0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید علیرضا اجلی

وصیت نامه شهید علیرضا اجلی
الهي العفوپروردگارا ترسم از اين است كه آمدنم خالص نباشد ومورد قبول درگاهت نشوم و تنها اميدم عفو و بخشش شما مي باشد 

«بنام الله پاسدار خدمت خون شهيدان»

وصيتنامه پاسدار روسیاه عليرضا اجلي

"ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امراتاً و بل احياء عندربهم يرزقون"

يا الله ، يا محمد، يا فاطمه الزهرا، يا علي، يا حسين، يا حسن. خدايا چگونه وصيت بنويسم در حالي كه سراپا درگناه و معصيت هستم, الهي العفوپروردگارا ترسم از اين است كه آمدنم خالص نباشد ومورد قبول درگاهت نشوم و تنها اميدم عفو و بخشش شما مي باشد خدايا بزگترين آرزويم شهادت در راهت مي باشد كه چون شهادت كمال انسان مي باشد و انسان با شهيد شدن رستگار مي شود وصيتم به تمام اشخاص از هر قشر كه تاز جامعه باشد حفظ وحدت و اتحاد و رفتن به جبهه و پركردن جاي شهدا و برداشتن اسلحه آنهاست ,زيرا كه تمام شهدا با‌آگاهي كامل اين راه را انتخاب كرده اند شما برادران متعهد نيز بايد سلاح از دست افتاده را برداريد و در مبارزه با كفر جهاني از همديگر پيش بگيريد چون كه پيروزي ما برعراق پيروزي اسلام بركفر مي باشد و همه مستضعفين از اين ديدگاه برايران نگاه مي كنند و ما اين جهان ناپايدار و فاني را در راه خدا ترك كرديم واين وظيفه شرعي ما است زيرا مكتب ما حسين است و ما از حسين (ع) شيوه مسلماني و پيكار با دشمنان دين اسلام را آموخته ايم و همانطوري كه حسين(ع) با خون خود اسلام و قرآن را زنده كرد ما نيز به تبعيت از او بايد اسلام و انقلاب را ضمانت نمائيم در خاتمه شعار هميشگي ما : "خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار".

 

وصيتنامه شهيد عليرضا اجلي

بسم الله الرحمن الرحيم

با درود فراوان به رهبر عظيم الشأن ايران امام خميني و با درود و سلام به روان پاك شهداي انقلاب اسلامي ايران و با درود و سلام برخانواده عزيزم كه پسري را در راه دين قران و خدا و با پيكار با استكبار جهاني راهي جبهه نوربرعليه ظلمت كرد و ما نيز به خداست پروردگار جهان در اين راه قرباني اسلام و قران شديم وصيت من به خانواده عزيزم اين است كه شهادت من در راه اسلام شهادتي بود كه من عاشقانه به آن قدم گذاشتم زيرا, كه خداوند بندگان خود را كه با كفاران جنگ مي كنند دوست دارد و كسيكه در راه خدا كشته ميشود تمام گناهاني كه كرده است كه خوشحال باشند كه پسري را در راه قرآن از دست داده اند زيرا كه همه ما خواه و ناخواه از اين دنياي ناپايار وفاني خواهيم رفت و شما نيز پدرومادرم بايد نماز شكربجاآوريد و در ضمن از اينكه 20سال برايم زحمت كشيده ايد تشكر مي كنم و از اينكه نتوانستم براي شما خدمت كنم عذر مي خواهم در ضمن برادران عزيزم ايرج, رضا, بهنام, بهزاد و مهرداد حالا ديگر شما برادر يك شهيد هستيد اميدوارم كاري نكنيد كه مردم با نظري منفي به شما نگاه كنند .   

 والسلام


درباره شهید

شهید علیرضا اجلی

نام پدر : رحیم

تاریخ تولد: 8/8/45

ش.ش: 215

محل صدور:میانه

آخرین مدرک تحصیلی :سوم هنرستان

مدرسه محل تحصیل :هنرستان شهید غفور رییسی

محل شهادت:شلمچه

تاریخ شهادت: 21/10/65

نام عملیات:کربلای5

شغل : محصل






نگارنده : fatehan1 در 1392/7/20 9:59:17
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد احمد ابوالقاسم زاده

وصيت نامه شهيد احمد ابوالقاسم زاده
مادرم! از مرگ من ناراحت نباش وقتیکه من شهید شدم زیاد گریه نکن که ناراحتی شما خوشحالی دشمن است امیدوارم که اگرگریه هم بکنی از روي خوشحالي گريه بكني 

«بسم الله الرحمن الرحيم»

بنام خداوند بخشنده مهربان

بسم رب الشهدا و الحند يقين والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ولا تحسن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .

كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد بلكه زنده هستند  در نزد خداي خود روزي مي خورند «قرآن كريم»

بنام خدايي كه سرانجام بخشيد تا در راه او فدا كنم و به نام خدايي كه مرا عشق به شهادت بخشيد درود برحسين(ع) كه مرا درس شهادت آموخت درود و سلام بريگانه منجي بشريت امام زمان(عج) درود بر رهبر كبير انقلاب امام خميني كه با نور خود جهان اسلام  را منور گردانيده اينك نوبت ما رسيده كه به نداي هلمن ناصرینصرنی امام بزرگوار لبيك گفته و به ياري او بشتابیم انسان مسلمان وقتي  اسلام را در خطر مي بيند جان خود را در برابر اسلام بسيار ناچيز احساس مي كند چرا كه حسيني ها علي اكبرها و قاسم ها و بهشتي ها مدني ها و رجاي ها و با هنرها و مطهري ها در راه اسلام تقديم داشتيم ما كه در برابر آنان قطه اي از دريا هم بحساب نمي آئيم من هم همانند ديگر همرزمان خويش بزگترين خدوت ب اسلام را جهاد و شهادت در راه الله كه نفي همه طاغوتها ميباشد ديدم به همين جهت پا به ميدان مبارزه با كفار گذاشتيم تا از اين خرمن  فيض خوشه ای نصيب خويش كرده باشم و به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت رسيده باشم هميشه دعايم اين بود كه خدا يا مرا از سربازان و سپاهان خودت قرار بده و چه خوب در صف سپاهان او قرار گرفتم و همين افتخار براي من بس كه مرا توفيق داد تا در راه او بجنگم و در نهايت جان خود را فدا كنم و در آخرين لحظاتي كه جان ناقابل خود را تقديم خداوند تبارك و تعالي و اسلام عزيزو رهبر مي نمايم توصيه چند با پدرومادرم و برادرم و خواهرم دارم:

1-  هيچگاه از خط امام دور نشويد که خط امام و خط اسلام و اوليا خاص خداست و هميشه اما را دعا كنيد كه خداوند او را تا انقلاب مهدي(عج) برمسلمين تكيه دارد

2-  وحدت كه رمز پيروزي ما برتمامي مستكبرين و ابرقدرتها بود و خواهد بود رااز ياد نبريد و همواره اين نداي قرآن را به اجرا در آورديد

3-   به تمامي بازماندگان خود توصيه مي كنم كه صبر را پيشينه خود سازيد كه خداوند با صابرين است و اين وعده قراني را همواره برسرزبان داشته باشيد كه مي فرمايد انا الله و انا اليه راجعون ما از خدايم و به سوي او باز مي گرديم

4-  به شما توصيه مي كنم كه قران را بخوانيد و با مفاهيم آن آشنا پيدا كنيد و به فرزندان خود ياد بدهيد كه ابا عبدالله الحسين(ع)با سربریده قران مي خواند

5-   نماز را بپاي داريد و نماز را به جماعت بخوانيد و مسجد يعني سنگر مسلمين را هيچگاه خالي نگذاريد و نماز شب را فراموش نكنيد كه نماز شب پيوند بين انسان مومن و صاحب العصر و الزمان (عج) است

6-     در نماز جمعه و دعاهاي توسل و كميل شركت كنيد تا اينكه مشت محكمي بر دهان منافقين و ياوه گويان زده باشد

7-  به پدر ومادم توصيه مي كنم كه شما افتخار كنيد كه اين امانتي كه بنام فرزند به شما سپرده شده بود اين چنين با زحمت بزرگ كرديد و اين چنين به صاحبش يعني خداوند سبحان تحويل داديد

8-   هيچگاه از ياد نبريد كه همه ما در محضر خداوند تبارك و تعالي هستيم و همه حسابرسي خواهيم شد از زيربار مسوليت شانه خالي نكنيد زيرا همه شما مسئوليد و با رفتن ما مسئوليت شما سنگين تر خواهد شد

9-  مرا ناكام نخوانيد زيرا من به آروزي خودرسيده ام و طبق آيه اي كه ابتدا متذکر شدم شهيدان زنده اند و در نزد خداي خود روي مي خورند اما فقط از ميان شما رفتم

در اين جا چند سخن با تو مادرم دارم. مادرم! از مرگ من ناراحت نباش وقتیکه من شهید شدم زیاد گریه نکن که ناراحتی شما خوشحالی دشمن است امیدوارم که اگرگریه هم بکنی از روي خوشحالي گريه بكني .مادرمرا حلال كن و آن روزهاي شما را اذيت مي كردم مرا ببخش مادر مهربانم نمي دانم كه با چه زباني از تو تشكر كنم كه اينكه پسرت را بزرگ كردي و صاحبش يعني خدا تحويل دادي ديگر حرف با پدرم دارم پدر از مرگ من ناراحت نباشي زيرا من به ديدار حسين بن علي (ع) خواهم رفت حسينی كه چند سال زجرکشید .حسينی كه به من درس شهادت آموخت پدر وقتي كه من شهيد شدم گريه نكن واگر گريه كردي خواهش مي كنم از روي خوشحالي گريه بكني مي داني پدر اگر من شهيد شدم تو كه از خداوند مرا امانت گرفته بودي سالم به خدا تحويل دادي كه اين خوشحالي خداوند و امام زمان خواهد بود پدر مرا حلال كن زيرا فقط حلال است كه انسان را آسوده مي گذارد نمي دانم با چه زباني از شما تشكر كنم پدر در بچه گي به من نماز ياد مي دادي به خدا قسم كه هيچگاه اين را از ياد نخواهم برد در اين جا هم باز از شما تشكر مي كنم كه هميشه به من مي گفتي اخلاق اسلامي داشته باش پدروقتي كه اين كلمه ها را مي نويسم بغضي گلويم را مي گيرد و گريه ام مي آيد

و ديگر عرضي با برادرم دارم برادر از مرگ من ناراحت نباش تو كه پاسدار اسلام هستي و مي دانم كه چه زحمتها كشيده اي و ديگر لازم نمي دانم به شما درباره شهادت من بگويم زيرا مي دانم كه تو هرگز از شهيد شدن من ناراحت نخواهي شد هيچگاه ومعني شهيد را مي داني و مي داني كه به شهيد هرگز گريه نمي كنند چون كه وقتي پسر امام به شهادت رسيد گريه نكرد

و ديگر به شما خواهر عرض دارم كه مي گويم هر چه مي تواني قران بخوان و اخلاق اسلامي را رعايت كن و حجابت را نگه دار زيرا من به بهترين سنگر تو نگه داشتن حجاب شماست اين سخن ا تنها به تو نمي گويم بلكه به خواهران اهالي ميانه مي گويم مي داني اين شعار را يحيي ابوالقاسم زاده روي ديوار نوشته بود و باز هم من مي گويم خواهرم حجاب تو مقدس است وقتي ترا از خون من است و تو اي برادر نگاهت را نگه دار كه  نگاه كردن از گناهان بزرگ است .وقتي با هركس حرف مي زني سعي كن اورا ناراحت نكني و سعي كن كه او را به خودت جذب كني نه دفع

 در اين جا سخن با تو عمويم و عمه ام دارم عمو تو هم مثل پدرم صبر را پيشه خود ساز كه خداوند با صابرين است عمو جان شما را خيلي اذيت كردم اميدوارم كه مرا ببخشي و حلالم كني و تو عمه ام نمي دانم به شما چه بگويم سخنم با شما آنقدر زياد است كه اگر تمام دريا مركب و تمام درختها قلم و تمام آسمان كاغذ باشد نوشته هايم روي آن تمام نمي شود. فقط كلمه اي با تو حرف مي زنم عمه ام اي عمه مهربانم اگر من به شهادت رسيدم ناراحت نباش مي داني چرا چون كه به نزديك شهيدان همچون حسين ها و حسن ها و علي ها و اسماعيل ها و يحيي ها ومرتضی ها خواهم رفت مرگ من بايد افتخار شما باشد تو بايد افتخار كني كه پسر برادرت به شهادت رسيده است

از تو خواهش مي كنم كه مثل زينب وار استقامت كني و صبر را پيشه خود ساز چونكه خداوند با صابرين است

 و عرض ديگر با اهالي ميانه دارم اي اهالي ميانه اگر ازمن بدي یاخطایی دیده اید ... بگویید احمد اشتباه كرده است اي اهالي ميانه مرا حلال كنيد و كسي از من ناراحت است خواهش مي كنم مرا ببشند و من هم اميدوارم كه اگر شما مرا ناراحت كرده بوديد ببخشم چونكه بخشش صفات مومنين است كه كسي در نزد من پول يا چيزي دارد برود از پدرم بگيرد یا مرا حلال كنيد  اي دوستان مرا حلال كنيد برادراني كه درپایگاه هستیدسنگر را خالي مگذاريد كه دشمن آنرا پرمي كند نگهبان انقلاب باشيد برادران عزيز مي دانيد من اين وصيت را موقعي مي نويسم كه  وقتي نمازمان تمام شد گفتند آماده باشيد مي رويم بخداآنقدر خوشحال شدم كه اگر بال داشتم پرواز مي كردم مرا ببخشيد که نتوانستم بقيه حرفم را بزنم 1362/7/9

از جواني به پيري رسيدم          عاقبت كربلا را نديدم

درباره شهید

شهید احمد ابوالقاسم زاده
نام پدر : بایرامعلی
تاریخ تولد : 46/4/21
ش. ش:220
محل صدور: میانه
آخرین مدرک تحصیلی : سوم راهنمایی
محل شهادت : حاج عمران
تاریخ شهادت:62/8/16
نام عملیات : والفجر 2
شغل : محصل

 

 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد يحيي ابوالقاسم زاده

وصيت نامه شهيد يحيي ابوالقاسم زاده
ملتي كه تازه دامادش براي شهادت آماده اند اين ملت از چه چيز خوف دارد. "امام خميني" 

خدايا عنايتي كن كه من در موقع شهادتم مولايم امام عصر(عج) تعالي را ملاقات كنم تا انتظار بسر آيد. با نام خدا ورسول خدا كلامم را شروع مي كنم با سلام برحضرت مهدي(عج) تعالي و نائب برحق او امام خميني و شهيدان گلگون كفن انقلاب انقلاب اسلامي اين انقلاب به الله و اسلام و امام متكي است انقلابي كه پشتيبان آن اسالم است و قرآن دين محمدي باشد و اسامي كه از هابيل تا حسين(ع) و از حسين تا بهشتي و از بهشتي تا شهداي جنگ تحميلي ادامه داشته هيچوقت شكست نخواهد خورد وهمواره پيروز است و در ضمن يك انقلاب وقتي پيروز ميشود كه همه مردم متحد شوند و با وحدت كلمه مشتها را گره كرده ومشت محكمي بر دهن استعمارگران شرق و غرب بزنند و اگر اين امت و مردم رهبري صحيح شوند شكست ناپذير خواهند شد همانطور كه ملت ما ايران با وحدت كلمه و با رهبري صحيح و پيامبر گونه امام به پيش رفت و رژيم طاغوت را برانداخت كه انقلاب اول بود و بعد از آن پاكسازي و غيره كه انقلاب دوم و سوم بود و اميد است اين انقلاب به تمامي جهان صادر شود و تمامي ملتها بفهمد كه ملتي كه با ايمان پيش روند پيروز خواهند شد و اين جهاد اصغر است و به هر مسلماني واجب است. جهاد اكبركه همان مبارزه با نفس است در خود پياده كند و تمامي هواهاي نفساني و شهوات رادر خود خفه كند و بلاخره به عبوديت خدا رسيده باشد وقتي كه يك انسان به عبوديت خدا برسد آن موقع معبود خود را ميبيند و احساس ميكند و اما بايد به اين آيه عمل كنيم كه مي فرمايد

اطيعوالله واطيعوالرسول و الولامرمنكم

بايد مطيع و فرمانبردار رهبر و فرمانده كه همان وارث خداست باشيم و اين است اساس و پايه حكومت ما برادران ما نبايد در شعار هايمان مرگ بر امريكا را زياد ببريم و هيچوقت نبايد دعاي امام از ياد برود و هميشه دعا گوي عمر با عظمت امام باشيد. و نبايد پيروزيهاي مختصرچشم هاي ما را بگيرد و مثل جنگ خيبر خداي ناكرده دست مبارزه برداريم و ميدان را به دشمنان بدهيم و عقيده من اين است كه تا ظلم هست مبارزه هم بايد باشد و اما وصيت من به پدر و مادر و برادر و خواهرانم و امت حزب اله اين است كه هيچ وقت از نماز و عبادت خدادست بر ندارند و همواره پشتيبان ولات فقيه باشند و هميشه گوش به فرمان امام بوده و تعجيل امام زمان را از خدا بخواهند در ضمن از پدر عزيزم معذرت ميخواهم كه وي را ناراحت كردم و درماه رمضان به جبهه اعزام شدم, پدرجان من دردت را درك ميكنم و من ميدانم كه بزگترين پسرتو بودم و تو انتظار داشتي كه روزي دستگير تو باشم و به تو خدمت كنم ولي اين خواست خداست كه من فداي اسلام شوم ولي اين را بدان كه اين خداست كهدستگير تو بوده و خواهد بود و مادر جان اين را با تمام وجودم و از ته قلب مي گويم و عاجزانه از تو ميخواهم كه مراببخشي و شيري كه به من داده اي و زحمتي كه 16 سال برايم كشيدي و زينب وار مرا تربيت كرده اي حلالم كني و از تو ميخواهم كه بعد از شهادتم هيچوقت گريه نكني زيرا گريه تو باعث شادي منافقان خواهد وبد بعد از شهادتم شادي كن و زينب وار حركت كن تا منافقان بدانند كه بااين روحيه مادران و پدران مرگشان فرارسيده است و درآخر از امت حزب الله ميخواهم كه هميشه اين شعار را تكرار كنند.

خدايا, خدايا تا انقلاب مهدي

تو را بجان مهدي خميني را نگهدار

از عمر ما بكاه و برعمر او بيفزاي 

والسلام كوچك شما

يحيي ابوالقاسم زاده 25/4/61

 درباره شهید

شهید یحیی ابوالقاسم زاده
نام پدر :عبدالعلی
تاریخ تولد : 1345
ش .ش:395
محل صدور : میانه
آخرین مدرک تحصیلی :سوم راهنمایی
مدرسه محل تحصیل :بوعلی
شهادت : انفجار مین
محل شهادت : مهاباد
تاریخ شهادت : 31/6/61
شغل :محصل

شهیدیحیی ابوالقاسم زاده در سال 1345در میانه به دنیا آمد .

اوپسر بزرگ خانواده بود .دوران کودکی را پشت سر گذاشت و ودر حالی که در کلاس سوم راهنمایی درس می خواند عازم جبهه شد .شهید بزرگوار در اوایل انقلاب در تظاهرات وراهپیمایی ها شرکت می کرد.

ایشان برای تربیت بچه های محل وصدور انقلاب همراه پسر عمویش در محله کتابخانه ای بنام تاسیس کرد .که بعد از فراغت از درس شب وروزشان را در آنجا می گذراندند . شب ها اعلامیه ها و شعار هارا نصب می کردند . ایشان در نوشتن پلاکارد با حروفدرشت تبحرخاصی داشتند .

این شهید بزرگوار درسال 1360در روستای قرجه و شیخدرآباد نمایشگاهی ایجادکرده بودند تا روحیه معنوی افراد رابالا ببرند.ازدوستان نزدیک شهید میتوان به شهیداسماعیل قره داغی پسر عمویش اکبر ابوالقاسم زاده اشاره کرد . که شهید قره داغی ازدواج و شهادتش یک ماه طول کشید و شش ماه بعداز شهادت دوست صمیمی اش یحیی نیز بهشهادت رسید .یحیی حدودا اوایل شهریور ماه 61  برای آخرین بار به مرخصی آمد تا اینکه شهید به همراه دوستانش که درتپه ای در مهاباد مستقر بودندوبرای بررسی جاده به گشت می روند ودر جاده مین ضد تانک تله ای شدهای را پیدامی کنند که مزدوران دموکرات کارگذاشته بودند مین را به تپه می آورند و درحین خنثی کردن، مین منفجرمی شود و به همراه دوستانش به شهادت می رسند .
 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/20 10:9:17
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد طاهره انصاري

وصيت نامه شهيد طاهره انصاري
خداوند تبارك و تعالى هميشه يار وياور مستضعفان و مسلمانان عزيز مى باشد . چنانچه آنان را به دست مستكبران به شهادت مى رساند بنا به فرموده امام امت شهادت سعادت انسان است و يا اگر آنان را در اين دنيا به پيروزي برساند در هر صورت اينان پيروزند . 

متن وصيت نامه خواهر طاهره انصاري دانش آموزسال چهارم دبيرستان زينبيه

بسم رب الشهدا والصديقين

زندگي همانند درياي بيكران است كه وقتى انسان چشم به جهان فانى مى گشايد هيچ نمى داند. فقط آن چيزى كه مى داند كه از سياهي و دنياى نامفهوم راحت شده است از همه كس و همه چيز جهان خشنود مى شود .واين دنياى خاكى و فانى كم كم در او اثر مى كذارد و هر ديده پاكي را مى كشد و تبديل به كينه ها و بدي ها مى كند .

خداوند تبارك و تعالى هميشه يار وياور مستضعفان و مسلمانان عزيز مى باشد . چنانچه آنان را به دست مستكبران به شهادت مى رساند بنا به فرموده امام امت شهادت سعادت انسان است و يا اگر آنان را در اين دنيا به پيروزي برساند در هر صورت اينان پيروزند . خداوند مى فرمايد كسي كه مرا دوست دارد عاشق من مى شود كسي كه عاشق من شد من عاشق از مى شدم و كسي كه من عاشق اوشدم او را مى كشم . و كسي را كه من او را بكشم ديه اش را مى دهم در صورتي كه من خود ديه او هستم و بهشت را بر او می بخشم.

پس ناگفته پيدا است كه آنان عاشق الله مى شوند مسلمان هستند وقتي كه خداوند آنان را مى كشد ديه شان را مى دهد و بهشت بر ايشان مى بخشند.

در آخر عاجزانه از خداي تبارك و تعالى خواستارم كه من را نيز جزء آن كساني قرار دهد كه عاشق معبود يكتا هستند و جزء آن كساني باشم كه عاشق الهي شده اند و به بهشت رفته اند و نزد خداوند گرامیترين انسانها مى باشند .
 
طاهره انصاري

درباره شهید


نام: طاهره

نام خانوادگي: انصاری

نام پدر: جلال

شماره شناسنامه: 2605

محل صدور: ميانه- روستای ایشلق

تاريخ تولد: 1346

تاريخ شهادت: 1365/11/12

شغل: دانش آموز سال چهارم متوسطه

محل شهادت: آذربايجان شرقي - ميانه- دبیرستان دخترانه زینبیه

شهید طاهره انصاری در سال 46 در روستایی بنام ایشلق در نزدیکی شهرستان میانه به دنیا آمد.

همیشه به فرایض دینی معتقد بود و همیشه با حجاب و متین بود و به ولایت عشق وافر داشت و آرزوی شهادت داشت.

تا اینکه هنگامی که در کلاس چهارم متوسطه درس می خواند به آرزوی دیرینه اش در تاریخ 12 بهمن سال 65 رسید و به خیل شهداء پیوست.

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/20 10:14:25
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهید سید حسن علی امامی

وصيت نامه شهید سید حسن علی امامی
ای انسان مواظب باش ،مواظب باش،مواظب باش ،ای کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتی به گردن داری ،می دانی که ان میز و یا غیره که باید به وسیله اش خدمت بکنی پایه اش کجا قرار دارد،آن پایه روی خون شهدائی که خون عزیزشان را برای برپائی اسلام چه از روحانیون عظیم الشان اسلام قرار دارد.البته این را تصور نکن که صحبت سر مسئولین مملکتی است ،خیر هرگونه مسئولیتی باشد فرق ندارد فقط درجائی کم وزیاد است.



بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(جمعه6)

بگو: ای کسانی که دین یهود دارید! اگر می پندارید که شما اولیای خدایید، نه مردم دیگر; پس اگر راست می گویید تمنّای مرگ کنید.

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ(ملک 2)

همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را امتحان کند که کدامتان نیکوکارترید; و او است عزّتمند و آمرزگار.

بسم الرب الشهدا

به نام الله پاسدار حرمت خون شهداءو بنام آن خدائی که قادر به حیات وموت است وسلام بر پیامبران وائمه معصومین (ع)وسلام بر این امام عزیز و نماینده بحق حضرت مهدی (عج) و این رهبر بیدار و عظیم الشان ما و سلام بر شهدای عزیز اسلام وسلام بر رزمندگان و بندگان صالح و خدمت برادران و خواهرانی که الان دارید پیام مرا می خوانید.

من خجالت میکشم که پیامی از جانب خود بدهم چون رهبر عزیز ما تمام پیامها را داده است ولی خوب حکم بنا به وظیفه خود دیدم که از حرکت خون خیز خود پیامی به جا بگذارم برای کسانی که دنبال روی اسلام عزیز و خون شهدا هستند ،راستی نمی دانم چه بنویسم آخر این دنیای کوچک وفانی خیلی برایم پست و بی ارزش شده است و احساس می کنم که به دورم زنجیری کشیده شده است و سعی میکنم که این زنجیرها را پاره کرده و پرواز کنم،کجا بروم ،نمی دانم چون خدای متعال فرمود شما هیچوقت نمی توانید دنیای برزخ و قیامت را وصف کنید فقط این قدر می توانم تصور کنم که در آنجائی که شوقش را دارم دوستان خوبی هستند و درآنجا چه لذتی بالاتر از این که انسان در نزد خدای متعال و رحمان روزی بخورد و مرا نزد پیامبران وامامان (ع) و شخصیتهای بزرگ الهی و درنزد شهدای زنده  هم صحبت شود.

* شوق پرواز

شوق عجیبی دارم و بیزارم از این دنیا و درانتظار آن هستم که این زنجیر جهنمی را که به دورم است پاره کرده و آزاد شوم و پاره کردن آن زنجیر مخوف همان پاره کردن نفس اماره وخواهش های نفسانی وشیطانی است و فقط کسانی می توانند آن زنجیر را پاره کنند که لگد روی هوس های خود گذاشته و به دستورات پیامبران وامامان معصوم (ع) ورهبران الهی گوش به فرمان بوده وخود را خلاص کنند جز این امکان ندارد وشهید انشاءالله که این زنجیر را زودتر پاره میکند و از تمام انسانهای عصر خود جلو می افتد.

 * اندرزهائی برای تمام دوران ها

ای انسان ،علاقه به دنیا و به زن وبچه و به زندگی و خانه وکاشانه و خوردن وخوابیدن واز این قبیل چیزها خوب هست به یک شرط و آن شرط این است که علاقه به خدا و اهل بیت اطهار(ع)بالای همه این علاقه ها قرار گیرد،اگر این نباشد وای برتو.

ای انسان که بدبخت وبیچاره شدی ،چه به این دنیا علاقه ببندی و چه این که انسانی بدبخت و گوشه گیر شوی،هر دو خطرناک است فقط باید زندگی ات مطابق با دستورات خدا واهل بیت اطهار(ع)باشد جز این دنبال راهی نرو که اصلاً راهی نیست.

ای انسان سفارش ات می کنم به تقوا و پرهیزکاری و خودسازی درونی خود وتهذیب نفس که سر منشاء همه ی بدی ها وخوبی ها  همان نفس است که می تواند هم ذلیلت کند و هم تو را به سوی عرش اعلی ببرد وبا ارزشت کند.

ای انسان مومن  ومتقی بدان که برای یک انسان مومن وآگاه به زمان از یک نظر برای او رژیم امریکائی و غیره و یا رژیم عزیز جمهوری اسلامی فرقی نمی کند، البته از هیچ جهاتی قابل مقایسه نیست ،اصلاً ولی فقط از یک جهت صحبت می کنم و ان این که در رژیم آمریکائی یک فرد مومن و آگاه باید زجر بکشد و کار کند برای برپائی اسلام عزیز و همچنین در زمان جمهوری اسلامی از دست عمال بیگانه باید زجر بکشد و تهمت وافترا بخورد و یک نمونه خیلی روشن و زنده برای ما برادر شهید زنده عزیزمان آیت الله بهشتی رحمه الله علیه بود که حجت را برما تمام کرد و امام عزیزمان هم خوب درباره ایشان سخن گفت.

 

ای انسان مواظب باش ،مواظب باش،مواظب باش ،ای کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتی به گردن داری ،می دانی که ان میز و یا غیره که باید به وسیله اش خدمت بکنی پایه اش کجا قرار دارد،آن پایه روی خون شهدائی که خون عزیزشان را برای برپائی اسلام چه از روحانیون عظیم الشان اسلام قرار دارد.البته این را تصور نکن که صحبت سر مسئولین مملکتی است ،خیر هرگونه مسئولیتی باشد فرق ندارد فقط درجائی کم وزیاد است.

 

* خلعت مقدس پاسداری

برای سپاه زحمت بکشید و چه زیبا فرمود امام عزیز که ((سپاه نور چشم من است)) و ((نظرم در مورد سپاه  هیچ وقت برنمی گردد))و یا فرمود که ((ای کاش من هم یک پاسدار بودم)) ای خوش به حال کسانی که به خدمت سپاه در آمدند و چه زیبا انتخابی برای من بود که این لباس سبز سپاه و با آن گل روی لباس که همان آرم مقدس می باشد،به عنوان لباس دامادی انتخاب کردم و انشاءالله که این لباس زیبا کفن من خواهد بود و من به خدمت سپاه اسلام درآمدم  که تا بتوانم یک سرباز خوب برای امام عزیز باشم و بگویم که مطیع رهبر هستم بدون چون وچرا و بدون تحلیل کردن از فرمانش ،مطیع محض او هستم و گوش به فرمانش می باشم.بگوید تمام اموالت را بده بدون توجیه کردن و تحلیل کردن همه را می دهم ،بگوید،فرزندنت را بده می دهم ،بگوید جانت را بده این که سهل است اگر صدها جان داشته باشم می دهم ،انشاءالله،چون که قطره قطره خونم وهر نفسی که می کشم همه فریاد می زنند خمینی جان گوش به فرمانیم.

 
* بایسته های کار تشکیلاتی

ای انسان، اگر میخواهی در یک نظام تشکیلاتی ایران و یا جهان وارد شوی و کار بکنی این را بدان که اول باید در درون خود یک تشکیلات داشته باشی و عملت منظم باشد ،باید نمازت موقع داشته باشد، بایدخواندن قران ودع موقع داشته باشد،باید مطالعه عقیدتی و یا سیاسی داشته باشد ،باید خوردن وخوابیدن موقع داشته باشد،باید استراحت وتفریح موقع داشته باشد.

ای برادران وخواهران ،حجت برشما تمام شد،اگر رنج و مشکلات زیادی می کشید به امام عزیز که تمام آنها را می کشد نگاه کنیدو خود را فراموش کنیدو اگر تهمت وافترا می خورید یک نظری به آیت الله مظلوم بهشتی بکنید.

 
 * توصیه ای برای تشکیلات بسیج


هیچ وقت جنگ را از یاد نبرید  که امام عزیز گفت فعلا مشکلات ما و مبارزه ما با تمام کفرهای شیطانی بر سرهمین جنگ اشت که انشاءالله به نفع اسلام تمام می شود،و همانطور که امام فرمود ما باید یک ارتش 20میلیونی داشته باشیم و اگر یک ارتش 20میلیونی مکتبی وجنگی داشته باشیم ،دیگر کسی قادر نیست به اسلام نظری سوءداشته باشد و به هرکس که در سطح ایران این مسئولیت سمگین را به عهده دارد التماس می کنم که خالصانه و با کار کردن شبانه روزی خود این وظیفه الهی را به اتمام برساندو همچنین به برادران این ارتش 20میلیونی بگویم ،سعی کنید هر چه میتوانید سطح مطالعات خود را بالا ببرید و ایمان خود را قوی کنید و متون جنگی را یاد بگیرید،شما خیال نکنید که تا آخر یک بسیجی و یک تیرانداز ساده هستید ،نه وقتی اسلام به جهان صادر شد شما 20میلیون باید 200میلیون مردم را سازماندهی کنید چه بخواهی ،چه نخواهی این مسئولیت گردنت می افتد،پس تا دیر نشده خود را آماده کن وفرصت را از دست نده.

 

* وصیت آخر

پدرو مادر عزیزم از شما تشکر می کنم به خاطر زحمات و محبتهائی که به من کردید،مبادا ذره ای احساس ناراحتی کنید.خدا این لطف را در حق شما کرد که به وسیله جان من با شما معامله نمود،قدردانی از لطف خدا بکنید و صبور باشید که دیدار ما در قیامت خواهد بود.

همسر مهربانم که بسیار از او قدر دانی میکنم و مگویم ای همسر مهربانم به پاس این زحمات ها انشاءالله که خدا به تو عوض و اجر و پاداش و بالای آنها که بهشت است نصیب تو سازد ،هیچ وقت فراموشت نمی کنم.

در پایان بگویم از همه کسانی که برخورد داشتم و دارم طلب عفو و رضایت می نمایم که هرگونه بدی و یا هر عمل ناشایستی از ما دیدند حلال کنند.

والسلام-62/6/10

سیدحسن علی امامی

درباره شهید

ضیافتی که حضرت زهرا(س) برای یک شهید ترتیب داد
 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/20 12:6:58
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید غلامرضا حطم

وصیتنامه شهید غلامرضا حطم
پروردگارا مرگم را شهادت و زندگیم را قدم گذاشتن در راه شهیدان قرار بده. 
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذین لفى خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
 
دفتر قلبم را باز مى‌کنم و بر اول برگش نام تو را مى‌نویسم و سخنم را با نام تو آغاز مى‌کنم. اى، آفریننده جهان هستى و اى قادر متعال اى کسى که همه قدرتها در ید قدرت توست. اى درهم شکننده ستمگران و یارى دهنده مظلومان اى محبوب دلهاى شکسته به تو پناه مى‌آوریم چه گناهان و چه معصیت‌ها که در پیشگاهت مرتکب شده‌ام پروردگارا در محضرت به کدامین گناهم اعتراف کنم که خود ناظر به تمام اعمالم بوده‌اى.
پروردگارا مى‌دانم که گناهانم آنقدر بزرگ است که قابل بخشش نیست و اما این را هم مى‌دانم که تو آنقدر کریمى و رحیمى که هر که را بخواهى عفو میکنى و من نیز امید به عفو و گذشت تو دارم. پروردگارا با عدالت با من رفتار مکن بلکه با عفو و بخشش با من رفتارکن.
پروردگارا مرا در راهى که قدم گذاشته‌ام ثابت قدم و استوار بگردان پروردگارا.
اى معبود من اى امید آرزوى من آرزوهایم این است که در دنیا زیارت حسین ابن على(ع) و در آخرت شفاعت امام حسین(ع) را نصیبم گردان.
پروردگارا مرگم را شهادت و زندگیم را قدم گذاشتن در راه شهیدان قرار بده.
پروردگارا امام را امت را تا انقلاب حضرت ولى عصر(عج) حفظ بگردان و امت امام را توفیق پیروى از امام عطا بفرما.
خطاب به دوستان: نصیحت برادر کوچکتان را عمل کنید همیشه بیاد خدا باشید و پیرو خط امام مسجد را ترک نکنید و جلسات قرائت قرآن را همیشه برگزار کنید.
خطاب به پدر و مادرم: مى‌دانم که از بدو تولدم تا به حال غیر از ناراحتى و درد سر چیزى برایتان نداشته‌ام مادر عزیزم مى‌دانم که در زندگى مصیبت‌هاى زیادى را دیده‌اى و این بار فراق من نیز برایت مشکل خواهد بود ولى صبر را پیشه خود کن که خدا با صابران است.
و اما پدر عزیزم مى‌دانم که تو نیز چون مادرم در زندگیت مصیبت‌هاى زیادى را دیده‌اى ولى همیشه دیده‌ام که از همه صابرتر بوده‌اى این بار نیز صبر داشته باش.
برادران و خواهران عزیزم پدر و مادرم را دلدارى دهید و امید به خدا داشته باشید همچنین به خواهر بزرگم و فرزندانش بسیار سر بزنید و مواظب آنها باشید. دیگر عرضى ندارم بجز سلامتى همگى شما.
والسلام بنده کوچک خدا غلام‌رضا حطم ۲۵/۱۲/۶۶ ساعت ۵۰/۱۰

درباره شهید 

برادر غلامرضا در تاريخ اول فروردين ماه سال 1347 در خانواده اي متدين و رنجديده چشم به جهان گشود و از همان كودكي تحت تعليم پدر بزرگوار و برادران خود قرار گرفت و دستورات و احكام اسلامي را در حداقل زمان ممكن فرا مي گرفت .

دوران تحصيلات دبستاني را با موفقيت كامل پشت سر گذاشت و پس از آن وارد دوران راهنمايي شد . در اين دوران تحصيل بود كه انقلاب شكوهمند اسلامي جوشش خود را آغاز كرد و غلامرضا با وجود سن كم در بيشتر برنامه ها شركت فعال داشت او فرزند جلسه و قرآن بود و از همان كودكي به جلسه قرائت قرآن مسجد نجفيه روي آورد و يكي از اعضاي فعال اين جلسه بود وي به واسطه اخلاق نيكويي كه داشت دوستان خود  را كه همان فرزندان مسجد و جلسه بودند مورد توجه قرار داد . غلامرضا دوران دبيرستان خود را در هنرستان شهيد مظلوم بهشتي در رشته برق آغاز كرد و در اين رشته بسيار علاقه از خويش نشان داد و توانست با موفقيت كامل اين دوران را به پايان برساند وي در طول درس خواندن براي گذران زندگي با استفاده از تجربه هاي قبلي و درسي خود برقكاري در منـازل را به تنهايي انجام مي داد .  غلامرضا از انجايي كه علاقه زيادي به دوستان خود داشت در كارهايي كه دوستان به او مي گفتند تا انجام كامل آن دست برنمي كشيد . وي عاشق اباعبدالله بود و از اين رو بود كه در روزهاي عاشورا و تاسوعاي حسيني و در مراسم دهه خونين عاشورا در مجالس و عزاداري مولايش كه او را اسوه خود قرار داده بود شركت فعال و بي دريغ داشت .

غلامرضا پس از سه بار شركت در جبهه هاي نبرد از آنجايي كه عاشق امام و جبهه بود با وجود اينكه در كنكور دانشگاه امام حسين (ع) سپاه پاسداران و دانشگاه نيروي دريايي با موفقيت رتبه اي بالا بدست آورده بود اما شركت در جبهه را مسئوليتي مي دانست كه هيچ گاه آن را بر زمين نگذاشته بود و حال نيز دانشگاه را رها كرد و در تاريخ 5/12/66 به جبهه هاي نبرد اعزام شد و براي چندمين بار به گردان حماسه ساز بلال لشكر 7 وليعصر (عج) رفت و به ارتفاعات صعب العبور غرب ميهن اسلامي اعزام شد و اين زماني بود كه عمليات پيروزمندانه والفجر 10 شروع شده بود و در آن شب كه ستاره هاي آسمان شاهد حماسه هاي فرزندان غيور اين ملت بودند غلامرضا نيز بر دشمنان بعثي شجاعانه يورش مي آورد و سرانجام در صبح روز چهارم فروردين 1367 در ارتفاعات ريشن براي برپايي جمهوري اسلامي در كشور مظلوم عراق هدف اصابت گلوله كفار بعثي قرار گرفت و روح پرفتوحش به آسمانها پر كشيد .

روانش شاد و راهش پررهرو باد


نگارنده : fatehan1 در 1392/7/21 11:24:59
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید علیرضا حویزی

وصیتنامه شهید علیرضا حویزی
و اما چند کلامى براى امت حزب‌الله و دوستان، رفقاء، برادران. خدا را سرلوحه زندگى خویش قرار دهید و هر کارى را که مى‌خواهید انجام دهید رضاى خدا را در نظر بگیرید. 

بسم الله الرحمن الرحیم
و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین. سوره بقره آیه ۱۹۰
در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنى شما برخیزند جهاد کنید و لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد. با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینى و شهیدان از صدر اسلام تا حال و با سلام به امت شهیدپرور ایران. شهادت کمال انسان است و ملتى که شهادت دارد اسارت ندارد. (امام خمینى)
خدا را سپاس مى‌کنم که مرا در این برهه از زمان آفرید و هدایتم کرد که در راه او جهاد کنم و لباس رزم پوشم و آن تکلیف و مسئولیتى که بر عهده ماست بتوانیم ان‌شاء الله بنحو احسن انجام دهیم شاید که مورد قبول خداوند قرار گیرد و ما را به بندگى خودش قبول کند و قلم عفو بر گناهان ما بکشد و بر بدن ضعیف رحم کند زیرا که در برابر آتش عذاب او ما را تحمل نیست خداوندا ما جز تو پناهى نداریم و در هنگام غربت و تنهایى به که روى مى‌آوریم و از که کمک و یارى بخواهیم خداوندا تو خود وعده داده‌اى که هر بنده‌اى یارى دین را کند بخاطر من سختیها و مصائب را تحمل نماید و از من یارى بخواهد او را یارى خواهم کرد خدایا ما در شب عملیات به امید تو به خط دشمن مى‌زنیم خدایا تو پیروزمان بگردان.

و اما چند کلامى براى امت حزب‌الله و دوستان، رفقاء، برادران. خدا را سرلوحه زندگى خویش قرار دهید و هر کارى را که مى‌خواهید انجام دهید رضاى خدا را در نظر بگیرید روابط را با همدیگر مستحکم کنید به خانواده‌هاى شهداء سرکشى کنید که این شهیدان بر گردن ما حق دارند و ما هم باید راه آنها را دنبال کنیم تا شاید مورد رحمت خداوند قرار گیریم جلسات قرآن را گرم بگیرید به نماز جمعه و دعاى کمیل بروید و ما را در آنجا یاد کنید که هر چه دارید از آنهاست و به جبهه‌هاى نور قدم بردارید زیرا در آنجاست که انسان نشانه‌ها و رحمت خدا را با چشم دل مى‌بیند و پى به عزمت او مى‌برد و سنگرهاى مدارس و دانشگاه را پر کنید و براى خدا و خدمت به مملکت و مردم خود درس بخوانید و به آن منحرفان و از خدا بى‌خبران اجازه ندهید که به دانشگاهها راه یابند و آخر در خدمت بیگانگان قرار گیرند همیشه در صحنه باشید و گوش به فرمان امام باشید و قدر او را بدانید که اگر روحانیت نبود خدا مى‌داند که این اجنبیان چه بر سر ما مى‌آوردند و اسلام را براى همیشه نابود مى‌کردند. و سخنى چند با خانواده عزیز خانواده‌اى که برایم زحمات فراوان کشیدند تا مرا به این سن و سال رساندند و مى‌دانم که از دست دادن فرزندتان براى شما مشکل است ولى بدانید که من امانتى بودم در نزد شما و دنیا منزلگاه موقتى است و عاقبت همه بسوى او رجوع مى‌کنیم که انا لله و انا الیه راجعون. پدر جان از تو مى‌خواهم همچون گذشته با کمال شجاعت و شهامت در مقابل مصائب صبرى حسینى داشته باشى و پیامت را به گوش مردم برسانى و بدان که مسئولیت تو سنگین است و مردم به دید دیگرى به تو نگاه مى‌کنند زیرا که تو پدر شهیدى. و اما تو اى مادر مهربانم: اى که قلم در وصف تو یاراى نوشتن ندارد از تو مى‌خواهم همچون مادرانى باشى که در جنگهاى صدر اسلام وقتى سر فرزندش را برایش آوردند آن را به طرف آنها پرتاب کرد و گفت من چیزى را که در راه خدا داده‌ام پس نمى‌گیرم و بدان که تو اجرى عظیم در نزد خدا دارى و از خدا مى‌خواهم که براى تو صبر و استقامت عطا کند و اما شما برادران بخصوص داداش بزرگم از شما مى‌خواهم که در خط امام باشید و نمازهایتان را به موقع بخوانید و تو برادر کوچکم محمد به تو توصیه مى‌کنم که جلسه قرآن و نماز جمعه و دیگر فعالیتهاى خود را ادامه دهى و دنباله‌رو راه شهیدان باشى و وصیت من به شما خواهرانم این است که همچون زینب‌کبرى آن شیرزن میدان کربلا و آن مظهر عصمت و طهارت را الگوى خود قرار دهید و عفت و پاکدامنى خود را حفظ کنید و در دامان پاکتان فرزندانى تربیت کنید که براى مملکت اسلامى مفید باشند و در خدمت اسلام باشند و در بپا داشتن نماز سهل‌انگارى نکنند زیرا که نماز سنبل و سلاح ما مسلمین است. سلامم را به کلیه اقوام و آشنایان برسانید و از آنها درخواست حلالیت برایم بنمایید خداوند ان‌شاء الله همه ما را جزو بندگان خالص خود قرار دهد و او را به پهلوى شکسته زهرا(ص) قسم مى‌دهم که قلم عفو بر سر تمام گناهان ما بکشد در پایان از تمامى شما التماس دعا دارم و من هم به نوبه خود دعاگوى شما هستم. ضمنا مقدارى پول در بانک دارم که خمس آن را جدا کنید و بقیه را خیرات کنید و مرا در شهیدآباد به خاک بسپارید. چند بیت شعرى است که تقدیم حضورتان مى‌کنم.
 
اى دل بیا که تا بخدا التجا کنیم         وین درد خویش را ز در او دوا کنیم
امید بگسلیم ز بیگانگان تمام           زین پس دگر معامله با آشنا کنیم
سر در نهیم در ره هرچه باد باد     تن در دهیم هرچه رسد مرحبا کنیم
 
والسلام حمید حویزى

 

   
درباره شهید

نام و نام خانوادگی: علیرضا حویزی
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: ۱۳۴۹
تاریخ شهادت:۱۳۶۴
محل تولد: دزفول
محل شهادت: فاو
 


نگارنده : fatehan1 در 1392/7/21 11:34:22
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید علی رضا حیدری

وصیتنامه شهید علی رضا حیدری
الآن که در جبهۀ حق علیه باطل هستم و با دشمنان اسلام می جنگم و هر موقع امکان کشته شدن من است به رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و ملت شهید پرور و پدر و برادران و خواهران خویشان ، همسادگان ،دوستان و رفیقان خود سلام می رسانم . 

 
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشایشگر مهربان
ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد . امام خمینی

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیةً نادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ( فجر نفس آرمیده باز گرد به سوی پروردگارت خوشنود پسندیده پس داخل شو در بندگانم و داخل شود در بهشتم .

الآن که در جبهۀ حق علیه باطل هستم و با دشمنان اسلام می جنگم و هر موقع امکان کشته شدن من است به رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و ملت شهید پرور و پدر و برادران و خواهران خویشان ، همسادگان ،دوستان و رفیقان خود سلام می رسانم .

سلام علیکم :
 
درود بر رهبر کبیر انقلاب ، ابراهیم زمان ، صد مستکبران بت شکن امام خمینی که ۱۵ سال به به دست شاه و اموال او به تبعد رفت و از این کشور به آن کشور و از آن کشور به این کشور تا آخر آمد که ملتی که سالهای سال در خواب غفلت فرو رفته بود و بهترین جوانان و بهترین مغزهای آن به دست ساواک شاه جلاد به شهادت رسیدند آمد و با سخنرانی هایی که کرد و با اطلاعیه هایی که به شهرها پخش کرد و با فدواهایی که به مردم غیود مسلمان داد تا به خیابانها بریزید و بر علیه جلادان شعار دهند و کاخهای ستمگران را نابود سازند درود می فرستم  و حال که دارم وصتینامۀ خود را به شور و شوق و با عشق شهادت نویسم و امید آن دارم که هر چه زودتر این صدامیان کافر و امریکائی را نابود سازیم و هر چه زودتر نماز جماعت را در کربلا در کنار قبر حسین به امامت امام بزرگوارمان قرائت کنیم . و تنها وصیتی که به امت انقلابی و شهید پرور ایران دارم این است که راه امام امت این جرسومۀ زمان یاور مستضعفان را بروند و او را تنها نگذارند که خدای نکرده دشمن سوء استفاده بکند .
 
و تنها وصیتی که به خانوادۀ مهربانم دارم این است که اگر من کشته شدم در مرگ خونبارم گریه نکنند زیرا صبرو بردباری شما باعث شکست دشمن میشود که قرآن کریم میفرماید ( من صارع الحق صرعه ) هر کس در برابر حق در آویزد حق او را به خاک افکند و تنها وصیتی که به برادران بسیج دارم این است که بسیج را خالی نگذارند و امید آن است که بتوانند راه شهیدان را ادامه دهند و سلاح ایشان را بر گیرند و تا آخرین قطۀ خون خود از این آب و خاک و میهن عزیزمان ایران دفاع کنیم . و من امید این را دارم که با پیروی آن کامل نهائی بر کردم و یا انیکه اگر سعات شهادت را داشته باشیم به پهلوی برادران شهیدمان قاسمی ، سگوند و عباسی و . . . .
که با خون خود درخت آزادی را سیراب کردند بروم و از خدای متعال امیدوارم که این ملت مردم و مستضعف را از زیر دست این مزدوران آزاد سازد و باز هم امام بزرگوارمان را در پناه خود محفوظ نگه دارد .
اینشا الله
مرگ با عزت اگر خونین است                        بهتر از زندگی ننگین است
علی رضا حیدری فرزند قربان

درباره شهید
نام و نام خانوادگی: علی رضا حیدری
نام پدر: قربان
تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۰۶/۰۳

تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۰۲/۱۸
محل تولد:دزفول
محل شهادت: خوزستان

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/22 10:45:9
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمدباقر خاتمی فر

وصیت نامه شهید محمدباقر خاتمی فر
ما باید به وصیت نامه‌هاى این جوانان پایبند باشیم این وصیت‌ها سند خون این جوانان است و ما نباید بگذاریم پایمال شوند باید راه آنها را ادامه بدهیم تا بتوانیم نام محمد رسول الله را بر تمام جان طنین افکنیم 
بسم الله الرحمن الرحیم

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا و الله علیه من قضى تحبه و منهک من ینتظروا و ما بدلوا تبدیلا.

سلام بر مهدى، سلام بر رهبر انقلاب اسلامى و سلام بر شهیدان و سلام بر خانواده عزیز و دوستان و آشنایان، امیدوارم که حالتان خوب باشد. من این راه را که انتخاب کرده‌ام با آگاهى کامل است این راهى است که حسین(ع) با آن همه سختى پیموده است و ما هم باید از رهبر خود این درس را بیاموزیم، این راه خیلى جوان و نوجوان از ما گرفته ولى چه باید کرد اسلام است و به این خونها احتیاج دارد و باید این خونها ریخته شود تا این درخت تنومند اسلام آبیارى شود و من هم میروم تا خون ناچیز خود را فداى خدا و قرآن بکنم تا به جهانیان بفهمانم که معیار ملت مظلوم ایران این نیست که شکم خود را سیر کنیم و بفکر دیگران نباشیم نه ما این خونهایمان را خواهیم ریخت تا بتوانیم این سپاهان دردمند را که هر کجاى جهان هستند نجات بدهیم ما باید به وصیت نامه‌هاى این جوانان پایبند باشیم این وصیت‌ها سند خون این جوانان است و ما نباید بگذاریم پایمال شوند باید راه آنها را ادامه بدهیم تا بتوانیم نام محمد رسول الله را بر تمام جان طنین افکنیم راه آنها مبارزه با شرک و کفر جهانى است و صدور انقلاب اسلامى. 
برادرانم !
امام را تنها نگذارید تا نور خدا از این مملکت خاموش نشود، مانند یاران حسین(ع) نباشید که او را در صحراى کربلا تنها گذاشتند و در غربت بدن او را قطعه قطعه کردند و مى‌دانم که ملت شریف ایران هرگز این کار را نخواهند کرد و از ولایت فقیه و روحانیت پشتیبانى کنید ولایت فقیه بازوى اسلام است و باید این بازو را محکم داشته باشید تا صدمه‌اى به اسلام نرسد. راه شهیدان را ادامه بدهید ، شهیدانى که امیدوار بودند این مزدور این را از سرزمین اسلامى خود بیرون کنند و کشور عراق را از زیر دست این جنایت بزرگ آمریکا و صدام تکرینى نجات دهند و براى اولین بار که شده به زیارت حرم امام حسین(ع) بروند. ولى خدا مصلحت دیده که آنها شهید شوند و این بار سنگین را ما انجام دهیم. آرى این راه خیلى خطرناک است این راه خون مى‌خواهد این راه خون حسین(ع) را گرفته است پس خون ما دیگر ارزش ندارد ولى در برابر خداوند وعده بهشت را به مومن مى‌دهد و اینجاست که شهید بهشتى فرمود بهشت را به بهاء مى‌دهند نه بهاء نه آرى بهاء، بهاى آن خون است خون سرخ به سرخى عناب و ما هم آماده هستیم و امیدوارم که خداوند این توفیق الهى را به ما عنایت بفرماید. همانطورى که تعدادى از دوستان بسیار عزیزم را از دست داده‌ام مگر انسان چقدر باید در این دنیا زندگى کند چه امروز بمیرم. ولى چکار باید کرد جنگ اسلام و کفر است اگر ادعا مى‌کنیم ما یاران حسین(ع) هستیم پس باید رفت باید جان داد ولى در مورد خود اگر لیاقت آن را داشتم که من یکى از سربازان شهید امام خمینى باشم چه بهتر از این و مى‌خواهم به شما بگویم هیچ غمگین نباشید که مرگ حق است.
 
الذین اذا اصابتهم مصیبته قالوا انا لله و انا الیه راجعون.
 
امیدوارم با همدیگر باشید و اتحاد خود را حفظ کنید و هر موقع از همدیگر ناراحت شدید به شهید آباد بروید و بفکر آخرت خودتان باشید و اطاعت از ولایت فقیه را سر لوحه خود قرار دهید، اما در مرگم نمى‌گویم گریه نکنید براى اینکه جوانى را از دست داده‌اید و گریه هم دارد ولى این گریه باید براى امام حسین(ع) باشد امام حسین سرور و رهبر من است او این راه را به من آموخته است.
 
اما سخنى کوتاه با پدر و خواهرانم و برادرانم شما براى من بسیار خدمت کرده‌اید ولى در برابر همه خدمت نتوانستم بیش از این از شما تشکر کنم ولى امیدوارم شهادتم براى شما سند افتخارى در دنیا و پشتیبان و شفیعى در آخرت باشد. توفیق شما را از خداوند بزرگ خواهانم.
والسلام – خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار
محمدباقر خاتمى‌فر هیهات من الذله

 

 درباره شهید

نام و نام خانوادگی: محمدباقر خاتمی فر
نام پدر: غلامحسین
تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۰۸/۱۵
تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۰۲/۲۲
محل تولد:دزفول
محل شهادت: دزفول

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/22 10:48:10
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قسمتی از وصیت نامه شهید مجید محمودی

قسمتی از وصیت نامه شهید مجید محمودی
هر چه بگویم باید از خودم بگویم  و احساس حقارت اجازه کوچکترین وصیتی در امور مسلمین  را به من نمی دهد  اما شما ملت  عزیز با رگ و پوستتان  از ولایت فقیه حمایت کنید خود را به خدا بسپارید  

بسم الله الرحمن الرحیم

حکم جهاد برای شما مقرر گردیده و حال آنکه شما ناگوار و مکروه  است لیکن چه بسیار شود چیزی را شما ناگوار شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده و چه بسیار شود که دوستدار چیزی هستید و در واقع شر فساد شما در آن است و خداوند به مصالح امور دانا ست و شما نادانید . 
سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۶
 
خوشا آنانکه با اثبات  ایمان زدنیا بساط خویش برچیدند و رفتند
نگردیدند هرگزگرد  باطل ، حقیقت را پسندیدند و رفتند
 
ای خدای بزرگ ، سپاس تو را که به ما حیات بخشیدی و حضرت محمد (ص) و ائمه معصومین را فرستادی برای هدایت  به سوی خودت بارالها شکر گزارم که مرا در زمانی و مکانی آفریدی  که حکومتش حکومت توست و جامعه ایران به رهبری پیامبر گونه امام خمینی تصمیم گرفته است که امر تو را گردن نهد  بار خدایا  یا امام را حفظ فرما و انقلاب ما را تداوم بخش حال که به یاری پروردگار  متعال موفق به واگذار  کردن دنیای دون به اهلش  شده و از مادیات  به معنویت پیوسته ام احساس سبک شدن بار گناهانم مرا آسوده  خاطر کرده است  باری ای خدای بزرگ گناهان مرا ببخش  ای خدا تو خود می دانی  من هدفی  به غیر از خدمت به اسلام و مسلمین نداشته ام اما اگر در این حین لغزشهائی داشته ام مرا عفو نما.
 
هر چه بگویم باید از خودم بگویم  و احساس حقارت اجازه کوچکترین وصیتی در امور مسلمین  را به من نمی دهد  اما شما ملت  عزیز با رگ و پوستتان  از ولایت فقیه حمایت کنید خود را به خدا بسپارید  که نصر خداوندی نزدیک است  و خوب بیندیشید که تابع این دنیای  فانی و هواهای نفسانی نشوید  و لحظه ای به اجداد  خود بیندیشید  که چه برای گذارده اند پس فقط  تسلیم  امر الهی باشید  و لاغیر و بدانید که آنچه ما را پیروز کرده  و خواهد کرد  معنویت  بوده است  پس دین خود را برای دنیا نفروشید  و به خدا توجه داشته باشید  تا او نیز شما را در یابد  آنچه که برای شما خواهد ماند  همین دعاها  و نمازهای  خلوصانه و نماز شبها  و شرکت  در مراسم مذهبی  است و بیشتر  به این مسائل  اهمیت  دهید  و از هر کسی  به هر عنوانی  که از من ناراحت  شده طلب  عفو نماید  بخصوص برادران  و خواهران نهضت سواد آموزی  و دیگر نهادها که بیشتر در این رابطه  با آنان بوده ام  و امیدوارم  که خداوند شما  را تائید  و موفق بدارد .
 
پیام من به کلیه برادرانم  این است که دنیا رافراموش کنند و در این دانشگاه الهی  که استاد بزرگ شهادت امام حسین (ع) استادی آن را دارد ثبت نام کنند  بخصوص از جوانان عزیز می خواهم که از علی اکبر امام حسین (ع) شرم کرده  و نگذارند این همه غنچه های نشکفته این نوجوانان کم سن  سال به جبهه بیایند  و هر بهانه ای در برابر  این مسئولیت  بزرگ مردود است  چون به فرموده امام بزرگوار مان شرکت  در این مسئله  واجب کفائی  است و به مسائل  دیگر مقدم است.
 
و اما شما پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم بکوشید که فقط به فکر اسلام باشید که همه ما ها باید برویم  چه بهتر که شهید شویم و راه خدا را بپیمائیم سعی کنید که در برابر  این لطف الهی که شامل حال شما شده است شکرگذار باشید و نگذارید دشمن شاد و قلب امام  رنجیده شود.
 
دعا برای امام یادتان نرود
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار
الهی آمین
والسلام علی من اتبع  الهدی ۱۶/۱/۱۳۶۲ مجید محمودی

درباره شهید
مجید محمودی
فرزند عباس 
متولد ۱۳۳۸ 
تاریخ شهادت ۲۲/۱/۶۲ 
محل شهادت : فکه

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/23 10:20:24
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید مرحمت بالازاده

وصیت نامه شهید مرحمت بالازاده
خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.  

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه‌ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی‌کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

 
آری‌ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

 
و‌ای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفه‌مند که ما برای چه می‌جنگیم. حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه‌شان را نگذارید در زمین بماند.
 

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی‌دانم. یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود. و از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی‌هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده‌اید و کارهای بدی دیده‌اید حلال بکنید. و برادرانم اسحله‌ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.
 

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.  

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت جنگ جنگ تا پیروزی

لشکر عاشورا /گردان علی اکبر/ تاریخ شهادت :۲۱/۱۲/۱۳۶۳



 

درباره شهید
نام: مرحمت بالازاده
نام پدر: حضرتقلی
تاریخ تولد: 17/3/1349
محل تولد: روستای "چای گرمی" بخش تازه کند شهرستان گرمی
مدت حضور در جبهه جنگ: حدود سه سال
نام لشگر: عاشورا، گردان علی اکبر(ع)
تاریخ شهادت: 21/12/1363
محل شهادت: جزیره مجنون از جزایر جنوب
نام عملیات: بدر



شهید مرحمت بالازاده در هیجدهم خردادماه ۱۳۴۹، در یکی از روستاهشای شهرستان گرمی در دامان سرسبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود.

پدرش از مهاجرین طالش بود که پس از مهاجرت به این روستا، در آنجا به شغل مغازه داری و خواربار فروشی اشتغال داشت.

مرحمت دوران کودکی را در دشت و کوه و دره‌ها و مناظر سرسبز روستا، با بچه‌های هم سن و سال خود گذرانده و در هفت سالگی پا به دبستان نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.

در سال ۱۳۵۷ مرحمت هشت ساله بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و مرحمت همچون سایر مردم محروم و مظلوم ایران، انقلاب را متعلق به مستضعفین دانسته و از همان اوایل پیروزی انقلاب به دفاع از آن پرداخت.

در سال ۱۳۵۹ هنگام تشکیل اولین هسته های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، به همراه عده‌ای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج را در روستا، راه‌اندازی می کنند و مرحمت به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در شورای مرکزی این پایگاه عضویت می یابند و شروع به فعالیت می‌نمایند.

آموزش‌های نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌پردازند.

مرحمت در پایگاه مقاومت مسئولیت تبلیغات را عهده دارد بود و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رسانید و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق‌العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق می‌کرد.

در زمستان سال ۱۳۶۰ بود که مرحمت ۱۱ ساله به همراه عده‌ای نوجوانان و جوانان و مردان بسیجی روستای خود، از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرمی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد.

مرحمت نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود.

در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود. امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از مرحمت می خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.

سخنان مرحمت دلنشین و جذاب و تأثیرگزار بود. او با بیان شیرین و شیوای خود سخن می‌گفت و با فصاحت، پیام شهدای انقلاب اسلامی را بیان می‌کرد. و مردم را آماده دفاع از دین و وطن خود می‌ساخت.

مرحمت حدود سه سال در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگ کرده و کمتر به خانه و نزد خانواده‌اش می آمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی می‌آمد، در مساجد و منابر و مجالس، روز و شب به تبلیغ و جذب نیروی داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه می‌پرداخت.

او حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن نحیف و ظریفش گردند. شبها در کنار پدر و مادر با لباس رزم می‌خوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتی‌ها و آثار مجروحیت او شوند.



روحش شاد و یادش گرامی

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/13 9:58:56
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرازهایی از وصیتنامه شهید حسین لاسجردی

فرازهایی از وصیتنامه شهید حسین لاسجردی
شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم در طبق اخلاص نهاده، تقدیم ایزد منان نمایم. 
آنچه حسین علیه‌السلام و یارانش و تمام رزمند‌گان صدر اسلام پروانه وار دورش می‌گشتند من هم آن را باز یابم یعنی شهادت.
آیا کسی به خودش اجازه می‌دهد که با چشم خود ببیند که جنایتکاران و متجاوزان دست به سوی اسلام، شرف و کشورش دراز کرده و قصد نابودی آن را داشته باشند و سکوت اختیار کند؟ من اکنون می‌روم که با خدایم ملاقات کنم. می‌روم تا آتشی را که در درونم مشتعل شده خاموش نمایم. من می‌روم جای عزیزان و برادران دیگر را بگیرم تا جای آنها خالی نماند.

از رهبرم، خمینی بت‌شکن، قدردانی می‌کنم که مرا از سیاه چال‌ها و گرداب‌های روزگار که به سوی پرتگاه روانه بودم نجاتم داد و هادی و راهنمایم شد.
تو ای همرزم و دوستم! خود بهتر می‌دانی که این انقلاب به چه نحوه‌ای به پیروزی رسید. با کشته شدن علی‌اکبرها و علی اصغرها و حبیب‌بن مظاهر، نکند خدای ناکرده بی‌تفاوت بمانید و دنیا را بر آخرت ترجیح دهید.
ای ملت عزیز! این را بدانید که هیچ قطره‌ی خونی به نظر من در مقیاس حقیقت در نزد خدا، از قطره‌ی خونی که در راه اسلام ریخته شود بهتر نیست. من می‌خواهم با این قط
ره خون به معشوقم برسم. خواستم به پدرم بگویید:« در پیش پیامبر سر شکسته نیستی. » چون پسرش راهی را انتخاب کرده و راهی را رفته که حسین و همراهانش رفته‌اند.

درباره شهید
نام: حسین لاسجردی
فرزند امام قلی          
مسئولیت : تک تیر انداز
متولد ۱۳۴۸ در فیروزکوه          
تاریخ شهادت : ۲۲/۱۲/۶۳
تحصیلات : سوم راهنمایی          
محل شهادت : خوزستان – اهواز – جزیره مجنون
شغل : محصل          
نحوه شهادت : اصابت ترکش به پهلو
تاهل : مجرد          
عملیات : بدر
یگان : سپاه          
محل دفن : گلزار شهدای امام زاده یحیی سمنان
مدت حضور: ۳ ماه و ۱۶روز       
  
زندگینامه شهید حسین لاسجردی

حسین لاسجردی فرزند امام‌قلی در اوّل فروردین هزار و سیصد و چهل و هشت در منطقه دماوند به دنیا آمد. به دلیل مهاجرت خانواده به سمنان، به این شهرستان انتقال یافت.
تا سال هزار و سیصد و شصت و دو به درس خواندن مشغول بود. اگر چه از دوره راهنمایی تلاش می‌کرد رضایت خانواده را برای رفتن به جبهه به دست آورد، ولی موفق نشد.
در این زمان توانست به جبهه برود و به عنوان آرپی‌جی‌زن مشغول خدمت شود. چهار ماه در جبهه حضور داشت. در بیست و دوم اسفند هزار و سیصد و شصت و سه در عملیات بدر، در جزیره مجنون به شهادت رسید.
جنازه‌اش پس از انتقال به سمنان تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/13 10:33:31
شنبه 30 خرداد 1394  3:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:وصیت نامه های شهدا

وصیتنامه شهید مرتضی تراب خیشگر
من مرتضی تراب خیشگر فرزند غلامرضا خود را به این شرح به سمع خانواده ومردم عزیزم می رسانم. 
بسم الله الرحمن الرحیم
فضل الله الهجاهد ین علی القاعدین اجرا” عظیها.
من مرتضی تراب خیشگر فرزند غلامرضا خود را به این شرح به سمع خانواده ومردم عزیزم می رسانم.من نمی خواستم که چیزی از خود بجای گذارم ولی از آنجا که هر شهید باید پیامی داشته باشد وهر چند که من خود را لایق این نمی دانم که نام شهید را به خود بنهم زیرا که در این دنیای پست آنقدر گناه کرده ام که در مقابل کارهای یک انگشت شمار دیگر کارهای خوب …..نمی آیند .این را همه خانواده باید بدانید که این راه را خود انتخاب کرده وهیچکس مرا تصرف نکرده واز دوری هوای نفسانی هم نبوده وخودم پس از فکر کردن آن را بهترین راه دانسته ام .چه د راین انتخاب خیلی ها سعی کردند که مرا از این راه منصرف کنند البته آنها هم درست می گفتند ولی راه بهتر وبهتر تری وجود داشت ومن بهتر تر را انتخاب کردم وواقعا” که بهترین است.ای مردم خانواده کمی بخود آیید ودور بر خود را نگاه کنید وببینید در چه منجلابی فرو رفته اید وچه ذلتی را دارید تحمل می کنید آیا غیر از دنیای مادیات به چیز دیگری فکر می کنید آیا بجز تفکر منافع شخصی بفکر کسانی دیگر هستیم آیا حاضر نیستیم که به خاطر یک ریال پول برادر خود را از دست بدهیم من تا موقعی که در دنیای مادیات بودم زجر می کشیدیپم که چرا بعضی ها به مقدار زیادی اندوخته دارند وبعضی ها محتاج مقدار کمی پول هستند یک برادر پولدار وبرادر دیگر فقیر به همه خانواده ومردم وصیت وخواهش می کنم همه شما باهم متحد باشید واز شما عاجزانه می خواهم که نفاق وتفرقه بین هم نیندازید وغیبت همدیگر را ننهایید یک چیز را باید اعتراف کنم وآن اینکه مقدار زیادی از درونم خیالپرداز بوده ودر رویا زندگی می کرده ام وبیشتر عمرم را به پوچی ودنبال هوسهای دنیوی بوده ولی سعی خود را در خدمت به مردم کرده ام وکوشیده ام تا هر چه بیشتر به آنها کمک کنم ولی شاید بعضی از این قبیل کارها بخاطر ارضاء بوده باشد والان که مدتی است از دنیای مادیات خارج شده ام ومقداری وقت فکر کردن بدست آورده ام متوجه شده ام که چطور عمرم را به بیهودگی گذرانیده ام وچطور وقتم را برای مساعلی هدر داده ام که کوچکتر ین ارزشی نداشته وبسیار پست هم بوده اند باید متذکر شوم که همه این سخنان شکست نفسی نیست بلکه حقیقت است ویاد آور می شوم که هنوز هم بر عقاید ونظر هایم نسبت به مسائل پا بر جا هستم منتهی بادیدی وفکری وسیعتر وبازتر به مسائل می نگرم وآنها را ارزیابی می کنم در خاتمه یک پیشنهاد برای مسئولین تبلیغاتی وفرهنگی وارشادی دارم وآن اینکه مسئله معاد وآخرت رادر سطحی گسترده ام به مردم بشناسانند .زیرا از این راه می توانند جلوی بسیاری از انحرافها وپلیدها ودزدیها وخیانتها را بگیرد وکلا” از وحشیگریهای سرشت انسانی جلوگیری بعمل می آورد .واز همه مردم تقاضا دارم که به خانواده های شهدا سر کشی واز لحاظ معنوی ومادی کمک کند وآنقدر یار خانواده شهدا باشند که خانواده شهید احساس نکنند کسی از میان آنها رفته است.
به امید پیروزی حق بر باطل
مرتضی تراب خیشگر            تاریخ از ۱۲/۱۲تا۲۲/۱۲
پدر و مادر عزیزم:
نمی دانم با چه روی با شما صحبت کنم زیرا که عزیزترین کسانم بودید والان مدت زیادی است که همیشه می خواهم سخنانم را برروی کاغذ بیاورم ولی نمی دانم در مقابل شما و مقام شما چه باید بگویم پدر ومادر مهربانم می دانم که خیلی بر من هم باید دین خود را اداکنم ولی کسی دیگری هم بر من حق دارد وآن خدا است وباید دانسته باشد که آمدن ورفتن ما به این دنیا یک نعمت است پس ناراحت نباشید زیرا که همه ما به لقاء الله می پیوندیم وهمه همدیگر را دیدار می کنیم ولی هر کس روزی دارد وهمه باید صبر داشته باشیم مادر خوبم این را دانسته باش که هیچکس در این دنیا جاودانی نمی ماند وهمه باید برند پس چه بهتر که در راه حق کشته شوند وتا قبل از اینکه مرگ به سراغشان بیاید خود دنبال مرگ بروند وچگونه مردن را خود انتخاب کنند ودر این صورت که انسان چقدر خوخوشبخت ومسرور می شود وچقدر از آن دنیا کام می گیرند مادر مهربانم موقعی که بیاد لحظه هایی می افتم که شما را ناراحت می کردم نمی دانی چه حالی پیدا می کنم وموقعی که بیاد زحمتهای شما ودردهای شما ومشکلات ومقاومت شما ….همه نابسامانی ها می افتم نتیجه می شود که براستی پیرو مکتب زینبی توکه با پشت سرگذاشتن تمام ناملایمات یک آخ هم نگفتی ونمی دانم چطور از شما وپدرم عزیزم قدر دانی که واقعا” استوره مقاومت بودید.پدرم ای پدر پیروز جر کشیده ام من خجالت می کشم که با تو سخنی بگویم ولی می خواهم که شما مرا به بزرگی خودتان ببخشید . ای کسی که به خاطر ما از همه پیز گذشتی عاجزانه تقاضا دارم که شما ومادرم مرا عفو کنید زیرا که بی اندازه بر من حق دارید ومن وظیفه ام بود که دینم را به شما ادا کنم ولی باز هم خدمت به خدا وجهاد در راه خدا خدمت به پدر ومادراست.
بخدا پدر ومادر عزیزم آنقدر به شما بدکرده ام تو آنقدر از شما نافرمانی کرده ام که هر چه از شما تقاضا که مرا ببخشید باز گناهانم تمام نمی شود وآنچه را که می خواهم روی کاغذ بیاورم قلم قدرت آن را که روی کاغذ بیاورد .در آخر می خواهم که اگر برای من اتفاقی افتاد هیچگونه ناراحتی بخود راه ندهید وچیز کنید که من مسافری بوده ام که چند صباحی در نزد شما زیست کرده ام وبعد از پهلوی شما رفته ام پس پدر ومادر هیچ برای من ناراحت نباشید شد دیگر خانواده هایی که فرزندانشان رااز دست می دهند وداده اند.برادرم منصور همانطور که به تو گفتم بعد از رفتن من وظیفه تو سنگین تر می شود .تو باید اگر من در طی حیاتم اشتباهاتی داشته ام آنها را جبران کنی وهمیشه در خدمت به پدر ومادراز هیچ امری روی نداشته باشی .برادر از حالا تو باید بعنوان یک سنبل یک معلم برای خواهر وبرادر ویک یاور وهمدم ودلدار دهنده نسبت به پدرومادر باشی و هدف مرا وراهی را که رفته ام برای آنها شرح بدهی ونگذاری که آنها احساس کنم من در خانه نیستم.برادرم اگر از من ناراحتی دیده ای ومن گاهی شما را اذیت می کردم مرا ببخش وسعی کن همیشه بر خلاف نفست عمل کنی واز تمام دوستان وآشنایان که بدی از من دیده اند یا اینکه غیبت آنها را کرده ام برای من طلب بخشش نمایی.
افسانه خواهرم یک پیام ویک خواهش برای تو دارم که همیشه یاور مادر من باشی ودر کارها او را یاری کنید ونگذارید هیچوقت ناراحت بشود وسعی کن از این ببعد خودت را عوض کنی واز آن حالت راکدی بدر آیی ودیگر اینکه سهل انگار نباش وتو هم در خانه یک معلم باش ورسالت خود را انجام بده .از مسعود هم بخواهرد که خودش را عوض کند ومطیع پدر ومادر باشد از تمام خانواده می خواهم که پدر ومادرم را دلداری داده ونگذارند که آنها ناراحت بشوند واحساس کنند که من از میان آنها رفته ام وتقاضا می کنم که برای من عزانگیرید ولباس سیاه نپوشید و حداقل مجلس زنانه برایم نگیرید.
از همگی شما طلب بخشش دارم
مرتضی تراب  خیشگر            تاریخ اتمام ۲۶/۱۲/۶۰

 درباره شهید

نام:مرتضی

نام خانودگی: تراب خیشگر
نام پدر:غلامرضا
تاریخ تولد:۱۳۴۳
محل تولد:دزفول
تاریخ شهادت:۱۳۶۱
محل شهادت:خوزستان

زندگینامه:
بسمه تعالی
شهید عصاره ارزشمند خلقت ومجاهدی خستگی ناپذیر است که در عرصه هستی به ثمره تلاش ومادر خود دقیق می اندیشد وهر حرکت وتلاشی را حساب شده ودر راه اهدافی مقدس آغاز می کند او بخوبی از نتایج ارزشمند جهاد فی سبیل الله خود “آگاه ” است ایثار وجانبازی وفداکاری وعشق ودلباختگی او به الله از این آگاهی وشناخت عمیق می جوشد واو را به “سیاه عشق وشهادت در طلب حق “می کشاند ایمان استوار وعقیده پاک وخالص او پشتوانه انسانیت الهی زلال او واهداف مقدسی است که برای تحقق آنها به حرکت در آمده است .از آنچه “بودن”و “ماندن …..”کنده می شود وبه سوی بینهایت پر می کشد.وچون انسانی متعهد ومسئول است بیشتر به سعادت ونجات دین واحکام وقوانین الهی می اندیشد ودر پاسداری از آنها از هر گونه ایثار وجانبازی وفداکاری دریغ نمی کند .چون او برای اقدام کوچکش ارزشی وسیع وامید زایی در سرای دیگر می بیند.
یکی از این عدالت طلبان حقجو بر ادر شهید مرتضی تراب خیشگر بود.
پاسدار شهید مرتضی تراب خیشگر در سال ۱۳۴۳در خانواده ای متدین ومذهبی ومسلمان وزحمتکش در شهرستان ……دیده به جهان گشود.طفولیت رابا مشقت وسختی سپری کرد وقتی به سن شش سالگی رسید قدم به مدرسه گذاشت تا به کسب علم ودانش بپردازد.دوره ابتدائی وراهنمایی را با موفقیت بپایان رسانید.
وی از آنجایی که علاقه ای شدید به فراگیری قرآن مسائل اسلام داشت ونسبت به آگاهی از اصول دین مبین اسلام اشتیاق زیادی نشان میداد.در مسجد در جلسات قرائت قرآن مشغول یاد گرفتن قرآن شد در تمامی مجالس سخنرانی وکلاس های شناخت دین واصول عقاید شرکت فعال می نمود.شرکت در همین جلسات بود که روز به روز بینش اسلامی او را با لا می برد ودر بالا بردن سطح بینش الهی او سهم به بسزایی داشت .وی انسانی وارسته ودارای اخلاقی اسلامی وشایسته بود ورفتار وبرخوردی خدا پسندانه داشت. نسبت به همه انسانهای محروم مهر می ورزید واز کمک ویاری نمودن به آنها دریغ نمی ورزید ایمان واعتقادش به الله وفرستادگان او بیش از حد بود.هرعملی که انجام میداد برای رضای خداوند متعال بود نه دستگیری بینوایان ومستمندان راهمت می گماشت.انسانی منظم وبا انضباط بود در انجام فرایض دینی از جمله نماز روزه ودیگر عبادتی سعی واهتمام خاص داشت.
ودر اجرای قوانین واحکام دین مبین اسلام جدی و….بود وپاسداری از حریم اسلام را واجب عینی می دانست او نسبت به امام حسین (ع)ویاران با وفایش عشق می ورزید وآرزومند تداوم راهشان بود وهمین عشق وعلاقه بود که او را شایسته “شهادت “کرده بود .با شناختی که از نظام فاسد وستمگر شاهی پهلوی داشت همگام با قیام شکوهمند اسلامی امت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی عزیز در تمامی تظاهرات وراهپیماییهای ضد رژیم منفور ….ستمشاهی پهلوی جلاد حضور فعال داشت ودر به ثمر رساندن انقلاب اسلامی سهم به سزایی داشت بعد از پیروزی انقلاب بزرگ اسلامی (۲۲/۱۱/۵۷)وسرنگونی نظام ظالم شاهنشاهی پهلوی جلاد به پاسداری از ره آوردهای آن پرداخت برای این منظور در کمیته انقلاب اسلامی مشغول پاسداری وخدمت به اسلام شد.در آبان ماه ۱۳۵۸در ذخیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول وارد می شود و به پاسداری از حریم اسلام ومسلمین می پردازند.
وقتی جنگ تحملی عراق علیه ایران به سرکردگی آمریکای جنایتکار ودیگر ابر قدرتها ی خونخوار وبه نهر دوری صدام خبیث شروع می شود برادر شهید جهت (۲۹/۶/۱۳۵۹)مقابل بله با متجاوزین بعثی عراق به جبهه اعزام میشود.
در جبهه به پیکار کفر ستیز علیه کفر پیشگان صدامی می پردازد ورشادتها وحماسه ها می آفریند.شهید بعد از مدتی که از جبهه می آمد در سپاه پاسداران به فعالیتهای فرهنگی وزدودن آثار شرک وفساد وستم می پرداخت با منافقین مبارزه ای بی امان داشت ونسبت به این ….فساد وتباهی وضد انسانی کینه ای شدید داشت .وی کارهایی که انجام میداد چه سپاه وچه در کمیته همه فی سبیل الله بودند وهر گر نبردی در ازای عملی که انجام میداد نمی گرفت ومی گفت:کار در راه خداومزدش هم با خداست.
او به جبهه رفتن را فقط برای رضای خدا وپاسخ به ندای رهبر بزرگوارش وپاسداری از حریم اسلام می دانست وبس ومی گفت برای رضای خدا ونجات مسلمین وسرافرازی اسلام ونابودی کفر جهانی وپاک ….میهن اسلامی ایران از وجود کثیف متجاوزین عراقی به جبهه می روم.نسبت به خانواده شهدا ارادت واحترام خاصی قائل بود.وهمیشه سفارش می کرد که به دیدار خانواده شهدا رفته واز آنها دلداری کنید.

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/14 10:24:24
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:وصیت نامه های شهدا

وصیت نامه شهید جواد معصومی
 ای‌ مردم‌ مسلمان‌ شناسنامه‌ای‌! باید مسلمان‌ واقعی‌ باشیم، امامان‌ و پیامبران‌ با آن‌ عظمت‌ برای‌ اسلام‌ جان‌ را دادند، ما هم‌ باید جان‌ را بدهیم‌ و ترس‌ از جان‌ نداشته‌ باشیم‌. 
به نام‌ الله‌ پاسدار حرمت‌ خون‌ شهیدان‌ 
سبحان‌ من‌ یرانی‌ و یرفع‌ مکانی‌ و یسمع‌ کلامی‌ و یرزقنی‌ و لاینسانی‌ پاک‌ 
و منزه‌ است‌ آن‌ کس‌ که‌ مرا می‌بیند، و مکان‌ مرا می‌داند و کلام‌ مرا می‌شنود و روزی‌ مرا انفاق می‌کند. 

به‌ نام‌ خدایی‌ که ‌زبانم‌ گویای‌ سخن‌ او و پاهایم‌ رهرو راه او و دست‌هایم‌ انجام‌ دهنده‌ کارهایی‌ که‌ رضای‌ او در آن‌ است‌. 
به‌ نام‌ معبودی‌ که‌ بی‌ نیاز از همه‌ چیز و همه‌ چیز نیازمند او. 
به‌ نام‌ خدایی‌ که‌ سعادت‌ کامل‌ و بینش‌ کامل‌ و رحمانیت‌ و مهربانی‌ کامل‌ از اوست‌.
 پروردگارا! تو را سپاسگزارم‌ که‌ مرا سالم‌ آفریدی‌ و به‌ من‌ عقل‌ و هوش‌ عطا نمودی‌. به‌ من‌ فهماندی‌ که‌ واقعا باید اشرف ‌مخلوقات‌ باشم‌. خدایا! تو را سپاس‌ بی‌کران‌ می‌کنم‌ که‌ مرا در این‌ زمان‌ قرار دادی‌ و این‌ لطف‌ و عطا را بر من‌ کردی‌ که‌ یکی‌ از رهروان‌ پاک‌ وبی‌لایق‌ پیامبران‌ و فرستادگان‌ تو باشم‌. خدایا! تو را با تمام‌ وجودم‌ می‌پرستم‌ و به‌ حقانیت‌ و وحدانیت‌ تو یقین‌ حاصل‌ نمودم‌. 
خدایا، پروردگارا! 
تو را شکر می‌کنم‌ که‌ این‌ چنین‌ رهبری‌ و امامی‌ برایم‌ قرار دادی‌ تا به‌ راه‌ راست‌ هدایتم‌ کند و به‌ من‌ بفهماند که‌ ای‌ بنده‌ خدا! باید از این‌ دنیا گذر کرد و در آن‌ دنیا باید حساب‌ پس‌ داد. خدایا تو را می‌پرستم‌ که‌ به‌ من‌ لیاقت‌ دادی‌ در میان‌یاران‌ واقعی‌ تو در میان‌ بسیجیان‌ عاشق‌ امام‌ زمان‌ قرار بگیرم‌ و ای‌ خدای‌ بزرگ به‌ خود ‌ افتخار می‌کنم‌ و به‌ خود می‌بالم‌ که‌ این‌ چنین‌ سعادتی‌ را نصیبم‌ نمودی‌.
ای‌ حسین‌جان‌! ای‌ غریب‌ کربلا! و ای‌ تشنه‌ لبی‌ که‌ سرت‌ به‌ روی‌ نیزه‌ تلاوت‌ قرآن‌ نمود! افتخار می‌کنم‌ که‌ در میان‌ بسیجیان‌ و رزمندگان‌ جان‌ بر کف‌ در سنگرها قرار گرفته‌ام‌ و به‌ زیارت‌ عاشوراهای‌ عاشقانت‌ گوش‌ فرا می‌دهم‌. حسین‌جان! آیا می‌شود این‌ حقیر هم‌ هنگام‌ شهادت‌ تو را ببینم‌ و این‌ افتخار نصیبم‌ شود که‌ در شهر غریب‌ و دور ازخانواده‌ام،‌ سرم‌ را در آغوش‌ گرم‌ تو ببینم‌ و تشنه‌ لب‌ هنگام‌ شهادت‌ از لب‌ تو سیر آب‌ شوم‌. می‌دانم‌ که‌ چنین‌ لیاقتی‌ ندارم‌؛ ولی‌امیدوارم‌ که‌ زیارت‌ عاشوراها و نماز شب‌های‌ رزمندگان‌ باعث‌ شود که‌ به‌ دیده‌ آنها مرا بنگری‌ و مرا تنها نگذاری‌.
ولی‌ چند وصیت‌ و چند سخن‌ با مردم‌. 
ای‌ مردم‌! نکند دنیا ما را به‌ خود مشغول‌ کند؛ نکند که‌ بندگی‌ دنیا را بپذیریم‌، نکند که‌ برای‌ دلخوشی‌ چند روزه،‌ آخرت‌ خود را با کارهای‌ بدمان‌ به‌ آتش‌ بکشیم‌. چنان که‌ مولا علی‌ – علیه‌السلام- می‌فرماید: ای‌ مردم!‌ دنیا محل‌ گذر است‌ و باید از این‌ دنیا گذر کرد. نمی‌دانم‌ چه‌ سرمایه‌دار باشی چه‌ فقیر و چه‌ روحانی‌ باشی‌ و چه‌ غیر روحانی‌، نیاید روزی‌ که‌ زنجیر دست‌ و پاهای‌ ما را بگیرد و ما را دو دستی‌ در قفس‌ قرار دهد، بیایید تا همه‌ ما این‌ قفس‌ را بشکنیم‌ و روح‌خود را آزاد نماییم.‌ 
ای‌ جوان‌! ای‌ جوانی‌ که‌ تا الان‌ یک‌ لحظه‌ فکر نکردی‌ و در دنیا غوطه‌ور شدی‌ و هوی‌ و هوس‌ تو را به‌ خود مشغول‌ نموده‌! بیا یک‌ لحظه‌ تفکر کن‌ که‌ اگر همین‌ الان‌ بمیرم‌ به‌ کجا می‌روم‌ و چه‌ خواهد شد؟ آخر برای‌ چه‌ به‌ دنیا آمدم، هدفم‌ چیست‌ و چه‌ کار کردم‌؟
ای‌ جوان‌! گذشته‌ها گذشت‌، بگو برای‌ آینده‌ چه‌ دارم‌؟ کو کارهایم‌؟ کو نتیجه‌ام‌؟ اگر یک‌ محصل‌ به ‌مدرسه‌ می‌رود، همان‌ روز اول این‌ فکر را می‌کند که‌ برای‌ چه‌ به‌ مدرسه‌ می‌رود، نکند که‌ ما از کودک‌ دبستانی‌ هم‌ کم‌فکرتر وکم‌عقل‌تر باشیم‌ که‌ بعضی‌ از ما هستیم‌! نکند بگوییم‌ که‌ فلانی‌ رفته‌ شهید شده‌ و فلانی‌ فرزندش‌ را داده‌ به‌ ما چه‌! نه؛‌ بگو آن ‌کس‌ که‌ فرزند را داده‌ او هم‌ فرزند من‌ و برادرم‌ بوده‌. نکند بگویید فلانی‌ برای‌ پول‌ رفته‌، تو چرا برای‌ پول‌ نرفتی‌؟ نکند از پول ‌بدت‌ می‌آید، در صورتی‌ که‌ کسانی‌ این‌ حرف‌ها را می‌زنند می‌شناسم‌ که‌ برای‌ پول‌ حتی‌ دین‌ و مکتب‌ و ناموس‌ خود را فروخته‌اند. نکند که‌ مالی‌ را جمع‌ نمایید و زن‌ و فرزند ما در راحتی‌ باشند و برای‌ آنها آسایش‌ برقرار کنیم‌ و روز قیامت‌ تمام‌ جواب‌ها به‌ گردن‌ ما باشد و آنجا دیگر زن‌ و فرزند نمی‌آیند و نمی‌گویند که‌ همه‌ شریک‌ هستیم‌. آن‌ دنیا هر کس‌ در فکر رهانیدن‌ خودش‌ از دست‌ عدالت‌ هست‌. بلی‌ ای‌ مردم! امروز روز عمل‌ می‌باشد و فردای‌ قیامت‌ روز حساب‌. در آن‌ روز پشیمانی‌ و ندامت‌ است‌. خدا هست‌ و ترازوی‌ عدالت‌. به‌ خود آییم‌. نکند پست‌ و مقام‌ ما راگول‌ بزند. لباس‌، لباسی‌ است‌ که‌ ارزش‌ دارد و لباس‌ پیامبر است،‌ اگر از آن حسن‌ استفاده‌ را نکردید، سوء استفاده‌ نکنید‌. نکند عوض‌ این‌ که‌ چراغی‌ باشیم‌ تا مردم‌ از نور آن‌ استفاده‌ کنند، ظلمی‌ بشویم‌ برای‌ مردم‌ تا از ظلمت‌ ما گمراه‌ شوند. نکند باچند حدیث‌ یاد گرفتن‌، نمی‌دانم‌ با چند کلاس‌ درس‌ خواندن‌، به‌ خود ببالیم‌. وای‌ به‌ حال‌ آن‌ کسی‌ که‌ از لباسش‌ سوء استفاده‌کند! برای‌ این که‌ لباس‌ پیش‌ مردم‌ و ملت‌ احترام‌ دارد. برای‌ این که‌ برادرش‌ یا فامیلش‌ به‌ سربازی‌ نرود خود را به‌ جلو بکشد، چون‌ احترامی‌ دارد، آن‌ تو نیستی‌ احترام‌ داری‌ آن‌ لباست‌ می‌باشد. نکند که‌ احترام‌ ما، در لباس‌، موی‌ سر و چیزهای‌ دنیوی ‌باشد. مگر این‌ شهدایی‌ که‌ الان‌ در محل‌مان‌ دفن‌ شده‌اند؛ ابراهیم‌، محسن‌، حسن‌ و امین‌ و یا برادر عزیز مفقود الاثر میررمضان ‌چه‌ بودند و کی‌ بودند؟ مگر برادرت‌ یا فرزندت‌، خونش‌ از خون‌ این‌ جوانان‌ رنگین‌تر بوده؟. به‌ خود بیاییم‌ و برای‌ دیگران‌ خود را به‌ آب‌ و آتش‌ نزنیم و خود را به‌ هلاکت‌ نرسانیم‌.
 ای‌ امت‌ حزب‌ الله‌! فکر بکنیم‌ که‌ فردای‌ قیامت،‌ تنهایی‌ قبر، نمناکی قبر‌، بی‌چراغی‌ قبر و فشار قبر، کسی‌ نیست‌ به‌ دادمان‌ برسد، جز اعمال‌مان‌، جز رفتار و کردار ما. در آنجا نمی‌توان‌ گفت‌ که‌ من‌ آخوند هستم‌، نمی‌توانی‌ بگویی‌ من‌ سرمایه‌دارم‌، نمی‌توانی‌ بگویی‌ پیرم‌، زیبایم‌، چنینم‌ و چنانم، آنجا همه‌ چیز از اعمالت‌ هست‌. بیاییم‌ آن‌ چنان‌ که‌ خدا فرموده‌ باشیم‌ که‌ فرموده‌: انسان‌ها اشرف‌ مخلوقات‌ هستند. نکند خود را از حیوان‌ پست‌تر کنیم‌. نکند که‌ مثل‌ حیوان‌ بشویم‌، بخوریم‌ و بخوابیم‌ مثل‌ حیوان‌. این‌ دسته‌ از مردم‌ واقعاً بدبختند، نمی‌دانند جنگ‌ شده‌، وسیله‌ کم ‌هست‌، گران‌ هست‌. در ویتنام‌؛ ویتنامی‌ که‌ همه‌ آنها مسلمان‌ هم‌ نبودند در جنگ‌ با آمریکا هفت‌ سال‌ تمام‌ به‌ جای‌ غذا علف ‌خوردند.، شاید بگویند نه‌؛ ولی‌ این‌ طور بود و آخر هم‌ پیروز شدند و مستقل‌ نه‌ به‌ آن‌ مستقلی‌ که‌ ما شده‌ایم‌ و خلاصه‌ دشمن‌ رابیرون‌ نمودند. ما چگونه‌ وجدان‌مان‌ راضی‌ ‌باشد که‌ این‌ همه‌ شهید و مفقود و اسیر بدهیم‌، یتیمان‌ شهدا داریم‌، باز بگوییم‌جنگ‌ چیه؟.‌ جان‌ و مال‌ در مقابل‌ اسلام‌ هیچ‌ هست‌.
ای‌ مردم‌ مسلمان‌ شناسنامه‌ای‌! باید مسلمان‌ واقعی‌ باشیم، امامان‌ و پیامبران‌ با آن‌ عظمت‌ برای‌ اسلام‌ جان‌ را دادند، ما هم‌ باید جان‌ را بدهیم‌ و ترس‌ از جان‌ نداشته‌ باشیم‌. اگر می‌خواهیم‌ سرافراز زندگی‌ کنیم‌ و نام‌مان‌ به‌ نام‌ اشرف‌ مخلوقات‌ بماند، باید جان‌ بدهیم‌. و اما خانواده‌های‌ شهدا و خانواده‌های‌ مفقودین‌، باید به ‌خود ببالید و به خود افتخار بکنید که‌ مثل زهرا، فرزندانی مانند حسن‌ و حسین‌ را دادید و خوشحال‌ باشید که‌ دین‌ خود را ادا نمودید و صبور باشید که‌ خدا با صابران‌ هست‌. با یاوه‌ گویی‌ و زخم‌ زبان‌های‌ بعضی‌ها دل‌خور و غمگین‌ نشوید که‌ خدا با شماست‌. ای‌ خانواده‌های‌ شهدا! شما بی‌خیال‌ باشید، همین‌ شهدای‌ شما فردای‌ قیامت‌ آن‌ دسته‌ از مردمی‌ که‌ بی‌تفاوت ‌بودند و راه‌شان‌ را ادامه‌ ندادند گریبان‌ آنها را می‌گیرند و پیش‌ خدا شکایت‌ می‌کنند. ای‌ جوان‌! نکند که‌ همین‌ شهدا فردا عوض‌ این‌ که‌ شفاعت‌ ما را بکنند، از ما شکایت‌ بکنند و بگویند من‌ که‌ رفتم‌ چه‌ کار کردی‌، راهم‌ را ادامه‌ دادی‌، اسلحه‌ام‌ را گرفتی‌ و در سنگرم‌ قرار گرفتی‌؟ چی‌ جواب‌ داری؟ می‌گویی‌ نه‌! چرا نه‌؟ دست‌ نداشتی‌، پا نداشتی‌، سالم‌ نبودی‌، بی‌غیرت‌ بودی‌، بی‌تفاوت‌ بودی‌، مسلمان‌ واقعی‌ نبودی‌؟

و اما مادرم‌ و پدرم!‌ 
از این‌ که‌ برایم‌ زحمت‌ کشیدید و مرا به‌ این‌ سن‌ و سال‌ رساندید از شما متشکرم‌ و از این‌ که‌ حتی‌ یک‌ ذره‌ای‌ از زحمت‌های‌ بی‌کران‌ شما را جبران‌ ننمودم‌، مرا ببخشید و مرا عفو نمایید. ای‌ مادری‌ که‌ تا صبح‌ بر سر گهواره‌ام‌ نخوابیدی‌ و با اشک‌هایت‌ مرا حسینی‌ پروراندی! با اشک‌هایت‌ غریبی‌زیستن‌ مانند مولایم‌ علی‌ – علیه‌السلام- و غریبانه‌ شهید شدن ‌مانند مولایم‌ حسین‌ – علیه‌السلام- را به‌ من‌ آموختی‌. از شما خیلی‌ متشکرم‌ و به‌ داشتن‌ چنین‌ مادری‌ افتخار می‌کنم‌. چنان چه‌ فرزند خوبی‌ برای‌ شما نبودم‌، مرا عفو نمایید. پدری ‌که‌ آرزو داشتی‌ مرا داماد ببینی‌! برادران‌ و خواهرانم‌ که‌ می‌خواستید در مراسم‌ عروسی‌ام‌ شاد باشید! غم‌ به‌ خود راه‌ ندهید و رنجور نشوید که‌ دامادی‌ام‌ را در سنگر خونین‌ برگزار نمودم‌ و حنای‌ دستم‌ را خون‌ خود قرار دادم‌. برادران‌ و خواهرانم‌! می‌دانم‌ برادر بدی‌ برای‌ شما بودم‌، ولی‌ امیدوارم‌ به‌ بزرگواری‌تان‌ مرا ببخشید. 

ای‌ برادران‌ گروه‌ مقاومت انجمن‌ اسلامی‌ و کانون! 
امیدوارم‌ همچنان‌ مقاوم‌ و صبور باشید و به‌ پوزخند و یاوه‌گویی‌ها توجّه‌ نکنید. به‌ حرف‌ بعضی‌ از یاوه‌گویان‌ گوش‌ فرا ندهید که‌ مسجد سنگر است‌، مسجد شهید می‌پروراند و مسجد هست‌ که‌ حسینی ‌به‌ بار می‌آورد. از برادرانم‌ و خواهرانم‌ می‌خواهم‌ که‌ اگر می‌توانید روزه‌ و نماز قضایی که‌ دارم‌ به‌ جای‌ بیاورید. یک‌ تذکر به ‌خواهران‌ که‌ حتماً حجاب‌ خود را حفظ‌ کنید و دنیا گولتان‌ نزند که‌ مشت‌ محکمی‌ بر دشمن‌ حجاب‌ بزنید و خود را در بین دیده‌های‌ بیگانگان‌ قرار ندهید.
در ضمن‌ از اهالی‌ محل‌ می‌خواهم‌ اگر بدی‌ از من‌ دیده‌اید مرا ببخشید. 
خدایا خدایا تا انقلاب‌ مهدی‌ خمینی‌ را نگهدار رزمندگان‌ اسلام‌ پیروزشان‌ بگردان‌ شهدا ذخائر عالم‌ بقایند (امام‌ خمینی‌ ره)

درباره شهید

طلبه شهید جواد معصومی‌

در سال‌ ۱۳۴۴ هجری‌ شمسی‌ در روستای‌ «نجارکلا قدیم‌» قائم‌ شهر، پسری‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود در شناسنامه‌اش نام «جواد» را برگزیدند و او را در محل‌ به‌ نام‌ حسن‌ می‌شناختند. در خانواده‌ای‌ مذهبی‌ و سختی‌کشیده‌ زندگی‌ کرد و بزرگ‌ شد. تحصیلات‌ ابتدایی‌، راهنمایی‌ و دبیرستان‌ را در مدرسه‌ «سرپل‌ طالار» در یک‌ کیلومتری‌ منزل ‌خود به‌ پایان‌ رساند. هم‌ اهل‌ بازی‌ و جنب‌ و جوش‌ بود و هم‌ در درسش‌ موفق‌. برادر بزرگش‌ می‌گوید که‌ او اکثر اوقات‌ با ما به ‌زمین‌ فوتبال‌ می‌آمد من‌ به‌ او می‌گفتم‌: حسن! برو درست‌ را بخوان! اما او می‌گفت‌: به‌ اندازه‌ی‌ لازم‌ خواندم‌. به‌ او گفتم‌ موقع ‌نتایج‌ که‌ شد نمره‌هایت‌ را خواهیم‌ دید. اما بعد از مدتی‌ با کمال‌ تعجب‌ می‌دیدیم‌ که‌ او با کارنامه‌ پیش‌ ما می‌آمد و نمره‌های‌خوب‌ خود را به‌ ما نشان‌ می‌داد. ایشان‌ به‌ اتفاق شهید «ابراهیم‌ ترابی‌» در ابتدای جوانی‌ به‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ امام‌ جعفر صادق – علیه‌السلام- واقع‌ در رستم‌کلای‌ بهشهر رفتند و به‌ تحصیل‌ علوم‌ حوزوی‌ پرداختند. با توجه‌ به‌ نیازی‌ که‌ جامعه‌ به‌ این‌ قشر معظم ‌داشت‌، آن دو اقدام‌ به‌ گزینش این مسیر کردند. حتی‌ در وصایای‌ خود به‌ برادر کوچک‌ترش‌ نوشت‌ که‌ در صورت‌ امکان‌، به‌ حوزه‌ برود وراه‌ ایشان‌ را ادامه‌ دهد. ایشان‌ چند بار در جبهه‌ حضور پیدا کرد. از جمله‌ عملیات‌هایی‌ که‌ شرکت‌ کرد، عملیات‌ هشت بود که‌ اکثر همرزمانش‌، از جمله‌ دوست‌ صمیمی‌اش‌ «ابراهیم‌ ترابی‌» را در همین‌ عملیات‌ از دست‌ داد. ایشان‌ بعد از شهادت‌ «آقا ابراهیم‌» خیلی‌ بی‌تابی‌ می‌کرد. رفتار، روحیه‌ و حالت‌ ظاهری‌ او کاملاً نشان‌ دهنده‌ی‌ عمق‌ تأثر او بود. در مراسم‌ شهدا بسیار غمزده‌ بود. ایشان‌ به‌ اتفاق شهید ترابی، مسؤول‌ کانون‌ پرورشی‌ ـ فکری‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ محل‌ بودند و همچنین‌ یک‌ بسیجی ‌واقعی‌. آن‌ موقع‌ همیشه‌ مراسم‌های‌ دعای‌ کمیل‌ و توسل‌ را برقرار می‌کردند. خودشان‌ هم‌ از صدای‌ خوبی‌ برخوردار بودند؛ هم‌ مداحی‌ می‌کردند و هم‌ قرائت‌ قرآن‌. موقع‌ دعا و نماز، صدای‌ ناله‌اش‌ بلند می‌شد و می‌گریست‌. چند بار از طرف ‌فرماندهان‌ از ایشان‌ برای‌ همکاری‌ و فرماندهی‌ در سطح‌ دسته‌ و گروهان‌ دعوت‌ به‌ همکاری‌ شد. انتظار شهادت‌ و توبه‌ و انابه‌ به‌ درگاه‌ خداوند همیشه‌ در او بود. در دفترچه‌ی‌ خودشان‌ همواره‌ می‌نوشتند که‌ خدایا مرا ببخش‌ و عفوم‌ کن‌ و بار آخری‌ که‌ رفت‌ و شهید شد، قبل‌ از رفتنش‌ ـ این‌ طور که‌ مادرشان‌ نقل‌ می‌کند ـ خیلی‌ با برادر بزرگش‌ صحبت‌ و درد دل‌ کرد. مادرش‌ می‌گوید: من‌ از حرف‌هایشان‌ چیزی‌ دستگیرم‌ نشد، ولی‌ فهمیدم‌ که‌ ایشان‌ دیگر رفتنی ‌است‌؛ به‌ خودش‌ الهام‌ شده‌ بود که‌ دیگر بر نمی‌گردد. بار آخر در یک‌ مانور در منطقه‌ی‌ هفت‌تپه‌، با تیری‌ که‌ به‌ پشت‌ سرش‌ اصابت‌ کرد، با صورت‌ به‌ زمین ‌افتاده‌ و به‌ درجه‌ی‌ رفیع‌ شهادت‌ و آرزوی‌ دیرینش‌ رسید و رستگار ابدی‌ شد. ایشان‌ موقع‌ شهادت‌ ۲۱ سال‌ داشت‌ و مجرد بود. مقداری‌ از اجزای‌ سرش‌ (مغز یا…) را در همان‌ جایی‌ که‌ تیر به‌ او اصابت‌ کرد دفن‌ کردند و در آنجا برایش‌ مزاری‌ درست‌کردند. 
«یاد و راهش همیشه مرام و مسلک بازماندگان باد»

 

نگارنده : fatehan1 در 1392/7/14 10:39:0
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌ نامه‌ پاسدار و طلبه‌ شهید حبیب‌ بدلی‌ کَنْد

وصیت‌ نامه‌ پاسدار و طلبه‌ شهید حبیب‌ بدلی‌ کَنْد
ای‌ آنانیکه‌ حجاب‌ را مخالف‌ وبی‌ حجابی‌ را تمدن‌ می‌شمارید تو چه‌ می‌دانی‌ تمدن‌ چیست‌؟ 

السلام‌ علیک‌ یا اباعبدالله‌ الحسین‌ 
 
السلام‌ علی‌ الحسین‌ و علی‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ و علی‌ اولاد الحسین‌ و علی‌ اصحاب‌ الحسین‌ 
اللهم‌ احشر نامع‌ الحسین‌اللهم‌ احشر نامع‌ النصار و اصحاب‌ الحسین‌ 
 
سلام‌ بر تمام‌ رهروان‌ راه‌ شهداسلام‌ بر پویندگان‌ راه‌ شهدا، سلام‌ و درود فراوان‌ ما بر شما راهیان‌ شهدا که‌ در واقع‌ راهیان‌ نور می‌باشید. 
 
شهادت‌ می‌دهم‌ که‌ خداوند یکتاست‌ و شریکی‌ ندارد. شهادت‌ می‌دهم‌ که‌ محمد (ص‌) خاتم‌ النبیاء و رسول‌خداست‌. شهادت‌ می‌دهم‌ که‌ علی‌ مولا، ولی‌ و امام‌ است‌ و همچنین‌ یازده‌ تن‌ از فرزندانش‌ و شهادت‌ می‌دهم‌ که‌خمینی‌ نائب‌ بر حق‌ آخرین‌ آنان‌ یعنی‌ مهدی‌ موعود (عج‌) است‌. ای‌ آنکه‌ نور بر این‌ اسر زمین‌ دوباره‌ از نو تاباندی‌، ای‌آنکه‌ ابرهای‌ غبار سیاه‌ را بر طرف‌ نمودی‌ و نور حق‌ و حقیقت‌ را بر دل‌ جوانان‌ این‌ سرزمین‌ تاباندی‌ به‌ آنان‌ درس‌ ایمان‌عشق‌ خلوص‌ جهاد و در آخر درس‌ شهادت‌ دادی‌. به‌ آنان‌ درس‌ دادی‌ که‌ همچو مولا و سرورشان‌ اباعبدالله‌ الحسین‌ که‌با آن‌ گروه‌ کوچکشان‌ ولی‌ پر عزم‌ و استوار بر علیه‌ ظلم‌ و ناحق‌ قیام‌ کردند و همگی‌ به‌ افتخار شهادت‌ نائل‌ شدند. خدایاشهیدان‌ ما را با شهیدان‌ کربلا محشور بدار. سلم‌ بر تو ای‌ مرد، ای‌ روح‌ بزرگ‌ ای‌ روح‌ الله‌ تو که‌ حسین‌ و علی‌ و خاندان‌ عصمت‌ را که‌ سالها بر زبانهایمان‌ جاری‌بود ولی‌ با این‌ همه‌ نمی‌شناختیمشان‌، شناساندی‌، علی‌ (ع‌) را حسین‌ (ع‌) را امام‌ حسین‌ (ع‌) را و الی‌ آخر، ای‌ مرد بر تودرود و تحیت‌ فراوان‌ باد ای‌ کوردلان‌ و کور چشمان‌، دلها و چشمهایتان‌ را باز کنید مبالغه‌ و اغراِ نمی‌کنم‌ شماهای‌ ای‌آنانکه‌ سالها حسین‌ حسین‌ می‌گوئید سالها بیاد شهدای‌ کربلا گریه‌ می‌کنید سینه‌ می‌زنید و یالیتنی‌ کنت‌ معکم‌ فافوز… رامی‌گفتید شماها را می‌گویم‌ بیدار شوید وقتی‌ فرصتها از دست‌ برود آنوقت‌ بیدار می‌شوید که‌ دیگر بی‌ فایده‌ است‌. حسین‌ زمان‌ هم‌ اکنون‌ در میان‌ ماهاست‌ لکن‌ قدرش‌ را نمی‌دانم‌. و شهدا و یاران‌ و انصار حسین‌ نیز هم‌ اکنون‌ در جبهه‌ها بیاد حسین‌ و به‌ عشق‌ حسین‌ و بیاد کربلا جان‌ می‌بازند وهمه‌ در فکر و یاد حسین‌ بسر می‌برند آنوقت‌ شماها همچو آن‌ اشخاص‌ که‌ حسین‌ هر چه‌ گفت‌ «هل‌ من‌ ناصر ینصرنی‌»کسی‌ به‌ ندای‌ هل‌ من‌ ناصرش‌ گوش‌ نداد و چه‌ در مدینه‌ و چه‌ در کربلا همان‌ مسلمانان‌ و شیوخ‌ تا بالاخره‌ با یاران‌ اندک‌اهل‌ بیت‌ شان‌ به‌ مقتل‌ آمدند آری‌ تا فرصتها از دست‌ نرفته‌ به‌ ندای‌ هل‌ م‌ ناصر خمینی‌ لبیک‌ بگوئید و حسین‌ زمان‌ رادرک‌ کنید.
لااقل‌ نمی‌دانم‌ خیلی‌ها را دیده‌ام‌ که‌ حتی‌ یک‌ وصیت‌ نامه‌ را نیز نخوانده‌اند یا اگر خوانده‌اید چندان‌ التفاتی‌نکرده‌اند وصیت‌ نامه‌ آنانکه‌ حسینی‌ وار جنگیده‌اند و شهید شد
حال‌ بیائید و وصیت‌ نامه‌ای‌ بنده‌ ذلیل‌ و عاصی‌ خدارا گوش‌ کنید.
اما خوب‌ من‌ باب‌ تذکر و اینکه‌ من‌ هم‌ سهمی‌ در این‌ فریاد هل‌ من‌ ناصر و رساندنش‌ بگوش‌ مردم‌ داشته‌ باشم‌ اینهارا می‌نویسم‌ باری‌ لااقل‌ یک‌ ساعت‌ بنشینید و فکر کنید که‌ به‌ گفته‌ پیامبر یک‌ ساعت‌ فکر و تفکر در عالم‌ بهتر از هفتادسال‌ عبادت‌ است‌. خدایا شاهد باش‌ آنچه‌ را که‌ به‌ این‌ طایفه‌ باید بگویم‌ و دینم‌ را ادا کنم‌ به‌ اتمام‌ رساندم‌. خدایا ترا گواه‌ می‌گیرم‌ که‌دیگر اینان‌ روز قیامت‌ دست‌ آویزی‌ برای‌ عذر و بهانه‌ نداشته‌ باشند اما دوستان‌ و برادران‌ محترم‌ و عزیز آنیکه‌ راه‌حسین‌ را می‌پیمائید به‌ راه‌ خودتان‌ ادمه‌ بدهید و از سرزنش‌ سرزنش‌ کنندگان‌ هراسی‌ بدل‌ خود راه‌ ندهید نمی‌دانم‌ چراوصیت‌ نامه‌ام‌ را با تذکرات‌ به‌ آن‌ طایفه‌ و گروه‌ شروع‌ کردم‌ شاید خیلی‌ نسبت‌ به‌ اینها بدبین‌ باشم‌ اینان‌ کوردلان‌ هستندکه‌ همیشه‌ سدی‌ برای‌ حرکت‌ قیام‌ حسین‌ در تاریخ‌ بوده‌اند و انزجار و تنفرم‌ نسبت‌ به‌ این‌ گروه‌ خیلی‌ زیاد است‌. چرا که‌یک‌ عمر حسین‌ حسین‌ می‌گوئید و آخر سر حسین‌ زمان‌ را تنها و بی‌ یاور می‌گذارید رهایشان‌ می‌کنید تا به‌ حال‌ خودبمانند اما ما به‌ قیامت‌ معتقدیم‌ انشاءالله‌ در آن‌ روز در پیشگاه‌ احدیت‌ مچشان‌ را خواهیم‌ گرفت‌ اما ای‌ تمامی‌ دوستان‌و برادرانم‌ و آشنایانم‌ شما به‌ حسین‌ و عهدی‌ که‌ با فرزندش‌ بسته‌اید پایدار باشید و هیچوقت‌ امام‌ را همچون‌ کوفیان‌تنها نگذارید از شما درخواست‌ می‌کنم‌ که‌ در هر شرایطی‌ که‌ هستید امام‌ را تنها و بی‌ یاور نگذارید (تا نگویند که‌ شمااهل‌ کوفه‌ هستید) خداوند لعنت‌ کند آن‌ کسانی‌ را که‌ با این‌ حسین‌ زمان‌ مخالفت‌ کردند و چه‌ ضربه‌ای‌ که‌ به‌ اسلام‌نزدند. دوستان‌ در تمامی‌ اوقات‌ بیاد خدا باشید و بدانید که‌ مرگ‌ در کمین‌ است‌ و هر لحظه‌ یکی‌ را در برخواهد گرفت‌چنان‌ زندگی‌ کنید که‌ وقتی‌ که‌ به‌ سراغ‌ شماها آمد با آغوش‌ باز از آن‌ استقبال‌ کنید زیاد به‌ دنیایتان‌ پایبند نباشید این‌ دنیافانی‌ است‌. الان‌ نزدیک‌ بیست‌ سال‌ است‌ که‌ از عمر من‌ می‌گذرد یک‌ چشم‌ باز و بسته‌ کردنی‌ بیش‌ نبوده‌ و اما این‌ عمرهمراه‌ با معاصی‌ و مانیهای‌ خدای‌ رحمان‌ بوده‌ و یک‌ چشم‌ باز و بسته‌ کردن‌ دیگر که‌ شاید به‌ پیری‌ و هفتاد و هشتادبرسد خوب‌ وقتی‌ که‌ زمان‌ بدین‌ سرعت‌ می‌گذرد و عمر بالاخره‌ بسر می‌آید چرا همچون‌ ماندگان‌ رفتار کنیم‌ آنچنان‌رفتار کنیم‌ (همچون‌ مسافران‌) که‌ می‌خواهیم‌ از اینجا به‌ جای‌ دیگر کوچ‌ کنیم‌.
برادران‌ و دوستان‌ اخلاِق و رفتار و مسائل‌ اسلامی‌ را سعی‌ کنید یاد گرفته‌ و به‌ آنها عمل‌ کنید عمر ما و وقت‌ ما که‌بیهوده‌ گذشت‌ اما شماها سعی‌ کنید هر چه‌ بیشتر به‌ این‌ مسائل‌ بپرازید. 
ای‌ برادران‌ همرزم‌ شماها هم‌ سعی‌ کنید که‌ یک‌الگو و اسوة‌ حسنه‌ای‌ برای‌ این‌ شهدا که‌ رهروانشان‌ هستید باشید مبادا بانگاه‌ به‌ رفتار یکی‌ از شماها آن‌ را به‌ حساب‌اسلام‌ بگذارند مبادا بد اخلاقی‌ کرده‌ و آن‌ را به‌ حساب‌ اسلام‌ بگذارند همیشه‌ متوجه‌ خدا باشید و خلوص‌ نیت‌ داشته‌باشید تا لااقل‌ خدای‌ ناکرده‌ مرتکب‌ همچو اعمالی‌ نشوید.
اما ای‌ آشنایانم‌ سفارش‌ شدید می‌کنم‌ که‌ به‌ حجاب‌ خودتان‌ بیشتر اهمیت‌ بدهید. حجاب‌ برای‌ آنانکه‌ هم‌ نفسشان‌را نگاه‌ دارند و همچو خودشان‌ را، ای‌ خواهران‌ من‌ حجاب‌ زینت‌ و وقارتان‌ است‌ ای‌ خانواده‌ مقدمه‌ من‌ هیچکدامتان‌را نمی‌بخشم‌ اگر در زندگانی‌ بی‌ حجاب‌ باشید من‌ همیشه‌ از بی‌ حجاب‌ها بدم‌ می‌آمد ای‌ آنانیکه‌ حجاب‌ را مخالف‌ وبی‌ حجابی‌ را تمدن‌ می‌شمارید تو چه‌ می‌دانی‌ تمدن‌ چیست‌؟
مگر تمدن‌ در فحشاء و فاحشه‌ گری‌ است‌ خیلی‌ هستندکه‌ بقول‌ ما ندید بدید می‌باشند و فوری‌ اصالت‌های‌ فرهنگ‌ خودشان‌ را از دست‌ می‌دهند و مجذوب‌ این‌ فرهنگ‌ و این‌مد و آن‌ مد می‌شوند. من‌ با آنان‌ کاری‌ ندارم‌ فقط‌ با خانواده‌ و فامیلها که‌ به‌ آنها سفارش‌ مؤکدم‌ را کردم‌ و اما بتمامی‌ خواهران‌ مؤمنه‌ ومسلمان‌، هر چند خواهر ندارم‌ لیکن‌ شماها همه‌ خواهران‌ من‌ هستید خیلی‌ به‌ حجاب‌ و رفتارتان‌ توجه‌ کنید که‌ الگوی‌شماها فاطمه‌ و زینب‌ است‌ بنگرید به‌ رفتارها و گفتارها و کردارهای‌ آنان‌ سپس‌ رفتارها و کردارهای‌ خودتان‌ را با آنان‌بسنجید تا ببینید که‌ چه‌ اندازه‌ فاطمه‌ گونه‌ هستید باری‌ دوستان‌ و برادران‌ به‌ خانواده‌های‌ شهدا بیشتر برسید.
 
ماها که‌نتوانستیم‌ خدمتی‌ به‌ آنان‌ کرده‌ باشیم‌ لااقل‌ شماها به‌ آنان‌ خدمت‌ کنید آنان‌ مصیبت‌ دیدگان‌ استوار و خاموشند و حقی‌بزرگ‌ بر گردن‌ ماها دارند توفیق‌ شما را در خدمت‌ بیشتر به‌ آنان‌ از درگاه‌ خداوند متعال‌ خواستارم‌.
 
و اما مسئله‌ بعدی‌کمک‌ به‌ جبهه‌های‌ جنگ‌ است‌ که‌ این‌ کمک‌ چه‌ بصورت‌های‌ نقدی‌ جنسی‌ و پشت‌ جبهه‌ای‌ است‌ و یا اینکه‌ با حضورشما برادران‌ و رزمنده‌ها به‌ جبهه‌های‌ حق‌ علیه‌ باطل‌ تا اینکه‌ این‌ جنگ‌ بگفته‌ امام‌ هر چه‌ زودتر تمام‌ شود.

برادران‌ به‌جبهه‌ها بشتابید نگذارید که‌ خون‌ شهدا در این‌ لحظات‌ آخر پایمال شود و هر کس‌ که‌ توانائی‌ دارد باید امروز هم‌ به‌ ندای‌هل‌ من‌ ناصر امام‌ لبیک‌ بگوئید و گرنه‌ باز جزو یزدیان‌ خواهید بود از شماها و خانواده‌های‌ محترم‌ شهدا التماس‌ دعا داریم‌، ای‌ مؤمنان‌ و ای‌ جانبازان‌ رزمندگان‌ را از دعای‌ خیرتان‌ بی‌ نصیب‌ نکنید و آنها را از یاد نبرید. 

اولین‌ دعایتان‌خدایا خدایا تا انقلاب‌ مهدی‌ خمینی‌ را نگه‌ دار باشد سپس‌ پیروزی‌ رزمندگان‌ را از آقا امام‌ زمان‌ (عج‌) خواستار شویددوستان‌ و برادران‌ همگی‌ شما را به‌ خداوند رحمان‌ و رحیم‌ می‌سپارم‌ طلب‌ مغفرت‌ برای‌ ما را از یاد نبرید تا شاید دراین‌ لحظات‌ آخر خداوند متعال‌ گناهان‌ ما را ببخشاید.
وعده‌ ما روز قیامت‌ عاشقان‌ الله‌ عاشقان‌ روح الله‌ عاشقان‌ حرم‌ اباعبدالله‌ 

درباره شهید

نام و نام خانوادگی: حبيب بدلي
نام پدر: شیرعلی
تاریخ تولد: 1343/3/14
محل تولد: آذربایجان شرقی - تبریز
تاریخ شهادت: 1364/12/19
محل شهادت: فاو
عملیات منجر به شهادت: والفجر8
نحوه شهادت: اصابت تیر
 
  
طلبه شهید حبیب بدلی
شهید «حبیب بدلی» در سال 1343 در تبریز به دنیا آمد. با زحمات پدر و مادرش مراحل مختلف دوران کودکی را پشت سر گذاشت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسة شاه اسماعیل گذرانید و از دبیرستان فردوسی موفق به اخذ دیپلم گردید. در کنار تحصیلات، در فعّالیت های انقلابی، مشارکت جدی داشت. در مسجد حاج شیخ رضا در محلة منجم، فعالیت نموده و از اعضاء پایگاه مقاومت به شمار می رفت. بعد از پایان دوران دبیرستان، جهت تحصیل علوم دینی به شهر مقدس قم رفت و به مدت سه سال در آن مهد علم و تقوی، مشغول درس و بحث شد. «حبیب» عاشق امام بود و به حدی به فرمایشات امام علاقمند بود که مسیر زندگی خود را برای اجرای نظر حضرت امام، عوض نمود. امام (رحمه الله علیه) در یک مورد فرمودند که: «طلاب هم بایستی به خدمت نظام رفته و سربازی را باید به انجام رسانند». او که در حال تحصیل علوم دینی بود، با لبیک به این فرمان امام، درس و بحث را ترک کرده و جهت خدمت، به سپاه رفته و در جبهه های حق علیه باطل حاضر شد. در اولین حضورش در میدان نبرد، در معاونت عملیات لشگر، شروع به فعالیت نمود. سرانجام بعد از عملیات پیروزمندانه «والفجر هشت»، که همراه با گروه شناسایی برای به دست آوردن اطلاعات مورد نیاز، به منطقه دشمن نفوذ کرده بود که در موقع بازگشت در 19/12/1364 در منطقه «فاو» مورد اصابت نیروهای دشمن بعثی صهیونیستی قرار گرفت؛. گل وجود او پرپر شد و در جنه المأوی و کنار دیگر شهیدان، به دیدار دوست شتافت.

 

 
 
شنبه 30 خرداد 1394  3:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها