اين 

مخارج سهم ندارد کار بکند و بخورد چون که اين مخارج که به فرزندهايم می دهند سهم بيت المال ميباشد .

اگر بنده شهيد شدم بعد از من پدرم وکيل وصيتهای اينجانب است و هيچ کس نميتواند دخالت بکند.

والسلام

امير حمزه دره گازه ای 14/9/1359

 


نگارنده : yazdadmin در 1392/5/20 7:1:29
 
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمود دشتکیان

وصیت نامه شهید محمود دشتکیان
به ياری خدا ميروم تا پس از سالها انتظار به معبودم بپيوندم می روم تا با قلع و قمع کردن دشمنان اگر سعادت داشته باشم به ديدار خدايم بشتابم .بالاترين آرزويم اين است که شما هميشه برادرانم را تشويق کنيد تا پس از شهادت من نگذارند سلاحم بر زمين ماند.

 

 شهيدمحمود دشتکيان(1296632)

بسم رب الشهداء والصديقين

قال رسول الله (ص) :« من سمع رجلاً ينادی يا للمسلمين فلم یجبه

فلیس بمسلم . هرکس مي شنود ندای مسلمانی را که ياری مي طلبد و او را

ياری نکند مسلمان نيست » .

قال علی(ع):« ذليل ترين اقوام جهان مردمی هستندکه کوچه های شهرشان ميدان تاخت و تاز بيگانگان قرار گيرد » .

پدر و مادر عزيزم ، سلام . پس از حمد و ثنای خداوند که راه حسين (ع) و زندگی حسين گونه را به من و راه زينب و زينب گونه شدن را به شما آموخت . سلامتی شما را از درگاه او خواستارم . اگر از حال من بخواهيد هم اکنون سالم و سلامت و چون شيری زنجير گسيخته آماده جهاد در راه خدايم . پس از سالها و ماهها سرانجام روزی که در انتظارش بيقراری ميکردم رسيد و لحظات شيرين عمرم که با جهاد و شهادت در راه او همراست نزديک و نزديکتر ميشود و همراه با نزديک شدن آن من نيز حس ميکنم که بيشتر به آفريدگارم نزديک ميشوم اين بالاترين آرزويم در دنيا بود که هم وظيفه ام را در دنيا اجرا کرده ام و هم سعادتم را در دنيای ديگر تأمين کرده ام . هم راه حسين (ع) را تداوم بخشيدم و هم حسين زمان خمينی را ياری کردم .هم قطره ای به سيل تلاطم برخون شهيدان افزودم و هم اندکی آزادی ضعفيان را نزديکتر کردم . مدتها بود در تب عشق به شهادت مي سوختم و در اين رويا ساعتها تفکر و تعمق مي کردم هميشه از خدا مي خواستم که توفيق جهاد و شهادت را به من بدهد و سرانجام رسيدن به آرزويم انشاء الله نزديک است . به ياری خدا ميروم تا پس از سالها انتظار به معبودم بپيوندم می روم تا با قلع و قمع کردن دشمنان اگر سعادت داشته باشم به ديدار خدايم بشتابم .بالاترين آرزويم اين است که شما هميشه برادرانم را تشويق کنيد تا پس از شهادت من نگذارند سلاحم بر زمين ماند برادران عزيزم صمد و کاظم و جمال و علی آرزو داشتم که زنده مي بودم تا همه با هم به سوی قدس عزيز روانه مي شديم اما آرزوی بالاترم شهادت بود که به آن رسيدم و اميدوارم که شما قدس را با آتش سلاحهای خود آزاد گردانيد و مرا به آرزوی ديگرم برسانيد . بعداز شهادت من اميدوارم که قطرات خونم باعث شود که شما جان برکف راهم را ادامه دهيد تا آزادی کربلا ، آزادی قدس و آزادی تمام مستضعفان جهان از سلطه جهانخواران و فرعونيان . خواهرانم فاطمه و ثريا و صديقه از شما ميخواهم که شما طوفنده و خروشنده چون زينب (س) که تداوم بخش انقلاب کربلا بود و همواره ادامه دهنده راه حسين (ع) ، شما نيز چنين باشيد و راهم را که راه حسين (ع) است ادامه دهيد و همواره خاری باشيد در چشم دشمن . به

کليه اقوام و خويشانم ، اگرچه لايق نيستم نصيحت ميکنم که دنبال خدا و راه خدا و خط امام باشند که او سعادت شما و ملت ايران و همه افراد جهان را ميخواهد . پدر و مادر عزيزم ، مقداری پول که دارم صد تومان آن را وقتی مدرسه ها باز شد به معلم پرورشی هنرستان بدهيد و بگوئيد راجع به عکسهای مراسم 13 آبان سال گذشته به کسانی بدهد که قرار بود برايشان عکس مجدد چاپ کنم . بقيه پولم را که حدود 12 هزار تومان ميشود 5000 تومان آنرا صرف عروسی خواهرم ثريا کنيد و بقيه را هم به حساب دولت جمهوری اسلامی ايران بريزيد حتماً يا به تهران ببريد و به هاشمی رفسنجانی بدهيد و بگوئيد هرکارش که مي دانند بکنند در راه کمک به دولت انقلاب در مورد موتورسيکلت من هم هر تصميمی که ميخواهيد بگيريد شماها پدر و مادر عزيزم ، مقداری کتاب مفيد و خوب هم در اتاق يزدم دارم آنها را هر کدامش که ثريا و جمال و علی ميخواهند به آنها بدهيد و بقيه را به کتابخانه نصرآباد هديه کنيد . قرآنم را به خواهرم ثريا و نهج البلاغه ام را به برادرم جمال هديه ميکنم اميدوارم که با خواندن آنها راه مولايم علی (ع) را بياموزد انشاءالله . و اما پدر و مادر عزيزم بالاترين آرزويم اين است که در شهادت من گريه نکنيد و اشک نريزيد و هنگام بخاک سپردنم چشمانم را باز بگذاريد تا دشمن بداند که من به راهی با بينش صحيح رفتم و کورکورانه از کسی تقليد نکردم . دستهايم را باز بگذاريد که دشمنان بدانند من به طمع چيزی در دنيا مبارزه نکردم . اگر جنگيدم و شهيد شدم خدايا تو خود ميدانی که فقط چون عاشق تو بودم و برای رسيدن به تو که عاشقانه جام شيرين شهادت را به سرکشيدم و دشمن بداند که ما با شهادت نابود نميشويم بلکه ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند . و اما شما پدر و مادر عزيزم ناراحت نباشيد که فرزندتان شهيد شده و کمی فکر کنيد که آيا من عزيزتر از علی اکبر فرزند امام حسين (ع) بودم.مادرم اشک نريز و صبر کن که ان الله مع الصابرين خدا با صبر کنندگان است . و شما پدر مهربانم چون مردان صدر اسلام افتخار کنيد که با مادرم توانسته ايد مرا چنين بزرگ کرده و تربيت کنيد که رهرو حسين (ع) بزرگ آموزگار شهادت باشم . خواهران و برادران و اقوام من هيچکدام شما ناراحت نباشيد که انا لله و انا اليه راجعون ما از خدائيم و بسوی او باز ميگرديم . کمی بينديشيد آنجا که علی (ع) مي گويد : ای تشنگان که بدنبال آب زلال می گرديد تا سيراب شويد باز مگرديد . قسم به آن کس که جان پسر ابيطالب مقهور اراده اوست هزار مرتبه در ميدان پيکار به خاک و خون غلطيدن از مردنی که بر روی بستر صورت گيرد و ويژه پير زنان باشد گواراتر و شيرينتر است . پس پدر و مادر عزيزم من امانتی بودم الهی که خدايم مرا به شما داده بود و اکنون هم خواسته از شما امانتش را پس بگيرد . شما امانت داری بسيار خوب بوديد پس حالا نگران نباشيد که من بايد به صاحب اصليم پس داده شوم . اميد آنکه خونم بتواند آزادی خلقهای مستضعف جهان را نزديکتر کند . پدر و مادر عزيزم  هزار تومان ديگر بابت کار کردم طلب محمد رعيتی دارم آنرا هم بگيريد و برايم نماز و روزه قضا بشويد ( بدهيد به کسی که بشود ) . در خاتمه تقاضای ديگری که دارم اين است که حتماً برادرانم راهم را ادامه دهند که من در دنيای ديگر از اينکه آنها امام را ياری نمی کنند ناراحت نباشم و خوشحال باشم که امام تنها نيست . اقوام عزيزم مخصوصاً دائی جان يادتان نرود که هر شب دو رکعت نماز برای سلامتی امام بخوانيد . دو رکعت هم برای ظهور امام زمان (عج) خاله هايم را يک به يک سلام برسانيد و از همه التماس دعا دارم خدا همه ما را بيامرزد . آمين . سلام به پيشگاه رهبر انقلاب که چنين مبارزه ای را به ما آموخت و شرف و عطوفت به ما عطا فرمود . سلام بر حسين شهيد سرور مجاهدان اسلام . سلام بر پيروان خط امام . روی امام ، پدر

و مادرم و همه اقوام و ملت ايران و مردم مستضعف جهان را می بوسم . ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و نصرنا علی القوم الکافرين . تا ميتوانيددر راه خدا بکوشيد که به قول شهيد مظلوم بهشتی ، بهشت را به بها دهند نه به بهانه . پدر و مادر عزيزم از شما ميخواهم که وصيتم را نکته به نکته عمل کنيد . اگر خواستيد وصيتنامه مرا جايي بخوانيد يا تکثير کنيد مطالب خصوصی و خانوادگی آنرا حذف نمائيد .

 

والسلام علينا و علی عبادالله الصالحين

فرزند شما محمود دشتکيان


نگارنده : yazdadmin در 1392/5/16 8:43:17
 
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید حسین زارعى فرد

وصیت‌نامه شهید حسین زارعى فرد
پیکار کنید براى احراض حق و بگذارید به جاى ذلت و ننگ دامن و کفن شما اغشته به خون بدنتان باشد.  على (ع ) 

درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامى و تمامى شهیدان به خون خفته و پدرانى که جوانان ناکام خود را به جبهه هاى حق علیه مى فرستند و زیرشهادت نامه انها امضا مى کنند وصیت نامه خود را آغاز مى کنم.

آرى آفتاب چه زود غروب مى کند آنگاه خدا خواهد که انسانى دنیا را وداع گوید اما چه زیباست که این تقدیر به لطافت قلب مادرى باشد که فرزند دلبندش را در آغوش گیردو این کار میسر نباشد مگر با شهادت در راه خدا و مکتب و وطن و…

اینک که با یاد خدا به جبهه مى روم نه براى انتقام از دشمنان است بلکه تنها هدفم از این کار احیاء دینم و و تداوم انقلابم مى باشد و براى رسیدن به این هدف پاى در چکمه مى کنم و خدا رابه یارى مى طلبم زیرا که هدفم خدا و مکتبم اسلام و مرادم روح الله است ارى مى روم تا به نداى هل من ناصر ینصرنى امام شهیدمان حسین (ع ) پاسخ مثبت دهم و مى روم تا به گفته اماممان خمینى بت شکن یا کشته شوم و یا بکشم چون دردو حال پیروزم مادرعزیزم من خود آزادانه شهادت را انتخاب کردم و منتظر شهادت بودم که به ان رسیدم .

مادرم خواهشى که از تو دارم این است که مبادا برمرگ من بگریى زیرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت چون مى دانست که رضاى خدا در این امر مى باشد و همچنین گریه شما باعث خوشحالى دشمنان انقلابمان خواهدشد و به ما نگوئید جوان ناکام زیرا مادر این دنیا کام داشتیم و کاممان شهادت بود که به آن رسیدیم.

مادرم وقتى من شهید شدم بر سر خانه مان علم سبز سوار کن و شما اى خواهران عزیزم از شما مى خواهم که همچون تمامى خانواده شهدا از همه گذشته همچون‌زینب با خطبه خود مشت محکمى بر دهان یاوه گویان و منافقین بزنید و برادر عزیزم راه خدا بهترین و برترین راههاست پوینده و کوشنده این راه باش و همیشه توکل برخدا کن و در اخر از امت شهید پرور مى خواهم که وحدت خود را حفظ کنند . والسلام به امید پیروزى لشکر اسلام برکفر .

شناسنامه شهید

 

نام :حسین

نام خانوادگى :زارعى‌فرد

نام پدر :محمدعلى

تاریخ‌تولد :۰۱/۰۸/۱۳۴۶

ش.ش :۱۰۷۱

محل‌صدورشناسنامه :فیروزاباد

تاریخ شهادت :۲۲/۰۱/۶۲

نوع حادثه :حوادث‌مربوط به‌جنگ‌تحمیلى

شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسط دشمن‌درجبهه

استان :فارس

شهر : فیروزآباد


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/15 12:32:15
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علی اصغر دشت آبادی

وصیت نامه شهید علی اصغر دشت آبادی
 واي همشهريان عزيزم هدف به جبهه رفتن بنده براي اين بود كه جبهه اسلام پر شود تا لشكر كفر وحشت بردارد و شكست بخورد تا مسلمين جهان بتوانند غلبه كنند بر سر مستكبرين ، تا مستكبرين نتوانند سربلند كنند و از شما ملت ايران مي خواهم كه جلوي ضد انقلاب محكم استقامت كنند تا ضد انقلاب نتواند در كشور جمهوري اسلامي ايران شايع پراكني كند و از شما برادراني كه در رديف بنده هستيد مي خواهم كه نگذاريد جبهه ها خالي شود .

 

 شهيدعلي اصغر دشت آبادي(1296371)

بسم الله الرحمن الرحيم

« ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاَ بل احياء عند ربهم يرزقون .

آنهايي كه در راه خدا كشته مي شوند نمرده اند بلكه زنده اند و نزد

خداي خود روزي مي خورند » .

با درود و سلام فراوان به رهبر كبير و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و ملت شهيد پرور ايران و با درود و سلام به تمام شهيدان صدر اسلام تا عاشوراي خونين حسين (ع) و از عاشوراي حسين (ع) تا شهيدان كربلا . واي همشهريان عزيزم هدف به جبهه رفتن بنده براي اين بود كه جبهه اسلام پر شود تا لشكر كفر وحشت بردارد و شكست بخورد تا مسلمين جهان بتوانند غلبه كنند بر سر مستكبرين ، تا مستكبرين نتوانند سربلند كنند و از شما ملت ايران مي خواهم كه جلوي ضد انقلاب محكم استقامت كنند تا ضد انقلاب نتواند در كشور جمهوري اسلامي ايران شايع پراكني كند و از شما برادراني كه در رديف بنده هستيد مي خواهم كه نگذاريد جبهه ها خالي شود . و اي مادر مهربانم قامتت را بلند گير و نداي الله اكبر و خميني رهبر سر ده و سخن شهيدان راه خدا را به مردم برسان که مرام ما پيروي از خدا و قرآن است . و اي برادر عزيزم هوشيار باش و به چيزي غير از اسلام و قرآن فكر نكن هرچه خير و صلاح انسان است در اين كتاب نهفته است و شما سعي كنيد راه خدا را ترويج نمائيد و ديگر عرضي ندارم و از شما مي خواهم هركه براي اسلام و امام دهن كجي كرد شما جلوي آن ايستادگي كنيد . و از مادرم و پدرم و تمام خويشان هرچه من آنها را اذيت كردم مرا ببخشيد والسلام .

و ما از خدا بوديم و به راه خدا رفتيم . و در پايان از شما مي خواهم كه امام را دعا كنيد . و اگر من شهيد شدم حاضر نيستم براي مراسمات من زياد خرج تراشي كنيد بلكه چند تا از روحانيون انقلابي را دعوت كنيد و مجلسي انقلابي تشكيل دهيد . و در ضمن ميرزا احمد محمد حسين 100 تومان از بنده طلبكار است به او بدهيد .                           والسلام- 10/6/1361 علي اصغر دشت آبادي

نگارنده : yazdadmin در 1392/5/16 8:48:31
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمد فاضل

وصیت نامه شهید محمد فاضل
محمد اهل سبزوار، متولد بهار 1338دانشجوی رشته صنایع دانشگاه مشهد بود


دکتر شریعتی یک روز دست شهید را وقتی کوچک بود گرفته و به پدرش می گوید :" قدر این بچه را بدانید.محمد مانند جوهر است"

 وصیت نامه یک خطی محمد:

 بسم الله الرحمن الرحیم.
 با طمنانینه و ان شاءالله یقین قلبی و حاصل شدن قطع در کوچیدنم، جز این که از همه حلالی می طلبم، وصیت دیگری در نظرم نیست.



زندگینامه مهندس شهید محمد فاضل از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

شهید محمد فاضل از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

شهید محمد فاضل از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

نام : محمد                              نام خانوادگی : فاضل

نام پدر : محمدحسین                تاریخ تولد : ۱۳۳۸/۲/۲

محل تولد : سبزوار                     رشته تحصیلی : مهندسی صنایع

تاریخ شهادت : ۱۳۵۹/۱۰/۱۶         محل شهادت : هویزه

زندگینامه

محمد فرزند محمدحسین در ۱۳۳۸/۲/۲ در شهرستان سبزوار دیده به جهان گشود. پدر وی مردی با حکمت بود و از نظر علم و تقوی حسن شهرت داشت. وی مورد احترام مردم شهرستان سبزوار بود و در جریانات پیش از انقلاب در جهت پیروزی انقلاب اسلامی ایران سهم داشت.

محمد پس از گذراندن دوران تحصیل در دبستان، راهنمایی و دبیرستان مدرک دیپلم خود را در رشته‌ی ریاضی دریافت کرد و ابتدا در دانشگاه مشهد قبول شد، ولی به علت فعالیت‌های سیاسی بیش از چهار واحد نگذراند و بعد چون تهران را برای ادامه‌ی فعالیت مناسب‌‌تر می‌‌دید، مجدداً با شرکت در کنکور، در دانشگاه صنعتی شریف در رشته‌ی صنایع پذیرفته شد. وی در طول دوران تحصیلی خود محصلی ممتاز بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، فاضل در پاسخ به ندای امام خمینی (ره) در تابستان سال ۱۳۵۸ به همت چند تن از دوستانش ، جهادسازندگی را در سبزوار تشکیل داد و خود برای فعالیت در روستاهای محروم سبزوار به عنوان نیروی رسمی به همراهی برادران جهادسازندگی به منطقه‌ی دوچاهی ، روستایی در کویر رفت ؛ جایی که مردم از ابتدایی‌ترین وسایل زندگی نیز محروم بودند. وی در جهادسازندگی و سپاه فعالیت عمده داشت و جزو دانشجویان پیرو خط امام (ره) بود. او همچنین در جریان تسخیر لانه‌ی جاسوسی سهیم بود و در فعالیت‌های سیاسی _ اجتماعی شرکت می‌جست. وی جزوه‌ای نیز تحت عنوان «عراق در جولانگاه بعث» چاپ نمود. در آبان ماه سال ۱۳۵۹ برای رفتن به جبهه عازم تهران شد و با جمعی از دانشجویان برای ملاقات امام خمینی (ره) به قم رفتند و امام در ضمن سخنانی، آنان را برای رفتن به جبهه تشویق نمودند.

وی به همراه چهار نفر از جوانان مسلمان و متعهد عضو جهادسازندگی شهرستان سبزوار با نام‌های سیدمصطفی مختاری، مجید مهدوی، حسن فتاحی و مجید کریمی ثانی از طرف بسیج به جبهه‌ی سوسنگرد به عنوان گروه شناسایی مهندسی، اعزام گردیدند.

شهید محمد فاضل از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و از حماسه آفرینان عملیات هویزه

شهید محمد فاضل از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و از حماسه آفرینان عملیات هویزه

نزدیک دو ماه و نیم در سنگرهای سوسنگرد با حملات چریکی به همراهی سایر برادران بسیج و پاسدار، ضربات سنگینی به نیروهای عراقی وارد کردند. در تاریخ ۱۳۵۹/۱۰/۱۵ که ارتش در آبادان و خرمشهر به ارتش بعثی حمله کرد ، این جوانان هم از ارتش تقاضا می‌کنند که در جبهه مشارکت کنند ؛ اما ارتش قبول نمی‌کند. روز بعد ۱۳۵۹/۱۰/۱۶ تمامی این رزمندگان در کمال شهامت تعدادی تانک و نفربر را منهدم می‌کنند و دشمن عقب‌نشینی می‌کند. این جوانان به طرف دشمن پیشروی می‌کنند. آن‌ها در بیابان‌های سوسنگرد و هویزه توسط نیروهای عراقی محاصره می‌شوند و بعد از منهدم کردن تانک دیگری ، به وسیله‌ی نیروهای عراقی به مسلسل بسته می‌شوند و تمامی شهید می‌شوند. فقط یک نفر از این حادثه جان سالم به در می‌برد که وی خبر شهید شدن دوستان را به خانواده‌هایشان می‌رساند.

محمد فاضل نیز در این محاصره در تاریخ ۱۶/۱۰/۱۳۵۹ در هویزه به همراه دیگر یاران امام تا آخرین لحظه مقاومت کرد و در سن ۲۱ سالگی به شهادت نایل آمد. پیکر پاک وی در شهر هویزه به خاک سپرده شد.





 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/15 12:9:35
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه پاسدار شهید کورش جهانگیری

وصیت نامه پاسدار شهید کورش جهانگیری
خدایا آن قدر از مهر و محبت در دلم قرار بده که لحظه ای از تو غافل نشوم ... 
              
بسم الله الرحمن الرحیم

به آنکه در راه خدا کشته شود مرده نگویید بلکه زنده اند و لیکن شما نمی دانید اشهد ان لا الهی الله و اشهدا ان محمداً رسول الله و علی اً ولی الله  

خدایا آن قدر از مهر و محبت در دلم قرار بده که لحظه ای از تو غافل نشوم خدایا بر لشکریان اسلام قوت و نصرت کامل عطا فرما ، خدایا با عفوت با ما برخورد کن نه به عدلت خدایا بر من و پدر و مادرم رحم کن و ما را در نیا و آخرت جز سعادت مندان قرار بده قبل از هر چیز بر خود لازم میدانم که از امام از جان عزیز ترم تشکر کنم و سپاس گذاری کنم که با انقلاب خود ما ر  از گمراهی نجات داد و به سوی راه مستقیم به یاری خدا هدایت کرد خدایا من ای محبوب و معشوق من ای عزیز ای غفور ای که بر کفار غضب ناکی و بر مومن رحیم ای که از همه به من نزدیکتر و از همه به من مهربانتر می دانم که گناهکارم و در درگاهت روسیاه خدای من عمری را در گناه و معصیت تو سپری کردم  حال آنکه از نعمات تو استفاده می کردن و عوض شکر نعمت کفر نعمت می کردم خو برای کفاره این گناهان باید آنقدر گریه کنم تا به جای اشک خون از دیدگانم جاری شود اما الله من چه کنم که قلبم سیاه شده و گریه ام نمی آید اما تو خود از گناهم در گذر .

شاید مطلبی را که روی این صفحه می آورم خدم به آنها عمل نکنم اما این یک وظیفه است که وصیتی را به شما بکنم و آن این است که در طول زندگی سعی کنید افرادی با تقوا باشید و هدفتان جذب رضایت خدا باشد اگر می خواهید کاری یا عملی را انجام دهید اول ببینید که رضایت خدا در آن است بعد انجام دهید و دستتان را از اهل بیت عصمت کوتاه نکنید و به آنها متصل شوید که ولایت حضرت علی (ع) حصاری است که هر کس در آن وارد شود از عضاب خدا راحت شده است . تقوای الهی را پیشه زندگی خود قرار دهید و این برای شما میسر نیست تا مگر متصل به ائمه شوید و از آنها درس بگیرید الاً چون در زمان آنان نیستیم پس باید پیرو ولایت فقیه باشید و این روحانیت الاً پرچم دار اسلم هستند و اگر آنها نبودند ما هنوز در ضلالت و گمراهی به سر می بردیم اینان بودند که دوباره اسلام را زنده کردند و باید قدر این ها را بدانید و روحانیت موتور حرکت این انقلاب هستند و خون در میان رگ های این اجتماع است و طبیب روحند اگر آنها را تضعیف کردید بدانید اسلام را تضعیف کردید و به دنیال آن عضاب خدا همراه دارد وعده ای از خدا بی خبر آمده اند و تهمت به آنها زده اند و گفته اند مثلاً فلان کاره اند بدانید خودشان اهل همان برنامه اند و به قول معروف کافر همه را به کیش خود پندارد و مثلاً در شهر خودمان آمده اند به فرزند زهرای اطهر آقای ربانی تهمت زده اند خدا شاهد است آنها دروغ می گویند.
 
آقای ربانی نماینده حضرت امام و آیت الله منتظری است اگر او را اذیت کرده اید امام را اذیت کرده اید و اذیت امام عزاب خدا را به همراه دارد بدانبدالاً خدا عزلب را بر شهر ما نازل کرد همین است که می بینی یانکی های عوضی  ان بی حجاب های مزخرف در شهر زیاد شده اند و اگر پیرو روحانیت نباشی مرده ای در قیامت شهدا با بطری های پر از خون جلوشما را می گیرند و می گویند که در مقابل این خون چه کرده ای اما سخنی با بی حجاب ها و آن این است که کمی به خود بیایید و به خون شهدا نگاه کنید فکر نکنید اگر با بی حجابی در جامعه ظاهر شوید ضربه به انقلاب می زند و واقعاً بی حجابی شما دلیل بر بی شعوری و پستی شما و برادر و شوهر و پدر و مادران و اگر آنان پست نبودند به شما اجازه نمی دادند که با این وضع در جامعه وارد شوید و به قول شهید مطهری اگر بی حجابی نشانه تمدن است حیوانات از شما متمدن تر هستند خانواده گرامی می دانم برای اینکه من به سعادت برسم می گفتید که درس بخوانید اما سعادت واقعی در جهان آخرت است و اگر برای شما فرزند خوب بودم خدا را سپاس بگذارید که انفاق خوبی را در راه خدا داده اید و از شما تشکر می کنم که به من اجازه فعالیت دادید که من از نظر اسلام زشد کنم و ای کاش می توانسیم اندازه ذره ای به شما خدمت کنم مادر عزیزم شیرت را حلالم کن و اذیت هایی را که در طول زندگی نسبت به تو روا داشته ام در گذر و پدر در طول زندگی پدری مهربانی و خوش قلبی شما ندیدم و برادرانم سعی کنید که همیشه نمازهایتان را اول وقت بخوانید و رضا و معصومه را از همان اوایل کودکی با آداب اسلامی و رفتار و کردار اسلامی آشنا کنید .

دوستان عزیزم

کوچکتر از آنم که به شما وصیت کنم اما از شما معضرت می خواهم که گاهی اوقات شما را از خود ناراحت می کردم که امید است مرا ببخشید و دوستان هم مدرسه اید گرچه خودم به درس خواندن سست بودم اما واقعاً می گویم که درس بخوانید و در کنار درس حرفه هایی را یاد بگبرید اما در کنار درس تقوا نیز داشته باشید و تورا به خدا قدر معلمین را بدانید مخصوصاً کارمزدی و خاکسار را این قدر اذیت نکنید چند وصیتی که دوست دارم اگر امکان داشته باشد عمل شود  1- اول آن که بعد از شهادتم اسمم را از پایگاه بسیجی بالا تر نبرید 2- از هنرستان تشریح جنازه شروع شود چون تنها علاقه ام به هنرستان و افراد هنرستان بود . 3- کسانی که اهل نماز و دعا نیستند و رادیو عراق و رادیو لندن و دیگر رادیو های بیگانه را گوش می دهند راضی نیستم که زیاد برایم گریه کنند و در مراسمم شرکت کنند . 4- در مراسمم به جز صحبت از خدا و صحبت های خوب راضی نیستم دیگر صحبتی بشود 5- هنگامی که مرا در قبر گزاشتید کبوتری را در قفس آزاد کنید 6- اگر گریه کردید به یاد حسین تشنه لب گریه کنید و مصیبت قاسم ابن حسین را برایم بخوانید . 7- مهمترین پیامم حمایت از روحانیت مخصوصاً آقای ربانی 8- 20 تومان پول به علی بویری بدهکارم . یک روز روزه و 3 ماه نماز دارم . 9- کتابهایم را به مسجد و پایگاه بدهید .

 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

غلام غلامان امام زمان کورش جهانگیری

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/15 11:7:17
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید کیامرث رشیدی معروف به میثم

وصیت نامه شهید کیامرث رشیدی معروف به میثم
خداوندا خود بهتر می دانی حال چقدر برابرت روسیاه ام و نمی دانم چطور با این زبان قاصرم از تو طلب بخشش بکنم .  
با سلام به سید المرسلین و خاتم النبیت حضرت محمد مصلفی (ص) و وصی بر حقش امام الغائب علی بین ابیطالب و با سلام بر ائمه هدی علیهم السلام و درود بیکران بر قائم آل محمد (ص) بقیه ا... و نائب بر حقش خمینی کبیر و سلام بر امید امام حضرت آیت ا... منتظری و با سلام بر شهدایی که جان پاکشان رافدای اسلام کردند تا اسلام عزیزمان فدا نشود .

خداوندا خود بهتر می دانی حال چقدر برابرت روسیاه ام و نمی دانم چطور با این زبان قاصرم از تو طلب بخشش بکنم . خداوندا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده خداوندا تا مرا نیامرزیده ای مرا از دنیا نبر خداوندا مرا عفونما و از این دنیای کوچک ببر ، خداوندا مرا در آخرت در جمع یاران در سرسفره حسین (ع) بنشان ، خداوندا طول عمر امام عزیزمان را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) طولانی بگردان ، خداوندا مارا برندگان این جنگ قرار بده

سخنی با عمت حزب ا...

امت حزب ا... ای یارو یاوران فرزند زهرا (س) کتابی که اسلام را بعد از 1400  سال دوباره زنده کرده اند حال شما صاحب مسئولیت شده اید و باید بدانید این انقلاب که با خون رشد کرده حق زیادی بگردن ما دارد .

ما این انقلاب را بسادگی بدست نیاوردیم که بسادگی از دست بدهیم . ما هزاران شهید گلگون کفن داده ایم تا این انقلاب را بدست آوردیم و اسلام را دوباره رونق داده ایم ولی اسلام و قرآن هنوز در میان مسلمانان مظلوم هستند یک مسلمان اهل تسنع بیشتر از ما شیعیان اعتقادات خود عمل می کند تا یک شیعه چرا باید اینظور باشد مگر ما به حق نیستیم پس چرا نباید مثل مولایمان نباشیم چرا از حق دفاع نمی کنیم یا اینکه حق را می دانیم ولی خوب در دلمان نمی نشیند دلیلش این است که توکل و توسل ما به اعمه و قرآن کم است . ای شیعیان بخدا قسم ما صاحبی داریم ما امام زمان داریم ما خدایی داریم ..

دعا برای امام یادتان نرود
   التماس دعا به امید اینکه این حقیر را از دعای خیر فراموش نکنید

ساعت 33/3 دقیقه بعد از ظهر   تاریخ 4/10/65

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/15 10:57:43
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشي از وصيت نامه شهيد مصطفی مازح

بخشي از وصيت نامه شهيد مصطفی مازح
اى امام عزيز! همانا من با تو پيمان مى‏ بندم كه هميشه در راه روشن تو خواهم بود و تحت اوامر نايب برحقت امام سيد على خامنه‏ اى در اين راه باقى خواهم ماند. 
فرازی از وصيت نامه شهيد مصطفی مازح
تسليت عرض مى ‏كنم به اسلام، به رزمندگان اسلام (درگذشت امام خميني)، به مردم مظلوم و مستضعف، به مجاهدان در ايران و افغانستان و لبنان و فلسطين و به هر انسانى كه در راه حق مجاهدت مى‏كند... اين انسان مؤمن، جبار، شجاع، مخلص، براى اسلام خود، براى مردم خود، كسى بود كه به ضمير خود وفادار بود. آرى پدر! اين انقلاب از افتخارات او بود. اين امام دوست‌داشتنى، خمينى بزرگ كه رحمت و رضوان خدا بر او باد... آرى، آسمان هنوز براى اين رهبر مخلص اشك مى‏ريزد. ملائكه در سوگ اين امام ضجه و فرياد مى‏ كنند... هرگز تو را فراموش نخواهيم كرد... همانا خورشيد در آن روز خجالت زده شد و طلوع نكرد؛ ماه نيز ذوب خواهد شد، هيچ‌كس زندگى نخواهد كرد. هرگز هيچ‌كس نخواهد خنديد... هرگز روزهاى مقدس زندگى با تو را فراموش نخواهيم كرد... فرمان‌هاى تو را در هر زمان و مكان اجرا مى‏كنيم، شجاعت تو را در برابر دشمنان به ياد مى‏آوريم. در روز برگزارى نماز در قدس شريف، ياد تو را در جهان زنده مى‏كنيم. با ياد تو هر دولت و مرامى را كه در مقابل اسلام بايستد، نابود مى‏كنيم. سعادتمندند كسانى كه تو را شناختند، كسانى كه از راه تو پيروى كردند، كسانى كه به كلام تو گوش فرا دادند و كسانى كه به نام جمهورى اسلامى شما پرچم اسلام را برافراشتند. اى امام عزيز! همانا من با تو پيمان مى‏ بندم كه هميشه در راه روشن تو خواهم بود و تحت اوامر نايب برحقت امام سيد على خامنه‏اى در اين راه باقى خواهم ماند. فرمان تو، انديشه او، انديشه تو و آراى او همان آراى تو خواهد بود. به درستى كه تو شجاعت را به او آموختى و ما اكنون سرباز او هستيم و همانگونه كه امر فرمودى بر اين جمهورى اسلامى باقى خواهيم ماند.

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/15 9:10:32
 
 
پنج شنبه 5 شهریور 1394  10:30 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها