0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیّت نامۀ شهید محمّدحسن (رسول) خلیلی

وصیّت نامۀ شهید محمّدحسن (رسول) خلیلی
مرغ باغ ملکوتم نیم از از عالم خاک  چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم      

بسم ا.. الرحمن الرحیم

وصیّت نامۀ شهید محمّدحسن (رسول) خلیلی

"سوره آل عمران آیه 195" «آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند،همانا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است،داخل می کنیم واین پاداشی است از جانب خدا»

اینجانب محمدحسن خلیلی(ملقب به رسول خلیلی)فرزند رمضانعلی با آرامش کامل شهادت می دهم به وحدانیت و یکتایی خداوند و شهادت می دهم به دین اسلام و قرآن کریم و حضرت محمد(ص)پیغمبر اسلام و امامت باب الیقین و امام المتقین علی بن ابی طالب(ع)و یازده فرزند معصومش که یکی پس از دیگری جانشینان بر حق پیغمبر اکرم می باشند که دوازدهمین انها صاحب ما حضرت حجه بن الحسن العسگری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا می باشد.(الهم عجل لولیک الفرج)

با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته و سلام و درود به محضر صاحب العصر و زمان(عج)و روح پاک امام راحل (ره)و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت ا.. سید علی خامنه ای مدظله العالی و روح پاک تمامی شهدای اسلام بخصوص سیدالشهداء ابا عبدا.. الحسین(ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار .

به موجب آیه شریفه«کل نفس ذائقه الموت»تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.

این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسانهای خوب و نیکو آن محل گذر است نه وقوف و ماندن و تمامی ما باید برویم و راه این است زود یا دیر فرق نمی کند امّا چه بهتر که زیبا برویم .پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت و راه ایشان و در کمال و صبر  وعاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید؛از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده که فرزندی خوب برای شما نبوده ام و درحق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام از شما می خواهم که مرا حلال کنید،و در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که اورا ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید زیرا هیچ راهی بهتر از این راه نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آرزوی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم بخیر گرداند.

خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین  ببینم،غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب(س) باید باشد،اشک و آه و ناله اگر هست برای ارباب مان اباعبدا..الحسین(ع) باید باشد،و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم خیلی دلم برای روضه ارباب و خانم جان  تنگ است.امّا چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران و اساس وجودی ها شویم،پس غمگین مباشید.

برادر عزیز مرا حلال کن و ببخش ، می دانم می دانم که در حق توهم کوتاهی کردم،برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن،خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده.از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد.دعا برایم یادت نره ....

از فامیل، آشنایان و همسایگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند وبرایم دعا کنند.

رفقا،دوستان ،همکاران  و همنشینان عزیزم که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام. خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده  که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما عطا فرموده تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشند.

شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شما هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید،مرا ببخشید،برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزای اهل بیت(س)مرا فراموش نکنید.من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است.فقط چشم بینا و گوش شنوا می خواهد.

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست / به امید سر کویش پر و بالی بزنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم / آن که آورد مرا باز برد تا وطنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

در طول مدت کفن و دفن  خواندن قرآن،زیارت عاشورا ومصیبت اهل بیت(س) و سینه زنی و صلوات و صدقه فراموش نشود،نماز لیله الدفن و شهادت 40مؤمن فراموش نشود در ضمن تربت اباعبدا..الحسین،عقیق و کفن متبرک شده به حرم اباعبدا..الحسین فراموش نشود پناه می برم به خدا و پناه می برم به خدا و از او می خواهم برمن سخت نگیرد،برایم بسیار دعا کنید،بسیار...
 
 و من ا..التوفیق
محمّد حسن(رسول)خلیلی04/06/1392


 

نگارنده : fatehan1 در 1392/9/3 14:45:25
 
جمعه 29 خرداد 1394  6:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه سردار شهید علی چیت‌سازیان

وصیت نامه سردار شهید علی چیت‌سازیان
برادران عزيز از اين كه خداوند بزرگ توفيق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزيزان فداكار باشم شكرگزارم ولى مى خواهم بگويم كه اين واحد مقدس را خيلى خيلى قدر بدانيد كارهائيكه شما برادران عزيز انجام مى دهيد عاشقانه است ...

بسم الله الرحمن الرحيم 

حمد و سپاس خداوندى را كه در رحمت خود را در اين عصر و زمان بر روى بندگان خود باز كرده و راه و روش اسلام شناسى را به ما آموخت و ما را از ظلمت و تاريكى به صبح سفيد و آشنائى و پيروزى بر نفس سركش كشاند و از خواب غفلت به بيدارى كشيد و از مردن در رختخواب و يا در راه غير خدا به شهادت در راه خودش كشاند و چنين پدر بزرگوارى را ، الگوى تمام خوبيها ، مرد تقوا و عمل ، انسان پاك و فرعون كش ، بت شكن زمان ، انسان سخن و عقل ، پير شكست ناپذير و گوهر جماران را به عنوان رهبر بر بالاى سر ما يتيمان نهاد و درس تقوا و آزادگى را از زبان حسين (ع) بر ما آموخت و قلب سياه و كدر ما را با گذشت و جان بازى و ايثار و صبر و استقامت در راه خدا سفيد و پاك گرداند و حال اگر شب و روز شكرگزارى كنيم قدر اين نعمت خدا را نتوانيم دانست خداوند در اين مدت انقلاب يك نعمت بزرگى باز به ما بخشانيد و آن هم جنگ با كافران و خداشناسان روى زمين تا بتوانيم خودمان را در صحنه عمل امتحان كنيم و براى رسيدن به جهاد مقدس (اصغر) بايد موانع هاى بزرگى را از سر راه برداريم و آنهم مبارزه با نفس و يا جهاد اكبر است. واقعا كه جبهه دانشگاه الهى است ، دانشگاهى كه در آن درس تقوا ، درس گذشت، استقامت، فداكارى ، جانبازى ، صبر و غيره آموخته ميشود ، جبهه جائى است كه انسانهائيكه در آن قدم مى گذارند بايد از ته قلب بر سرور شهيدان آقا ابا عبدالله لبيك گويند و حسين گونه تا آخرين لحظه عمر خود باشند ، جبهه جايى است كه انسان يك قدم از ديگران نسبت به خدا نزديكتر است. خاك جبهه ايران همچون خاك كربلاست چون زمانيكه عزيزان سر بر زمين مى گذارند و زمين را با خون خود آبيارى ميكنند به عشق رسيدن به آقا ابا عبدالله (ع) و بياد آن بزرگوار هستند و خداوند در اين راه پاداش قرار داده است كه بالاترين پاداشش شهادت در راه اوست .



در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند.

پيام به مردم حزب الله و زحمت كش

البته اينجانب كوچكتر از آن بودم كه بعد از رفتن خود پيامى بدهم خودم را در مقابل تمام موجودات خداوند كوچكتر مى دانم ولى گفتنيهاى زيادى براى مردم دارم كه بعد از خاموش شدن چراغ عمرم شما مقدارى از آن را روى كاغذ مى خوانيد . اول اينكه امام عزيز را تنها نگذاريد و به پيامهاى پدرگونه او از ته قلب گوش فرا دهيد و مانند مردم كوفه نباشيد كه ابا عبدالله را تنها گذاشتند اگر تا به الان در اين راه مقدس قدم نگذاشته ايد و به پابوس اسلام نيامده ايد فرصت هست و هر وقت كه پيش خدا بيائيد خداوند شما را قبول مى كند و ديگر اينكه راههاى انحرافى كه انسان را از خط امام عزيز و بزرگوار دور مى كند پرهيز كنيد . امام عزيز فعلا فرموده اند كه بايد در جبهه باشيم و دفاع را واجب دانسته اند جبهه هاى گوناگون براى خودتان درست نكنيد جبهه فقط و فقط خط مقدم است و براى همه واجب است نگذاريد امام عزيز براى چندمين بار به ما بگويد كه به جبهه برويد اگر ما سرباز او باشيم فرموده اند و ديگر كافى است ما بايد به دنيا ثابت كنيم كه هر چه امام مى گويند با جان و دل خريداريم از گروه بازى و خيانت به خون شهدا بايد ديگران به فكر كمك كردن به اين خاك باشند نه به فكر مسئول بودن و مسئوليتها كه به عهده ما ميگذارند به فكر كمك كردن به مستضعفان باشيم نه به كسانيكه از زحمت و خون شهدا استفاده ميكنند و نفعى هم به انقلاب و جنگ نميرسانند پيام ديگرى كه دارم اين است كه سعى كنيد كه در اين دو روزه زندگى امام بزرگوار را راضى نگهداريد و از همه بالاتر پروردگار عاليتان را لباس عاشقانه رزم را بر تن كنيد و پوتينهاى خود را محكم ببنديد و پيشانى بند الله اكبر بسته و پشت پا به اين دنيا و ماديات زودگذر زنيد و با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح برگيريد و به سوى جبهه هاى حق عليه باطل حركت كنيد و به زبان خود اين را جارى كنيد جنگ جنگ تا پيروزى .

پيام براى برادران واحد اطلاعات و عمليات

آن سوكشان با سرخوشان ، اين سو كشان با ناخوشان يا بگذرد يا ميشكند كشتى در اين گردانها برادران عزيز از اين كه خداوند بزرگ توفيق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزيزان فداكار باشم شكرگزارم ولى مى خواهم بگويم كه اين واحد مقدس را خيلى خيلى قدر بدانيد كارهائيكه شما برادران عزيز انجام مى دهيد عاشقانه است نه علاقه براى رضاى الله است نه براى كس ديگرى ، از ته قلب اينجانب را حلال كنيد و خلاصه اين بنده گنهكار و حقير را به بزرگى خودتان ببخشيد و از خدا برايم طلب آمرزش كنيد چند پيام است كه مى خواهم برايتان بگويم .

1- خداوند را سعى كنيد با حركت قلبى راضى نگه داريد .

2- براى شهادت و يا رفتن تلاش نكنيد براى رضاى او كار كنيد و بگوييد خداوندا نه براى بهشت كه و نه براى شهادت اگر تو ما هم در جهنمت بى اندازيد و فقط از ما راضى باشى براى ما كافى است .

3- خانواده شهدا را فراموش نكنيد . بخصوص شهداى واحد .

4- به مجروحين و معلولين سركشى كنيد مخصوص برادران واحد .

5- در وقت نماز اين بنده را هم دعا كنيد و نماز وحشت شب اول قبر را هم براى من بخوانيد .حلال كنيد .

پيام به پدر و مادر و برادر و خواهرم

اى پدر و مادر عزيزم مى دانم كه‌جز زحمت و ناراحتى براى شما چيز ديگرى نداشتمك و جاى نگذاشتم و مى دانم كه شهادت فرزند دوم براى شما مشكل است و اين را بدانيد و خوشحال باشيد كه من را دشمنان خداوند نكشند مانند منافقين بلكه دشمنان خداوند مرا نشانه گرفتند و من اين راه مقدس را آگاهانه انتخاب كردم و خوشحال هستم كه به مقصد آخر رسيدم و اگر خداوند قبول كند و اين دنيا دنياى فانى است و زود گذر و زندگى آن است كه كارنامه قبول را بگير م و از اين دنيا برويم از شما مى خواهم كه خداوند را از خودتان راضى نگه داريد و خوشحال باشيد كه خون دادن شما هم سهمى را بر دين خدا پيدا كرديد .

برادر عزيزم مى دانم كه بعد از رفتن من شما خواهى ماند و ديگر برادرى ندارى ولى مى خواهم بگويم كه خوشحال باش كه دو برادر خودت را در راه خداوند بزرگ قربانى داده اى . و هر طور كه مى توانى سعى كن كه انقلاب و جنگ را يارى كنى از خداوند بزرگ هم براى پدرم كه خيلى خيلى زحمت من را كشيده است و مى دانم مقدارى از آن‌موهايش كه سفيد شده است من سفيد كرده ام و همين طور موهاى مادرم از خداوند مى خواهم كه صبر به آنها عنايت بفرمايد خواهش كه از شما دارم براى من گريه نكنيد گريه براى مظلوميت آقا ابا عبدالله بگريد . و از خواهرم مى خواهم كه زينب گونه باشد و از خداوند هم مى خواهم كه به آن هم صبر عنايت بفرمايد . از كليه فاميلها و آشنايان حلالى به جاى من بخواهيد و همسايگان هم آنهايى كه در کنارمان بودند و هم همسايگان آپارتمان و هم اطراف و از خانواده رستگارى و غيره هم حلالى بخواهيد . برادر عزيزم حسين فرزان براى شما برادر عزيزم هم از خداوند بزرگ صبر مى خواهم و از تو مى خواهم كه براى

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى خمينى را نگهدار على چيت سازيان

مقدارى پول كه از من مى خواهند

 1 -600 3 تومان موتورى 2 3

2-300 1 تومان در خرم آباد به موتورى سپاه بدهكارم

3- 10000 تومان حاج آقا

4- مقدارى پول هم رضا حاجيلوتعاون رزمى سپاه مى خواهد

5- 700 تومان اسماعيل اسدى

6- دو سال نماز بدهكارهستم و 2 ماه روزه نزديك 4ماه 1روز هم نتوانستم روزه بگيرم به دليل مريضى كه داشتم اين ها هم حل شود .

7- نزديك سه هزار تومان هم حق مظالم بدهيد .

در ضمن اگر كسى هم پول مى خواهم اگر ندارد بدهد حلال آن باشد .

تو همسر عزيزم

از اينكه مدت آشنايى ما كم بود و بيشتر آن را من در منطقه بودم از شما معذرت مى خواهم ولى از اين خوشحال هستم كه من هم ادعاى تكليف و رضايت خداوند را كه بود كه بايد انجام مى دادم . اگر در اين زمان هر كس در زندگيش از روى مال دنيا و زندگى شيرنى بدون دردو سرو لذتهاى دنيوى‌پل پيروزى زد و خود را در جهاد اصغر رساند عاقبت به خير خواهد شد .

از شما مى خواهم كه بعد از من همچون زينب محكم و استوار باشيد اگر خداوند به من فرزندى داد در بزرگ كردن آن سعى و تلاش داشته باشد و در تربيت آن جدى باشد اگر خداوند به من دختر داد آن را يك مسلمان واقعى و اسلام شناسى خوب بزرگ كن و اگر پسر داد آن را جلورى بزرگ كنيد كه نان را از راه حلال بدست بياورد . و به مستضعفان كمك كند و از بچگى آن را عاشق ابا عبدالله كن و تربت آن را دهان آن بگذار و آن را چون مولايمان حسين آزاد مرد بزرگ كن و به آن بگو كه هيچ وقت جلوى زورگويان دنيا سر خم نكن و خداوند را براى رضاى آن عباد ت كن .

به فرمانده عزيزم

از برادر همدانى و برادر كيانى و برادر شادمانى كه به عنوان فرمانده من بودن اگر در كار كم كارى كردم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و اگر از من بدى ديديد اميدوارم كه آن را هم حلال كنيد .

پدر عزيزم از مهمانانى كه به منزل ما مى آيند براى تسليت گفتن بخصوص برادران اطلاعات خوب قدر دانى نما .



درباره شهید

علی چیت‌سازیان، سال 1341 در در همدان متولد شد. ورودش به هنرستان همزمان با پیروزی انقلاب بود. او مانند میلیون‌ها ایرانی در راه پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی تلاش‌های زیادی کرد.

 

با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیونی از طریق هنرستان وارد بسیج شد و در پادگان آموزشی قدس همدان آموزش‌های نظامی را گذراند. هوش و ذکاوت او درکسب فنون نظامی به قدری بود که در مدت کوتاهی به عنوان فرمانده نیروهای آموزشی انتخاب شد. بعد از آن او فرمانده مرکز آموزش نظامی شد. نیروهائی که توسط شهید چیت‌سازان آموزش دیده‌اند، بالغ بر چندین هزار نفر هستند.

 

با شروع جنگ تحمیلی، با تشکیل و قبول فرماندهی «گردان انصارالحسین (ع)» و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگ‌های کوهستانی در این گردان، به منطقه عملیاتی رفت.

 

در«عملیات مسلم بن‌عقیل» با اینکه بیش از17 سال سن نداشت، 140 نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را به اثبات رساند.

 

علی چیت‌سازیان با تشکیل لشکر انصارالحسین (ع) به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات‌ها از جمله عملیات‌های والفجر2، والفجر5، والفجر 8 و... شرکت کرد و چند بار مجروح شد؛ اما هربار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ‌تر به جبهه برمی‌گشت.

 

هیچ‌گاه از نیروهای بسیجی دور نمی‌شد. در مواقع عملیات با اینکه ماموریت خود را که شناسایی مواضع دشمن بود، از قبل انجام داده بود اما همیشه کنار رزمندگان می‌جنگید.

 

چیت‌سازیان در عملیات‌های کربلای 4 و5 نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصارالحسین (ع) رشادت‌ها از خود به یادگار گذاشت.

 

سرانجام این سرباز فداکار اسلام، آذرماه 1366 در حین انجام یک ماموریت گشت و شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

قبل از او برادر دیگرش به شهادت رسیده بود.


نگارنده : fatehan1 در 1392/9/4 18:51:49
 
 
جمعه 29 خرداد 1394  6:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد نبي‌الله كريمي

وصيت نامه شهيد نبي‌الله كريمي
از مال دنيا، يك تيشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگي بدهيد 

بسم الله الرحمن الرحیم
اينجانب نبي‌الله كريمي وصيت مي‌كنم. طلبكاريهايم را بخشيدم. از مال دنيا يك تيشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگي بدهيد.
من يكي از افراد حزب‌الله و در جبهه جنگ حق عليه باطل در مهاباد مشغول نبرد با كفار مي‌باشم. اگر چنانچه شهادت نصيبم شد وصيت مي‌كنم كه من جز راه‌الله و راه امام امت، خميني كبير، راه ديگري نداشته و با كمال عقل خود به اين نبرد پا نهاده‌ام تا از اسلام و مسلمين دفاع نمايم و اگر چنانچه شهادت نصيبم شد هر كسي از اعضاي خانواده‌ام كه اين وصيت به دست او مي‌رسد بداند كه من كاملاً مسلمان بوده و در راه امام و خداوند بوده‌ام و همگي شما را به خداوند متعال مي‌سپارم.
نبي‌الله كريمي(نبي الله) 


درباره شهید
كريمي، پنجم فروردين ماه سال 1342 در روستايي از توابع شهرستان تاكستان استان قزوين به دنيا آمد. پدرش قدرت‌الله، كارمند ميراث فرهنگي بود و مادرش مشك‌عنبر خانم نام داشت. او كه مجرد بود براي نخستين بار پنجم مهرماه سال 1360 از سوي بسيج در جبهه حضور يافته و پس از 33 روز حضور در كردستان، هشتم آبان ماه همان سال در مهاباد و به هنگام درگيري با گروهك‌هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.
يكي از رزمندان همراه شهيد در خصوص دقايقي قبل از شهادت او مي‌گويد: هشتم آبانماه سال 1360 بود و 3 شنبه، ما مقري داشتيم در ميدان گوزنهاي شهر مهاباد كه برقراري امنيت اين شهر و جلوگيري از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوري اسلامي، به عهده ما بود. بچه‌هاي ما به صورت 4 نفره و نوبتي در سطح شهر گشت‌زني مي‌كردند و از غروب به بعد هم شهر حالت حكومت نظامي داشت و رفت و آمدي در آن صورت نمي‌گرفت.
آن روز من و شهيد كريمي به اتفاق دو تن ديگر از رزمندگان، از گشت برگشتيم تا با توجه به اينكه هنگام ظهر بود، مشغول خوردن غذا شويم، در همين فاصله هم گروه گشت بعدي آماده و از ساختمان مقر خارج شدند.
هنوز مشغول خوردن نهار نشده بوديم كه صداي تيراندازي آمد، ظاهراً در فاصله استقرار ما و خروج گروه گشت جديد از مقر، نيروهاي مسلح حزب دموكرات و كومله از فرصت استفاده كرده و به خيابان آمده بودند تا در مقابل نيروهاي ما ايستاده و محل استقرار ما را به تصرف خودشان درآورند.
نيروهاي گشت جديد به اول خيابان بعدي كه مي‌رسند، مخالفان نظام در مقابل آن‌ها ايستاده و شروع به تيراندازي مي‌كنند.
ما هم كه صداي تيراندازي را شنيديم، بلافاصله اسلحه‌ها را برداشته و به سمت درگيري حركت كرديم.
قبل از رسيدن به محل درگيري، كريمي در كنار يك كاميون كه در حاشيه خيابان پارك شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد كه ما به جلو رفتيم تا ضمن دور كردن ضد انقلاب، بچه‌هايي كه شهيد و يا مجروح شده بودند را به مقر برگردانيم.
كريمي كه مستقر شد ما حركت كرديم، سر يك 3 راهي كه پيكر تعدادي از بچه‌هاي شهيد و مجروح ما رها شده بودند رسيديم، در مقابل ضد انقلاب ايستادگي كرده و آنها را به عقب رانديم.
نزديك غروب در حال انتقال پيكر شهدا و مجروحين بوديم كه ديدم سر و صدايي از كنار كاميون و در مسيري كه محل استقرار كريمي بود، نمي‌آيد. كمي كه دقت كردم. ديدم خون سرخش بر روي زمين ريخته است و ساير رزمندگان او را به مقر انتقال داده‌اند.
* آن روز ساعت 10 صبح بود كه براي خداحافظي به خانه آمد. اعضاي خانواده يك احساس داشتيم واينكه انگار مي‌رود كه ديگر نيايد. او مثل هميشه نبود، خنده از لب‌هايش دور نمي‌شد
* او دوست داشت بدون هيچ دلبستگي به دنيا و وابستگي به ابزار آن به جبهه برود تا اگر شهيد شود قبل از همه چيز، از همه دنيا آزاد شده باشد. به همين دليل آنچه به صورت ناچيز و قليل داشت بخشيد، نفسي به راحتي كشيد واحساس آرامش خاص يافت

نگارنده : fatehan1 در 1392/9/7 12:12:10
 
 
جمعه 29 خرداد 1394  6:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه ی شهید مجتبی علمدار

وصیت نامه ی شهید مجتبی علمدار
قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. 

... اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) مقام معظم رهبری(ره) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید]... شیعه ها، مسلمانها، حزب اللهی ها، بسیجی ها و ...نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید. متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند. وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند و تنها امید من همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده آن را بر روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند، مداحی، داخل قبرم رود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا(س) وجد غریبم حسین (ع) را بخواند به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس چون در آن لحظه حسن است که مهمان من است ... از اعماق قلبم می گویم، من از ظلمت و فشار قبر خیلی می ترسم شما را به حق پنج تن آل عبا تا می‌توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر را برای من بخوانید، زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه(س) را صدا بزنید.
الحقیر سید مجتبی علمدار
 
شهید سید مجتبی علمدار

درباره شهید


سید مجتبی در سحرگاه 11دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها 17 سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362 به کردستان رفت
سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
او در عملیات کربلای 4و5 حضور داشت، در کربلای 8 مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.

سید مجتبی علمدار در سال 1366 مسئوولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر25کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10نقش آفرینی موثری داشت.
شهید علمدار در سه راهی خرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد.
او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین باردیگر هم مجروح شد و از همه مهمتر اینکه او در دی‌ماه 1364، در عملیات والفجر 8، به شدت شیمیایی شد.

سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ با خانم سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن دختری به نام زهرا بود.

سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود، همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد.
بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیزبا صوت داوودیش مداحی را می آموختند.
او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطربود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت.
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.

خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار

انگشتر گمشده

ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.

جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .

عنایت امام زمان (عج)

سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.

ایام عجیب

همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد.

لحظات آخر

… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد … 



 

نگارنده : fatehan1 در 1392/9/10 10:8:55
 
 
جمعه 29 خرداد 1394  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرازهايي از وصيت نامه شهيد عبدالرضا تركمان

فرازهايي از وصيت نامه شهيد عبدالرضا تركمان
همانا خداوند جانها و اموال مؤمنان را به بهاي بهشت خريداري كرده، آنها در راه خدا جهاد كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند . 

همانا خداوند جانها و اموال مؤمنان را به بهاي بهشت خريداري كرده، آنها در راه خدا جهاد كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند . بارالها! ما به خدايي ات قسم مي خوريم كه هميشه يار و پشتيبان انقلاب باشيم، چون ياري تو ياري اسلام و مسلمين است. چون راه تو راه حسين (ع) و راه همه شهداي بحق اسلام مي باشد .  از امت مسلمان و مبارز مي خواهم كه هميشه ياور و پشتيبان اماممان باشند. از روحانيت مبارز و متعهد پشتيباني نمايند و اين را بدانند كه اگر روحانيت شكست بخورد اسلام شكست خورده است.

به اميد پيروزي حق بر باطل


درباره شهید

شهيد بزرگوار عبدالرضا تركمان فرزند محمدتقي به سال 1332 در شهرستان باختران متولد گرديد.تفكرات و عقايد مذهبي خانواده او را از سالهاي جواني با جريانات و گروههاي مذهبي ضد رژيم شاهنشاهي آشنا كرد. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي نيز با همين احساس تعهد و وظيفه به همراه گروههاي مبارز مجتمع شهرمس سرچشمه در كار سازماندهي اولين كميته هاي انقلاب همكاري مستمر و نزديك داشت. وي در سال 1356 به استخدام شركت ملي صنايع مس ايران در آمد و در امور معدن مشغول به كار شد. با شروع جنگ تحميلي، به همراه ديگر بسيجيان  استان  به جبهه هاي نبرد عازم گرديده و در تاريخ 3/12/1360 در منطقه عملياتي بستان به فيض به عظيم شهادت نايل آمد. از وي  دو پسر به نامهاي توحيد و وحيد به يادگار مانده است.

نگارنده : fatehan1 در 1392/9/11 11:13:38
 
 
جمعه 29 خرداد 1394  6:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه مهندس شهید خداوردی معیت

وصیتنامه مهندس شهید خداوردی معیت
خود را كنار بگذاريد و خدا را توجه كنيد. اگر اين مسئله درهر انسانى حل شود همه مسائلش حل شدنى است (امام خمينى)

آن‌كس كه تو را شناخت جان را چه كند

 پدر و مادر و برادران و خواهران را چه كند 

ديوانه كنى، هر دو جهانش بخشى  

ديوانه تو هر دو جهان را چه كند 

مى‌روم امروز و خود از غم رهايى مى‌كنم

از تو اى جسم و تنم ديگر جدايى مى‌كنم 

خود را كنار بگذاريد و خدا را توجه كنيد. اگر اين مسئله درهر انسانى حل شود همه مسائلش حل شدنى است (امام خمينى)

درود بروح والاى امام امت، رهبر مستضعفين جهان، رهبر دردمندان و مصيبت ديدگان، رهبر زحمتكشان و رنجبران و مظلومين جهان.

بارالها! از تو خواهانم با كمك اين ملت غيور و مسلمان انقلاب اسلاميمان برهبرى نائب امام زمان پرچمش فراتر از مرزها رود و نداى اسلام و اسلام محمدى سراسر منطقه را فرا گيرد و نمونه اى از حكومت على(ع) در اين منطقه استقرار يابد.

بارالها! خدايا! مستضعفين جهان را بر مستكبرين پيروز فرما تا مستضعفين ما خود سرنوشت‌شان را بدست گيرند.

خدايا!ما را در برقرارى و پابرجا شدن راه على كمك كن، افسوس كه من بيشتر از يك جان در كالبد ندارم كه بتوانم با ايثار و از خودگذشتگى اسلام عزيز را يارى نمايم.

خدايا! من را ببخش اگر خداى ناكرده حرفى بر عليه اسلام، قدمى بر عليه اسلام برداشتم چرا كه از جهل و كوته بينى من بوده است.

خدايا! پروردگارا! من به خود مى بالم كه سرباز اسلامهستم، سرباز امام زمان و در ارتش حكومت اسلامى خدمتگزارم.

بارالها! مرا براى كمك به اهتزاز در آوردن پرچم مهدى، پرچم مستضعفين جهان يارى فرما.

بارالها!مرگ و شهادت من را در راه خودت قرار ده و شهادت مرا جزو شهداى صدر اسلام ثبت بنما، جزء شهداى زمان حضرت ختمى مرتبت كه اكمل موجودات، افضل انسانها و اشرف مخلوقات است.

خدايا! تشكر مى‌كنم كه تو اين نعمت را به من عطا كردى كه بتوانم در برابر تو، در راه انقلاب حكومت اسلامى اذتها و محبتهاى دنيوى را فراموش كنم و فقط راه تو را در نظر داشته باشم.

با اعتقاد به يگانگى خداى لايزال و قادر متعال عليم حكيم و رسالت انبياى عظام الهى بالاخص خاتم الانبياء پيامبر بزرگ اسلام و امامت دوازده امام معصوم و ولايت فقيه و اعتقاد به حقانيت مرگ و سوال در قبر و حساب و كتاب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم و اميد به رحمت و غفران الهى وصيت خودم را آغاز مى كنم.

پدر بزرگوارم شما زحمت مرا فراوان كشيديد و هنوز هم فراوان تحمل مى كنيد، من از محبت و زحمات شما نتوانستم حق‌شناسى كنم و حق شما را نتوانستم رعايت بنمايم.

پدر عزيزم، مى دانم كه محبت من در دل تو بسيار است و رنج و اندوه از دست رفتن من برايت سنگين استولى در راه الله و در راه به ثمر رسيدن حكومت اسلامى بسى ناچيز است و از درگاه خداوند متعال بايد تشكر كنى كه اين نعمت نصيب شما شده است و مانند سيدالشهداء امام حسين(ع) صبر كنيد و با صبرت دل اولياى اسلام را شاد و مايه عزت مومنين و سرافرازى اسلام را فراهم نما.

مادر عزيز و بزرگم:

همچون پدرم مى‌دانم كه غم از دست دادن فرزند براى مادر بسيار مشكل و دشوار است ولى بايد بگويم كه مادر عزيزم! مهربانترين و عزيزترين موجود براى من هستى و من بوجود تو افتخار مى‌كنم كه چنين فرزندى را تربيت كردى كه افتخار اسلام باشد.

مادرم صبور باش چونكه عمر دنيا كوتاه است و همه ما شامل آيه «انا لله و انا اليه راجعون» هستيم، روزى بسوى خدا باز خواهيم گشت پس چه بهتر راه خونين را انتخاب كنم و حسين‌گونه زندگى كرده و حسين‌گونه به شهادت رسيم.

پدر و مادر، عزيزان و بزرگانم:

اولا حلالم كنيد و ثانيا اگر خدا مرا لايق شهادت ديد در عزايم جدا صبر كنيد كه خدا با صابران است و صابران را دوست دارد و اجر صابران بى‌حساب است و به مادرم تأكيد مى‌كنم كه در عزايم همچون زينب شيرزن كربلا صبر كند و بى‌تابى نكند.

برادران عزيزم:

امروز كربلاى انقلابمان خون مى‌خواهد و من ميروم تا به يزيد و يزيديان زمان بفهمانم كه شهادت بالاترين آرزوى ماست ميروم شايد نينوايى را بيابم و در عاشوراى دوران هديه ناقابلى در راه پيروزى حق بر باطل و اسلام بر كفر در پيشگاه مولايم مهدى(عج) تقديم نمايم و به پروانگان جاويد شمع ولايت بپيوندم... برادران و خانواده محترم (پدر و مادر) و خواهران بزرگ و عزيز چون كوه استوار و مقاوم بايستيد و لحظه اى از نام و ياد خداوند غافل مباشيد و در ضمن مرا حلال كنيد.

برادر محترم و بزرگ محمد جان! گر چه از نظر سنى كوچكتر از من هستى ولى روح والاى تو در نظرم بزرگتر جلوه‌گر مى‌شود و از خداوند ميخواهم كه به آرزوى ديرينه خودت برسى.

خواهران بزرگ و عزيزم:

از شما انتظارم اين است كه در عزايم قهرمانى نشان بدهيد و افتخار كنيد كه برادرتان به شهداى راه خدا ملحق شده، خواهران بزرگ و عزيزم! مى‌دانم زحمتهاى زياد و فراوان برايم كشيده ايد اميد است مرا حلال كنيد.

خانواده محترم (پدر، مادر، برادران و خواهران)! شما زندگى مرا ديديد و ديديد كه من حتى يك روز آرام نبودم، ديديد همه‌اش را در تلاش و كار و خدمت بودم، اما من بجايى نرسيدم و كارى نتوانستم و جدا نتوانستم. همه اميدم تويى اى خدا.

از برادران و خواهران و پدر و مادر مومن خود ميخواهم كه مرا حلال نمايند و از كوتاهيهايم بگذرند و هيچگاه از دعاى خيرشان بى‌نصيبم ننمايند.

در پايان هر چه هست او (خدا) است و از اوست و بازگشت همه بسوى او است.

                                                                                             خداويردى معيت

بتاريخ 65/1/24

 


  درباره شهید
  
نام : خداوردى                              نام خانوادگی : معيت

فرزند : خان‌اوغلان                         تاریخ تولد : 1341/04/07

محل تولد: مشکین شهر                رشته تحصیلی : کشاورزی (گیاهپزشکی)

نام دانشگاه : دانشگاه ارومیه

تاریخ شهادت : 65/04/28               محل شهادت : جبهه سومار

زندگینامه مهندس شهید خداوردی معیت

شهيد ستوان دوم وظيفه مهندس خداويردي معيّت در هفتمين روز از تير ماه سال يكهزار و سيصد و چهل و يك در روستاي گللر محمدتقي ( در 11 كيلومتري شهرستان مشكين شهر ) از توابع شهرستان مشكين شهر در خانوادة متدين و مستضعف چشم به جهان گشود.

آقاي خان اوغلان معيت پدر شهيد كه خود نيز از عشايرزادگان توابع مشكين شهر مي باشد مردي متدين و مذهبي مي باشد كه دست هاي رنجور و خسته اش حكايت از سالها زحمت و سختي مي كند.

مادر شهيد سركار خانم يمن اسلامي زني مومن و زحمت كش مي باشد كه از دامن چنين زناني، شهيدان و دليرمرداني چون خداويردي پرورش يافته و هم براي خود، هم براي خانواده، هم براي كشور دليل افتخار بوده كه بعد از گذشت چندين سال هنوز هم ياد و خاطره اش بر سر زبان ها مي باشد.


 

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/15 10:18:25
شنبه 30 خرداد 1394  1:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه مهندس شهید علی امامی

وصیتنامه مهندس شهید علی امامی
لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم. 



بسم الله الرحمن الرحيم

شهادت مى دهم بر وحدانيت حضرت رب العالمين و نبوت حضرت خاتم الانبيا محمد(ص) و انبياء سلف، امامت دوازده امام برحق و ولايت حضرت امام خمينى دام ظله العالى

لازم دانستم بر حسب وظيفه شرعى‌ام وصيتى را براى ملت عزيز و پيروان راستين و خانواده گرامى‌ام بنگارم.

جنگ جوهر انسانها را نمايان مى كند. (امام خمينى)

بارالها شكر مى كنم كه در اين دنياى لهو مرا از مردابها نجات دادى و از ميان لجنزارها بيرون كشيده و آتش عشقت را در دلم پديد آوردى و محبت خودت و محبت اوليائت را در درونم قرار دادى و لبانم را به ذكر خودت مشغول ساختى و از لغويات نجاتم دادى.

الهى مى دانى كه هرگز از روى طغيان سر از فرمانت نپيچيده‌ام و هرگز از روى عمد برخلاف دوستيت عمل نكرده ام حتى موقعى كه مرتكب معصيتى شده ام تا طعم آن از دهانم زايل نگشته فكر تو آن را تلخ نموده و هرگز لذت گناهى را نچشيده ام آنچنانكه عاصيان مى‌كشند.

الهى مى دانى كه هر كس خواسته است بر شيطان پشت پا بزند، خواسته است راه ميان را انتخاب كند و خواسته است با تو دمساز گردد و خواسته است با تو هم سخن شود و خواسته است به تكليف شرعى‌اش عمل كند به اينجا شتافته است و من نيز در تبعيت آنها خود را در جمع آنها جاى داده ام تا بلكه به خاطر آنها از من درگذرى و قبولم كنى. انشاءالله.

و اما اى جهانيان بدانيد كه ملت حزب الله ما با قبول شهادت و اينكه شهادت جز سعادت نيست، سلامت و حيات جامعه خود و نسل آينده را تضمين نموده است.

و بدانيد كه مومنين و مسلمانان در تحت ولايت امام خمينى با تمسك به آيه «فاستقم كما امرت» در راه رسيدن به اهداف الهى اين انقلاب و اسلام تا پاى جان و تا آخرين قطره خون خود ايستاده اند و بعد از اين هم خواهند ايستاد.

و اما اى مسلمانان و مومنين و هم وطنان و مردم حزب الله بدانيد كه در راه دفاع از نواميس حضرت حق متعال و خون شهداى گرانقدر اسلام از همه چيزمان بايد بگذريم تا به اين وسيله توانسته باشيم درس حريت و استقلال به ديگر ملل جهان داده باشيم و كوردلان و منافقين بدانند كه ما اسماعيليانى هستيم كه ابراهيم خويش مى باشيم و از هيچ چيزى باك نداريم.

و اما برادر عزيز و رزمنده ام بدان كه يك رزمنده بايد در راهى كه قدم بر مى دارد بايد تمام مشكلات را به جان پذيرا باشد و اين جمله كوتاه را هميشه به خاطر بسپار كه : پروانه ها خواهند مرد. اما تو همچنان پرواز را به خاطر بسپار.

و اما برادرانى كه خود را وصى شهدا مى دانيد و پيرو خط امام هستيد، قدر امام را بدانيد و در برهه هاى حساس با توجيه هاى گوناگون خود را نفريبيد. شب و روز به فكر اسلام و مسلمين بوده و در راه جهاد اكبر و اصغر كوشا باشيد.

با حضور مداوم و فعال خود در صحنه هاى ايثار و مقاومت، مشت محكمى بر دهان منافقين و معاندين بزنيد و هميشه سعى كنيد كه انسانى وارسته از دنيا و تعلقات مزخرفش بوده باشيد. جبهه ها را از ياد نبرده و در جايى كه امر اهمى وجود داشته باشد بر امر مهم خود را مشغول نسازيد. شهدا و تداوم راهشان را از ياد نبريد و قدر خانواده آنان را بدانيد و بجاى آوريد. هميشه خادم مستضعفين و مومنين راستين بوده و در تعالى روح خود بكوشيد كه سعادت دنيا و آخرت در كمال روح در سير الى الله مى باشد.

به آيات قرآن و روايات متقن رسيده از ائمه معصومين و فرمايشات امام خمينى و حضرت آيت الله منتظرى تمسك جسته و چراغ راهى براى خودتان فراهم نماييد.

از نماز، از نماز، از نماز، نمازى كه متنبه كننده باشد و راهنما، دست برنداريد زيرا كه ناجى انسان مى باشد حتى در عين حالى كه در گناهان مغروق باشد، باز او را دست آخر رهنمون مى گردد.

 

و اما والدين عزيزم سخنى چند با شما

با شمايى كه بيشترين زحمات را برايم كشيده ايد و سختترين درد هجرانها را در فراقم در اين چند ساله متحمل شده ايد.

به دردم دردمند و به رنجم رنجور گشته ايد، به شاديم خرسند و به موفقيتم كاميان شده ايد. شمايى كه عزيزترين كسان در دنيا برايم هستيد و لحظه اى راضى به اذيت و ناراحتيتان نيستم. اما چكنم كه وظيفه ام و خواسته قلبى‌ام مرا وا داشته است كه شما را به ظاهر تنها بگذارم و شما را به زحمت بياندازم، اما بدانيد كه مدام در يادم هستيد و دعاگويتان مى باشم.

احسن برشما كه مرا چنين تربيت نموده و چنين به راهم نموديد، اجرتان با خدا باد و جايتان در نزد ائمه هدى.

پدر و مادر عزيزم درفراق من صبر و بردبارى را پيشه خود ساخته و با ياد آن يگانه رحمان و رحيم دلگرم باشيد چون حسين ها و زينب در مقابل كوردلان و منافقين بايستيد و ذره اى تزلزل به خود راه ندهيد بدانيد كه اجرتان با خداست و شهيد شاهد رفتارتان.

با شهادت من از آمدن برادرانم به جبهه خوددارى نكنيد و ديگر برادران و خواهرانم را چنان تربيت كنيد كه رهرو شهدا بوده باشند و بنده هاى عزيز براى خداوند و مومنى مقاوم و خالص به بار بيايند.

از حضرت زينب درس بگيريد كه صبر بر فراق 72 شهيد را نمود و خود را در مقابل خانواده كه چندين شهيد و معلول داده اند شرمسار ببينيد و تا اينكه بيشتر در اين راه كه راه اسلام است بكوشيد.

هيچ تمنايى از هيچ كس چه معنوى و چه مادى نداشته باشيد تا بدين وسيله روح مرا شاد بنماييد.

مقدارى كتاب و وسايل شخصى دارم كه به هر كس خواستيد بدهيد.

مبلغ 15750 ريال كه از امورمالى لشكر عاشورا از بابت حقوق مشموليت طلب دارم كه در حدامكان تهيه مى كنيد و با گذاشتن مقدارى پول بر روى آن مبلغ 200000 ريال بدهكارى به امور مالى سپاه اردبيل مى پردازيد.

28 روز روزه واجب سال 1366 كه در جبهه بودم را برذمه دارم به علاوه 6 روز روزه نذرى واجب، هر كس از مومنين و اخويها توانست ادا نمايد انشاءالله طبق مسئله شرعى اش .

6 ماه كامل نماز قضاى كامل بر ذمه دارم كه آن را نيز اخوي هايم ادا نمايند انشاءالله.

3000 رسال در قرض الحسنه امام سجاد(ع) به حساب خود و مادر و خواهرم دارم كه به پدرم مى رسد. دفترهاى خاطرات و كلاسور و دفتر شعر و دفاتر يادداشت نظامى ام در وهله اول به برادران مى رسد بعدا به برادر عزيزم سيد حسن عابديان و يا حسينعلى صوفى و يا سيدشكور راثى نظام و يا جواد زنجانى به ترتيبى كه ذكر كردم داده شود و دست آخر سيد حسن عابديان و يا برادران عزيزم هاشم و اصغر نگهدارى مى توانند بكنند به غير از اينها به كسى ندهيد. حتما.

در آخر سلام مرا به امام امت رسانده و بگوييد كه پيروى از پيروانت بدون اينكه توفيق ديدارت را از نزديك داشته باشد در لبيك به فرمانت تا پاى جان ايستاد و به شهادت رسيد.

از پدر و مادرم و از برادران و خواهرانم طلب حلاليت نموده و توصيه مى كنم كه رهرو راه شهدا باشند.

از تمام كسانى كه از من رنجيده و يا اذيتى ديده اند حليت طلبيده و از كسانى كه غيبت آنها را نموده ام شديدا طلب حلاليت مى كنم باشد كه خداوند بر آنان نيز رحم كند.

ضمنا مبلغى ناچيز از سيد محمدعابديان طلب دارم كه حلال مى كنم.

ساعت 30/9 شب چهارشنبه 25/9/66 - گردان قائم(عج)

عبد ذليل و عاصى - على امانى

سيد حسن عابديان و سيد شكور راثى نظام دو نفر از اخويهاى صيغه‌اى‌ام هستند. خداوند سلامتشان بدارد.

 
درباره شهید
نام : علی                     نام خانوادگی : امامی

فرزند : حسین               تاریخ تولد : 1345/06/12

محل تولد: مغان             رشته تحصیلی : آبیاری

نام دانشگاه : دانشگاه ارومیه

تاریخ شهادت : 1366/11/02        
محل شهادت : ماووت عراق

                                                                          

زندگینامه مهندس شهید علی امامی

علی در دوازدهم شهريور ماه 1345 در روستاي مرادلو ي مغان "بيله سوار" متولد شد، خانواده اي روستايي و مذهبي و با وضع مالي متوسط در سال 1353 به اردبيل کوچ کرده و بعد از آن تاريخ  تاکنون در اردبيل  ماندگار شدند. تعداد افراد خانواده  پنج برادر و دو تا خواهر بودند. يکسال  اول را در اردبيل  مستاجر بودند که بعدها در کوچه يقينه خاتون يک دو اطاقه خردند. پدرش نيز مغازه اي مشترک با يکي از فاميلها در دروازه مشکين باز کردند و به خواربار فروشي مشغول شدند و در سال 1364 به محله حسين آباد راه کلخوران نقل مکان نمودند.

دو سال ابتدايي  را در روستاي محل تولد خواند - از سال  سوم ابتدايي در اردبيل  در مدرسه شماره يک وحيدي درس خواند. کلاسهاي  چهارم و پنجم ابتدايي را در مدرسه  سعدي در نزديکي  کوچه منصوريه سپري نمود دوران راهنمايي را در مدرسه  پورسينا  بود و دوران متوسط را در هنرستان شيخ بهايي سپری کرد و سپس در سال 1366 در رشته آبياري دانشگاه اروميه قبول شد که بعد از ثبت نام و حدود دو ماه بعد از شروع  کلاسها به جبهه اعزام شد ايشان در دوران تحصيل هميشه از شاگردان ممتاز کلاس بودند و هميشه با نمرات عالي قبول مي شدند.

فعاليتهاي مبارزاتي  شهيد قبل و بعد از انقلاب

به دليل کم بودن سن ايشان در زمان انقلاب  فعاليتهاي وي در مورد جريانات قبل از انقلاب صرفا  شرکت  در تظاهرات  و راهپيمائيها  بود  بعد از انقلاب با توجه به وسيع بودن فعاليتهاي انقلابي در پايگاه  شهيد چمران کوچه يقينه خاتون ثبت نام و فعاليت نمودند - همکاري با پايگاه  شهيد ذاکر توسلي کوچه محمديه شرکت و فعاليت در انجمن اسلامي هنرستان شيخ بهائي، همکاري با بسيج و سپاه پاسداران در تابستان سال 62 به صورت نيروي ويژه  به مدت سه ماه  و حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي  به مدت 22 ماه و علاوه بر آن 15 ماه از خدمت سربازي  را به صورت بسيجي و پاسدار وظيفه در جبهه بودند که به خاطر قبولي از دانشگاه ترخيص سربازي گرفته و در دانشگاه ثبت نام که بعد به صورت بسيجي به جبهه اعزام شدند. ايشان در سال 1365 در عمليات کربلاي پنج از ناحيه دست  راست زانوي چپ و دست چپ دچار مجروحيت شدند. حدود      15% در صد جانبازي داشتند. در جبهه نيز در واحدهای مختلف رزمي حضور داشتند از نيروي پياده و تدارکاتي و اطلاعاتي و .... که براي اطلاع بيشتر       مي توانيد به برادرحاج مصطفي اکبري فرمانده گردان قاسم (ع)مراجعه نمائيد.

 

مدت حضور در جبهه


1-       از تاريخ 65/4/31 تا 66/7/17 به صورت پاسدار وظيفه بودند     14 ماه و 17 روز

2-        از تاريخ 62/4/14 الي 62/6/30 کادر ويژه بسيج در اردبيل دو ماه ونيم

3-       بقيه تاريخها  و اعزامها به صورت بسيجي بودنده اند حدود 23 ماه خدمت بسيجي داشته اند

 

خصوصيات اخلاقي و فکري شهيد

ايشان از نظر اخلاقي فردي بسيار مومن و متعهد و مويد به مسائل ديني و مذهبي بودند نسبت به اداي نماز بسيار حساس بوده و ديگران را نیز به خواندن نماز دعوت و مقيد مي نمود ايشان به غير از نماز و روزهايي که به خاطر حضور در جبهه ادا نکرده بودند هيچ نماز يا روزه قضا  نداشتند. در مجالسي که غيبت و صحبتهاي بيجا به عمل مي آمد شرکت نمي کردند. در دعاهاي کميل و توسل هميشه شرکت مي کردند. برادران و خواهران کوچکتر از خود را به خواندن نماز  دعوت مي کرد. در صورت امکان مالي به خانواده هاي کم درآمد کم مالي      مي نمودند خلاصه بنده به عنوان برادر کوچکش افسوس مي خورم که نتوانستم سجاياي اخلاقي و فکري ايشان را بشناسم و....

 

تاثير فرمايش حضرت امام خميني (قدس سره) و ساير عوامل مؤثر براي اعزام

ايشان هميشه مطيع راه امام (ره) بودند و هميشه در نامه هايشان  و حتي در وصيت نامه شان  نسبت به اطاعت  از امام تاکيد خاصي داشتند ارادت کامل  و تاصي داشتند و حتي بعضي از  اعزامهاي  وي به جبهه به خاطر لبيک گويي به پيام  حضرت امام (ره) بودند.

 

خاطراتي از زمان اعزام به جبهه

بنده به عنوان برادر در تمامي  اعزامهاي  وي به جبهه خاطره اي که دارم اينست  که هميشه  موقع اعزام به جبهه شور و حال  خاصي به ايشان  دست مي داد گويي به مکاني مي رود که اين مکان  وي را به معبود خود نزديک مي کند ميعادگاهي است  که وي را به ديدار حق نزديکتر مي کند.

 

خاطراتي از دوران حضور در جبهه شهيد

ايشان تمامي خاطرات خود را از اول زندگي تا آخرين لحظات عمرشان در دو تا دفتر ثبت کرده بودند يکي از کودکي تا سال 1362 و ديگري خاطرات جبهه ايشان  بودند دفتر اولي الان هست ولي دفتر دومي بعد از مفقود الاثر شدن ايشان گم شد براي بدست آوردن خاطراتي از ايشان مي توانيد به همرزمان  جنگ تحميلي ايشان براي مثال جواد زنجاني - حاج مصطفي  اکبري  رفيع محمد باقرزاده شعبان سيف بابلاني رحيم صدقياني و ...مراجعه نمائيد.

 

نحوه شهادت ایشان

در عمليات  بيت المفدس 2 در ارتفاعات  الاغ لو  از منطقه ماووت  عراق در بهمن ماه 1366 در محاصره نيروهاي عراقي افتادند و به خاطر اينکه از محاصره و از آن  منطقه کسي اسير  نشد و دو سه نفري که اسير شده بودند از نحوه شهادت  ايشان اطلاعي ندارند و در سال 70 بعد از صلح ايران و عراق  جنازه ايشان را تحويل  دادند که توسط نيروها ي بسيجي و سپاهي از منطقه الاغ لو بدست آمده بود. لذا اطلاع  دقيقي از چگونگي شهادت ايشان در دست  نيست.

 

چگونگي اطلاع خانواده از شهادت و عکس العمل آنان

با توجه به اينکه بنده و برادرم هر دو در آن عمليات شرکت کرده بوديم و بنده بنا به موقعيت  استقرار يي در آن  منطقه در محاصره نيفتاديم لذا يقين  داشتم که ايشان تا آخرين مهمات و نيروي خود به نبرد ادامه خواهد داد لذا از سال 1366 تا ديماه 1370 به عنوان مفقود الاثر بودند که در سال 1370 بقاياي جناره ايشان  تحويل خانواده مان گرديد به همراه پلاک بسيجي  ايشان مقداري استخوان  که اين نکته قابل  ذکر است که جمجمه ايشان  نيز در بين  بقاياي جنازه  ايشان نبود.

لازم به ذکر است از کساني که از محاصره عراقيها جان  سالم بدر بردند مي توان  به رضوان اجاقي فرشاد سرداري اشاره کرد که الان در قيد حيات هستند و از افراد نزديک به وي در زمان محاصره  برادر محبوب  ايراني "آزادي" مي باشند که در مراجعه ايشان نيز بعد از آزاد شدن از اسارت نيز جواب دقيقي بدست نياورديم و فقط  در محاصره افتادن و تحويل بقاياي جنازه ايشان بعد از 5 سال  مفقود الاثر بودن  قابل ذکر مي باشد.

 

کيفيت برگزاري مراسم تشييع

در ديماه 70 به همراه دو نفر از شهداء جنگ تحميلي که هر دو جمعي گردان  قاسم (ع) از لشگر  عاشورا بودند از چهار  راه ژاندارمري  به سوي گلزار  بهشت  فاطمه  تشييع  جنازه  وي قابل  ذکر مي باشد.

 

خاطراتي از تأثير ايشان در دوستان و آشنايان

به خاطر خوش روي و خوش رفتار بودن ايشان و مقيد بودن به مسايل ديني  ايشان تاثير عظيمي بر دوستان وآشنايان خود داشتند که دوستان و آشنايان  دوران جنگ تحميلي ايشان خود در اين باره گواه  زنده اي مي باشند.

نگارنده : admin در 1392/8/18 11:45:35
شنبه 30 خرداد 1394  1:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید مجید ابوطالبی

وصیتنامه شهید مجید ابوطالبی
ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم؛ اما از کشورهای مسلمان عرب توقع خیانت نداریم. اگر اینها صدور نفت به آمریکا را قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد. 
بسم الله الرحمن الرحیم

و این است وصیت‌نامه بنده خدا «مجید ابوطالبی» که در کمال هوشیاری و آگاهی نوشته شده است. باشد که مرگم حرکتی نو و خدائی را به دنبال داشته باشد و ریخته شدن خونم هشداری باشد بر آنان که هنوز در خواب هستند و جوششی در تداوم خونین شهیدان و پویشی در مسیر سالکان راه الله.

إن‌شاءالله

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

فَوقَ کُلُّ ذِی بَرِ بِرُّ حَتّی یُقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ

بالا دست هر نیکوکاری نیکوکار دیگری است تا اینکه در راه خدا شهید شود، همین که شهید شد دیگر بالا دست ندارد.

با نام خدا سخن را آغاز می‌کنم؛ چون نام اوست که به ما حرکت و برکت می‌دهد، چون اوست خالق ما و چون اوست رازق ما و بر ماست که در همه حال به یاد او باشیم و شکر نعمت‌های او را به جا بیاوریم.

با سلام بر پیغمبر اسلام و ائمه معصومین(علیه‌السلام) و با سلام بر امام زمانِمان امام دوازدهم و نائب بر حقّش امام خمینی(رحمه‌الله علیه) و با سلام بر یاران و بازُوان پرتوان و پیروان راستین ولایت فقیه آیت‌الله مشکینی و رئیس جمهور مکتبی‌مان آیت‌الله خامنه‌ای و با سلام بر رئیس مجلسِ‌مان و نماینده امام‌ِمان در شورای عالی دفاع و با سلام بر دولت مکتبی و وزراء و نمایندگان مجلس و رئیس قوه قضائیه و همه دولتمردان در خط امام.

و با سلام بر همه دوستان و آشنایان و همکاران چه در سپاه و چه در بسیج و چه در محله خودمان و چه یاران و همسنگران قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و باسلام بر پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم.

و باسلام و درود بر همه شهدای اسلام و معلولین و مجروحین جنگی و با سلام بر همه امّت حزب‌الله و باسلام بر همه آزادیخواهان و مظلومان جهان، چه شیعه و چه سنی و چه ادیان دیگر. سخن را آغاز می‌کنم.

شاید این آخرین نوشته های من و به قولی وصیتنامه من باشد. آری کسانی که مرا می‌شناسید، شاید این مطالب که می‌نویسم به گوش همه آشنا باشد، ولی مِن باب تذکر می گویم و سرانجام این فکر و ذکر من و آخرین حرف‌ها و سخنان من قبل از حرکت به سوی کربلا و زیارت قبر شش گوشه امام حسین(علیه‌السلام) است.

اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم درست 29 شهریور است؛ یعنی سالروز تولد من و سالروز ورود من به سپاه و سالروز جنگ تحمیلی و بالاخره اولین روز وصیت‌نامه من. که به خواست خدا یا شهید می‌شوم و یا این شهادت‌نامه را برای امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا خواهم خواند. چرا که ما باهم پیمان بسته‌ایم آن قدر شهید بدهیم تا سرانجام کربلا را آزاد کنیم و اکنون پس از 70 روز انتظار سرانجام اولین مرحله عملیات یعنی تصرف ارتفاعات مشرف به سومار و گیلانغرب فرا می‌رسد و در پایان دومین سالگرد جنگ تحمیلی، امیدوارم موفّق به دریافت خبرهای خوشی شوید. البته این سالگرد مصادف شده است با ماه ذی الحجه؛ درست در ماهی که حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) حج را رها و به سوی کربلا حرکت می‌کند و من این تقارن را به فال نیک می‌گیرم و امیدوارم هر چه زودتر دل شما ای امت حزب‌الله که در پشت جبهه یار و پشتیبان رزمندگان هستید شاد شود و خانواده‌های شهدا و مجروحین و معلولین نایل به زیارت کربلا شوند.

در طول دو سالی که من در سپاه بوده‌ام؛ کارم در واحد روابط عمومی در قسمت‌های فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی بوده و یکی از مسئولیت‌های آن زمان نیز رسیدگی به وضع فرهنگی و تبلیغاتی خانواده شهدا. و چون امام امّت خمینی کبیر رسیدگی به کارهای خانواده شهدا را خیلی بالا و واجب می‌دانستند در این قسمت با توجه به تمام نواقص به خدمت مشغول بوده‌ام و در طول این مدّت شاید بیش از هزار وصیت‌نامه و زندگینامه شهدا را خوانده‌ام و روی آن کار کرده‌ام و اینک که در مقام نوشتن وصیت‌نامه‌ای برای خود برآمده‌ام، بسیار مشکل می‌توان قلم را برداشت و بر روی کاغذ آورد و نامه‌ی شهادت نوشت؛ چرا که من وصیتی ندارم.

در تهران که بودم قصد داشتم یک چنین کاری بکنم و با توجه به تمام وصیت‌نامه‌های شهدا (البته شهدای سپاه و بسیج)، یک شهادت‌نامه که وجه مشترک تمام وصیت‌نامه‌ها و نکات عمیق آنها باشد چاپ کنم که بالاخره هم موفق شدم و زندگینامه شهدای کردستان به چاپ رسید که البته اگر زنده ماندیم و به تهران بازگشتیم سعی خواهیم کرد که زندگی‌نامه تمامی شهدا را که تا حدودی نیز آماده چاپ شده به‌طور مسلسل‌وار برای استفاده امّت حزب‌الله و درصورت موافقت مسئولین سپاه به چاپ برسانیم؛ تا بدینوسیله بتوانیم سطح فرهنگ شهادت را در جامعه بالا ببریم.

و امّا ببینیم که وصیت‌نامه شامل چه چیزهایی می‌ شود؟ که به نظرم امور شخصی و مادّی و مسائل دیگری از قبیل نماز و روزه و ارث و... یک قسمت ساده و عادّی است و قسمت اساسی وصیت‌نامه که فکر می‌کنم از قسمت اوّل مهم‌تر و اصولی‌تر می‌باشد، امور دینی - فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - معنوی - و اخلاقی است که در واقع همان خط مشی شهید و رساندن پیام شهید می‌باشد.

زیرا با اولین قطره خون شهید که به‌ زمین می‌ریزد، گناهان او آمرزیده می‌شود، و به ملکوت اعلی می‌پیوندد، ولی مسئله دیگر که همان پیام خون شهید است به‌قوّت خود باقی است که توسط وصیت‌نامه و یا شهادت‌نامه و یا از طریق دوستان و آشنایان شهید و فامیل و پدر و مادر و... باید رسانده شود و این تأثیر و این پیام است که خون شهدا است تا نه تنها خون شهید به هدر نرود، بلکه هر قطره آن به هزاران قطره تبدیل شده و در جامعه روح شهادت طلبی اوج بگیرد.

من در این نوشتار قصد ندارم که پیرامون شهادت و شهید و ارج و مقام او بنویسم؛ زیرا که این را به همه‌ ی پویندگان راه شهادت واگذار نموده‌ام و در این مورد می‌توانید از قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه و... کمک بگیرید و نیز در عصر خود، می‌توانید از کلمات روح‌پرور امام، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی و رئیس‌جمهور شهید رجائی و نخست وزیر شهید باهنر بهره گیرید.

من در اینجا فقط می‌خواهم از نکاتی صحبت کنم که ماهیت وجودی یک شهید به آن بسته است و آن هدف، نیّت شهید است و جزءی هم از مسائل پست مادی و... خواهم نوشت.

1- خط‌ مَشی شهیدی که برای آن به میدان شهادت رفته و از همه امور دنیوی دست کشیده و شهادت را برگزیده است.

2- پیام شهید به امام زمانش و نائب او امام خمینی(رحمه‌ الله علیه) و اعلام پشتیبانی از اصل ولایت فقیه که اگر این پیروی نباشد و به میدان جنگ برود، خود را با دست خود هلاک کرده است.

3- پیام به روحانیت مبارز و پیرو خط امام و شخصیت‌ها و مسئولین مملکتی اعم از قوه مجریه و قضائیه و مقننه و شورای نگهبان.

4- پیام به ارگان‌ها و سازمان‌های در خط امام.

5- پیام به دوستان و آشنایان و همکاران و بچه‌های محل و پدر و مادر و برادر و خواهر و فامیل.

6- پیام به کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها و تمام کسانی که در زمین فساد می‌کنند؛ آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب و...).

7- پیام به ضدّ انقلاب و گروهک‌های وابسته داخلی و خارجی.

8- و بالاخره یک نتیجه‌گیری کلی و...

تا اینجا مطالب را به طور فهرست‌وار نوشتم، چرا که اصولاً یک وصیت‌نامه که در حقیقت می‌تواند دستور زندگی و ادامه راه برای بازماندگان شهید و دوستان و... باشد، باید به دور از هرگونه نوشته و یا مطالبی گردد که این هدف را در بر نداشته باشد.

زمانی که امام حسین(علیه‌السلام) شهید شد، زینب(سلام ‌ا‌لله علیها) بود که پیام حسین(علیه‌السلام) و راه حسین(علیه‌السلام) را زنده نگه‌داشت و اگر نبود خطابه‌ها و نطق‌های آتشین زینب(سلام‌الله‌علیها) شاید خون حسین(علیه‌السلام) به هدر می‌رفت و اینک در زمان ما و در کشور اسلامی ما شما بازماندگان شهدا و دوستان و آشنایان شهید هستید که پیام شهید را فریاد می‌زنید و پیام او را می‌رسانید و جهان را به لرزه در می‌آورید.

امّا چگونه می‌شود پیام شهید را رساند؟ و آیا رساندن پیام شهید در حجله‌گذاشتن و سر کوچه ایستادن و پیراهن مشکی به‌ چه ویژگی‌های برجسته‌ای داشته است و چگونه باید به آن‌ها عمل کرد و امر به معروف و نهی‌ از منکر نمود. به عنوان مثال اگر شهید زیاد قرآن می‌خواند، بازماندگان شهید و دیگر دوستان و آشنایان او زیاد قرآن بخوانند و دیگران را نیز به این کار تشویق نمایند و یا مثلا شهید نیمه‌های شب برمی‌خواست، وضو می‌گرفت و به نیایش می‌پرداخت و یا شهید در زندگی اسراف نمی‌کرد، همیشه لبخند بر لب داشت، کم صحبت می‌کرد و... و اگر چنین کاری را بازماندگان شهید انجام دادند، به راه شهید ادامه داده‌اند وگرنه راه او را نه تنها ادامه نداده‌اند، بلکه باعث به هدر رفتن خون شهید شده‌اند. بنابراین اگر بازماندگان شهید این راه را رفتند و شهادت بر آن‌ها اثر دائمی گذاشت، زهی سعادت وگرنه...

***

من این راه را آگاهانه انتخاب کرده‌ام و در این راه فقط هدفم پیشبرد اسلام و فرمان‌برداری از امر ولایت فقیه است و اگر در این راه کشته شویم و یا بکشیم پیروزیم. من بر خلاف بعضی‌ها که پیروزی را فقط در شهادت می‌دانند، ضمن اینکه شهادت را حدّ نهایی تکامل انسان می‌دانم ولی شهادت را نیز وسیله‌ای برای رسیدن به لقاءالله به حساب می‌آورم و هدفم همواره درطول زندگی این بوده که راه خدا را ادامه دهم.

اگر من شهید شدم «ببخشید من لیاقت شهادت را ندارم» مردم به راه شهیدان ادامه دهید و اگر موفّق به زیارت کربلا شدید، بدانید که در راه بازشدن کربلا ما زیاد شهید داده‌ایم و شهیدان را هرگز فراموش نکنید. در عراق قبر شش گوشه امام هست که هم‌اکنون غریب و تنها است، اگر موفق به زیارت آنها شدید به امام حسین(علیه‌السلام) سلام مرا برسانید و بگوئید که ما نیز آرزوی زیارت ایشان را داشتیم و در این راه شربت شهادت نوشیدیم. برای من مراسم پرتجمل برگزار نکنید. اگر جنازه من به‌ دست‌تان رسید، در صورت امکان از دم مسجد بنی‌هاشمی ـ مسجد بنی‌هاشمی در خیابان سرتیپ نامجو که مرکز فعالیت شهید عزیز می‌باشد واقع است ـ یا از محل نماز جمعه تشییع کنید. اختیار با خود شماست در مراسم ختم من گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید برای حسین زمانِمان شهید مظلوم بهشتی و 72تن از یارانش گریه کنید. برای رجائی و باهنر گریه کنید که در آتش خشم منافقین سوختند. برای شهید مطهری، مدنی، دستغیب، صدوقی که همه به دست این منافقین ضد بشریت و ضد اسلام شهید شدند گریه کنید و به‌جای لعنت و نفرین بر یزید، لعنت و نفرین بر بنی‌صدر و رجوی بنیان‌گزاران این گروه و سردسته آن‌ها آمریکا نمائید.

دوست ندارم که در مراسم کفن و دفن من کسانی که حتی یک ذره برخلاف خط امام گام برمی‌دارند، شرکت کنند و خودشان را به‌من نزدیک بدانند و اگر دوستان ناآگاه من نیز شرکت کردند بر آن‌ها است که دیگر از خواب غفلت بیدار شوند و با تمام وجود کارهای فرهنگی و تبلیغاتی را دنبال کنند.

در اینجا نیز چند جمله‌ای خطاب به برادران مسجدی خودم می‌گویم. بر شماست تا آنجا که در توان دارید با هر وسیله از قبیل کمک مالی و فرهنگی و انسانی و هرگونه کمک دیگر در راه تبلیغات اسلامی گام بردارید تا نه تنها فرزندان خودتان از آنها استفاده کنند، بلکه همه اهالی محل و به خصوص فرزندان آنها از آن استفاده نمایند و اگر چنین نکنید خیانتی بزرگ مرتکب شده‌اید و آن خیانت کتمان اسلام و حقایق الهی. بر شما است ای دوستان سپاهی و بسیجی و مسجدی و ای بزرگان قوم و ریش‌سفیدان محل که تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی کنید و سعی کنید که اسلام را در همه ابعاد به نونهالان بیاموزید که اینان سربازان و لشگریان آینده امام زمان هستند.

سعی کنید کارهایتان فقط و فقط برای رضای خدا باشد و خدا را در همه حال ناظر بر اعمال خویش بدانید و وصیت‌نامه شهدا را همان‌طور که امام فرموده‌اند زیاد بخوانید.

***

امّا خطابم به شما برادران سپاهی؛ همان‌طور که می‌دانید سپاه یک ارگان و یک نهاد سیاسی، نظامی و فرهنگی است. بر شماست ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه ده کشوری که من نیز عضو کوچکی از شما بودم که با شدّت بیشتری و تا آنجا که در توان دارید کارهای فرهنگی، آموزشی، تبلیغاتی و اسلامی کنید و راه امام را نه تنها خود ادامه دهید بلکه آموزش دهید تا نونهالان و جوانان ما به غلط راه دیگری جز خط امام نروند.

اگر یکی از مسئولین مملکتی خدای ناکرده از راه خدا و پیروی از ولایت فقیه منحرف شد، به خون شهدای جمهوری اسلامی خیانت کرد او را با شمشیر عدالت علی(علیه‌السلام) راست کنید. از هرگونه گروه‌بازی و دسته و فرقه‌گرایی دست بردارید و تنها و تنها برای خدا گام بردارید و از غلبه هوای نفس بر خود خودداری کنید که بزرگ‌تر از جهاد اصغر، جهاد اکبر که مبارزه با نفس است می‌باشد.

بار دیگر تأکید می‌کنم ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10 کشوری سعی کنید راه شهیدان و خدمت به شهیدان و خانواده‌های آنها را ارج نهید، سعی کنید کارهای فرهنگی و تبلیغاتی زیاد انجام دهید؛ به خصوص درمورد خانواده شهداء.

شما ای برادران بدانید که امام خدمت به خانواده شهدا را بسیار ارج نهاده است لذا برشماست که تا آنجا که توان دارید از این خدمت کوتاهی نکنید و بکوشید که فرهنگ شهادت را در جامعه بالا برده و به خارج از مرزها انتقال دهید.

شما ای برادران روابط عمومی سپاه منطقه 10، مسئولیت‌تان بس سنگین است. شما همچون زینب(سلام‌الله علیها) و امام سجاد(علیه‌السلام) که پیام امام حسین(علیه‌السلام) را فریاد زدند، باید پیام شهید مظلوم بهشتی حسین زمانِمان و 72تن از یارانش را و شهیدانی چون مطهری، مفتح، رجائی، باهنر، مدنی، دستغیب، صدوقی و سایر شهیدان را نه تنها به گوش امّت شهیدپرور که آنها راه خود را یافته‌اند، بلکه به گوش جهانیان برسانید.

بخش روابط عمومی قسمت تبلیغات باید تراکت‌ها و کارهای تبلیغی زیاد به خصوص در بالا بردن فرهنگ شهادت در جامعه انجام دهد.

بخش فرهنگی و به خصوص برادران بخش ارتباطات که مسئولیتی بس سنگین به عهده دارند. در این‌جا این نکته را تذکر می‌دهم که سعی کنید با مردم در تماس باشید و به هر وسیله‌ای که دارید بکوشید تا از طریق نیروهای موجود این کار را انجام دهید، سعی کنید از نیروهای بسیجی و امّت حزب‌الله در این مورد کمک بگیرید.

بخش کارخانجات و ادارات بکوشند که واقعاً به کارگران آگاهی‌های اسلامی بدهند.

بخش ارتش بکوشند که آگاهی‌ها و روحیه شهادت‌طلبی را در ارتش بالا ببرند.

در خاتمه اگر در این مدّت خطائی از من دیده‌اید، از من بگذرید و بدانید که کارهای فرهنگی و تبلیغاتی در سطح منطقه خودتان و سایر مناطق و درصورت امکان تبلیغات خارج از کشور؛ که البته به عهده وزارت خارجه و وزارت ارشاد می‌باشد، از جمله‌ی واجبات است.

بار دیگر از شما ای برادران روابط عمومی می‌خواهم که مرا از دعا کردن فراموش نکنید و از همه برادران سپاهی می‌خواهم که سعی کنند که هر قدمی که برمی‌دارند، فقط و فقط رضای خدا را در نظر بگیرند. از برادران سپاهی می‌خواهم که اگر امکان داشت در مراسم تشییع جنازه و ختم من شرکت کنند و در آنجا فریاد بزنند: راه قدس از کربلا می‌گذرد؛ مرگ بر ضد ولایت فقیه؛ مرگ بر آمریکا؛ مرگ بر شوروی.

برادران بخش خبری موظف هستند که این مطلب را اعلام کنند و این وصیت‌نامه را تکثیر کرده و بین برادران سپاهی و مردم پخش کنید. نه تنها درمورد من بلکه در مورد سایر شهدا حتماً و حتماً در چاپ و تکثیر زندگی‌نامه و وصیت‌نامه آن‌ها بکوشید و بار دیگر تأکید می‌کنم که سعی شود فرهنگ شهادت در جامعه بالا برود.

درمورد اطلاعیه اگر خواستید چاپ کنید از چاپ اطلاعیه‌های تکراری خودداری کرده و سعی کنید یک تکه از وصیت‌نامه من انتخاب شود (انتخاب آن با شماست) و در اطلاعیه چاپ گردد. همگی شما را به خدا می‌سپارم و از شما می‌خواهم برای من دعا کنید که محتاج هستم به دعا در دعای کمیل و شب‌های جمعه و نماز شب مرا دعا کنید.

خداحافظ ای برادران سپاهی، خداحافظ ای برادران روابط عمومی، خداحافظ ای برادران ارتباطات و سرانجام خداحافظ ای برادران بخش مرکز خبری که من علاقه‌ی خاصّی به این بخش داشتم و به خصوص به افراد این بخش و بالاخص آنهایی که در موقع خداحافظی تا کنار آسانسور سپاه مرا بدرقه کردند. خداحافظ، امیدوارم که بتوانید تا آن‌جا که در توان دارید از عهده مسئولیتی که بر دوش شماست برآیید.

***

و اما شما ای دوستان مسجدی و ای همسنگران بسیجی من و ای اهالی محل؛ شاید در طول مدتی که با شما دوست بوده‌ام و همکاری داشته‌ام سعی خودم را تنها و تنها تا آن‌جا که در توان داشته‌ام در بالا بردن سطح فکری و فرهنگی شما و شناخت اسلام واقعی و پیشبرد آن به‌کار برده‌ام و در این امر به جز رضای خدا هدفی نداشته‌ام. (البته این نکته را تذکر بدهم که قبل از پیروزی انقلاب، من دوستان دیگری داشته-ام که بدین‌وسیله یادشان را گرامی می‌داریم و از آن‌ها که سال‌های خفقان باهم همکاری می‌کردیم، تشکر می‌کنیم).

ای دوستان مسجدی من که همیشه سعی من بر این بوده تا تمامی افراد از کارهای خوشگذر و کم‌استفاده و یا احیاناً بلااستفاده به کارهای ریشه‌ای و اصیل روی آورند و شاید با شما ساعت‌ها صحبت کرده‌ام و این مطلب را با شما درمیان گذاشته‌ام.

برادران من بعد از شهادت «قربان مرادی» که یکی از هم‌محلی‌های ما بود مشاهده کردم که این شهادت روی شما تا چه حدی تأثیر گذاشت و این تأثیر به حدی بود که حتی خود من در شهادت «قربان» یک مقاله خواندم که اگر امکان داشت در ختم و در شب هفت و هرگونه مراسمی که برای من گرفتید این نوار را بگذارید.

آری من چگونه می‌توانستم تحمل کنم که کسی خودسازی نکند و بچه‌های محل و مسجد مبارزه با نفس نکنند. کارهای فرهنگی و فکری نکنند، اخلاق خود را اسلامی نکنند و تنها و تنها اسلحه به‌دست بگیرند و به عضویت خود در بسیج افتخار کنند و اگر من انتقادی کرده-ام فقط و فقط این بوده که بچه‌ها را در همه زمینه‌ها چه فکری، چه سیاسی و چه نظامی بسازید و اگر چنین نکنید و فقط آنها را با اسلحه سرگرم کنید به اسلام خیانت کرده‌اید.

من همه ی قصدم این بود که به بچهها احترام بگذارید. به فکر و عقیده آن‌ها احترام بگذارید. سعی کنید سطح معلومات آن‌ها را بالا ببرید. من رنج می‌بردم وقتی می‌دیدم که در شهادت بچّه‌های محل، کم به راه  شهید فکر می‌شد و پیام شهید در نوشتن یک پلاکارد و یا گذاشتن حجله و پوشیدن پیراهن مشکی و رفتن به خانه شهید خلاصه می‌شد.

من از شما راضی نخواهم بود ای دوستان و ای بچه‌های مسجدی، اگر کار فرهنگی نکنید، اگر خود را نسازید، اگر جهاد اکبر نکنید یعنی مبارزه با نفس نکنید و وقت خود را بیهوده تلف نمائید...

مرا ببخشید همه خوبان رفتند و شهید شدند و به لقاءالله پیوستند و من نیز مردم زیرا لیاقت شهادت را ندارم ولی وای بر شما اگر باکم‌کاری و بی‌تفاوت بودن خود خون شهیدان را به هدر دهید. سعی کنید راه شهیدان را در عمل پیاده کنید.

«قربان» خیلی فعالیت می‌کرد، حتی مثل خود من در عروسی برادرش شرکت نداشت و من زمان عروسی برادرم در جبهه نبرد بود. «عباس» خیلی فعالیت می‌کرد، شب‌ها تا ساعت‌ها بعد از شب و حتی نزدیک صبح روی دیوارها را رنگ می‌کرد، و می‌نوشت. شما ای دوستان مسجدی من سعی کنید، سعی کنید که یک صدم آن‌ها فعالیت کنید. با نفس خود مبارزه کنید. از دوستی دنیا دست بردارید. از مقام‌پرسی بپرهیزید. سعی کنید زیاد فکر کنید. «تفکر الساعه افضل من عباده سبعین سنه» یک‌ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.

خاک بر سر من اگر در طول این مدّتی که با شما دوست بوده‌ام، خواسته باشم قدمی و قلمی و کلامی جز پیروی از اسلام و از ولایت فقیه و امام برداشته باشم. اگر در خیابان کتاب‌فروشی و تبلیغات می‌کردم اگر ساعت‌ها با این گروهک‌ها در خیابان مبارزه و افشاگری می‌کردیم، اگر ساعت‌ها با شما صحبت می‌کردیم و اگر هر گونه کاری انجام داده‌ام، فقط و فقط هدفم آگاهی دادن بوده.

مرا ببخشید اگر به شما گفته‌ام درس بخوانید، اگر گفته‌ام کتاب بخوانید، اگر گفتم مطالعه کنید، اخلاق اسلامی داشته باشید، به اسلحه در دست گرفتن کار درست نمی‌شود، وقت خود را بیهوده هدر ندهید. تنها و تنها هدفم رضای خدا بوده و بس. با این وجود از همگی شما معذرت می‌خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید.

خداحافظ ای نونهالان کتابخانه اسلامی شهید، ای بچه‌های گروه سرود، خداحافظ ای برادران بسیجی و خداحافظ ای بزرگان مسجد و خداحافظ ای حاج‌آقا روحانی. مرا ببخشید و از دعای خیر فراموش نکنید و سلام سعید و محمد و حامد و ایرج و حسن... . شما را بسیار دوست دارم، سلام مرا بپذیرید و دعا کنید.

***

شما ای فامیل، ای دایی‌ها و خاله‌ها و...، ای پدر و مادر عزیز و ای برادران و خواهران و ای...

من در اینجا به خدا عشق می‌ورزم و به امام‌زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دوست دارم روحم از این قفس بدن رها شود و به خدا بپیوندم.

من به دنیا علاقه‌ای ندارم. البته «الدنیا مزرعه‌ الاخره». من شما را به تقوا و تقوا و تقوا توصیه می‌کنم و توصیه می‌کنم که احیاناً غرور و خود بزرگ بینی و خود را پیشگام انقلاب نشان دادن به خاطر این که شهید داده‌اید و خانواده شهید هستید شما را نگیرد. فقط و فقط برای رضای خدا گام بردارید.

و امّا تو ای مادر، ای غمخوار و تو ای همه چیز من، مرا حلال کن که اگر حلال نکنی کارم سخت می‌شود. اگر از من بدی دیده‌ای به خاطر خدا حلالم کن. از همه فامیل می‌خواهم مرا حلال کنند.

خواهرانم: تا آنجا که در توان دارید در راه اسلام بکوشید و هر جمعه و هر شب جمعه که به نماز جمعه و دعای کمیل می‌روید مرا دعا کنید.

و امّا برادرانم، همان گونه که به پاسداری از دست‌آوردهای انقلاب مشغول هستید مشغول باشید و هرگز ذره‌ای سُستی به‌خود راه ندهید. هرگز سپاه و کمیته را رها نکنید که اینها بازُوان انقلاب و امام‌اند. هرشب به مسجد بروید؛ ای برادر کوچک من و مرا به یاد بچه‌های مسجد بینداز و به آنها بگو مجید ناظر بر اعمال شما است و هرگونه عمل شما را در نظر دارد. به آنها بگو بکوشید و هرگز از کوشش و فعالیت نایستید که اسلام امروز احتیاج به کوشش و فعالیت دارد.

و امّا تو ای پدر؛ مرا حلال کن و شبها که به نماز شب می‌ایستی مرا دعا کن. از زحماتی که برای من کشیده‌ای تشکر می‌کنم. من دیگر نیستم که آن‌ها را جبران کنم. امیدوارم خدا به همه‌ی شما صبر بدهد. سعی کنید یک خانواده نمونه بعد از من باشید که هستید. برای ازدست دادن من نگرانی نکنید، درست است که من شاید لیاقت شهادت و یا شهید شدن را نداشته باشم ولی شما بکوشید پیام شهیدان را به دیگران برسانید.

آری ما امانتی بودیم بر روی زمین که سرانجام به لقاءالله پیوستیم:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد بدین دیر خراب آبادم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

***

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

***

یاران همه سوی مرگ رفتند

بشتاب که تا ز ره نمائیم

ای خون حماسه در رگ دین

برخیز نماز خون بخوانیم

***

و امّا خطاب به شما کشورهای خارجی و ابرقدرت‌ها، شیطان بزرگ آمریکا و شوروی و کشورهای مرتجع عرب که با سکوت و خیانت خود اسرائیل را در انجام جنایاتش در جنوب لبنان آزاد گذاشته‌اند و روزی هزاران نفر از مردم مسلمان و بی‌گناه لبنان توسط هواپیماها و بمب‌های اسرائیلی از بین می‌روند، ولی کشورهای عرب با کمال بی‌شرمی کنفرانس تشکیل می‌دهند و اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند.

پیغمبر اکرم(صلوات‌الله علیه) می‌فرماید «مسلمان نیست کسی که شب را به روز آورد و در انجام امور مسلمین اهتمام نورزد».

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بُود فردایی

و  درست مصادف با بمباران مناطق جنوب لبنان، کشور عربستان سعودی که قبله‌گاه مسلمین در آنجا قرار دارد، مسلمانان ایرانی را در مدینه در حال تظاهرات و شعار مرگ بر اسرائیل مصدوم و مضروب می‌کند. و درست چندی قبل در روز قدس هم زمان با بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل، جنوب ایران نیز توسط صدام بمباران می‌شود.

ما از آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه توقع دوستی با مسلمین را نداریم. ولی از کشورهای مسلمان عرب نیز توقع خیانت و جنایت نداریم. اگر اینها صدور نفت خود را به آمریکا قطع می‌کردند، آمریکا و اسرائیل با چه سوختی جنوب لبنان را بمباران می‌کرد. اگر موقعیت کشورهای اسلامی را از روی نقشه بررسی کنیم می‌بینیم چه از نظر سوقُ‌الجیشی و چه‌ از نظر ثروت و چه از نظر معادن، اگر مسلمان‌ها با هم متّحد شوند هیچ قدرتی نمی‌تواند آنها را شکست دهد.

ولی به امید خدا و امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقّش امام خمینی(رحمه الله علیه) در آینده نزدیک پس از سقوط صدام به نجات کشورهای دیگر خواهیم رفت.

ای ابرقدرت‌ها: دست از جنایت بردارید، دست از درندگی بردارید و به جای ساختن این همه وسائل تخریبی به سازندگی بپردازید. مگر شما روزانه چقدر می‌توانید از دنیا استفاده ببرید و عیش و نوش کنید.

بیائید به جای ویرانگری به سازندگی بپردازید و  اِلا توسط قیام مردم دنیا نابود خواهید شد. ما مسلمانان ایران و ما پیروان ولایت فقیه به شما اخطار می‌کنیم تا زمانی که پرچم اسلام در مسجدُالاقصی به اهتزاز در نیاید و حکومت امام خمینی(رحمه الله علیه) را به حکومت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل نگردانیم از پای نخواهیم نشست. سلام بر همه مسلمانان جهان – سلام بر همه مستضعفان جهان.

مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ضد ولایت فقیه.

***

اما خطاب به شما گروهک‌ها،

از همان آغاز پیدایش بعضی از بنیان‌گذاران شما ممکن است با خلوص نیت دست به تشکیل شما زده باشند. ولی اکنون به مرور زمان همه به این فاجعه پی برده‌اند و شما به جای طرفداری از خلق به ضدیت با خلق پرداخته‌اید و در جنایات خود افراد بیگناه بسیاری را شهید کرده‌اید و بدینوسیله وحشیگری خود را به گوش صهیونیست‌های اسرائیلی که در 17شهریور مردم را در میدان شهدا به شهادت رساندند رسانده و ثابت کردید که چقدر از مردم دورید. ولی بدانید که دیگر دوران شما به سر آمده است. اگر روزی راهپیمایی راه می‌انداختید، سخنرانی برگزار می‌کردید، مراسم می‌گرفتید و خیابان‌ها را محل تضعیف دولت جمهوری اسلامی می‌کردید. دیگر «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و اگر توبه نکنید به دست همین امّت حزب‌الله نابود خواهید شد. مرگ و نفرین تمام مستضعفان بر شما باد.

و امّا شما مسئولین مملکتی: ضمن تشکر از تلاش‌های شما در بعد از انقلاب که واقعاً ره صد ساله رفته‌اید و با وجود جنگ، مملکت را به اینصورت نگه داشته‌اید. و امید اینکه خدا شما را ارج دهد، یک نکته را می‌خواهم تذکر بدهم که اگر خدای‌نکرده در سطح ادارات و بعضی از ارگان‌ها و یا کارخانجات و هر جای مملکت کسی باشد که به این انقلاب اعتقاد نداشته باشد «و به قول امام در سخنرانی خود خطاب به مسئولین مخابرات که فرمودند: بعضی‌ها خود را به مسلمانی می‌زنند و ممکن است در شرکت مخابرات استراقِ سمع کنند» از شما می‌خواهیم که آنها تصفیه کنید. از شما می‌خواهیم که مواظبت بیشتری از جان خود بنمائید و از شما می‌خواهیم با این گروهک‌ها با شدّت بیشتری مبارزه کنید. همان طور که امت چهل میلیونی پشتیبان شماست، مسائل خود را با مردم در میان گذارید و بدانید که امّت حزب‌الله هرگونه مشکلی را به مدد خدا حل می‌کند.

خدا نگهدار شما باشد که شما پیروان اسلام و ولایت فقیه هستید. درود بر شما باد و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حافظ و نگهدارتان.

***

و اما ای امام، ما زندگی کردن و انسان‌ بودن و شناخت واقعی اسلام را از تو آموختیم و تو بودی که به ما درس شهادت و ایثار و گذشت آموختی و این تو بودی که از آن جوانان بیکار و بی‌مسئولیت محلّه‌ها، بسیجی ساختی و به جبهه جنگ فرستادی. ای امام، ما چگونه از از زحمات تو تشکر کنیم که تشکر از زحمات تو را هرگز نتوان.

ای امام، تو ما را از لجن‌زار به گلزار هدایت کردی.

ای امام تو بودی که شب و روز با دعا و شناساندن راه به ما انقلاب را به پیروزی رساندی و هم‌اکنون به یاری خدا و با مدد امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف) آمریکا را به زانو درآوردی. توصیف تو که در روز چون شیر بر ظالمان فریاد می‌کشی و شب به نیایش با خدا می‌پردازی چگونه ممکن است.

ای امام، ما اهل کوفه نیستیم تا تو را تنها بگذاریم. ما تا خون در بدن داریم از دین خدا و از پیروی از دین تو دست بر نخواهیم داشت.

ای امام، سخنان تو هرکدام دنیایی از درس است. زندگانی تو و هر کار تو منبعی از الهام و انقلاب و اسلام است.

ای امام، ما را دعا کن که بتوانیم بر نفس خود پیروز شویم و هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر هر دو را توأم با هم انجام دهیم.

خدایا – خدایا – تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه‌دار.

از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای

خدایا – خدایا - رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما

***

در خاتمه از تمام دوستان و آشنایان و امت حزب‌الله می‌خواهم که پس از پایان نمازها و مخصوصاً نماز جمعه که به جز دو هفته انتخابات و سه ماه که در سیستان و بلوچستان در جهاد بودم و 45 روز عملیات فتحُ‌المبین و 70 روزی که در جنوب و غرب هستم در تمامی آنها شرکت کرده‌ام. برای سلامت امام و طول عمر امام دعا کنید و در خاتمه از خدا بخواهید که از گناهان ما درگذرد.

لازم به تذکر است که این وصیت‌نامه را در تاریخ 27/06/1361 شروع به نوشتن کرده‌ام و امروز نزدیک غروب 03/07/1361 است و یک تکه ابر به صورت فِلشی بزرگ و به رنگ خون کربلا را نشان می‌دهد. همین ابر را من در عملیات فتح‌ المبین دیدم.

از بلندگو صدای قرآن شنیده می‌شود:

من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا

در گردان تخریب در بالای تپه ای مشرف به گردان نشسته‌ام و حرکات بچه‌ها را زیر نظر دارم. یکی قرآن می‌خواند، یکی وصیت‌نامه می‌نویسد، دیگری دعا می‌خواند، چند نفر مشغول پاک‌کردن اسلحه هستند، چند نفر انگور می‌خورند، تعدادی مشغول بازی فوتبال هستند و سرانجام هر کس به کاری مشغول است.

فکر می‌کنم بیش از هفتاد روز است، یعنی از تاریخ 23 ماه رمضان که خود را برای حمله آماده می‌کنیم و روزشماری می‌کنیم. البته این آرزو را از عملیات فتح‌ُالمبین در دل پروراندیم و از این تاریخ به بعد به اوج خود رسیده است.

فکر می‌کنم و می‌اندیشم چه نیرویی این جوانان و این همه نیروها را به این بیابان‌ها کشیده. فکر می‌کنم چه نیرویی این همه انسان را عاشق شهادت کرده...

به جماران فکر می‌کنم، به قلب تپنده انقلاب، امام امّت که این پیشرفت‌ها و این دگرگونی‌ها یعنی از حیوانیت به انسانیت را مدیون راهنمایی‌های او هستیم. فکر می‌کنم از وقتی که خود را شناخته‌ام دوست داشته‌ام تنهایی را انتخاب کنم و فکر کنم و بنویسم.

به دوران دبیرستان می‌اندیشم، به انشاءهای آتشین و داغی که می‌نوشتم و اضطراب رژیم را از دل همه می‌برد و آنها را به تعمق وا می‌داشت. یادم می‌آید که معلّم انشاءمان می‌گفت تو در آینده نویسنده می‌شوی. آری نویسنده شهادت با سرخی خون و رگبار گلوله.

یادم می‌آید که دوران دبیرستان را سعی می‌کردم پیاده تا خانه طی کنم و در طول مسیر به جامعه‌ام فکر کنم. به مردم تحت ستم و غم به- آوای حزین لبوفُروش زمستان و...

ای خدای بزرگ، من را به راه راست هدایت کن.

ای خدای بزرگ، من را قدردان نعمت‌های خود بگردان.

ای خدای بزرگ، اگر شهید نشوم و زنده ماندم به من نیرویی عطا کن که بتوانم راه امام را تا آنجا که در توان دارم، به دیگران نیز بشناسانم.

ای خدای بزرگ چگونه می‌توانم شکر یک دم و بازدم را نمایم.

ای خدای بزرگ من ضعیف هستم. ای خدای بزرگ تو خودت به من کمک کن که بتوانم در راهی که رضای تو در آن باشد گام بردارم.

***

خداحافظ ای رهبر و بنیانگذار انقلاب ای امام.

خداحافظ ای بازوان امام.

خداحافظ ای مسئولین مملکتی، ای رئیس مجلس و ای رئیس جمهور و دیگر مسئولین مملکتی.

خداحافظ ای پدر، مادر، برادران، خواهران و ای فامیل.

خداحافظ ای سپاه، ای بسیج، ای مسجد بنی هاشمی.

خداحافظ ای ارگان‌ها و نیروهای در خطّ امام و ای دوستان شهیدان، راه شهیدان که راه خداست ادامه دهید.

درود بر همه امّت حزب‌الله.

درود بر امام امّت و نیروهای در خط امام.

مرگ بر ضد ولایت فقیه.

روز شنبه 03/07/1361 مطابق با هفتم ذی‌الحجه ساعت 6بعد از ظهر

مجید ابوطالبی


درباره شهید
شهید مجید ابوطالبی یکی از شهدای مدفون در کهف‌الشهدای ولنجک تهران پس از گذشت بیش از ۳۱ سال از شهادتش شناسایی شد. 
شهید مجید ابوطالبی متولد ۱۳۳۴ است و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسیده است.پیکر مطهر این شهید در ایام فاطمیه سال ۱۳۸۶ به همراه چند شهید دیگر با هماهنگی بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس در خیابان ولنجک تهران مدفون شده بود. شناسایی این شهید گمنام حکایت غریبی دارد. قریب یک ماه پیش با توجه به رؤیایی که مادر شهید می‌بیند، پس از نمونه‌گیری و آزمایش خون و مطابقت آن با نمونه DNA ذخیره شده از استخوان‌های شهید، پیکر شهید مجید ابوطالبی شناسایی می‌شود. فرید ابوطالبی برادر کوچک شهید نیز در سال ۱۳۶۷ در تک عملیاتی دشمن در منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود.


حسین ابوطالبی پدر شهیدان مجید و فرید ابوطالبی است که حالا بعد از ۳۱ سال به همراه همسر و دیگر فرزندان به دیدار فرزندش در کهف الشهدای تهران آمده است. او اگر چه سن و سال بالایی دارد اما با قاطعیت از همه مردم و رسانه‌هایی که پیرامونش جمع شده‌اند می‌خواهد که از نظام اسلامی‌حمایت کنند و با دشمنان مقابله کنند. حسین ابوطالبی که بازنشسته سپاه است از مجید ابوطالبی که بعد از گذشت ۳۱ سال از شهادتش خود را به اطرافیان نمایانده است می‌گوید:”مجید هم مثل من عضو سپاه شد و حدودا ۲۵ ساله بود که به جبهه رفت. برای انقلاب فداکاری زیادی کرد. قبل از انقلاب دائما در حال مبارزه با نیروهای ضد انقلاب بود و بعد از انقلاب هم یا در مبارزه با منافقین بود و یا در حال کمک به مردم. به خصوص در زمان قحطی اوایل انقلاب تمام سعی‌اش این بود که به مردم نیازمند کمک کند. در جبهه هم در گروه تخریب بود و رفته بود برای آنکه راه را باز کند تا نیروها بتوانند عبور کرده و عملیات کنند. همانجا هم به شهادت رسیدند.”

 

او در ادامه از خصوصیات اخلاقی پسرش می‌گوید: “مجید خیلی به بندگان خدا خدمت می‌کرد و مراقب بود از او فقط به مردم خیر برسد و عذابی به کسی ندهد. تا آنجا که می‌توانست هم به خانواده، اهالی محل و .. خدمت کرد. به آن‌هایی که نیازمند بودند کمک می‌کرد. در مسجد محل فعال بود و کتابخانه مسجد بنی‌هاشمی‌را تاسیس کرد و آن را اداره می‌کرد. شب‌ها بیشتر در کتابخانه مشغول بود. از اینگونه فعالیت‌های فرهنگی در مسجد زیاد داشت. وقتی در منطقه سومار شهید شد دیگر پیکرش بازنگشت.”



شهید مجید ابوطالبی




 
 
فیلم : ماجرای رویای صادقه مادر شهید مجید ابوطالبی و احراز هویت شهید از زبان مادر شهید

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/19 9:36:42
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید فلك ژاپنی

وصیت نامه شهید فلك ژاپنی
اگر برای شما زحمتی نداشت مرا در روستا دفن كنید و اگر جنازه ام بدست شما افتاد در پهلوی مصطفوی هنری دفن كنید
 
 
 


به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
و لا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله بل احیاء و لكن لا تشعرون
كسی كه در راه خدا كشته شد مرده نپندارید بلكه آنها زنده و جاویدند و شمایان حقیقت را در نخواهید یافت.
درود بر رهبر كبیر انقلاب اسلامی ایران و امید مستضعفان و شما ای ملت شهید پرور ایران كه همچنان در سنگر پشت جبهه استوار و محكم ایستاده اید و چنان حماسه می آفرینید كه از جان و مال خود برای یاری اسلام دریغ ندارید خدایا به من توفیق شهادت در راه خودت را عطا كن و مرا به زیارت كربلا كه آرزوی تك تك رزمندگان است و به ‌آرزویم برسان و یا مرگ را عطا بفرما پدر جان اگر زمانی به آرزوی دیرینه ام رسیدم نكند خدایی نكرده در مرگ من شیون كنید و خودتان را ناراحت كنید كه شهیدان زنده و جاویدند و اگر برای شما زحمتی نداشت مرا در روستا دفن كنید و اگر جنازه ام بدست شما افتاد در پهلوی مصطفوی هنری دفن كنید و اگر جنازه ام به دست شما نیفتاد خودتان را ناراحت نسازید كه در هر كجا باشم همانجا قبر من است و اگر برگشتم بدانید كه پیروز بر می گردم
یا زیارت حسین و یا شهادت حسین وار
دیگر عرضی ندارم خداحافظ به امید زیارت كربلائی حسین. تاریخ 27/8/61
 
درباره شهید

شهید فلك ژاپنی (نوجوان ترین شهید خراسان جنوبی)
نام پدر :غلام
تاریخ شهادت : 9/9/1361

محل تولد :خراسان /بیرجند /براندود
طول مدت حیات :12 سال
مسؤلیت :آرپی‌جی‌زن‌ ـ ادوات
مزار شهید :روستای گوكچین

 
شهید عزیز فلک ژاپنی 12ساله در سال 1349،در روستای براندود از توابع شهرستان بیرجند دیده به جهان گشو.وی نوجوانی روستایی و پاکدل بود و تکلیف الهی را بخوبی می دانست. خانواده‌اش در ابتدا در براندود زندگی می‌کردند اما چون پدر بزرگش قالیبافی داشت خواهرانش را برای کار قالیبافی به گوگچین برده بود او که تنها پسر خانواده ‌بود به همراه پدر و مادرش به گوگچین رفت.دوران ابتدائی را در دبستان کوگچین با موفقیت به پایان رسانید. به علت فقر مالی خانواده با همان صغر سن ،برای بدست آوردن هزینه تحصیل خویش و کمک به خانواده مجبور بود در مواقع تعطیل به کار بپردازد.وقتی که متوجه وظیفه سنگین خویش در پاسداری از خون شهدا شد،تحصیل را رها کرده و با عشق و علاقه در بسیج ثبت نام نمود و پس از گذراندن دوره آموزش نظامی در کاشمر، به جبهه‌های نبرد اعزام شد و به مقابله با دشمنان خون آشام صدامی در جبهه سومار پرداخت.شهید ژاپنی پس از هشتاد روز نبرد بی امان،در تاریخ 9/9/1361در زمانیکه هنوز دوازده بهار از زندگی پرافتخار خویش را نگذرانده بود،دعوت حق را لبیک گفته و بر اثر اصابت ترکش خمپاره پیکر پاکش از ناحیه کمر به کلی متلاشی گردید و به لقاءا...پیوست. پیکر پاک شهید پس از تشییع در بیرجند به گوگچین منتقل گردید و در کنار مزار شهید هنری به خاک سپرده شد.
سنگ مزار شهید

 

شنبه 30 خرداد 1394  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید امرالله فیضی

وصیت نامه شهید امرالله فیضی
از دوستان خود می‌خواهم که هیچگاه لباس مشکی بر تن مکنید چون شهادت یعنی مولودی دوباره، یعنی به معشوق رسیدن چیزی که آرزوی هر فرد مسلمان است. 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ

با سلام بر آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با درود بیکران بر پیکر مطهر شهیدان انقلاب اسلامی و امت شهید پرور شهید پرور ایران وصیت نامه این حقیر را شروع می‌کنم.

شاید این وصیتنامه روزی بدست شما برسد که دیگر من در میان شما وجود نداشته باشم و گمان مبرید که مرده‌ام چون این آیه درباره شهیدان مصداق می‌شود. (و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) قبل از هر چیز یک توصیه بسیار مهم به خانواده و دوستان و آشنایان خود می‌کنم و توصیه این است که هرگز امام را تنها نگذارید مانند آهن آبدیده در کنار آن رهبر کبیر و آن پیر نستوه بمانید و به مبارزه ادامه دهید و عاجزانه از شما خانواده عزیز و فامیل‌ها خواهش می‌کنم که زیاد برای من گریه نکنید چون دشمنان اسلام این از خدا بی‌خبران دلشان شاد می‌شود که لااقل چند تن را به گریه انداخته‌اند و از دوستان خود می‌خواهم که هیچگاه لباس مشکی بر تن مکنید چون شهادت یعنی مولودی دوباره، یعنی به معشوق رسیدن چیزی که آرزوی هر فرد مسلمان است و فقط از آن‌ها می‌خواهم که راه مرا ادامه دهند.

پدر و مادرم از شما می‌خواهم که مرا ببخشید چون می‌دانم زیاد برای من زحمت کشیدید و من هیچگاه نتوانستم جبران حتی یک روز زحمتتان را بکنم و حتی قدر شما را ندانستم و عاجزانه می‌خواهم که مرا ببخشید.

از شما برادران عزیز تقاضا دارم که اگر ناراحتی از دست من دیدید مرا به بزرگی خودتان ببخشید و از شما تقاضا دارم که راه مرا ادامه دهید و در حفظ اسلام و انقلاب اسلامی کوشا باشید و اما خواهرانم، از شما تقاضا دارم که اگر از من ناراحتی دیده‌اند مرا ببخشید و یک توصیه دیگر دارم که حجاب اسلامی را رعایت کنید و سعی کنید همچون رقیه(س) در حفظ اسلام کوشا باشید.

از شما خواهش می‌کنم که اگر جسدم بدستتان رسید و برای شما مقدور بود بعد از تشییع در مزار شهیدان گلگون کفن جواد آباد بخاک بسپارید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اللهم انا نرغب الیک فی دوله الکریمه تعزبها الاسلام و اهله و تزل بها النفاق و اهله

درباره شهید
شهید امراله فیضی فرزند حکمت‌الله به تاریخ ۱۳۴۱/۱۱/۲۱ در کرج از یک خانواده مذهبی دیده به جهان هستی گشود . وی بعد از گذراندن دوران طفولیت خویش بعد از اینکه به سن ۷ سالگی رسید جهت کسب تحصیل به مدرسه رفت و تحصیلات خود را در همان محل سکونت خود سپری نمود تا اینکه موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته بازرگانی گردید و بعد از رسیدن به سن قانونی لباس شریف سربازی را به تن کرده و از طریق ارتش به خدمت سربازی اعزام گردید و بعد از پایان خدمت سربازی در بسیج شروع به فعالیت کرد و سپس با شروع جنگ تحمیلی از بسیج به جبهه‌های جنگ شتافت تا اینکه در مورخه ۱۳/۲/۶۵ در منطقه فکه  مفقودالاثر گشته است.شهید امرالله فیضی یکی از شهدای تازه تفحص شده طی عملیات برون‌مرزی اخیر است که هویتش به‌تازگی شناسایی شده است. پیکر مطهر این شهید کرجی چندی پیش پس از برگزاری مراسم تشییع در روستای خورانک شهرستان طالقان در جوار مزار مادرش به خاک سپرده شد.



نگارنده : fatehan1 در 1392/8/25 10:23:10
شنبه 30 خرداد 1394  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشی کوتاه از وصیت نامه شهید نورعلی شوشتری

بخشی کوتاه از وصیت نامه شهید نورعلی شوشتری
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم... 


دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم.
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. 
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.


درباره شهید

سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال 1327 در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.

وی که از فرماندهان پر افتخار و یارگاران نامدار دفاع مقدس محسوب می شود در دوران قبل از انقلاب با ارادت ویژه ای که نسبت به مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای داشت و به طور مرتب در جلسات ایشان شرکت می نمود و بدین طریق با فضای مبارزه ارتباط داشت.

در دوران بعد از انقلاب و مخصوصاً در زمان دفاع مقدس نیز در عملیات های مختلف - خصوصاً در جبهه جنوب - حضور فعال داشت.

سردار شوشتری که افتخار همرزمی شهیدان بزرگواری همچون شهید باکری و شهید برونسی را در کارنامه زرین خود دارد در اکثر عملیات ها با مسئولیت های مختلف به ویژه فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت که هفت بار جراحت شدید و تحمل رنج و درد ناشی از آن ماحصل این حضور فعال و مخلصانه بود و بدین ترتیب افتخار جانبازی را چون برگ زرین دیگری برای کتاب زندگی سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.

با وقوع عملیات مرصاد وی به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرور آفرین را بر عهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می فرمایند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."

فرماندهی لشگر 5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت های این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است. وی از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را عهده دار شد و موفق گردید با تلاشی پیگیر و مجاهدتی خستگی ناپذیر ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی را در این استان به افتخارات خود بیفزاید.

سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.




 

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/26 11:8:13
 
 
شنبه 30 خرداد 1394  1:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. 
    بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
    1- مسائل شرعی:
    الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
    ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
    ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
    د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
    2- مادیات
    الف:بدهکاریها:

    1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
    2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
    3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

    ب – بستانکاریها:
    1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
    2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
    پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

    مهدی زین الدین


درباره شهید

سال 1338 ه ش در كانون گرم خانواده‌اي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم مي‌داد.
نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك مي‌كرد و به عنوان يك فروند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري مي‌داد.

مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمينه‌هايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محرب آيت‌الله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مي‌نمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژه‌اي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيت‌الله مدني بسيار ياد مي‌كرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان مي‌دانست.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زين‌الدين – براي بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.

در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌نمود. شهيد زين‌الدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جدي‌تر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتي پدر شهيد زين‌الدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيش‌آمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهده‌دار شد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد.
شهيد زين‌الدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌هاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت.

با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زين‌الدين بي‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بي‌امان عليه كفار بعثي پرداخت.
پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ مي‌كرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌اي بر پيكر لشكريان صدام وارد مي‌آورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتح‌المبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود.

شهيد زين‌الدين در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد.
در عمليات رمضان، تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد.
لشكر مقدس علي‌بن ابيطالب(ع) در تمام صحنه‌هاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كننده‌اي را برعهده داشت.


صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگ‌افزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند.

خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد.
شهيد زين‌الدين در كنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌هاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا مي‌كند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌كرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند.

او همواره سعي مي‌كرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مي‌نمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت.
به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود.
با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌كرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مي‌نمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌كرد. همواره به برادران سفارش مي‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.

شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. مي‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يك جان كه سهل است، اي كال صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌كرديم.

او در سخت‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها كرد.

حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت:در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم.
در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌كرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش مي‌كرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.
 براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي مي‌توان يافت.
او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد:
اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن.
از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.
او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.
شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت:
من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد.
در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند.
او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند.

سردار رحيم صفوي‌فرمانده سابق سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود.
شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.
در آبان سال 1363 شهيد زين‌الدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت سردشت حركت مي‌كنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد: ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛ حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌كرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.
     

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/27 9:40:55
شنبه 30 خرداد 1394  1:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد رضا قوس

وصیتنامه شهید محمد رضا قوس
اى امت حزب الله وصیتم را اینطور شروع مى کنم و به شما اینگونه وصیت مى کنم که همواره در خط امام باشید و هرگز از این خط مستقیم الهى خارج نشوید 
بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت مهدى منتظر آقا امام زمان و با عرض سلام خدمت نائب امام عصر امام امت و با عرض سلام خدمت خانواده شهدا و با عرض سلام خدمت خانواده محترم خودم .

هم اکنون که دارم وصیت نامه مى نویسم سرتا پا گناه و غرق معصیت مى باشم خدایا تو شاهد باش جز آلودگى ره توشه ندارم. خدایا در ایام عمرى که داشتم نتوانستم کارى کنم که رضاى  تو باشد اما اینکه از تو مى خواهم‌که مرا ببخشی و مرا عفو کنى.

اى امت حزب الله وصیتم را اینطور شروع مى کنم و به شما اینگونه وصیت مى کنم که همواره در خط امام باشید و هرگز از این خط مستقیم الهى خارج نشوید که این خط خط رستگارى و پیروزى است و هر ذکرتان این باشد که خدایا عمر با عظمت به امامان بدهد و امت حزب الله اگر من شهید شدم خداوند به من توفیق عطا کرده و به درجه رفیع شهادت رسیدم و به لقا یاررفتم هرگز راه من نگذارید خاموش شود .

اى برادرم از شما مى خواهم که در شهادت من گریه بر چشمانت را نیاید و حسین گونه درمقابل مصیبت برادرت مقاوم باشى و اسلحه خونین مرا بردارید.

و تو اى خواهرم از شما هم مى خواهم مانند زینب پیام آور خون شهیدان باشید.
و تو اى پدر مهربانم من مى دانم که من فرزند خوبى براى تو نبودم و در طول عمرم نتوانستم رضایت تو را بدست آورم و همیشه مایه اذیت‌و آذار شما بودم خلاصه نتوانستم حق فرزندى را به جا آورم از شما مى خواهم که مرا حلال کنید.
مادرم مى دانم که از فراق فرزند خود ناراضى هستى ناراحت نباش چون زینب هم درروز عاشورا هرگز از داغ برادران خود ناراحت نبود و شما هم باید حضرت زینب پیام رسان خون فرزند خود باشید.
و ازبرادرانم مخصوصا على و غلام و عباس مى خواهم که درس بخوانند تا درآینده براى اسلام یک کاره اى باشید به امید پیروزى رزمندگان اسلام و همیشه در دعاهاى کمیل و توسل شرکت کنید و براى من دعا کنید و از تمام قومان و همسایگان براى من حلال بودى بطلبید .  

 محمد رضا قوس

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/27 11:20:36
شنبه 30 خرداد 1394  1:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد علی قوس

وصیتنامه شهید محمد علی قوس
پدر ومادر عزیزم،اگرمن سعادت نصیبم شد که شهید شدم ناراحت نشوید حتی باید افتخار کنید 

 
ولا تحسین الذین قتلوا فی سبیل ا… اموات بل احیا عند ربهم یرزقون
 
آنان که در راه خدا کشته میشوند مرده نپندارید بلکه آنان زنده اند ودر نزدپروردگار روزی میخورند.
 
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و رزمندگان وشهدا عزیز وصیتنامه خودرا شروع میکنم.
 
پدر ومادر عزیزم،اگرمن سعادت نصیبم شد که شهید شدم ناراحت نشوید حتی باید افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا کشته شد و به ندای هل من ناصرینصرنی حسین زمان پاسخ گفت.
پدرو مادرم مرا حلال کنید که فرزند خوبی برای شما نبودم و من سختیهای شما را جبران نکردم ، این شهدا امانتهایی هستند که خداوند به دست شما سپرده و بعد آنرا پس میگیرد کسی  که نمی گذارد فرزندش به جبهه برود به امانت خدا خیانت کرده است پدر عزیز میدانم از اینکه دومین فرزندت را در راه خدامیدهی کمی ناراحت می شوی ولی صبر کن که صبر اساس  کار ماست ،مار مهربانم توهم باید صبر داشته باشی .مانند مادر علی اکبرو علی اصغر صبرداشته باشی.
برادران و خواهرانم انشا ا… که شما راه شهدا را ادامه دهید وتا خون در رگ شماست از دین وناموس خود دفاع کنید.
 
وخواهرم تو با حجابت میتوانی به امریکای جنایتکار صدامیان کافر پاسخ دهی که راه شهدا را ادامه میدهیم ،مبارزه است.
 
چند کلمه با دوستانم دارم ، برادران عزیز میدانید که مبارزه و جنگ احتیاج به نیرو دارد رزمنده میخواهد ،امیدوارم که شما هم  وارد صحنه جنگ شوید وادامه دهنده راه شهدا باشید.
 
همشهریان عزیز امیدوارم که شما مبارزه خود علیه دشمنان اسلام ادامه دهید وامام بزرگوار راتنها نگزارید و هرکس که می تواند  به جبهه برود که واجب کفایی است واگر نتوانستید با کمکهای نقدی وجنسی خود رزمندگان را یاری کنید ، امیدوارم که روزی شهرما به نام  شهر خون وشهادت و شهر مبارزه نامگذاری شود.
 
والسلام_خداحافظ
 
ضمنا روی قبرم بنویسید:
من به خود نیامدم اینجا که به خود باز روم            آنکه آورد مرابازبرد در وطنم
مرغ باغ ملکوتم  نیم از عالم خاک                      چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
 
۶۵/۱۲/۱۲_محمد علی قوس
 
 

نگارنده : fatehan1 در 1392/8/27 11:35:50
شنبه 30 خرداد 1394  1:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وﺻﯿﺘﻨﺎﻣﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ‬

وﺻﯿﺘﻨﺎﻣﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ‬
‫ﻣﺴﺌﻠﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻣﺴﺌﻠﻪ ي ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺑﯽ و ﺑﯽ ﺑﻨﺪ و ﺑﺎري اﺳﺖ ﮐﻪ دﺷﻤﻨﺎن اﺳﻼم ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑـﻪ‬ اﯾﻦ ﺣﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ روﺣﯿﻪ ﻣﻌﻨﻮي ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﯽ را رو ﺑﻪ ﺗـﻀﻌﯿﻒ و ﻧـﺎﺑﻮدي ﺑﮑـﺸﺎﻧﻨﺪ و ﻧﯿـﺮوي ﻓﻌـﺎل‬ ﺟﺎﻣﻌﻪ  ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻮاﻧﺎن ﻋﺰﯾﺰ را ﺑﻪ ﻓﺴﺎد و ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ اﻧﻘﻼب ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ واﺷﺎﻋﻪ اﯾﻦ ﻓـﺴﺎد ﺗـضعیف ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ اﻧﻘﻼب و ﻋﻨﺎﯾﺎت ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ اﺳﺖ .‬ 
‫ﺑﺴﻢ رب اﻟﺸﻬﺪاء و اﻟﺼﺪﯾﻘﯿﻦ‬

‫اﷲ وﻟﯽ اﻟﺬﯾﻦ اﻣﻨﻮ ﯾﺨﺮﺟﻬﻢ ﻣﻦ اﻟﻈﻠﻤﺎت اﻟﯽ اﻟﻨﻮر‬

‫ﭘﺮوردﮔﺎرا ﺗﻮ را ﺣﻤﺪ و ﺳﭙﺎس ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﺪاﯾﺖ ﻓﺮﻣﻮدي ﻣﺎ را ﺑﻪ روﺷﻨﯽ، ﺑﺨﺸﯿﺪي ﻗﻠﺒﻬﺎﯾﻤﺎن را ﺑﻌـﺪ‬ از ﻇﻠﻤﺖ و ﺗﺒﺎﻫﯽ ﮔﻨﺎه ﺑﺴﻮي ﻧﻮر، و ﮐﻨﺎر زدي ﭘﺮده ﻫﺎي ﺣﺠﺎب ﺗﻤﺎﯾﻼت و ﺷﻬﻮات دﻧﯿﺎ را ﺗـﺎ در ﺳـﻠﻮك ره‬ دوﺳﺘﯽ و ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺳﯿﺮ ﮐﻨﯿﻢ و اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺮوردﮔﺎرا ﺳﯿﺮاب ﻧﻤﻮدي ﺗﺸﻨﮕﺎن راﻫﺖ را از رزق ﺷـﻬﺎدت ﺗـﺎ ﺑـﻪ‬ ﺳﻌﺎدت و ﮐﺎﻣﯿﺎﺑﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺧﺪاﯾﺎ ﻟﯿﺎﻗﺖ و رﻧﺞ راه ﺗﻮ را ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ و ﺗﻮ اي آﻓﺮﯾﺪﮔﺎر و ﺧـﺎﻟﻖ ﻫـﺴﺘﯽ‬ اﺳﺘﻘﺎﻣﺘﻤﺎن دادي و ﺑﺮ دﻟﻬﺎي ﭘﻮﺷﯿﺪه و ﺗﻨﮓ ﻣﺎ ﺷﺮح ﻋﻄﺎ ﮐﺮدي ﺑﺎراﻟﻬﺎ ﻣﺎ در ﺟﻤﻊ اوﻟﯿﺎء و اوﺻﯿﺎﺋﺖ ﺗﺤﺖ‬ زﻋﺎﻣﺖ ﭘﯿﺮي دل ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﻗﺮار دادي ﺗﺎ او ﻫﺎدي رﻫﺮوان ﺗﻮ ﺑﻪ وﺻﻞ و ﻟﻘﺎﺋﺖ ﺑﺎﺷـﺪ . 

ﺧـﺪاﯾﺎ ﺗـﻮ‬ ﺷﺎﻫﺪي ﮐﻪ در ﻃﻮل ﺣﯿﺎت زﻧﺪﮔﯿﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ آﻧﻄﻮر ﮐﻪ رﺿﺎي ﺗﻮﺳﺖ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﻢ را در ﮔﺮو ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻦ دﯾـﻦ ﺗـﻮ‬ اﻧﺠﺎم دﻫﻢ و ﺣﺎل آن ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ ؛ ﻟﺤﻈﻪ درﯾﺪه ﺷﺪن ﭘﺮده زﻣﯿﻦ و ﻋﺮش ، ﭘﯿﺎم ﺳـﺮﺧﯿﻨﻢ‬ را ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﺮادران و ﺧﻮاﻫﺮان ﺣﺰب ا... ﻗﻠﺐ اﯾﻦ ﻓﺮودﮔﺎه ﺣﺐ و ﻟﻄﻒ ﺟﺰء ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺧﺪا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻋﺸﻘﯽ آرام‬ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮد. آﻧﭽﻪ ﮐﻪ زﻣﯿﻨﻪ ﺳﺎز ﻫﺪاﯾﺖ و راﻫﻨﻤﺎﺋﯿﺴﺖ و ﺻﺮاط ﻣﻨﺘﻬﯽ اﻟﺤﺐ اﻟﻬﯿﺴﺖ ،آﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﯾـﻪ ﻗـﺪرﺗﯽ‬ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﺎت ﺳﺨﺖ و ﻣﺸﻘﺖ آﻣﯿﺰ اﻧﺴﺎن را ﭼﻮن ﮐﻮه اﺳﺘﻮار و ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ دارد و ﺣﺘﯽ ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﻣـﯽ‬رﺳﺎﻧﺪ ﮐﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎل از ﺳﺨﺘﯽ و ﻣﺸﮑﻼت را ﺑﻪ ﻟﺬت و ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﺪ وﺟﻮد ﯾﺎد ﺧﺪا ﺧﺪاﺳﺖ ، ﺗﻮﮐﻞ و اﺗﮑﺎ‬ ﺑﻪ ﺧﺪا داﺷﺘﻦ اﺳﺖ و اداي ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺑﺪور از ﻣﻨﯿـﺖ اﺳـﺖ ، ﭼـﻮن ﯾـﺎران ﺣـﺴﯿﻦ(ع) در روز ﻋﺎﺷـﻮرا ﮐـﻪ‬ ﻫﯿﭽﮕﻮﻧﻪ ﺗﺰﻟﺰﻟﯽ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ رﺿﺎي ﺑﻪ ﺣﻖ در وﺟﻮدﺷﺎن اﯾﺠﺎد ﻧﺸﺪه و از ﺷﻬﺎدت و ﺳﺨﺘﯽ در راه ﺧـﺪا ﺑـﻪ‬ ﮔﺮﻣﯽ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﮐﺮدﻧﺪ. ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﺪ ، آﻧﻮﻗﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﯽ ﯾﺎﺑﯿﺪ ﻣﺴﺌﻠﻪ واﻗﻌﯽ ﻋﺸﻖ را .‬

 
‫ﻣﺴﺌﻠﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻣﺴﺌﻠﻪ ي ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺑﯽ و ﺑﯽ ﺑﻨﺪ و ﺑﺎري اﺳﺖ ﮐﻪ دﺷﻤﻨﺎن اﺳﻼم ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑـﻪ‬ اﯾﻦ ﺣﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ روﺣﯿﻪ ﻣﻌﻨﻮي ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﯽ را رو ﺑﻪ ﺗـﻀﻌﯿﻒ و ﻧـﺎﺑﻮدي ﺑﮑـﺸﺎﻧﻨﺪ و ﻧﯿـﺮوي ﻓﻌـﺎل‬ ﺟﺎﻣﻌﻪ  ﯾﻌﻨﯽ ﺟﻮاﻧﺎن ﻋﺰﯾﺰ را ﺑﻪ ﻓﺴﺎد و ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ اﻧﻘﻼب ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ واﺷﺎﻋﻪ اﯾﻦ ﻓـﺴﺎد ﺗـﻀﯿﻒ‬ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ اﻧﻘﻼب و ﻋﻨﺎﯾﺎت ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ اﺳﺖ .‬
 
‫وﺻﯿﺘﯽ دارم در ﺣﺪ اﻧﺘﻈﺎر ﺑﻪ ﺑﺴﺘﮕﺎن و اﻫﻞ ﻓﺎﻣﯿﻞ و دوﺳﺘﺎن و آﺷﻨﺎﯾﺎن ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪاري و ﭘﺎﺳﺪاري از اﻧﻘﻼب‬ اﺳﻼﻣﯽ و ﭘﯿﺮوي از رﻫﻨﻤﻮدﻫﺎي اﻣﺎم اﻣﺖ و ﺣﻀﻮر در ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎي اﻧﻘﻼب ﺧﺼﻮﺻﺎ" ﻧﻤـﺎز ﺟﻤﻌـﻪ و ﺧـﺪاﯾﯽ‬ ﻧﺎﮐﺮده در ﺻﻒ ﻧﻖ زﻧﻬﺎ و ﺑﯽ ﺗﻔﺎوﺗﺎن در اﯾﻦ ﻣﻘﻄﻊ ﺣﺴﺎس اﻧﻘﻼب ﻗﺮار ﻧﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻣﻦ و ﻧﻪ ﺷﻬﯿﺪان و از‬ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﻪ اﻣﺎم زﻣﺎن و ﻧﻪ ﺧﺪاي ﺗﺒﺎرك و ﺗﻌﺎﻟﯽ از ﺷﻤﺎ راﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ و آﺧﺮت ﺗـﺎن ﺳـﯿﺎه و ﺗﺒـﺎه ﻣـﯽ‬ ﺑﺎﺷﺪ . 

از ﻫﻤﺴﺮم ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﮐﻪ زﯾﻨﺐ وار درﺷﻬﺎدت ﺑﺮادرت ﻣﺤﻤﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮدي و ﺣﺴﺮت ﯾـﮏ آه‬ را ﺑﺮ دل دﺷﻤﻨﺎن اﻧﻘﻼب ﮔﺬاﺷﺘﯽ در ﻣﺮگ ﻫﻤﺴﺮت ﺑﺎ ﺗﻮﮐﻞ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺻﺒﺮ ﮐـﻦ و اﺳـﺘﻮار و ﭘﺎﯾـﺪار ﺑـﺎش و‬ ﺷﻌﺎر ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺧﺪا را در ﺑﺮاﺑﺮ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎت و دﺷﻤﻨﯽ ﻫﺎ اﻧﺎ ﷲ واﻧﺎ اﻟﯿﻪ راﺟﻌﻮن را زﺑﺎن ﺣﺎﻟﺖ ﺑﮕﺮدان و رﺿﺎ ﺑﻪ‬ ﻗﻀﺎي اﻟﻬﯽ ﺑﺎش ﮐﻪ ﻣﺮاﺗﺐ درﺟﺎت ﺧﺪاﺳﺖ .

از ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﻋﺰﯾﺰم و ﺧﻮاﻫﺮان و ﺑـﺮادران ﮔـﺮاﻣﯿﻢ اﻧﺘﻈـﺎر‬ دارم ﮐﻪ در ﻣﺮگ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻧﮑﻨﻨﺪ و در ﻣﺮاﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ و ﺑﺎ اﻓﺘﺨﺎر ﻗﺪم ﺑﺮ دارﯾﺪ و ﺷـﻤﺎ ﭘـﺪر و ﻣـﺎدر‬ ﻋﺰﯾﺰ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﺪا و اﻣﺎم زﻣﺎن و ﻧﺎﯾﺐ ﺑﺮﺣﻘﺶ رو ﺳﻔﯿﺪﯾﺪ و اﮔﺮ ﺧﻄﺎﯾﯽ از اﯾﻦ ﺣﻘﯿﺮ ﺳﺮ زده ﺑﻪ ﮐﺮاﻣﺖ و‬ ﺑﺰرﮔﻮاري ﺧﻮدﺗﺎن ﻣﺮا ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ واز ﻣﻦ راﺿﯽ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻫﻤﯿﻨﻄـﻮر از ﺧـﺎﻧﻮاده ﺷـﻬﯿﺪ ﭘـﺮور اوﯾـﺴﯽ از اﯾﻨﮑـﻪ‬ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ در ﻣﺤﯿﻂ ﮔﺮم ﺧﺎﻧﻮاده آﻧﻬﺎ آﻧﻄﻮر ﮐﻪ رﺿﺎي ﺧﺪاﺳﺖ ﯾﺎرو ﮐﻤﮏ ﺣﺎﻟﺸﺎن ﺑﺎﺷﻢ ﺷﺮﻣﺴﺎرم و رﺿﺎي‬ ﺧﺎﻃﺮﺷﺎن را از ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺴﺌﻠﺖ دارم .

اﻣﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎن و ﭘﯿﺮو ﺧﻂ اﻣﺎم ﮐﻮﺷﺶ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ در ﺗﻤﺎم ﻟﺤﻈـﺎت ﺑـﺮ‬ ﻧﻔﺴﺸﺎن ﻓﺎﺋﻖ و ﭼﯿﺮه ﮔﺮدﯾﺪه روزي ﯾﮏ ﺑﺎر در ﺳﺎﻋﺎت ﺷﺐ ﺣﺴﺎﺑﺮس ﻣﺎل و ﮐﺮدار و ﮔﻔﺘﺎرﺗﺎن ﺑﺎﺷﯿﺪ ، در‬ ﻃﻮل ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻬﺎر ﻧﻔﺲ ﺗﻬﯿﻪ و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ ، از ﻫﻮي و ﻫﻮس و ﺗﻤـﺎﯾﻼت و دﻟﺒـﺴﺘﮕﯽ ﻧﻔـﺲ اﻧـﺼﺎب‬ دﻧﯿﻮي ﺟﻠﻮﮔﯿﺮي ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺎ ﺳﺠﻮد ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻔﮑﺮ در ﻧﻤﺎز ﺑﺎ ﻓﺮاﻫﻢ آوردن ﯾﺎد ﺧﺪا در دل ﺑﺎ ﯾﺎد ﻣﺮگ و آﺧﺮت و‬ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ روز ﻗﯿﺎﻣﺖ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻬﺪا و رﻫﺒﺮ از ﻣﻘﺎم و ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ و ﺻﻨﺪﻟﯽ و ﺧﻮد ﺑﯿﻨﯽ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑـﺎ اﻧﻘـﻼب‬ دﺳﺖ ﺑﺮدارﯾﺪ .‬

 
‫اﻋﻀﺎءو ﺟﻮارح را از ﻧﺎﻣﺤﺮم ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﯿﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺣﺮم ﺧﺪا دوزﯾﺪ و ﻗﺪم در ﺻﺮاط او ﻧﻬﯿﺪ و دﺳﺖ ﺑـﻪ‬ ﺣﺒﻞ ا... ﮔﯿﺮﯾﺪ و ﺑﺎ ﻫﺎدي زﻣﺎن ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﺪ و از وﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎي ﻇﺎﻫﺮي ﻓﺮﯾﺒﻨﺪه دﻧﯿﺎ دﺳـﺖ ﭘـﺎﮐﯽ ﺑـﺸﻮﺋﯿﺪ و‬ اﺑﺮﻫﺎي ﺗﯿﺮه ﮔﻨﺎه را ﺑﻪ ﺑﺎد ﺗﻮﺑﻪ ﺑﺰداﺋﯿﺪ . ﺣﺠﺎب ﺧﻮدﻧﮕﺮي و ﻧﻔﺲ ﺧﻮاﻫﯽ را از ﭼﻬﺮه ﺟﺎن ﺧﺮق ﺑﮕﺮداﻧﯿـﺪ‬ ﺗﺎ ﻧﻮر ﻋﺸﻖ و دوﺳﺘﯽ و ﺷﻮق او ﺷﺎﻣﻞ ﻗﻠﺐ ﺷﻤﺎ ﮔﺮدد .‬ اي اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻣﻨﺰﻟﺖ و ﻣﻘﺎم ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ اﺳﺖ ، ﺧﺪاوﻧﺪ رﺣﻤﺎن ﻗﻮل ﻟﻘﺎء و دﯾﺪارش را داده اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺳـﺨﻦ‬ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ را دوﺳﺖ دارم و در اﻧﺘﻈﺎر ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﻤﺎﯾﻢ و وﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ از ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﻮي ﻣﻦ ﺑﺮ ﻣـﯽ ﮔـﺮدد ،‬ ﻣﺒﺎﻫﺎت ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﭘﺲ ﭼﺮا ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻮن ﺧﻔﺎﺷﺎن از ﻧﻮرﺣﻘﯿﻘﺖ ﭘﻨﻬﺎن ﻣﯽ ﺷـﻮﯾﻢ و ﻫﻤﭽـﻮن ﺑﻬـﺎﺋﻢ رﯾـﺴﻤﺎن‬ ﺷﯿﻄﺎن ﺑﻪ ﮔﺮدن دﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ زﻧﯿﻢ ، ﺑﺮﮔﺮدﯾﺪ ﺑﻪ آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ در وﺟﻮدﻣﺎن آﻓﺮﯾـﺪه ﻧـﻪ ﻫﻤﭙـﺎي‬ ﺣﯿﻮان ﺑﻠﮑﻪ ﺧﻠﯿﻔﻪ در روي زﻣﯿﻦ ، ﺑﺮﮔﺮدﯾﺪ و ﺧﻮدﺗﺎن را ﻣﺤﺪود به ﻗﻮاﻧﯿﻦ و اﺣﮑﺎم اﺳﻼم و ﻗـﺮآن ﻣﺒـﯿﻦ‬ ﮐﻨﯿﺪ ، ﺑﺮﮔﺮدﯾﺪ و اﺳﺮاف در ﻧﻔﺲ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﺮﭼﻪ را ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺟﻠـﻮﯾﺶ ﺑﮕﺬارﯾـﺪ ، ﺑﺮﮔﺮدﯾـﺪ و ﺑـﺎ دﻋـﺎ‬ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺑﺴﺎزﯾﺪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮر ﻗﻠﺐ در ﻧﻤﺎز و ﺳﺠﻮد ﺑﻨﺪﮔﯽ و اﯾﺠﺎد ارﺗﺒﺎط و اﺗﺼﺎل ﺑﻪ ﺧﺪا ﺧﻮدﺗﺎن را از اﻣﯿﺎل‬ ﻧﻔﺲ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯿﺪ . 
ﺧﻮدﺗﺎن را در ﻣﺸﻐﻠﻪ زﻧﺪﮔﯽ و ﮐﺎر ﻗﺮار ﻧﺪﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ وﻗﺖ ﭼﺸﻢ ﺑﮕﺸﺎﺋﯿﺪ و ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﮐﺎر از‬ ﮐﺎر ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺪر اﯾﻦ اﻧﻘﻼب را ﺑﺪاﻧﯿﺪ ، ﻗﺪراﯾﻦ اﻣﺎم ﭘﺮ رﺣﻤﺖ و ﭘﺮ ﺑﺮﮐﺖ را ﺑﺪاﻧﯿﺪ‬ ، او ﻣﺎ را اﯾﻦ ﻇﻠﻤﺖ ﻃﺎﻏﻮت و ﻓﺴﺎد ﺑﻪ ﻧﻮر ﺣﻘﯿﻘﺖ و آزادﮔﯽ آورد و ﻧﻮﯾﺪ ﻟﻘﺎء ﺧﺪا را در ﮔﻮﺷﻤﺎن زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد‬ و ﻗﻠﺒﻬﺎي ﻣﺮده ﻣﺎ را ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺖ اﺳﻼم ﻣﺤﻤﺪ (ص) زﻧﺪه ﮐﺮد .‬ اﻣﺖ ﺣﺰب ا... ﺧﻮاﻫﺮان و ﺑﺮادران دﻟﺴﻮز ﺑﻪ اﺳﻼم و اﻧﻘﻼب ، ﺑﯿﺪار ﺑﺎﺷﯿﺪﮐﻪ دﺷﻤﻨﺎن ﻣﺎ ﺑﯿﺪارﻧﺪ و ﻣـﺎ ﺑﺎﯾـﺪ‬ ﻫﻮﺷﯿﺎرﺗﺮ ﮔﻮش ﺑﻪ ﻓﺮاﻣﯿﻦ ﮔﻮﻫﺮ ﺑﺎر وﻻﯾﺖ زﻣﺎن ﮐﻪ ﺳﺨﻦ ﺧﺪا ﺑﺮ زﺑﺎﻧﺶ ﺟﺎرﯾﺴﺖ ﺑﺎﺷـﯿﻢ و از اﺧـﺘﻼف و‬ ﺗﻔﺮﻗﻪ و ﺑﺎﻧﺪ ﺑﺎزي ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﮑﺴﺖ اﺳﻼم ﺷﮑﺴﺘﻦ وﺣﺪت و ﯾﮑﭙﺎرﭼﮕﯽ ﺣﺰب ا... اﺳﺖ . ﭘﺸﺘﯿﺒﺎن‬ دوﻟﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ و در ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺐ ﻫﺎي اﻧﻘﻼب دوﻟﺖ را ﺑﺎ ﺟﺎن و ﻣﺎل و ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ ، ﮐﺎري ﮐﻨﯿـﺪ ﮐـﻪ‬‫آﻗﺎ  اﻣﺎم زﻣﺎن از ﺷﻤﺎ راﺿﯽ ﺑﺎﺷﺪ . 
ﮐﺎري ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ در روز ﻣﺤﺸﺮ ﺷﺮﻣﺴﺎر و ﺧﺠﻞ از روي ﺷﻬﺪا و ﻓﺮزﻧـﺪان‬ و ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﻬﺪاء ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ، ﻣـﺴﺘﻤﻌﯿﻦ ﺣﺎﺿـﺮ اﯾـﻦ ﭘﯿﺎﻣﻬـﺎ ﺣﺠـﺖ اﺳـﺖ ﺑـﺮ ﺷـﻤﺎ وﺷـﻤﺎ در روز ﻗﯿﺎﻣـﺖ‬ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺪﮔﺎن دﻧﯿﺎ و آﺧﺮت ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻧﻈﺎم ﺟﻤﻬﻮري‬ اﺳﻼﻣﯽ را ﺣﻔﺎﻇﺖ و ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و ﻧﯿﺘﺸﺎن ﺟﺰء رﺿﺎي ﺧﺪا و ﺧﺸﻨﻮدي ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺟﺒﻬﻪ ﻫـﺎ‬ را ﺑﺎ ﻣﺎﻟﺘﺎن ﯾﺎري ﮐﻨﯿﺪ ، ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ را ﺑﺎ ﺟﺎﻧﺘﺎن ﯾﺎري ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺮوﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻨﮕﺮﻫﺎ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯿـﺪ ﭼﮕﻮﻧـﻪ در ﯾـﮏ‬ ﺷﺐ ره ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ را ﻣﯽ ﭘﯿﻤﺎﯾﻨﺪ ﺑﺮوﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ داﻧﺸﮕﺎه اﻟﻬﯽ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺑﺴﺎزﯾﺪ . ﻋﺸﻖ و ﺷـﻮق و ﻟـﺬت و‬ آﻣﯿﺨﺘﮕﯽ ﺟﺰ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﻌﻨﺎ و ﺗﻌﺒﯿﺮي ﻧﺪارد ﭼﺮا ﻋﺪه اي ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ درك ﮐﻨﻨﺪ ، ﭼﺮا اﯾﻦ ﺳﺨﻨﺎن را‬ ﺑﺎور ﻧﺪارﻧﺪ ، اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻋﻘﻞ را ﺣﺎﮐﻢ وﺟﻮدﺗﺎن ﮐﺮدﯾﺪ و ﺑﺮ ﻧﻘﺎط ﺿﻌﻒ ﻧﻔﺲ ﺗﺴﻠﻂ ﯾﺎﻓﺘﯿﺪ و در اﻋﻤﺎﻟﺘﺎن ﺧـﺪا‬ ﻧﮕﺮ ﺷﺪﯾﺪ و اﮔﺮ ﻣﻌﻨﺎي ﻧﻤﺎز و ﺳﺠﻮد و ﺣﻀﻮر ﻗﻠﺐ و اﺗﺼﺎل و وﺻﻞ را ...‬ ﺳﻔﺎرش آﺧﺮم دﻋﺎ ﺑﺮاي ﻃﻮل ﻋﻤﺮو ﺑﻘﺎي اﻣﺎم ﻋﺰﯾﺰﻣﺎن ، دﻋﺎ ﺑﺮاي ﭘﯿﺮوزي رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﺳـﻼم ﮐـﻪ ﺳـﻌﯽ‬ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻌﺪ از ﻧﻤﺎز ﺑﻄﻮر ﻋﺎدت ﺑﻪ ﺟﺎ آورﯾﺪ .‬

 
‫در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﻣﻮال ﭼﯿﺰي در ﻣﻠﮑﯿﺖ ﻧﺪارم ، ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﻢ و ﻧﻮارﻫﺎي ﺳﺨﻨﺮاﻧﯽ و ﺳﺮود را ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧـﻪ اﻧﺠﻤـﻦ‬ اﺳﻼﻣﯽ وزارت ﻣﻌﺎدن و ﻓﻠﺰات ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻣﻘﺪاري ﭘﻮل اﺳﺖ ، ﺗﺤﺖ اﺧﺘﯿﺎر دارم ﺑﻪ ﻫﻤـﺴﺮم ﻣـﯽ ﺑﺨـﺸﻢ و آن‬ ﻣﻘﺪار ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﭘﺪرم ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻣﻘﺪاري از آﻧﭽﻪ را ﺧﻮد ﺻﻼح ﻣﯽ داﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺼﺮف ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ‬ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ،ﻣﻦ 20  روز روزه و ﯾﮏ ﻣﺎه ﺑﻪ ﺟﺰء ﻧﻤﺎز ﺻﺒﺢ ، ﻧﻤﺎز ﻗﻀﺎ دارم ،وﺻﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ وﺻﯿﺘﻢ را در روز‬ ﺳﻮم و ﻫﻔﺘﻢ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺑﺨﻮاﻧﯿﺪ و ﭘﯿﺎﻣﻬﺎﯾﻢ را ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫـﺎ و ﭘﻼﮐـﺎرد ﺑـﺪور از اﺳـﺮاف‬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺗﺎ اداء ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ از ﺷﻤﺎ ﮐﺮده ﺑﺎﺷﻢ .‬

‫ﺣﻤﯿﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ‬

12/12/63

 
ﺧﺪاوﻧﺪا از ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ و ﺳﺮﮐﺸﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ از روي ﺟﻬﻞ و ﻧـﺎداﻧﯽ از‬ ‬ﻣﻦ ﺳﺮ زده ﻣﺮا ﺑﺒﺨﺸﯽ .


نگارنده : fatehan1 در 1392/9/3 21:6:38
شنبه 30 خرداد 1394  1:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها