0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالله میثمی

وصیت نامه شهید عبدالله میثمی
و خدایا تو گواهی در این لحظه كه در خدمت مقام وحدانیت، این كلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را می بینم كه در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد كه چرا به زمین چسبیدم.

 


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

 
و اما بعد از حمد خدای تبارك و تعالی و درود به پیغمبر و اهل بیتشان علیهم السلام خداوند توفیق عنایت فرمود كه در شب شانزدهم اسفندماه سال هزار و سیصد و شصت شمسی مطابق با جمادی الاول در ایام وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها وصیتنامه ای بنویسم. و خدایا تو گواهی در این لحظه كه در خدمت مقام وحدانیت، این كلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را می بینم كه در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد كه چرا به زمین چسبیدم. خدایا اگر من بیچاره در این لحظه بمیرم فردا در مقابل این جوانانی كه از لذت و عیش و نوش دنیا بریدند و رو به تو آوردند سرافكنده خواهم بود.

اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریك له و اشهدان محمدا صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و ان علیا امیرالمؤمنین و حسن بن علی المجتبی و حسین بن علی السیدالشهدا و علی بن الحسین زین العابدین و محمدبن علی باقر علم النبین و جعفربن محمد الصادق و موسی بن جعفر الكاظم و علی بن موسی الرضا و محمدبن علی التقی و علی بن محمدالنقی والحسن بن علی العسگری و حجة بن الحسن المهدی صلواتك علیهم اجمعین ائمتی و سادتی بهم اتولی و من اعدائهم اتبری و ان ما جاز به النبی حق و ان الله بعث من فی القبور.

ای پدر بزرگوار و مادر مهربانم و ای خواهران و برادران و ای همه كسانی كه با شما در دنیا مانوس بودم از شما عاجزانه می خواهم كه پیوسته از برایم طلب مغفرت كنید چرا كه با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف كرده گناهان مرا از شما پوشانده.

آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم؟

دومین مسئله ای كه مرا در زندگی عقب انداخت كه موفق نشوم از فیض های بزرگتری بهره مندتر گردم، بی نظمی و بز صفتی من بود كه جسته گریخته كار می كردم و به هر كشتزاری دهانی می زدم. این است كه دستم از حسنات تهی است.

و سومین چیزی كه گوشت بدنم را آب كرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند غیبت بخصوص غیبت علما بود. خدا كند که با دعای شما ، پروردگار همه کسانی را که بر گردن ما حق دارند از دست ما راضی گرداند ...

فراموش نمی کنم وقتی که آمدید پشت میله های زندان قصر و گفتید :

خدایا من از این فرزند راضی هستم تو هم راضی باش و من چقدر آسوده شدم ....

ای مادرم ! شما آن مادری هستید که در اولین برخورد هنگام ملاقات در زندان حماسه ای همچون حضرت زینب آفریدید . همان جا که گفتید فرزندم ناراحت نباش ، تو سرباز امام زمان (عج) هستی ، درس هایت را بخوان . و مرا از آن گرداب هولناک به ساحل اطمینان خاطر آوردید . و اگر این فرزند کوچک شما فاتحانه و پیروزمندانه با چهره سفید از دنیا رفت ، بدانید همان دعای شماست که در اولین سال عروسی خود جهت فرزندی صالح کردید مستجاب گشته و خدا این فرزند صالح را از شما پذیرفته است .

ای خواهرانم ! طاهره خانم و اکرم خانم ! شما از یادتان نرود که شما از پستانی پاک شیر خورده اید و باید با پستانی پاک به فرزندانتان شیر بدهید . فرزندانتان را با حب اهل بیت بار بیاورید ؛ آنها را آشنا با ولایت فقیه کنید . مگر نمی دانید که پیغمبر خدا ما را به دست اهل بیتش سپرد و امام زمان ، ما را به دست فقها سپردند ؟ مبادا در راهی بجز راه مرجع تقلید قدمی بردارید که در این صورت در مقابل خدای تبارک و تعالی هیچ حجتی ندارید .

برادران عزیزم ! ای رحمت خدا و ای امین خدا و ای عطاء خدا ! شما سربازی امام زمان (عج) را فراموش نکنید . برادرتان که لیاقت نداشت اما امیدوارم شما جزء انصار و یاران امام زمان (عج) باشید .

بکوشید با تقوای الهی از منبع اهل بیت بهره مند شوید ، نکند خدای ناکرده در دسته بندی ها و جبهه بندی های مذهبی بیفتید که معنویت روحانیت از شما گرفته می شود . که ناگهان می بینید از روحانیت بجز لباسش برایتان نمانده است . به این طرف و آن طرف ننگرید ، فقط نگاه کنید به نائب امام زمان تان تا فریب نخورید . در گرداب غیبت ها و تهمت ها نیفتید ؛ خدا گواه است که این بدگویی ها ایمان را می خورد و انسان را از روحانیت اخراج می کند . لذت مناجات با خدا را از بین می برد .

و شما به بچه های خواهرانتان بیشتر سر بزنید ؛ مخصوصاً فرزندان طاهره خانم که سید هستند ، باید جزء رهروان راه حسینی باشند .

من از همه رفقایم التماس دعا دارم ، فقط دو نفر از دوستانم را بگویید به سر قبرم بیشتر بیایند : یکی آقا مصطفی ردانی پور و یکی هم سید مرتضی صاحب فصول و از جانب من بر سر قبر سید احمد حجازی بروید و شبهای جمعه قبر مرحوم مجلسی را فراموش نکنید .

زیارت قبر آقای مطهری علم و حکمت و زیارت آقای مدنی تقوی و زهد و زیارت قبر آقای بهشتی سوز و گداز به انسان می دهد ؛ زیارت این قبور را فراموش نکنید .

و با اجازه پدر بزرگوارم اخوی رحمت الله را به عنوان قیم انتخاب کردم ، باشد که بدهی های مرا بدهد ....

 

خدایا ما را جزو یاران امام زمان محسوب بدار .

خدایا رهبر کبیر انقلاب امام خمینی را در پناه خودت از همه بلاها مصون و محفوظ بدار.

خدایا رزمندگان ما را در جبهه های حق بر علیه باطل بر دشمنان شان فاتح و پیروز بگردان .

خدایا ما را به شهدا ملحق بگردان .

پروردگارا عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان .

خدایا پدر و مادر ما را از دست ما راضی و خشنود بگردان .

پروردگارا مهر و محبت اهل بیت را از ما و فرزندان ما مگیر .

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بریدیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

والسلام





درباره شهید
 

سردار شهید حجت الاسلام و المسلمین حاج عبدالله میثمی 
نام پدر : اصغر
تاریخ تولد :09/03/1334
محل تولد : اصفهان
تاریخ شهادت :12/11/1365
محل شهادت: شلمچه
عملیات شهادت: کربلای 5
محل دفن :گلستان شهدای اصفهان
آخرین مسئولیت:  نماینده حضرت امام (ره) در قرارگاه خاتم الانبیا (ص) ستادکل

شهید حجت الاسلام «عبدالله میثمی» 12خرداد سال1344 در اصفهان چشم به جهان گشود.در نوجوانی وارد حوزه علمیه اصفهان و از آنجا راهی قم شد. به دلیل مبارزه با رژیم پهلوی سر از زندان قصر تهران درآورد. برای آن كه اذیتش كنند، با یك كمونیست هم سلولی اش كردند. بعد از آزادی برای مبارزه و تبلیغ راهی شهركرد شد. جنگ شد. ازدواج كرده بود اما به قول خودش زندگی او جبهه بود. در جبهه نمازش را كامل می خواند. می گفت؛ اینجا وطنم است. نماینده حضرت امام در قرارگاه خاتم الانبیاء شده بود. كربلای پنج بود كه تركش خورد. چند روز بعد 12بهمن 65، شهید شدآن روز، روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/18 11:51:15
جمعه 22 خرداد 1394  4:42 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمدرضا حقیقی

وصیت نامه شهید محمدرضا حقیقی
عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید...




بسم الله الرحمن الرحیم

عزیزان و هموطنان، در برابر مسائل پایدار باشید. از مشکلات و سختی ها ناراحت و دل سرد نباشید.اگر خدای نکرده چنین حالتی برایتان پیش آمد و دچار یاس شدید مروری به تاریخ انقلاب از آغاز تاکنون بیاندازید...
ببینید که این انقلاب چگونه پیش رفت. چگونه مصائب و سختی ها آسان شد. تا چه رسد به حالا که این شجره طیبه، درختی تنومند شده و به خواست خدا پابرجاتر خواهد شد. پس در سختی ها از حرکت نایستید که: ان مع العسر یسرا مسلمانان، در زندگی از ذکر خدا و یاد خدا غافل نشوید. اکثر ناراحتی های عصبی و سختی های زندگی به خاطر دوری از خداست.
این کلام حق را آویزه گوش خود کنید: هر کس از یاد من غافل شود و سرپیچی کند. به درستی که در زندگی به سختی می افتد.(طه آیه 124)


با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید. توسل را فراموش نکنید.
هموطنان، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد.... 

درباره شهید

بسیجی شهید «محمد رضا حقیقی» بچه اهواز است .متولد 14 آذر 1344. زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند» محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت. شب 21 بهمن 1364 ، یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، محمد رضا در منطقه عملیاتی «والفجر8»به شهادت رسید و فقط خدا می داند که چند روز بعد ، هنگام قرار گرفتن در قبر خویش ، این گونه لب به خنده باز کرد . جالب است بدانید که برادر او یعنی «محمود رضا حقیقی» (متولد 1346) هم در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که 14 سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص ، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر ، به یمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.

این شهید بزرگوار در گوشه اي از دفتر خاطراتش شعر زيباي حافظ را به خط خوش نوشته بود: آذر ماه 1364



روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر




اصل شعر حافظ :

روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر


چه كسي مي دانست اين دعا دو ماه ديگر مستجاب خواهد شد؟ اجابت اين دعا همان و آن خنده ي دندان نما همان!
محمد رضا! من مانده ام كه تو چه كردي كه خدا اين گونه سخنت را شنيد و دعايت را اجابت كرد؟
تو چه ديدي كه با لب خندان رفتي؟ آن چه جذبه اي بود كه دگر بار روح تو را به جسم تو بازگرداند؟


لبخند زیبای شهید محمد رضا حقیقی هنگام خاکسپاری

وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمد رضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!»
او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.
عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.
پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»
تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.
روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود.
دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر      خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده   وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید: مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!






مناجاتی از شهید محمد رضا حقیقی

(اللهم املاء قلبی من محبتک و اهدنی الی صراط المستقیم)

خدایا کسی جز تو ندارم اگر تو که خود فرمودی (خدا نور آسمان ها و زمین است) راهنماییم ننمایی چه کنم، سیدا قلبم را از معرفتت مملو گردان تا بواسطه ان محبتت را درک نمایم الها معترفم که از راه فلسفه یا چیز دیگری جزعشق به تو نمی توانم به سویت سالک شوم.خدایا پستی و دنائت دنیا را به ما بنما تا به چیزی غیر از جهان اخروی و رضای تو چشم ندوزیم.معبودا به ما توفیق درک این مطلب را که همه بنده تو هستیم و همه سایه ای ناچیز از ان ذات مقدسیم عطا فرما تا بیخود سر مسائل پست خاکی به هم خصومت پیدا نکنیم.خالقا دلم تنگ است حال معنی این آیه را که فرمودی (هرکس از یادم سر پیچی کرده و فراموشم نماید زندگی سختی برایش فراهم می کنم) را دریافتم. سیدا تا مدتی فراموشت می کنم با خبر تکان دهنده شهادت عزیزی به لرزه می افتم که خدا اگر دفعه بعد مرا بانگ رحیل زند چه کنم که کوله باری سنگین از ذنوب را حاملم و دستی از حسنات تهی ، اما کریما درمانده گشتم در این دار غروب سرگردانم ، می دانم که اینجا وطن و منزلم نیست جای خالی عزیزانم را درک می نمایم ولی رحیما همانند مرغی که به واسطه بسته بودن وزنه ای سنگین به پایش قدرت پرواز ندارد،کوهی از معاصی و خطایا به دوش دارم،توانایی حرکت ندارم و وامانده ام،یا سیدالسادات به وطنم برسان،خدایا گم گشته ام،وامانده ام راهنمایم باش که هر کس تو هادیش باشی ضلالت ندارد.

1364/9/24


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/21 11:5:30
جمعه 22 خرداد 1394  4:43 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید محمود ربیعی

 
وصیت نامه شهید محمود ربیعی
مرا حلال کنیدهرچند نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم وحقیرانه می خواهم که کمتر بر سر قبر من گریه کنید.


بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

سلام علیکم

به نام ایزد دانا که عالم را آفرید و بر تمام موجودات از بزرگترین تا کوچکترین آنها هستی بخشید.چند سخن با شما سروران عزیز دارم:اول پدر و مادر مهربانم:ای عزیزانی به خاطر بزرگ نمودن من زحمت های بسیاری را متحمل شدیداز شهادت من هیچ ناراحت نباشیدبلکه افتخار هم بنماییدواین را قبول کنید که من امانتی بودم از طرف خداوند متعال پیش شما.
مرا حلال کنیدهرچند نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم وحقیرانه می خواهم که کمتر بر سر قبر من گریه کنید.


چند سخن با شما برادران وخواهران مهربانم:از برادران وخواهران مهربانم می خواهم مرا ببخشند و نماز را حتی الامکان به جماعت به پا دارندوامام را تنها نگذارند و از دو فرزند شهید نورالله کمانی طلب بخشش می نمایم زیرا که آنها حق بسیاری بر گردن من داشتند. و از برادران دلسوزم می خواهم اسلحه زمین افتاده مرا بردارند و بر قلب دشمن بتازند. چند سخن با شما دوستان رفقا واهل فامیل دارم:


از کلیه دوستان و اهل فامیل طلب بخشش مینمایم و می خواهم به این بیانات امام عنایتی داشته باشند: ((ما از خداوند می خواهیم که قلوب ما را تغییر دهد.تا بفهمیم که برای چه در این دنیا آمدیم وباید چه بکنیم وچطوراز این دنیا برویم.یک مرگ حیوانی نباشد به یک نحوی باشد که ما انبار نکنیم معاصی را در آنجا و روسیاه باشیم در نزد شهدا و خداوند تایید کند مارا و همه ما آدم شویم.
اسلام آمده است تا آدم درست کندهمه انبیا برای این معنا آمده اند خدایا دلهای این هایی که مخالف جمهوری اسلامی هستند برگردان تا آدم شوند ما باید این جنگ را ادامه دهیم تا وقتی که انشا الله پیروزی حاصل شود.))

و این پیروزی به گفته حضرت امام نزدیک است انشا الله و در آخر درخواست میکنم که جنازه ی ای حقیر را در شهرستان خمین روستای خان آباد(احمد آباد)دفن  کنند.در کنار دیگر شهدای آن روستا.

خداحافظ شما دوستان وآشنایان


درباره شهید

نام: محمود ربیعی
نام پدر:یوسفعلی
تاریخ تولد:۱۳۴۷
محل تولد : خان آباد
تاریخ شهادت:1365/11/6
محل شهادت:عملیات کربلای ۵ شلمچه

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/20 10:39:58

 

جمعه 22 خرداد 1394  4:43 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد کاظم عباسی

وصیتنامه شهید محمد کاظم عباسی
من امید واثق دارم که ملت ما تن به ننگ نداده و نخواهند داد تا سقوط رژیم منحط بعث عراق را از پای نمی نشیند. جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین مبارزات است.(امام خمینی ره) شما هیچ گونه از هیچ چیز هراس نداشته باشید. 
ام حسبت ان یترکو و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه والله خبیر بما تعلمون. (سوره توبه آیه 16


چنین می پندارید که شما را بدون آزمایش به حال خود رها می کنند، در صورتی که هنوز خدا(چنانچه معلوم و مشخص در عالم ازلی است) در مقام طاعت و مجاهده معلوم نگردانیده که از شما (مدعیان ایمان) چه کس به حقیقت مومن است که جز خدا و رسول و مومن را هرگز دوست خود و همراز خویش نخواهد گزید و خدا از همه کردار شما اگاهست

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

من امید واثق دارم که ملت ما تن به ننگ نداده و نخواهند داد تا سقوط رژیم منحط بعث عراق را از پای نمی نشیند. جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین مبارزات است.(امام خمینی ره) شما هیچ گونه از هیچ چیز هراس نداشته باشید
شما برای حفظ اسلام دارید جنگ می کنید. سلام و درود فراوان بر تو ای صاحب الزمان(عج)‏، ای شریک قرآن و ای جانشین خدای رحمن. سلام و درود فراوان بر تو ای نائب بر حق امام زمان(عج) و رهبر کبیر انقلاب. درود فراوان بر روان پاک شهیدان صدر اسلام و شهدای کربلا ایران. با درود بر خانواده شهدا و معلولین و مجروحین و سلام بر رزمندگان اسلام و ادامه دهندگان راهشان. همانطور که از آیه ذکر شده درک می شود خداوند بندگان خود را در مرحله آزمایش و امتحان قرار می دهد تا بدانند کسانیکه می گویند ایمان آوردیم راست می گویند و در حقیقت ایمان آوردند، هر کس از این امتحان الهی موفق بیرون بیاید و بر هوای نفسانی پیروز شود از راستگویان و متقین است. بنابراین باید بکوشیم که از گروه ستمکاران و ظالمان نباشیم و از گروهی باشیم که هدایت شده باشیم. خداوند این لیاقت را به من داد تا بتوانم در این جهاد اصغر شرکت کنم و سعادت پیدا کنم تا در این جنگ، که جنگ بین حق و باطل است بروم و با دشمنان اسلام و قران بجنگم و امیدوارم کاری که انجام می دهم ان یک قدم خیری باشد برای آمرزش گناهانم و مورد عفو و بخشش خداوند رحمن قرار بگیرد. من وصیت مهمی ندارم و خودم را در مقابل شما مردم مسلمان و شهیدپرور خیلی کوچیکتر می دانم که بخواهم شما را نصیحت بکنم. این را می دانم که شما مردم ایثارگر و با تقوی در صحنه هستید و تمام این معجزات و پیروزی های رزمندگان اسلام را جز حضور امام زمان مهدی موعود(عج) و برحق بودن این حکومت اسلامی و جنگ تحمیلی چیز دیگری نمی دانید و با یاری و کمک خداوند است که این پیروزی ها نصیب شما ملت ایران می شود

شما این سنگرها را که سنگرهای اسلام و قرآن است، خالی نمی گذارید وبا حضور در جبهه ها و دعاها و مناجات و گریه های خود جبهه های اسلام را عطرآگین می کنید. هر چه از این جنگ تحمیلی می گذرد تعداد شهدا و قربانیان اسلام زیاد می شود، ایمان شما قوی تر و خالص تر می شود و بیشتر در جبهه ها حضور پیدا می کنید و سنگرها را پر می کنید. ای همشهریان عزیز! فریب کسانی که دم از امام و خط امام و اسلام می زنند ولی به گفته خود عمل نمی کنند و خلاف آنرا عمل می کنند نخورید. اینها بجز حرف زدن چیزی دیگر حالیشان نیست، آنها منافقانی هستند که در برابرش همه چیز می-گویند و عمل نمی کنند. شما عمل افراد را در نظر بگیرید. نه ایمان بدون عمل ارزش دارد و نه عمل بدون ایمان، هر دو باید در کنار هم باشند اگر نباشند انان به فساد کشیده می شوند. ای همشهریان عزیز و با ایمان شما را به امام زمان قسم می دهم که نگذارید تا این خون شهیدان اسلام هدر برود‏، نگذارید منافقین پا به روی خون شهیدان تان بگذارند. این منافقین، اسلام را وسیله قرار داده اند تا به هدف های پست خود برسند و می خواهند از این راه شما را شکست دهند هوشیار و اگاه باشید و انهارا نابود نکنید به آنها رحم نکنید منافقین از کفار بدتر هستند و می خواهند شما را به دامن امریکا و شوروی بیندازند. به خدا قسم اینها فریب خورده اند و خیال می کنند که حق هستند و حق می گویند نه چنین نیست مردا حق کسانی هستند که بخدا ایمان بیاورند و قرآن و امام را یاری کنند و در راه خدا از جان و مال و فرزندان خود می گذرند و به جهاد در راه خدا می پردازندشما جوانان مسلمان و با تقوا رو به جبهه ها بیاورید و این مساله را زود حلش بکنید و به ندای امام تان امام خمینی پاسخ مثبت بدهید و با جهاد در راه خدا با کافران بجنگید و انان را نابود کنید. امام عزیزتان را تنها نگذارید و تمام دستورات امام را گوش کنید و به آن عمل نمایید و برای سلامتی امام عزیزمان دعا کنید. قدر خودتان و این جمهوری اسلامی و این امام را بدانید این بزرگترین سعادت و لیاقت است که نصیب ما مردم ایران شده است به خانواده شهدا احترام بگذارید. ما همه باید مدیون این خانواده  شهدا باشیم خانواده شهدا حق بزرگی بر گردن ما دارند انها به فرزندانشان درس شهادت و جانبازی را اموخته اند و در دامن پاک خود پرورش و تقدیم اسلام کرده اند. همانطور که امام عزیزمان فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ این ملتند. باید به خانواده شهدا در پیشگاه خدا اجر و ثواب زیادی دارند. 

پیام ام به رزمندگان اسلام این است که این معنویت و خلوص نیتی که در بین شماست آنرا حفظ کنید دعا و مناجات و نمازهای شب را فراموش نکنید. مادامی که این حالت عرفانی در بین شماست پیروزید. اطاعت از فرماندهی، یک امری است واجب که اگر اطاعت نکنید گناه بزرگی مرتکب شده اید و نظم و هماهنگی را در کارهایتان رعایت کنید که با نظم است که کارها به پیش می رود و اگر در یک جنگ نظم و قانون و هماهنگی نباشد تفرقه و اختلال بوجود می آید و کارها ب خوبی پیش نمی رود


از پیروزی هایی که نصیبمان می شود مغرور نشوید. در حقیقت این ما نیستیم که می جنگیم و پیروزی بدست می آوریم، بلکه کمک خداوند است و دست غیبی است که توسط فرشتگان خدا ظاهر می شود و این پیروزی ها را بدست می آورد و مالک اصلی خداست. ان صمیمیت و دوستی که بین شماست آنرا حفظ کنید که انشالله بزودی پیروز هستید. و اما وصیت به پدر و مادرم: ای پدر و ای مادر! بدانید که فرزندتان با عشق به خداو عشق به اسلام بود که روانه میدان جنگ شد و هیچگونه زور اجباری در کار نبوده است. با آگاهی کامل به اسلام و اطاعت از ولایت فقیه و امام بر حق‏، امام خمینی بود که به جبهه حق علیه باطل عازم شد. اصلا ناراحت نباشید چون شما فرزندانتان را برای اسلام و قران داده اید. در آخرت نیز در برابر فاطمه زهرا(س) سربلند و سرافراز هستید ودین خودتان را نسبت به اسلام ادا کردید. بکوشید تا برای امام حسین (ع) و علی اصغر و علی اکبر امام حسین (ع) گریه کنید و کارهایتان فقط برای رضای خدا باشد. مادرجان‏، اگر چه شما ان حق فرزندی که بر گردن من داشته اید نتوانستم ادا کنم! اما از شما می خواهم که مرا ببخشید و حلال بکنید. از تمام دوستان و آشنایان و خویشان طلب بخشش می کنم و می خواهم که برای آمرزش گناهانم دعا کنید. از شما پدر و مادرم می خواهم که بگویید روزها و نمازهای قضا مرا بگیرند و فقط تعداد روزهایی که در سال 1360 و 1361 قضا شده است حدود 37 روز می باشد و بقیه سال ها را نمی دانم. از شما خواهش دارم که بگویید تا روزه های قضا مرا بگیرند و در آخر از همه شما التماس دعا دارم.     


                     
            

درباره شهید

نام: محمد کاظم
     
نام خانوادگی:عباسی
    
نام پدر: سیامرز  
   
شماره شناسنامه:244
        
تاریخ تولد:1347/06/20 
         
محل شهادت: آبادان

تاریخ شهادت:  1364/11/15
      
محل تولد: فیروزآباد

 زندگینامه شهید محمد کاظم عباسی      
 شهید محمد کاظم عباسی در سال 1347 در روستای منال از توابع قیر و کارزین متولد شد. دوران کودکی را در همین روستا سپری کرد و بعد از پایان رسانیدن این دوران به علت وجود خرابیهای بعد از زلزله منطقه قیر و کارزین و اسکان دادن مردم در شهرک امام خمینی همراه با خانواده خود به آنجا مهاجرت کردند و تحصیل خود را در آنجا در مدرس ابتدایی تا کلاس پنجم ادامه داد. وی با وجود این که فقط پنج سواد داشت دارای فضایل اخلاقی بسیار بود صفتهایی از جمله خداپرستی، صدقه دادن، انسان دوستی در روح او همیشه زنده بود و چیزی که بیشتراز همه برای او مهم بود صله رحم بود. و به همین دلیل در میان اقوام و دوستان ونزدیکان جایگاه ویژه ای داشت. همه را دوست می داشت و همه او را دوست داشتند و در فراق او می سوختند. شهید در سن 13 سالگی برای اولین بار رهسپار میدان جنگ شدند و به مدت 3 ماه در جبهه های جنگ حق علیه باطل در منطقه جنوب مبارزه کردند و بعد از این سه ماه ب خانه برگشتند. ولی عشق به جبهه چنان پرشور و شوقی در دل او ایجاد کرده بود که در مدت چهار سال 9 بار به جبهه رفتند که مرتبه هشتم از ناحیه پای راست مجروح گشتند که پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان به خانه برگشتند. مدت کمی در خانه ماندند و این بار برای بار نهم عازم جبهه شدند. اما این بار که می خواست به جبهه برود طوری فتار می کرد که گویی به او الهام شده بود که می خواهد به سوی معشوقی ابدی خود بشتابد. به طوری که با خط خود می نوشت شهید محمد کاظم عباسی و این بار پس از 20 روز در تاریخ 24/11/64 در جبهه آبادان به آرزوی خود رسید و طبق وصیت خویش در گلزار شهدای فتح آباد (سبزپوشان) در جوار دیگر شهدا آرام گرفت.   

 

جمعه 22 خرداد 1394  4:43 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامة شهيد محمود دوستاني دزفولي

وصيت نامة شهيد محمود دوستاني دزفولي
مردم! و الله قيامت بر حق است؛ معادي هست؛ حساب و كتابي هست. بكوشيد تا اين چند روزه دنيا را در طاعت و بندگي خدا سپري كنيد كه ان شاء الله در آن روز واويلا روسفيد درگاه خدا و پيامبرش باشيد!



بسم الله الرحمن الرحيم

اينجانب، محمود دوستاني دزفولي، فرزند محمدحسن، ايمان و عقيده راسخ خود را به يگانگي خداوند تبارك و تعالي اعلام داشته و اظهار تسليم در مقابل او مينمايم و اعلام ميدارم كه صد و بيست وچهار هزار پيامبر خدا برحقند كه اولين آنها حضرت آدم و آخرينشان حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي(ص) ميباشد و كتاب معظم قرآن بر حق است و اذعان ميدارم كه دوازده گوهر پاك خدا جانشينان به حق پيامبر اسلام در روي زمينند كه اولين آنها مولي الموحدين حضرت علي بن ابيطالب (ع) و آخرين آنها حضرت مهدي(عج) است و افتخار ميكنم كه طوق ولايت آن بزرگواران را به گردن نهادهام و اميدم اين است كه با ولايتشان چشم از اين جهان فرو بندم.

مردم! و الله قيامت بر حق است؛ معادي هست؛ حساب و كتابي هست. بكوشيد تا اين چند روزه دنيا را در طاعت و بندگي خدا سپري كنيد كه ان شاء الله در آن روز واويلا روسفيد درگاه خدا و پيامبرش باشيد!
حرف چنداني ندارم، چون هر چه ميخواهم بگويم، ميبينم مسئوليتآور است و پايم در لغزش. از اين رو به يكي دو نكته اكتفا مي نمايم:

اول اينكه از تمامي شما ميخواهم در كارها رضايت خدا را بر هر چيز مقدم بداريد و پشتيبان اسلام و انقلاب و رهبر جامعه باشيد. وحدت را حفظ كنيد كه رمز پيروزيمان بوده و هست. از همه جوانان غيرتمند همسنگرم ميخواهم كه راه و هدف را هميشه مد نظرداشته باشند و در كورهراهها و فراز و نشيبهاي راه، مصلحت انقلاب و اسلام را بر هر كار مقدم داشته و هر جا احتياج بود، حاضر شوند وبكوشند تا جوانمردانه اسلحه شهيدان را به طرف دشمنان نشانه روند. به هيچ وجه جبهه را خالي نكنيد كه خيانت است!

از پدر بزرگوار و مادر عزيز، اظهار شرمندگي ميكنم كه نتوانستم فرزند خوبي برايتان باشم و از زحمات فراواني كه برايم كشيديد،بسيار تشكر ميكنم.
پدرم، مادرم، افتخار كنيد كه فرزندي ديگر به راه خدا قرباني داديد! دعا كنيد كه مقبول خدا قرار گيرد و بدانيد اجر زيادي در نزد خدا داريد! از همه افراد خانواده خودمان، برادران و خواهران، طلب حلاليت ميكنم و خدمتشان اظهار ارادت ميكنم بسيار ممنونم از زحماتتان.

برادران، ياد ما همان راهمان است كه ان شاء الله فراموش نشود.
از همه شما خداحافظي نموده و طلب عفو و بخشش ميكنم. از برادران مسجد ميخواهم كه جلسات و نماز جماعت را پابرجا و زنده نگه داري كنند و مراسم عزاداري امام حسين(ع) را حتماً بر پا دارند. برادران، در مراسمتان يادمان كنيد و دعايمان كنيد!

مقداري حساب و كتاب دارم كه در كاغذي جداگانه مينويسم.

همه شما را به خدا سپرده و وعدهام ديدار روز قيامت، در محضر رسول خدا. ان شاء الله.

والسلام
محمود دوستاني دزفولي

1364/11/18 ساعت 10 شب 


درباره شهید

زندگينامه شهيد
شهيد محمود دوستاني دزفولي در اول تير ماه سال 1343 در دزفول به دنيا آمد. او از كودكي به همراه برادر شهيدش، علي و خواهرزادهاش، شهيد حسين ناجي، به مسجد امام حسن عسكري(ع) ميرفت و در مجالس قرآني شركت ميكرد.

در دوران انقلاب اسلامي، نوجواني 14 ساله بود كه در راهپيماييهاي ضدرژيم شركت و در پخش اعلاميههاي انقلابي و نوشتن شعار روي ديوارها فعاليت داشت.
او پس از پيروزي انقلاب اسلامي توانست با اخلاق اسلامي و رفتارهاي جذاب خود نوجوانان را به مسجد بكشاند و با روي آوردن به كارهاي فرهنگي آنها را با تعاليم اسلام آشنا سازد.
با آغاز تهاجم رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي ما در شهريور ماه سال 1359 ، به سوي جبههها شتافت و در جبهة شهدا (در منطقه كرخه) بود كه مجروح گرديد و يكي از انگشتان خود را از دست داد، اما پس از مداواي نسبي به سرعت به جبهه اعزام و در عمليات بزرگ فتح المبين شركت كرد.


او عاشق و شيفتة حضرت سيدالشهدا(ع) بود و از هفته ها مانده به ماه محرم، به همراه دوستانش، مسجد را مهياي عزاداري ميساخت. در روزهاي
تاسوعا و عاشوراي حسيني سر از پا نميشناخت و با چشمان اشكآلود، سينه ميزد و عزاداري ميكرد. او در كنار شركت در دفاع مقدس به كسب علم و تحصيل نيز مشغول بود و با هوش و ذكاوت خود تحصيلاتش را تا ديپلم به انجام رسانيد.

محمود اعتقاد داشت شركت در جنگ يك تكليف شرعي است و اگر كسي به اين تكليف الهي عمل نكند، فرداي قيامت بايد جوابگوي خون شهدا باشد.
او در عملياتهاي مختلف از جمله فتحالمبين، بيتالمقدس، والفجر مقدماتي، بدر و سرانجام والفجر 8 و در بسياري از مناطق پدافندي شركت كرد و حماسهها آفريد. او توانست با هوش سرشار و پشتكار خود و با اصرار مسئولين به فرماندهي گروهان غواص گردان بلال از لشكر 7 ولي عصر(عج) مفتخر گردد و در عمليات والفجر هشت، اين مسئوليت را به عهده داشت.

شهيد محمود دوستاني دزفولي پس از پيروزي افتخارآفرين والفجر 8 و فتح فاو در هنگام برگشت از منطقة عملياتي در تاريخ 1364/12/5 ، در حالي كه در كنار همرزمانش در اتوبوس نشسته بود، بر اثر اصابت راكت هواپيماي دشمن متجاوز، به شهادت رسيد و به دوستان و برادر شهيدش پيوست. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

خدایا! خجالت می‌کشم اعمالم را روی کاغذ بياورم ...
 
کتاب مردان دریایی(خاطره عمليات افتخارآفرين والفجر 8 به روايت سردار شهيد محمود دوستاني دزفولي )

نگارنده : fatehan1 در 1392/12/12 9:54:35
جمعه 22 خرداد 1394  4:43 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد حسن حقاني

وصیتنامه شهید محمد حسن حقاني
امام اين قلب تپنده‌ي امت مسلمان ايران را تنها نگذاريد در هر جا و هر كجا كه هستيد از دعا كردن براي امام غافل نشويد و بعد از هر نماز و بعد از هر جلسه‌اي امام را دعا كنيد.

              

بسم الله الرحمن الرحیم

يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي 

به نام الله درهم شكننده‌ي طاغوت‌ها با درود وسلام به منجي بشريت ولي امر (عج) و با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني و اميد رهبر آيت الله منتظري و با درود و سلام به شهداي اسلام از صدر تاكنون وبا درود و سلام به رزمندگان اسلام و شما خانواده‌هاي شهدا و امت مسلمان ايران.

 «يا اَيُهَا الَّذِينَ امَنُوا إِنْ تَنصُرواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ.» هر كس خدا را ياري كند خداوند گام‌هاي او را استوار مي گرداند.

 اي همشهريان عزيز: نمي خواهم سر شما را به درد آورم ولي چند جمله‌اي به‌عنوان تذكر مي گويم هر چند كه خودتان بهتر از من مي دانيد. امام اين قلب تپنده‌ي امت مسلمان ايران را تنها نگذاريد در هر جا و هر كجا كه هستيد از دعا كردن براي امام غافل نشويد و بعد از هر نماز و بعد از هر جلسه‌اي امام را دعا كنيد. 

برادران و خواهران عزيز توجه داشته باشيد هر كس خواست ميان شما تفرقه اندازد اول او را نصيحت و او را با دلايل محكم و ارشاد راهنمايي كنيد ولي اگر ديديد از روي آگاهي دارد كاري كه به ضرر انقلاب است انجام مي دهد با او به طور قاطعيت رفتار كنيد و او را به مسؤولان امر معرفي كنيد. و بدانيد كه آرزوي هر رزمنده‌ي شجاع و دلير و مسلمان زيارت كربلا و آزادي قدس عزيز و اگر بعد از آن خدا خواست شهادت في سبيل الله است. برادران و خواهران عزيز بدانيد كه هر كس شهيد شد از بين نرفته است بلكه نزد خدا روزي مي خورند. اي پدر و مادر عزيزم شما از من آزار و اذيت ديده‌ايد اميدوارم كه مرا ببخشيد و برايم دعا كنيد و طلب آمرزش كـنيد.
پدر و مادر و برادرانم مرا حلال كـنيد هرچند كه كاري براي شما انجام ندادم. آري پدر و مادرم اگر من شهيد شدم و خداوند مرا به درگاه خود قبول كرد و به شهادت رسيدم مرا ببخشيد و همچون شيري باشيد در بيشه زار بغريد و روبه صفتان را به زباله دان تاريخ بفرستيد. 

مادرم زينب وار باش و قلـب امام زمان(عج) را شاد كن برايم عزا نگيريد اين را همين طور نمي گويم بدان سخنان از روي قلبم برمي خيزد براي كشته شدنم جشن بگيريد چون من نمرده‌ام، بلكه وارد جايي شده‌ام كه كسي كه در قفس دنيا است آن را درك نمي تواند بكند، برادرانم محمّدحسين، محسن و قاسم اگر از من بدي ديديد مرا ببخشيد و بيامرزيد، مادرم اگر شهيد شدم هرهفته حداقل يك‌بار بيا و با من صحبت كن. و بالاخره دوستان و قومان و آشنايان همه مرا حلال كنيد و ببخشيد به اميد اين‌كه همه‌ي ما از اهل بهشت باشيم.

 از مال دنيا هم چيزي ندارم كه بخواهم از آن صحبت كنم، آري هدفم پيروزي و زيارت كربلا و آزادي قدس و آرزويم شهادت در راه خداست به اميد پيروزي جندالله و ظهور ولي عصر (عج) و نابودي تمامي دشمنان اسلام. در مسلخ عشق جز نكو را نكشند رو به صفتان زشت خوي را نكشند گر عاشق صادقي زكشتن مگريز مردار بود هـر آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كه او را نـكشند اميد زيارت قبر اباعبدالله. و السلام علي من التبع الهدي. در آخر امام و رزمندگان و معلولين و مجروحين را دعا كنيد. 

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگه دار، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما، معلولين و مجروحين شفا عنايت فرما زيارت كربلا نصيب ما بفرما شهادت را نصيب ما بفرما، اسيران جندالله آزادشان بفرما، صدام و لشكرش را نابودشان بفرما، منتظري نستوه محافظت بفرما الهي آمين يارب، الهي آمين. به اميد پيروزي فرج مولا امام زمان(عج) و پيروزي جنگ تحميلي. 

محمّدحسن حقاني   
               

درباره شهید
   
نام:محمد حسن
نام خانوادگی:حقاني
نام پدر:محمود
تاریخ تولد:1344/02/01
عضویت:بسیجی
تاهل:مجرد
محل شهادت:جزیره مجنون
تاریخ شهادت : 1363/07/20 
محل تولد:استهبان
    
زندگینامه شهید محمد حسن حقاني      
هنگامي كه شكوفه‌هاي بهاري به هواي نسيم مي‌رقصيدند، در سپيده دمي زيبا «محمّدحسن» به شادابي گل‌هاي اطلسي چشم گشود و زندگي روحاني و ملكوتي خود را در دامان پرمهر مادرآغاز كرد. در هفت سالگي به مدرسه رفت و به آموختن، همّت گماشت. وي جزء دانش‌آموزان ممتاز بود و زياد مطالعه مي‌كرد. آنقدر به مسجد دل بسته بود كه ظهر، هنگامي كه از مدرسه برمي‌گشت به مسجد جامع مي‌رفت و نماز مي‌خواند. عضو فعال انجمن اسلامي دبيرستان بود و در مقابله با رژيم شاه و سركوب نمودن منافقين نقش به‌سزايي ايفا كرد. از صبر و حوصله‌ي زيادي برخوردار بود و در برابر ناملايمات استقامت مي‌كرد و نسبت به دنيا بي‌اعتنا بود. به نظافت اهميّت زيادي مي‌داد و در كارهايش نظم خاصي حاكم بود. در سـال آخر دبيـرستـان هواي جبهه او را از شهر و خـانه بيزاركرد و راهي ديار عاشقان نمود. در آن جا نيز از كسب علم غافل نماند تا اين كه در آن شرايط دشوار، ديپلم گرفت و در آزمون دانشگاه شركت كرد. همرزمش از او چنين مي‌گويد1: «روزي حسن را در جبهه ديدم با ديدن من خيلي خوشحال شد، واقعاً روحيه‌اي شاد داشت. بعد از چند دقيقه‌اي به او گفتم در دانشگاه قبول شده‌اي و او در جوابم گفت: من در دانشگاهي قبول شده‌ام كه استاد آن امام است و به زودي از آن دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شوم.» يكي ديگر از همسنگرانش از عشق بي‌انتهاي او و بي‌قراري‌اش براي شهادت چنين روايت مي‌كند2: «حسن عشق و علاقه‌ي زيادي به شهادت داشت و همين آتش عشق كه در او شعله مي‌كشيد، باعث شده بود كه او در جبهه براي هركاري داوطلب باشد، هميشه سخن از شهادت بر لب داشت و مي‌گفت: من خيلي دوست دارم شهيد شوم. تا اينكه در جزيره‌ي مجنون به آرزوي هميشگي‌اش رسيد و به لقاءالله پيوست.» 


 


نگارنده : fatehan1 در 1392/11/15 11:52:22
شنبه 23 خرداد 1394  12:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشی از وصیت نامه شهید ناصر دشتی پور

بخشی از وصیت نامه شهید ناصر دشتی پور
الهام‌ گیری‌ از انبیاء در زندگی‌ موجب‌ از بین‌ رفتن‌ یکنواختی‌ در زندگی‌ است‌ و الهام ‌گیرنده‌ از انبیاء، اصلا زندگیش‌ در یکنواختی‌ نیست‌.


...خدایا، چقدر جای‌ شگفتی‌ است‌ که‌ انسان‌ برای‌ سلامتی‌ تن‌ و رهایی‌ از بیماریهای‌ بدن‌ کوششها می‌کند و از صرف‌ دارایی‌ و داروهای‌ تلخ‌ و جراحی‌ پرهیز و دریغ‌ ندارد ولی‌ برای ‌سلامتی‌ دل‌ و شفای‌ بیماریهای‌ روانش‌ که‌ هزاران‌ مرتبه‌ بالاتر است‌ جنبش‌ نمی‌کند و درمانش‌ را ندیده‌ و نشنیده‌ گرفته‌، به‌ رنجهایی‌ که‌ در دنیا از آن‌ بیماریها می‌برد، می‌سازد و عذابهایی‌ که‌ درآخرت‌ برای‌ او آماده‌ شده‌ است‌ را از خود دور می‌بیند.

الهام‌ گیری‌ از انبیاء در زندگی‌ موجب‌ از بین‌ رفتن‌ یکنواختی‌ در زندگی‌ است‌ و الهام ‌گیرنده‌ از انبیاء، اصلا زندگیش‌ در یکنواختی‌ نیست‌.

 

خدایا، تو را به‌ حق‌ فاطمه‌ زهرا (س‌) عقلم‌ را بکار بینداز و مرا از خواب‌ غفلت‌ بیدار کن‌. خدایا، کمکم‌ کن‌ تا کوچکترین‌ حرکتی‌ که‌ می‌کنم‌ در جهت‌ رشدم‌ باشد و از کارهای‌ اضافی‌ پرهیزکنم‌. خدایا، می‌خواهند جلوی‌ ندای‌ زیر بار ننگ‌ و زور نرفتن‌ را با جنگ‌ و گلوله‌ و توپ‌ وخمپاره‌ بگیرند، خدایا کمکمان‌ کن‌ که‌ زیر بار ظلم‌ نرویم‌ و دچار غفلت‌ نشویم‌.

 

اضطراب‌ و نگرانی‌ از آینده‌، تأثر و افسوس‌ بر گذشته‌، از جمله‌ موانعی‌ هستند که‌ اگر در روح‌ کسی‌ نفوذ نماید عزم‌ و تصمیمش‌ را درهم‌ می‌شکند و او را خود باخته‌ و مرعوب‌ می‌سازد. دنیا این‌ نیست‌ که‌ با چشم‌ می‌بینیم‌، بلکه‌ باید بیشتر بیدار باشیم‌ و بیشتر دقت‌ کنیم‌ تا با تفکر دقیق ‌بتوانیم‌ جهان‌ را بشناسیم‌ و مسائل‌ آن‌ را درک‌ کنیم‌ و متوجه‌ شویم‌.

 

از کلیه‌ اشخاصی‌ که‌ در طول‌ بیست‌ و دو سال‌ زندگیم‌ با آنها برخورد داشته‌ام‌ و آشنا بوده‌ام‌،خواهشمندم‌ حقوقی‌ را که‌ نسبت‌ به‌ آنها بدهکارم‌، اگر ممکن‌ است‌ به‌ بزرگی‌ خودشان‌ ببخشند و من‌ نیز به‌ نوبه‌ خود اگر حقی‌ برگردن‌ کسی‌ دارم‌ آنها را می‌بخشم‌.


درباره شهید

 

نام و نام خانوادگی:ناصر دشتی پور

 

نام پدر:عباس

 

تاریخ تولد:۱۳۴۳/۰۷/۲۰

 

محل تولد:اهواز

 

تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۰۲/۱۰

 

محل شهادت:فاو


زندگینامه مهندس شهید ناصر دشتی پور

ناصر در سال‌ 1343 در اهواز متولد شد. پس‌ از اتمام‌ دوره‌ دبيرستان‌ در رشته‌ مهندسي‌ برق‌ دانشگاه‌ صنعتي‌ اصفهان‌ پذيرفته‌ شد.شهید ناصر دشتی‌پور در اوج گیریهای انقلاب و با وجود سن کم فعالانه حضور داشت . در سال ۶۳ در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد و در این سالها همچنان به فعالیت فرهنگی و اعتقادی می‌پرداخت . در سال ۶۴ از طرف جهاد به منطقه کردستان اعزام و در هیئتهای هفت نفره واگذاری زمین مشغول به کار شد . شهید چندین بار به جبهه اعزام شد تا اینکه در آخرین مرتبه اعزام در عملیات والفجر ۸ به درجه رفیع شهادت نائل آمد                                                                


 


نگارنده : fatehan1 در 1392/11/19 11:48:42
شنبه 23 خرداد 1394  12:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید علی عباس حسین پور

وصیتنامه شهید علی عباس حسین پور
امروز در این غروب تصمیم خود را گرفته ام. من می روم...



چندی قبل در تشییع جنازه شهیدی یکبار و فقط یکبار بویی از بهشت بوی دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم.من می روم با کوله باری از گناه و معصیت.به این امید طالب شهادت هستم که بعد از شهادت آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد.

خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که شهادت برایم میرسد از تمامی دوستیها و عشق و محبتها جز دوستی و محبت به خودت آزادم سازی.

بارالها دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته.دلم از این دنیای مادی از هواهای نفسانی،از وسوسه های شیطانی از گناهان کبیره و صغیره،از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و...گرفته.

می خواهم بال بزنم، پرواز کنم،عشق در وجودم موج می زند.معبود و معشوق مرا فرا می خواند.کفنم را بیاورید تا بپوشم.خون من از خون امام حسین (ع)و علی اصغر (ع)بخون خفته رنگین تر نیست.

خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت.خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.

برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو.آنجاست که خداگونه شده ای.دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.

بارالها من بارها می خواستم در عزیمت به جبهه وصیت نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.علیرغم گفته های برادران عزیز رزمنده در جبهه قبل از عملیات در بر به شهادت رسیدن من،ولی در دلم این رخنه کرده بود که من حالا نوبتم نشده است،ولی این بار بطور ناخودآگاه قلمم روان شده،روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست.

بارالها من 2 بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم،پس کی نوبت وصل من می شود.در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.

بارالها این بار درآمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشته هایم پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد.یقینم افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج می زند.می دانم می دانم بوی این سعادت ابدی به مشامم می رسد.مثل اینکه وقت دیدار است بدنم می لرزد از شوق دیدار.ولی خودم را محکم می گیرم تا نگویند از ترس مرگ است.

خدا ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم.خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.

بارالها معبودا دست از مس وجود شسته ام از آن بعد حیوانی انسان،خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.


درباره شهید


شهيد علي عباس حسين پور در مرداد سال 1345 در خرم آباد به دنيا آمد،تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سعيد به پايان برد و اين درست زماني بود كه شهيد محراب آيت ا...مدني به خرم آباد تبعيد شده بود .او مرادش را يافته بود و هميشه در منزل آن شهيد حضور مي يافت و در جلسات وي شركت مي ورزيد و مكبر نماز آن حضرت و دست پرورده و شاگرد آن شهيد بزرگوار بود.

او مقطع راهنمايي را در حالي به پايان برد كه انقلاب اسلامی با رهبري حضرت امام خميني (ره)به پيروزي رسيد و در دوران دبيرستان با توجه به اين كه مسئول انجمن اسلامي دبيرستان امام بود در اسلامي كردن جو دبيرستان تاثير فراوان داشت.

وی علاوه بر مسئوليت انجمن اسلامي دبيرستان و مسئوليت آموزش عقيدتي بسيج سپاه خرم آباد به ورزش هم علاقه وافري داشت و در يك مسابقه سراسری دو و ميداني توانسته بود مقام نايب قهرماني كشور را به دست آورد.

هنوز در سال سوم دبيرستان درس مي خواند كه تكليف و دين او را به جبهه هاي نبرد كشانيد و در اولين ماموريت در تاريخ 30 بهمن 61 در خرمشهر مجروح گرديد و پس از بهبودی برای عمليات خيبر مجدداً به خط مقدم رفت و براي بار دوم در طلائيه مجروح گرديد. با توجه به اينكه در هر 2 بار مجروحيت از ناحيه پا مورد اصابت تركش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرماني را ادامه دهد.

شهید در  كنكور سراسري دانشگاه شرکت کرد و در رشته علوم اسلامي دانشگاه رضوي براي كسب معارف اسلامي ثبت نام نمود و با رفتن به دانشگاه دوره تازه اي در زندگي او آغاز گرديد.همزمان با تحصيل در دانشگاه در حوزه علميه نواب مشهد مقدس نيز طلبه بود.



از نمونه های اخلاقی شهید این بود که هم دانشگاهی های وی تا بعد از شهادتش از دوبار مجروح شدن شهید خبر نداشتند.

با ايمان اسلامي و يقين روشني كه بر دل داشت نتوانست طاقت بياورد و دوباره به سوي جبهه هاي حق عليه باطل روي آورد و در طول مدتي كه در جبهه بسر برد از خود مديريت و قدرت و شجاعتهاي فراوان نشان دادو اين باعث شد كه مسئوليتهاي خطيري را در دفاع مقدس تقبل كند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:   
معاونت اطلاعات عمليات قرارگاه نجف (محور2)فرمانده گروهان شناسايي لشگر وليعصر (عج)عضو واحد اطلاعات نظامي قرارگاه سلمان،عضو واحد اطلاعات سپاه لرستان و...

وي در عمليات والفجر 8 در حاليكه به گفته دوستانش 40 روز در استقبال از شهادت روزه بود به عنوان غواص خط شكن شركت كرد و در حاليكه در سياهي شب از موج هاي عظيم رودخانه وحشی اروند كه در اثر جزر و مد در شب به وجود مي آيد گذشت،توانست همراه با ديگر همرزمان خود خط مستحكم دشمن را در ساحل فاو بشكند و راه را براي عبور نيروهاي پياده هموار سازد.

وي در غروب 23 بهمن 64 در فاو هنگام گرفتن وضو از ناحيه گلو مورد اصابت تركش و بمب شيميايي قرار گرفت و در حال گفتن ذکر يا زهرا به شهادت رسيد.

نكته بسيار جالب و قابل توجه اينكه پيكر مطهر ايشان به جاي اينكه به زادگاهش خرم آباد انتقال يابد به مشهد مقدس فرستاده شد و اين نشانه اوج اخلاص و ارادت وي به علي بن موسي الرضا (ع)و همچنين لطف و عنايت حضرت به ايشان بود.به طوري كه بعد از رسيدن جنازه به مشهد مقدس پيكر او را در حرم مطهر به طواف بردند و سپس در دانشگاه به عنوان اولين شهيد دانشگاه به گرد او حلقه زدند .

پيكر مطهر وي فضاي دانشگاه را معنوي نمود كه در اين رابطه يكي از دانشجويان بيان كرده است:

او باز آمد و ما با او نماز گذارديم او امام جماعت شده بود،او خوابيده نماز مي خواند و بار ديگر در بالاي سر حضرت رضا (ع)از ولي نعمتش تشكر كرد.

در يكي از نشريات دانشجويان مسلمان خارج از كشور،مقاله اي در رابطه با وي به چاپ رسيد كه در آن اين جمله ذكر شده بود:او گفت من به درس 2 دانشگاه عمل مي كنم دانشگاه علم و دانشگاه كربلا.اما من همه چيز را به خاطر دانشگاه كربلا ترك مي كنم تا به بلندترين نقطه علم و دانش نائل شوم.

و يكي از اساتيد دانشگاه نيز مقاله اي در وصف او نوشته است كه جمله اي از آن به اين شرح است:اينك جاي تو در كلاس دانشگاه خالي است ولي تو كلاس فشرده تاريخي و خون سرخت معيار زندگي است.تو بدانجا سفر كردي كه نور عشق و حقيقت چشم را خيره مي كند تو به وصال رسيدي و ما توان ديدن خورشيد را نداريم.

 

40روز روزه‎داری در استقبال از شهادت 

نگارنده : fatehan1 در 1392/11/23 10:16:11
شنبه 23 خرداد 1394  12:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشی کوتاه از وصیت نامه شهید اصغر وصالی

بخشی کوتاه از وصیت نامه شهید اصغر وصالی
اینجانب اصغر وصالی سرباز الله برای جنگ با کفار عازم غرب می گردم، خواهشمندم امام را تنها نگذارید
تیری که ظهر عاشورا بر پیشانی «فرمانده» نشست


سردار شهید وصالی به سال 1329 در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی اصغر گذاشتند.

وی در سال های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع نمود اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
او در دادگاه به دوازده سال زندان محکوم شد و در اواخر سال 56 پس از طی پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید مدتی فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را نیز بر عهده گرفت.
روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسوولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رویارو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد. او و گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشیدند و جمع قابل توجهی از آنان به شهادت رسیدند. نیروهای تحت امر «علی اصغر وصالی» به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند .(وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می گردد.او به هنگام شهادت ، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به عنوان یادبود وی ، تکه هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش ، آن را از خود جدا نکنند)
روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.
حوالی ظهر عاشورا،علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت ، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید اصغر وصالی تهرانی فرد در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخ‌ها) به خاک سپرده شد.

 


*آنچه خواهید خواند قسمتی از وصیت نامه شهید اصغر وصالی، فرمانده گروه دستمال سرخ ها است.

 

«اینجانب اصغر وصالی سرباز الله برای جنگ با کفار عازم غرب می گردم، خواهشمندم امام را تنها نگذارید و یک سوم از آنچه از مال دنیا دارم برای نماز و روزه من که قضا شده است، خرج کنید. امام را حتماً یاری کنید. انقلاب را تنها نگذارید.»

 


تیری که ظهر عاشورا بر پیشانی «فرمانده» نشست

نگارنده : fatehan1 در 1392/11/27 9:24:21
شنبه 23 خرداد 1394  12:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرازی از وصیت‌نامهٔ شهید داریوش ریزوندی:

فرازی از وصیت‌نامهٔ شهید داریوش ریزوندی:
شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده‌ام می‌خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید.


به نام خدا، به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگی‌ام در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. زندگی‌ام به خاطر اوست. بودنم از اوست، جانم از اوست، معشوقم اوست، مقصودم اوست، مرادم اوست و امیدم اوست. احساسش می‌کنم، با ذره، ذرهٔ وجودم و با تمام سلول‌هایم. 

... از شما خانواده‌ام می‌خواهم و به شما وصیت می‌کنم که با شنیدن خبر شهادت من به دوستان و آشنایان تبریک بگویید. به آن‌ها بگویید که جان من هدیه‌ای برای امام امت ـ خمینی بت شکن و راه خداست. بگویید فقط برای خداوند متعال و برای دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است. امیدوارم که به من هیچ وقت ناکام نگویید، چون در ‌‌نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت‌هاست. امروز من در راه جاودانه‌ای گام نهاده‌ام که انتهای آن حکومت مستضعفان بر جهان است. راه و حرکت ما از امروز و یا چند روز پیش آغاز نشده، بلکه از اول تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده و با پایان جنگ اتمام نمی‌گیرد، بلکه تا ظهور حضرت مهدی (عج) ادامه خواهد داشت. به شما وصیت می‌کنم که بعد از شهادت من، سیاه نپوشید و گریه نکنید. چون شب دامادیم است. خوب می‌دانید که قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به ما نزدیک‌تر است. 

شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده‌ام می‌خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید. افتخار کنید که برای اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفتم که به حق نایب مهدی (عج) است و برای حق و حقیقت و دفاع از ناموس و اسلام با کفر و الحاد به مبارزه برخاستم. از خواهرم می‌خواهم که حجاب را کامل حفظ کند و زینب زمان باشد و در راه خدا مبارزه کند. 

در پایان از شما می‌خواهم اگر جسمم برگشت، در قبر، چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم، دستانم را باز بگذارید تا راحت‌طلبان و دنیا‌پرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی‌برم و مشتانم را گره کنید، تا ملحدان و منافقان بدانند که حتی جسم بی‌جانم نیز نخواهد گذاشت، حتی لحظه‌ای آرامش به خود ببینند. 

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

خدایا! بهترین لذت دنیایی و آخرتی که همانا عبادت ‌توست برای من قرار ده. خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت. مرا در آن صراطی گذار که هیچ‌ گاه در لحظهٔ جان دادن حسرت نخورم. 

خدایا! به من نعمت‌هایی دادی که نه قدرش را دانستم و نه لیاقتش را داشتم. پس مرا زبانی ده که تو را به بهترین نحو ذکر گویم، حافظه‌ای که همیشه تو را به یاد داشته باشم، ذهنی ده که همیشه تو در آن باشی و آنی از ذهنم دور نشوی، چشمانی ده که همیشه تو را ببینم و حسی که همیشه تو را احساس کنم. 

خدایا هر چه بخواهم کم است و هر چه بگویم کافی نیست و هر چه بشنوم ناقص و هر چه از تو بخواهم و تو بدهی لازم و هر چه درک کنم ناکامل و هر چه حس کنم محسوس و هر چه ببینم نامعلوم، پس خدایا آنی به من عطا کن که با داشتنش تو را بهتر درک کنم. 
خدایا! به قدری گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی نمودم که شرمنده‌ام. مرا از بخشیده شدگان درگاه خودت قرار ده. 

خدایا! هرگز مرا آنی به خودم وامگذار که بی‌تو همیشه هیچم... 
به امید پیروزی اسلام بر کفر جانی

داریوش ریزوندی

درباره شهید

داریوش به سال ۱۳۳۶ در شهر کرمانشاه دیده به جهان گشود. از کودکی به ورزش علاقه‌مند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز می‌پرداخت. او در مسابقات کشتی دانش‌آموزی ‌قهرمان شد و در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه، داریوش به صف انقلابیون مسلمان پیوست.

وی همچنین در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرشان برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش اعلامیه، از کارهایی بود‌ که ‌در دوران مبارزه پیوسته انجام می‌داد. همزمان در مسابقات ‌کشتی شرکت می‌کرد و ‌قهرمانی ‌می‌‌شد. پس از گرفتن ‌دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش ‌‌معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران‌ شد.

او همزمان با تحرکات ضد انقلاب در مناطق غربی ایران به مقابله با آنان برخاست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. وی از جمله بنیانگذاران اصلی کمیته، سپاه، بسیج و جهاد سازندگی در اسلام آباد غرب بود. شهید ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد، طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت در‌آمد، ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.

کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند

با آغاز جنگ تحمیلی به ‌سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران، مشغول نبرد شد. وی پس از مدتی از غرب به جنوب آمد و به عضویت تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) درآمد. داریوش در عملیات الی‌بیت‌المقدس شرکت کرد و در آزادسازی ‌خرمشهر نقش داشت. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ «شهید همت» به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد.

شهید ریزوندی فرماندهی لایق و توانا و مورد علاقه رزمندگان بود. در شب عملیات مسلم بن عقیل (ع) در حالی که فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت، نیروهای تحت امرش را جمع کرد و همانند سرورش حسین بن علی (ع) برای آنان سخن گفت و آنان را برای شرکت در عملیات مخیر آماده کرد.

سرانجام در دوازدهم مهر سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقهٔ سومار، نزدیک پاسگاه مندلی عراق با ‌ترکش خمپاره به شهادت رسید. 


کشتی‌گیر و فرماندهی که برای سرش جایزه تعیین کرده بودند 
 


نگارنده : fatehan1 در 1392/11/27 11:16:32
شنبه 23 خرداد 1394  12:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید ذبیح الله عاصی زاده

وصیتنامه شهید ذبیح الله عاصی زاده
ملت ما الان باید خود را بسازند تا فرد فرد این ملت یک مربی باشند و اول از خودمان شروع کنیم تا فردا بتوانیم برای صدور انقلابمان و زنده کردن اسلام در کشورهای عربی در حال خواب ، مربی و ناجی داشته باشیم




بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه اشهد ان لا اله الا الله ،محمد رسول الله، علیاً ولی الله

سلام بر ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) و درود بر نائب بر حقش امام خمینی و درود به روان پاک شهدای به خون خفته از صدر اسلام تا شهدای فتح حاجی عمران و راه کربلا (اللهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد) هم اکنون در میعادگاه عشق و شهادت در حجله گاه خون ، عروس سرخ شهادت را در بر می گیرم و به دنبال خط سرخی که از لابلای گونی های سنگرم و از بیابانهای تفتیده خوزستان گذشته می روم تا به کاروان شهدا که آرام آرام به سوی تجلی گاه حق در حرکت است بپیوندم. سخنی چند با ملت غیور و شهیدپرور ایران دارم ، سفارش اول من این است که شما باید حافظ ولایت فقیه باشید و امام و رهبرمان را همچون نگین انگشتر درمیان خود نگهدارید تمام مشکلات مملکت را بدون سر و صدا حل کنید و نگذارید این قلب امت لحظه ای درد بگیرد . 
سفارش دوم این است که ملت ما الان باید خود را بسازند تا فرد فرد این ملت یک مربی باشند و اول از خودمان شروع کنیم تا فردا بتوانیم برای صدور انقلابمان و زنده کردن اسلام در کشورهای عربی در حال خواب ، مربی و ناجی داشته باشیم و الان بهترین دانشگاه که از خون هزاران هزار شهید تهیه شده است که همان جبهه باشد داریم و باید حداکثر استفاده را از این دانشگاه ببریم و نگذاریم خون این همه شهید بی ثمر بماند . سفارش من به جوانهای مملکت این است که هر جوانی برای دو ماه هم که شده به جبهه بیاید و جنگ را مشاهده کند و آنها که می توانند در جبهه بمانند تا به کارزار تحرک و سرعت عمل بیشتر بخشند. الان روزی است که ما می توانیم دوره های واقعی را در میدان های نبرد ببینیم . حیف است از این فرصت استفاده نکنیم . سفارش بعدی این است که موقعی که سلاحهای ما به زمین افتاد برای برداشتنش از همدیگر سبقت بگیرید و نگذارید خون شهیدان ما بخشکد و باید هر چه سریعتر و با سرعت عمل بیشتر راهشان را ادامه دهید ، راه همان راه حسین است . هدف اسلام است و مقصد کربلا و سپس قدس عزیز است . در اینجا روی سخنم با ابرقدرتهاست که توسط عراق به کشور ما تجاوز گردید ، می خواستید ما را در کشورمان زمین گیر کنید کور خوانده اید ، اکنون کجائی که ببینی ملت ما با این حمله عراق منسجم تر شده اند ، یک پارچه تر برعلیه شما می جنگند . ازموقعی که شما به کشور ما حمله کردید ما یک ارتش از هم پاشیده داشتیم اکنون یک ارتش منسجم و آبدیده داریم ، اگر در شروع حمله شما سپاه پاسداران ، هنوز قدرتی نداشت الان با یاری خداوند دوازده الی پانزده لشکر از سپاه و بسیج داریم کجا هستند که ببینند ارتش بیست میلیونی تشکیل شده و تمام جوانهای ما با جنگ و جنگیدن آبدیده تر  شده اند. ای آمریکا از همین جا به تو هشدار می دهم هر حیله ای بکاربری به ضرر خودت تمام می شود و خواهی دید که در همین نزدیکیها با ملتهای مسلمان متحد می شویم و رژیمهای دست نشاده ات را سرنگون می کنیم و اول به سراغ این فرزند نامشروعت که اسرائیل است خواهیم آمد و خواهی دید که با قدرت الهی کارش را تمام کرده و به سراغت خواهیم آمد. سفارشم به رزمندگان و فرماندهان در جبهه این است که برادران ما باید به هر نحو که شده است حقمان را از رژیم عراق بگیریم ما باید خسارتهای مادی و معنوی را از عراق بگیریم ما باید متجاوز را تنبیه کنیم تا دیگر خیال تجاوزنکنند و بالاخره به هرنحو که شده باید راه قدس را از طریق عراق بگشائیم و انقلابمان را صادر کنیم و اسلام واقعی را به کشورهای مسلمان و سپس به جهان رسانیم .                                           

والسلام



درباره شهید

زندگی نامه 

سردارشهید ذبیح الله عاصی زاده فرزند محمد در تاریخ ۲۴/۵/۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی و متدین و زحمتکش دیده بجهان گشود و با تربیت اسلامی پدر و مادر خویش رشد یافت و دوران طفولیت را با جو معنوی خانواده پشت سر گذاشت ودر ۶ سالگی برای تحصیل دروس ابتدائی به دبستان صدرآباد رفته و تحصیل خویش را آغاز نمود و با شوق و ذوق فراوان تا پایان دوره ابتدائی را  با موفقیت گذراند سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمائی سعدی رفته و ادامه تحصیل داد و با هوش و استعداد خوبی که داشت دوره راهنمائی هم با موفقیت گذراند و با نمرات عالی فارغ التحصیل شد. شهید عاصی زاده در دوران تحصیل احکام اسلامی و فرایض دینی را بجا می آورد و در مراسمهای گوناگون در سطح شهر فعالانه شرکت می نمود و همواره تشویق می کرد تا دراینگونه مجا لس شرکت کنند. شهید عاصی زاده بنا به علاقه ای که نسبت به رشته فنی داشت برای ادامه تحصیل به هنرستان فنی اردکان رفته و در رشته اتومکانیک ثبت نام نمود و به فراگیری فنون آن رشته پرداخت. فارغ التحصیل شدن وی مصادف بود با اوج درگیریها وجریانات انقلاب که وی فعالانه در تمامی مبارزات شرکت می جست و وظیفه خود را کاملا انجام می داد ودر راهپیمائیهای اوائل انقلاب و پخش اعلامیه حضرت امام (ره) دریغ نمی ورزید و شجاعانه برای پیشبرد انقلاب فعالیت می کرد. در گرماگرم سالهای اول انقلاب بود که جنگ تحمیلی آغاز شداو نیز تحمل ماندن را نداشت و مانند هزاران رزمنده عاشق کوله بار سفر را آماده نمود و رهسپار جبهه های خون و شرف شد  و به مدت ۳ سال با کمال شجاعت جنگید و در همان اوان به جرگه پاسداران جان بر کف در آمد و پوشیدن لباس سبز و مقدس سپاه را جزء افتخارات خود می دانست چه هنگامیکه در لشکر نجف مسئول اطلاعات عملیات بود و چه هنگامیکه او را بعنوان اولین فرمانده تیپ پیروز الغدیر منصوب کردند، همیشه چون کوه استوار بود . شهید عاصی زاده با هوش و استعداد سرشاری که داشت با توان مدیریتی قوی و ایمان کامل طی حکمی از طرف فرماندهی محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (محسن رضائی) در مورخه ۱۸ ذی الحجةالحرام سال ۶۲ مصادف با عید غدیر خم بفرماندهی تیپ پیروز الغدیر منصوب شد و با شکل گیری تیپ، خیل رزمندگان یزدی به جبهه ها سرازیر شدند وتیپ الغدیر گوشه ای از تاریخ جنگ را بنام خویش ثبت نمودند و با فرماندهی بالائی که داشت توانست در سخت ترین موقعیتها و حساسترین مناطق گوشه ای از جنگ را پیش ببرد و مسائل را حل نماید اگر چه شهید عاصی زاده در ابتدای  شکل گیری تیپ الغدیر نتوانست بیشتر با رزمندگانش باشد ولی رزمندگان الغدیر بعد از شهادت وی شجاعانه جنگیدند و دفتر جنگ را بنام خویش ثبت نمودند شهید عاصی زاده دفعات متعددی به جبهه اعزام شد و در فرماندهی تیپ الغدیر خدمات شایانی انجام داد و رزمندگان الغدیر هم با شجاعت تمام ماموریتهای محوله را بنواحسن انجام داده و مورد تشویق مسؤلین قرار گرفتند به نحوی که حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه تهران بنا به سفارشی فرمودند: (تیپ الغدیر که به حق تیپ مستقلی می باشد در تمام ماموریتها شجاعانه ایثار نمود) آخرالامر سردار رشید اسلام عاصی زاده در ارتفاعات غرب در منطقه بانه کردستان بر اثر اصابت ترکش توپ به فرق مبارکش دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/3 9:44:14
شنبه 23 خرداد 1394  12:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید سعید فنایی

وصیتنامه شهید سعید فنایی
خدایا، حبیب من، مولای من، تو مرا می شناسی که چه بودم و چه شدم. یاد بعضی از عنایات تو میافتم، جگرم آتش می گیرد. حتماً بهتر از الان بودم که آن رویای صادق را نصیبم فرمودی.

 

 

 

 

بسمه تعالی

 

خدایا دلم خیلی گرفته دعا که می کنم می بینم دارد 30 سالم می شود داره پیمونم پر میشه؛ خدایا بدنم را که نگاه می کنم می بینم خیلی تازه است و هنوز چین و چروک بهش نیافتاده است؛ چشام از بس اشک نریخته زرد شده به فاصله ام با تو که نگاه می کنم از خودم ناامید می شوم به خودم می گویم آخر خط رسیده ام و آب از سرم گذشته و عجیب هنوز دست و پایی می زنم به خودم می گم خدا هنوز بهت امید داره نقطه بزار سر خط و شروع کن؛ اما بازهم و بازهم سرعت گیرهای معصیت رمق را از من می گیرد خدایا می ترسم از جون دادن و غسل شدن و کفن شدن و در تابوت قرار گرفتن و تشییع شدن داخل قبر رفتن و چال شدن . 
 

 

 

 

خدایا، حبیب من، مولای من، تو مرا می شناسی که چه بودم و چه شدم. یاد بعضی از عنایات تو میافتم، جگرم آتش می گیرد. حتماً بهتر از الان بودم که آن رویای صادق را نصیبم فرمودی.

 

 

 

خدایا اگر قرار است بقیه عمرم صرف گناه شود زودتر مرا ببر، مرا ضایع نکن، غریبه نیستم، هرچی باشد مال خودت هستم.

 

 

 

خدایا وقتی مردم منو توی قبر گذاشتن و رفتن، منتظرم ...منتظر شنیدن (انا اُضَیفُک) تو، امیدوارم به ضمانت امیرالمومنین، فاطمه، زینب، حسین، رقیه ، رباب، امام رضا، امام رضا، که خیلی موقع جون دادن منتظرشم.

 

 

 

 

 

خدایا دوست داشتم بنده بهتری برای تو، فرزند دلسوزتر و اهل تر و راضی کننده تر برای پدر و مادرم، همسری صبورتر، مهربان تر و خوش اخلاق تر برای همسرم، پدری بهتر برای فرزندانم و فردی مشکل گشاتر برای اطرافیانم باشم..

 

از ائمه هدی شرمنده ام، پیرو خوبی برایشان نبودم، حافظ میراث آنها نبودم، از امام رضا شرمنده ام خیلی کم به زیارت مرقد مطهرش مشرف شدم، به شفاعتش امید و طمع دارم. از همه و همه حلالیت می طلبم. خدا را شاکرم که توفیق هجرت به خطه خونرنگ شمال غرب را نصیب این حقیر کرد. هجرتی که باعث نزدیکتر شدنم به خداوند تبارک و تعالی گردیدو در قدمگاه شهیدانی همچون بروجردی، کاظمی، حنیف پا گذاشتم. 
 

 

 

 

و اما چند خواهش:

 

 

 

- حال که از این دنیا رفته ام، زود فراموشم نکنید، شب اول قبر تنهایم نگذارید ، حواستان به مراسم و مردم پرت نشود، به فکر من بیچاره هم باشید، برایم صدقه بدهید، روضه بخوانید، هفته ای یکبار سری به قبرم بزنید. آدم های خوب غسل و کفن و دفن و تشییع مرا انجام دهند. تربت ابی عبدالله یادتان نرود. دردهانم روی سینه ام درون قبرم.

 

 

 

- برایم جوشن کبیر بخوانید، صبور باشید، بی تابی نکنید، در نالیدن چشم و هم چشمی نکنید، اگر اشکتان نمی آید زور اضافی نزنید. در تشییع جنازه ام چند آدم حسابی و مومن را هم دعوت کنید، تلاش کنید در تشییع جنازه ام عزیزان مومن زیادی شرکت کنند، مخصوصاً همکاران و مسئولان عزیزم موقع دفن جسمم به فکر من باشید، اعتقاداتم را یادآوری کنید. اگر جسمم در راه خدا خونین است بدانید به آرزویم رسیده ام ، پس بی تابی نکنید، برایم قرآن بخوانید و استغفار کنید.

 

 

 

 

 

- اگر می شود زیر جنازه ام را افراد مسئله دار نگیرندو دست به جسمم نزنند.

 

 

 

- رفقای روضه خوان ، اگر زحمتی نیست روضه بخوانند و برایم حواله کنند من هم پیش خود نگه می دارم تا روزی به دادشان برسد.

 

 

 

- آه حسرت نکشید و به فکر باشید که نوبت شما هم دیر یا زود خواهد رسید.دعا کنید که با صورت خونین در راه خدا ، از این دنیا بروید.

 

 

 

- مبلغ 50 هزار تومان بعنوان صدقه از طرف کسانی که به من حق دارند، داده شود.

 

 

 

- مبلغ 50 هزار تومان بعنوان خمس های فوت شده (محض احتیاط)داده شود.کمک به فقرا فراموش نشود.

 

 

 

خدایا آمدم به حضورت با جسمی خونین؛

 

 

 

خدایا گناهانم بس بزرگ و گران است اما به پاک شدنم به بهانه خونم امیدوار.

 

 

 

خدایا گناه مرا در نظرت خوار و خفیف کرده اند اما به عزیزشدنم به بهانه خون دادنم در راه تو ، امیدوار.

 

 

 

خدایا از روی دو ملک سوار بر دوشم خجلم. بوی تعفن ناشی از گنهکاریم آزارشان می دهد اما دلم به این خوش است که بوی بدم بواسطه جاری شدن خونم در راه تو مبدل به بوی خوش شود.

 

 

 

و السلام علی عبادالله الصالحین

 

 

 

سعید فنایی

 

 

 

 5/11/91

 

 

 

سفارش‌های 50هزار تومانی در وصیتنامه یک پاسدار

 

 

 

سفارش‌های 50هزار تومانی در وصیتنامه یک پاسدار

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/3 10:26:4
 
شنبه 23 خرداد 1394  12:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید امین اصغری

وصیت نامه شهید امین اصغری
ای امت اسلامی ایران که با ایثار های جانی و مالی خود به رزمندگان کمک می کنید امیدوارم که در پشت جبهه با این منافقان آمریکایی نیز مبارزه کنید و دیگر اینکه پشتیبانی ولایت فقیه باشید تا به اسلام ضربه ای نخورد.



 بسم الله الرحمن الرحیم

 "یا ایها الذین آمنوا تقوا . . . و ابتقوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیل لعکم تفلحون"

" ای اهل ایمان از خدا بترسید و ( بوسیله ایمان پیروی اولیاء حق) بخدا توسل جوئید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید"


با سلام و درود فروان به حضرت بقیه ا. . . الاعظم ارواحناله الفدا لمقدمه و رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و با درود بیکران به شهیدان به خون خفته نهضت اسلامی ایران و با تحیت و قدردانی از ملت شریف ایران و درود به رزمندگان اسلام که با گذشتن از جان و مال خود در راه معشوق جان می سپارند که تمام این پیروزیها اسلام را به اینها مدیون هستیم، بدینوسیله اینجانب برادر کوچک شما امین اصغری وصیت نامه خود را بدین شرح معروض می دارم :

ای امت اسلامی ایران که با ایثار های جانی و مالی خود به رزمندگان کمک می کنید امیدوارم که در پشت جبهه با این منافقان آمریکایی نیز مبارزه کنید و دیگر اینکه پشتیبانی ولایت فقیه باشید تا به اسلام ضربه ای نخورد.

 و از شما ملت شهید پرور ایران می خواهم که برای صدور انقلاب و کورشدن چشم منافقان وحدت کلمه و کلمه وحدت را حفظ نمائید یعنی در حفظ تقوای الهی کوشا باشید و متفقانه خط رهبر کبیر اسلام که همانا پیاده شدن احکام الهی و برقراری حکومت ا. . . در جامعه است را ادامه دهید .

 

سخنی چند با خانواده گرامی و حزب الله خودم :

پدر و مادر عزیز که برای ایمان حقیر زحمت ها و مرارت های زیادی را متحمل شده اید، اگر چه این حقیر نمی تواند تمام زحمات شما را در راه تربیت یک چنین فرزندی که می خواهد فدائی راه حسین و آرمان حسین شود تقدیر و قدردانی کند ولی همین قدر می توانم بگویم که از شما خیلی ممنون که مرا با اسلام و قرآن آشنا نموده اید.

 امیدوارم ای مادرعزیزم تمامی مادران شهید داده اجر و پاداش خود را از سرور زنان عالم فاطمه زهرا بی بی دو عالم سلام ا. . . و سلامه علیها بگیرید و ای پدر و تمام پدران شهید داده امیدوارم که اجر و پاداش خود را از منجی عالم بشریت یادگار قرآن درزمین یعنی حضرت مهدی سلام ا. . . و سلامه علیه بگیرید .

مادر و پدر عزیزم امیدوارم که از این فرزند خود راضی و خشنود باشید، برادران عزیز خودم اگر من در راه قرآن و احکام اسلام شهید شدم تقاضا دارم که اسلحه مرا به زمین مگذارید که همانا سلاح من ایمان به خدا و پیروی از خط ولایت فقیه می باشد و شما را توصیه می کنم به تقوی الهی و مکارم اخلاقی و در آخر پیامی از شهیدان در راه خدا به ملت شهید پرور و خانواده گرامی خود دارم و آن این است آنها که رفتند کار حسین نمودند و آنها که ماندند باید کار زینبی کنند.

و السلام علی من التبع الهدی .

 سلام به رهروان طریق هدایت

« خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ، از عمر ما بکاه و به عمر رهبر افزا »

« امین اصغری »



درباره شهید


نام:امین 
نام خانوادگی:اصغری 
نام پدر:علی اکبر 
نام مادر:کبری 
محل صدور:رشت 
شماره شناسنامه557 
تاریخ تولد:1344-15آبان
تاریخ شهادت:26دیماه1363
شغل :پاسدار
تاریخ ازدواج: 20شهریور1362            

 







 


نگارنده : fatehan1 در 1392/12/5 10:53:22
شنبه 23 خرداد 1394  12:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید زين العابدين رنجبر

وصیتنامه شهید زين العابدين رنجبر
هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است

              

بسم الله الرحمن الرحیم                       
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون 
هرگز مپندارید آنانکه در راه خدا شهید شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند 

سلام بررهبر کبیر انقلاب روح خدا و فرقان مبین ،سلام و درود خدا برشهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی که با خون سرخ خویش درخت اسلام را آبیاری کردند و با رهبری امام کبیر و بزرگوارمان بارور شد وسلام و درود خدا به سرور شهیدان آزاد مرد بشریت یعنی حسین بن علی(ع)که حق را از باطل تمیز داد و حق را از باطل جدا کرد اینجانب زین العابدین رنجبر فرزند علی به شماره شناسنامه 481 متولد 1342 انک وصیتنامه خود رادرحالیکه عازم جبهه های حق علیه باطل هستم با بینشی کامل و قلبی مطمئن بطورمختصر تشریح میکنم ،امیدوارم که جوانان عزیز ما همیشه بیاد خدا و به فکر جنگ باشند. اینجانب در سال فوق درجهرم در خانه ای محقر ولی تمام مذهبی چشم به جهان هستی گشوده و بعد از مدتی ادامه تحصیل تعهد پاسداری را قبول کردم تا خود را بتوانم بهتر و بهتر بشناسم لذا ازتمام جوانان عزیز می خواهم که پاسداری از اسلام عزیز را فراموش نکنند و امام عزیزمان را تنها نگذارند و پیرو فرامین امام بزرگوار باشند و به ندای هل من ناصر ینصرنی این نائب امام(ره) روح خدا دام ظله جواب مثبت بدهند.
هدف من از جبهه رفتن این است که به ندای سرور شهیدان و نایب امام جواب مثبت داده باشم و هم در دانشگاهی ثبت نام کرده باشم که معلمش مهدی زهرا(ع) است و اگر قبول شدم این چند قطره خون ناقابل به مشتری واقعیش خداوند تبارک و تعالی عرضه کنم چونکه واقعا خریداری بهتر از او سراغ ندارم و نداشتم ، لذا چونکه مشتری من خداست پس با دید بسوی او میروم تا اینکه متاع خود را به او بفروشم . 

ای عزیزان اسلام ، ای کسانیکه این وصیت نامه مرا ، این چند کلمه ناقابل را میخوانید و میشنوید دنیا مثل اسبی سرکش است که دارای خطو خال فروانی باشد.پس گول دنیا را مخورید مبادا زرق و برق دنیا این اسب سرکش شما بفریبد که آنکس که سوار شد و خط و هدف خود را شناخت و با تمام وجود دلبستگی به این دار فانی پیدا کرد مقصدش در اعماق جهنم است و برای همیشه مخلد. از تمام برادران و خواهران گرامی می خواهم که پیرو هوای نفسانی خود نشوید و با نفس اماره خویش مبارزه کنند که مبارزه با نفس خود جهاد اکبر است و از تمام دوستان و مادر و برادر و خواهرانم می خواهم که وقتی من شهید شدم متاسف نشوند و گریه از روی تاسف نکنند و از تمام خواهرانم عاجرانه تقاضا دارم که حجاب خود را حفظ کنند که خون من در سنگرو حجاب تودر پشت سنگرخود مشت محکمی است بردهان ضد انقلاب و همچنین ازبرادرانم و خواهرانم می خواهم که در نماز جماعت و جمعه شرکت کنند ، پیرو قران و فرامین امام عزیز باشند که خود صراط مستقیم است. و نکند خدای نخواسته نفس شیطانی بر الهی پیروز شود وشما را از راه مستقیم بیرون کند که مقصدش مخلد در نار است. تنها گذاشتن امام یعنی شرکت نکردن درجماعات خالی کردن سنگرها ، بی تفاوت بودن ، یعنی جدا شدن از اهل بیت(ع) و شب و روز هم و غمتان این باشد که خود را بشناسید که اگر خود را شناختید با یک بینش خوب اسلامی دیگر خداوند تبارک و تعالی را شناختید آنوقت است که دیگرتمام مسایل حل می شود و تمام گرفتاری ما از این است که خود را گم کرده ایم وقتی آدم خود را شناخت آنوقت است که می فهمد هدف خداوند تبارک و تعالی از خلقت او چه بوده .آنوقت است که دیگردست خارجی به او نمی رسد
 والسلام      
                    

درباره شهید
      
نام:زين العابدين
نام خانوادگی:رنجبر
نام پدر:ميرزا علي 
شماره شناسنامه:481     
تاریخ تولد:1342 
تاهل:مجرد
تاریخ شهادت:1364/04/17   
محل تولد:جهرم


 زندگینامه شهید زين العابدين رنجبر      
زین العابدین (رضا) فرزند علی در سال 1342 در خانه ای محقر ولی به تمام معنا مذهبی و پرازایمان در شهر جهرم چشم به جهان گشود،در سن 9 سالگی پدر با ایمان خود را از دست داد و از همان وقت که روانه مرسه شده بود و به مذهب و دستورات اسلامی تعصب بسیار داشت و با همان سن کم به دیگران هم درس اسلام و نماز وروزه یاد آورمیشد.دوران تحصیلات ابتدایی رادر دبستان شاپورسابق به پایان برد و سپس در مدرسه شرف دوران راهنمایی راسپری نمود وی در حین تحصیل به کارو کسب جهت معاش امور زندگی می پرداخت تا بتواند کمکی به خانواده اش بنماید. هنوز دوران تحصیلات راهنمایی را تمام نکرده بود که به اوایل انقلاب برخورد کرد و چون علاقه بسیار به امام (ره) و انقلاب داشت به پایگاه مردمی بسیج روی آورد و در همه وقت شبانه روز برای رضای خدابا همین سن کم ولی قلبی پراز ایمان به خدا به پاسداری از انقلاب مشغول فعالیت بود و بعد از 2.5 سال که در بسیج فعالانه خدمت مینمود دوباره جهت معاش زندگی به بنایی رفت ولی چون علاقه بسیار به اسلام ودین داشت دوباره به بسیج سپاه رفت سپس چون هنگام خدمت سربازیش بود بعنوان سربازی در سپاه ثبت نام نمود که درپادگان جلدیان از طرف سپاه خدمت می کرد و درضمن در حین سربازی چندین باردرجبهه های حق علیه باطل شرکت کرد که تماما برای رضای خدا و خدمت به اسلام در لباس سپاهی جانفشانی مینمود و بدون هیچ حقوقی برای هدف خود که همان خدمت به اسلام بود فعالانه زحمت بکشید و در حین تمامی خدمتها در جبهه چندین بار مجروح و زخمی گشت دوباره در والفجر 2 در پادگان حاج عمران عراق ، در جبهه کردستان و جنوب درآبادان و خرمشهرودربستان و تپه شیاکوه خودش فعالانه بدون اینکه حقی درخواست کند مداوا میکرد و دین خودش را ادا مینمود تا اینکه به هدف خود که همانا شهادت بود رسید و در تاریخ 17/4/64 در جبهه خرمشهر به لقاء الله پیوست 

 


نگارنده : fatehan1 در 1392/11/26 11:23:35
شنبه 23 خرداد 1394  12:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بخشی از وصیتنامه شهید علیرضا ناهیدی

بخشی از وصیتنامه شهید علیرضا ناهیدی
برادر و خواهرانم که رهرو و مقلد امام هستید پا بر جا باقی بمانید و لحظه‌ای پشت او را خالی نکنید که او استوار است، ولی شما و ما به گمراهی می‌رویم‌ و برای این نعمت الهی شکرگزاری کنید.



‌«بسم الله الرحمن الرحیم

حال که باید سفر را آغاز کرد، پروردگارا از تو می‌خواهم که ما را حسینی سازی و از برای گمشدگان، حسین را راهنما سازی. 
ای مؤمنین استوار، ایستادگی نمایید که پیروزی نزدیک می‌باشد و بدانید تنها راه سعادت، پیروی از رهبریت با تدبیر امام می‌باشد. 
پدر و مادرم، صبور و بردبار باشید که انا لله و انا الیه راجعون. از شما التماس دعا دارم و حلالیت می‌طلبم. از کلیه بستگان و آشنایان و یا افرادی که نمی‌شناسیمشان و حقی به گردنم دارند و امت شهید پرور حلالیت می‌طلبم. 

پدر و مادر و بقیه کسانی که راه شما راه اسلام است و در راه اسلام حرکت می‌کنید، تقاضای من از شما این است که تا آنجا که توان در بدن دارید در جهت اسلام به کار برید و در این راه از هیچ چیز هراس به دل ندهید که خدا است شکافندهٔ دریا‌ها و حافظ همه و از شما می‌خواهم که در حق امام دعا کنید و از خداوند بخواهید که این نعمت الهی را تا انقلاب مهدی (عج) حفظ کند و از شما می‌خواهم که برای من نیز دعا کرده و از خدا بخواهید مرا نیز با جمع شهدا محشور کند و از شما می‌خواهم که دعا‌ها را فراموش نکنید زیرا که دعا وسیله‌ای است برای تقرب به خدا و مقربین نیز از مخلصین درجه‌شان بیشتر است. 

و باز انتظار من از شما این است که صبور و ملایم باشید و همچنان که کسی بهترین چیزهای خود را برای عزیز‌ترین کسان خود می‌خواهد، شما نیز بهترین چیزهای خود را برای خدا بخواهید که البته همه متعلق به خود اوست و بازگشت همه به سوی اوست. 

 

و از شما می‌خواهم با تمام قوا از اسلام عزیز دفاع کرده و هیچ لحظه از یاری خداوند مأیوس نشوید و هر وقت می‌خواستید برای من دلتنگ شوید به یاد عزیز‌ترین کسانتان در کربلای حسین (ع) شهید شده‌اند بیفتید و فراموش نکنید که آن‌ها بزرگ‌ترین عزیزان ما بودند و این راه برای آنان عزیز و گرامی بود و اگر خواستید گریه کنید برای این شهیدان راه حقیقت اشک بریزید و با یاد آن‌ها و همچنین به فکر هزاران نوگل اسلام بیفتید که در کربلای ایران شهید شده‌اند و دل خود را به خدا بسپارید و در مشکلات از او یاری بخواهید. 

برادر و خواهرانم که رهرو و مقلد امام هستید پا بر جا باقی بمانید و لحظه‌ای پشت او را خالی نکنید که او استوار است، ولی شما و ما به گمراهی می‌رویم‌ و برای این نعمت الهی شکرگزاری کنید. 

برای فرج امام زمان و برای امام و انقلاب و مستضعفین جهان دعا کنید. 
التماس دعا دارم، حلالم کنید. یاعلی



درباره شهید

روز یکم اسفند سال ۱۳۳۹ در شرق تهران، در خانواده‌ای دیندار و مؤمن، کودکی زاده شد که نام اوراعلیرضا نهادند.


علیرضا از کودکی، هوش قوی و استعدادی بر‌تر داشت. این استعداد و هوش، در مدرسه بیشتر بروز می‌نماید. او تحصیلات ابتدایی را تا سال چهارم‌ در دبستان ملی ‌(دانش پرور‌) نارمک و سال پنجم را در مدرسه داریوش به پایان رسانید و سپس در دبیرستان خوارزمی وارد شد. 

 
انقلاب که پیروز شد، جوان‌ها خیلی به فکر درس و دیپلم نبودند، اما علیرضا در امتحان‌های خرداد ۱۳۵۸ موفق شد و از دبیرستان خوارزمی تهران دیپلم ریاضی فیزیک گرفت.

ناهیدی به عنوا‌ن بسیجی فعال‌ به دوره آموزش پادگان امام حسین (ع) می‌رود و با اشتیاق فنون نظامی را فرا‌می‌گیرد. پدرش می‌گوید: ‌یک روز که مربی سر کلاس نارنجک را آموزش می‌داد، ضمن درس می‌گوید، هرگاه ضامن نارنجک ناخواسته کشیده شود، یک نفر باید خودش را فدا کند تا بقیه را نجات دهد. جلسه بعد،‌‌ همان مربی در حال آموزش نارنجک، نارنجک را هراسان روی زمین پرتاپ می‌کند و فریاد می‌زند که ضامنش کشیده شده است. علیرضا با تهور زیاد، خودش را روی نارنجک می‌اندازد، چند لحظه بعد که صدای انفجار بلند نمی‌شود، مربی، علیرضا را از زمین بلند کرده و از او تقدیر می‌نماید و می‌گوید که برای امتحان آنان، نارنجک را روی زمین پرت کرده بود.

او پس از شروع تحرکات ضد انقلاب در کردستان در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ به عضویت سپاه در‌می‌آید و از سوی پایگاه، داوطلبانه به کردستان می‌رود‌ و در محور ‌مریوان‌ با ضد انقلاب ‌مقابله می‌کند.

ناهیدی از شهریور ماه ۱۳۵۹ حدود شش ماه در سپاه ‌مریوان‌ فعالیت می‌نماید و از بهمن ماه ۱۳۶۰ به ‌‌فرماندهی تیپ ذوالفقار‌ منشا خدمات ارزنده و ماندگار می‌شود و حدود یک سال در این مسئولیت می‌ماند. او مدتی نیز ‌مسئو‌ل توپخانه قرارگاه مرکزی کربلا در حین داشتن مسئ‌ولیت تیپ، ‌شده و به ساماندهی توپخانه قرارگاه می‌پردازد.

ناهیدی در مجموع ۲۹ ماه در جبهه‌ها‌، حضوری عاشقانه و پر تلاش می‌یابد و در این مدت، کار‌ها و خامات نقش‌آفرینی ‌از خود نشان می‌دهد.

شهید ناهیدی عاشقانه وارد مبارزه و جهاد شد و خالصانه و پر افتخار نیز از میدان جهاد، پلی به سوی شهادت زد و به چشم بر هم زدنی به سدره المنتهای عشق رسید.

او در ‌۲۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ در جبهه ‌فکه بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ مجروح شد و سرانجام روز یکم اسفندماه‌‌ همان سال، پس از تحمل رنج فراوان‌ در بیمارستان‌ به ‌ره یافتگان پیوست. 

 

مغز متفکری که نخستین موشک را شلیک کرد

نگارنده : fatehan1 در 1392/12/6 11:34:49
شنبه 23 خرداد 1394  12:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها