0

بندگی در خانه کفر

 
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

بندگی در خانه کفر

 


در ماه شعبان المعظم هستیم و روزها سریع خود به رمضان المبارک می‌رسانند و ما را بر آن داشت تا در این ایام به مقوله نماز و اهمیت آن در بین رزمندگان اسلام طی 8 سال دفاع مقدس به‌خصوص مقتضیات اسارت و نماز کوتاه قلمی بزنیم.

بندگی خدا

هم‌صحبت اسارت
در تنگنای ساکت و بی‌روح سلول که هم‌صحبت انسان، لحظه‌های سرد و درودیوار دلگیر آن است، سلولی که روزنه‌ای به نور ندارد و دریچه‌ای به آفتاب نمی‌یابی تا دل‌تنگی‌ات را آب کند، تنها یاد خداست که آرامت می‌کند.
امروزه برای نماز خواند و جشن تکلیفمان مراسمی برپا می‌کنیم و منتی می‌گذاریم و نمازی در آخرین لحظات غروب و طلوع آفتاب به‌جای می‌آوریم بعد هم سر خدا منت می‌گذاریم من که روزی پنج بار نماز می‌خوانم چرا فلان خانه و یا فلان خواسته را برای من مهیا نمی‌کنی؟
روزی روزگاری قصه‌ای بود از اسارت، مقاومت و ایثار که بندگی را به آزاده‌های خداشناس آموخت. مردان بزرگی از این سرزمین به دست نامردانی اسیر شدند اما در همان دقایق کشنده سلول، با نماز به درگاه خدا لحظات را برای خویش قابل‌تحمل ساختند؛ اما چگونه؟

سجاده اسارت
گاهی از تنها پیراهنی که به تن داشتند سجاده‌ای مهیا می‌کردند و به‌جای مُهر تکه کاغذی را تاکرده و بر آن سجده می‌گذاشتند. نماز گذاردن اسرا در زندانی که پاکیزگی و طهارت در آن معنا نداشت.
گاهی به خاطر کثیفی و چرک آلود بدون لباس و یا دست‌نمازمان را قضا می‌کنیم درحالی‌که بعضی‌ها بر اسرا خرده می‌گرفتند و می‌گفتند: «مگر دیوانه‌اید؟ تا مچ توی کثافت راه می‌روید، خون سروصورت و لباستان را نجس کرده، آب هم که نیست. چه نمازی؟ چه عبادتی!»
آزاده‌ها در پاسخ به این خرده گیران پاسخ می‌دادند: «مگر آدم برای پاکیزگی و آب و زیبایی نماز می‌گزارد؟ این نمازگزار است که به این جنبه‌ها معنی می‌دهد. چه نمازی پذیرفته تر از نماز یک اسیر دربند؟
مگر ما غذا می‌خوریم یا آب می‌نوشیم که گرسنگی و تشنگی‌مان رفع شود؟ هر بیست‌وچهار ساعت یک سطل غذایی که به ما می‌دهند بین صد و پنجاه نفر تقسیم می‌شود به هر یک‌دو قاشق غذا یا یک استکان آب بیشتر نمی‌رسد.
پس این بدن چگونه تاب می‌آورد؟ انسان اگر اراده کند در هر شرایطی به عبادت معبودش خواهد ایستاد. رنج برای مومن یقین می‌آورد این را هر کس نمی‌داند».

اجازه برای بندگی
 نگهبانان لائیک بعثی وقاحت را تا جایی رسانده بودند که نمازگزاران می‌گفتند: «برای نمازخواندن، از چه کسی اجازه گرفتی؟»
نماز برای خداست و برای اقامهٔ آن نیازی به اجازه نیست.
اما اسرای ما برای همین جواب منطقی با مشت به سروصورتشان کوبیده می‌شد و خون از بینی‌شان جاری؛ و این عقده درونی به عبادت خدا را تا آنجا پیش می‌بردند که در فصل سرما پنجره‌های آسایشگاه را باز و پنکه‌های سقفی را روشن کنند؛ طوری که بچه‌ها از شدت سرما و برودت کبود شدند و عده‌ای از هوش رفتند.
 در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. اسرا در آنجا اذان می‌گفتند، اما به‌گونه‌ای که دشمن نفهمد.

مقاومت و پایداری آزادگان در بعضی اردوگاه‌ها دشمن را از پا درآورده بود تا جایی که فرمانده عراقی بعد از تفتیش نمازگزاران با ناراحتی می‌گفت: «ما به هر طریقی مانع آن‌ها می‌شویم، عاقبت کار خود را می‌کنند و هیچ‌چیز نمی‌تواند مانع آن‌ها شود.»

دکمه تقوا
اما سخت‌تر آنجاست که در خاطرات آنان خواندم: «در اردوگاه ۷ اوضاع بسیار بد بود، چون در آنجا عراقی‌ها عده‌ای از اسرا را از راه به درکرده و جو خراب و کسل‌کننده‌ای به وجود آورده بودند.
در عذاب روحی و اخلاقی بسیار بدی قرارگرفته بودیم تا آنجا که برای خواندن نماز در محدودیتی شدید بسر می‌بردیم و آن‌قدر جاسوس در اطراف ما بودند که نمازخواندن برایمان مشکل شده بود. بدتر از همه اینکه موقع نماز، ما را مورد تمسخر و ریشخند قرار می‌دادند و حتی به جرم بسته بودن دکمه یقه‌ام (به‌قول‌معروف آنجا «دکمه تقوا») چند تا سیلی محکم به صورتم نواختند.»
گاهی هم بچه‌های باهوش از حماقت این موجودات بعثی استفاده می‌کردند تا راحت‌تر با معبود خود راز و نیاز کنند؛ و ثابت کردند مومن ذکاوت دارد.
«بچه‌ها مشغول نماز جماعت بودند که افسر اردوگاه وارد آسایشگاه شد و رو به من کرد و گفت: ماجد! مگر دستور را نشنیدی که جماعت ممنوع است؟ حالا از دستور ما امتناع می‌کنی؟
من در پاسخ گفتم: سیدی؛ این‌که نماز جماعت نیست! درست است که عده‌ای در کنار هم در یک صف و به امامت فردی نماز می‌خوانند ولی نام این نماز، نماز مطالبه است نه نماز جماعت!
بعد پیرامون لغت مطالبه شروع به تحلیل و تفسیر کردم و افسر عراقی هم که سعی کرد خود را مسلمان نشان بدهد، گفت: اگر نماز مطالبه است اشکالی ندارد اگر نماز جماعت بخوانید و وای به حالتان! و رفت. سپس ما ماندیم و نماز جماعتی باصفا و دلی شاد از حماقت و نادانی افسر عراقی اردوگاه.»
یکی از راه‌های برگزاری نماز جماعت در اردوگاه‌های عراق به‌این‌ترتیب بود که قبل از اقامه نماز، با قطعه‌ای آیینه رفت‌وآمد عراقی‌ها را از بین نرده‌ها زیر نظر می‌گرفتند و مواظب بودند که اگر بعثی‌ها در حال ورود به آسایشگاه هستند، دیگران را باخبر کنند تا در انجام این فریضه الهی وقفه‌ای ایجاد نشود.

بندگی خدا

نماز پناهگاه اسرا
نماز پناه اول و آخر اسرا در سختی‌ها بود و بزرگ‌ترین شکنجه روحی آنان ارتحال امامشان بود که خبر آن را بعثی‌ها در تمام اردوگاه‌ها پخش کردند تا به تضعیف روحیه آنان بپردازند اما آنکه آزادگی را برگزید هرچند رخت بستن مرادش سخت باشد نماز پناهش می‌شود چنانچه که در خاطراتشان آماده است: «سکوت همه‌جا را فراگرفته بود. همه منتظر شروع اخبار بودند، زیرا شایعه ارتحال امام (ره) همه بچه‌ها را مضطرب و نگران کرده بودند؛ بااین‌حال هنوز یقین پیدا نکرده بودیم. بالاخره ثانیه‌ها سپری شد و زمان پخش اخبار فرارسید.
گوینده تلویزیون خبر ارتحال امام را خواند. انگار ستون‌های بازداشتگاه بر سرمان خراب شد. صدای گریه و شیون بچه‌ها سکوت آسایشگاه را شکست.
همهمه و هیاهو تمام اردوگاه را فراگرفته بود.
بچه‌ها همه بی‌تابی می‌کردند. این بود که به پناه آخرمان روی آوردیم. در صفوفی منظم به نماز ایستادیم و شروع به راز و نیاز باخدا کردیم. نگهبانان عراقی متحیر و سرگردان فقط نگاه می‌کردند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دادند. ما هم آرام‌ترین و پرشورترین نماز را در طول مدت اسارت برپا کردیم.»
در مرور روزهای اسارت یکی آزادگان می‌خوانیم: «روز اول اسارت، موقع اذان ظهر بود. با دست‌های بسته و زیر شکنجه و آزار و اذیت دشمنان، بادلی اندوه‌بار تصمیم به خواندن نماز ظهر و عصر گرفتم. گاهی که شکنجهٔ آنان زیاد می‌شد و فریادم اوج می‌گرفت نماز را قطع می‌کردم و دوباره ادامه می‌دادم. وقتی آن‌ها متوجه حرکت لب‌هایم موقع ذکر می‌شدند، بیشتر اذیتم می‌کردند و به خشونت خویش می‌افزودند؛ اما آن روز با تمامی اقدامات غیرانسانی عراقی‌ها نمازم را خواندم.»

 

مقاوم و مستحکم
مقاومت و پایداری آزادگان در بعضی اردوگاه‌ها دشمن را از پا درآورده بود تا جایی که فرمانده عراقی بعد از تفتیش نمازگزاران با ناراحتی می‌گفت: «ما به هر طریقی مانع آن‌ها می‌شویم، عاقبت کار خود را می‌کنند و هیچ‌چیز نمی‌تواند مانع آن‌ها شود.»
و بارها فرماندهان نظامی اردوگاه‌ها می‌گفتند: شما ضعیف و اسیر نیستید. شما از ایمان و ارادهٔ قوی برخوردار هستید. نماز می‌خوانید، دعا می‌کنید. شما خیلی مقاوم و مستحکم هستید.

خاکی برای اقامه نماز
رزمندگان اسلام در روزهای اسارت در چنگ دیو نه‌فقط برای اذان و اقامه نماز با مشکلات عدیده مواجه بودند که حتی برای و وضو تیمم نیز در مضیقه قرار داشتند.
در خاطرات آزادگان آماده است: «در اردوگاه رمادیه نیروهای بعثی محدودیت زیادی برای نمازخواندن قائل می‌شدند. آنجا نمازخواندن ممنوع بود، ولی بچه‌ها به‌طور پنهانی شب‌ها و صبح‌ها، در زیر پتو بدون وضو و با تیمم به‌طور درازکش نماز می‌خواندند.»
در جای دیگری آماده است: «با مشکل فقدان آب کافی جهت وضو مواجه شدیم. در ابتدا برادران با گردوغبار لباس‌هایشان تیمم می‌کردند.
این روند ادامه داشت تا زمانی که تعدادی از برادران رزمنده به اسارت درآمده و به جمع ما اضافه شدند و ما با استفاده از خاک پوتین‌هایشان، تیمم می‌کردیم و نماز می‌خواندیم.»

رزمندگان اسلام در روزهای اسارت در چنگ دیو نه‌فقط برای اذان و اقامه نماز با مشکلات عدیده مواجه بودند که حتی برای و وضو تیمم نیز در مضیقه قرار داشتند

شهادت درراه نماز
تا جایی آزادگان برای برپایی نماز مقاومت می‌کردند که گه گاهی شهدایی هم دادند. یکی از اسرا خاطره خود را این‌گونه بیان کرده است: «حدوداً ساعت نه یا ده شب بود که در حال اقامه نماز مغرب و عشاء به حالت اضطراری بودیم که ناگهان چند افسر عراقی مست وارد زیرزمین شدند و به‌طرف برادری که در حال سجده بود، حمله کردند. یکی از آن‌ها به طرزی وحشیانه با هر دوپایش روی سر برادر نمازگزارمان پرید و دیگران هم اقدام به ضرب و شتم آن بندهٔ خدا کردند. بعدازاین اعمال وحشیانه، تازه او را درحالی‌که بی‌هوش شده بود، از بالای پله‌ها به‌طرف پایین هل دادند که درنتیجه آن برادر به شهادت رسید.»

یا در خاطره‌ای دیگر می‌شنویم: «ساعات اولیه اسارت بود و در میان مایکی از بچه‌هایی که دستش قطع‌شده بود نیز حضور داشت. علی‌رغم جوّ وحشت‌زای اسارت و هیجان و درد بچه‌ها او به هنگام نماز ظهر، شروع به اذان گفتن کرد و این اذان و ندای الهی چون بارقه امید، عامل جاری ساختن نام و حکم خدا در دل بچه‌ها شد.
بچه‌هایی که می‌توانستند، ایستادند و نماز خواندند و دیگران نشسته حکم الهی را گردن نهادند.
بعد از پایان گرفتن نماز، برای مصافحه و دادن روحیه به‌سوی برادر موذنمان رفتم، اما او در پی همان ندای الهی حقیقتاً به‌سوی فلاح و رستگاری رفته و به شهادت رسیده بود. اذان و نماز این برادرمان، نماز ظهر عاشورای امام حسین (ع) و یارانش را برایمان به تصویر کشید که حقیقتاً خود عاملی شد برای ثبات و استحکام روحی و اعتقادی بچه‌ها در تمام دوران اسارت.»

kb9j_img_3241.jpg

شهر من یک گل به نام حضرت معصومه دارد.

دوشنبه 18 خرداد 1394  1:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها