0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه های شهدا

 

وصیتنامه شهید مهدی باکری
یا الله،‌یا محمد،یا علی،‌یا فاطمه زهرا،‌یا حسن،یا حسین،‌یا مهدی (عج) و تو ای ولی‌مان یا روح‌الله و شما ای پیروان صادق شهیدان.

 

 

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.

 

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.

 

ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.

 

وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید،‌اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابولفضل برای اسلام ببار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد.

 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر.

 

مهدی باکری. 



درباره شهید

زندگي نامه شهيد مهدي باکري


تولد و كودكي
به سال 1333 ه.ش در شهرستان مياندوآب در يك خانواده مذهبي و باايمان متولد شد. در دوران كودكي، مادرش را – كه بانويي باايمان بود – از دست داد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد و در دوره دبيرستان (همزمان با شهادت برادرش علي باكري به دست دژخيمان ساواك) وارد جريانات سياسي شد.

فعاليتهاي سياسي – مذهبي
پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود. او برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد.

شهيد باكري در طول فعاليتهاي سياسي خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزين داخل كشور فعال شود.

شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني(ره) – در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليتهاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي
بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت اين نهاد در آمد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب اروميه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزنده‌اي را از خود به يادگار گذاشت.

ازدواج شهيد مهدي باكري مصادف با شروع جنگ تحميلي بود. مهريه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئوليت جهاد سازندگي استان، خدمات ارزنده‌اي براي مردم انجام داد.

شهيد باكري در مدت مسئوليتش به عنوان فرمانده عمليات سپاه اروميه تلاشهاي گسترده‌اي را در برقراري امنيت و پاكسازي منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعاليتهاي شبانه‌روزي در مسئوليتهاي مختلف، پس از شروع جنگ تحميلي، تكليف خويش را در جهاد با كفار بعثي و متجاوزين به ميهن اسلامي ديد و راهي جبهه‌ها شد.

نقش شهيد باکري در دفاع مقدس

جلسه تصميم گيري براي عمليات؛ اسامي فرماندهان: محسن رضايي، بشر دوست، شهيد مهدي باکري، رحيم صفوي، حسين علائي، ناشناخته.

شهيد باكري با استعداد و دلسوزي فراوان خود توانست در عمليات فتح‌المبين با عنوان معاون تيپ نجف اشرف در كسب پيروزيها موثر باشد. در اين عمليات يكي از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ايشان به همراه تعدادي نيرو، با شجاعت و تدبير بي‌نظير آنان را از محاصره بيرون آورد. در همين عمليات در منطقه رقابيه از ناحيه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از يك ماه در عمليات بيت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پيروزي لشكريان اسلام بر متجاوزين بعثي بود.

در مرحله دوم عمليات بيت‌المقدس از ناحيه كمر زخمي شد و با وجود جراحتهايي كه داشت در مرحله سوم عمليات، به قرارگاه فرماندهي رفت تا برادران بسيجي را از پشت بي‌سيم هدايت كند. در عمليات رمضان با سمت فرماندهي تيپ عاشورا به نبرد بي‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و اين بار نيز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحيت، وي مصممتر از پيش در جبهه‌ها حضور مي‌يافت و بدون احساس خستگي براي تجهيز، سازماندهي،‌ هدايت نيروها و طراحي عمليات، شبانه‌روز تلاش مي‌كرد.

در عمليات مسلم بن عقيل با فرماندهي او بر لشكر عاشورا و ايثار رزمندگان سلحشور، بخش عظيمي از خاك گلگون ايران اسلامي و چند منطقه استراتژيك آزاد شد.

شهيد باكري در عمليات والفجرمقدماتي و والفجر يك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسيجيان غيور و فداكار، در انجام تكليف و نبرد با متجاوزين، آمادگي و ايثار همه‌جانبه‌اي را از خود نشان داد.

در عمليات خيبر زماني كه برادرش حميد، به درجه رفيع شهات نايل آمد، با وجود علاقه خاصي كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنين گفت: شهادت حميد يكي از الطاف الهي است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌اي خطاب به خانواده‌اش نوشت:

من به وصيت و آرزوي حميد كه باز كردن راه كربلا مي‌باشد همچنان در جبهه‌ها مي‌مانم و به خواست و راه شهيد ادامه مي‌دهم تا اسلام پيروز شود.

تلاش فراوان در ميادين نبرد و شرايط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشييع پيكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادري كه در روزهاي سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سياسي و در جبهه‌ها، پا به پاي مهدي، جانفشاني كرد.

نقش شهيد باكري و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خيبر و تصرف جزاير مجنون و مقاومتي كه آنان در دفاع پاتكهاي توانفرساي دشمن از خود نشان دادند بر كسي پوشيده نيست. در مرحله آماده‌سازي مقدمات عمليات بدر، اگرچه روزها به كندي مي‌گذشت اما مهدي با جديت، همه نيروها را براي نبردي مردانه و عارفانه تهييج و ترغيب كرد و چونان مرشدي كامل و عارفي واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت بايد بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نيروهايش درميان گذاشت.

نحوه شهادت


بعد از شهادت برادرش حميد و برخي از يارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودي به جمع آنان خواهد پيوست. پانزده روز قبل از عمليات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلي‌بن موسي‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفيق شهدت را نصيبش نمايد. سپس خدمت حضرت امام خميني(ره) و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رسيد و با گريه و اصرار و التماس درخواست كرد كه براي شهادتش دعا كنند.

اين فرمانده دلاور در عمليات بدر در تاريخ 25/11/63، به خاطر شرايط حساس عمليات، طبق معمول، به خطرناكترين صحنه‌هاي كارزار وارد شد و در حالي كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزديك هدايت مي كرد، تلاش مي‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهاي دشمن تثبيت نمايد، كه در نبردي دليرانه، براثر اصابت تير مستقيم مزدوران عراقي، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نايل گرديد. هنگامي كه پيكر مطهرش را از طريق آبهاي هورالعظيم انتقال مي‌دادند، قايق حامل پيكر وي، مورد هدف آرپي‌جي دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دريا پيوست.

او با حبي عميق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقي آتشين به اباعبدالله‌الحسين(ع) و كوله‌باري از تقوي و يك عمر مجاهدت في سبيل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به ديار دوست شتافت و در جنات عدن الهي به نعمات بيكران و غيرقابل احصاء دست يافت. شهيد باكري در مقابل نعمات الهي خود را شرمنده مي‌دانست و تنها به لطف و كرم عميم خداوند تبارك و تعالي اميدوار بود. در وصيتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهيدستم، خدايا قبولم كن.

شهيد محلاتي از بين تمام خصلتهاي والاي شهيد به معرف او اشاره مي‌كند و در مراسم شهادت ايشان، راز و نياز عاشقانه وي را با معبود بيان مي‌كند و از زبان شهيد مي گويد:

خدايا تو چقدر دوست‌داشتني و پرستيدني هستي، هيهات كه نفهميدم. خون بايد مي‌شدي و در رگهايم جريان مي‌يافتي تا همه سلولهايم هم يارب يارب مي‌گفت.

اين بيان عارفانه بيانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهيد والامقام است كه تنها در سايه خودسازي و سير و سلوك معنوي به آن دست يافته بود. 

 

نگارنده : fatehan1 در 1393/12/25 13:18:58
 
 
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:26 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید کاظم نجفی رستگار

وصیتنامه شهید کاظم نجفی رستگار
من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه‎روز در اختیار این انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد.

 

 

«بسم ‌الله ‌الرّحمن الرّحیم

 

انا لله و انا الیه راجعون

 

ستایش خدای عزوجل را که مرا از امت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعه علی علیه السّلام قرار داد و سپاس خدای را که با آوردن حق از ظلمت به روشنایی و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچک‌ترین خدمتگزاران به اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد.

 

امیدوارم که خداوند متعال رحمت خود را نصیب بنده گناهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قلبی خود، یعنی شهادت فی سبیل‌الله برساند که تنها راه نجات خود می‎دانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گناهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین به‏ خصوص سیدالشهدا علیه السّلام بروم.

 

من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه‎روز در اختیار این انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد.

 

پدر و مادر و همسر و برادران و خواهران و آشنایانم مرا ببخشند و حلالم کنند و اگر نتوانستم حقی که بر گردن من داشتند ادا کنم، عذر می‌خواهم. برای پدر و مادر و خواهران و برادرانم از خداوند طلب صبر می‌نمایم و امیدوارم تقوا را پیشه خود قرار دهند.

 

از همسرم عذر می‌خواهم که نتوانستم حقش را ادا کنم و چه‎ بسا او را اذیت فراوان کردم و از خداوند طلب اجر و رحمت برای او می‌کنم که در مدت زندگی صبر زیاد به خاطر خداوند انجام داد و رنج‌های فراوان کشید.

 

از تمام اقوام و آشنایان و دوستان طلب حلالیت و التماس دعا دارم؛ به علت وضعیت جنگ مدت سه سال که در جبهه بودم، نتوانستم امر واجب خدا یعنی روزه را انجام بدهم. همچنین در رابطه با خرید خانه به مبلغ 223 هزار تومان از علی تاجیک و 65 هزار تومان از حسین کاوکدو و 10 هزار تومان از حاج محمد علی دولابی قرض کردم و مبلغ 30 هزار تومان از همسرم که خانه برای همسرم است و موتورم را برای جبهه در نظر گرفتم.

 

والسلام

کاظم نجفی رستگار

ساعت 9 شب مورخ 3 اسفند 1362

شرق بصره (جفیر)»


نگارنده : fatehan1 در 1393/12/25 13:23:54
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:28 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam lovermohamad shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید رسول خلیلی

وصیت نامه شهید رسول خلیلی
این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.

 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سوره آل عمران آیه 195 
"فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ"
 
آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند جهاد کردند و کشته شدند، همانجا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای اب جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا.
 
با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و دورد به محضر صاحب العصر و الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سید علی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک تمامی شهدای اسلام به خصوص سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین (ع) که جان ها همه فدای آن بزرگوار.
 
به موجب آیه شریفه "کل نفس ذائقه الموت" تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می باشد.
 
این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن! و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم.
 
پدر و مادر عزیزم که سلام و درود خداوند بر شما باد
 
از شما کمال قدردانی را دارم که مرا با محبت اهل بیت (ع) و راه ایشان و در کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید. از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و در حق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام. از شما می خواهم که مرا حلال کنید.
 
در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که او را ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد. می دانم که شما ناراحت نیستید؛ زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آروزی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.
 
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
 
اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این بزرگواران شویم. پس غمگین نباشد.
 
برادر عزیزم
 
مرا حلال کن و ببخش ، می دانم که در حق تو هم کوتاهی کردم، برایم دعا کن و مرا نیز حلال کن، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود.
 
از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند.
 
رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم 
 
که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما دارم تا تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید.
 
شما همگی می دانید من راه خود را انتخاب کردم و این راه را دوست داشته و دارم و خیلی از شماها هم کمک کننده من بودید از تمامی شما عذر می خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.
 
مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.
 
من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.
 
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد تا وطنم 
مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
 
پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد.
 
شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید رفقا
 
و من الله التوفیق
العبد الحقیر محمد حسن خلیلی (رسول)






«محمدحسن(رسول) خلیلی» به تاریخ 20 آذر ماه 1365 شمسی در تهران متولد شد و 27 سال بعد، در مورخه 27 آبان 1392 شمسی، در میدان نبرد با سرسپردهگانِ «اسلام آمریکایی» و مزدورانِ «سعودی» برای دفاع از حرمِ «بانوی مقاومت» «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» بال در بال ملائک گشود.

 


نگارنده : fatehan1 در 1394/1/15 14:44:54
 
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:30 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam lovermohamad shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمدرضا چلویان

وصیتنامه شهید محمدرضا چلویان
هدفم از آمدن به این مکان مقدس و هدیه کردن خون ناقابل خود به اسلام این بود که اسلامی را که هزاران سال آن را در بین ما گم کرده بودند و همۀ ما آن را به فراموشی سپرده بودیم دوباره زنده شود و یاد واقعی امام حسیندر ما زنده شود. نه مثل آن وقت‌ها که فقط گریه کردن و به سر و سینه خود زدن به ما آموخته بودند؛ که عاشورا یعنی گریه کردن . ما می‌گوییم دین ما اسلام است... .




با درود و سلام بیکران به رهبر انقلاب و یاران باوفای او.

 

مادر عزیز و برادر دلسوزم. همان طور که بارها و بارها در صحبت هایی که می‌کردیم گفتم هدف از آمدن من به جبهه و خون دادن من تنها و تنها به خاطر اسلام و عمق این انقلاب است. شاید سؤال کنید که چرا کلمه عمق را به کار بردم.حق دارید، چون منظور من این انقلابی نیست که شما آن را به چشم ظاهری مشاهده می‌کنید. بلکه، منظور من این است که اصل انقلاب چه بوده و مقصد آن به کجا است و منظور من این بود که ما چه بوده‌ایم و می‌خواهیم به کجا برسیم. چه کارهایی می‌کردیم و می‌خواهیم چه کارهایی بکنیم؟... .

 

هدفم از آمدن به این مکان مقدس و هدیه کردن خون ناقابل خود به اسلام این بود که اسلامی را که هزاران سال آن را در بین ما گم کرده بودند و همۀ ما آن را به فراموشی سپرده بودیم دوباره زنده شود و یاد واقعی امام حسیندر ما زنده شود. نه مثل آن وقت‌ها که فقط گریه کردن و به سر و سینه خود زدن به ما آموخته بودند؛ که عاشورا یعنی گریه کردن . ما می‌گوییم دین ما اسلام است... .

 

بله، ما می‌گوییم مسلمانیم؛ مسلمان محمدی یا مسلمانی که در حال خم و راست شدن فکر طلبکاری‌ها و بدهکاری های خود هستیم؟ نمی‌دانم آیا واقعاً آن مسلمانی هستیم که می‌دانیم دستورات ما از چه کتابی هست. بله، مادر جان، هدفم این بود که این اسلام کورکورانه در بین ما خفه شود و آن اسلام واقعی جایگزین آن شود. ممکن است بپرسید که جنگ ما چه رابطه‌ای با اسلام دارد؟ در جواب باید بگویم، البته این جواب نیست بلکه مقدمه‌ای است که شما به دنبالش بروید و جواب واقعی را دریابید. همان طور که بارها گفته بودم، می‌دانیم و می‌بینیم که در این جهان مادی زورگویان و مستکبران چه ستم‌هایی که بر ضعیفان جامعه وارد نمی‌کنند و تا این زمان ظالمان به ظاهر پیروز بودند و نمونه عینی آن را در افغانستان، فلسطین، شیلی و ... دیده‌ایم و می‌بینیم.

 

در جهان سابقه ندارد که توده‌ای مستضعف با دست خالی دیکتاتوری را خوار و ذلیل کنند؛ که حتی تصور آن نمی‌بود چه رسد به انجام دادن آن، و دیدیم که به یاری خداوند متعال چه بلایی به سرش آوردیم و همین انقلاب باعث شد که مظلومان جامعه نیرویی بگیرند و حرکتی کنند و انقلاب ما را الگوی خود قرار دهند و علیه ظالمان به جنگ برخیزند... .

 

ممکن است هدف آنها اسلام نباشد ولی هدف ما اسلام است. یعنی، انقلاب ما انقلابی غیر از انقلاب اسلامی نبود و دنیا انقلاب ما را به عنوان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته است. پس باید سعی کنیم جنگ ما به شکست نیانجامد، زیرا اگر شکست نصیب ما شود در مرحلۀ اول توده‌های مستضعف جامعه ناامید می‌شوند و دست از مبارزات خود می‌کشند و در مرحلۀ دوم انقلابی که در جهان به عنوان انقلاب اسلامی شناخته شده است از بن ریشه کن می‌شود.

در این موقع است که اسلام ریشه کن می‌شود. پس باید و باید و باید کوشش کنیم که در جنگ شکست نخوریم و این کوشش ما از دو حالت مادی و جانی خارج نیست. و این را هم بگویم که اگر خدای نکرده به پیروزی نرسیم خون حضرت‌ علی‌ها و حسین‌ها و فداکاران عاشوراها و کشته‌های انقلاب و معلولین همه پایمال می‌شوند و مسئول این همه خون خواهیم بود. پس باید ساخت و مبارزه کرد تا به امید خدا روزی عامل‌های نفوذی انقلاب شناسایی شوند و انقلاب چهره واقعی خود را نشان دهد و در حال حاضر اگر ما کوچکترین انحرافی را از انقلاب مشاهده کنیم عامل آنها همین نفوذی‌ها هستند... .

 

محمدرضا چلویان

دهم آبان ماه1361»

درباره شهید
شهید «محمدرضا چلویان» اول فروردین ماه سال 1341 در روستای «بیابانک» از توابع استان سمنان متولد شد. او با تشکیل بسیج به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با ورود به سپاه به جبهه اعزام شد.

 

دانشجوی تربیت‌معلم و در دوران هشت سال دفاع مقدس پیک یکی از گردان‌ها بود تا اینکه در جریان عملیات «محرم» در منطقه «عین خوش» بر اثر اصابت ترکش، در روز 16 آبان ماه سال 1361 به شهادت رسید.


 

نگارنده : fatehan1 در 1394/1/17 10:37:44
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:31 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه شهید عبدالله (بیژن) گلشن

وصیت نامه شهید عبدالله (بیژن) گلشن
برادران مومن و متدین ! همگی شما را سفارش می کنم به تقوای پروردگار و اطاعت امر وی. چه ، کسی مقرب در نزد پروردگار نمی شود مگر به اطاعت و خلوص نیت


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین ثم الصلوه و السلام علی محمد و اله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین والعن الدائم علی اعدائهم اجمعین

برادران مومن و متدین ! همگی شما را سفارش می کنم به تقوای پروردگار و اطاعت امر وی. چه ، کسی مقرب در نزد پروردگار نمی شود مگر به اطاعت و خلوص نیت و بر همه شما لازم است در همه احوال و در جزئی و کلی ، مو به مو رعایت و اطاعت دستورات شرع انور را نموده و در ترویج و تبلیغ مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و ترویج مذهب شیعه اثنی عشری که همان اسلام واقعی و حقیقی است سعی بلیغ نمائید و اسلام عزیز را که با تلاش فقهای عالیقدر اسلام (شیعه) تا بحال حفظ شده است همچنان پاسداری کنید.

در حفظ و تداوم حوزه های علمیه و تقویت مراجع عالیقدر شیعه بخصوص رهبر انقلاب حاج آقا روح الله خمینی (نور الله اعمالنا بنور علمه) کوشا بوده و اسلام و عقاید خود را از زبان فقهای عالیقدر شیعه بگیرید و در شناخت اسلام از هر گونه روشنفکر بازی و عوام زدگی پرهیز نموده و به شرع مقدس طبق دستوراتی که فقهای اسلام و مراجع تقلید می فرمایند عمل نمائید.

برادران عزیز! باید که همه ما در حفظ شعائر اسلامی و شناساندن و ذکر فضائل اهل بیت و تشریح مسئله عظیم ولایت امام معصوم و شناساندن گوشه ای لز عظمت ائمه دوازده گانه شیعه و به خصوص در زمان حاضر شناساندن گوشه ای از شخصیت الهی حضرت ولی الله الاعظم امام زمان (روحی لتراب مقدمه الفدا) سعی و کوشش نمائیم و بدانیم که هر کس هر چه دارد و به هر کجا رسیده است تحت ولایت آن امام معصوم و بزرگوار رسیده است.

همچنین شما را سفارش می کنم به بزرگداشت و عزاداری برای مصائب اهل بیت و اصحاب آن حضرت و به یقین بدانید که یکی از بزرگترین عوامل قرب الی الله عزاداری خالصانه و صادقانه برای حضرت سید الشهداء است.

برادران مومن! در انجام دادن تکالیف الهی کوشا باشید! حتی الامکان سعی کنید که مکروهات را ترک کرده و مستحبات را بجا آورید. عباداتی از قبیل غسل جمعه ، نماز شب ، امر به معروف و نهی از منکر ، توسل دائم به ائمه و افتقار دائم به حضرت حق ( جلَّ و عزَّ) را با کوشش و سعی بجا آورید و سعی کنید در تمام حوادث و مسائل و پیشامدها چه آفاقی باشد و چه انفسی ، نفس و حتی اراده خود را فراموش نمائید و همیشه اراده و رضای پروردگار کریم خود را در نظر بگیرید و به یقین بدانید که اگر چنین کردید پروردگار عزیز آنچنان فهم و عقلی به شما مرحمت می فرماید که به راحتی مسائل را درک کنید.

همچنین شما را توصیه می کنم که زیارت عاشورا را زیاد بخوانید و امیدوارم پروردگار عالم از برکت وجود امام زمان (عج) به همه ما توفیق انجام خالصانه عبادات را عنایت فرماید و همه ما را به مقام اهل بیت برساند.

برادران عزیز ! همه شما را توصیه می کنم که در غذا خوردن خود دقت نمائیدو ببینید چه می خورید و چه مقدار می خورید و آنچه می خورید از کجا آمده است.

برادران مومن ! شما را سفارش اکید می کنم به گرامی داشتن و خدمت به سادات و اولاد پیامبر بزرگوار اسلام چه آنکه خواندم حدیثی از حضرت رسول (ص) که مضمون آن این بود که هر کس سادات را گرامی بدارد حضرت فرموده بودند که من در قیامت شفاعت او را خواهم کرد هر چند گناهان روی زمین را داشته باشد که این حدیث را آقای دستغیب نقل فرموده اند.

برادران مومن ! شما را سفارش می کنم که در امانت خیانت نکنید و کسی که به شما اعتماد دارد و شما را و قول شما را به صدق پذیرفته است دورو و به اصطلاح امروز پیچیده برخورد نکنید تا وی را متحیر ساخته یا در جائی که شرعا جایز نیست نقش بازی کنید. خلاصه مطلب آنکه بنده مومن به مقامات بلند نمی رسد تا آنکه کاملا برای برادران مومن خود خیراندیشی کند و برای برادرانش و برای اسلام دلسوز باشد و بدانید که خدا بندگانی دارد که افراد را می توانند خوب بشناسند حتی باطن و نیت و مقاماتشان را نیز بدانند و بترسید که اگر در برخوردها صادقانه و خالص نباشید . خدا شما را به طرف مقابل بشناساند اگر خدا بخواهد.

حاصل مطلب آنکه در هر حال خدا را حاضر و شاهد دانسته و آنطور عمل کنید که انشاءالله مطمئن باشید که قلب مبارک امام زمان (عج) از شما راضی و خشنود است و بدانید که اعمال ما شیعیان به محضر مقدس حضرت ولی عصر عرضه می شود و بترسید از اینکه در نیت و اندیشه ما و در برنامه عمل ما چیزی وجود داشته باشد که آن بزرگوار را ناراحت سازد.

برادران مومن و متدین! همیشه سعی نمائید که گرفتاریها و مشکلات برادران ایمانی  خود را رفع نمائید و از حال یکدیگر جویا باشید. محضر علمای اسلام را غنیمت شمرده و همیشه علم را از زبان فقهای اسلام و معدن آن که اهل بیت عصمت هستند فرا بگیرید.

برادران مومن و متدین ! شما را سفارش می کنم که فقه بیاموزید تا بیشتر بتوانید از معدن علم و معرفت بهره ببرید و به تخصصهای قرن بیستمی در حد وجوب شرعی بها بدهید. همیشه سعی کنید در دل کوچکترین ذره ای از حب دنیا و اهل آن نباشد.

 در پایان همگی برادران عزیز را سفارش می کنم که رهبر بزرگوار این انقلاب را تنها نگذارید زیرا بنده احساس می کنم که فتنه های عظیمی در پیش داریم و به تجربه ثابت شده است که این رهبر بیدار دل و دلسوز به حال اسلام ، مسائل را بهتر از بقیه درک می کنند و امیدوارم پروردگار کریم این مرجع عالیقدر جهان تشیع را و سایر علمای دلسوخته شیعه را در دوران فتنه و آشوب آخرالزمان تا ظهور حضرت حجت (عج) برای همه مومنین و مسلمین حفظ فرماید.

در پایان از همگی برادران حلالیت می طلبم و امیدوارم که اگر شهید شدم برایم فاتحه و دعا بخوانید و نیز طلب مغفرت خدا و شفاعت اهل بیت را برایم بنمائید و بر سر قبرم ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله (ع) بنمائید و امیدوارم پروردگار متعال همگی ما را در زمره شیعیان و محبان اهل بیت محشور فرماید.

والسلام علی من اتبع الهدی

دوم جمادی الاول سال هزار و سیصد و چهار هجری قمری مطابق با ۱۶ بهمن سال ۱۳۶۲

۱۶/۱۱/۱۳۶۲

دوستدار مومنین و محبین اهل بیت
عبدالله (بیژن) گلشن


 


نگارنده : fatehan1 در 1394/1/30 8:48:57
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:32 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيت نامه شهيد حسن ترك

وصيت نامه شهيد حسن ترك
کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است . ذکر ظاهری ارزشـی ندارد . ذکر باید عمـلی باشد .خدا را به خاطر نعمـت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید .



قسمتي از وصيت نامه شهيد:

برادران و خواهران توصيه شديد مي‌كنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچه‌هاي نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد مي‌توانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينه‌هاي مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايي فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه هاي مذهبي بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه دراين مدتي كه در خدمت شما بوده‌ام از من راضي باشيد هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظي نبود ولي وعده ملاقات انشاء‌الله با روي گشاده و خندان نزد زهرا(س) و پيامبر خدا(ص) در كنار حوض كوثر.

حسن ترك 




درباره شهید

زندگی شهید در یک نگاه :

در حاليكه روح ا... كبير در تدارك قيام عظيم خويش بود نوزادي پا به عرصه دنيا گذاشت كه بعداً مصداق عيني كلام خميني گرديد، كه فرمود سربازان من اكنون در گهواره‌اند، سردار رشيد دين خدا شهيد حسن ترك همان نوزادي بود كه در سال 1341 از شهر تهران به ‌ياري امام خود چشم بر جهان گشود . و در اين راه از همان طفوليت كوشش خستگي ناپذيري را آغاز نمود، دوران تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت كه خرمن وجودش با آتش مقدس انقلاب زبانه كشيد، در كنار شهيدان ميرزايي و كيانيان رشد كرد، آگاهي يافت و مطالعه نمود تا قوي‌تر و مقاوم‌ تر مقابل انديشه‌هاي التقاطي منافقان، چپ‌ها و عناصر ليبرال بايستد و با منطق ايماني همان سربازي باشد كه امام به او دل بسته بود. پس از اخذ ديپلم در سال 1360 از دبيرستان ابن سينا با عضويت در سپاه پاسداران فصل نويني در راه پر مخاطره و سخت مبارزه را بر خويش گشود. ابتدا مسئول پذيرش سپاه گرديد، اما عشق به جهاد در ميدان بلا ، او را از شهر به جبهه كشانيد و رفت تا مردانگي را در عمل نشان دهد. عليرغم ميل فرماندهان، در عمليات فتح المبين سرافرازانه شركت كرد و اين در حالي بود كه تنها طعم شيرين جهاد مي‌ توانست روح بي قرار او را آرامش دهد و جز اين به چيزي تن نمي‌داد. به‌ دليل لياقت و كارايي، در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي گردان كميل به او واگذار شد كه منجر به مجروح شدن وي گرديد. در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر(1) با سمت دستيار محور حضور يافت كه پس از سه روز مقاومت بر اثر تركش خمپاره از ناحيه كتف و فك آسيب ديد. در عمليات والفجر (2) سمت معاون مسئول محور و در عمليات والفجر (4) مسئوليت تيپ عمار را بر عهده داشت، او در عمليات والفجر (5) در چنگوله مسئول محور بود و سرانجام آخرين حضور او در محفل عشق بازي والفجر (8) بود كه در اين عمليات مسئوليت طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت و با پرواز عاشقانه‌اش بر آرمان‌هاي مقدس انقلاب صحه نهاد و به مأواي خويش رسيد.

 
 

واگویه های شهید :

آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزه های کار و عمل اوست . بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم .

خدایا ! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم . مرا آن گونه که خود می خواهی تکامل ده .

خدایا ! آن چه که برای قرب تو لازم است عطایم کن ! این بندۀ گنهکارت را یاری کن !

بارالها! دلم سخت به حال کسانی می سوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند . این ندای پشیمانی را به آن ها برسان و کاری کن که هر چه می خواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستی شان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش !

 
مادر شهید :


تازه به دنیا آمده بودی . امام را تبعید کرده بودند.امام در سخنرانی شان فرموده بودند:« سربازهای من امروز در گهواره هستند ! »

چند ماهه بودی ؛ تو را در بغل فشردم و از آن روز به بعد هر بار که می خواستم شیرت بدهم وضو می گرفتم .

 

مادر شهید :

اسمت را حسن گذاشتم ، چون به امام حسن علیه السلام ارادت خاصی داشتم . برادر نداشتم و تو را داداش حسن صدا می کردم .

از یادداشت های شهید :

باید حتما " سری به تو بزنم . گفته بودی برای انجام هر کاری اول هدفت را مشخص کن . خودت این کار را انجام دادی . نشستی و فکر کردی و گفتی : « من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . هدفم را باید تعریف کنم . حداقل برای خودم ! »

نشستی و ساعت ها فکر کردی و عاقبت گفتی : « هدفم را انتخاب کردم . شهادت بزرگترین آرزو و مهمترین هدف من است . »

 

محمد سعید بیات :

آرامش ات زبان زد بود . خیلی بر اعمالت مسلط بودی . کم حرف بودی . به جا حرف می زدی و اغلب مشغول ذکر گفتن بودی . سوال که می پرسیدند ، جواب می دادی و دوباره ذکرهایت را از سر می گرفتی . می گفتی از فرصت ها خوب استفاده کنید . یک بار گروهی داشتیم به جبهه می رفتیم . گفتی بیایید با هم سوره صف را حفظ کنیم . به مقصد که رسیدیم همه آن سوره را حفظ کرده بودیم .

 

از یادداشت های شهید :

مراقبه را از نوجوانی آموختی و تمرین کردی . در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود .

« امروز دروغ نگفتم ، غیبت نکردم ، اما عصبانی شدم . مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم . چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم . »

 
مادر شهید :

زیرزمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد .



 علی بادامی ، الست :

دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه بود و به همه سفارش می کرد که از این نعمت غافل نشوید

 
مادر شهید :

خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم . از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات »

لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! »

داشت به من التماس می کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! »

دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می گفتم : « خدایا ! بچه ام به اسارت عراقی ها در نیاید ! »

 
علی بادامی :


می گفتی : « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد . خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید . »

یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی . آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است .

می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم . »

 
از یادداشت های شهید :

یاد این جمله ات می افتم : « به هنگام طلوع و غروب خورشید که آسمان رنگ خون می گیرد به یاد شهدا باشید . »

خیلی به صلوات اعتقاد داشتی . می گفتی کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است .

 

حمید حسام ، خوش لفظ

یادت می آید در عملیات مسلم بن عقیل در منطقۀ سومار در نیمه ای شب مجروح شدی . ترکش به پشت گردنت خورده بود . لب و صورتت مجروح شده بود . خون زیادی ازت می رفت . خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد . نفس کشیدن هر لحظه برایت مشکل و مشکل تر می شد .

وقتی تو را روی برانکارد گذاشتند صبح شده بود . با ایما و اشاره به آن هایی که سرِ برانکارد را گرفته بودند ، فهماندی که بایستند . خون می جوشید و از گلویت بیرون می زد . همه نگرانت بودند . چون ممکن بود هر لحظه از شدت خون ریزی و مشکلات تنفسی بلایی سرت بیاید .

نشستی تیمم کردی و با همان حال نمازت را خواندی . این موضوع تا مدت ها دهان به دهان می چرخید و سینه به سینه نقل می شد .  

 

برگرفته از وصیت نامه

به چله نشینی معتقد بودی . خیلی وقت ها روزه بودی اما سعی می کردی کسی متوجه نشود . دیگران را هم به چله نشینی سفارش می کردی . در وصیت نامه ات خواندم : « مگر نه این است که چهل روز کاری را از روی اخلاص انجام دهیم ، چشمه های حکمت بر دل ما جرای می شود . پس چرا چنین نکنیم ؟ » 

 

محمد حمید زاده

داخل سنگر بودیم . سپیدۀ صبح می زد . سرش را بالا آورد . کلاه خودش از سنگر بیرون زد. شروع کرد به تیراندازی. حدود سی متر با عراقی ها فاصله داشتیم . نگاهم کرد و گفت : « خوب تیراندازی میکنم ؟»

گفتم : « مواظب باش ! جایت را عوض کن . عراقی ها می خواهند پاتک بزنند. »

صدای تقه ای داخل سنگر پیچید. مثل صدای برخورد یک تکه سنگ با کلاه خود . سرش خم شد روی سینه اش.نیم خیز شدم طرفش . سرش را بالا گرفتم ؛ صورتش سرخ شده بود . گلولۀ تک تیرانداز دشمن به سجده گاهش خورده بود . وسط پیشانی اش مثل خورشید می درخشید .  

 
مادر شهید


 آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را  ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد ! »

 


 


نگارنده : fatehan1 در 1394/2/1 8:33:7
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:33 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید علی آذرفر

وصیتنامه شهید علی آذرفر
شهادت میدهم به وحـدانیت معبود رحمان و نبوت انبیاء و ولایت اوصیاء حـق است هرچه از او صادر میشود و قطعی است هرچه را او بخواهد بهشت و دوزخ حق است و قطعاً قیامت فرا میرسد




بسم الله الرحمن الرحیم

لبیک یا خمینی (روحی فدا)
اسلام علیک یا ابا عبد ا…

شهادت میدهم به وحـدانیت معبود رحمان و نبوت انبیاء و ولایت اوصیاء حـق است هرچه از او صادر میشود و قطعی است هرچه را او بخواهد بهشت و دوزخ حق است و قطعاً قیامت فرا میرسد و همه در روز محشر در محضر عدالت حضرت حق ( جل جلاله ) به تناسب عملکردمان با مقام و رتبه خاص حاضر میشویم و در آن روز از طرف مقام اقدس باریتعالی جزای اعمالمان داده خواهد شد و رحیت او در آن روز فقط بر احوال عابدان مخلص و صدیقان و صالحان است.

آنهاییکه فقط برای او زیستن و برای او خواستند و برای او بودند و برای او رقتند آنهاییکه خوف و خشیت الهی چنان وجودشان را گرفته بود که اگر نبود امید بفضل و رحمتش هر آن قالب تهی میکردند و غضب و خشم و عذاب خدا در آنروز بر احوال کسانی است که برای غیر او بودند و زندگیشان آلوده به حق مردمان بود بر کسانیکه ریا کار بودند و مفسد آری از خشم و غضب خدا در آنروز اگر همه عالم را فدیه بدهید رهایی نخواهید جست پس آماده باشید که بچشین دیاری خواهید رفت که حساب اعمال ایت و وادبی است که فقط دستگیر خداست و لاغیر !!!

اللهم الرزقنا فی الدنیا زیارت الحسین (ع) وفی الاخره شفاعه الحسین (ع) :ولی ای شیعیان ای محبان ای محبان واقعی حسین (ع) بدامان مولایتان چنگ زنید که ریسمان الهی است. 

چگونه میتوان گفت او که عزت و شرف اسلام را به ما فهماند اوکه به واقع از نیستی به هست ما را آورد و او که همچون پدری برای فرزندان پدر از دست داده و رهبری دلسوز برای اسلام و دشمنی یرصخت و سازش ناپذیر در مقابل کفر و استکبار و نفاق جهانی است بخدا قسم نعمت وجود رهبری همچون امام عزیز را اگر تمام ابرانیان و تابعین اسلام چه شیعه و چه سنی در راه شکرش قطعه قطعه بشوند نخواهند توانست که شکر نعمت تمام این وجود مبارک را بگذارند بروید این حرف شهیدان و منتظران شهادت را به کسانیکه ادعا میکنند مومنند و به آن مقدس مابها که اسلام فقاهتی و ولایتی را نشناخته اند بگویید که اینقدر نگویند حیف از این جوانها که شهید میشوند و این چه اسلامی است که اینقدر باید برایش خون ریخته شود و یا اینکه میگویند ای کاش انقلاب نکرده بودیم بگویید به اینان که اسلام از اولش با خون تضمین شده از زمان هابیل قابیل تا زمان رسول ا...(ص) و از زمان روح ا....(س) تا زمان حضرت ولی عصر (عج) بگویید یاران حسین (ع) وامام خمینی روحی له الفدا قدم در میدان خون گذاشته اند نهال مقدس اسلام با خون بارور گشته و با پیام خونین صادر گشته و جهانی گشته .

خاصیت خون این است که همیشه در جوشش است و هیچگاه از جوشش نخواهد افتاد. بخوانید برای این افراد آیه /23 سوره احزاب را و بگویئد هنوز آن روز نرسیده و خدا کند که هرگز نرسد تا اسلام به شما محتاج شوند و شما متصدی اسلام شوید.انشاالله . امام تا انقلاب حضرت مهدی (عج) با عزت و صحت روح و جان سلامت هستید و این انقلاب را به دست صاحب اصلی تحویل میدهند اشاالله جوانهای ما لبیک گویان به امام عصر خود اسلام را حمایت میکنند. شما لازم نیست برای اسلام دل بسوزانید تا این بچه های مومن حزب الهی هستند تا این خانواده اعظم شهداء هستند اسلام سرافراز و استوار وپرخورش بر علیه کفر و نفاق است و تا خدا پشتیبان اسلام و اسلامییان است امریکا و امریکاییان هیچ غلطی نمیتوانند بکنند و اسلام عزیز را ابداً به شما نیازی نیست.

معمولاً افراد پیام برای امام امت حزب اللهی. خانواد محترم شهداء و نصیحت و وصیت به از خدا بیخبران دارند من نصیحتم به آن از خدا بیخبران این بود که در بالا متذکر شدم و از خداوند میخواهم که اگر قابل هدایتند هدایتشان کند وگرئه هرچه زودتر نا بودشان کند. اما ای امام عزیز و بزرگوتر و ای استادی که هیچوقت لیا قت شاگردیت را پیدا نکردم و نخواهم کرد ای روح بزرگوار در تن مرده است ما چه پیامی با تو دارم ای آنکه هرچه فرا گرفتم از تو گرفتم فقط از تو میخواهم همانطور که شب و روز دست بر دعا داری همانطور که عابدانه و عارفانه شبها تا به صبح با معبود خلوت کرده ای و از برای امت اسلام و اسلام و انقلاب با چشمانی گریان دعا میکنی ما رادعا کن که خداوند بعد از کشته شدن در راهش شهید وارد عرصه محشر قرار بدهد و این نباشد که خدای ناکرده در دنیا به اسم شهید و در آخرت مقام دیگری داشته باشم. دعایمان کن که خداوند تا آخرین لحظات عمرمان ما را خدمتگذار به اسلام و مسلمین وفادار به تو پدر بزرگوار و استاد اعظم و امام عصرمان قرار بدهد. 
دعا کن که آخرین لحظات ما را لحظه شهادتمان قرار دهد و دعا کن که خداوند هرچه هستیم در این دنیا پاکمان کند تا در آنجا رو سپید جز اصحاب تو بدنبال سیدالشهدا (ص) و رسول اکرم (ص) داخل جنت شویم.واما امت حزب الله فکر نمیکنم که در شاءن و مقامی باشم که به شما وصیت و نصیحتی کنم مگرامام عزیز.چون شما عزیزان هستید چنین فرزندان رشیدی 2 تا3 تایا4 تا از یک خانواده تقدیم اسلام کردید به شما عزیزانی که از هر چه در دست داشتید (یعنی جگر گوشه گانتان) تقدیم انقلاب کردید و فریاد دارید که خدایا همه آینها فدای یک لحظه عمر امام بخدا دروغ نمیگویم خانه چند تا از خانواده ها رفتم همه شان اول به ما تسلی و تبریک میگفتند و ما که تسلی میدادیم خدا گواه است ناراحت میشدند و میگفتند فدای یک لحظه از عمرامام اگر ما را هم قبول کنند میرویم اینها که امانتی بود از طرف خدا . 
خدا را شکر که امانت را امانتداری کردیم و خیانت نکردیم درش و بخدا سالم و درست تحویل دادیم ای کاش یکمقداری از دین نعمت این امانت در بیاییم خدا گواه است همین حرف خانواده شهداست مگر ساده است پیام دادن بدین مقربان خدا مگر کم لیاقتی میخواهد فقط و فقط التماس دعا دارم تمام رزمندگان و آن دعای بجان امام بزرگوار در هنگام نماز و دعا برای پیروزی هرچه سریعتر رزمندگان و باز شدن راه بسته شده کریلا انشاالله.

اما به رزمندگان به دریادلان بسیج به عاشقان الله به یاران حسین زمان به ملائکه الله که واقعاً فقط امام لیاقت بوسیدن دست و بازویشان را دارد به سبقت گیرندگان راه عشق و اخلاص و شهادت به شهداء زنده تاریخ و افتخار آفرینان اسلام و دین به عارفان که مقام عرفانی آنها را در شبهای خون و شهادت و ایثار عملیاتها و شبهای تار در داخل گورهای از پیش ساخته برای اخلاص پبدا کردن بحضرت حق و رسیدن به مقام عبوریت و در نیمه شبهای مرده که ندای الهی العفو و با حسین و یا مهدی اردکنی دل شب را میشکافد و کالبد تازه در آن میدمد بدین عزیزانی که بعضیها بدن سالم ندارند یا دست ندارند یا پا ندارند یا چشم ندارند در بدنهایشان آنقدر اثرات ترکشها و گلوله هاست و گاهی اوقات چون نتوانستند این ترکشها را از بدن نازنین این عزیزان در بیاورند یا خودشان تمانده اند و از بیمارستان فرار کردند و دوباره به جبهه ها آمدند.
بدن یا قسمتی از آن چرک کرده و مانع سلامتی آنها میشود که این دردها بسیار اجری دارد بخدا قسم لیافت بوسه زدن بر این زخمها بر این بدنها بردست و بازوی این جوانان عاشق را کسی ندارد.گویا شود و پیام به این افرادی که پیام را خود اینها با اعمالشان به ما گفتند بدهند.خدایا لااقل فرجی حاصل کن که این شهیدان زنده بمانند و لااقل ما پیام گیرنده از این پیام آوران باشیم فقط و فقط التماس دعای فراوان از همگی این عارفان شب و شیران زوز و پاسداران اسلام هم برای امام امت و هم برای پیروزی و سلامتی و هدایت رزمندگان اسلام و مسلمین را دارم انشاالله همیشه سالم باشید و به اسلام خدمت کنید.

و اما به جوانهایی که هنوز انقلاب را نشناخته اند وهنوز در خطی غیراز خط اسلام و امام قدم میدارند که فقط یک توصیه به آنها دارم و بس اگر واقعاً آنطور که میگویند دلسوز بحال این مردم بیچاره و فقیر(بقول خودشان) هستند و سعادت این ملت را میخواهند لااقل اگر حسی دارند و احساس درد مردم را میکنند این قدر حرف نزنند حرف زدن و عمل نکردن و فقط نق زدن کاریک عده لاابالی و بی قید است بیایند به اسم دفاع ملی لازم هم نیست حتماً برای اسلام بروند نه بروند برای دفاع از میهن و سرزمین آبا و اجدادی خودشان بروند فقط بمدت /2 ماه در کنار این بچه های مخلص بسیجی و سپاهی و ارتشی بیائئد و پیش عزیزان و دریادلان بسیج و یکبار هم وارد یک عملیات بشوند آنوقت اگر باز هم همان آدم سابق بودند بروند بروند دنبال این که جزو حیواناتی بگردند که همنوعشان و همفکرشان باشد چون دیگر اینها انسان نیستند و بقول مولانا:

                                                                        
اگرآدمی بچشم است و بگوش و حلق و بینی.....................چه میان نقش دیوار ومیان آدمیت
بحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد                             که همی سخن بگوید به زبان آدمیت

خلاصه و آخر مطلب این است که اینان در صورتی که حقیقت را میدانند و انکار میکنند مصداق سوره شریفه آیه 7یا8 هستند واگر به راه آمدند که از خدا بخواهند که در راه هدایتشان کند و به آنان راه را نشان دهد از خداوند میخواهم که همه را هدایت کند و قلبهای ما را روشن و تیمار به نور قرآن کند و شناخت بخودش و مکتبش و قرآنش را به ما الهام کند و بدهد انشاالله ما من کوچک تراز آنم که به خانواده چیزی بگویم امید وارم مادرم من را به بزرگیش ببخشد ودر پرورش خواهرانم کوشاباشد وآنهارا زینب وار بزرگ کند و به برادرانم راه امام را در پیش بگبرند .   
                                                    
والسلام علیکم و حمه ا....وبرکاته



نگارنده : fatehan1 در 1394/2/8 10:7:34
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:34 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصيتنامه شهيد قامت‌ بيات

وصيتنامه شهيد قامت‌ بيات
من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .
 
 


بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌

من‌ پاسدار وارث‌ خونهاي‌ پانزده‌ قرن‌ خط‌ سرخ‌ شهادت‌ تشيع‌ در عصر استثنايي‌ و پرخاط‌ره‌ قرار گرفته‌ ام‌ و مسئوليتها بر دوشهايم‌ سنگيني‌ مي‌ كند. به‌ آينده‌ و گذشته‌ مي‌ نگرم‌. پس‌ از فكرها و انديشه‌ ها به‌ نتيجه‌اي‌ مي‌ رسم‌ كه‌ در راه‌ پيش‌ خودم‌ مي‌ بينم‌. و يكي‌ اينكه‌ همچون‌ امام‌ حسين‌ (عليه‌ السلام‌) مانند شهداي‌ كربلا با تمامي‌ وجودم‌ در راه‌ خدا بودن‌ و رفتن‌ ما انتخاب‌ كنم‌، به‌ صف‌ شهدا بپيوندم‌. و دومي‌ مانند ط‌اغوتها و يزيدها حيوان‌ وار بمانم‌ و هيچ‌ حركتي‌ هجرتي‌ نداشته‌ باشم‌ و هيچ‌ در هيچ‌ شوم‌. در اين‌ دنيا نزد خداوند و در برابر خون‌ پاك‌ شهدا و مجروحين‌، مسئول‌ و در آن‌ دنيا نيز به‌ آتش‌ دوزخ‌ گرفتار شوم‌.
اولين‌ راه‌ را انتخاب‌ مي‌ كنم‌. تصميم‌ مي‌ گيرم‌ كه‌ حركت‌ كنم‌. هجرت‌ مي‌ كنم‌ و در اولين‌ قدم‌ به‌ موانع‌ و سدها بر مي‌ خوريم‌ كه‌ حيوانات‌ انسان‌ نما كه‌ جلو حركت‌ و تكامل‌ انسانها را گرفته‌ و در گوشه‌ و كنار جامعه‌ به‌ فتنه‌ گري‌ و آشوب‌ پرداخته‌ اند و باز مي‌ بينم‌ كه‌ چگونه‌ شيط‌انهاي‌ بزرگ‌ و كوچك‌ كمر به‌ نابودي‌ اسلام‌ بسته‌ اند. بار ديگر مي‌ خواهند خون‌ صدها هزار شهيد و مجروح‌ را به‌ تباهي‌ بكشند و اين‌ حركت‌ توحيدي‌ را از راه‌ مستقيم‌ منحرف‌ كنند. بر هر مسلمان‌ وظ‌يفه‌ شرعي‌ است‌ كه‌ برخيزند و با اين‌ استعمارگران‌ و شياط‌ين‌ و تجاورزگران‌ تاريخ‌ بستيزند. چون‌ هدف‌ آنها از بين‌ بردن‌ انسانيت‌ و اسلاميت‌ است‌.
من‌ يك‌ پاسدار اسلام‌ هستم‌. به‌ سهم‌ خود بايد حركت‌ كنم‌، براي‌ آزادي‌ مستضعفين‌ و برقراري‌ حكومت‌ اسلامي‌ بايد به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) لبيك‌ بگويم‌. اينان‌ خوب‌ مي‌ دانند كه‌ اگر اسلام‌ پا بگيرد، ديگر جايي‌ براي‌ ماندن‌ آنها نيست‌. چون‌ حكومتهاي‌ آنان‌ متزلزل‌ است‌. بنابراين‌ به‌ هر قيمتي‌ كه‌ شده‌ مي‌ كوشند، اسلام‌ عزيز و مظ‌لوم‌ را نابود كنند. اين‌ جاست‌ كه‌ صدام‌ عفلقي‌ و حسني‌ مبارك‌ با اسرائيل‌ غاصب‌، پيمان‌ دوستي‌ و ملك‌ خالد با هواپيماهاي‌ آواكس‌ آمريكايي‌ از خانه‌ خدا پاسداري‌ مي‌ كنند.
التقاط‌يون‌ و منافيقن‌ دم‌ از اسلام‌ اصيل‌ مي‌ زنند و اين‌ درد است‌، براي‌ مسلمانان‌ جهان‌ كه‌ نشسته‌اند و فرياد نمي‌ كشند. مسئوليت‌ خيلي‌ سنگين‌ است‌. بايد خط‌ سرخ‌ تشيع‌ زنده‌ بماند. بايد غربيها و شرقيها كنار بروند تا زماني‌ كه‌ ظ‌المان‌ و قداره‌ بندان‌ تاريخ‌ هستند، بايد مبارزه‌ كرد.

بنابراين‌ تصميم‌ گرفتم‌ به‌ سوي‌ الله و رشد انسانيت‌، با آگاهي‌ از مكتبم‌ هجرت‌ كنم‌ و سرزمين‌ اسلامي‌ را از اشغال‌ اين‌ بي‌ دينان‌ و فتنه‌ جويان‌ وابسته‌ به‌ شياط‌ين‌ شرق‌ و غرب‌ دربياورم‌. كه‌ ناگهان‌ به‌ فكر مرگ‌ و شهادت‌ مي‌ افتم‌. سخنان‌ امام‌ خميني‌ به‌ ياد مي‌ افتد كه‌ فرموده‌: ((مقصد ما مكتب‌ ماست‌ و يا در جايي‌ فرمود: ((مكتب‌ ما شهادت‌ ماست‌ و يا از پيشواي‌ اسلام‌ حضرت‌ علي‌ (عليه‌ السلام‌) كه‌ فرمود: ((به‌ خدا سوگند علاقه‌ پسر ابوط‌الب‌ به‌ مرگ‌ بيشتر از علاقه‌ ط‌فل‌ به‌ پستان‌ مادرش‌ است‌.
وقتي‌ پيشوايم‌، يعني‌ الگوهاي‌ انسان‌ ها، اين‌ چنين‌ مرگ‌ را توصيف‌ مي‌ كنند، من‌ كه‌ خود را شيعه‌ و پيرو او مي‌ دانم‌ چرا بايد از مرگ‌ و شهادت‌ در راه‌ خدا هراسي‌ داشته‌ باشم‌. او كه‌ امام‌ و مقتدا و الگوي‌ ما بود، در محراب‌ عبادت‌ وقتي‌ شمشير بر فرقش‌ زدند، فرمود: ((به‌ خداي‌ كعبه‌ سوگند [رستگار] شد.. از اين‌ دنيا رفت‌ و راحت‌ شد. پس‌ ما نيز بايد بگوييم‌ و در صحنه‌ باشيم‌. اگر نباشيم‌ تنها ناممان‌ شيعه‌ است‌ و رسممان‌ شرك‌.
يك‌ سفارش‌ به‌ تمام‌ برادران‌ رزمنده‌ كه‌ در جبهه‌ حق‌ عليه‌ باط‌ل‌ مي‌ جنگند، اين‌ است‌ كه‌: براي‌ شادي‌ روح‌ شهدا سنگرها را پر كنند و خالي‌ نگذارند. بالخصوص‌ سنگر اصلي‌ انقلاب‌ را (مسجد). و ديگر اين‌ كه‌ در برگزاري‌ مجلس‌ ترحيم‌ من‌ ط‌وري‌ نباشد كه‌ دشمنان‌ اسلام‌ شاد شوند. حال‌ عزاداري‌ مي‌ كنيد، بكنيد. گريه‌ و زاري‌ مي‌ كنيد، بكنيد. نقل‌ و شيريني‌ پخش‌ مي‌ كنيد، بكنيد. ط‌وري‌ باشد كه‌ اسلام‌ شكوفا و امام‌ عزيز سربلند و خوشحال‌ [شود.]  در آخر از پدر و مادرم‌ تشكر مي‌ كنم‌ كه‌ براي‌ بزرگ‌ كردن‌ من‌ زحت‌ كشيده‌اند. مرا حلال‌ كرده‌ و از تمام‌ دوستان‌ و آشنايان‌ حلالي‌ برايم‌ بگيرند و خداي‌ متعال‌ برايشان‌ صبر و رحمت‌ عط‌ا كند. مادر گراميم‌! افتخار كن‌ كه‌ غير از قامت‌ بيات‌ پنچ‌ فرزند داري‌ كه‌ مي‌ تواني‌ آنها را هم‌ در راه‌ خدا قرباني‌ بدهي‌.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمالله و بر كاته‌

 

 
درباره شهید

شهید قامت بیات : فرمانده تیپ مستقل الهادی (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 
در روستای قره آغاج زنجان در سال 1340 به دنیا آمد . او دومین فرزند یک خانواده پر جمعیت بود ، دو خواهر و پنج برادر داشت . پدرش (یحیی ) در قره آغاج ، کشاورزی می کرد . وقتی قامت یک ساله شد خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند و پدر به شغل گاریچی و پس از مدتی به رانندگی مشغول شد . به این ترتیب وضع اقتصادی خانواده بهتر شد . مادر قامت مه پاره بیات ، نیز برای کمک به در آمد خانواده قالی بافی می کرد .
قامت قبل از ورود به دبستان مدتی به مکتبخانه نزد فردی به نام ملاعزت رفت و قرآن را فرا گرفت . تمام کوشش وی در مکتبخانه بر یادگیری سریع و بی وقفه قرآن بود . علاوه بر کلام قرآن ، پیش از رسیدن به سن هفت سالگی در کلاسهای شبانه مدرسه ابتدایی شرکت می کرد . پس از ورود به کلاسهای روزانه در کلاسهای شبانه هم با جدیت درس می خواند که پس از مدتی اولیا مدرسه از این مسئله اطلاع یافتند و از ثبت نام وی در کلاسهای شبانه خود داری کردند . او در کلاسهای روزانه درس خود را دنبال کرد . قامت در دبستان خاقانی دوره ابتدایی را به پایان برد و در مدرسه راهنمایی انوری و سپس دبیرستان شریعتی (کنونی) تحصیل خود را ادامه داد . او همواره دوستان کمی داشت . وقتی مادر علت این امر را سوال می کرد که چرا فقط با چند نفر از بچه های محل رفت و آمد می کند ؟ می گفت : همین حد که اینها اهل نماز هستند برای من کافی است که با اینها دوست شوم . مادرش می گوید :
قامت با دیگر فرزندان من خیلی فرق داشت . او پسری نظیف و مسئولیت پذیر بود . زمانی که من منزل نبودم به خوبی از خواهران و برادران کوچک تر از خود مواظبت می کرد و خانه را مرتب و تمیز می کرد و به خوبی از عهده کارها بر می آمد .علاوه بر این بسیار پر انرژی بود . وقتی پدرش به او و خواهر و برادرانش پول توجیبی می داد تنها کسی که آن را پس انداز می کرد قامت بود . او از همان پول توجیبی روزانه، یک دست کت و شلوار برای مدرسه اش به قیمت چهل تومان خرید .
با آغاز نهضت اسلامی مردم ایران برعلیه حکومت خود کامه شاه، قامت وارد مبارزه وسیاست شد . قامت و دوستانش به شیشه های سینما سنگ می زدند .آنها می گفتند :چرا باید سینما باز ولی مسجد بسته باشد . در درگیری با پلیس به طرف آنها آجر پرت می کردند و یا کوکتل مولوتف که شیشه را پر از بنزین بودرا آتش می زدند و از پشت بامها به طرف نیروهای انتظامی شاه ستمکار پرتاب می کردند . ا و به نوارهای سخنرانی امام خمینی گوش می داد . چون فعالیت قامت و برادرانش در انقلاب زیاد بود پدرشان تصمیم گرفت آنها را به روستا ببرد . با حیله های مختلف آنها را سوار ماشین کرد ولی قامت ، یوسف و کریم در اواسط راه از ماشین پیاده شدند و به شهر بازگشتند . وقتی مادرشان علت مراجعت شان را پرسید ، قامت گفت : همه در شهر می خواهند انقلاب کنند ، ما به روستا فرار کنیم ؟! 
عاقبت شاه ستمکار مجبور شد تسلیم اراده مردم ایران شود ودر26دی ماه 1357از کشور فرار کند.چند روز بعد از آن همبا آمدن امام خمینی به کشورانقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
قامت بیات حالا با خیال راحت تر درس می خواند .در خرداد 1358 دیپلم گرفت و پس از آن وارد سپاه پاسداران شد . بیشتر در سپاه بود، بقیه وقت خود را مطالعه می کرد . 
مادرش می گوید :اغلب تا نیمه شب بیدار می ماند و کتاب می خواند . علی رغم اصرار خانواده هر گز به ازدواج تن نداد . او می گفت : در صورتی که ازدواج کنم نمی توانم به جبهه بروم . این امر ، مرا از پرواز به درگاه حق محروم می کند .نیمه دوم سال 1358 که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا که مرکزی برای جاسوسی وخرابکاری برعلیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود،هجوم بردند اوحضورداشت.
به دلایل امنیتی این گروگانها را در تهران نگه نداشتند و به صورت پراکنده به شهرهای مختلف فرستادند .
تعدادی از آنان را نیز به زنجان بردند . مسئول گروه حافظ گروگانها ،مرکب از عده ای از دانشجویان،پاسداران و افسران ، قامت بیات بود . 
بیات در غائله کردستان در مبارزه با ضد انقلابیون تجزیه طلب نیز شرکت داشت و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359 به فرمان امام مبنی بر عزیمت به جبهه ها بدون آنکه منتظر اعزام بسیج و یا ستادی بشود به جبهه رفت .
بیات دو ماه بعد از اولین عزیمتش به جبهه به زنجان بازگشت و به منظور تشکیل بسیج فعالیت پرداخت . او از میان افراد سپاه زنجان برای آموزش مربیگری انتخاب و به تهران اعزام شد . پس از باز گشت از این دوره مدتی در جبهه سومار فرماندهی یک گروه از پاسداران را به عهده داشت . بیات به دلیل سوابق بسیار در جبهه و مدیریت بالا به فرماندهی رسید . او اولین فرمانده اعزامی از زنجان به منطقه جنگی بود و سایر نیروها زیر نظر او با دشمن می جنگیدند . او در میان افراد تحت فرماندهی اش از محبوبیت خاصی بر خوردار بود . 
بیات ،در جبهه هم در اوقات فراغت را مطالعه می کرد . با آنکه اوسمت فرماندهی داشت ،به کارهای خدماتی وخدمت رسانی به نیروهای تحت امرش اقدام می کرد. در زمینه انجام فرائض دینی ، اکثر اعمالش را در خفا انجام می داد . 
در عملیات محرم در منطقه سپنتا ، بیات فرماندهی عملیات را بر عهده داشت . در مرحله اول عملیات ، آتش دشمن بسیار سنگین بود و قامت از ناحیه چشم ، پشت و پا مجروح شد ؛ ولی هیچ شکایتی نداشت . همرزمان وی بعد از چند روز که درد شدید شده بود از حرکات صورت وی متوجه درد و جراحت شدند و به اصرار َ، او را به تهران اعزام کردند . پس از اینکه تا حدودی بهبودی یافت به منزل رفت اما از مجروحیت خود به خانواده چیزی نگفت و تنها به این جمله که زخمی شدم و در حال بهبودی است . اکتفا کرد .
بیات با حاج میرزا علی رستم خانی ؛ ابوالفضل پاکداد ، حمید احدی ، محمد ناصر اشتری ، مهدی میر محمدی ، محمود صدر محمدی دوست بود . همه ی اینها شهید شده اند.هر گاه اینها در مکانی جمع می شدند ؛ کشتی می گرفتند ، به طوری که افراد تحت فرماندهی آنها تعجب می کردند . بیات به محسن جزیمی که از نیروهای تحت امرش بود گفته بود تو به من کاراته یاد بده و من به تو مسائل عقیدتی . بیات در عملیات بسیاری مانند طریق القدس ، فتح المبین و ... فرماندهی نیروها را بر عهده داشت . او در وصیت نامه اش خود را چنین توصیف می کند : من پاسدارم و وارث خون های پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع که در عصری استثنایی و پر خاطره قرار گرفته ام و مسئولیتها بر دوشم سنگینی می کند .
قامت بیات در عملیات والفجر مقدماتی ، در منطقه رقابیه در 18 بهمن 1361 به هنگام انجام عملیات شناسایی به همراه چند تن از فرماندهان دیگر ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسیدند . او اولین شهید خانواده بود پس از شهادت قامت ، برادرش رحیم که در منطقه جنگی حضور داشت روی چهار پایه ای رفت و خطاب به رزمندگان گفت : اگر برادرم شهید شده من هستم .
او نیز بعد ها در جزیره مجنون به شهادت رسید . جسد قامت بیات بعد از زیارت حضرت معصومه به زنجان منتقل و در قبرستان پایین شهدا به خاک سپرده شد .

منبع:/qamat-bayat.blogfa.com/


نگارنده : fatehan1 در 1394/2/19 12:56:35
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:36 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهیدی که پایش به خرمشهر نرسید

وصیت‌نامه شهیدی که پایش به خرمشهر نرسید
وی در سمت قائم مقام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات فتح‌المبین شرکت نمود و در همین سمت در عملیات بیت‌المقدس اندکی پیش از آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
 
  

در سال ۱۳۳۷ در اصفهان به دنیا آمد و 24 سال بعد در سال ۱۳۶۱ و در جاده اهواز به خرمشهر در حالی که جانشین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود، به شهادت رسید.

وی در سمت قائم مقام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات فتح‌المبین شرکت نمود و در همین سمت در عملیات بیت‌المقدس اندکی پیش از آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می آید متن وصیت نامه این شهید عزیز است:

بسم الله الرحمن الرحیم

انَّ الله اشتَری مِنَ الْمؤمِنینَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّه یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الله فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون . . . فَاستَبشِروا بِبَیعِکُم الّذی بایَعتُم به وَ ذلک هُوَ الفَوزُ العظیم.


همانا خداوند از مومنان جانشان و مالشان را خرید و در مقابل سرای بهشت را قرار داد و مومنان می‌جنگند. در راه خدا می‌کشند و کشته می‌شوند. پس شاد باشید به معامله‌ای که سودا نمودید و اینست آن رستگاری بزرگ.

خداوندا توفیق عطا فرما که از جمله کسانی باشیم که خود بشارت به آنها داده‌ای که در این معامله شرکت جویند. وای که جز تو کس دیگر ندارم. «الهی و ربی من لی غیرک»

از تو خواهانم که زندگیم را زندگی محمّد(ص) و مردنم را مردن محمد(ص) قرار دهی

«الّهُمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا مُحمد و آل محمّد و مماتی مماتَ محمّد و آل محمّد»

وقتی که در زیارت عاشورا می‌خوانیم که :

«یا اباعبدا… إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمن حارَبکُم إلی یومَ القیامه»

ای حسین(ع) من آشتیم با کسانی که با تو آشتیند و در جنگ و ستیزم با کسانی که با شما در جنگند. (زیارت عاشورا)

چگونه می‌توان در هر زمان در کنار گود نشست و دست از یاری فرزندان حسین که بیش از هزار سال در شکنجه و تبعید بسر می‌بردند، فرو بست، مگر می‌شود مسلمان بود و از رسول اکرم(ص) تبعیت نمود و دوستدار حسین(ع) نبوده باشیم. تشیّع علوی را برگزیده باشیم اما روحانیت را کنار گذارده باشیم. بگذریم، ابداً روحانیت با آن مشخصه‌های بارزی که در هر زمان داشته از کلینی‌ها گرفته تا خمینی(ره). هر زمان حافظ اسلام بوده‌اند و انشاءالله تا انقلاب مهدی(عج) خواهند بود.

وصیت‌نامه شهیدی که پایش به خرمشهر نرسید+عکس
اولین سفارش که بعنوان وصیت دارم همین کلمه است روحانیت،آخوند، ملا، طلبه، چقدر این کلمات ارزش دارد و معنا، ای همه‌ی کسانی که سفارشم به گوش و دیده‌تان خواهد رسید مبادا روحانیت را تنها بگذارید، بدانید که تمام تلاش ابرقدرتها در ازبین بردن اسلام، روبروی روحانیت قرار دارد. شاهد این مدعا را در اسناد لانه جاسوسی بخوانید که چقدر آمریکا از ملا می‌ترسید، با یک نمود عینی در همین صد سال اخیر ببینید هر جا کوچکترین حرکت، قیامی، جنبشی شده با رهبری همین روحانیت بوده، قیام سید جمال الدین اسدآبادی، نهضت و جنبش تنباکو، قیام میرزا کوچک خان جنگلی، قیام شیخ محمد خیابانی ، نهضتی که میرزای اول در عراق آغاز نمود و با یک فتوا مردم بابیل استعمار انگلیس را بیرون راندند، نهضت شیخ محمد عبده، نهضت اخوان‌المسلمین با رهبری حسن البناء و سید قطب، جنبش مشروطیت، با رهبری آیت الله طباطبائی و بهبهانی و الی آخر، تمامی اینها با رهبری روحانیت بوده و دقت این سخن امام را بیاد می‌آورم که چرا می‌خواهند این قدرت را بشکنید. شکست روحانیت، شکست اسلام است، بفکر می‌افتم که چرا؟ چرا؟

من خود امام عزیز و رهبر انقلاب را هم در یک جریانی بنام روحانیت می‌بینم، نه مانند آن گروه منحرف که امام را تنها می‌بینند، من استمرار حرکت انبیاء را ولایت فقیه می‌دانم و برایم مشخص شد که پس از ۴۰ سال فقیه بزرگوار آیت ا… منتظری در همین جریان روحانیت ادامه دهنده راه اوست و باز به شما برادران و خواهرانم گوشزد می‌کنم که روحانیت را کنار مگذارید.

سفارش دوم من درباره سپاه می‌باشد به عنوان بازوی مسلح ولایت فقیه و روحانیت :

باید سپاه آنچنان شود که پاسداران بعنوان فریضه واجب خدمت نمایند، نه به عنوان شغل، چرا که این دو بازوی ولی فقیه سپاه و روحانیت شغلی ندارد و نباید سپاهی بودن و روحانی بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرتها از این سپاه نو پا می‌ترسند، چرا که برادر سپاهی به عنوان فریضه وارد سپاه می‌گردد، نه حق مأموریت می‌خواهد نه فوق‌العاده بدی آب و هوا، بلکه هر کجا که سختر باشد وارد می‌شود که اجرش عظیم‌تر است.

قبلاً اگر ترس ما از لیبرالها بود که مبادا خط امام را خدشه‌دار کنند اکنون دیگر لیبرالها به زباله‌دان تاریخ افتاده‌اند و انقلاب سوم هم پیروز شد. منافقین که در تدارک بودند که پس از حیات امام نهضت را منحرف نمایند زودتر روی آب آمدند و رو در روی ملت مسلم قرار گرفتند، تلاش تمامی شما باید این باشد که ریشه منافقین بدتر از کفار را برکنید و در این صورت آمریکا باید تا صدها سال گورش را گم کند و دست از ایران بشوید و منتظر باشد که دیگر ما به سراغ او برویم.

وصیت‌نامه شهیدی که پایش به خرمشهر نرسید+عکس
پدر و مادرم از اینکه زحمات بسیار در تربیت فرزندتان کشیدید، امیدوارم که خداوند اجرتان را افزونتر دهد، من خود به یاد دارم که قرآن را در دامان مادرم فرا گرفتم و با بیل پدرم رنجها را چشیده‌ام.

پدر جان تو خود بهتر می‌دانی که دنیا دار فناست و آخرت مسلماً بهتر است و باقی که :

الدنیا دار الفناء و الاخره خیر وابقی»

مادر جان سفارشی که بشما دارم در مورد خواهرم است که دلم می‌خواست ایشان بعد از تمام کردن کلاس نهم به قم برود انشاء الله کاری کن که او این عمل را انجام دهد و سفارشی عظیم‌تری که به شما دارم که مادرم، چون خودت فرزند یک روحانی بوده‌ای. دلم می‌خواهد که تو مرا بخاک بسپاری و حتی پدرم خاک و گل بروی قبرم بریزد تا همه بدانند که شما سرشار از شوق هستید و ایمان.

فامیل بداند که باید فرزند بدهد و ابرقدرتها بدانند که با شهید دادن خانواده‌ها حرکت انقلاب تندتر می‌گردد و چرخهای آن سریعتر.

کتابخانه‌ای که دارم، بعد از این علی آقا پسر خاله‌ام کتابخانه را یکدست نماید، کتابهای منحرف را من تنها برای تحقیق آنجا گذاشته‌ام و هدف دیگری در کار نبوده. این کتابها را پسر خاله‌ام که می‌دانم با من هم خط بوده بردارد و در جای مناسب استفاده کند و در اختیار خواهرم و بردارم و بقیه قرار دهد.

خدمت برادرم عباس آقا پس از برگشت سلام برسانید، دلم می‌خواهد که ایشان در سپاه پاسداران خدمت نماید چرا که محیط قابل رشد برای فرزندان انقلاب است و مسئولیت خواهر و برادر و فرزندان خواهر و برادرانم را به عهده ایشان می‌سپارم. علاقه‌مندم که انشاء الله شما کتابهای استاد شهید مرتضی مطهری را به آنها بیاموزید و خط فکری و سیاسی شهید مظلوم بهشتی را بیان کنید و به آنها یک رشد بنیادین بدهید.

پس انداز من از دوسال معلمی که داشتم و مدتی زمانی که در سپاه بودم پیش دایی‌ام می‌باشد از این‌پس انداز چون چند سالی است که پدر و مادرم به مشهد نرفته‌اند زیارت مشهد بروند و بقیه‌اش هم تصمیمش با پدرم می‌باشد.

ضمنا موتوری هم در تهران دارم، تصمیم در مورد موتور را به عهده حاج‌آقا پرورش می‌گذارم،

وصیتهای زیادی در زمانهای مختلف نوشته‌ام این وصیت را که کاملتر از همه می‌دانم و فقط کافی است همین را عمل نمائید.

در خاتمه آخرین کلمات را به نگارش درمی‌آورم:

برادران فقط باید به فکر اسلام بود و بس و برای یاری اسلام باید اکنون از روحانیت و سپاه یاری جست و امام را یاری کرد و باید بدانیم که به قول قرآن:

«ماعندکم ینفد و ماعند ا… باق

ماتنفقوا من شیء فی سبیل ا… یوف علیکم»

درود بر شهیدان اسلام بخصوص شهید مظلوم شهید آیت ا… بهشتی.

برقرار باد پرچم اتحاد جماهیر اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)

فرزند شما محمود شهبازی

11آبان 1360 مطابق با عید فطر

 
 مشرق

نگارنده : fatehan1 در 1394/3/3 15:12:58
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:37 PM
تشکرات از این پست
lovermohamad kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ذلیل ترین مردم کسانی هستند که کوچه های شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد

ذلیل ترین مردم کسانی هستند که کوچه های شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد
مرگ با شرافت ٬مرگ با عزت مرگ در راه خداوند تبارک و تعالی همین و بس. این تمام مسائل را حل می کند . گوشها را با ز کنید ٬ندای هل من ناصر حسین (ع) به گوش می رسد ٬صدایش در هوا موج میزند ٬بیایید لبیک گویید خصم متحد گشته برای خفه کردن این صدا ٬بلند شوید ٬اسلحه رزم در دست گیرید و خصم دون را خفه نمایید .

 

 

۷۱۲۰۳۱۵۶۹۲-۹۶x96

ذلیل ترین مردم کسانی هستند که کوچه های شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد ( نهج البلاغه )

 

بله مردم غیور ما به حدیث گوش فرا دادند  و دشمن دین خدا را از خانه بیرون نمودند و در این میان عزیزان گرانبهاییا ز دست ما رفتند و به ملکوت اعلا پیوستند . آیا درست است که یک عده شهید شوند ٬معلول شوند ٬و یک عده ای برای اینکه این عزیزان را یاری دهند ضربه نزنند . نگاه کنید یاران چه عاشقانه رفتند از این خانه و چه عاشقانه شربت شهادت را نوشیدند . برادرام من ٬خدا شاهد است دنیا گذرگاه است ٬بیایید در این راه در این گذرگاه توشه ی خوبی برداریم . عزیزان  شهادت خیلی شیرین است ٬موقعی که در راه خدا باشد . ما که می دانیم آخر می میریم ٬آخر خانه مان زیر خاک است ٬آخر به منزل تنگمان که قبر باشد می رویم ٬پس چرا شهادت این فیض الهی را انتخاب نکنیم . چرا تا وقتی که شهادت است مردن در رختخواب را انتخاب نماییم ٬چرا مرگ با ذلت را انتخاب کنیم . زمانی که مرگ با شرافت است ٬چراکه در این دنیای فانی با عزت نمیریم تا در آن دنیا ذلیل و خوار باشیم ٬چراکه در آخرت سرافکنده پیش سرورمان حسین (ع) سر به زیر باشیم و همچنین دوستان تمام این چراها و چراهای دیگر را یک چیز حل میکند ٬مرگ با شرافت ٬مرگ با عزت مرگ در راه خداوند تبارک و تعالی همین و بس. این تمام مسائل را حل می کند . گوشها را با ز کنید ٬ندای هل من ناصر حسین (ع) به گوش می رسد ٬صدایش در هوا موج میزند ٬بیایید لبیک گویید خصم متحد گشته برای خفه کردن این صدا ٬بلند شوید ٬اسلحه رزم در دست گیرید و خصم دون را خفه نمایید . آنهایی که لبیک گفتند بارسفر بستند و رفتند یاران از این خانه و ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم ٬خیلی عقب مانده ایم ٬بیایید چنگ به ریسمان الهی بزنیم  و به این  عزیزان برسیم چرا که نمی خواهیم بفهمیم که راه حق همین است و بس ٬راه راست شاخ و برگ ندارد ٬راه راست راه راست است و پس کوچه ندارد . ما که شیعه ی علی هستیم و به شیعه  علی بودن افتخار می کنیم ٬زمانی که هیچ افتخاری نداریم یعنی اینکه ازرفتار علی (ع) در خود نمی بینیم و بیائید همچون او باشیم ٬یار ضعیفان ٬یار مظلومان ٬همچون او از حق و حقیقت دفاع کنیم ٬همچون او برنده باشیم و قاطع . بپا خیزید ٬قدمی والا بردارید ٬همت چاره کنید ٬دشمنان اسلام را تار و مار کنید . قدری به خود آیید ٬دمی فکر کنید ٬چه بودیم ٬چه شدیم ٬اسلام را شناختیم و این اسلام شناختن ما جنگ را به بار آورد ٬آنها نمی خواهند اسلام شناخته شود . همه ی اینها به برکت امام بزرگمان بوده است ٬پس چرا امام را یاری نمی کنیم ٬اسلحه بردارید و بسوی جبهه ها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم ٬مگر آرزو نداشتیم ٬مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم ٬نمی دانم چگونه می توانیم این سوالها را جوابگو باشیم ٬من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم .

 

آنها هم جوان بودند ٬زندگی می خواستند ٬دوست داشتند استراحت کنند

بگوش باشید آنها هم جوان بودند ٬زندگی می خواستند ٬دوست داشتند استراحت کنند و در جای امنی باشند . اما اسلام احتیاج به نیرو داشت و دارد . بیائیم توبه کنیم و به سوی خدایمان بشتابیم ٬خداوند در انتظار توبه هایمان است ٬بیائید از این به بعد خوب باشیم ٬تقوا پیشه کنیم ٬ایمان کامل را از خداوند بخواهیم و به یتیمان یاری کنیم ٬به بینوایان یاری رسانیم و دمی با آنهائی که به این انقلاب و رهبری وفادار بوده اند و هستند ٬هیچ کس و هیچ قلمی و هیچ زبانی نمی تواند از شماتشکر نماید و انشاالله خداوند پاداش این عملتان را خواهد پرداخت . شما که به هل من ناصر  امامتان لبیک گفتید ٬فرزندان خودتان را دادید ٬مال خودتان را دادید ٬فقط چند سفارش به شما دارم ٬از امام امت دست برندارید که پیروی از د ستوراتش ٬پیروی از دستورات اسلام است و زیر پا گذاشتن دستوراتش ٬زیر پا گذاشتن دستورات اسلام است . از او پیروی کنید که او حسین زمان است ٬ا فتخار کنیم که در چنین زمانی زندگی می کنیم که او در آن زمان است و ما را هدایت می کند ٬قدر این نعمت بزرگ را بدانیم ٬درر نماز جمعه و جماعت و دعاها شرکت کنیم ٬مسئله ی تفرقه را بین خودتان حل نمایید تا دشمنان سود نبرند ٬جبهه ها را فراموش نکنید و اخوت و برادری را بین خودتان زیاد کنید و برای آخرت توشه جمع نمائید .

سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهران ٬سر مطلب با شماست ٬پدر و مادرم سالهای سال برایم زحمت کشیدید تا دست و بازوی شما باشم اما چه کنم که این زمانه اسلام در خطر بود و من با تمام وجودم در راه گسترش کلمه ی حق علیه باطل مردانه می جنگم و عاشقانه خود را فدای اسلام می کنم . من امانتی پیش شما بودم و خدا امانت خود را برداشت ٬پس جای نگرانی نیست ٬شهادت پاداش هر جهاد کننده در راه خداست که خداوند کریم به او می دهد و هر کاری اجری و پاداشی دارد و پاداش جهاد٬شهادت است .

برادرانم جبهه را فراموش نکنند و خواهرانم حجاب اسلامی را رعایت کنید ٬برایم دعا نمایید .

والسلام

فرزند کوچک شما سید جعفر منصوری

وبسایت رسمی ستاد کنگره شهدای استان گیلان


نگارنده : gilan در 1394/3/11 10:10:30
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:38 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان؛ توصیه شهدا ی لرستان به فرزندانشان

فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان؛ توصیه شهدا ی لرستان به فرزندانشان
فرزندانم! بدانید که ایران این سرزمین دلیرخیز و مسلمان و دشمن‌شکن هرگز با داشتن این چنین مردان از جان گذشته و ایثارگر در راه الله تن به ذلت نخواهد داد و تا ظهور حضرت مهدی(عج) همچنان بر کفاران یورش می‌برد تا نسل کثیف آن‌‎ها را از صحنه روزگار محو سازد.

فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان /توصیه شهدا ی لرستان به فرزندانشان:

شهید رحیم سگوند1 :

به فرزندم بگویید که پدرت در راه خدا کشته شده است و او را راهنمایی کنید تا در آینده دنباله راه خودم را بگیرد و راه دیگری را انتخاب نکند که هر راه دیگری به بن‌بست منتهی می‌شود.

 شهید اسفندیار ولی‌زاده2 :

فرزندم هیچ موقع نگذارید بار مشکلات پشتتان را خم کند. همیشه مشکلات را آسان کنید و آن‌ها را حل نمایید، هیچ وقت فریب افراد فاسد را نخورید و حرف آن‌ها را باور نکنید. سعی کنید دنباله‌رو راه من باشید و دست از تلاش و مبارزه برندارید، همیشه به یاد خدا باشید و حرف رسول‌الله(ص) را سرمشق خودتان قرار دهید.

  شهید علامحمد تقوی 3:

فرزندانم! تا می‌توانید در جستجوی حقیقت باشید تا آن‌را دربابید. فرزندان عزیزم سفارش می‌کنم شما را به فراگیری علم، آری علمی که توأم با ایمان باشد. بسیار کوشا باشید و پیرو صدیق قرآن باشید و از مطالعه کوتاهی نکنید.

   شهید محمود ملکی4 :

فرزندانم! این شمایید که باید بعد از من بتوانید در جامعه مفید باشید. همیشه نماز و روزه و کارهای نیک را فراموش نکنید. هم‌چنین از شما می‌خواهم که همیشه با عزت و سرافرازی زندگی کنید.

    شهید درویش‌علی شکارچی5:

نمی‌خواهم آزادی پسرم قربانی نیرنگ جهان‌خواران باشد. به پسرم واقعیت را بگویید. می‌خواهم پسرم واقعیت را بشناسد، امپربالیسم و استعمار را بشناسد. به پسرم بگویید من شهید شده‌ام، بگذاربد پسرم به شهیدان بنگرد، بگذارید پسرم عمار و یاسر باشد، بگذارید سربازی فداکار برای رهبر باشد.

   شهید عطابیک ظفری‌نسب6:

برادرانم! دخترانم را با اخلاق نیکو بزرگ کنید و آن‌ها را از شما می‌خواهم و موقعی که بزرگ شدند به آن‌ها بگویید که پدرتان کجا رفته و هدفش چه بوده تا مخالفت با آمریکا و کفر جهانی بیش تر در رگهای بدن شان در جریان باشد.

  شهید فریدون دولتشاهی7:

بچه‌ها! خدا را فراموش نکنید و درس‌هایتان را بخوانید و به مادرتان کمک کنید چون خدا از کسانی‌که به مادرشان کمک می‌کنند و درسشان را می‌خوانند خوشش می‌آید.

  شهید رضا شنبه‌زاده8 :

فرزندانم! بدانید که ایران این سرزمین دلیرخیز و مسلمان و دشمن‌شکن هرگز با داشتن این چنین مردان از جان گذشته و ایثارگر در راه الله تن به ذلت نخواهد داد و تا ظهور حضرت مهدی(عج) همچنان بر کفاران یورش می‌برد تا نسل کثیف آن‌‎ها را از صحنه روزگار محو سازد.

شهید علی‌رضا نعمتی سنگده9:

ای فرزندانم! تا می‌توانید دست از اسلام برندارید و دنبال راه پدرتان باشیدکه همان راه حق است

 پی نوشت ها:

1.  شهید رحیم سگوند | نام پدر:آقا رضا|تاریخ ومحل تولد:1341،خرم آباد |تاریخ و محل شهادت: 1361/10/09سوسنگرد

2.   شهید اسفندیار ولی‌زاده | نام پدر:بهرعلی|تاریخ ومحل تولد:1322 روستای اب باریک الشتر |تاریخ و محل شهادت: 1361خرمشهر

3.  شهید علامحمد تقوی| نام پدر:عباس|تاریخ ومحل تولد:1310روستای درگرم بروجرد |تاریخ و محل شهادت:1362زندان الرمادیه عراق

4.   شهید محمود ملکی| نام پدر:|تاریخ ومحل تولد: |تاریخ و محل شهادت:

5. شهید درویش‌علی شکارچی | نام پدر:حسین علی|تاریخ ومحل تولد:1327پلدختر |تاریخ و محل شهادت:1365/2/28حاج عمران

6.  شهید عطابیک ظفری‌نسب| نام پدر:علی شاه|تاریخ ومحل تولد:1338روستای وارک پاپی خرم آباد |تاریخ و محل شهادت:1365/3/2حاج عمران

7. شهید فریدون دولتشاهی | نام پدر:غلام عباس|تاریخ ومحل تولد: 1346بروجرد|تاریخ و محل شهادت:1366/9/19حاج عمران

8.  شهید رضا شنبه‌زاده | نام پدر:دوشنبه|تاریخ ومحل تولد:1318روستای هفت چشمه دلفان |تاریخ و محل شهادت:1365/3/2حاج عمران

9.  شهید علی‌رضا نعمتی سنگده | نام پدر:رضا|تاریخ ومحل تولد:1303روستای سنگده ملایر |تاریخ و محل شهادت:1362/12/4تنگه چزابه

انتهای پیام/

 

 

 

دوشنبه 18 خرداد 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهید مرحمت بالازاده

وصیت‌نامه شهید مرحمت بالازاده
درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه‌ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی‌کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری‌ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و‌ ای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم.

حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه‌شان را نگذارید در زمین بماند.

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جزء سعادت می‌دانم, یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود

از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی‌هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده‌اید و کارهای بدی دیده‌اید حلال بکنید, و برادرانم اسحله‌ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.

خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را دهی تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت/جنگ جنگ تا پیروزی

درباره شهید

 مرحمت بالازاده در هفدهم خردادماه 1349، در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سر سبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود, پدرش حضرتقلی و مادرش ختائی عظیمی نام داشت.

حضرتقلی در روستاهای اطراف دستفروشی می‌کرد و به‌دنبال رزق روزی حلال بود, وی موذن مسجد روستا بود, شهید بالازاده بزرگ‌تر که می‌شود، همراه پدر در مسجد حضور می‌یابد و پای منبر روحانی و درس قرآن می‌نشیند, شهید دوران کودکی را در دشت و کوه و دره‌ها و مناظر سر سبز روستا، با بچه‌های هم سن و سال خود گذرانده و سال 65 در هفت سالگی پا به مدرسه عباسی انگوت نهاد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران و بسیج، در سال 1359 هنگام تشکیل نخستین هسته‌های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عده‌ای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج ((امام موسی صدر))را در روستا، راه اندازی کردند, شهید به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت می‌کند.

شهید بالازاده آموزشهای نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می پردازد و در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دار شده و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رساند و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق می‌کرد.

شهید بالازاده با سن پایین و جثه کوچک، وارد بسیج شده و در کنار بزرگ‌ترها مثل بزرگ‌ترها رفتار می‌کند, شناخت و آگاهی شهید بالازاده در کنار پاسداران و بسیجیان، تکمیل می‌شود و به بصیرت دست می‌یابد, بصیرتی که وظیفه او و هموطنانش را در قبال انقلاب و جنگ تحمیلی، در اولویت اول قرار می‌دهد.

شهید بالازاده نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود, در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از شهید بالازاده می‌خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.


نگارنده : fatehan1 در 1393/12/21 10:54:41
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:45 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرازی از زندگی نامه شهدای لرستان/1

فرازی از زندگی نامه شهدای لرستان/1
خدایا! به محمد بگو، پیروانت حماسه آفریدند.به علی بگو شیعیانت قیامت بر پاکردند و به حسین بگو که خونت هنوز می جوشد.بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند،اما بازهم سروها می رویند.

شهید مهدی علی اکبری :خدایا! به محمد بگو، پیروانت حماسه آفریدند.به علی بگو شیعیانت قیامت بر پاکردند و به حسین بگو که خونت هنوز می جوشد.بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند،اما بازهم سروها می رویند.

فرازی از زندگی نامه شهدای لرستان:

شهیدعلیرضا دوستعلیوند

مسافر غروب سرخ حماسه و رشادت، دانش آموز بسیجی، شهید علیرضا دوستعلیوند در خانواده ای مومن و زحمتکش در روستی پر برکت و سرسبز بخش چگنی دیده به جهان گشود.

شیر شجاعت را از سینه مادری بزرگوار و شریف نوشید و تحت توجهات پدری مومن و زحمتکش درس غیرت و فداکاری را به نیکی فراگرفت. تحصیلات خود را با تلاش تا سطح اول دبیرستان گذراند و در کنار آن والدین خود را در کارهای کشاورزی و امور جاری زندگی یاری می کرد.

صبر، عطوفت و مهربانی، فروتنی و خوش اخلاقی از شاخصه های بارز اخلاقی این جوان وارسته به شمار میرفت و همواره در بین هم سن و سالان خود، خانواده و جامعه به عنوان الگویی کامل و نمونه یک جوان مسلمان و انقلابی مورد احترام وتاسی قرار می گرفت. نسبت به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) مخلصانه عشق می ورزید و با اطاعت از دستورات و فرامین آن مجاهد اعظم و پیرومراد سالکان راه حق و حقیقت طلبی، در مسیر گسترش و اشاعه فرهنگ اسلام .

انقلاب پیش می رفت. با حمله وحشیانه دشمن بعثی به خاک میهن اسلامی، این شهید والامقام ندای ملکوتی حضرت امام خمینی(ره)، مبنی بر حضور ملت قهرمان ایران در میدان جهاد و مبارزه با متجاوزین جنایتکار را عاشقانه لبیک گفت و با ترک کلاس و مدرسه از همه تعلقات دنیوی خویش گذشت، پس از کسب آمادگی لازم دفاعی و نظامی همراه با رزمندگان سپاه اسلام به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید و مدتها دلاورانه در برابر دشمن متجاوز ایستاد و در یکی از عملیاتهای پیروز رزمندگان اسلام از ناحیه سر و گردن مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت.

اما پس از کسب بهبود و سلامت نسبی مجدداً به سوی جبهه های نبرد حق رهسپار گردید؛ تا سرانجام پس از مدتی جنگاوری و مبارزه با دشمن زبون در منطقه عملیاتی جنگل امقر در سن 18 سالگی به مقام والای شهادت نایل گردید.

درود و رحمت خداوند رحمان نثار روح پاکش و راهش پر رهرو باد...

شهیداکبر دلفان بیرانوند

شهید اکبر دلفان بیرانوند

دانش آموخته مکتب ثارا... دانش آموز بسیجی، شهید اکبر دلفان بیرنوند در خانواده ای مومن و معتقد به احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود.

تحت توجهات والدینی با ایمان و زحمتکش تربیت پاک اسلامی را به نیکی فراگرفت. در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی با اینکه نوجوانی کم سن و سال بود، اما با همتی مردانه و انقلابی در راهپیمائیها شرکت میکرد و در جنگ معروف ژاندارمری، شجاعانه با نیروهای مزدور گاد درگیر شد و به شدت مرود ضرب و شتم این دژخیمان قرار گرفت و جراحات سختی را متحمل گردید، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز عاشقانه با اطاعت از ولایت فقیه و رهبری انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به محافظت از دست آوردهای انقلاب پرداخت.

این شهید والامقام در زمینه فعالیتهای فرهنگی دارای ذوق و استعداد شاعری بود و دفترچه شعر زیبایی از او به یادگار باقی است. وی در سال دوم راهنمایی اشتغال به تحصیل داشت که آتش جنگ تحمیلی در مملکت اسلامی شعله ور گردید و این شهید والامقام به ندای ملکوتی رهبر بیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) عاشقانه لبیک گفت، و در خیل سپاهیان رزمنده جبهه اسلام، بسیجیان مخلص و جان برکف، به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید و مدت ها به عنوان نیروی رزمی به دفاع از دین و میهن خویش پرداخت؛ تا سرانجام در سن 16 سالگی در منطقه عملیاتی زبیدات سرخوش از باده عشق با سینه ای سرخ به سوی نور پرواز کرد.

این شهید والامقام در فرازی از وصیت نامه خویش می فرماید:

خانواده عزیزم اگر خداوند مهربان افتخار شهادت را نصیبم فرمود شما باید خوشحال و راضی باشید لباس سپاه نپوشید و همه اشکهایتان را نثار مصیبتهای امام حسین(ع) نمائید. در هر شرایطی یاور امام خمینی(ره) و انقلاب باشید و در حفظ وحدت کلمه بکوشید. درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین...

شهیدمحمدحسن دلفانی

 

دریادل بحر ایثار، دانش آموز بسیجی شهید محمدحسن دلفانی در خانواده ای مذهبی و انقلابی در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود. تحت نظارت و توجهات والدینی ساده و با تقوا تربیت صحیح اسلامی را فراگرفت.

سپس برای کسب علم و آگاهی وارد مدرسه شد، اما به دلایلی نتوانست تحصیلات خویش را ادامه دهد.

در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی این شهید والامقام نوجوانی کم سن و سال بود، اما شجاعانه در اقیانوس اعتراضات و اعتصابات مردمی بر علیه رژیم فاسد پهلوی، همراه و همگام با مردم قرار گرفت و به مبارزات انقلابی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در فعالیت های مذهبی، انقلابی، اجتماعی و فرهنگی حضور خود را مخلصانه حفظ کرد. ایمان راسخ، تقوی، شجاعت و غیرت از شاخصه های بارز اخلاقی این دلاور مرد جوان بسیجی به شمار می رفت و عاشقانه نسبت به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) علاقمند بود و با اطاعت از فرمان آن مجاهد اعظم در همه صحنه های انقلاب حضور می یافت.

در دوران جنگ تحمیلی و حکله دشمن متجاوز بعثی به خاک میهن اسلامی، این جوان ایثارگر عارفانه ندای ملکوتی حضرت امام(ره) را جهت حضور جوانان در جبهه های نور علیه ظلمت و یکسره نمودن تکلیف جنگ، لبیک گفت و پس از کسب آمادگی لازم دفاعی و نظامی همراه با رزمندگان سپاه اسلام به سوی جبهه های نبرد حق علیه ظلمت رهسپار گردید.

و مدت مدیدی در سنگرهای آغشته به عطر و بوی خوش شهیدان به رزم بی امان بر علیه خصم دون پرداخت، تا سرانجام در منطقه عملیاتی ماووت در سن 19 سالگی در خاک دشمن سربربستر گلگون شهادت نهاد و به سوی نور پرواز نمود. درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش مستدام باد...

 

شهیدیونس دلفان

شهید یونس دلفان

شمع فروزان محفل عاشقان، طلبه بسیجی، شهید یونس دلفان در خانواده ای مومن و مذهبی در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود.

وی را یونس نام نهادند تا روزی آئینه دار ندای آزادی و آزادگی در سرزمین سرفرازان و دلیرمردان باشد. تحت والدینی بزرگوار و مومن و تربیت صحیح اسلامی را در راستای اهداف اسلام و قرآن فراگرفت. تحصیلات خود را تا سطح اول دبیرستان گذراند و به دلیل عشق و علاقه به فرگیری علوم اسلامی ادامه تحصیل خود را در حوزه علمیه انتخاب کرد تا روح بلندش بیش از پیش ملموس و آشنا به معرفت حق گردد.

اخلاق و رفتار حسنه، صداقت و مهربانی، ایثار و صفا، از خصوصیات بارز اخلاقی وی به شمار میرفت و در برابر والدین خویش با خضوع و احترام کامل ادای احترام می نمود و با تلاش و زحمت مخلصانه ای در بیشتر اوقات در پایگاه مقاومت به حفظ و حراست از دست آوردهای انقلاب پرداخت. در زمان جنگ تحمیلی به ندای ملکوتی مولا و امامش خمینی(ره) کبیر با دلی بیقرار و جانی مشتاق لبیک گفت و در زمره عاشقان اباعبدا... حسین ابن علی(ع) قرار گرفت و به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و مدت مدیدی در سنگرهای معطر از بوی دل انگیز شهیدان، به دفاع از دین و وطن خویش پرداخت، و از پای ننشست تا سرانجام در سن 17 سالگی چونان حضرت علی اکبر(ع) منادی سرخ ا... و اکبر گردید و در منطقه عملیاتی حاج عمران به فیض والای شهادت نایل آمد.

آن شهید والامقام در توصیه های مکررش به برادران و خواهران فرموده است؛ والدین خویش را محترم شمارید، همسایه های را گرامی بدارید، رعایت تقوی الهی را بنمائید، وحدت کلمه را حفظ کرده و از دست آوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی حفظ و حراست نمائید.

درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین...

انتهای پیام/

منبع: بر گرفته از کتاب رمز و راز جلد 1

*اکرم جافری


نگارنده : lorestan93 در 1393/12/18 10:56:25
دوشنبه 18 خرداد 1394  11:46 PM
تشکرات از این پست
kare_natamam shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت نامه علمدار خیبر شهید همت

وصیت نامه علمدار خیبر شهید همت
من متنفر بوده و هستم از انسانهای سازشکار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه اهدافی دارند و اصلا اسلام چه می گوید بسیارند، ای کاش به خود می آمدند.




بسم الله الر حمن الرحیم

هر چه داریم از شهدا داریم و این انقلاب حاصل خون شهیدان است.
به تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۵۹ شمسی ساعت ۱۰/۱۰ شب چند سطری وصیت نامه می نویسم شب ستاره ای به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است .
مادرجان! می دانی تو را بسیار دوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر! جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی می کشد و حکومتهای طاغوت مکمل این جهلند و شاید قرنها طول بکشد و انسانی از سلاله پاکان زاییده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم را و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهادت و شهامت است.
مادرجان! به خاطر داری که من برای یک اعلامیه امام حاضر بودم بمیرم کلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بود و هست اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادرجان! من متنفر بوده و هستم از انسانهای سازشکار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه اهدافی دارند و اصلا اسلام چه می گوید بسیارند، ای کاش به خود می آمدند.
از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید.
نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی نه غربی .
ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر، به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را برخاک می مالیدند.
مادرجان! جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون برد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیارلطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده بودند از هر طرف به این نونهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
علی وار زیستن و علی وار شهیدشدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهیدشدن را دوست دارم الگوی جاوید یک مومن از بند هوی و هوس رستن است و من این الگو را نیز را دوست داشتم.
شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را برپیکر ظلم و جور و شرک الحاد می زند و خواهد زد و تاریخ اسلام، این را ثابت کرده است.
پدر ! ما فردا می رویم به جنگ با انسانهایی که چون کفار در صدر اسلام، نمی دانند چرا و برای چه می جنگند جنگ با دمکرات یا در حقیقت آلت دست بعث بغداد، عراق.
ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامی اند پس سد راه اسلامند باید برداشته شود تا به راه تکامل طی شود .
مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی به خاطر من گریه کنی به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود.
زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار.
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان و ایثار و صبر و استقامت است.
خواهران و برادرانم و همچنین پدرم! مرا ببخشید و از شما می خواهم که راهم را ادامه دهید.
والسلام
محمد ابراهیم همت

 

دوشنبه 18 خرداد 1394  11:47 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیت‌نامه شهیدعلی‌اصغر فتاحی

وصیت‌نامه شهیدعلی‌اصغر فتاحی
انسان در مقابل خانواده‌ شهداء شرمنده است چرا که فرزندانشان روزی همرزم ما بودند و اینک آنها به شهادت رسیده‌اند ولی ما ...


در قسمتی از وصیتنامه شهیدآمده است :

انسان در مقابل خانواده‌ شهداء شرمنده است چرا که فرزندانشان روزی همرزم ما بودند و اینک آنها به شهادت رسیده‌اند ولی ما ...
اکنون که این وصیتنامه را می‌نویسم چند ساعتی بیشتر به عملیات بزرگ والفجر باقی نمانده است . آری ، این صدای پاسداران انقلاب اسلامی است . ما صادقانه برآنیم تا آن چه را که با خدای خویش عهد بسته‌ایم وفا نماییم و هر لحظه در انتظار شهادت و دیدار پروردگارمان هستیم . این پیام تمامی شهیدان است که می‌گویند : امام را تنها نگذارید و رزمندگان را یاری کنید . چرا که شما نجات‌دهنده همه مستضعفین عالم هستید و تمام مردم مستضعف دنیا چشم بر شما ملت شهیدپرور دوخته‌اند . آری ما عاشقان می‌رویم تا راه کربلای حسین (ع) را بگشاییم شاید خدا گناهان ما را بخشیده و ما را به مهمانی نور دعوت کند که در این صورت به آرزوی دیرینه خود رسیده‌ایم . ما پاسداران با خدای خویش عهد بسته‌ایم که تا جان در بدن داریم از یاری کردن اسلام و امام عزیز کوتاهی نکنیم . آری این لباس که در بدن ماست کفن ماست . بعد از شهید شدنم از خدا می‌خواهم که همچون همرزمانم در عملیات رمضان بدون جسم باشم . احیاناً اگر جنازه‌ام به دستتان رسید در کنار 72 شهید جاوید الاثر عملیات رمضان دفن کنید .

و در وصیت آخرین :

با درود بر آخرین منجی عالم بشریت حضرت حجت بن ‌الحسن‌ العسکری (عج) مهدی موعود و با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ، سلام بر او که اسلام را به ما آموخت ، او که تنها بر دین پاک رسول خدا (ص) تکیه کرد و جز اسلام به چیزی دیگر نیندیشد . خدایا تو شاهدی که من برای رضای تو گام برداشتم و جز این چیز دیگری نبود و اما شما ‌ای کوردلان بدانید که نقاب از چهره‌تان برداشته خواهد شد و امت قهرمانمان به حیله‌ها و نیرنگ‌های شما پی خواهد برد . بیایید تا فرصتی باقی است به صف اسلام که همانا خط امام (ره) است بپیوندید و از خداوند منان بخواهید تا همه ما را به راه حقیقی اسلام هدایت کند تا با درک صحیح اسلام به مسائل موجود بنگریم نه با دید شخصی و گروهی . به امید روزی که همه مسلمین در صفی واحد در قدس نماز گزارند . 13/02/1362 علی‌اصغر فتاحی


درباره شهید
 شهید علی اصغر فتاحی فرمانده توانمند گردان امام حسین (ع) لشگر 17 علی‌ ابن ‌ابیطالب (ع) سال 1343 در روستای مشهد میقان از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد . تحصیلاتش را تا پایان سال اول دبیرستان ادامه داد . او که در دوران نوجوانی در مبارزات انقلابی شرکت کرده بود ، بعد از پیروزی انقلاب نیز با تبعیت از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر مقابله با فتنه ضد انقلاب و جدایی‌طلبان ، وارد اغتشاشات کردستان شد . دوران مبارزات انقلاب اسلامی بود که علی اصغر جوهره وجودی خود را نشان داد . با این که سن کمی داشت در اوایل انقلاب با شور و شوق وصف نشدنی به مبارزات انقلابی و کسب آگاهی از انقلابیون و انتقال این آگاهی‌ها به مردم همت گماشت و بخش عمده زندگی خود را به پای امام و انقلاب گذاشت . علاقه بسیار زیادی به فراگیری آموختنی‌های نظامی داشت و علاقه‌مند بود که دانسته‌های خود را به سایر افراد انتقال دهد به گونه‌ای که یکی از مربیان آموزش‌های نظامی به شمار می‌رفت . در سال 1358 به عضویت سپاه درآمد و قبل از شروع جنگ در پاکسازی بانه و سردشت از وجود منافقان و گروهک‌های ضد انقلاب فعالیت عمده‌ای داشت . با شعله‌ور شدن جنگ تحمیلی بنا به تجربیاتی که در مناطق کردستان به دست آورده بود ، به عنوان فرمانده با جمعی از برادران رزمنده از استان مرکزی عازم مناطق غرب کشور شد . او به همراه همرزمانش به مناطق پاوه ، نوسود ، سومار ، مریوان و گیلان غرب رفت و فعالیت‌های بی‌شماری را برای سد کردن نفوذ دشمنان خارجی به مرزهای خاکی ایران انجام داد . بعد از عملیات بیت المقدس با جمعی از برادران رزمنده به منطقه جنگی جنوب اعزام شد و علاوه بر شرکت در عملیات رمضان در چندین عملیات مختلف مانند والفجر مقدماتی ، محرم ، والفجر سه ، والفجر چهار ، آزاد سازی مهران شرکت داشت . در عملیات آزاد سازی مهران از ناحیه ستون فقرات مجروح شد و تا زمان شهادت در هفتم اسفند ماه 1362 و طی عملیات خیبر در جزایر مجنون ، هرگز رخت رزم را از تن خارج نکرد . شهید فتاحی را باید یکی از رزمندگان و سرداران جبهه‌های غریب غرب دانست که به مدت دو سال در آن مناطق خدمت کرد و همزمان با عملیات رمضان به جبهه‌های جنوب رفت .
از دعاهای این شهید در مراسم حسینیه رزمندگان استان مرکزی در انرژی اتمی آبادان این بود : خدایا ، ما را یاری کن تا راه کربلاء حسین (ع) را بگشاییم و گناهان ما را ببخش و تمامی مجروحین را عافیت ببخش و ما را در ادامه راه شهداء بزرگوار ثابت قدم بفرما .


 

 

دوشنبه 18 خرداد 1394  11:47 PM
تشکرات از این پست
shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها