0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید میر محمود بنی هاشم

وصیت نامه شهید میر محمود بنی هاشم
ما هر موقع در جنگها سست می شدیم به پیامبر گرامی اسلام پناهنده می شدیم. 

بسم الله الرحمن الرحیم

 اینجانب میر محمود بنی هاشم راهی را که پروردگار عالم در قرآن کریم به ما نشان داده است انتخاب کردم راهی که اولیاء وانبیاء خدا آنرا رفتند راهی که ائمه معصومین(ع)و به خصوص سید مظلومین و سید الشهداء(ع) رفته است انتخاب کردم،زمانیکه پروردگار عالم در قرآن کریم آنقدر به رزمندگان اسلام و مجاهدین فی سبیل الله ارزش قائل است،پس چرا ما آن راه را انتخاب نکنیم؟

که اگر نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه خداوند در قرآن،سوره توبه آیه110 خریدار جان مومنان به بهای بهشت است و بنده فروشنده،چه است خدا،خون آنانکه در معامله شرکت می کنند زمانیکه پیامبر اسلام در جنگها آنقدر فعالیت کرده و تا پای شهادت پیش می رود و عزیزان و دوستان خود را در این راه شهید می دهد و این قدر استقامت می کند پایداری می کند تا دشمن زبون را به شکست و امی دارد مانند جنگ حنین که حضرت علی(ع) می فرماید:

«ما هر موقع در جنگها سست می شدیم به پیامبر گرامی اسلام پناهنده می شدیم.»

 زمانیکه حضرت علی(ع)اولین امام بر حقّ شیعیان آن همه در جنگ ها شرکت می کند،شمشیر می زند،فداکاری می کند و زمانیکه ضربت دین خدا به سرش می خورد می فرماید:
«فزت برب الکعبه»
قسم به پروردگار رستگار شدم به معنی امام علی(ع)رستگاری را در شهادت می داند،پس چرا ما این راه را انتخاب نکنیم که اگر انتخاب نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه امام حسین(ع)در واقعه کربلا آن همه جانبازی می کند عزیزان،اصحاب و انصار خودش را در راه دین خدا شهید می کند و چنین می فرماید من مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگانی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی دانم و زمانیکه حضرت اکبر(ع)در مقابل ناراحتی حضرت امام می فرماید:پدر جان مگر ما حق نیستیم می فرماید بلی،می فرماید پس در این صورت چرا ما باید ازمرگ بترسیم که بترسیم در غفلتیم زمانیکه ریشه اسلام به آبیاری با خون عزیزانش سیراب می شود و رشد می کند و اولیای ما و ائمه ما با خون خودشان ریشه اسلام را سیراب کردند پس چرا ما چنین نکنیم؟که نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه پیامبر اسلام آن همه زحمت می کشد،جنگ می کند،ائمه آن همه زجر و بلا می کشد و زمانیکه حضرت موسی کاظم(ع)یازده سال در زندان بغداد می ماند برای بقای اسلام پس چرا ما چنین نکنیم که اگر نکنیم در غفلت هستیم ما باید در راه دین خدا شهید بدهیم،اسیر بدهیم،معلول بدهیم ،تا اسلام زنده بماند انگیزه انتخاب این می باشد پس با توجه به حکم صریح پروردگار عالم،سنت پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع)این راه را انتخاب کردم و در انتخاب این راه کاملاًآزاد بودم و هیچ سازمانی و یا ارگانی در انتخاب این راه دخالتی نداشته بلکه خودم آزادانه انتخاب کردم.

و اما برای امّت حزب الله:

ای امت حزب الله،ای عاشقان ابا عبدالله مواظب این امام باشید به حرفها و نداهای حسین گونه او جواب مثبت دهید و پیرواو باشید،او به ما آزادی داد،او برای ما اسلام را زنده کرد و واقعیت اسلام را به ما نشان داد،او ما را انسان کرد ما کسانی بودیم که آمریکا از ما حقّ وحشیت می خواست یعنی ما را وحشی می دانست در صورتیکه امروز ما به رهبریت امام امّت آمریکا را خرد کردیم و او را زیر پا گذاشتیم ما همان ضعیفی بودیم که زیر چکمه های طاغوت جان می دادیم امام آمد و و ما را نجات داد و کشتی در حال غرق اسلام و مسلمین را و مستضعفین را به ساحل نجات هدایت کرد قدر روحانیّت مبارز را بدانید و از آنها پیروی کنید که آنها راست می گویند و راه راست را به ما نشان می دهند درود خداوند و بندگان صالح او بر روحانیت مبارز در رأس آن امام امت و آیت الله مشکینی و خامنه ای و سایر روحانیت مبارز اسلام.«ننگ و لعنت خدا برآن افرادیکه به نام اسلام تیشه به ریشه اسلام می زنند»ای امت حزب الله خانواده های شهداء را فراموش مکنید و به دیدار آنها بروید و از آنها دلجویی کنید ومخصوصاً خانواده های مفقودین که این خانواده های مفقودین واقعاً در گردن ما حق دارند شما را به خدا یتیمان شهداء را فراموش نکنید.

عزیزان حزب الله جنگ را فراموش نکنید که هنوز هم مسئله اصلی ما جنگ است،جنگ ما جنگ حق با باطل است ما در این جنگ از اوّل مظلوم بودیم و حالا هم مظلوم هستیم درست است که ما انتقام خون خود را تا حدودی از دشمن کافر گرفتیم ولی کافی نیست باید متجاوز تنبیه بشود و تنبیه متجاوز مرگ است و توبة گرگ مرگ است مبادا غفلت بکنید و خون عزیزان ما هدر برود مبادا غفلت بکنی و رزمندگان ما در جبهه تنها بمانند و مظلوم باشند مبادا مثل امام حسین(ع)در میدان نبرد تنها بمانند و ما در مقابل هجوم کفار جهانی از خودمان سستی نشان بدهیم که این واقعاً خطرناک است.

مادران و پدران و جوانانمان باید مثل انصار رسول(ص)و انصار حسین(ع)باشد که انصار خمینی مثل انصار رسول و انصار حسین می باشد و ای امّت حزب الله در تشکیل ارتش بیست میلیونی کوشا باشید ما باید همه عضو ارتش بیست میلیونی باشیم که بسیج در پیروزی انقلاب اسلامی و سرکوبی ضد انقلابیون و پیروزی در جنگ نقش خیلی موثری دارد اما ای امت حزب الله...سنگر ها را خالی نگذارید و به قول امام امّت مسجد سنگر است و نماز های جماعت را حتماً بپا دارید مبادا روزی برسد که مثل سابق مساجد ما فقط در ماه محرم،رمضان باز باشد بقیه روزها بسته باشداین  خطرناک است در مساجد ما باید همیشه باز باشد و بچّه ها در مسجد بزرگ شوند.

امّا پیام من به مسئولین ادارات و ارگانها و به برادران پاسدار:ای برادران مسئول توجه داشته باشید روی میزی که نشسته اید نتیجة خون شهیدان است پس در برخورد با امّت حزب الله خیلی دقّت کنید خود را خادم این امّت بدانید بطوریکه امام امّت خود را خدمتگذار این امّت می داند و به آن نیز افتخار می کنند شما مسئولین نوکرهای این ملّت هستید چطور نوکر با ارباب خود برخورد می کند شما نیز با آنها برخورد کنید و در حفظ بیت المال کوشا باشید و توجّه داشته باشید که حضرت علی(ع)در رابطه با بیت المال چه نوع برخورد داشتند حتی در زندگی یکبار هم که شده نامه حضرت علی(ع)به مالک اشتر بخوانید خیلی مفید است .خود را حافظ خون شهدا بدانید مبادا این قدر کوتاهی بکنید که خشم ملّت مظلوم که نمونه خشم خداست گریبانگیر شما باشد آن موقع است که دمار از روزگارتان در می آورند و این را بدانید که فردای روز قیامت حسابرسی است شهیدان شما را زیر سؤال خواهند برد در برخورد با خانواده شهداء و مجاهدین اسلام نهایت را بکنید و امّا ای برادران پاسدار و ای جانبازان و ای مظلومان می دانم  خیلی زحمت کشیده اید در راه انقلاب،و خیلی شهید داده اید و خیلی معلول داده اید ولی شما وارثان این شهداء هستید یعنی همه شهداء هستید پرچم خونین شهداء الان بر دوش شماست و سلاح خونین شهداء در دست شماست و آیه محکم الهی در سینة شماست رسالت تو خیلی سنگین است و لباس سبز تو کفن  سفید توست و خون تو غسل توست پس برادرم در این رسالت دوستانت کوشا باش تو از همه،به شهداءنزدیکتر هستی چون تو همسنگر شهداء هستی خانوادة شهداء از تو انتظار دارند اسیران از تو انتظار دارند امام از تو انتظار دارد بچّه های یتیم شهداء از تو انتظار دارند که قوّت قلب آنها هستی«در سازماندهی ارتش بیست میلیونی خیلی تلاش کنید خیلی مؤثر است»در میدان نبرد مثل سابق فعّال باشید در سازماندهی نیروهای بسیجی«در تکمیل کادر لشگرها و یگانهای رزمی»-جنگ را-مسئولیت خود بدانید نه مأموریت خود.    

درباره شهید مير محمود بني هاشمي


مير محمود بني هاشمي، در 10خرداد 1337 در روستاي «ساحلي سفلي» از توابع مشكين شهر در خانواده اي كشاورز متولد شد. وي نخستين فرزند خانواده بود و در كودكي با راهنمايي مادرش – رقيه مصطوفي – به ياد گيري قرآن پرداخت.
او تحصيلاتش را نخست در روستاي نيران –در مجاورت زادگاهش– گذراند و آنگاه به همراه خانواده به شهرستان تبريز نقل مكان كرد و در مدرسه شبانه روزي قطران، مقطع دبستان را به پايان برد. دراين زمان روزها در كارگاه قاليبافي كار مي كرد و شبها درس مي خواند. دوره راهنمايي را نيز در مدرسه راهنمايي پاسارگاد تبريز با نمرات عالي در سالهاي 1348 – 50 به اتمام رساند. اما مشكلات اقتصادي خانواده، مانع از ادامه تحصيل او در دبيرستان شد. با اين حال عشق و علاقه به مطالعه، او را به سوي كتابهاي مذهبي، تاريخي و علمي سوق داد. 2
مير محمود، نوجواني را با كار روزانه در قاليبافبي و درس خواندن شبانه، پشت سر گزاشت و دوره متوسطه را به صورت متفرقه پي گرفت. در سال 1354 به پيشنهاد والدينش به خواستگاري سحر ناز (دخترعمه اش) مي روند. به خاطر شناختي كه مير محمود از همسر آينده اش داشت به اين وصلت، رضا داده با هم ازدواج مي كنند. به هنگام ازدواج، مير محمود شانزده و سحر ناز سيزده سال داشتند. مهريه يك جلد قرآن كريم و سه هزار تومان بود و مراسم ازدواج بسيار ساده برگزار مي شود و آنها از سال 1354 زندگي مشتركشان را در خانه استيجاري پدر شروع مي كنند. 
ثمره ازدواج آنها چهار فرزند به نام هاي مير ولي (متولد 1357) ، مير علي (متولد 1360) و فاطمه و زهرا (متولد 1363) مي باشند. 
در سال 1356، مير محمود به سرباز ي اعزام و در نيروي هوايي تهران مشغول مي شود. تماسهاي او با افرادي چون پدر بزرگش كه فردي متدين و آگاه بود بسيار مؤثر واقع شدند و نگرشي ضد رژيم و استبداد پهلوي را به او مي بخشد و حضور او در راهپيماييها و تظاهرات، ‌قبل از اعزام سربازي، ‌ناشي از برخورد و آشنايي او با اين گونه افراد است. در طول خدمت سربازي نيز همچون قبل به فعاليتهايش ادامه مي دهد به طوري كه پخش اعلاميه ها ي حضرت امام (قدس) در پادگان، عمده فعاليت اوست.
در اين مورد، ‌خود چنين تعريف مي كند:
«روزي اعلاميه را به داخل پادگان بردم و به فكر چگونه نصب كردن آن بودم. دوستي داشتم كه اهل تبريز بود و چون شناخت كافي از او داشتم ماجرا را به او گفتم. قرار شد كه او نگهباني بدهد و من اعلاميه را بچسبانم. در حين انجام كار افسر نگهبان مرا ديد و به طرف من آمد ضمن سئوال و جواب متوجه اعلاميه شد من خيلي ترسيده بودم. او گفت: «زود باش اعلاميه را بچسبان و تمام كن»
من فكر كردم اين يك خدعه است. تمامي اعلاميه ها را چسباندم. فردا منتظر احضار بودم ولي خبري نشد. بعد از چند روز ايشان را ديدم. ماجرا را پرسيدم او گفت: ‌من هم اين كار شما را مي كنم ولي مخفيانه.» 
مير محمود اين اعلاميه ها را از پسر عمويش كه روحاني مقيم قم بود دريافت و پخش مي كرد تا اينكه فرمان امام (قدس) مبني بر فرار از پادگان صادر مي شود و او نيز از پادگان فرار مي كند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مير محمود در سال 1359 به طور رسمي به عضويت سپاه پاسداران در مي آيد و بعد از سپري كردن دوران آموزش، به جبهه اعزام مي شود و ابتدا به سر دشت مي رود. در سال 1360 در منطقه مهران حضور پيدا مي كند و به خاطر رشادت هايي كه از خود نشان مي دهد مورد تشويق فرماندهان رده بالا قرار مي گيرد. بني هاشم در همان سال به زيارت بيت الله الحرام مشرف مي شود و پس از آن در عمليات بيت المقدس با پست فرماندهي گروهان در فتح خرمشهر شركت مي كند. او در عمليات والفجر 2 و 4 نيز در سمت معاون گردان حضرت سيد الشهدا (ع) و در عمليات خيبر با سمت فرماندهي گردان حضرت علي اصغر (‌ع) شركت فعال دارد كه در آخرين آنها زخمي و به پشت جبهه باز منتقل مي شود اما بعد از دو روز استراحت در بيمارستان مستقيماً به جبهه باز مي گردد و عصا زنان فرماندهي گردان حضرت قاسم (ع) را بر عهده مي گيرد . مير محمود همچنين در عمليات بدر،‌ فرمانده گردان حضرت قائم (عج) است كه طي اين عمليات از ناحيه سر بشدت مجروح مي شود. 
در اين زمان از سوي فرماندهي سپاه، ‌مسئوليت بالا تري چون معاونت تيپ يا مسئول طرح عمليات تيپ به او پيشنهاد مي شود اما مير محمود به واسطه علاقه اش به گردان علي اصغر (ع) نمي پذيرد و در حد فرماندهي اين گردان در عمليات كربلاي 8 و عمليات نصر 7 شركت مي كند. علاوه بر حضور مستمر در خطوط مقدم، مير محمود مسئوليت واحد بسيج مشكين شهر و پايگاه هاي مقاومت را عهده دار بود و به هنگام مرخصي نيز بيشتر وقتش را صرف باز ديد از خانواده شهدا و رفع مشكل آنها مي نمود. مير محمود بني هاشم، گردان علي اضغر را با همراهي دو برادرش مير مسلم و مير طاهر اداره مي كرد ولي نكته قابل توجه اين كه نيروهاي گردان و حتي فرماندهان لشكر نسبت برادري آنها را نمي دانستد. برادرش در اين باره مي گويد:
«ما سه برادر بوديم در يك گردان ولي نيروهاي گردان نمي دانستند كه ما سه نفر برادر هستيم. در لشكر فكر مي كردند كه ما پسر عمو هستيم بعد از شهادت برادرمان مير مسلم (كه فرمانده گروهان حضرت علي اصغر (ع)‌ بود) فرمانده لشكر 31 عاشورا امين شريعتي به منزل ما آمده بود. وقتي عكس شهيد مسلم را ديد تازه متوجه شد كه ايشان برادر مير محمود بوده است.»‌
در سال 1365 مير محمود بر اثر تصادف، شديداً آسيب مي بيند و از ناحيه كمر دچار شكستگي مي شود و به همين خاطر در عمليات كربلاي 5 شركت نمي كند اما برادرش مير مسلم در اين عمليان به شهادت مي رسد.

مير محمود بني هاشم با نوشتن وصيت نامه اي ديد گاه هاي خود را از تاريخ اسلام و شيعه و جايگاهي كه هم اينك به واسطه انقلاب اسلامي در آن قرار دارد تبيين مي كند. وي مي نويسد: «اين جانب مير محمود بني هاشم راهي را كه پروردگار عالم در قرآن كريم به ما نشان داده است انتخاب كردم. راهي كه انبياء و اولياء خدا آن راه را رفتند . راهي كه ائمه معصومين (ع) و به خصوص سيد مظلومين و سيد الشهدا (ع) رفته است انتخاب كردم. زماني كه پروردگار عالم در قرآن كريم آن قدر به رزمندگان اسلام و مجاهدان في سبيل الله ارزش قايل است پس چرا ما آن راه را انتخاب نكنيم؟ »
سر انجام مير محمود بني هاشم در جريان عمليات نصر 7 در منطقه سر دشت و در ارتفاعات دوپاز، ‌در حالي كه پيشاپيش نيروها در حركت بود بر اثر اصابت تير مستقيم به ناحيه سر و شكم در تاريخ 15 مرداد 1366به شهادت مي رسد. مير محمود را علاوه بر شهامت، به تدين و ايمان توصيف كرده اند. آنگونه كه همسر ايشان نقل مي كند كه : «به هنگام تصادف مير محمود ، وقتي در خانه بستري و از حركت منع شده بود و به پشت در بسترآرميده بود، تنها با خاك، تيمم مي كرد و با اشاره نماز مي خواند و از اطرافيانش خواسته بود خاك تيمم را طوري قرار دهند كه تا او بتواند شب هنگام نماز نافله بخواند»

همچنين، نزديكان و همرزمان مير محمود نيز خلق خوي او را پسنديده و در مورد او نقل مي كنند كه بسيار متواضع و به هنگام عصبانيت خويشتندار بوده است.
بعد از شهادت مير محمود، فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي–كه در آن زمان محسن رضايي در اين سمت بود– به مناسبت شهادت مير محمود پيامي صادر كرد. همچنين فرماندهي لشكر عاشورا و فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منطقه پنج باقر العلوم (ع) نيز پيامهاي جدا گانه اي را به اين مناسبت صادر كردند.

نگارنده : fatehan1 در 1392/6/9 11:46:47
 
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گزیده ای از وصیت نامه شهید آیت اله آبدرجگر

گزیده ای از وصیت نامه شهید آیت اله آبدرجگر

 منتظر من نباشید من نرفتم که زنده برگردم... 

...وصیت می‌کنم که هرگز برای من گریه نکنید.  به مادرم بگویید که شما پیش فاطمه دختر پیامبر(ص) سربلند خواهی شد، چون فاطمه شهید داد و شما هم شهید دادی. مادر! هر موقع به یاد فرزندت می‌افتی به یاد فرزندانی باش که بدن پاره پاره آنها را مادرشان ندیده که توسط  مزدوران چپ و راست در زیر رگبار گلوله‌های دژخیمان شرق و غرب به شهادت رسیدند. مادرم تو باید مانند کوهی که به افق سر کشیده سربلند باشی… و ای پدر تو را هم نزد (علی(ع) سربلند خواهم کرد.

شهید آیت اله آبدرجگر
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۹/۲۹

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/6/5 10:24:10
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید غلامعلی(پرویز) سراج

وصیت نامه شهید غلامعلی(پرویز) سراج
خوشا بر تجاری که  در سوق  عشق با  سر آمد عاشقان  به معامله ای پر سود  پرداختند و رضای او را بر تمام هستی ترجیح دادند. 
 
بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری من المومنین  اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه

همانا خداوند از مومنان مالها و جانهایشان را خریداری می نماید و ( در این معامله )  برایشان جنه را میدهد.

آغاز سخن با نام تو که مبدا هستی و سرچشمه وجودی، تو خدایی که بر اساس عشق جهان آفریدی  و در مسلخ عشق با عاشقانت معامله ای کردی که او را از عذاب الیم  نجات می دهد و به بهشت برین می رساند. معامله ای که عاشق خویش را فدای معشوق می نماید و تو نیز در مقابل همه چیز به او می دهی.
 
خوشا بر تجاری که  در سوق  عشق با  سر آمد عاشقان  به معامله ای پر سود  پرداختند و رضای او را بر تمام هستی ترجیح دادند. خدایا عبدی ذلیل که جز  امید و عشق به درگاهت و دوستی  او لیاقت چیزی ندارد آمده و در این جهان  مادی سخن می گوید، عبد سخن نمی گوید معبود کلام می سازد.
محبوبا ترا به محبین در خانه ات سوگند این حقیر را  در این بسیج شرکت ده و نظرم را بر وجه خویش بگردان، بر اولیا و اوصیا و مومنین درود فرست که واسطه رحمت و فیض تو هستند.

عزیزان نوشتاری که ملاحظه می کنید چند جمله ای است که به عنوان وظیفه بر کاغذ می آید. جهان بر دور محور ولایت می چرخد با نبود ولایت هستی ممکن نیست، در اسلام عزیز اعمال بر اساس ولایت سنجیده می شود و هر کس با امام و پیشوای( ولی و سرپرست) خویش محشور می گردد.

ولایت حقه از خدا شروع  و در طول آن به انبیا و خاتم  آنان  حضرت محمد (ص)  ختمی مرتبت که درود خدا بر او و آل پاکش باد و اوصیا و جانشینان ایشان(ولی فقیه) می رسد. امتثال فرامین هر یک واجب الاطاعه است. اگر پیامبر سخنی بگوید  باید اطاعت شود  به نص صریح  قرآن: ما اتاکم الرسول فخذوه
و همچنین ائمه (ع) و ولایت فقیه  که در عصر حاضر در زمان غیبت بر عهده فرزند پاک رسول، امام خمینی است که بر عمرش  پر برکتش بیفزاید.


وقتی مردم بخواهند حرکت کنند خداوند معادن و ذخایر خویش را برای یاری آنان آشکار می نماید. هشت سال پیش مردم ایران لیاقت یافتند تا این محبت خدا بر مردم آشکار بشود  و با رهبری پیامبر  گونه اش جامعه رو به انحطاط را نجات بخشد.


دشمنان کوردل برای مقابله با این هدیه الهی ( انقلاب اسلامی) دست به مبارزه های گوناگون زدند که آخرین آن  تحمیل جنگ از طرف بدبختی بی اراده بوده است. این جنگ هر چند از طرف آنها شروع شد و به حکم قرآن چون آنان اول شروع نمودند باید با آنها به مبارزه برخواست و خدا دوست دارد که این کفار  بدست این امت اسلامی معذب شوند.(انشا لله(

این جنگ برعلیه خود آنان بکار گرفته شد، مایه عزت وافتخار قرآن شد و جهانیان سر در گم را به راه هدایت نزدیک نمود و انشاالله در آینده روشنی نه چندان دور تشنگان حقیقت به اسلام می پیوندند.

حال ای عزیزان :
برای اینکه زحمات رسول خدا (ص) و ائمه معصومین علیهم السلام و شهدای اسلام هدر نرود بایستی متحد شد و تحت لوای اسلام و قرآن بر آنان بتازیم. تمام امکانات را برای پیشبرد و پیروزی جنگ بکارگیریم و برای احقاق حق از جان و مال دریغ نورزیم زیرا طرف معامله خداست و زیانی در کار نیست.

از کوچکترین کارها حتی سخن گفتن که باعث تضعیف روحیه بشود و دشمن خدا را تقویت کند دوری نمایید. عزیزان دقت کنید شهدا راضی نیستند پا بر خون آنان بگذارید. ای کسانی که شعار خاموش جنگ می دهید، بدانید کسانی که خونشان را نثار کرده اند راضی نیستند که از خون آنان چنین استفاده شود.  اگر با این نظام نو بنیان اسلامی بنای مخالفت بگذارید و در ادای وظائف سهل انگاری نمایید، در هر دو جهان بدبخت و ذلیل می گردید. بدانید عزت از آن خدا و مومنین است و مومنین عامل به فرامین خدا و و رسول می باشند نه اینکه به خاطر منافع شخصی از دین بزنند و دیگران را فدای هوی و هوسها و نفسانیات شوم خود بکنند.

از  پیامبر و ائمه بیاموزیم که چگونه تمام هستی خویش را وقف اسلام کردند و چگونه استاد بزرگ شهادت ابا عبدالله الحسین علیهه السلام  خود و خانواده خویش را فدای اسلام عزیز نمود و در سیاهی ظالمان فریاد کرد:ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی
اگر دین جدم جز با کشته  شدن من پایداری نمی ماند پس ای شمشیرها مرا در برگیرد.
رضای خدا را در نظر بگیرید و تقوی الهی پیشه کنید و از منافع مادی در حد لازم استفاده نمایید.
به فکر خانه آخرت باشید . نباشید از کسانیکه خانه دنیای آنان آباد و خانه آخرتشان ویران است. پوز خند به خط انقلاب و اعمال افراد خالص در انقلاب نزنید، مکر بکار نبرید که خدا با شما مکر بکار می برد. چوب خدا را چنان خواهید خورد که دیگر نای اندیشیدن نداشته باشید.

دوستان ، همکاران و دانش آموزان عزیز:

همیشه خداوند را به خاطر این نعمات ( وجود شما و با شما بودن ) سپاس می گویم  و تشکر از اینکه بنده حقیرش را  اجازه محبت و همنشینی با شما را داده است.

 ما در این دنیا همراه پرستوهای عاشقی بوده ایم که عاشقانه بسوی مامنشان کوچ نمودند وبا  این عمل به ما آموختند چگونه زیستن و چگونه مردن را.


برادران عزیز امید آینده اسلام و انقلاب شما هستید. خصوصا شما دانش آموزان عزیز حوادث را نیک نظر کنید و بخاطر بسپارید . به آیندگان بگویید این انقلاب با نثار خون بدست آمده و  با ایثار خون  حفظ شده . چنانچه جنازه ام به دست شما نرسید نگران نباشید. قدر این فداکاری ها را بدانید و خوب درس بخوانید و برای جلب رضایت پروردگار خدمت کنید. در کنار تدریس و تحصیل به  خودسازی مشغول شوید و خود را از گناه دور کنید. آرمان اسلام نجات  مسلمین است پس نه خاک و نه سرزمین مطرح است و اگر اسمی برده می شود از اینها به خاطر اسلام است. قدر دوستان خوب خود و نماز جماعت و مسجد را بدانید که  سعادت در اینهاست. گذشت و فداکاری کنید از اشتباهات یکدیگر گذشت نمایید تا انتظار بخشش از خداوند متعال داشته باشید. به یاد امام حسین(ع) گریه و زاری کنید.
این حقیر را حلال نمایید و اگر حقی بر گردن بنده دارید حتما  از بازماندگانم مطالبه نمایید.

خانواده بزرگ و ای عزیزان حقوق شما بر من بیشمار و و پاسخ زحمات شما از طرف حقیر هیچ است. از خدا طلب جزا و اجر می نمایم که او عطا فرماید. پدر و مادرم فخر کنید که در راه اسلام هدیه ای نثار کردید و فردا در نزد علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها  روسفید و شاد باشید. به بزرگواری خود حلالم کنید و از خطاهایم بگذرید. به فکر عزت اسلام باشید  و در مصائب صبور باشید، گریه بر مظلومیت حسین(ع) و مظلومیت اسلام کنید از دیگران نیز برایم حلالیت بگیرید  و شما را به بندگی و تقوی سفارش می کنم.

خدایا ما را از شهدای واقعی قرار بده

الها شفاعت نبیت و و صیت و رحمتت را نصیبمان بگردان

بارخدایا شهادتمان را  تحت نظر نبیت و همراه با اولیائت قرار  ده.


خداوندا نواقص اعمال و و عبادات و طاعاتمان را به کمال خویش ببخشا

خداوندا طالب رضای توایم  رضایت تو را خواستاریم عطایمان کن

خداوندا تو آنچنانی که دوست داریم آنچنانمان کن  که دوست داری

خداوندا خلوص نیت عطا فرما

والسلام علی رسول الله  واله ال الله و لعن الدائم علی اعدائالله

الحمدلله الذی شرفنا بالشهاده

یکشنبه ۱۰/۱۲/۶۵

غلامعلی(پرویز) سراج

درباره شهید

شهید پرویز سراج؛ یکم بهمن 1344 در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش علی‌، کارمند بود و مادرش اقدس نام داشت. دانشجوی‌ سال چهارم دوره کارشناسی‌ دانشگاه صنعتی‌ شریف در رشته کامپیوتر و معلم بود. به عنوان بسیجی‌ در جبهه حضور یافت. بیست وششم اردیبهشت 1367 ، با سمت آرپی‌جی‌زن و خط شکن در شیخ محمد عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. پیکر او را در بهشت زهرای‌ زادگاهش به خاک سپردند. وی‌ را غلامعلی‌ نیز می‌نامیدند. شهید پرویز سراج در تاریخ ۱۳۴۵/۶/۲۰ در سمنان متولد شد .
 

نگارنده : fatehan1 در 1392/6/4 12:11:15
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمد قبادی

وصیت نامه شهید محمد قبادی
بارالها تو را به یگانگیت قسم می‌دهم که مرا ببخشی و مرگ مرا شهادت قرار دهی. 
بسم الله الرحمن الرحیم

الموت فی حیاتهم مقهورین و الحیات فی موتکم قاهرین.

همانا برای کسانی که به این دنیا دل بسته‌اند مرگ پایان زندگی است اما برای مجاهدین فی سبیل الله مرگ پایان زندگی نیست بلکه آغازیست توام با جاودانگی.

من شهادت در راه حق و اهداف الهی را افتخار جاودانی می دانم. «امام خمینی»

با سلام بر مهدی موعود (عج) و نایب برحقش امام خمینی و سلام بر تمام شهدا و تمام خانواده‌های شهدا که در مقابل تمام سختیها برای خدا صبر می‌کنند و سلام به امت خوب حزب الله و پدر و مادر و خانواده عزیزم.

چون بر هر مسلمان واجب است که وصیت نامه بنویسد ما هم این تکلیف را انجام می‌دهیم. خدا می‌داند که هنوز در حدی نرسیده‌ام که کسی را نصیحت کنم و هنوز ساخته نشده‌ام و از خدا می‌خواهم که منِ رو سیاه را ببخشد همچون حر که او را در آخرین لحظات بخشید مرا هم ببخشد در حالی این وصیت نامه را می‌نویسم که خود را لایق شهادت نمی‌بینم و اگر خدا خواست و این بنده حقیر را به این درجه رساند ، بدانید این راه را آگاهانه انتخاب کرده ام و این راه امام حسین علیه السلام و راه امام امت است. مردم بدانید این خون شهدا بود که اسلام را زنده کرد و به یاد داشته باشید که چه بودیم و چه شدیم. آیا فکر کردید که این کارها را که کرده ، شماها چه مسئولیتی دارید. خدا می‌داند این برادرها با چه عشقی به جبهه‌ها آمده اند و از جان و زن و فرزند گذشته اند و می خواهند راه حسین علیه السلام را ادامه دهند.

 لحظه‌ای در زندگی از انقلاب دوری نکنید که از خدا دور شده‌اید و سعی کنید گوش به فرمان امام باشید و اگر گوش کردید مطیع فرمان رسول الله بوده‌اید و همانطور از یاران امام و روحانیت مبارز حمایت کنید که این روحانیت بود که شما مردم را از جهل و نادانی نجات داد. عزیزان حزب الله سختیها را به جان  بخرید که در آن دنیا راحت هستید بدانیداکنون که همه زنده اید، چه بهتر که در این راه باشید.

 و اما برادران پاسدار و بسیجی :

ای عزیزان شما سعی کنید که با اخلاق و رفتار خود برای مردم الگو باشید و همیشه یار و یاور امام باشید و سعی کنید از تفرقه بپرهیزید که دشمن همین را می‌خواهد. اگر خدای ناکرده کسی که مسلمان است ارگان یا شخص مومنی را تضعیف کرد و آن ضد انقلاب هم همین کار را کرد بداند که حمایت از ضد انقلاب کرده است و عزیزان سعی کنید امام را الگو قرار دهید و همگی سعی کنید که جهاد اکبر و اصغرنمایید.

  از دانش آموزان خواهش می‌کنم که به درس علاقه نشان دهند زیرا اگر آنها درس نخوانند ضد انقلاب جای آنها را خواهد گرفت.

 از خانواده عزیزم و پدر و مادرم می‌خواهم که مرا ببخشید و همیشه به انقلاب و جنگ اهمیت بدهید و بی تفاوت نباشید و در مقابل سختیها سعی کنید که صابر باشید . پدر عزیزم از شما می‌خواهم که در مسائل نظامی شرکت کنید و  امیدوارم که مادر و خواهرم بتوانندسختیها را زینب گونه تحمل کنند .

 به خواهران نصیحت می‌کنم که سعی کنند پوشیده بمانند هم خودشان به گناه نیافتند و هم دیگران را به گناه نکشانند.

در پایان  من پولی به سپاه بدهکار هستم در رابطه با شیشه ای که شکسته ام. جنازه من اگر آمد هر کجا که صلاح دیدید تشییع کنید و راضی نیستم کسی پیراهن مشکی بپوشد و کسی اگر مراسم عقد یا عروسی دارد  عقب بیاندازد. خدا یار و یاور همگی شماها باشد.

بارالها تو را به یگانگیت قسم می‌دهم که مرا ببخشی و مرگ مرا شهادت قرار دهی.

بارالها به من لطفی نما و قدرتی ده که در آخرین لحظات هم در حالی که ذکر تو را می‌گویم از این دنیا بروم.

بارالها لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار.

 بارالها در فرج آقا امام زمان (عج) تعجیل بفرما.

 بارالها امام امت و یاوران او را تا انقلاب مهدی (عج) حفظ بفرما.

 بارالها پدر و مادر را از ما راضی بگردان.

 بارالها اسلام و رزمندگان اسلام را موفق و پیروز دار.

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 10:59:39
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید بهروز قبادی

وصیت نامه شهید بهروز قبادی
امیدوارم که همه شما اهل خانواده یکایک مرا عفو کنید و برایم طلب آمرزش کنید از نظر محل دفن من اگر جنازه ای داشتم و اگر در کنار برادرم جای خالی وجود داشت در آنجا و اگر نشد هر جا که خودتان مصلحت می دانید دفن کنید به وصیت برادرم ناصر عمل کنید . 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

سلام برمهدی منجی انسانها و سلام بر نایب برحقش امام خمینی و سلام بر شهداء و بر خانواده شهدا و سلام بر معلولین و جانبازان انقلاب و خانواده شان و سلام بر امت همیشه بیدار و در صحنه ایران .
 پدر و مادر عزیزم شما بعد از رفتن من ناراحت نباشید . چون اولاً اگر خداوند توبه ام را بپذیرد به جای خوبی می روم دوماً همه ما رفتنی هستیم و افتخار کنید به اهل خانواده و به خواهر کوچکم اجازه فعالیت در جلسات اسلامی رابدهید خودتان هم همانطور که امام گفتند درس یاد بگیرید از خواهرم بخواهید شبی یک ساعت برای شما کتاب بخواند مخصوصاً کتابهای آیت الله شهید دستغیب رضوان الله تعالی علیه و امثال ایشان. 
امیدوارم که همه شما اهل خانواده یکایک مرا عفو کنید و برایم طلب آمرزش کنید از نظر محل دفن من اگر جنازه ای داشتم و اگر در کنار برادرم جای خالی وجود داشت در آنجا و اگر نشد هر جا که خودتان مصلحت می دانید دفن کنید به وصیت برادرم ناصر عمل کنید .
از برادران سپاهی به جای من عذر خواهی کنید . در مراسمی که برایم می گیرید از برادر محمد پناه فرمانده سپاه ورامین اگر وقت داشتند بخواهید برای مردم صحبت کنند واز برادران حزب الهی بخواهید که مرا ببخشند از تمام دوستان و فامیل و کوچک و بزرگ و از مردم ورامین از جانب من عذر خواهی کنید . در خاتمه تنها خواسته من و نصیحت من به امت شهید پرور ایران مخصوصاً اهل ورامین این است که وحدت داشته باشند و گوش به ندای امام دهند و دست از تفرقه بردارند که دشمنان ما خوشحال می شوند چون صراط مستقیم یکی است پس بنشینید و ببینید که کدامتان در اشتباه هستید چون همه شما عاشق اسلام هستید پس چرا نماز جمعه شما مردم ورامین اینقدر خلوت است و چرا دعای کمیل یک شهر در دوجا بر پا شود این مسائل را بگذارید کنار و به ریسمان الهی چنگ بزنید تا رستگار شوید در پایان از تمام برادران و خواهران می خواهم که هدفشان ارشاد باشد و به اخلاق اسلامی زیاد توجه کنند و عبوس نباشند در خاتمه بار دیگر از زحمات بی دریغ شما پدر گرامی و مادر عزیزم و برادران و خواهران و فامیل و دوستان تشکر می کنم و از شما می خواهم در درجه اول برای امام و بعد برای فرج امام زمان و سلامتی جانبازان انقلاب و رزمندگان و در خاتمه برای بخشیده شدن و قبول توبه من دعا کنید اگر من هم سعادت داشتم به جوار الله و لقاء الله پیوستم در مراسم من لباس سفید بپوشید و اگر امکان دارد چراغانی کوچکی کنید و دیگر اینکه در سوگم گریه نکنید .

بارخدایا رهبر انقلاب ما را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) از تمام بلاهای آسمانی و ارضی محفوظ بدار و از عمر ما  بکاه و بر عمر امام بیفزا .

 بار خدایا توبه من گنهکار را بپذیر .

بار خدایا شب اول قبر را بر من آسان گردان .

بار خدایا به این امام و این امت توفیق فتح کربلا و قدس را عنایت بفرما .

بارخدایا به پدران و مادران و خواهران و برادران شهدا صبر عنایت بفرما .

بار خدایا معلولین و مجروحین انقلاب را شفای عاجل عنایت بفرما .

 اسرای ما را هر چه زودتر خلاص بگردان .

یاران امام را محفوظ بدار .

 بار خدایا ما را از شفاعت انبیاء و اولیاء و شهداو صدیقین و صالحین بی نصیب نگردان .

 بار خدایا توفیق شهادت بعد از پیروزی نصیبمان بگردان .

آمین یا ارحم الرحمین .

والسلام

سرباز امام زمان بهروز قبادی

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 10:55:16
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید ناصر قبادی

وصیت نامه شهید ناصر قبادی
امروز باید همه و همه در تلاش این باشید که انقلاب اسلامی را به پیش برید و وظیفه یکایک شماست که از اسلام صیانت کنید وهمه مدیون این رهبری و این انقلاب هستیم 

بسم اله الرحمن الرحیم

مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد . امام خمینی

امروز باید همه و همه در تلاش این باشید که انقلاب اسلامی را به پیش برید و وظیفه یکایک شماست که از اسلام صیانت کنید وهمه مدیون این رهبری و این انقلاب هستیم و برای همین است که باید شب و روز تلاش کرد و از انقلاب اسلامی با زبان و جان و مال پشتیبانی کرد چرا که دشمن ضربه شدیدی از اسلام خورده است و مرتب در فکر این است که ضربه به اسلام بزند و بارها این را از سوی ابرقدرتهای شرق و غرب دیده اید و این آمریکاست که هر روز با نقشه ای جدید و با جلوه ای فریبنده میخواهد ضربه به اسلام و مسلمین بزند و بر همه واجب است که با وحدت خویش جلوی توطئه های دشمنان را بگیرید تا دشمن کوچکترین صدمه ای به جمهوری اسلامی برساند امروزه تمامی مستضعفان دنیا چشم به انقلاب اسلامی ایران دوخته و امید خویش را بعد از خدای متعال به این انقلاب دارند و در این راه تنها با وحدت کلمه بین مسلمین است که میتوان دشمن را به زانو در آورد و همیشه در صدد این باشید که خدای ناکرده بین شما شکاف ایجاد نشود و از مسائلی که باعث تفرقه میشود شدیداً بپرهیزید و در این راه همیشه پشتیبان ولایت فقیه بوده و امام حاضر خویش را بشناسید و از ولایت فقیه که همان ولایت خدا و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام است پیروی کنید .

پدر و مادر و برادران و خواهرانم ، شاید وقتی که این نوشته را میخوانید دیگر من نباشم و خداوند این لطف را به من کرده باشد که شهید بشوم و بسوی پروردگار خویش رجعت کنم و به لقاءالله بپیوندم . برای یک فرد مسلمان و آگاه مرگی وجود ندارد چرا که مردن یک دگرگونی است و از دنیای مادی به دنیای معنوی رفتن است .

در مردنم گریه نکنید چرا که من نزد شما امانتی از جانب خدا بودم و این امتحان از جانب پروردگار برای شما می باشد و چو ن شما از این امتحان سربلند بیرون آمدید باید خوشحال باشید که فرزندی را در راه خدا داده اید که خداوند خود داده و خود نیز می گیرد و این مردن برای همه می باشد و تنها خداون جاودانی است .

و از مادر عزیزم عاجزانه میخواهم که در سوگ من اشک نریزد و همیشه باید در مقابل مصائب استوار و بردبار باشد که خداوند صابرین را دوست دارد و خوشحال باشید که فرزندی را در راه خدا قربانی داده اید . انشاءالله خداوند به شایستگی قبول کند .

و شما دوستانم . از یاری امام دست بر ندارید و همیشه ندای امام را لبیک گویید و به مسائل اسلامی بیشترین توجه را داشته باشید از غیبت و تهمت جداً بپرهیزید و کار را فقط برای رضای خدا انجام دهید و وحدت کلمه داشته باشید به نماز اهمیت خاصی بدهید وآنرا به جماعت در مساجد برگزار کنید و از مسائلی که باعث تفرقه می شود شدیداً دوری کنید . توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم و در پایان شما را از نیرنگهای دشمنان و منافقین آگاه می کنم که هیچگاه فریب آنان را نخورید و یکدیگر را به کارهای خیر و مسائل اسلامی توصیه کنید .

شما برادران سپاه و بسیج :

شما بازوی مسلح ولایت فقیه و سربازان اسلام هستید پس باید به وظیفه خطیری که دارید آگاه باشید که آن صیانت از اسلام عزیز است و در این باره باید شب و روز برای رضای خداوند و حراست از دین خدا تلاش کنید همه ما مدیون این رهبری و این انقلاب هستیم پس باید این انقلاب را به اقصی نقاط دنیا صادر کرده و مقدمه ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم آوریم در این راه باید بیشتر به مسائل اخلاقی ( اخلاق اسلامی ) توجه کنیم .

از غیبت و تهمت و افتراء دوری کنید وهمه در یک صف آهنین برای خدا پیکار کنید و حالت جاذبه داشته باشید تا بتوانید افراد گمراه را به راه راست هدایت کنید . این گفته امام بزرگوارمان که فرموده اند وحدت داشته باشید را در عمل پیاده کنید و همه به ریسمان الهی چنگ بزنید و در یک صف واحد برای رضای خدا انقلاب اسلامی را به پیش ببرید .

 به امید پیروزی اسلام

سرباز اسلام ناصر قبادی

۶۰/۹/۱۹


منبع : لاله های سجاد

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 10:47:59
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید مراد براتی فر

وصیتنامه شهید مراد براتی فر
پدرخوبم! می دانم چقدر برایم زحمت کشیدی از کوچکی تا اینکه دارای ۳ بچه شدم باز اسباب زحمت برای شما بودم به جای اینکه وقتی بزرگ شدم جبران زحمتهای شما بکنم نتوانستم بلکه سرپرستی یک خانواده را به شما اضافه کردم. 
بسمه تعالی

ولا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیا و لکن لاتشعرون)

کسی که در راه خدا کشته شده مرده ندارید بلکه او زنده است ولکن شما این حقیقت راه در نخواهید یافت

با سلام به محضر بقیته الله الاعظم (ع) روحی و ارواح العالمین له الفدا و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام امت خمینی کبیر حفظ الله اسلام و المسلمین و با درود به تمام شهیدان از بدر محمد تا بدر خمینی و از کربلای حسینی تا کربلای خمینی و تمامی جان برکفان و آنانی که در راه این انقلاب و دین مقدس اسلام از هیچ چیز دریغ نمی ورزند از جان گرفته تا مال و اولاد که بحق مصداق آیه قرآنی ( لایتفقون اموالهم فی سبیل الله ) می باشد.خدایا هرکس به این اسلام و انقلاب یاری کند او را یاری کن.بار پروردگارا رزمندگان اسلام را این حق جویان و رهروان خط اباعبدالله را محفوظ و پیروز بدار و دشمنان آنان را خوار و ذلیل بگردان توانان را با ایمانی راسخ و عزمی استوار در برابر دشمن ثابت قدم بدار.

پیامی دارم برای امت شهیدپرور. آن روزی که ما در زیر چکمه های طاغوت و طاغوتیان لگد مال می شدیم و زیر سلطه ابرقدرتها همانند امریکا و ایادی وابسته اش بودیم تا اینکه سیدی از آل رسول و سلاله پاک انبیاء همانند ابا و اجدادش ائمه معصومین و همچون جدش اباعبدالله قیام کرد.و دست این ابرقدرتها را از این مملکت و فرزندان ما برچید و اسلام و جمهوری اسلامی در این مملکت استوار کرد ای مردم؟ قدر این زحمت خدادادی را بدانید و از اسلام و قرآن و روحانیت دفاع کنید و نگذارید دشمنان اسلام که در فکر نابودی دین خدا هستند برما غلبه کنند چرا که می بینیم جنگی برما تحمیل کردند که در این جنگ شهدای زیادی دادیم و نه بر ما رحم کردند و نه بر کودک صغیر.و چون یزید و شمر که بر کودک شش ماهه ای اباعبدالله رحم نکردندد بر ما رحم نمی کنند.ای مردم و ای امت شهیدپرور بدانید که اگر دشمنان بر ما غلبه کنند دیگر فرصتی برای ما نمی گذارند پس از حالا مواظب باشید و به انان فرصت ندهید و به سوی جبهه ها بشتابید و همانطور که قران می فرماید. (وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه)

ای مسلمانان انقدر بجنگید تا فتنه بر روی زمینی برداشته شود.خدایا مگر که چه گفته بودیم که این طور بر ما هجوم کردند مگر ما حرفی جز استقلال آزادی جمهوری اسلامی داشتیم.که بر ما حمله کردند ما به آنها کاری نداشتیم میخواستیم دین خدا را حافظ باشیم و می خواستیم پس از سالهای ظلم عدل را برقرار کنیم و حق مظلوم از ظالم گرفته شود.ای برادر و خواهر مسلمان کاری کنید که با اطاعت کردن شما از فرمایشات حضرت امام پوزه امریکا و شوروی را به خاک بمالید.پیامی برای پدر و مادرم دارم، مادر مهربانم می دانم که شبها تا صبح بر بالین گهواره من نشسته و بیداری  ماندی و مرا با هزار رنج و… بزرگ کردی.

اول خوشا بحالت که توانستی چنین فرزندی را آموزش دهی که در راه خدا کشته شود.بعد مادرم از اینکه فرزندی خوب برای شما نبودم و حق مادر فرزندی را رعایت نکردم با این حال می دانم در نبودم در منزل ناراحت هستی چه کنم؟ که نمی توانم نزد شما بمانم و دوری بنده به دست خودم نیست این تکلیف الهی است که باید آنقدر جنگید تا فتنه بر روی زمین و دنیا نباشد.  مادرم می خواهم بعد از شهادتم چنان صبور باشید مثل زینب (ع) برایم مو پریشان و صورت نخراشید.

پدرخوبم! می دانم چقدر برایم زحمت کشیدی از کوچکی تا اینکه دارای ۳ بچه شدم باز اسباب زحمت برای شما بودم به جای اینکه وقتی بزرگ شدم جبران زحمتهای شما بکنم نتوانستم بلکه سرپرستی یک خانواده را به شما اضافه کردم.پدرجان؟ همانطور که به مادرم عرض کردم می خواهم بعد از شهادتم صبور باشید آنقدر گریه نکنید که منافقان خوشحال شوند.

خواهرانم می دانم برادری خوب برای شما نبودم رفتار برادر و خواهری نداشتم اما می دانم خواهر برادر را دوست دارد.خواهران خوبم؟ همانطور که مرا دوست دارید امام و روحانیت را دوست بدارید برایم مو پریشان و صورت نخراشید.پدرم می خواهم طوری برادرانم را تربیت کنید که سلاحم را بردارند و پسرانم را به درس خواندن وادار کنید و به نماز و روزه و یادگرفتن قران کوشا باشند.  و به جبهه ها بروند و راه پدرشان را ادامه دهند.پدر و مادرم امیدوارم که مرا ببخشید و حلال کنید.همسرم اگر شوهری خوب برای شما نبودم و پدری برای فرزندان ولی این تکلیف بود و خواست خدای بزرگ می دانید که مبلغی پول بدهکارم به بانک کشاورزی و به مصطفی و درویشعلی و اسدالله موسوی مبلغی هم در بانک ملت داریم ناگفته نماند بعداز شهادتم می توانید شوهر کنید اگر خواستی وفاداری کنید ولی بچه هایم پدرم می باشند و تو هم نزد بچه هایم و اگر خواستی بمانی در ایذه هرچه پدرم گفت قبول کنید.  که ایذه بمانید.  بچه هایم درس بخوانند و یا به روستا بروند با بچه هایم رفتار خوب کنید و نوازش بکنید.چون یادگار  بنده هستند سمیه جان دخترم؟ می خواهم دختری باشی مثل زینب حجاب اسلامی را کامل حفظ کن پیامی دیگر دارم.اگر پیکرم را پیدا کردند و به محل آوردند بگذارید بچه هایم مرا ببینند.و همیشه پنجشنبه ها سر قبرم بیاید برایم نوار قرآن بگذارید برادران امیدوارم که بعد از بنده آنهائیکه می توانند به جبهه ها بیایند و امام را یاری دهند و آنهای که نمی توانند به جبهه بیایند به رزمندگان کمک مالی بنمایند باز همسرم؟ و بچه هایم امیدوارم بعداز بنده حقیر صبور باشید.

زیاد خود را ناراحت نگیرید.  که منافقان خوشحال شوند از تمام برادران و خواهران و خویشاوندان طلب بخشش می کنم.

امیدوارم اگر بدی از بنده حقیر سرزده ببخشید.و حلال کنید پدرم مادرم؟مبادا بعداز بنده نسبت به روحانیت ناراحت شوید.همیشه در خط قرآن و امام باشید و بچه هایم را به این خط سفارش دهید.

                   « والسلام علیکم و رحمت اله و برکات »

( مـــــــــــــراد بــــــــراتـــــی فـــــــــــــــــــــــــــر )


نام و نام خانوادگی: مراد براتی فر

نام پدر: عزیز قلی

تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۰۷/۰۱

محل تولد: ایذه

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 10:33:3
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید اسماعيل رئوفي

وصیتنامه شهید اسماعيل رئوفي
بر مزارم گریه ننمایید برکشته شدنم افسوس نخورید.     
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم و درجه عندالله فاولئک هم الفائزون 

با عرض سلام به خانواده عزیزم این وصیت من است که برای شما می نویسم .حال که برای سرنگونی رژیم بعث خونخوار و برای برقرای حکومت عدل اسلامی به جهاد با کفار برخاسته ام از خدای می خواهم که توان پیروزی در این راه را به من عنایت کند. من به امید خدا قدم برداشته ام و در راه او پیش می روم از تمام خانواده ام می خواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و از مردن در راه خدا خوشحال باشید و من راه خود را انتخاب کرده ام و این راه را همیشه دوست میدارم و انشاء الله در این راه پیروز شوم . من از تمام خانواده ام می خواهم که این راه را انتخاب کنند. بر مزارم گریه ننمایید برکشته شدنم افسوس نخورید. بخصوص تو ای مادر و ای خواهر چون امیدوارم در صف حسین (ع) محشور شوم . انشائ الله 
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار
 اسماعیل رئوفی 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 10:12:4
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيتنامه شهيد مهدي نظيري

وصيتنامه شهيد مهدي نظيري
... در طول زندگى‌ام دلم مى‌خواست كه كسى را پيدا كنم و حرف دلم را با او بگويم تا اينكه پيدا كردم و او مرا طلبيد و دستم را گرفت و مرا به سر منزل مقصود هدايت كرد. 

بسم الله الرحمن الرحيم

كتب عليكم القتال و هو كره لكم وعسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبو ا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون (بقره 216 ). حكم جهاد براى شما مقرر گرديد و حال آنكه بر شما ناگوار و مكروه است ليكن چه بسيار شود كه چيزى را شما ناگوار شماريد ولى به حقيقت خير و صلاح در آن بسيار و چه بسيار مى‌شود كه چيزى را دوست داريد و در واقع شر و فساد شما در آن است و خداوند به مصالح امور داناست و شما نادانيد. آنان كه شهيد شدند سوختند و پرتو افكندند و جهان را به نور خود منور نمودند و با پيكرشان كلمه كلمه تاريخ را ساختند و با جانشان به آن روح بخشيدند.

... در طول زندگى‌ام دلم مى‌خواست كه كسى را پيدا كنم و حرف دلم را با او بگويم تا اينكه پيدا كردم و او مرا طلبيد و دستم را گرفت و مرا به سر منزل مقصود هدايت كرد. در اين مواقع هدف بايد الهى باشد. در اين قطعه دلم مى‌خواهد كمى با برادران طلبه صحبت كنم البته آنان همه سروران ما هستند ولى چند سخن را بايد گفت. اگر طلبه‌ها با علم بيشترى به شهادت برسند در آن دنيا از ديگر شهيدانى كه علمشان كمتر است افضل هستند. از برادران طلبه خواسته‌ام اين است كه حوزه علميه اين سنگر علماي شهيد از جمله شهيد آيت‌الله دستغيب را حفظ كنند و آن را ترك نكنند. بارى ديگر از همان استاد شنيدم كه مى‌گفت هركس به طلبگى پشت كند پشيمانى بر او نازل خواهد شد. در اين زمان و موقعيت مملكت ما هر شخصى هر چند هم كه فعاليت كند باز هم كم است. از طرف اينجانب حقير به برادران گرامى مسجد بگوييد كه سعى كنند معنويت را از دست ندهند و معنويت شما در حال از دست رفتن است. قرآن بخوانيد. خداوند مى‌گويد كافران از قرآن همان كتاب الهى ترس دارند و هميشه به قرآن مسلح باشيد. وصيت مى‌كنم كه اگر پيكرم به شيراز آمد به هنگام به خاك سپردنم چشمانم را باز بگذاريد تا منافقين و كفار بفهمند كه شهيدان كوركورانه به اين راه نرفته‌اند و مقلد امام بوده‌اند و امام را مى‌شناسند. برادران من سعى كنيد شهدا را از ياد نبريد... 8تيرماه 1364

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 8:32:32
 
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394  10:57 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالرحیم سگیر (احرار)

وصیت نامه شهید عبدالرحیم سگیر (احرار)
پس دوباره به خانواده عزیزم از جان عزیزترم مخصوصا به مادرم و برادرانم مى‌گویم که براى شهید شدن من هیچ گریه نکنید و امت قهرمان مى‌خواهم که امام را تنها نگذارید چون این پیرمرد خدمتها به اسلام کرده تا به اینجا رسیده 
بسم الله الرحمن الرحیم
و الله ما نجافر من الموت وارد کرهته و لا طالع الکرته و ماکنت الا القارب ورد طالب وجد.

یعنى به خدا قسم هیچ امر مکروه و خلاف انتظار براى من رخ نداده است همان رخ داه است که مى‌خواستم به آزوى خود که شهادت است رسیدم. «از نهج البلاغه»
از مقدمه تاریخ بشریت انسانهاى بوده و هستند که حماسه آفریده‌اند و شگفتى ببار آورده‌اند و زنده بوده خویش را به تمام اعصار بعد از خود اعلام کردند انسانها با آغازیدن مبارزه خویش علیه قابلیان حرکت و جریانى آفریدند که از همان ابتدا نطفه جنگ بین حق و باطل منعقد شد و این مظهر زر و زور و تاب و توان آن مبارزه سهمگین را نداشت و در استمرار زمان بارها و بکرات به زباله‌دان تاریخ ریخته مى‌شد و باز قدرتى دیگر در برابر خط تکامل بسوى خدا بوجود مى‌آمد و تسلسل و از بین نبرد خونین ادامه پیدا کرده و مى‌کند تا به پیامبران ابراهیمى مى‌رسد. باز هم خداوند پیامبر انتخاب مى‌کند و در این نبرد همچنان حفظ مى‌ماند از آنجا که امام این نداى ملکوتى گفت: تا مستکبر هست مستضعف باید خون بدهد و بر همین مبنا نیز در هر زمان آدم تا خاتم مبارزه حق علیه باطل تحقق یافته و خواهد یافت بالاخره زمانى فرا رسیده که همه وجود افراد را تباهى مى‌گیرد و هر یک از آنها راهى که او را از این سرگردانى نجات دهد و از این سراب بى‌آب برهاند. آن دوران نفقان و سلطنت شب سپرى گشته و صبح را نوید مى‌دهد رسالت پیامبر آغار مى‌شود و افرادى که از وضع موجود به تنگ آمده بودند اطرافش گرد مى‌آیند و از آن زمان مبارزه‌اش را با هر آنچه از عمل کردن مکتب الهى و قوانین خداوند جلوگیرى مى‌کنند از آنجایى که کنار هستى خویش را در ورطه نابودى مى‌بینند دست به تقویت قواى منحل شده خود مى‌زنند و بعد از شهادت پیامبر باز هم مبارزه خویش را با حضرت على ادامه مى‌دهند و على را در سه جبهه مارقین و فاسطین و ناکثین مواجه مى‌دهند و علیه‌اش در آن سه جبهه صف‌آرایى مى‌نمایند. سه جبهه داخله به خیال خام خویش بتوانند اسلام محمد(ص) را در آن سه جبهه هولناک درون به شکست بکشانند بعد از على نوبت امام حسن مجتبى(ع) با آن موقعیت اجتماعى خاص خودش مى‌رسد چون در جبهه‌هاى داخلى بر علیه‌اش قد علم مى‌کنند. آتش بس تحمیلى به علت خیانت عده‌اى از فرماندهان سپاه امام اوضاع خاص خود را با شرایط افشاگرانه و رسوا ساز حکوکت بنى امیه مى‌پذیرد تا بتوانند بانحاء مختلف دیگر کار مکتبى و سپاهى اسلامى را در ابعادى گسترده و همه جانبه در بین همه مردم ادامه دهد تا در این راه همچون پدر بزرگوارش شهادت مى‌رسد اکنون حسین علیه السلام زمان امور را بدست مى‌گیرد در سال ۶۰ هجرى است شرکت معاویه یزیدى در تمام مکانها نفوذ کرده و دستگاه‌هاى تبلیغاتى شام شبانه روز براى معاویه و یزید معاویه تبلیغ مى‌کنند خفقان بقدرى است که مى‌توان گفت هیچ جا بویى از اسلام نیست جز حسین و چند تن از یارانش که درد و رنج را حس کرده و دواى درد را که همان نابودى یزید و استقرار حکومت اسلامى است پیدا کرده‌اند سال ۶۱ هجرى است حسین(ع) اعلام مى‌کند که هر که آهنگ سفر به کعبه را دارد به او بپیوندد با قافله سالارش به خانه خدا عزیمت کنند اما او حج را نیمه تمام مى‌گذارد و راهى کربلا مى‌شد. حسین (ع) با نیمه تمام گذاشتن حج مبارزه خونین تشیع را استمرار و جهت مى‌بخشد و صحنه‌هایى که اگر مجرد مطرح شود کشتار و جنگى پیش نیست و در طول تاریخ شیعه این نبرد خونین تشیع با باطل ادامه پیدا مى‌کند و تا حال به این حال این کربلاى ایران مى‌رسد و در کربلاى نینوا یاران حسین(ع) ۷۲ تن بودند و برخاستند ولى در این مقطع زمانى یاران خمینى میلیونهایند که عاشقانه پروانه‌وار به گرد شمع وجودش که تحقق اسلام است پرواز مى‌کنند و به دیدار خدا مى‌شتابند و هم آنان که با الهام گیرى از پیروان حسین(ع) با ریختن خونشان که دریایى از خود بوجود آورده‌اند. جلادان تاریخ را در خون خود غرق مى‌کنند و چون طوفانى سهمگین آنان را به دنیاى نیستى و نابودى روانه مى‌سازد و این شهیدان با خون خود این چنین بر ضد کافران و ابلیس صفتان مى‌شورند. آنانى که دستانشان به خون هزاران جوان مسلمان آغشته شده و از چنگالهایشان خون هزاران لاله چکه مى‌کند به درک واصل مى‌نمایند. درود بر روان پاک شهیدان که مردانه جنگیدند و نگذاشتند وطن اسلامیشان دست بیگانه بیافتد. خدایا مى‌دانى که شهید قلب تاریخ است پس من از تو مى‌خواهم که شهادت را نصیب من کنى و به این آرزوى من جامه عمل بپوشانید این را هم بگویم اگر من به فیض شهادت نائل آمدم از خانواده‌مان مى‌خواهم که هیچ برا ى من گریه و شیون نکنند که مرا عذاب مى‌دهند به جاى اینکه مرا شاد کنید پس دوباره به خانواده عزیزم از جان عزیزترم مخصوصا به مادرم و برادرانم مى‌گویم که براى شهید شدن من هیچ گریه نکنید و امت قهرمان مى‌خواهم که امام را تنها نگذارید چون این پیرمرد خدمتها به اسلام کرده تا به اینجا رسیده از شما تمنا مى‌کنم ولایت فقیه را یارى کنید و پیامهاى امام را کلمه به کلمه گوش کنید و مو به مو عمل کنید تا شهیدان را ادامه دهندگان راهشان راضى باشند نماز شب را بپا دارید که این سنت انبیاء است شما با همین  نماز شب با خداى شهیدان ارتباط برقرار کنید و اگر مى‌خواهید بیشتر ارتباط داشته باشید نماز و نماز شب را
ترک نکنید که نماز شعار مسلمین است خدایا به همه امت صبر عنایت کن. در ضمن از خانواده‌ام و برادرانم مى‌خواهم که راهم را ادامه دهند. 

والسلام – عبدالرحیم سگیر



درباره شهید

نام و نام خانوادگی: عبدالرحیم سگیر (احرار)
نام پدر: صفر
تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۰۱/۰۲
محل تولد:دزفول
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۰۱/۰۶
محل شهادت:دشت عباس

ومن الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات الله روف بالعباد
از میان مردم کسانی هستند که رضای پروردگار را بقیمت جان میخرند و خدا دوستدار (چنین) بندگان است برادر عبدالرحیم در سال ۱۳۳۷ در  دزفول در خانواده ای مذهبی و ………. از آیین اسلام بدنیا آمد دروان کودکی خود را در محیط گرم خانواده گذراند و دوارن ابتدائی در مدرسه و مسجد به پایان رسانید و بعد به دبیرستان رفت و میدانست که این رژیم کفر پیشه و ضد اسلام است از این پس مبارزات خفه خود را بر علیه این رژیم شروع کرد از آن دوران در طومار بشریت ضبط شد روزها هفته ها سالها سپری شد و رد طلوع و غروب ستارگان ادوار میگذشت تا اینکه در کلاس حسین راه چگونه زیستن را آموخت و یاد گرفت چگونه انتخاب کند عبدالرحیم در انتخاب آنقدر فکر میکرد تا بهترین راه را انتخاب مینمود همیشه متوجه خدا بود و ایمان خدا در قلب او میدرخشید برادر عبدالرحیم راهی پیمود که حسین رفت و در دوران خودش امام امت مقلد او بود روحیه ای عجیب نیست به خدا و اسلام داشت روحش آرام آرام در افق وجودش قدم میگذارد از آسمان نیم گرم اندامش قطرات سرد عرق باریدن گرفت همیشه چنان به زندگی محرومان نگاه میکرد که انگار هر کاری از دستش بر می آمد برای آنها انجام میداد این استان که آیینه صفات خود اعتراف نمی کرد چون هر انسانی مومن به خدا خوبیهای خود را انکار میکند خود را با بدیهایش میسنجد او چون شیفته خدا بود همینکه از مشکلات روزگار دلخور می گشت به معبودش پناه می آورد گوئی که خدا مشکلات را از سر راهش نوازش میکند تا او به مقصد برسد برای اینکه این مشکلات بود که او را ساخته و این خود ساختگی باعث شد تا برمشکلات فارغ آید بامداد که طلیعه آن را آغاز نیست او پرتو جمال بر همتایش رخشان روشن شده و سرچشمه زندگیش خدمت به الله بود درسال ۱۳۵۶ دیپلم گرفت که با دیپلم گرفتن او شروع حرکت گوهر بار جمهوری اسلامی بود او در اوایل در تظاهرات شرکت میکرد و در سخنرانی که در ان موقع در مسجد اباذر بود سهمی داشت برادر عبدالرحیم امیدوار بود که اسلام به تمام جهان صادر شود تا اینکه در سال ۱۳۵۷ انقلاب پیروز شد و او از حرکت باز ایستاد برای پایداری و خود کفایی این انقلاب مقداری زمین گرفت و گندم کاشت با انیکه سودی برای او نداشت ولی از کار خود دست نمی کشید و گهگاهی در باغ خودمان هم کار میکرد در دوران دولت موقت که متولدین ۱۳۳۷ را عفو کردند رو از اینکه به خدمت نرفته بود خیلی ناراحت شد تا اینکه یکروز بلندگو اعلام کرد که افرادی که حاضرند دوره امداد را ببینند میتوانند ثبت نام کنند او که هدف جز  خدمت نداشت ثبت نام کرده و دوره ای دید که بعد در بهداشت مدتی کار کرد بی آنکه چشم داشتی داشته باشد و هم در بیمارستان اندیمشک و دزفول خدمت کرد و هرگز خسته نشد تا انیکه متولدین ۱۳۳۷ را احضار کردند او را در اولین ……را معرفی کرد بعد از گذراندن دوران آموزشی به جبهه دزفول منتقل شد در جبهه صالح مشتط همان جبهه شهیدان اسلام چه انسانهایی شهید شدند او واقعا ثابت کرد که از سنگر جبهه نمی ترسد و باکی از کشته شدن در راه حق نداشت روزهای آخر عمرش شور جبهه را داشت و به آنها علاقه زیادی داشت سرخه آنجایی که زمینش بوسیله خون این شهیدان سرخ شده بود ای کاش سرخه بوسیله جوشش خون این شهیدان سرخ میشد و کفار بعثی را در همان جا میسوزاند و سرانجام در علمیات فتح المبین با رمز (یا زهرا) …….بودن از خدا را تاب نیاورد و سرانجام سینه اش را سپری برای تیرهای کالیبر ۷۵ و ترکش خمپاره قرار داد و اسلحه شان را در سنگر خفه کرد ور وحش به ملکوت اعلا پیوست و زندگی تازه ای برای خود گشود و با شهید شدنش ….. حسین را زنده کرد که چگونه باید زیست و چگونه باید رفت 

یادش گرامی و راهش مستدام باد

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/29 11:48:34
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید اسماعیل باقری

وصیت نامه شهید اسماعیل باقری
اینجا خیلی گرم است ولی باید تحمل کرد تا مثل فولاد درآب دیده گشته تا در آینده در برابر مشکلات سرخم نکنم 

بسمه تعالی

شهیدان شاهدان زنده ی تاریخند که با خون خویش حق را تداوم می بخشند (امام خمینی رضوان الله)


با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و درود بر شهیدان گلگون کفن انقلاب و جنگ تحمیلی ما با امام خمینی و راه او پیمان بسته ایم تا اخرین قطره خون خویش از آن دفاع خواهیم کرد خدایا تا خود می دانی که من با عشق به تو و راه امام حسین (ع) به جبهه ها پا نهادم که با خون خود از اسلام و قران و راه امام دفاع کنم و امید است که خون من تداومی باشد برای دیگران که زیر بار ظلم و تجاوز دشمن ستمگر نروند و همیشه از حق دفاع کنند بار خدایا تو همه ما را به راه راست هدایت بفرما و ما را از این دنیای پر نیرنگ برهان و از گناهان و از سر تقصیر ما بگذر پدرم مادرم برادرم ناراحت نباشید از اینکه به جبهه آمده ام این وظیفه الهی است که باید از وطن اسلامی خود دفاع کنم نه تنها من بلکه یک و یک ما وظیفه داریم که از قرآن و اسلام دفاع کنیم.

اینجا خیلی گرم است ولی باید تحمل کرد تا مثل فولاد درآب دیده گشته تا در آینده در برابر مشکلات سرخم نکنم خداوند به  همه شما صبر و تحمل بدهد و سلامتی شماها را از خداوند بزرگ خواستارم من چیزی از دنیا ندارم که به کسی ببخشم ولی وصیت می کنم راه امام خمینی را ادامه بدهید و پسرها را حسین و دخترها را فاطمه گونه بار بیاورید.

اسماعیل باقری


درباره شهید

نام و نام خانوادگی: اسماعیل باقری
نا م پدر: ابوالقاسم
تاریخ تولد: ۱۳۴۹
محل تولد: ایذه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۸/۱۰/۱۲
محل شهادت: آبادان


اسماعیل باقری فرزند ابوالقاسم باقری در خانواده ای متوسط در سال ۱۳۴۶ در روستای کل چنار دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در همان جا گذراند و دوران تحصیلی را در ایذه گذراند و تا پایان سال دوم راهنمایی درس خواند از خصوصیات اخلاقی او خیلی خیلی کم حرف بود و نسبت به دیگران متواضع و فروتن بود . از آغاز انقلاب تظاهراتی که در ایذه علیه رژیم طاغوت بر پا می شد فعالانه شرکت می کرد تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد و چون علاقه زیادی به ارگانهای دولتی داشت مدتی در بسیج ایذه بود و چون اینان طبع خودشان او را سیراب نمی کرد و می خواست که خدمت بیشتری به اسلام کرده باشد و بارها به خانه و دوستانش گفته بود که علاقه زیادی به شهادت دارم و دوست دارم شهید بشوم و از این لحاظ به خدمت شریف سربازی اعزام شد و تا تاریخ شهادت در جبهه های جنگ بود و سر انجام در حالی که برای خنثی کردن مین های مرزی کشورمان با گردان مهندسی رزمی مشغول خنثی کردن مین بودند مین منفجر شد و به ایشان اثابت کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در خون سرخ خود مانند یاران حسین (ع) در صحرای کربلا در غلتید به خاطر خدا و خون این شهدا است که حافظ اسلام و این کشور اسلامیان به رهبری امام عزیزمان می باشیم و بر ماست که انتقام خون این شهیدان را از صدام و آمریکا و اقمارشان بگیریم و هرکس در راس هر کاری باشد و به نحوی سهل انگاری کند مسئول خون این شهیدان میباشد که خون این شهدا است که ما را از شرق و غرب وابستگی آنها می رهاند .

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/29 10:46:48
 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ايرج خرم جاه

وصیتنامه شهید ايرج خرم جاه
خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم.

بسم رب الشهداء و صدیقین 
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

(سوره آل عمران، آيه 168 )

هرگز مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

خدایا در لیاقت کسانی نگاه میکنی که در حال نوشتن دعا هستند خدایا من هم از آن کسان هستم.

با سلام و درود بر آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش امام امت و با سلام بر مجروحین و جانبازان اسلام که با از دست دادن عضوی از بدن خود درس مقاومت و شجاعت را به ما داده اند و با درود به ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون از کربلا تا کربلاهای غرب و جنوب ایران اسلامی آنها که با اهداي خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده و خواهند کرد و درس شهادت به ما آموختند.

خداوندا، آیا قلمها توانسته اند که واقعه خیبر، بدر و احد را بیارایند، خدایا من که هیچ هستم و نمی توانم و زبان گویا ندارم که بتوانم آن حماسه ها را بیارایم. خدایا تو صبر بده به مادران و پدران و خانواده معظم شهدا. خداوندا، عنایتی فرما و صبری به ایشان بده که شیطان نتواند در این خانواد ههای محترم در د لهای ایشان نفوذ [کرده] و به این فکر بیافتند که فرزندشان ب یجهت به جبهه رفت ه و شهید شدند. خدایا به مادران شهدا صبر بده که چنین فرزندان فداکاری در این جامعه تربیت کرده اند و تحویل جامعه داده اند تا از کشور عزیزمان پاسداری و حفاظت کنند که این عزیزان با اهدای خون خود دین خود را به اسلام ادا کرده اند. خدایا کسانی که در این جامعه اسلامی به این کشور خیانت می کنند همانا که منافقین هستند، خداوندا نیست و نابودشان بگردان. پیام کوچکی هم به برادران ه مرزم و بسیجی دارم، برادران تا خون در رگ دارید و تا جان در بدن دارید با کفار بعثی عراق و تمامی جنایتکاران شرق و غرب بجنگید و اسم صلح تحمیلی را در نطفه خفه کنید تا در راه خدای مهربان به شهادت برسید. براداران، کشته شدن در راه خدا، در راه حسین (علیه السلام) و در راه آزادی مستضعفان جهان، افتخار است و من کوچ کتر از آن هستم که به شما وصیت کنم که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.

وصیّت به مادر مهربان و خانواده عزیزم، ای مادر عزیز، زبان من توان گویایی با تو ندارد به غیر از خجالت و شرمندگی چیزی ندارم چون من م یدانم که چه زحمت هایی برای من، برادرانم و خواهرم کشیده ای. من نمی توانم که روی همیشه مهربان شما را نگاه بکنم ولی از تو عاجزانه می خواهم من که در نزد خداوند متعال رو سیاه هستم، تو رو سپیدم کن و حلالم کن. مادر جان، جان به فدایت. تو خیلی مهربان هستی اما نامهربانی در کنارت ایستاده او را یاری بده و به او مهربانی بیاموز. مادر عزیزم اگر خداوند بزرگ شهادت را نصیبم کرد و من گناه کار را پذیرفت تو گریه مکن لباس سیاه مپوش که دشمنان اسلام خشنود شوند. اگر تو گریه کنی خصم زبون استفاده می کند و خوشحال می شوند.

والسلام. 

درباره شهید

شهيد ايرج خرم جاه در ششم بهمن ماه سال 1351 در روستای سيبستان از توابع شهرستان ساوجبلاغ ديده به جهان گشود. او به عنوان نخستين فرزند خانواده، در فصل زمستان، گرمی بخش محفل خانواده بود. از این رو مورد علاقه خاص والدين و اطرافیانش بود.

پدر ایرج، فردی زحمت کش بود و در کسوت كشاورزی به كاشت جو و گندم اشتغال داشت. وی با حضور در مسجد، نماز جماعت و مجالس روحانيت از معارف دین بهره می برد. شهيد خرم جاه در سن پنج سالگی از نعمت پدر محروم شد. او از زمان كودكی اهل مسجد و منبر بود.

پس از گذراندن دوران کودکی در روستاي پلك‌ردان (از محله هاي شهر گلسار) به هيئت مذهبی پراچان یهای طالقان كه سيد بودند ملحق شد و بهره های معنوی برد. ایرج نوجوان فهیمی بود و وضع خانواد هاش را درک می کرد. به همین خاطر سعی داشت خوب درس بخواند تا در تعطيلي تابستان آزاد باشد. تابستا نها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشه بری، کمک خرج زندگی و خانواده بود. با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نم یشد.

مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری طی کرد و تا سال دوم متوسطه ادامه تحصیل داد. در محافل انس با قرآن کریم شرکت م یکرد به نحوی که در منطقه ساوجبلاغ در زمینه قرائت قرآن موفق به كسب مقام شد. با آن كه سن كمی داشت اگر كسی درخواست کمک می كرد به ياری او م یشتافت.

علاقه زيادی به بسيج داشت ، تا جایی که گاهی اوقات تا صبح در پایگاه بسيج فعاليت مي كرد.

انقلاب اسلامی ایران زلزل های بزرگ و ویرانگر در دل اهریمنان زبون روزگار به راه انداخت. به همين منظور مستكبران عالم بیم آن داشتند هر لحظه کاخ شیش های آنها با شور انقلابی مل تهای آزاده ای که با الهام از آرما نهای انقلاب اسلامی به پا خاسته بودند، درهم بشکند. بنابراین تمام امکانات و افکار شیطانی خود را در توقف حرکت عظیم ملت آزاد یخواه ایران اسلامی هزينه کردند. به محض هجوم رژیم بعثي صدام به خاک ایران اسلامی و فرمان رهبر آزاده و حسینی، ملت با عزمی فولادین و شجاعتی بی نظیر پا به میدان جهاد نهادند.

امام امت خطاب به جوانان گفتند: «آگاه باشید که دیوانه ای آمده و سنگی انداخته. » این خطابه کوتاه که ناشی از شجاعت این مرد خدایی بود، دشمن اجیر شده را به طور كامل كوچك و خوار ساخت. امام آگاه، همه ملت را به جهاد و مقاومت فراخواند. در پاسخ به ندای فرزند زهرای اطهر (سلام الله علیها) همه ملت به خط شدند و پشت سر مولای خویش میادین نبرد را میعادگاه عاشقان الله ساختند.

در این بین ایرج با فهم و معرفت مثال زدنی لحظه ای درنگ نکرد و تحصیل را کنار گذاشته و لباس رزم بر تن کرد.ایرج حال و هوای حضور در جبهه را در سر می پروراند ولی با مخالفت خانواده مواجه شد چون علاوه بر سن کم، برادرش نیز همزمان در جبهه حضور داشت و حضور ایشان در خانواده گره گشا بود. عل یرغم مخالف تها، ایرج بر آن شد که از طریق یگا نهای مستقر در قزوين اقدام به حضور در جبهه نمايد، آنجا هم به علت سن کم از اعزام وی جلوگيری كردند. بار دوم از شهر آبيك اقدام كرد و باز هم به علت نداشتن شرایط سنی، از اعزام وي جلوگيری شد.

برای رفتن به جبهه به یقرار و دلتنگ بود. نوبت سوم در اواخر سال 1364 بود که از هشتگرد اقدام كرد. این بار با ديگر نوبتهای گذشته، یک فرق اساسی داشت و آن اینکه ایرج تاريخ تولدش را در كپی شناسنامه خود به سال 1347 تغيير داده بود و در نهایت موفق به اعزام گردید. در نخستين اعزام در لشكر 10 حضرت سيدالشهداء (علیه السلام)، با عنوان غواصِ گردان فرات در جزيره مجنون حضور پیدا کرد و آموز شهای لازم را با عضويت بسيجی، در ام نوشه و سد دز سپری کرد.

ایشان در مرحله دوم و در تاريخ 21 / 07 / 1365 از منطقه يکم ثارالله به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به منطقه جنگی شلمچه اعزام شد. عملیات کربلای 5 و شلمچه یادآور حماسه خونين، رشادت و پایمردی کم نظیر فرزندان خمین ی کبیر بود.

در اجرای این فرمان و نیل به اهداف از پیش تعیین شده این عملیات، سروقامتان رعنایی چون ایرج آسمانی شدند. آری این گونه بود که ایرج در مرحله سوم اعزام خود در تاریخ 19 / 10 / 1365 در عمليات كربلای 5 بر اثر تير مستقيم و تركش دشمن در منطقه شلمچه، (جزيره ماهی) به مقام رفيع شهادت نائل آمد. ایرج به وصال حضرت دوست رسید و هم سفره یاران شهیدش گردید. شلمچه ایران شاهد پرواز خونین لاله هایی بود که تاریخ نظیر آن را حتی در صدر اسلام به چشم ندیده است. و چه زیبا امام بصیر و روشن ضمیر امت فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (صل الله عليه و آله و سلم) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی (صلوات الله عليها) می باشند. » (وصیت نامه سیاسی - الهی و صحیفه امام، جلد 21 ، صفحه 410 )

و این گونه بود که شلمچه، کربلای ایران شد و ایرج در زمره یاران حسین زمان که جاودانه گردید. بعد از شهادت ایرج، از تاریخ 25 / 10 / 1365 پیکر مطهر او چندین سال ميهمان خاک گلگون شلمچه بود و در این مدت مادر بی قرار و مهربان او چشم انتظار رجعت کبوتر خونین بال خود بود. هرگاه شهید سرافرازی به آغوش وطن باز می گشت مادر با قلبی شکسته و تنی رنجور به استقبال او میرفت و با زبان مادری سراغ جوان رشید خود را از شهید خفته در تابوت می گرفت.

سا لها درپی هم می گذشت و غم مادر از فراق یوسف گم گشته خود بيشتر می شد. دعاها و نذر و نیازهای مادر به ثمر نشست و پس از هشت سال پیكر مطهر ایرج در سال 1373 توسط گروه تفحص پيدا و آرام بخش روح و جان مادر عزیزش گردید و در مزار شهدای شهر گلسار ساوجبلاغ به خاك سپرده شد. 



منطقه عملياتي غرب مهران سال 1364 

مراسم عزاداري خرمشهر سال 1365 

منطقه عملياتي جنوب شلمچه سال 1365 

پادگان شهيد كلهر دوكوهه سال 1365 

منطقه عملياتي جنوب شلمچه سال 1365 

منطقه عملياتي جنوب شلمچه، قبل از شهادت سال 1365


 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/30 9:49:35
 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشي از وصیتنامه شهید محمود مقصودیان

بخشي از وصیتنامه شهید محمود مقصودیان
تا ما زنده ایم نخواهیم گذاشت حتی یک قطره از خون شهیدان به هدر برود و به زودی مزدوران صدام را از صفحه روزگار برمیداریم 
به نام خداوند رحمان و رحیم

یاری دهنده مستضعفین، درود بر امام زمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی رهبر عزیز و با سلام گرم بر شهدای انقلاب اسلامی و دیگر شهدای صدر اسلام که خالصانه جان خود را بر کف نهاده و با ظلم و ستم مبارزه کردند و به آرزوی خویش که شهادت بود، رسیدند. انقلاب ما انقلاب اسلامی و برای مستضعفین است و سرنگونی این انقلاب برابر است با کشتن همه مستضعفين و اين عمل را هیچ ابر قدرتی نخواهد توانست انجام دهد چون خدا یار و یاور مستضعفین است به یقین آنچه تا کنون پرچم اسلام و جمهوری اسلامی را پایدار و روز به روز مستحک متر نموده همین خو نهای پاکی است که در جبه ههای مختلف اسلامی در راه خدا ریخته می شود. 
 
تا ما زنده ایم نخواهیم گذاشت حتی یک قطره از خون شهیدان به هدر برود و به زودی مزدوران صدام را از صفحه روزگار برمیداریم رزمندگان اسلام این کار را خواهند کرد نه من. در شهادت شکست نیست در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. 

شهیدان افتخار آفرینان بشریتند، ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. شما باکی از اینکه شکست بخورید نداشته باشید، برای اینکه برای لشکر اسلام هیچ وقت شکست نیست، شهادت شکست نیست، پیروزی هم شکست نیست، شما یا پیروز می شوید یا شهید در هر دو صورت پیروزی با شماست. 
 
من خیلی گنا هکارم امیدوارم که خدا از سر تقصیرات من بگذرد و درِ رحمت را به روی من باز کند و شهادت را که لیاقتش را ندارم نصیبم کند. من برای شهادت نیامدم من برای نابودی کفار بعثی و پیروزی اسلام آمده ام ولی اگر در این راه شهادت مرا طلبید با آغوش باز از او استقبال می کنم. 


 

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/28 9:39:1
 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گزیده ای از وصیت نامه شهید اصغر الهیاری

گزیده ای از وصیت نامه شهید اصغر الهیاری
ای مردم ای دوستان وآشنایان و ای کسانی که فریاد نوشته های من به گوش شما می رسد توجه شما را به چند مسئله جلب می کنم  

 
اول اینکه : از شما می خواهم این امام عزیز را تنها نگذارید وسعی کنید به تمام معنی مقلد او باشید که مقلد او بودن افتخار خواهد بود در روز جزا وهمچنین در مورد جنگ و جبهه کوتاهی نکنید اگر سستی کردید به قول امام اول ما شیعیان حضرت علی (ع) ضالمان را با دست خودتان بر خود مسلط کرده اید و می خواهم از آنهایی که از راه خدا فاصله گرفته اند برگردند که خداوند توبه پذیر مهربان است .
اگر کسی خیال می کند که در غیر این راه هم چیزی هست سخت در اشتباه است به خاطر اینکه من خودم درک کرده ام بعضی از آنچه را که در بندگی خدا مزه می دهد و چیزی به جز شیرینی و حلاوت ندیده ام از آن چیزهایی که دیده ام وبرایم محقق شده است این است که یک موقع در ایام جوانی که زمینه ی گناهی برایم پیش آمد که من از آنجا فرار کردم وبه خدا پناه بردم از آن عمل سرپیچی کردم یک شب که برای نماز شب بیدار شدم نوری از آسمان دیدم که به زمین آ مد و موقع اقامه ی نمازم تمام شد این نور به شبهی بزرگ مبدل شده ونور خیره کننده ای که من از وصف آن عاجزم پدیدار شد ، به طوری که زمین مانند روز روشن شد و خلاصه دو الی سه ساعتی که این نور برایم پدیدار بود من چان لذتی می بردم که تا کنون نمونه اش را ندیده ام. 
و همچنین این اعمال بار دیگر تکرار شد وخلاصه این نمونه ها زیاد است واین را به عنوان نمونه ذکر کردم تا آنان که برایشان مشکل است درک کنند وبفهمند قضیه از چه قرار است نمونه ی دیگر از آنچه که دیده ام این است که من هر وقت که به قم برای زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه (س)مشرف می شدم وبرای ورود سلام می کردم اگر جواب را می شنیدم وارد می شدم والا دوباره اذن دخول خوانده وسلام می کردم تا جوابم را بدهد ویک بار که داخل شدم به آن حضرت عرض کردم که چرا ما که به دیدن شما می آییم شما به بازدید ما نمی آیید ودر شب همان روز که در مهمان خانه ی  آن حضرت به خواب بودم دیدم که آن حضرت با حضرت فاطمه ی زهرا (س) برمن وارد شدند ودر کنار من نشستند وحضرت زهرا (س) به زبان ترکی به من فرمودند که چه کار داری ومن هم در جواب گفتم که من کاری ندارم آنگاه حضرت زهرا به حضرت معصومه فرمودند که دیدی که مرا از مدینه آوردی اینجا و ... وبعداَ رفتند ومن از خواب بیدار شدم و از این بی ادبی که کرده بودم ناراحت شدم واثری از آنها نیافتم . 

شهید اصغر الهیاری 
تاریخ تولد : 1322
تاریخ شهادت :27/11/64
محل شهادت : فاو (والفجر8)
اعزامی از شهرستان ابهر

نگارنده : fatehan1 در 1392/5/27 11:7:4
 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید اسماعیل مهرانی

وصیت نامه شهید اسماعیل مهرانی
ان شاءالله خدا به تمام خانواد ههای معلولین صبر عنایت کند و به تمام مجروحین لباس عافیت بپوشاند و هر چه زودتر طعم شیرین پیروزی نهايی جنگ با کفار را بچشند و ان شاءالله خدا هر چه زودتر دشمن را خوار و ذلیل بگرداند. 
انا و انا الیه راجعون

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (آل عمران، آيه 168) کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد خدا روزی داده می شوند.

با سلام و درود به امام امت و شهیدان اسلام و معلولین جنگ حق علیه باطل که به خاطر این جنگ تحمیلی، عضوی از بدن خود را هدیه به این انقلاب کرده اند و درود به این امت شهید پرور که هر روز شوق شهادت در آنها متبلورتر م یشود. ان شاءالله خدا به تمام خانواد ههای معلولین صبر عنایت کند و به تمام مجروحین لباس عافیت بپوشاند و هر چه زودتر طعم شیرین پیروزی نهايی جنگ با کفار را بچشند و ان شاءالله خدا هر چه زودتر دشمن را خوار و ذلیل بگرداند.

سلام بر مادر عزیزم، سلام بر شما که سا لها رنج و زحمت را متحمل شدی تا جوانی چون من پرورش دادی و در راه اسلام هدیه کردی. درود بر تو مادر که در موقعی كه می توانستی از جوانت بهره مند شوی و کمک حالت باشد او را فدای انقلاب و اسلام کردی و در راه خدا جگر گوشه ات را دادی تا خدا راضی باشد پس درود خدا بر تو باد.

سلام بر پدر بزرگوارم، سلام بر تو پدر که همچون ابراهیم ثمره چندین ساله ات را یعنی اسماعیلت را برای راه خدا دادی. جوان دادی، پسر دادی، کسی را دادی که می بایست بازوی راست تو باشد و سلام بر تو پدر که از این آزمایش با موفقیت کامل بیرون شدی. مادرم، ای بهترینم، من به آرزوی خودم رسیدم.

مادر، همان گونه که آرزو می کردی یک پسر خوب داشته باشی به آرزویت رسیدی. بله مادر به آزروی خودت رسیدی که پسرت در راه اسلام گام برداشت و در راه اسلام شهید م یشود. آری من هجرت کردم از ظلمات به نور از زشت یها به زیبایی ها، آری من به لقاءالله پیوستم و به آرزوی خودم رسیدم و اما مادر تنها آرزويی که دارم این است]که[ برایم دعا کنید و از بد یهایی که کرد هام بگذری و حلالم کنی و از شما می خواهم که اجرت را با گریه کردن و دلتنگی کردن ضایع نکنی، گرچه شما خیلی بهتر از من م یدانی و درک م یکنی. مادر، فقط برایم دعا کن تا خدا مرا جزء شهدای صدر اسلام قرار دهد.

شما خواهرانم مثل زینب که صبور بود شما هم باید صابر باشید به هیچ وجه به خاطر من گریه نکنید و اگر گریه می کنید در پیش منافقان و دشمنان اسلام ظاهر نکنید و صبر کنید که خدا بشارت می دهد به صابرین و تنها خواهشی که دارم ]این است که[ همچون مادرتان حجاب اسلامی را رعایت کنید و با عفت و نجیب باشید تا خدا و امام از شما خشنود شوند.

و شما ای امت شهید پرور اگر چه کوچکتر از آن هستم که برای شما پیام دهم اما وصیت من را گوش کنید، در درجه اول برای امام و تمام یاران امام دعا کنید و از خدا طول عمر آنها را خواستار باشید و در درجه ی دوم سعی کنید پیرو خط امام باشید و به فرمایشاتش گوش دهید و ایشان را از خود راضی و خشنود گردانید. ديگر عرضی ندارم، التماس دعا، 
اسماعیل مهرانی  6/ 2/ 61 


درباره شهید :

شهيد اسماعیل مهرانی در دوازدهم اردیبهشت ماه سال 1339 در تهران دیده به جهان گشود. او به عنوان فرزند نخست خانواده، جایگاه خاص و رفيعی در بین اعضای خانواده داشت.

پدر بزرگوارش در سا لهای 57 - 1356 با پخش اعلاميه به مبارزه علیه رژيم ستم شاهی برخاسته بود. والدين شهید، انسان های مؤمن، وارسته و پيرو راستين اهل بیت عصمت و طهارت )علیهم السلام( بودند و در تربیت و پرورش فرزندان خود همواره مسایل اعتقادی و اخلاقی را مورد توجه قرار می دادند. چون خود، انسا نهای مقید و متعبّدی بودند، همیشه شعائر اسلامی در محیط خانواده جاری بود و فرزندانشان نیز در این مسیر گام برمی داشتند. انجام واجبات شرعی و دوری از گناهان، توجه به حلال و حرام، کمک و دستگیری از نیازمندان، تولّی نسبت به اهل بیت پیامبر )صل الله علیه واله وسلم( و تبرّی از دشمنانشان و نیز ارادت و محبت نسبت به امام خمینی )رضوان الله تعالی علیه( به عنوان نايب برحق حضرت صاحب الزمان )عجل الله تعالی فرجه الشریف( از ویژگ یهای محیط خانواده و توجهات پدر و مادر اسماعیل بوده است. تعلیم و تربیت در دامان همچون خانواده ای باعث تقدیم چنین فرزندی به جامعه و ایرانی اسلامی می شود. نتیجه تربیت اسلامی این خانواده را می توان در روحیات مذهبی و علایق دینی اسماعیل مشاهده کرد، آنجا که با مطالعه وصیت نام هاش معنویت، معرفت و توجه به اصول و مبانی اعتقادی احساس می شود.

اسماعیل فرزندی آگاه و وظیفه شناس است که در آخرین نوشتار خود پدر و مادرش را به صبر در غیابش فرا می خواند و از اینکه نتوانسته در کنار آنها باشد، درخواست رضایت و گذشت دارد.

اسماعيل دوران ابتدايی خود را در مدرسه عاصمی سرسبيل تهران، دوره راهنمايی را در مدرسه مازيار و مقطع متوسطه را در هنرستان و رشته راه و ساختمان سپری كرد. همزمان با تحصيل دوره متوسطه، در محله يافت آباد تهران با جهاد سازندگی همكاری داشت و به كارهای ساختمانی مبادرت می ورزيد. دوره تحصیلی اسماعیل مرحله زیبایی از زندگی او را تشکیل م یداد. حضور در مراسم مذهبی و نماز جماعت و... در رشد معنوی و تقویت روحیه الهی وی بسیار مؤثر بود. در مدرسه با هر کسی مراوده و معاشرت نداشت و دوستانش را اغلب بچ ههای مذهبی تشکیل می دادند. او از هر نظر مواظب افکار و گرای شهای اطرافیان خود بود که انحرافات فکری در ميان آنها رسوخ نکند. اسماعیل مسیر زندگی خود را پیدا کرده و آن را خط سرخ آل محمد )صل الله علیه واله وسلم( و طریق شهدا و اولیاءالله می دانست.

خانواده، دوستان و هم كلاسی هايش او را به خوش اخلاقی و دس تگيری از دیگران م یشناختند. ادب، عفت کلام، اخلاق اسلامی و رابطه حسنه و صمیمان ه با دوستان از ویژگ یهای شخصیتی او بود. اگر کسی نیازی به نصیحت و تذکر داشت، وی را در خلوت و دور از جمع موعظه میك‌رد و حرمت همه را حفظ می نمود. نجابت، تواضع و پاکی این جوان مؤمن، او را جوانی دوست داشتنی در ميان اهل محل کرده بود.

اسماعيل همچون پدر در مبارزات و راهپيمایی های انقلابی در زمان رژيم ست م شاهی، حتی به صورت كفن پوش با جمعی از انقلابيون شركت می کرد. سابقه مبارزاتی ايشان از مسجد حضرت علی اكبر )سلام الله علیه( خيابان هاشمی با همراهی دوستان شهيدش و نوه آيت الله اشرفی اصفهانی برمی گردد.

پس از شك لگيری انقلاب شكوهمند اسلامی، در مسجد عل ياكبر)سلام الله علیه( به عضويت بسيج درآمد و در زمانی كه منافقين كوردل تبليغات خود را عليه امام خمينی )رضوان الله تعالی علیه( شروع كرده بودند و تحركاتی انجام م یدادند،اسماعيل در شناسايی اين افراد فعاليتی چشم گير داشت. اولين شهيد دفاع مقدس روستای مهران، الگويی برای ساير مردم و به خصوص جوانان این منطقه شده بود.

اسماعیل و دیگر جوانان سرو قامت و دلاور ایران زمین، فوج فوج ترک خانه و خانواده می کنند و به سوی صحنه های نبرد می شتابند. دشمن سرمست از غرور و قدرت پوشالی، هوای فتح و لگد مال کردن ایران اسلامی را در سر می پروراند و با تمام امکانات به مرزهای کشور اسلامی هجوم آورده است.

دشمن عزت، شرف و عقاید ما را هدف قرار داده و با تشویق بدترین جنایتکاران تاریخ، ماشین جنگی خود را تجهیز و راهی حریم مقدس ایران اسلامی کرد، با این توهم که چند روزه موفق به فتح تهران و نابودی حرکت اسلامی خواهد شد.

اسماعیل که دل و جانش، سرشار از عشق و علاقه به اسلام عزیز و اهل بیت عصمت و طهارت )علیهم السلام( و میهن علوی تبار بود با شنیدن ندای آسمانی رهبر عاشورایی و علمدار نهضت نجات مستضعفان عالم، سر از پای نشناخت و همگام با مجاهدان راه حق و حقیقت به سوی جبه ههای نور شتافت. سال آخر تحصيلی بود كه به دستور امام خمينی )رضوان الله تعالی علیه( که فرمان پر کردن جبهه ها را داده بود، لبيك گفته و با جلب رضايت پدر به سوی میدان نبرد شتافت.

مرحله نخست اعزام به جبهه، از پايگاه مقداد تهران انجام شد. اول بار 45 روز در خط مقدم جبهه حضور یافت و پس از مدتی توقف در پشت جبهه برای بار دوم عازم مناطق عملیاتی گردید.

او شرکت در عرصه های نبرد حق علیه باطل را هجرت از ظلمات به نور و از زشتی ها به زیبای یها می پنداشت. اسماعیل جبهه جنگ را کانون رشد و تعالی خود می دانست و رزمندگان و همسنگران خود را مردان آسمانی شجاع و الگوی عملی راه ائمه معصومین )علیهم السلام( می دانست. حضور در کنار رزمندگان اسلام، از او فردی قوی و با تدبیر ساخته بود و از این رو اسماعیل به عنوان معاون گروهان معرفی شد.

این مسئولیت در سادگی و صفا و ارايه خدمت وی خللی ايجاد نکرد، بلکه با همتی مضاعف و احساس مسئولیتی شگرف، خود را مهیای بر آوردن آرزوی امام شهیدان کرد.

موسم عملیات بیت المقدس فرا رسیده بود، حال و هوای عجيبی بر جبهه جنوب حاکم بود، رزمندگان شور و حال دیگری داشتند و خرمشهر به عنوان نماد مقاومت همچنان در چنگال صدامیان، ایستادگی می کرد. در این سوی سنگ رها، مردانی بودند که دل در گرو آزادی شهر خون و حماسه داشتند. از این رو مجاهدان فی سبیل الله ندای خمینی کبیر را لبیک گفتند و آماده پیاده کردن اراده الهی بر روی زمین شدند. اسماعیل نیز جزء آلال ههای خونین خرمشهر بود که در گل دست ههای مسجد خرمشهر غیور، اذان رهایی اش طنین انداز شد. خرمشهر از دست متجاوزان زراندوز دنیا طلب آزاد گرديد و اسماعیل از دنیا و جاذب ههای آن

اسماعیل در مرحله دومِ عمليات بيت المقدس )جزيره ام الرصاص( و تاریخ 1361/02/17 بر اثر انفجار و سوختگی شدید به درجه رفيع شهادت نايل گشت.جان اسماعیل و اسماعیل ها بهای آزادی خرمشهر شد و اطاعت ولی امر باب وصال و رسیدن به آرزوی او.

مادر شهيد می گويد موقعی كه اسماعيل به دنيا آمد، صورتش كبود و برافروخته بود و در زمان شهادت نيز با صورتی كبود و تاول زده به دیدار حضرت حق شتافت.

شهادت و قرار گرفتن در زمره شهدای صدر اسلام آرزوی او بود و اینک بهشت زهرا و جوار ملکوتی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آرامگاه اسماعیل است.


نگارنده : fatehan1 در 1392/5/27 10:31:58
 
 
دوشنبه 2 شهریور 1394  11:13 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها