0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالحسین تاج

وصیت نامه شهید عبدالحسین تاج
جهاد میکنیم و ندای لبیک را سرمیدهیم زیرا که بدرستی و حقانیت دینمان آگاهیم
بسم الله الرحمن الرحیم

ومالکم لاتقاتلون فی سبیل الله واله مستضعفین من الرجال والنساء والولدان.

چرا در راه خدا در راه آن مردم بیچاره از مرد…وبچه هائی که تحت شکنجه قرار گرفته اند نمی جنگید تا هنگامیکه فلسفه بهشت بهشت انبیاء و اهداف نهضتهای شکوهمندی که به رهبری مردان پاک الهی و رهروان راه مطهر آنان برتحقیق پیوسته است برما روشن نگردد نمی توانیم ادعا کنیم که انقلاب خونبار امت ایثارگر و شهید پرور روح ا…را شناخته ایم و به ابعاد گوناگون این نهضت عظیم الهی پی برده ایم بی تردید در شناخت ماهیت انقلاب اسلامی ملت ایران و هدفهای مقدس را که این نهضت دنبال میکند تنها آیات مبارک قرآن و روایات مشهور از امامان بزرگوار شیعه است که همچون سراج وحاج و چراغ هدایتی در پرتو افشانی کرده و ابعاد گوناگون این حقیقت سترک الهی و حرکت عظیم اجتماعی را روشن میسازد آن هنگام که فریاد فریادگر بزرگ قرآن امام روح الله این آفتاب خونین انقلاب پاک مهدی از سلاک پاک انبیاء در فضای خون گرفته انقلاب طنین انداز میشود که نهضت فعلی ایران نمونه نهضی است که درصدر اسلام بوقوع پیوست ما بر هیچ پژوهشگر حق پرور حقیقت جوئی تردید ی باقی نمی ماند که این انقلاب تداوم بخش رسالت انقلابی انبیاء واستمرار حرکت ساز رسول ا….(ص)است.
آری این عالمان ربانی اند که وارثان بحق پیامبران عظیم الشان وصاحب عزمند واین میراث پیامبری است که در قالب نهضت های انقلابی دگرگون کننده مسیر تاریخ بسوی حاکمیت بلام نازع حق وعدل سزاست.میراثی که نخست به امامان مطهری رسیده است که در حفظ آن تا سرحد شهادت کوشیده اند واز حق وجود خویش فریاد برآرده اند که ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف حذینی.
جهاد میکنیم و ندای لبیک را سرمیدهیم زیرا که بدرستی و حقانیت دینمان آگاهیم و غیر از این راه راهی برایمان نیست زیرا که : یا پیروزیم و یا به شهادت میرسیم که هر دوی آنها برای ما سعادت آفرین است من وصیت میکنم که به شماها و دیگران از عبادتهای خود بدانید و تا میتوانید با نظم باشید  وسعی و کوشش کنید که نظم را همانند گوشه ای از عبادتهای خود بدانید  و تا میتوانید عبادت کنید و نمازهای یومیه و مخصوصا” نماز شب را بپا دارید و تا میتوانید خود را از کارهای بیهوده دور سازید و به مطالعه بپردازید . مادر دفترهایم  و قلمم را به کسی بدهید که بتواند راهم را ادامه دهد برداران و دوستان تا میتوانید سعی و کوشش خود را بکنید و درس خویش را بخوبی بخوانید زیرا که کلید موفقیت این انقلاب دردست شماهاست و نگذارید که این منافقین و ضد دینان در دانشگاهها رخنه کنند تا میتوانید بیاری خدا آنها را کنار بزنید و از صحنه روزگار آنها را بیرون کنید.
خدایا :مرا چونان مردگان دوره جاهلیت نمیران و دل مرا بعد از آن که رها نمودی به گره ای رفتار مساز .خدایا :مرا از بلای غرور و خود خواهی نجات ده تا حقایق وجودم را ببینم و جمال زیبای ترا مشاهده کنم.خدایا :بیامرز مرا از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و گناهانی را که مرتکب آن شده ام.
در زیارت وارث امام حسین (ع)وارث آدمی و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)خوانده شده است.در زیارت عباس بن علی قهرمان سلحشور قیام خونین کربلا نیز به این واقعیت بدین صورت اشارت رفته است که من خود گواهی میدهم و خدا را نیز گواه میگیرم که تو در همان راهی جنگیدی و شهید شدی که سربازان جنگ بدر در آن راه جنگیدند و به شهادت رسیدند یعنی قیام خونین کربلا و واقعه جاودانه و شکوهمند عاشورا دنباله همان حرکت توحیدی صدر اسلام و جنگهای بدر و خیر واحد و تبوک است تا به روزگار ما که این درگیریها و شهادتها و حماسه ها و ایثار ها و مبارزه ها پیش آمده و اینها همه راه پر صلابت و خدائی پیامبران تصریح امام روح ا… براین واقعیت جائی تازه به کالبد آن میدمد و گامهای عاشقان این راه را در تحقیق نقش بسته نهضت فعلی ایران نمونه نهضتی است که از صدر اسلام بوقوع پیوست در فاصله کوتاهی نهضت ما تاثیر بزرگی برای مدتی طولانی برجای خواهد گذاشت این قیام از پانزده خرداد شروع شد وتاکنون باقی است وامید است باقی باشد تاهمه اهداف اسلام عمل بپوشند قیام اسلامی است قیام ایمانی است پیرو هیچ قیامی نیست همه میدانیم که ۱۵خرداد مبداء عطفی بود.در تاریخ که پیرو نعهضتهای دیگر قیامهای دیگر .این شعار باید محفوظ باشد که این قیام قیام ملی نیست این قیام قرآنی است این قیام اسلامی است یک ملت ضعیفی که هیچ نداشت در مقابل ابر قدرتها ودر مقابل قدرت شیطانی که همه چیز داشتند وتا دندان مسلح بودند به قوه ملیت نمی تواند غلبه کرد برای اینکه شهادت آرزوی او بود بعضی از جوانهای من از من شهادت را طلب میکردند ومرا قسم میدادند که دعا کن شهید بشوم بله اینها همه همچون عاشق بودند که بدنبال معشوق خود بودند وهمچون پروانه ای که بدور شمع میگردد تا خود را فدای شمع کند اینان هم خود را فدای اسلام میکنند ولی یک تذکر که ما باید همیشه مواظب نفس سرکش خود باشیم که اگر لحظه ای از آنان غفلت کنیم سرنوشت ماچیز دیگری خواهد بود.
واعوذو بهی من شر نفسی ان نفسه ….مارت بسوء الامارحمدربی….
دیگر سخنی ندارم و شما را به خدای بزرگ و قدر وقهار می سپارم.
والسلام .عبدالحسین تاج


درباره شهید

پاسدار شهید عبدالحسین تاج فرزند احمد در سال ۱۳۴۲ پس از هزاران نذر و نیاز در روز تولد امام حسین(ع) در یک خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و چون او اولین پسر و چهارمین فرزند خانواده بود همه به او علاقه زیادی داشتند و با جان و دل از او نگهداری می کردند و بیشتر شبها فامیل نوبت می گذاشتند و می آمدند و از او نگهداری می کردند او از سن ۵ سالگی پا به مسجد گذاشت و علاقه زیادی به مسجد پیدا کرد و در همین سن نماز را یاد گرفت و از آن موقع بود که دیگر مسجد را ترک نکرد و همیشه در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و دوران ابتدائی و دبیرستان همیشه شاگردی زرنگ و علاقمند به تحصیل بود.
 هیچ موقع دیده نشد که کتابی بگیرد و درس بخواند حتی موقع امتحان چون می گفت که من درس را یاد گرفته ام و چون خانواده ای فقیر داشت از سن هشت سالگی خود به قصاب خانه می رفت و پس از کمک به پدر چند تا کله و جگر هم می خرید تا از فروش آنها سودی عایدش شود. و از همین موقع با کار کردن آشنا شد در همین جنگ تحمیلی برای آشپزخانه بسیج داشت روزی ۱۵ تا ۲۰ گوسفند سر می برید و هیچ خسته نمی شد و در جریان انقلاب اسلامی ملت ایران در تظاهراتها فعالانه شرکت میکرد و تا جایی که پدرش از ترس می رفت دنبالش که نگذارد در تظاهرات شرکت کند ولی او یواش می رفت و قایم می شد و پس از اینکه پدرش می رفت به تظاهرات ادامه می داد تا اینکه روزی مزدوران شاه دنبالش گذاشتند و تمام کوچه پس کوچه ها را با پای برهنه دویده بود تا آنها را خسته کرده بود و در خانه ای قدیمی قایم شده بود تا آنها بروند. او علاقه زیادی به مطالعه داشت بخصوص به قرآن و دعای کمیل در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که علاقه پیدا کرد به عضویت سپاه درآید. و پس از گذراندن حدود شش ماه در کمیته هفت تپه تصمیم گرفت که عضو سپاه دزفول شود. و پس از تکمیل کارهایش گفت اول به جبهه می روم پس از اینکه انشاءالله جنگ تمام شد می آیم چیزها را به سپاه تحویل می دهم از این رو پس از طی دوره ای چند روزه به جبهه رفت و در عملیات فتح المبین شرکت داشت و وقتیکه از او سؤال شد که چرا درس را ول کردی و به جبهه آمدی گفت که فعلاً جبهه به ما نیاز دارد بعد که انشاءالله پیروز شویم ادامه میدهیم. و همه شبها در مساجد ابوذر و سلمان نگهبانی می داد در اکثر جلسات مذهبی بخصوص قرائت قرآن شرکت داشت بدون اینکه بخواهد کسی او را بشناسد بطوریکه بعد از شهادتش معلوم شد که در جلسات مساجد دور هم شرکت داشته شهید عبدالحسین فردی خوش برخورد و خونگرم و همیشه لبخند ملیحی بر لب داشت و کمتر صحبت می کرد. تا اینکه در عملیات پیروزمندانه بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر و ورود به خاک عراق شد. در حالیکه عده ای از برادران در محوطه ای گیر افتاده و تیربار عراقی روی آنها کار می کرد عبدالحسین داوطلبانه آر پی جی خود را گرفت و به جلو رفت که پس از خاموش کردن آتش دشمن مورد اصابت ترکش نارنجک قرار میگیرد و مانند مولا و سرور خود حسین بن علی(ع) جسدش پس از سه روز پیدا می شود و پس از سه روز دیگر که در سردخانه اهواز بوده به دزفول حمل می شود. و به قول خودش باید در راه مردم بیچاره از مردها و زنها و بچه هائیکه در تخت شکنجه قرار گرفته اند جنگ تا انقلاب خونبار امت مسلمان به ثمر برسد.

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/7 9:12:12
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید یوسفعلی پیروزان

وصیتنامه شهید یوسفعلی پیروزان
پدر عزیز من چند تومانی بدهکاری دارم وآن هم در دفتر حسابی که دارم هم نوشته ام... 
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام به پیشگاه حضرت بقیه الله العظم وامام امت وبه پیروان وفادارش وبا درود به شهیدان گلگون کفن اسلام وصیت نامه ام را شروع می کنم پدر عزیز من چند تومانی بدهکاری دارم وآن هم در دفتر حسابی که دارم هم نوشته ام ومادر بچه هایم هم می داند ومقداری هم بستانکاری دارم هم نوشته ام در دفتر حساب اگر بدهکار زیاد بودند ماشین را بفروشید وبدهکاریها را پرداخت کنید پدر جان تو اجازه داری خانواده مرا هم چون خودم سرپرستی کنی.
 
وتقاضا از برادرانم دارم که خانه مرا ترک نکنند وهمچون قبلا بیشتر سرکشی کنند وتو ای همسر مهربانم که در تلخی وشیرینی زندگی شریک وغمخوار من بودی که می دانم تا اینجا تلخی آن بیشتر بوده است امیدوارم که در این مدت چند سال زندگی در این دنیای بی ارزش هر ناراحتی که از من دیدی این بنده ذلیل وحقیر را ببخشی ودر مصیبت من گریه وزاری نکنی ولباس سیاه خود وبچه هایم را نپوشانی وصبر زینب وار داشته باشی وتا دوست داری که سرپرستی بچه ها رابعهده داشته باشی سرپرستی کن واگر خدای نخواسته می خواستی شوهر کنی طبق احکام اسلامی اجازه داری از بچه ها ی من جدا شوی ومن دوست دارم خانه من واسم من بین ده ودوستان همیشه باشد واز پیش برادران دور نشود بچه ها درس را ترک نکنند .
 
به امید پیروزی رزمندگان اسلام در تمام جبهه ها خداحافظ
خدایا تا خدایا تاانقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

درباره شهید

نام:یوسفعلی

نام خانوادگی:پیروزان

نام پدر:ولی

محل تولد:دزفول

تاریخ شهادت:۱۳۶۱

محل شهادت:خوزستان


نگارنده : fatehan1 در 1392/7/7 10:7:15
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد اصغر آهني

وصيت نامه شهيد اصغر آهني
از همه كساني كه با‌آنها برخورد داشته ام ميخواهم كه مرا حلال نمايند و از بديها ما بگذرند. 
بسم الله الرحمن الرحيم

"ان الله يحب اله عن قاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص"

حمدو سپاس برخداوندي كه مارا به راه راست هدايت فرمود و اين توفيق را به ما داد كه در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حاضر شده و بر عليه دشمنان دين او جنگ كنيم مدتها بود كه در فكر بودم تا وصيت نامه اي بنويسم ولي نميدانم كه چه بنويسم چرا كه ملت ما خود راه خوبي را يافته اند و انشا الله تا پيروزي نهائي به راه خويش ادامه خواهند داد.

فقط به عنوان تذكر خواستم بگويم كه امام امت اين پيرجماران را درك كنند از فرمايشات ايشان پيروي كنند چنان كه تا به حال كرده اند و براي طول عمر ايشان دعا نمايند تا انشا الله اين امانت الهي را به مولاي خود حضرت امام مهدي (عج) تحويل دهند..

از خانواده ام مي خواهم كه در مرگ من صبر كنند كه انشاءالله اجرشان با خدا است ودر مرگ من گريه و زاري ننمايند كه شهيد براي خود رهرو ميخواهد نه عزادار تا اسلحه برجاي مانده او را بردوش گرفته و راه او را ادامه دهد.

از دوستانم ميخواهم كه بعد از مرگ من در دعاهاي خير خويش ما راهم فراموش ننمايند و اگر انشاءالله روزي راه كربلا و تربت پاك سرور شهيدان حضرت امام حسين (ع) باز شد از طرف من هم سلامي به آن حضرت بكنند و قبر مقدس و پاك او را در آغوش گيرند.

از همه كساني كه با‌آنها برخورد داشته ام ميخواهم كه مرا حلال نمايند و از بديها ما بگذرند.

والسلام عليكم وحمه الله وبركاته
  اصغر آهني 5/10/62

اما وصيتم به خانواده ام اين است كه همواره سعي كنند پشتيبان انقلاب و امام باشيد و دوست ندارم كه در مرگ من زياد ناله و زاري باشد.

از بابت نماز و روزه خيلي با كمبود روبرو هستم احتياطا 36 روز روزه قضا و يكسال نماز قضا برايم بخوانيد و از خدا برايم طلب بخشش و حلاليت بنمائيد و نيز از بابت نذر 2000 ريال به صندوق حضرت معصومه (ع) ميريزيد (از همان پول خودم) و دو ركعت نماز ميخوانيد.

در ضمن متذكر ميشوم كه نماز مرا حجه الاسلام حاج آقا عبدالهي اقامه فرمايند.

والسلام عليكم و رحمه اله...

5/10/1362

درباره شهید

عطر ایثار توی کوچه ها موج می زد. و وجود اصغر سبزتر از همیشه شده بود و آرزوی رفتن به جبهه و جنگیدن با دشمن آرامش و آسایش را از او گرفته بود.سرانجام این شیدایی او را به جبهه کشاند.جبهه سکوی پرواز بی صدای او بود. در عملیات خیبر در جزیره مجنون وجودش عطر پرواز می داد. و در همان عملیات هم دو بال به وسعت آسمان گرفت و به اوج رسید، و پرید و بی هیچ نشان در سرزمین رستنی ها جاودانی بیتوته کرد.

شهید اصغر آهنی
نام پدر : مجید
تاریخ تولد:1344
محل صدور :میانه
آخرین مدرک تحصیلی :چهارم دبیرستان
محل شهادت : جزیزه مجنون – جاوید الاثر
تاریخ شهادت 7/12/62
نام عملیات : خیبر
شغل : محصل
شهید اصغر آهنی

نام پدر : مجید

تاریخ تولد:1344

محل صدور :میانه

آخرین مدرک تحصیلی :چهارم دبیرستان

محل شهادت : جزیزه مجنون – جاوید الاثر

تاریخ شهادت 7/12/62

نام عملیات : خیبر

شغل : محصل

شرح مختصری از زندگینامه شهید

عطر ایثار توی کوچه ها موج می زد. و وجود اصغر سبزتر از همیشه شده بود و آرزوی رفتن به جبهه و جنگیدن با

 دشمن آرامش و آسایش را از او گرفته بود.سرانجام این شیدایی او را به جبهه کشاند.جبهه سکوی پرواز بی صدای

 او ببود. در عملیات خیبر در جزیره مجنون وجودش عطر پرواز می داد. و در همان عملیات هم دو بال به وسعت

آسمان گرفت و به اوج رسید، و پرید و بی هیچ نشان در سرزمین رستنی ها جاودانی بیتوته کرد.

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/8 9:22:55
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه سردار شهید حسن آقاسی زاده شعر باف

وصیت نامه سردار شهید حسن آقاسی زاده شعر باف
 در جبهه‌های‌ نور علیه‌ ظلمت‌ که‌ معراج‌ انسانهای‌ مخلص‌ و مؤمن‌ و ایثارگر است‌ و کلاس‌ و درس‌ و مدرسه‌ای‌ جهت‌ عشق‌ به‌ خدا و اسلام‌ به‌ شمارمی‌رود و کشتی‌ نجات‌ دهنده‌ از ظلمت‌ و گمراهی‌ است‌ توفیق‌ حضور در این‌ میدانها و جبهه‌ها نصیبم‌ شد  
بسم الله الرحمن الرحیم
 
شکر و سپاس‌ بی‌ حد و حمد و ثنای‌ بی‌کران‌ خداوند متعال‌ و آفریننده‌ دو جهان‌ را که‌ به‌ تقدیر خویش‌ ما را در زمره‌ی‌ آفرینندگان‌ خود قرار داد و نعمت‌حیات‌ وجود را در جهانی‌ نصیب‌ ما نمود که‌ حکومتش‌ تا بنای‌ جهان‌ و زمان‌ بر آن‌ مستدام‌ است‌ و انوار و الطاف‌ و خورشید هدایتش‌ راهنمای‌ نفوس‌ درزمین‌ است‌ تا شاید سر رشته‌ آفرینش‌ و هدف‌ از وجود خویش‌ را در جهان‌ بشناسند.
 در جبهه‌های‌ نور علیه‌ ظلمت‌ که‌ معراج‌ انسانهای‌ مخلص‌ و مؤمن‌ و ایثارگر است‌ و کلاس‌ و درس‌ و مدرسه‌ای‌ جهت‌ عشق‌ به‌ خدا و اسلام‌ به‌ شمارمی‌رود و کشتی‌ نجات‌ دهنده‌ از ظلمت‌ و گمراهی‌ است‌ توفیق‌ حضور در این‌ میدانها و جبهه‌ها نصیبم‌ شد و از نزدیک‌ شاهد رشادتها و جانبازی‌ها وایثارگری‌ها و از جان‌ گذشتگی‌ جوانان‌ مخلص‌ و کم‌نظیر بودم‌ و در جوار آنها الفبای‌ عشق‌ به‌ خدا و راه‌ او را آموختم‌ و از معاشرت‌ و همنشینی‌ بارزمندگان‌ بسیجی‌ و پاسدار و فرماندهان‌ آنها سیراب‌ گشتم‌. 
هر فردی‌ در دوران‌ زندگی‌، بخصوص‌ در دوران‌ جوانی‌ و نوجوانی‌، برای‌ خود دوست‌ و رفیق‌ و همکار و همسایه‌ و هم‌سخنی‌ دارد، معلمی‌ و استادی‌دارد، معتمد، و رازداری‌ دارد پشتیبان‌ و حمایت‌ کننده‌ای‌ دارد، همه‌ی‌ اینها در زندگی‌ من‌، پدرم‌ بوده‌ و هست‌. در همه‌ سختیها، تنهایی‌ها، رنجها و مشقّتهای‌ زندگی‌ مرا راهنمایی‌ و یاری‌ نموده‌ و همه‌ جا وسایل‌ رشد و ترقی‌ و کسب‌ علم‌ و فن‌ و دین‌ و علوم‌ رافراهم‌ نمود، و در دورانی‌ که‌ طاغوت‌ بود، فساد بود، گناه‌ بود، مرا از لغزشها و انحرافها مواظبت‌ و حراست‌ نمود. و من‌ به‌ هیچکس‌ غیر از پدرم‌ بدهکار نیستم‌ که‌ می‌توانند از فروش‌کتاب‌ و لوازم‌ منزل‌ بردارند. برادرانم‌ در احترام‌ به‌ والدین‌ رعایت‌ بیشتری‌ بکنند که‌ همه‌ چیز تابع‌ این‌حکمت‌ است‌. از همه‌ بستگان‌ و دوستانم‌ می‌خواهم‌ که‌ حلالم‌ کنند.

درباره شهید

حسن آقاسی زاده شعرباف در اول فروردین ماه سال 1338 در مشهد مقدس به دنیا آمد. از کوچکی علاقه زیادی به شرکت در مجالس مذهبی داشت. به همین خاطر اکثر مسائل رساله حضرت امام خمینی را حفظ بود. در زمان اوج گیری انقلاب به علت توزیع اعلامیه های امام (ره) در میان مردم، توسط ساواک بازداشت شد.
او که دوران تحصیل را با نمرات عالی گذرانده بود، با پیشنهاد آموزش و پرورش و با کسب اجازه از نماینده امام در قم جهت ادامه تحصیل عازم کانادا شد و با رتبه ای عالی موفق به دریافت کارشناسی ارشد مهندسی راه و ساختمان و پل سازی در دانشگاه «تورنتو» گردید.

آقاسی زاده در کانادا فعالیت چشمگیری در انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان داشت. در سال 1361 به ایران بازگشت و وارد نهاد مقدس سپاه شد. وی به دلیل لیاقت و ابراز شایستگی در معاونت فنی و مهندسی قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران مشغول انجام وظیفه شد، پس از مدتی مأمور تأسیس قرارگاههای «صراط المستقیم و خاتم الانبیاء» گشت.
آقاسی زاده از ابتدای ورود به جبهه تا هنگام شهادت در 2400 پروژه کوچک و بزرگ از خط مقدم تا عقبه شهرها، شرکت داشت. وی در تاریخ بیست و هشتم مهرماه سال 1366 ندای حق را لبیک گفته به دیدار یزدان شتافت. مزار پاکش در صحن حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد. از شهید آقاسی سه فرزند به یادگار مانده است . 


 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/8 9:34:21
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالرسول مرادي

وصیت نامه شهید عبدالرسول مرادي
اميد دارم حالا كه ديگر من در بين شما نيستم و دستم از اين دنياي خاكي كوتاه شده مرا ببخشيد و حلال كنيد تا شايد از اين كوله‌بار سنگين گناه كه بر دوشم هست كمي كاسته شود. 

بسم رب شهدا

16/2/61

«و من يقاتل في سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نوتيه اجرا عظيما (نساء 74)»

(و هر كه در راه خداي جنگ كند پس كشته يا فاتح گردد، به زودي او را اجري عظيم عطا كنيد)

سلام بر مهدي منجي انسان‌ها و سلام بر تمامي شهيدان.

سلام بر امام امت و سلام بر امت امام.

سلام بر شما پدر، مادر و خاله عزيز، سلام بر تو ‌اي خواهر مهربان، سلام بر شما دو برادر ارجمند، سلام بر محمدحسين خوبم و سلام بر تمامي خانواده و دوستان.

اميد دارم حالا كه ديگر من در بين شما نيستم و دستم از اين دنياي خاكي كوتاه شده مرا ببخشيد و حلال كنيد تا شايد از اين كوله‌بار سنگين گناه كه بر دوشم هست كمي كاسته شود. من كه با بودنم و زندگي كردنم نتوانستم خدمتي به اسلام و به مردم مستضعف و بيچاره بكنم، گفتم بروم شايد كه با مرگم خدمتي كرده باشم.

خود را كوچك‌تر از آن مي‌دانم كه بتوانم شما را نصيحت يا وصيتي بكنم اما تنها حرف اين است: ان تنصر الله ينصركم- شما خدا را يا بهتر بگويم دين خدا را ياري كنيد تا خدا نيز شما را ياري كند و حقيقتا كه فقط رضاي خدا انسان را بس است. در آخر از تمام خانواده، دوستان، آشنايان يا كساني كه اين وصيتنامه را مي‌خوانند عاجزانه تقاضا دارم تا آنجايي كه برايشان مقدور است حتي اگر شده دو ركعت نماز قضا براي من بخوانند يا اگر مقدور است يك روز، روزه قضا بروند چراكه اين بنده گناهكار نماز و روزه‌هاي زيادي را به جا نياوردم. از همه التماس دعا دارم. در ضمن حرف‌هايي را كه بايد به تك‌تك افراد خانواده يا دوستان بزنم در وصيتنامه‌اي جداگانه نوشته‌ام و يك خواهش: روي سنگ قبر من اسمم را ننويسيد و به جايش بنويسيد «بنده خدا» در ضمن حتماً اين جمله را بنويسيد: الهي اگر يكبار بگويي بنده من، از عرش بگذرد خنده من. دومين خواهش: از همه خانواده و دوستان به خصوص از پدر، مادر، خاله و خواهرم جدا تقاضا دارم كه در رفتن من هيچ گريه و زاري نكند تا روح من از آنها راضي‌تر باشد.

بنده خدا: عبدالرسول مرادي

درباره شهید

شهید عبدالرسول مرادي متولد 27 مهر 1340 در شيراز بود. در بحبوحه پيروزي انقلاب عشق و علاقه عجيبي در وجودش نسبت به امام خميني(ره) و آرمان‌هاي انقلاب پيدا كرد. در حالي كه نوجواني 18 ساله بود، در فعاليت‌هاي انقلاب شركت مي‌كرد. بعد از پيروزي انقلاب كه جنگ تحميلي آغاز شد. رسول در راهپيمايي‌هاي انقلاب با عليرضا مسعودي، سرهنگ بازنشسته سپاه آشنا شد و با همديگر از تاريخ 25 آبان تا 5 دي‌ماه سال 1359 در گروه شهيد چمران تحت عنوان جنگ‌هاي نامنظم (چريكي) شركت داشتند. به اين ترتيب او مدتي در سوسنگرد و مدتي را در كردستان به مقابله با دشمن پرداخت. 

در دوران سربازي، بعد از طي دوره آموزشي، وارد تيپ 55 هوابرد شد. در آنجا راننده توپ 106 شد اما خيلي تمايل داشت كه وارد خط مقدم جبهه شود، براي همين از فرمانده خود خواهش كرد كه او را از آن قسمت به بخش آرپي‌جي منتقل كند، رفت و آرپي‌جي‌زن شد. در عمليات فتح المبين هم به عنوان آرپي‌جي‌زن شركت داشت. در همين كسوت بود كه در عمليات بيت‌المقدس در حالي كه با دشمنان مقابله مي‌كرد،در سن 21 سالگی به فيض عظيم شهادت نائل شد.

یادش گرامی


خاطراتی از شهید عبدالرسول مرادي

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/10 9:19:21
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد علی اصغر سرافراز

وصيت نامه شهيد علی اصغر سرافراز
مطالبی را که اکنون می‌خواهم بنویسم شاید کمتر جائی گفته باشم، ولی به نظر می‌رسد که بالاخره مطالب باید جائی گفته یا نوشته شود. 

بسم الله الرحمن الرحیم

لاحول و لا قوه اله بالله العلی العظیم

مطالبی را که اکنون می‌خواهم بنویسم شاید کمتر جائی گفته باشم، ولی به نظر می‌رسد که بالاخره مطالب باید جائی گفته یا نوشته شود. شاید ما در لحظات آخرِ یک مأموریت، به خاطر شهدای دیگر و عظمت پیامبر(ص) و خاندانش(ع) مورد قبول حق تعالی قرار گرفتیم و بار نبسته خویش را همراه با کوله‌باری از گناه به دیار آخرت بردیم. لحظاتی را به یاد می‌آورم که تنها بودم، چیزی از جنگ نمی‌دانستم و کارهایی که تا حال انجام گرفته، هیچ در فکرش نبودم. به ذهنم نمی‌رسید که یک روزی می‌آید و من فرمانده گردان باشم. منظورم این است که اسم‌ام باشد و محتوی نداریم و نداشتیم، ولی در این مدت تجربیاتی بدست آوردیم و همکاری‌هائی از بعضی برادران که هیچ انتظار از آنها نداشتیم، با ما شد. البته خداوند نظر لطف و مرحمت به ما کرد، توانستیم تا این زمان دوام بیاوریم، ولی برادران عزیز، جهت کارکردن در یک واحد نظامی باید اصولی را در نظر بگیریم و همیشه به یادمان باشد که تابع همان اصولی باشیم که از اول در ذهنمان برای خودمان ترسیم نمودیم. کار در واحد نظامی، آن واحد نظامی که در راه اسلام خدمت می‌کند، تفاوت‌های فاحشی با دیگر واحدها دارد. خلاصه مطالب اینکه: کسانی می‌توانند در این راه پیروز باشند و تا آخر راه بیایند که هیچ چیز، جز آن چیزی که به خاطر او و برای پیشبرد او کار می‌کنند، در نظر نداشته باشند.

زندگانی مشکلات زیادی دارد، ولی مشکلات را اگر مشکل گرفتی، مشکل     می‌شود ولی اگر با نظری بلند از کنار آن گذشتی و فقط نظری به آن کردی و برخوردی با آن داشتی که بتواند آن برخورد هم مشکل را حل کند و هم خودت را نجات بدهد، آن وقت در مشکلات بعدی پیروز خواهی شد... اگر عیب و نقص در وجود یکدیگر می‌بینید فوراً برادرانه و با اخلاص تذکر دهید و دنبال آن را بگیرید که طرف مقابل هیچ ناراحت نشود. حالا همانطور که امکان دارد شما با یکدیگر باشید و هیچ چیز نتواند شما را جدا کند. چرا که اول بدبختی یک تشکیلات است. اگر برادری در زمینه‌ای کمبود دارد و شما آن کمبود را نداری، سعی کن با فداکاری خودت آن را جبران کنی، آن هم نه اینکه آن را به رخ او بکشی و دائماً بگوئی که من فلان جا کار کردم و حالا نمی‌کنم. تا تو در آن کار بمانی، رسم کارکردن این نیست. اگر واقعاً مسئله‌ای که راجع به برادرت می‌دانی به ضرر تشکیلات و اسلام است، مؤظف هستی جلو او را بگیری و نگذاری اساس یک تشکیلات به هم بخورد و گرنه وظیفه دیگری داری. یا نمی‌دانی یا برایت مفهوم نیست. نمی‌دانستم خالص شدن و خالص بودن یعنی چه؟  حالا نمی‌دانم شیطان مرا احاطه کرده و موقع نماز، وقت دعا، وقت قرآن خواندن، دائم به جائی می‌برد که دلخواه اوست، من برده شیطان هستم نه بنده خدا، خداوند بندگانی چون من را نیاز ندارد. گناه از سر و رویم می‌بارد. میلی به کار ندارم. نه! به خاطر اینکه شیطان اجازه حتی یک کار با اخلاص را به ما نمی‌دهد تا درک کنیم و مزه آن را بفهمیم. تا شاید در عمرمان بتوانیم یکبار که شده کاری برای خدا انجام دهیم و لذت را متوجه باشیم. ما تا کی خودمان را گول بزنیم و نتوانیم در میان رزمندگانی که هر کدامشان که حساب می‌کنی و دست رویش می‌گذاری، یکی از اولیای خدا هستند، بدون اینکه من یا شما متوجه باشیم. می‌آیند دو سه ماه می‌مانند، بعد در عملیات شرکت می‌کنند و شهید می‌شوند و ما همچون آبی که در یک جا مانده، می‌مانیم و می‌گندیم و دلمان خوش است به مأمورانی که شیطان برایمان می‌فرستد و از ما تعریف و تمجید می‌کند و می‌گوید: شما بدرد می‌خورید. صلاح خداوند نبود. مای بدبخت باور می‌کنیم. در صورتیکه می‌دانیم، لااقل خودمان را می‌شناسیم که نه بابا اینطور نیست، تو لیاقت نداشتی، بنابراین نیست که آشغالی را ببرند با واژه شهادت. به دیار حق تنها کسانی می توانند بروند که او بخواهد.

فرمانده اسلام گناه نکن! مواظب چشم‌ات باش، مواظب گوش‌ات باش، مواظب رفتارت باش، چرا اینقدر از خودت مغروری؟ خیال می‌کنی خیلی قدرت‌مندی؟ خیال می‌کنی یکی را دو تا می‌کنی و می‌توانی کاری انجام دهی؟ بدبخت اگر سرت درد گرفت، ناله‌ات به آسمان بلند می‌شود و می‌گوئی خدا. بدبخت پس چرا روز که می‌شود، یک مقدار که حالت خوب می‌شود قیافه می‌گیری؟ جواب مردم را درست نمی‌دهی؟ هنوز حرف نزده تو دهن او می‌زنی و می‌گوئی نه برادر!!

چرا به مردم اجازه صحبت کردن نمی‌دهی و خیال می‌کنی تو کسی هستی و قدرتی داری؟ اگر در جائی بودی که اسم ولایت رویت نبود، هیچ قدرت نداشتی، حتی یک کلمه حرف با او بزنی، بدبخت حالا که می‌بینی از تو اطاعت می‌کنند، نه حساب خودت هست، نه والله. تو هیچ نیستی، هیچ نمی‌دانی، همین اندازه که آبرو و حیثیت داری، او به تو داده، ولی خودت نمی‌دانی. دلم می‌خواهد بعد از ما دور هم جمع شوید، از برادر بزرگوار اصغر ماهوتی اطاعت محض کنید، مردی بزرگ که هیچکس او را نمی‌شناسد و نمی‌داند چه ارزشی دارد برای اسلام. مردی با تقوی، با اخلاص، آنقدر مخلص هست که از تمام چیزش برای اسلام می‌گذرد. اگر ما در این مدت توانستیم کاری انجام دهیم (که نتوانستیم کاری انجام دهیم) ولی به برکت وجود این برادر بود، دلم می‌خواهد او را رد نکنید و شما دنبال او حرکت کنید و طوری با او رفتار کنید که احساس غربت نکند. از او نیز می‌خواهم که محکم و استوار، همچون گذشته سر کار خود ایستادگی کند و زمانی که خداوند می‌داند، به خدمت اسلام مشغول باشد. برادر عزیز، تو مردی هستی که باید در کارهایت، صبر را پیشه خودسازی و با این کارت که انجام می‌دهی کسانی که تحت نظر داری در دست تو به مانند و به توانی درست از آنها استفاده کنی. همیشه در کارهائی که لازم است، زود تصمیم نگیر و قاطع باش در تصمیم، الاّ جائی که لازم است مقداری نرمش داشته باشی، چون نیروها زیاد با هم فرق می‌کنند، گاهی لازم است با تندی برخورد کنی ولی گاهی لازم است با تواضع و فروتنی که در وجود خویش داری با آنها رفتار نمائی و به توانی آنها را راضی کنی. نه به خاطر رضایت [شخص] بلکه بخاطر رضایت خداوند متعال، در ضمن گاهی انسان اشتباه می‌کند، ولی اشتباه او را باید به پوشانی، شما باید تمام چیزهائی که می‌بینی از برادران، آنها را رو در رو بگذاری و گاهی اوقات که به نظر می‌رسد می‌توانی از آنها استفاده کنی، خدا را در نظر بگیری. اگر او می‌خواست گناهان ما را فاش کند بیش از این می‌داند، آنقدر چیز داریم که اگر یکی از آنها فاش شود، آبروی ما در پیش خلایق می‌رود. امید اینکه مثل من گنهکار نیستی، من در این مسئله مطمئن هستم، شما وضعیت روحی‌تان خیلی بهتر از من است همینطور که به نظر می‌رسد اگر من نباشم، شاید خیلی از کارها بخوابد. من آن را بر عکس فکر می‌کنم، چون شما اخلاص و تقوای‌تان آنقدر زیاد است که دیگر خصوصیات من را می‌پوشاند و کار بهتر می‌شود. افرادی که من مدت زیادی در خدمت‌شان بودم،  لازم است از برادرم اصغر ماهوتی اطاعت کنند و به حرف ایشان عمل کنند تا ایشان بتواند تشکیلات را ادامه دهد و به جائی که رضای خداوند در اوست، شما به آن برسید. من هیچ چیز ندارم، برایم دعا کنید. راه شهدا را ادامه دهید. دست از امام برندارید، اگر اوضاع به شکلی پیش رفت که مشکل شد، آنقدر سخت شد که تحمل نداشتید، یادی از امام حسین(ع) و روز عاشورا کنید و بدانید که هر چه اوضاع سخت شود، به اندازه ذره‌ای از وضعیت آن حضرت نمی‌شود. چون ایشان فداکاری کردند و آنقدر کاری بزرگ انجام دادند که هیچ کس در طول تاریخ نخواهد آمد که بتواند ذره‌ای از آن مصیبت‌ها را تحمل نماید، الاّ اینکه باید ذریه‌ای از زهرا(س) باشد و الاّ غیرممکن است.

ما باید زمینه را طوری فراهم کنیم که بچه‌ها مانند طاغوت نشوند. در زندگی مرد شوند، مرد باشند و بتوانند مردانگی خود را در کلیه امور ثابت کنند و به مانند برای نسل‌های آینده. بدانند در این دنیا، دنیائی که هیچ چیز ارزشی ندارد و فقط مردانگی است که ارزش پیدا می‌کند و می‌تواند در بیشتر مواقع به درد جامعه و دیگر مسائل بخورد. امروز تاریخ ۱۶/۱۱/۱۳۶۴، ظهر آخرین روزی است که در پادگان هستم و عازم هستم، تا خداوند چه خواهد کرد. ولی باید بدانیم که این عملیات با تمامی عملیات‌هائی که تاکنون رفتیم، تفاوت دارد. خیلی از مسائل که قبلا" در عملیات‌های قبل آماده بود، نیست ولی من مطمئن هستم که انشاء الله به یاری خداوند از بقیه آنها بهتر خواهد شد.

حالم خیلی خراب است، از نظر جسمی که هیچ توانائی ندارم و بدنم درد     می‌کند و هیچ انتظاری از خودم ندارم. آنوقت که سالم بودم و ظاهراً چه بودم، حالا که دیگر مریض هستم، ولی به یاری خداوند وضع خوب می‌شود. اما ای پسرم، ابوذر!  اگر مایل بودی و تشخیص دادی، سپاه بهترین جای خدمت در ایران است. به امید اینکه زن و فرزندم مرا حلال کنند. در این مدت که با شما بودیم، گرچه مدت بسیار کمی بود، اما نتوانستم آن حقی که شما بر گردن من دارید، ادا نمایم. از شما آنقدر متشکرم که هیچ زمانی خوبی‌ها و محبت‌های شما را فراموش نمی‌کنم.  اکنون که دارم این مطالب را می‌نویسم، با وفاترین همسر برای من بودید. می‌خواهم که محکم و استوار بمانید.

اگر جائی نبود که جنازه من زیر آن باشد و بتوانی بیایی با من در دل کنی، من به شما سر خواهم زد انشاءالله تعالی. امید اینکه ما را حلال کنید... و اما پدر و مادرم، از شما تشکر می‌کنم بخاطر زحمت‌هائی که در راه تربیت و بزرگ نمودن بنده تحمل کردید، امید اینکه بر من حلال کنید و مرا ببخشید. اگر نتوانستم برای شما فرزند خوبی باشم، مرا ببخشید. به امید پیروزی حق بر باطل، حق همیشه پیروز است، شما مطمئن باشید که اسلام پیروز خواهد شد. ولی در این وسط مسلمانان هستند که باید امتحان شوند، مشکلات را تحمل کنند، هر چه ایمان قویتر باشد، راه را بهتر می‌رود. دنبال دنیا نباشید. اگر می‌خواهید نجات پیدا کنید، نگاه عمیق به امام امت صلوات‌الله علیه بیندازید تا ببینید هر چه در وجود وی می‌بینید، خداست. اما پسرم، تو وقتی بزرگ شدی و بد و خوب زندگی را فهمیدی، همیشه سعی کن همچون کسانی باشی که بدون داشتن پدر به درجات بالا رسیده‌اند. زندگی مولا علی(ع) مولا حسین(ع) را الگوی خویش قرار داده‌اند. طوری حرکت کن که همیشه بال جامعه باشی نه بار جامعه، تکیه‌گاهت جای محکمی باشد، در احوالات بتواند تو را نجات دهد. به امید پیروزی حق بر باطل. برادران مسجد جامع مهدی(عج)، اگر خواستید موفق و پیروز باشید، باید دنیا را رها کنید یا دنیا را محکم بگیرید، اگر خواستید مجاهد باشید، مجاهد یعنی دنیا را نه، معنی نمی‌دهد که مجاهد باشی، دنیا داشته باشی. برادران و خواهرانی که مرا می‌شناسند،  بر من حلال کنید و مرا ببخشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۱۶/۱۱/۱۳۶۴ علی اصغر سرافراز

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

  درباره شهید

در سومین روز از شعبان‌المبارک ـ اسفند ماه سال ۱۳۳۶ـ همزمان با سالروز ولادت با سعادت حضرت حسین بن علی(ع)، همراه با اولین اشعه‌های صبحگاهی آفتاب در آسمان، خورشید وجود کودکی، در خانواده‌ای متدین و ارادتمند به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) و پایبند به معارف و احکام نورانی اسلام، درخشید. پدر، میهمان نورسیده را به روی دست گرفت و نگاهی به چهره زیبا و حسینی او انداخت. با دیدن گلوی سفید فرزند، ‌ناگهان مرغ دلش به سوی کربلای حسین(ع) پر کشید و در عالم رویا سالار شهیدان را دید که بوسه بر گلوی شش ماهه خود می‌زند و خون سرخ اورا در آسمان می‌پاشد. تصمیم گرفت بعد از گفتن اذان و اقامه در گوش فرزند خود، نام قربانی شش ماهه را برای او برگزیند. از این رو علی‌اصغرش نامید تا در آینده‌ای نه چندان دور در مقابل یزیدیان زمان بایستد و خون پاک خود را به خون علی‌اصغر حسین(ع) پیوند بزند و انتقام اورا از دون صفتان یزیدی بستاند.

در فضای مذهبی و روحانی شهرستان نی‌ریز و محیط الهی خانواده، علی‌اصغر نورسیده، تحت تربیت و هدایت مادری متدین، سالک مسجد، مقید به نماز و روزه و پدری شیفته روحانیت متعهد، عامل به اسلام و مطیع ولایت قرار گرفت.

آنگاه که جسم را قوی یافت،‌برای سیراب کردن روح از آموزه‌های دینی و علوم اجتماعی و فنون زندگی راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در دبستان فرهمندی و متوسطه را در دبیرستان احمد نی‌ریزی با موفقیت به پایان برد. از همان اوان کودکی با شرکت در نمازهای جماعت مسجد جامع مهدی(عج) که کانون یاران امام بزرگوار و مرکز تجمع شیفتگان انقلاب اسلامی و مبارزه علیه ستمکاران حاکم بود، راه و رسم پروانه بودن و گرد شمع ولایت گشتن و سوختن و با مردم زیستن و از خود گذشتن را فراگرفت. درس «ان الحیاه عقیده و الجهاد» را در جلسات تفسیر و ارشاد مرحوم حضرت آیت‌الله فال اسیری(ره)، روحانی وارسته شهر آموخت. آگاهی‌های لازم را نسبت به معارف اسلامی کسب کرد و در راز و نیاز و شب زنده‌داری‌های ماه مبارک رمضان، آیه مبارکه «یزکیهم و یعلمهم الکتاب» را تفسیری نو کرد و معنای دیگر بخشید.

آنگاه که پا به دوران جوانی نهاد، جهاد اعتقادی خود را با جمع‌آوری عده‌ای از جوانان همفکر و تشکیل جلسات هفتگی قرآن شروع کرد. حساسیت دستگاه جهنمی ساواک نسبت به این جلسات و شخص علی‌اصغر سرافراز شدید بود و نتیجه آن در گزارشات باقی‌مانده از آن دستگاه امنیتی کاملاً روشن و مشخص است. همزمان با اوج‌گیری نهضت اسلامی در ام‌القرای اسلام، به رهبری قائد عظیم‌الشأن راحل این حساسیت‌ها تشدید شد و با آتش گرفتن دستگاه مرکز تقویت تلویزیونی، واقع در گردنه حسن‌آباد نی‌ریز، دژخیمان شب‌پرست به سراغ علی‌اصغر و چند تن دیگر از مبارزان شهر رفتند و آنها را دستگیر کردند و برای مدت چهار ماه در زندان عادل آباد شیراز به بند کشیدند.

پس از رهایی از زندان، مورد استقبال با شکوه مردم شهر قرار گرفت و از آن به بعد استوار و مقاوم، گوش به فرمان امام بزرگوار بود و همراه با مردم در تهیه و پخش اعلامیه، برپایی تظاهرات، تشکیل اجتماعات و سخنرانیهای مذهبی نقش فعال داشت، بطوریکه اولین تظاهرات در مدرسه علمیه امام مهدی(عج) و مسجد امام خمینی(ره)، که همزمان با پانزدهم شعبان برپا شد را وی هدایت نمود.

با پیروزی انقلاب، در اولین فرصت به همراه جمعی از دوستان به زیارت امام شتافت و پس از آن با تشکیل سپاه پاسداران، خود و هم فکرانش از اولین نفرات تشکیل دهنده هسته ابتدایی سپاه پاسداران نی‌ریز بودند. در همین زمان به عنوان عضو فعال حزب جمهوری اسلامی، نقش ارزنده خود را در سازمان‌دهی به فعالیت‌های مذهبی ایفا می‌کرد. پس از فرمان امام راحل، مبنی بر عدم شرکت افراد نظامی در گروهها و دسته‌های سیاسی، وی لباس مقدس پاسداری را ترجیح داد و از حزب کناره گیری کرد.

سال ۱۳۵۹ همسر ایده‌آل خود را در خانواده‌ای مؤمن و معتقد به اسلام و انقلاب و پاسدار ارزشهای والای اسلامی و مشهور به تقوی و نجابت یافت و ازدواج کرد. حاصل ازدواج دو فرزند پسر و دختر است که مصمم هستند حافظ به حق خون پدر باشند و از راه وی تا پای جان پاسداری کنند.

علی‌اصغر، اولین تجربه مبارزه در لباس رزم را در سال (۱۳۵۹) با جبهه‌های غرب، برای مقابله با عوامل ضد‌انقلاب بدست آورد. به همراه جان برکفان کفرستیز در پاکسازی و آزادسازی سنندج شرکت و با پیروزی به نی‌ریز مراجعت کرد.

با تحمیل جنگ به ایران اسلامی از جانب فریب خورده‌ استعمار،‌ به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت و پس از مدتی که در آبادان مشغول پدافند بود، در عملیات پیروزمند شکست حصرآبادان شرکت کرد. سپس همراه با دیگر همرزمان خود در جبهه‌های شرهانی و فکه حضور فعال داشت. از آن پس مدتی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نی‌ریز را به عهده گرفت. در عملیات پیروز فتح خرمشهر، ـ عملیات بیت‌المقدس ـ به عنوان فرمانده گردان شرکت کرد و در جمع اولین نفراتی بود که وارد خرمشهر شدند. سال ۱۳۶۲ گردان کمیل را تشکیل داد و نیروهای اعزامی شهرستان نی‌ریز را در آن سازماندهی کرد و خود فرماندهی گردان را به عهده گرفت. حماسه‌های جاودانی را به همراه دیگر یارانش در عملیات‌های خیبر، بدر و والفجر ۸ آفرید۱.

آن‌گونه که خود پنج روز قبل از عملیات والفجر ۸ (۱۶/۱۱/۱۳۶۴) در وصیتنامه خود نوشته است، حال و هوای دیگری در عملیات والفجر ۸ پیدا کرده و امیدوار بوده که دوست اورا پسندیده است و آن عملیات، آخرین رزم او خواهد بود. شب ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ با بدنی تب‌دار که به شدت از بیماری سرماخوردگی رنج می‌برد، وارد عرصه عملیات والفجر ۸ ـ منطقه فاوـ شد. نیروهای تحت فرمان وی، مانند عملیات‌های قبلی، مسئولیت خط‌شکنی را به عهده داشتند و بایستی راه را برای دیگر رزمندگان باز می‌کردند، لکن آنها به دلیل شرایط خاص با مشکل مواجه شدند. با مشاهده وضعیت نامناسب نیروهای تحت فرمان خود،‌ تصمیم گرفت آنها را از نزدیک هدایت و همراهی کند. سوار بر قایق شد و به کمک آنها رفت. صبحگاه ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ در نخلستان باتلاقی ضلع غربی اروند‌رود، ناگهان رگبار دشمن سینه مردانه‌اش را هدف گرفت و قامت رعنای وی را به خون نشاند. علی‌اصغر شاهد سیمین ساق وصال را در میان بارش رگبار تیر و ترکش در آغوش گرفت و با خون خود، حسینی بودن، حسینی زیستن و کل یوم عاشورا را تفسیری نو کرد.۲

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/10 9:56:3
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمود حسینی نوه

وصیت نامه شهید محمود حسینی نوه
خداوند را شکر می نمایم که توانستم باری دیگر به صف پویندگان راه حق بپیوندم و در جمع رزمندگان اسلام قرار بگیرم و سرانجام بتوانم به لقاءالله برسم. 


بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله و به یاد خدا و یاری خدا وصیت نامه خود را آغاز می کنم.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، به نام خدا نگه دارنده ابراهیم از آتش، به نام خدا نگه دارنده یوسف در چاه، به نام خدا درهم کوبنده ظالمین.
با درود و سلام بی کران بر منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) و نائب بر حقش روح خدا خمینی بت شکن، و با درود و سلام بر رزمندگان کفرستیز جبهه های جهاد فی سبیل الله که امر امام را که همانان فرمان خداست لبیک گفتند و با نبرد با مزدوران بعثی در راه اعتلای پرچم توحید در خون خود غلطیدند و به لقاءالله رسیدند و با صلوات و رحمت بی پایان الهی بر شهیدان همیشه زنده انقلاب اسلامی که برتری سلاح ایمان را بر تکنیک شیاطین شرق و غرب به اثبات رساندند.
خداوند را شکر می نمایم که توانستم باری دیگر به صف پویندگان راه حق بپیوندم و در جمع رزمندگان اسلام قرار بگیرم و سرانجام بتوانم به لقاءالله برسم.خداوند را شکر و ستایش مینمایم که توانستم جزء کالایی باشم که خداوند خریدار آن باشد و خداوند را هزاران مرتبه حمد می نمایم که خداوند خریدار آن شد و سپاس پروردگار جهانیان که ابتدای کار ما را سعادت و پایان کار ما را شهادت قرار داد.
ای مردم: ای جوانها: نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد.ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حین بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین (ع) با هدف شهید شد. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه های جهاد فی سبیل الله جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را که تحمل 72 شهید کرد بدهید.
ای جوانها نکند یک موقعی گول منافقین بخورید. هرگز بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا کنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتها - جشن ظالمین - شما خواهان است.
درود خدا بر پاسداران و بسیجیان عزیز که با حضور خود در جبهه های حق علیه باطل نگه داشته اند. سلام گرم خالص خود را به رزمندگان عزیز و فداکار پاسداران انقلاب اسلامی عرض نموده و از آنها خواستارم که در راه خدمت به اسلام و تداوم انقلاب کماکان کمال خدمت را داشته باشند و اسلام عزیز را به نحو اکمل و اتم پاسداری نموده آن طوری که تاکنون نموده اند.
ای مردم متعهد و عبدالله، خدا را چنان عبادت کنید که او را ببینید و اگر شما او را نمی بینید او شما را می بیند و قدم اول عبادت و بندگی آفریدگار ؟؟ اوست و در دنیا چون غریبان یا رهگذران باشید و دخود را همواره از خفتگان در گور بدانید و نکند به هنگام مرگ ذلت گریبانتان را بگیرد.
ای مردم زبانتان را نگه دارید و اگر گناهی انجام داده اید از گنجشکی که گرفتار قفس شده مضطبت و پر هیجانتر باشید.
ای امت! خوشا به حال زاهدان در دنیا و راغبان به آخرت. آنان که زمین را نشیمن و خاک را بستر و آب را نوشابه خود ساختند و کتاب خدا را شعار  و دعا را کار خود قرار داده و دنیا را از خود قیچی کردند و خود را از دنیا جدا ساختند و به سوی بهشت و قرب خدا پیش گرفتند. پس بترسید از اینکه مرگ شما را دریابد و شما در حال گناه باشید.این مصیبت ها و سختی ها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانی ها و فداکاریها به نعمت های ابدی و بی پایان خداوند خواهید رسید. و به سریر کرامت و بزرگ تکیه خواهید زد. ؟؟ در مقام و عظمت شما خللی وارد نماید. هیچگاه زبان به شکایت نگشایید. که از قدر ومنزلت الهی شما را می کاهد ؟؟ بیاورید.بندگان خودتان را برای تحمل رنجها، ناروایی ها آماده سازید و دل قوی دارید ، قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست که عاقبت شما را به خیر می گرداند و شما را به انواع عذابها و شکستها دور بگرداند.
پیش از اینکه به حسابتان برسند خود به حسابتان رسیدگی کنید که برای فردایتان بهتر است. اعمالتان را بسنجید و برای روز حساب بزرگ آماده کنید. سگهای فریاد کننده و درندگان و این تفاله های جهانی نمی دانند عاشقان حق نه تنها از شهادت نمی هراسند بلکه با آغوش باز به استقبالش می روند.
و عرض نمایم به پدر و مادر و خواهران و برادران و بستگانم که در شهادت من گریه نکنید چون که عزا بهر شهیدان ننگ است و از امت شهید پروری که مرا تشییع می نمایند می خواهم که پدر و مادر ، خواهران ، برادران و دوستان و وابستگانم رادر دیدن جنازه ام آزاد بگذارید تا در نزد امام حسین (ع) اجر بیشتری ببرید و همچنین از معراج شهداء می خواهم که روی تابوتم پارچه قرمز بزنند (البته در صورت امکان) و در پایان از امت شهیدپرور و مبارز انار می خواهم که در تشییع جنازه من شرکت کرده اند که حسین زمان را تنها نگذارید و بین خود اتحاد به وجود بیاورند. و اگر بر گردن من حقی دارند مرا شفاعت نمایند و برای اینکه با شهیدان پیمان ببندید شعار وحدت را با هم قرائت نمایید.
خدایا به همه مسلمانان چشم بینا، گوشی شنوا و قلبی مومن و پیروی از احکامت عنایت فرما.
پروردگارا مرزهای کشور اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار. خدایا به رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما. خدایا به آنها درس تقوی و پرهیز بیاموز.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِکَ فَإِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغَالِبُونَ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَولِیائِک فَإِنَّ اَولِیائِک عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُن.
اللَّهُمَّ اَنصُر جُیُوش المُسلِمین وَ عَساکر المُؤمِنین . الهی آمین یارب.

درباره شهید

شهید محمود حسینی نوه
تاریخ تولد: 1348
تاریخ شهادت: 1365/10/21
محل عروج: شلمچه
مزار: انار، امامزاده محمد صالح

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/3 10:10:54
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید رحیم جباری

وصیت نامه شهید رحیم جباری
الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر. خدایا! اینک بنده‌ای تنها از قعر ذلت‌ها و سیاهی ظلمت‌ها و انبوه غربت‌ها با تو سخن می‌گوید. 

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

و قل رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین. مومنون/29

 

و بگو پرودگارا! مرا به منزل مبارک و جایگاه خیر و برکت خود فرود آر که تو بهترین فرودآورندگانی.

 

الحمد‌الله الذی بابه مفتوح للطالبین و رحمه واسع للعالمین و مغفره شفاء للمذنین.

 

اللهم الجعل غنای فی نفسی والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی

 

اللهم الجعل من الذین هدیناه فی سبیلک و وفقناهم به معرفتک، اللهم جعلنی من الذین کسبوا نفسنا مطمئنه منک لک.

 

هر که حرفی زکتاب دل ما گوش کند

 

هرچه از هر که شنیدست فراموش کند

 

تا ابد از دو جهان بی‌خبر افتد مدهوش

 

هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

 

الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

 

خدایا! اینک بنده‌ای تنها از قعر ذلت‌ها و سیاهی ظلمت‌ها و انبوه غربت‌ها با تو سخن می‌گوید.

 

خدایا! اکنون گنه‌کاری دروازه قلبش را به رویت باز می‌کند و مشت چرکین و خروارها رسوایی را به امیدی بر تو ارزانی می‌دارد.

 

بارالها! حال روسیاهی از اندرون گرداب معصیت فریاد بلندی سازد و از اعماق زشتی‌ها و پلیدی‌ها به تو مسئلت می‌نماید.

 

ای خدا! تو شاهدی که فراوانی گناهانم و کثرت عصیانم و شدت طغیانم مرا چنان شرمنده ساخته که خویش را شایسته آن نمی‌بینم که با تو سخن بگویم.

 

پروردگارا! تو خود گواهی که شرمسارم و پس از این همه گناه، دوباره در خانه‌ات را به صدا درآورم.

خدایا! از همه چیز و همه کس شرمنده‌تر منم.

 

خدایا! از آفتاب، از ماه، از ستارگان، از انس و جن و حتی از شیطان شرمنده‌‌ترم که همه در کار خود استوارند و به آنچه که برایش آفریده شده‌اند عمل می‌کنند، ولی این سست‌ عهد چه ناپایدار است، چه پیمان‌‌ها که با تو بستم و شکستم.

 

خدایا! شرمسارم، تو دستم بگیر. خدایا! شیطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرده و مرا از یاد تو بازداشته است.

 

خدایا! گاه در دریای گناهانم می‌نگرم؛ خویش را شقی‌ترین می‌یابم و از خودم مأیوس می‌شوم، آخر خدایا! کدام نماز را از این غافل می‌پذیری که دل به سوی کعبه داشتن چه سودی بخشد آن کس را که دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ و کدام دعا را از محجوب نفس اجابت می‌کنی؟ چه عذابی از حجاب سخت‌تر؟

 

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

 

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

 

خدایا! به حق خودت از جهنم حجابم برهان، ولیکن خدایا! خدایا! اقیانوس بیکران رحمت تو مرا از نگاه به گناهانم باز می‌دارد، به قول مولا علی(ع)، آن غریب دیار عشق که چه زیبا در مناجات شعبانیه می‌فرماید:«الهی! ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک»

 

خدایا! اگر مرا به گناهان و جرم‌هایم مؤاخذه کنی تو را مؤاخذه می‌کنم به عفو و مغفرتت. من نیز خدایا! تو را به عفو و کرمت می‌گیرم. به حق خودت مرا از خود مران.

 

خدایا! افسوس که این چند روز به معرفت تو نگذشت و عشق تو در دل جای نگرفت، اما به هر حال امیدوارم که تا آخر از در زدن خانه تو خسته نشوم و این خسران را به خواندن بر رحمانیتت جبران کنم.

 

فریاد خواهم زد: خدایا! من اولین بنده تو نیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکارانی را که بخشوده‌ای.

خدایا! چه کنم که فقیرم و تو غنی؟ از درگاهت کم نمی‌شود اگر مرا لایق عفو و رحمت بگردانی. ای عزیز! این بار گناه را به کجا بکشم و این کوس‌ رسوایی را بر کجا بزنم و این قصه، که غصه را با که گویم که من یک وجود حقیر و کثیف بودم. وجودم حضور گناه بود و هویتم، هویت عصیان، شیطان مرا به پستی کشانده بود و در حضور تو معصیت‌ها می‌کردم، ولی، ولی هر چه از تو می‌رسید، محبت و لطف و کرامت بود و دریافتن این بنده از تو محبت بود و از من روی برگرداندن، از تو کرامت بود و از بنده‌ات طغیان و چموشی.

 

ای خالق من! ای اقیانوس بیکران عفو و کرم! تو در اوج بزرگی و عظمت ملکوتیت به ضیافت‌ها خواندیم و من در حضیض ذلت به تو دشمنی کردم. آری، گویی این جمله دعای افتتاح، شرح احوال من است که: خدایا! تو دعوتم می‌کنی و من روی برمی‌گردانم و تو محبتم می‌ورزی و من دشمنی می‌کنم.

 

ای مهربان! ای عطوف! وجود حقیرم تحمل این همه خوبی و بزرگی تو را ندارد. تو چقدر خوبی که مرا در عین کوچکی و پستی که به تو پشت کرده بودم، فراموش نساختی و در بلندای جبروتی‌ات به انتظار این آلوده‌دامان نشستی.

 

ای معبود من! اگر در آن حال، مشیت و کروبیت‌ات بر مرگ من قرار می‌گرفت و ندا می‌آمد که رخت دیار دگر بند و ملک‌الموت از در اتاقم وارد می‌شد، آه خدایا! چه حالی بود مرا؟ ای خدای بخشنده! مرا به بزرگی‌ات بپذیر و به گناهانم منگر و به پشیمانی قلبم نگاه کن.

 

معبود! این بنده را از خویش مران. با او به فضل و رحمت خود رفتار کن که «تحملنا به عدلک» الهی! در این چند صباح عمر، عملی خالص و پربار نمی‌یابم، اکنون خود را غریقی یافته‌ام که امیدش به توست.

 

خدایا! تو مرا در دنیا کمک‌ها نمودی، بارالها! در آخرت در وقت حساب پرونده اعمال، به کمک تو محتاجم، مرا در آن لحظات قهر مگیر.

 

الهی! ما همه بیچاره‌ایم و تنها تو چاره‌ای، ما همه هیچ‌کاره‌ایم و تنها تو کاره‌ای، اینک من بیچاره‌ای هستم بی‌پناه، با انبوهی از گناه، ولی با قلبی شکسته که با دعوت خودت دیگر بار به سوی درگاهت کشیده می‌شوی که قل یا عبادی الذین اسرفوا علی أنفسهم لاتقنطوا من رحمة الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا، إنه هو الغفور الرحیم، ای رسول ما، به آن بندگانم که بر نفس خودشان اسراف کردند بگو: هرگز از رحمت خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را خواهد بخشید و او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. «الزمر/53»

 

خدایا! از آن لحظه که تو را شناختم عاشقت شدم و از هنگامی که طعم محبت را چشیدم دیوانه‌ات، الهی وقتی که رحمتت را عیان دیدم، شیفته‌ات گشتم. یا رب! ای که چشم امیدم تنها به درگاه توست، به خویش که می‌پردازم جز پوچی و هیچی نمی یابم و به تو که می‌رسم همه چیز را می‌بینم.

 

ای همه چیز، ای بالاتر از همه چیز، این هیچ را به لطف خودت پذیرا باش. مهربانا! رخصت وصل تو را می‌طلبم که در دل سنگ، آتش افکنده‌ای و شرار عشق تو را طالبم تا خویش را در پای آن بسوزانم و به سوی لقایت پروازها کنم.

 

خدایا! هرکه آسودگی می‌خواهد من آتش عشق می‌طلبم و هر که عقل می‌طلبد من دیوانگی، دیوانه توام عزیز. دیوانه‌ترم کن.

 

خدایا! هر که دوا می‌خواهد، من آرزوی درد دارم. بگذار لذت‌ها نصیب بندگان حقیرت شوند. هر که آرامش می‌خواهد، من عاشق بی‌تابی‌ام. خدایا! تو می‌دانی که تاکنون چند بار در دعای کمیل فریاد زده‌ایم: اللهم اجعل قلبی بحبک متیما. خدایا قلب مرا به حب و عشق خودت، بی‌تاب فرما. ای خدا! سرزده بر خاک‌ها غلت زنم. العفو العفو گویم تا نفسم بند آید.

 

ای مقلب‌القلوب! عشقت مرا آواره بیابان‌های جنوب و غرب ساخته است و یادت آرام از کفم ربوده، محبتت آرامش از خاطرم برده، نامت قلبم را شیدای خود کرده،‌ای منو‌ر‌النور! مرا در این حالات مستدام‌دار. ای محول‌الحوال! در درونم غوغا به‌پا کرده‌ای، وجودم را آتش زده‌ای، دلم را بی‌قرار کرده‌ای، روحم را در طلب لقایت به پرواز کشانده‌ای، ای قدوس! این حالم را احسن‌ ساز. ای مجیب‌الدعوات! هر لحظه‌ای به صد خیال به دنبالت می‌گردم، هر دم به صد مسیر به جست‌و‌جویت برمی‌خیزم، هرشب به آرزوها به خواب می‌روم و هر سحر به شوق وصالت به دعا می‌نشینم. ای مهربان! دعایم را مستجاب کن، خودت را به من بنما که من بی‌تو کالبدی بیش نیستم. این حبیب‌قلوب‌الصادقین! به من صداقت در ایمان و اخلاص درعمل عنایت کن و یاد خودت را در قلبم شعله‌ور ساز تا این لحظه لحظه‌های زندگی‌ام را با آن گلکاری کنم.

 

ای معطی‌المسئلات! به من قدرت استقرار بر خویش و پیروزی بر هوی و هوس عنایت کن و متاع بی‌چیز و فریبنده دنیا که مرا از تو باز می‌دارد را در دیده‌ام حقیر ساز. ای منجی المهلکات! به آن امید رخ بر خاک درگاهت می‌سایم که رحمتی از رحمان بی‌انتهایت برغضب و قهارییت پیشی گیرد و از ظلمات پوچی و تنهایی به نور هدایت و نورانیت اجابت و حلاوت عبادت بکشاندم.

 

یا غیاث‌المستغیثین! به دادم برس، مرا از اضطراب‌ها برهان که همانا دل‌ها به یاد تو آرام می‌گیرد. خدایا، خدایا! من عشق و شهادت از تو می‌خواهم. من وصال می‌جویم. من به‌دنبال توام خدایا! کجایی؟ مرا پیش خودت ببر.

 

دوری از مهر رخت ای مه تابان تا کی؟

 

ریزم از دست غمت، اشک چو باران تا کی؟

 

نرسد دست به دامان وصالت تا چند

 

آخر ای صبح امید، این شب هجران تا کی؟

 

خدایا! من شهادت می‌خواهم، خدایا! من عاشق توام کلمات و آثارت که این‌قدر شیرین و دلنشین‌اند پس خودت چگونه‌ای، اگر بهشت شیرین است بهشت آخرین چگونه است؟ ای خدا! خوشا آن‌دم که در تو گمم، فاصله‌ها از میان رفته‌اند، گویی در آغوش توام، خدایا چقدر فریاد بزنم؟ مرا از این قفس آزاد کن، من مال توام، مرا پیش خودت ببر.

 

و اما تو ای پدر بزرگوارم! می‌دانم که خیلی مشتاق بودی تا پدر شهید شوی و این مطلب را در نگاه‌هایت خوانده بودم و می‌دانم که صبرت زیاد است و در مقابل امتحانات الهی صبرخواهی کرد، پدر عزیزم! من در این دنیا نتوانستم، ان‌شاء‌الله در روز محشر با مولا حسین‌ابن‌علی محشور شوی. در دوران زندگیم از من بدی‌های فراوان دیدی، امیدوارم که حقیر را عفو نمایید تا خدا هم از من راضی شود.

 

در خط ولایت فقیه قدم بردارید و شکرگزار خدا باشید

 

و شما برادران عزیزم! شما را سفارش می‌کنم به تقوی و دوری از گناه و فرمانبری از دستورات دین مبین اسلام که الحمدلله همگی به این امر مقید می‌باشید

 

و اما شما خواهرانم! شما را سفارش می‌کنم به صبر و حجاب و پیروی از فاطمه‌الزهرا(س) الگوی همه زن‌های جهان و بدانید که بزرگ‌ترین زینت برای زن مسلمان، حجاب است، حجاب است، حجاب.

 

و اما تو ای مادر عزیزم! با تو سخن‌ها دارم، مادر ای کاش بودی و می‌دیدی جبهه که خانه عشق یار است، چه جلالی دارد، مادر! نمی‌دانی چه شب‌هایی پرخاطره‌ای اینجا داشتیم. مادر! بر بچه‌ها مکاشفات پیش می‌آمد. مادر! بچه‌ها شب‌ها به‌دنبال مهدی می‌گشتند. مادر! کاش می‌بودی و می‌دیدی که یارانم چگونه چون لاله‌های سرخ به خون آغشته می‌شدند. مادر! کاش بودی و می‌دیدی پاک‌ترین فرزندان این مرز و بوم چگونه لبیگ‌گویان به ملا‌ء اعلی می‌شتابند.

 

مادر! کاش بودی و حکایت حماسه‌ها را به چشم خویش شاهد می‌گشتی. مادر! می‌دانم که هرلحظه که جای خالی مرا در کنار سفره‌ات می‌بینی یاد خاطرات شیرین و گذرانده گذشته می‌افتی.

مادر! می‌دانم که هر وقت دوستان مرا در کوچه و محله می‌بینی، بی‌اختیار یاد من هستی. مادر! می‌دانم که هر وقت در مجلس عروسی قرار می‌گیری، احساس غمی به ژرفای آسمان برقلبت سنگینی می‌کند.

 

مادر! می‌دانم هرشب که سرت را بر بالین می‌گذاری یاد من می‌کنی. مادر! می‌دانم بعضی از شب‌ها خواب مرا می‌بینی که مثل همیشه از جبهه آمده‌ام و مرا در آغوش می‌گیری. مادر! می‌دانم که گاه نیمه‌های شب زمزمه‌های نماز شبت با صدای گریه عاشقانه‌ات در هم می‌آمیزد. ولی مادر زمان رفتن است و هنگام کوچ کردن.

 

باوجود اینکه می‌دانم چه سختی‌ها و مشقت‌ها برایم کشیده‌ای که نتوانستم جبران کنم ولی امیدوارم مرا ببخشی و شیرت را حلالم کنی. آری مادر! باید رفت، ارزش ما به رفتن است، مگر حسین و یارانش نرفتند؟ مگر دیگر ائمه اطهار نرفتند؟ و من به تو نمی‌گویم که گریه مکن زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه اوست و می‌دانم که فرزندت را یک عمر تربیت کرده‌ای و دوست داشتی که دامادی‌اش را شاهد باشی. ولی مادر، مگر تو کربلا نمی‌خواهی، مگر تو همیشه در عزای حسین اشک نمی‌ریختی؟ پس بگذار ما برویم.

 

مادر! تا دست‌هایمان را برحلقه‌های ضریح امام حسین حلقه نکنیم و عقده‌های دیرینه سینه‌مان را بیرون نریزیم دست برنخواهیم داشت. آه چه لذتی دارد آن لحظه هق‌هق گریه‌هایمان که فضا را پرخواهد ساخت. حسین جان می‌دانی به چه قیمتی به آنجا خواهیم رسید. کمکمان فرما، کمک، آری.

 

مادر! ما از تمام انبیا، محمد را و از تمام رهبران علی را و از تمام مجاهدان حسین را و از تمام قصه‌ها قیام را و از تمام کتاب‌ها، قرآن را برگزیده‌ایم.

 

وصی خودم را پدرم قرار می‌دهم.

 

از پولی که در بانک دارم، دو هزار تومان آن را جهت ردمظالم بپردازید و 15 روز برایم روزه بگیرند. «یک روز، روزه بدهکارم.» با بقیه پول هم هرچه صلاح دانستید انجام دهید.

 

حقیر رحیم جباری  5/12/66

 

 

 

درباره شهید

نام : رحیم جباری 

 

 

 

ولادت : 1347/4/31  قزوین

 

 

 

تاریخ شهادت : 1367/5/8

 

 

 

محل شهادت : کوشک

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/7/1 11:40:0
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید محمد تورجی زاده

وصیت‌نامه شهید محمد تورجی زاده
زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.

 

محمد قبل از آخرین سفر وصیت‌نامه‌اش را آماده کرد، محل آن را هم گفت و رفت.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب‌العالمین، شهادت می‌دهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسان‌ها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است.

او نیز برای استمرار راه صحیح این امت و عدم انحراف از مبانی عالیه اسلام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود معرفی نمود.

شهادت می‌دهم قیامت حق است و میزانی برای سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزایی در پی اعمال است.

امشب که قلم بر کاغذ می‌رانم، انشا الله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهده‌ام گذاشته شده از ایثار جان و ... هیچ دریغی ندارم.

زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.

خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.

خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.

اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.

خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.

اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است.

هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام :

بسیجی‌ها، سپاهی‌ها ... این لباسی که بر تن کرده‌اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود.

عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.

پدر و مادرم سخن با شما بسي مشكل است ميدانم اين داغ با توجه به علاقه‌ای كه به من داشته‌اید بسيار سخت است. پدرم مبادا كمر خم كنيد. مادرم مبادا صداي گریه‌ی شما را كسي بشنود.

پدر و مادرم همان‌طور كه قبلاً مقاوم بوديد در اين فراز از زندگی‌تان نيز صبر كنيد وبا صبرتان دشمن را به ستوه آوريد، دوست دارم جنازه‌ام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از كودكي خود از محبان حسين (ع) و زهرا (س) تربيت كرديد. از طعن دشمنان نهراسيد.

نهايت و اوج محبت فاني شدن در راه معشوق است و من فاني في الله هستم. همه بايد برويم كه انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوه‌ی رفتن مهم است وبا چه توشه‌ای رفتن.

برادر و خواهرانم :

در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه می‌کنید و هر چه می‌گویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید.

اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و ... بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید.

ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد.

اگر جنازه‌ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید :

یا زهرا (علیها السلام).

از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید.

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.

در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.

خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.

خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.

والسلام _ محمد رضا تورجی زاده


درباره شهید

نام: محمد تورجی زاده
تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳
فرزند: حسن
شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶
محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای ۱۰

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/7/1 10:33:23
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید ناصر کاظمی

وصیت نامه شهید ناصر کاظمی
در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت‌نامه‌ای از خود برجای گذارد. البته تا آنجا که یادم هست تاکنون چندین وصیت‌نامه نوشتم که متأسفانه به علّت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است و این وصیت‌نامه جدیدم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت‌نامه‌ای از خود برجای گذارد. البته تا آنجا که یادم هست تاکنون چندین وصیت‌نامه نوشتم که متأسفانه به علّت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است و این وصیت‌نامه جدیدم است. البته اینجانب معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشته‌ای که جمع‌آوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند. شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را، به نظر خودم دارا می‌باشم ولی نظر خودم اصلاً شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.

وصایایم را به ترتیب ذیل ذکر می‌نمایم امید است که تمام دوستان مومن و معتقد در آخرت شفاعت ما را بنمایند.

1- تنها مکتب رهایی بخش مستضعفین از دست مستکبرین، مکتب انقلابی اسلام می‌باشد.

2- برای این که در این دنیای زودگذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید.

3- جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) همیشه سراپا گوش به فرمان امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بوده‌اند، باشید.

4- ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدراسلام را فرا گیرید.

5- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا حد امکان از نظر عقیدتی، سیاسی و نظامی تقویت نمایید و به خصوص سپاه را در یک سازماندهی واحد و طی یک ضوابط واحد در سراسر مملکت بسط دهید.

6- از اینکه کاری اشتباه انجام داده‌اید از گفتن آن ابا نداشته باشید.

7- سیاستمداران همیشه باید از افرادی مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست مکتب اسلام را پیاده نمایند.

8- سعی را بر جذب نیروهای جوان نه دفع آنان.

9- سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی.

10- از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی به پرهیزید.

11- سعی شود که قانون اسلام در مورد همه بطور یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دولت‌مرد نباشد و امید است که مسئله زمین بنفع مستضعفین در حکومت اسلامی حل شود و دنیا ما را در این مورد الگو قرار دهد.

12- اگر کسی مسئول شد موظف است که بر کار زیردستان خود تا حد امکان و توان نظارت نماید و گرنه باید از آن مسئولیت کنار رود.

13- سعی شود که در سه وزارتخانه، آموزش و پرورش وزارت کشور و وزارت امور امورخارجه بهترین و مکتبی‌ترین افراد وارد شوند و اگر چنانچه در این سه وزارتخانه مسامحه شود مسئولین در پیشگاه خدا و امت، مسئول خواهند بود.

14- زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و سعی شود اصلاً ساختمان‌هایی که جدیداً جهت احداث زندان ساخته می‌شود با معیار کاملاً اسلامی باشد و بهترین و مکتبی‌ترین افراد بازجو و زندانیان باشند.

15- برای موفقیت در کردستان باید صفوف ضد انقلاب از مردم جدا شود با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد با مهربانی هرچه تمام‌تر رفتار شود.

16- از تهمت ‌زدن بدون علم و آگاهی به دیگران شدیداً پرهیز کنیم.

17- اگر چنانچه جنازه‌ام پیدا شد در بهشت‌زهرا خاک نمایید.

18- تمام اموالم به بی‌بضاعت‌های واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.

در پایان این نکاتی را که تذکر دادم هر کسی در رابطه با مسئولیتش جهت رضای خدا اگر درست است اجرا نماید و گرنه اجرا ننماید . در آخر خودم به این نتیجه رسیده‌ام که تمام اعضاء خانواده‌‌ام کاملاً آماده شهادتند بخصوص همسرم و خواهرم و مادرم و برادرانم و پدرم دارا می‌باشند.
امید است که همگی مرا حلال بنمایند.
ناصر کاظمی

9/3/1361


درباره شهید

نام : ناصر کاظمی
فرزند : درویش
محل تولد : تهران
سال تولد : 12 خرداد ۱۳۳۵
محل شهادت : پیرانشهر
تاریخ شهادت : 6 شهریور ۱۳۶۱
مزار شهید : تهران ، گلزار شهداي بهشت زهرا ( س ) ، قطعه 24 رديف 76 شماره 2

زندگینامه


ناصر كاظمي در 12 خردادماه 1335 در خانواده‌اي معتقد و اهل تقوا در تهران ديده به جهان گشود و از همان ابتداي زندگي، با قشر محروم جامعه ،‌آشنا و همراه شد.

ناصر دوره ابتدايي را با نمره‌هاي خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبيرستان شد او در اين سنين ، با شور و علاقه به مطالعه كتابهاي ديني پرداخت تا بنيادهاي اعتقادي و اخلاقي خود را با معارف اسلامي استوار سازد.

وي پس از پايان دوره متوسطه، با شركت در كنكور، در رشته ها « پيراپزشكي و تربيت بدني» پذيرفته شد و بنا به علاقه‌اي كه داشت تحصيلاتش را در تربيت بدني ادامه داد ناصر همزمان با تحصيل ، به كار معلمي و تدريس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمي از حقوق معلمي خود را صرف خريدن كتابهاي ديني براي شاگردانش كرد. كاظمي در اين كلاسها با طرح مباحث ديني، اجتماعي و سياسي دانش آموزانش را نسبت به مشكلات روز و نيازهاي قشر جوان آْگاه كرد.

او در روند همين مطالعات و فعاليتهاي اجتماعي خود، به ماهيت وابسته و فاسد رژيم شاه پي برد و از سال 1365 به مبارزات سياسي خود شدت و وسعت بخشيد. در همين سال شكنجه در ژاندارمري ، به دادگستري منتقل و از آن پس ،‌در « زندان قصر»‌محبوس شد.

شهيد ناصر كاظمي با اوج گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه رژيم ستمشاهي ، همراه جمعي از زندانيان سياسي،‌از زندان آزد گرديد و جدي تر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پيروزي انقلاب اسلامي،لحظه اي آرام نگرفت. ناصر كاظمي ، در خردادماه 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد تا تجربيات خود را در اين نهاد مقدس به كار بندد.

پس از گذرانيدن دوره كوتاه آموزش نظامي ، براي خدمت در استان« سيستان و بلوچستان» راهي آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان « زابل » به مردم محروم و مستضعف ناحيه خدمت كرد.

به دنبال غائله« خلق عرب در خوزستان» به اين استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند.

كاظمي هنوز از اين توطئه نياسوده بود كه براي مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب كردستان، راهي اين خطه از ميهن اسلامي شد و به پيشنهاد شهيد« محمد بروجردي» ، فرمانده وقت سپاه كردستان، همراه چند نفر، در 10 دي ماه 1358 به «پاوه » رفت. ناصر فعاليت خود را در پاوه، با سمت « فرماندار» آغاز كرد. وي كه در اين مسووليت شايستگي لياقت و كارداني خود را نشان داده بود بزودي علاوه بر مسووليت فرمانداري، به فرماندهي سپاه پاوه نيز منصوب گرديد. او بيشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعاليت طاقت فرساي روزانه و در نيمه هاي شب مي‌گذاشت و در تمام مدت مسووليت خود براي حل مشكلات مردم شهر، از هيچ كوششن دريغ نمي‌كرد.

ناصر كاظمي از راه ايجاد وحدت بين سپاه و ارتش و به كارگيري نيروهاي مردمي و طراحي چند عمليات ، موفق مي‌شود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج كند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او معتقد بود كه مناطق كردنشين ،‌ هاي پاكسازي ، از مردم بومي استفاده مي كرد كه اين اعتقاد او سبب برقراري ارتباط عاطفي ميان او و مردم شد و موجبات آزادي و پاكسازي منطقه « نوربان» و قشلاق»‌در راه پاوه را فراهم كرد. خبر اين پيروزيها در منطقه مي‌پيچيد و رعب و وحشت زيادي در دل ضدانقلاب مي‌افكند.

آزاد سازي و پاكسازي « باينگان» ،‌« نودشه»، « نيسانه» ،‌« نروي »‌،‌«‌نوسود» ،‌كله چناره»‌،‌«‌و شمشي »‌،‌از ديگر فعاليتهاي اين شهيد بزرگوار است. وي همچنين براي مقابله با گروههاي مسلح ضد انقلاب در كردستان« تيپ ويژه شهدا» را تشكيل داد و فرماندهي آن را به عهده گرفت.

ناصر پس از يك سال و نيم خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج رفت و به عنوان « مسوول سپاه پاسداران كردستان» منصوب گرديد. پاكسازي مناطق حساسي همچون جاده«‌بانه- سردشت» ، « كامياران»،«‌مريوان»،« تكاب»،‌« صائين دژ»،‌«‌بوكان»،« سد بوكان»، از جمله اقدامات متهورانه او به شمار مي‌رود.

شهيد كاظمي با تمام عشق ، در خدمت مردم محروم بود. در كردستان، درخشيد و چنان شخصيت والايي از خود بروز داد كه مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتي نام« ناصر» را بر كودكانشان برگزيدند و بر اين نام مباهات كردند.

هوشمندي ، بصيرت، شجاعت و قاطعيت ، از ويژگيهاي بارز شهيد ناصر كاظمي بود. كردستان به وجود او مباهات مي‌كرد و در كنار او ،‌احساس تنهايي و غربت نداشت .

اين ميداندار بزرگ جهاد سر انجام در تاريخ 6 شهريور1361،‌در حين پاكسازي محور« پيرانشهر- سردشت»‌، در يكي از روستاها ، بر براق شهادت نشست و كردستان را در سوگ خود نشاند.


منابع:

پايگاه اطلاع‌رساني فرهنگ ايثار و شهادت- نوید شاهد
خبرگزاری فارس

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/1 10:19:48
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید رضا ملکیان

وصیت نامه شهید رضا ملکیان
اي جنايتكاران شرق و غرب! بدانيد كه ما از خون دادن و فدا شدن در راه آرمان‌ها، اسلام و قرآن نمي‌هراسيم؛ زيرا، اين شيوه‌ي رهروان راه حسين بن علي عليه‌السلام است. 

بسم الله الرحمن الرحیم

خدايا! از شهر و ديار خود دور شدم، از پدر و مادرم دور شدم، از اين دنيا دل كندم، آمدم تا جان ناقابلم را در طبق اخلاص ارزاني راهت كه همان رسيدن به سعادت و كمال است كنم. آمده‌ام كه با خون سرخم چراغ خطري باشم براي جنايتكاران و راهنمايي باشم براي نجات انسانيت از ظلمت و فساد به سمت حقّانيت.

اي جنايتكاران شرق و غرب! بدانيد كه ما از خون دادن و فدا شدن در راه آرمان‌ها، اسلام و قرآن نمي‌هراسيم؛ زيرا، اين شيوه‌ي رهروان راه حسين بن علي عليه‌السلام است.

اي برادر و اي خواهر مسلمان كه در تشييع جنازه‌ام حضور داري، مبادا گريه كني و بگويي چرا اين‌قدر جوان كشته مي‌شود. براي اين كه پرچم اسلام به اهتزار در آيد و ما مستضعفان سراسر جهان حاكميت داشته باشيم، بايد خون بدهيم.              

 رضا ملکیان

درباره شهید
اوّلين فرزند خانواده ملکیان در سال1336 در دامغان به دنيا آمد و رضا نام گرفت. تحصيلاتش را تا ديپلم طبيعي ادامه داد. از كودكي رنج و زحمت پدر را که مي‌ديد، براي ياري او در هر كاري شركت مي‌کرد؛ كارگري ساختمان، كانال كني، كار در مرغداري و... در زمان انقلاب براي پخش اعلاميه حضرت امام خميني‌رحمت‌الله عليه به شهرهاي مختلف مثل ساري، گرگان و مشهد سفر مي‌كرد.

در سوم دي هزار و سيصد و پنجاه و هفت از طريق ژاندارمري دامغان به سربازي رفت. سيزدهم مهر هزار و سيصد و پنجاه و نه وارد سپاه شد. هنوز جنگ شروع نشده بود كه به همراه دوستش حسين مجد براي پاكسازي مناطق غرب كشور از وجود ضد انقلاب وارد كرمانشاه شدند. با شروع جنگ به جبهه رفت. در مناطق عملياتي پاوه، نوسود، جوانرود و اورامانات و... حضور پيدا كرده و در عمليات‌ها شركت داشت.

حدود يازده ماه و بيست روز در جبهه‌ها فعاليت داشت و به نترس و دلير بودن شهرت داشت. به او لقب ببر دلير كردستان داده بودند. هر كاري که از دستش برمي‌آمد، انجام مي‌داد. با موتور كار مي‌كرد. تخريب‌چي بود. كار فرماندهي را انجام مي‌داد و حتي كار تداركات را هم به عهده مي‌گرفت. هفتم شهريور هزار و سيصد و شصت و يك در جاده  پيرانشهربه همراه شهید ناصر کاظمی به شهادت رسيد. آن موقع او فرمانده گردان امام حسین (ع) از تیپ ویژه شهدا بود. بدنش در گلزار شهداي دامغان دفن شده است.

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/1 10:0:52
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد عليرضا زارع زاده

وصيت نامه شهيد عليرضا زارع زاده
هرکسی اين راه برود اين راه برای خداست وخدا می خواهد مارا امتحان کند. 
 
بسم الله الرحمن الرحيم

سلام ودرود به رهبر کبير انقلاب و سلام ودرود بر شهيدان راه انقلاب و سلام ودرود برملت شهيد پرور ايران. اينجانب وصيت نامه خودرا شروع می کنم. 
هرکسی اين راه برود اين راه برای خداست وخدا می خواهد مارا امتحان کند. ما بايد امتحان را درست بدهيم. ما نبايد گول مال دنيا بخوريم مابايد فکر آخرت باشيم واگر گول مال دنيا بخوريم ديگر آخرت نداريم وديگرآنجاپول بدرد نمی خورد، فقط ايمان بدرد می خورد. خوش بحال آن کسی که ايمان دارد، نه پدر نه مادر نه فرزند بدرد نمی خورد، فقط ايمان بدرد می خورد پس بايد بخود بياييم تا خدا ما را ببخشد. دنيا بدردمان نمی خورد . واما مادرعزيزم شما رنجها و زحمتها برای من کشيده ای، اين را از شما می خواهم که از من راضی باشيد وپدر عزيزم بخاطر من ناراحتيهای زيادی کشيده ايد که اميدوارم از من راضی باشيد .وای مادرم نسبت به شما خيلی بی احترامی کر ده ام که بايد حتماُ مرا ببخشيد واز برادران وخواهرانم که به آنها بی احترامی کرده ام بايد از من راضی شوند. خدا نگهدار شما باشد . مادرم گريه نکن پدرم گريه نکن افتخار کن 
 

نگارنده : fatehan1 در 1392/6/25 10:55:8
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد

وصیت نامه شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد
نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت.

بسمه تعالی 
استغفرالله ...
(متن عربی دعای مشلول)
من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا امام عصر(عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود می گیرم و از شما می خواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را بطور کامل پذیرفته ام و علت ذکر نکردن فقط به خاطر طولانی شدن وصیت نامه است .
اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله لا حبیب الا هو و اهله و اشهدک یا مولای ان علیا امیرالمومنین حجه و الحسن حجه و علی بن الحسین حجه و محمد بن علی حجه و جعفر بن محمد حجه و موسی بن جعفر حجه و محمد بن علی حجه و الحسن بن علی حجه فاشهدانک حجه الله انتم الاول و الاخر .
الی آخر و سپس سلام بر نائب الامام الخمینی بزرگ و سلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام .
برادران و خواهران در این زمان رحمت خدا به تمامی بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را بر ملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را برای ما فراهم ساخته است و مبادا که غافل باشید . خدایا تو را شکر می کنم که عشق حضرت مهدی ( عج ) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر می کنم که مرا به زیور ایمان آراستی و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهی من بوده اند از خدا برای این بزرگواران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت خمینی بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم. خدایا این بزرگوار را برای مردم شیعه نگهدار باش .
بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد. از یاد او غافل نگردید. دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است . و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم ( وان حال بینی و بینه الموت ) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز، هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و ...
 
( دعا [ی مشلول] را در ابتدا نوشته ام ) .
 


باری برادران می روم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز درآورد چه خوب و نیکوست . و مادر با تو می گویم مادر : از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من فرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانسته ام ادا کنم مرا ببخشید و اما مادر بر گردن تو حقی را می گذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمی دانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجری به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام اهم ولی تاکنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن .
مادر اشک را برچشم تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادمان می کند پس گریستن در این مورد امری است ناشایست . مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سرافراز باش و لباس سرور به تن کن .
شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید .

والسلام.

درباره شهید

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»، فرزند احمد در سال 29/7/1333 در تهران دیده به جهان گشود. وی در سال 26/6/1360در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران در قطعه 24ردیف 95شماره 24 به خاک سپرده شد. نکته ای که این شهید را از سایر همسایگانش در بهشت زهرا متمایز می نماید جمله ای است که بر سنگ مزار او حک شده است:«اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است.»


نگارنده : fatehan1 در 1392/6/30 8:54:40
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علی طلعتی

وصیت نامه شهید علی طلعتی
اینجانب علی طلعتی فرزند محمد جعفر طلعتی ساکن دهستان مرکزی اشکنان چون عزم سفر به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل دارم مصلحت را دراین می بینم که سخنی چند داشته باشم با امت حزب ا… ایران بویژه امت شهید پرور اشکنان.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده هستند و نزد خدای خویش روزی می گیرند.

با سلام و درود فراوان به امام زمان (عج) و سلام بر امام امت این اسطوره تقوا و مقاومت و سلام بر سرور شهیدان حسین (ع) و سلام بر تمامی شهدای به خون خفته صدر اسلام تا کنون بخصوص شهیدان جنگ تحمیلی، اینجانب علی طلعتی فرزند محمد جعفر طلعتی ساکن دهستان مرکزی اشکنان چون عزم سفر به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل دارم مصلحت را دراین می بینم که سخنی چند داشته باشم با امت حزب ا… ایران بویژه امت شهید پرور اشکنان. قبل از هر چیز خدای را سپاسگذارم که به من توفیق خدمت نمودن به اسلام آن هم جهاد با کافران به من عطا نمود آری این دنیای بی وفا که به گفته مولا علی (ع) بی ارزش است و فقط زرق و برگ آن انسانها را به طرف خود می کشد من در این موقعیت حساس و سرنوشت ساز این دنیا را طلاق می دهم و بسوی شهدا می روم و با رزمندگان همدوش و به سوی کربلای معلا رهسپار می گردم پیامم به امت حزب ا… ایران بخصوص امت شهید پرور اشکنان این است که امروز وقت امتحان است و باید این امتحان بزرگ الهی را پشت سر گذاشت، مبادا حسین زمانتان ، پیر جماران را تنها بگذارید گوش به فرمان او باشید و به طرف میادین نبرد رهسپار گردید . دنباله رو خون شهیدان باشید و بدانید که مسئولیت بزرگی بر گردن شما دارند . امروز دگر بار عاشقان عزم سفر می کنند و دل بر خدا می بندند و در معراج خونین به نماز می ایستند و در نماز با معشوق عاشقانه سخن می گویند . مردم حزب ا… و شهید پرور اشکنان گر چه من دورانی از عمر کوتاهم را در زندان سپری کردم ولی چهره ام دگرگون شد و سینه ام مالامال عشق به خدا . پدر و مادر و برادران و خواهران که در ایام زندگی من رنج بسیار کشیدید و سختیها تحمل کردید و باید به بزرگی خودتان مرا ببخشید و حلال کنید که من نتوانستم که لا اقل شمه ای از زحمات شما بخصوص مادر پیرم را جبران کنم ، امیدوارم فردای قیامت بتوانم از شما قدردانی نمایم.

پدر عزیز و مادر پیرم و خواهر و برادرانم برای من خودتان را افسرده و ناراحت نکنید و به یاد مصیبتها و دوران پر ماجرای کربلا و بیاد حسین (ع) این بزرگ مرد تاریخ گریه کنید. که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند مادر و خواهرانم زینب وار باشید و صابر که خداوند با صبرکنندگان است و بدانید که این دنیا جای ماندن نیست و همه باید از اینجا بروند و بسوی آخرت هجرت نمایند.

پدر و مادر و برادر و خواهرانم چنانچه کسانی بودند که برای من حرفی زدند و چیزی گفتند به آنها چیزی نگویید و بگذارید هر چه می خواهند بگویند چون من راضی نیستم کسی از من ناراحت شود . من شهادت و مرگ سرخ و جان دادن در راه خدا را با آغوش باز پذیرفته ام و برای من نعمتی است که در آخرت از آن بهرمند خواهم شد . آنهایی که تا به حال به جبهه نیامده اند برخیزند و به این دانشگاه بزرگ الهی رهسپار گردند و خدا را ، مومنان خدا را در جبهه با چشم دل ببینم از خواب غفلت به در آیید که ناگهان پشیمان خواهید شد. بیایید به میدان نبرد و چون علی (ع) و حسین(ع) پیکار کنید و یزیدان را به زباله دان تاریخ بسپارید . که اسلام و منافع مسلمین در خطر است از نماز دست برندارید و سنگر های عبادی سیاسی نماز جمعه را پر کنید و از اختلافات و دو دستگی دور شوید و قدر یکدیگر را بدانید که این دنیا به شما وفا نخواهد کرد . مرا در گلزار شهدا اشکنان در کنار و نزدیکی قبر شهید عزیز عیسی طلعتی دفن نمایید . از کسانی که در مراسم تشییع جنازه و سومین روز و هفتمین روز و چهلمین روز من شرکت می کنند کمال تشکر و قدردانی را دارم .

والسلام

ارادتمند یک یک شما

علی طلعتی


درباره شهید


شهيد علي طلعتي
تاريخ تولد :19/12/1345
نام پدر :محمد
تاریخ شهادت : 6/3/1367
محل تولد :فارس /اشكنان /
طول مدت حیات :22
محل شهادت :فاو

علي در روز نوزدهم اسفندماه سال 1345 در شهر اشکنان در خانواده‌اي عاشق اهل‌بيت عصمت و طهارت تولد يافت. فضاي مذهبي شهر و حضور در مجالس ديني سبب پايبندي وي به شعاير اسلامي شد. در جريان پيروزي انقلاب به صفوف متّحد مردم پيوست و در خلع‌سلاح پاسگاه ژاندارمري محل فعالانه شرکت کرد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش ادامه داد. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهادت مظلومانه‌ي پسر عمويش "عيسي طلعتي"، او را بسيار متأثر کرد. اندکي بعد به خدمت مقدس سربازي رفت و در حالي که برادرش در جبهه شلمچه مشغول پيکار با دشمن بود، او نيز در فاو به جنگ با دشمن پرداخت. سرانجام پس از حماسه آفريني هاي فراوان، بر اثر بمباران شيميايي دشمن، در فاو در تاريخ 6/3/1367 در سن 22 سالگي شربت شهادت نوشيد و به جمع شهيدان پيوست. 

پیکر مطهر این شهید تاکنون به عنوان جاویدوالاثر به شمار می آمد. بدن پاک او که در زمان شهادتش 22 ساله بوده، پس از گذشت 25 سال از شهادتش با تلاش گروه های تفحص در منطقه فاو (عراق)مورد شناسایی قرار گرفته است.

 

پدر این شهید سال‌ها پیش دارفانی را وداع گفت، اما انگار  چشمان مادر رنج کشیده اش حاضر نبود بدون دیدن حداقل خبر یا آثاری از جوانش بسته شود. امروز این انتظار 25 ساله به پایان و قهرمان فاو، به آغوش خانواده اش بازگشته است.

سرهنگ محمد زایری نژاد فرماندهی ناحیه مقاومت بسیج سپاه لامرد گفت: پیکر پاک شهید علی طلعتی هم اکنون در معراج الشهدای تهران است که عصر پنجشنبه وارد شیراز می‌شود و پس از عبور و استقبال در شهرستانهای مختلف استان، عصر روز شنبه وارد اشکنان می‌شود. و پس از آن شب یکشنبه 6 مهرماه1392  مراسم وداع با شهید با مداحی "حاج مجتبی رمضانی" در اشکنان برگزار و صبح روز یکشنبه 7 مهرماه نیز پیکر پاک شهید بر دستان مردم شهیدپرور اشکنان تشییع و در گلزار شهدای اشکنان به خاک سپرده می شود.

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/6/30 10:52:37
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی

وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی
سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم

 

...چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلا هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد(ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.
حمید احدی

درباره شهید

نگارنده : fatehan1 در 1392/6/31 8:53:9
 
 
 
دوشنبه 19 مرداد 1394  12:40 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها