به مناسبت سالروز ولادت ابوالفضل العباس علیهالسلام،گفتوگوی مشروحی با حجتالاسلام ابوالفضل هادیمنش، مدیر گروه علمی نویسندگی مرکز تخصصی تبلیغ و نویسنده کتابهای «ماه در فرات»، «ساقی تشنه»، «چشم در چشم فرات» و «یاران ایرانی اهل بیت» در مورد شخصیت حضرت عباس علیهالسلام، انجام دادهایم که متن آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
بررسی شخصیت عباس (ع) پیش از عاشورا بسیار حائز اهمیت است
حجتالاسلام هادیمنش در ابتدای گفتوگو اظهار داشت: زندگانی حکمت آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهمالسلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالی و آموزنده در راستای الگوگیری از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درسهای تربیتی آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامی زمینههای اخلاقی و رفتاری، سرمشق کاملی برای تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استواری برای دوستداران فرهنگ متعالی اهل بیت عصمت علیهمالسلام و به ویژه برای نسل جوان است.
وی با اشاره به اینکه زندگانی پر خیر و برکت اهل بیت علیهمالسلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است گفت: پرداختن به بُعد حماسی و عرفانی زندگانی آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامی قرار داشتهاند، برای عامه مردم و به ویژه جوانان، جذّاب و گام مؤثری در عرصه تبلیغ دینی است.
مدیر گروه علمی نویسندگی مرکز تخصصی تبلیغ گفت: تاکنون مطالب زیادی درباره زندگانی حضرت عباس علیهالسلام گفته و نگاشته شده که تنها به نقش ایشان در قیام کربلا پرداخته و دیگر مقاطع زندگی ایشان را نادیده گرفته است. بررسی جایگاه ایشان در ادعیه و زیارات، از نکات قابل توجهی است که تاکنون به آن پرداخته نشده است.
هادیمنش ادامه داد: شناساندن بخشهای دیگری از زندگی ایشان به ویژه پیش از واقعه عاشورا و فعالیتهای سیاسی آن حضرت در دوران خلافت امام علی علیه السلام و به ویژه دوران امام حسن مجتبی علیهالسلام، بسیار مهم است. ایشان در این دوران در متن فعالیتهای سیاسی بودند و حکم بازوی راست امام حسن علیهالسلام را داشتند. به بیان بهتر بررسی و تبیین جایگاه عباس (ع) در ادعیه و زیارات و فعالیتهای سیاسی ایشان در دوران خلافت امام علی (ع) و دوران امام مجتبی (ع) از موارد کم کاری نویسندگان است.
حضرت ابوالفضل (ع) مطیع امام زمان خویش بود
این مدرس حوزه و دانشگاه بیان داشت: نکته قابل توجه دیگری که در بررسی زندگی ایشان وجود دارد، موضوع عدم اظهار نظر حضرت عباس علیهالسلام برای منع امام حسین علیهالسلام از رفتن به سوی کربلا بود. ایشان مطیع کامل امام زمان خویش بودند.
وی گفت: در تاریخ آمده است که وقتی حضرت قصد حرکت به سمت کربلا را داشتند و قیام در شرف وقوع بود، بسیاری از افراد سرشناس و نزدیکان آن حضرت به نیت خیرخواهی، ایشان را از شرکت در این قیام بازداشتند، اما حضرت عباس علیهالسلام با وجود نسبت برادری خود با سالار شهیدان، هیچگاه ایشان را از رفتن به کربلا منع نکردند. این موضوع از نکات برجسته حضرت عباس علیهالسلام است که از ابتدا تا انتهای قیام تنها تابع امام خود بودند و هیچگاه زبان به اظهار نظر و خطاب به امام خود نمیگشودند.
داستان شجاعت و صلابت، مدتها پیش از ولادت
نویسنده و پژوهشگر حوزه دین گفت: داستان شجاعت و صلابت عباس علیهالسلام مدتها پیش از ولادت او، از روزی آغاز شد که امیرالمؤمنین علیهالسلام از برادرش عقیل خواست تا برای او زنی انتخاب کند که ثمره ازدواجشان، فرزندانی شجاع و برومند در دفاع از دین و ولایت باشد.
وی بیان کرد: عقیل نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعه» را برای همسری امیرالمومنین علیهالسلام انتخاب کرد که بعدها «ام البنین» نام گرفت. این پیوند در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان المبارک سال ۲۶ هجری با میلاد حضرت عباس علیه السلام به بار نشست.
تربیت روحی، اخلاقی و جسمانی از کودکی
مشاور و کارشناس محصولات فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری با اشاره به اینکه عباس (ع) در فضایی چشم به جهان گشود که رایحه دل انگیز وحی، فضای آن را پر کرده بود و به دست مردی پرورش یافت که شخصیت بینظیر تاریخ بشریت بود و در خانهای رشد کرد که یادگار شجاعت و شهامت زنی در دفاع از امامت تا پای جان بود گفت: پیداست که عباس علیهالسلام نیز از همان آغاز و در همان خانه با مفهوم ستیز با ظلم آشنا شده و از همانجا زمینههای ایستادگی و جانفشانی در راه حق در او به وجود آمده است. در محضر پدری که خیبرهای الحاد را در هم کوبیده و فتح کرده بود و در دامان مادری که انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا دم مرگ از یاد نبرد و آن را بُن مایه تربیت فرزندان برومندش قرارداد، تربیت میشد.ام البنین از همان آغاز فرزندان خود را بلاگردان فرزندان فاطمه علیهاالسلام دانست و پس از شهادت شوهر مظلومش، علی علیهالسلام، هرگز به ازدواج مردی دیگر در نیامد.
هادیمنش ادامه داد: تاریخ گویای آن است که امیرالمؤمنین علیهالسلام تلاش فراوانی مبنی بر تربیت فرزندان خود داشتند و عباس علیهالسلام را افزون بر تربیت در جنبههای روحی و اخلاقی از نظر جسمانی نیز مورد تربیت و پرورش قرار میدادند تا جایی که از تناسب اندام و ورزیدگی اعضای او، به خوبی توانایی و آمادگی بالای جسمانی او فهمیده میشد.
وی با بیان اینکه علاوه بر ویژگیهای وراثتی که عباس از پدرش به ارث برده بود، فعالیتهای روزانه، اعم از کمک به پدر در آبیاری نخلستانها و جاری ساختن نهرها و حفر چاهها و نیز بازیهای نوجوانانه بر تقویت قوای جسمانی او میافزود، گفت: از جمله بازیهایی که در دوران کودکی و نوجوانی عباس علیهالسلام بین کودکان و نوجوانان رایج بود، بازیای به نام «مداحی» بود که تا اندازهای شبیه به ورزش گلف است و در ایران زمین به «چوگان» شهرت داشته است. این بازی که به دو گونه سواره یا پیاده امکان پذیر بود. افراد با چوبی که در دست داشتند، سعی میکردند تا گوی را از دست حریف بیرون آورده، به چالهای بیندازند که متعلق به طرف مقابل است.
نویسنده کتاب ماه در فرات ادامه داد: این گونه سرگرمیها نقش مهمی در چالاکی و ورزیدگی کودکان داشت. علاوه بر آن در تاریخ هست که امیرالمؤمنین علیهالسلام به توصیههای پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر ورزش جوانان و نوجوانان، اعم از سوارکاری، تیراندازی، کشتی و شنا جامه عمل میپوشانید و خود شخصا، فنون نظامی را به عباس علیهالسلام میآموخت که این موضوع نیز گام مؤثر و سازندهای در پرورشهای جسمانی عباس علیهالسلام به شمار میرفت.
نخستین بارقههای جنگاوری
مدیر گروه علمی نویسندگی مرکز تخصصی تبلیغ گفت: امیرالمؤمنین بیشترین سهم را در بروز این ویژگی برجسته و کارآمد روحی در عباس (ع) بر عهده داشت و تیزبینی امیرالمؤمنین در پرورش عباس، از او چنان قهرمان نام آوری در جنگهای مختلف ساخته بود که شجاعت و شهامت او، نام علی (ع) را در کربلا زنده کرد.
وی با اشاره به روایتی گفت: روزی امیرالمؤمنین در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بود. در این لحظه، مرد عربی در آستانه درب مسجد ایستاد، از مرکب خود پیاده شد و صندوقی را که همراه آورده بود، از روی اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست علی (ع) را بوسید و گفت: مولای من! برای شما هدیهای آوردهام و صندوقچه را پیش روی امام گذاشت. امام در صندوقچه را باز کرد. شمشیری آب دیده در آن بود.
هادیمنش ادامه داد: در همین لحظه، عباس که نوجوانی نو رسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشهای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیهالسلام متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس گفت: آری! امیرالمؤمنین فرمود: جلوتر بیا! عباس پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه میگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا میبینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله میکند تا اینکه دو دستش قطع میشود.
نمونههای بارز شجاعت با شرکت در جنگها
هادیمنش گفت: شاید اولین تجربه حضور عباس در صحنه سیاسی، شرکت او در جنگ جمل بوده است؛ اما از تلاشهای او در این جنگ، اسناد چندان معتبری در دست نیست. احتمال میرود که کم سن و سال بودن این نوجوان تلاشگر، سبب شده تا فعالیتهای او از حافظه تاریخ پاک شود. اما حضور پر رنگ او در جنگ صفین، برگ زرینی بر کتاب عباس است.
سقایی، تجربه پیشین عباس علیهالسلام
مشاور و کارشناس محصولات فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری گفت: پس از ورود سپاه ۸۵ هزار نفری معاویه به صفین، او به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین علیهالسلام عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب راه فرات نمود و «ابوالاعور اسلمی» را مسئول آن قسمت کرد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی به صفین رسیدند، آب را به روی خود بسته دیدند.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ ادامه داد: تشنگی بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیهالسلام را وا داشت تا عدهای را به فرماندهی «صعصعة بن صوحان» و «شبث بن ربعی» برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله کردند و آب آوردند. در این یورش امام حسین علیهالسلام و اباالفضل العباس علیهالسلام نیز شرکت داشتند و مالک اشتر این گروه را هدایت کرده است.
عباس جانشین امیرالمومنین (ع) در قلب سپاه اسلام
وی درباره جریان آزادسازی فرات به وسیله لشکریان امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: در آن هنگام مردی تنومند و قوی هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهة» از قبیله «ذی یزن» از صفوف لشکریان معاویه برای هماورد طلبی جدا شد. در مورد قدرت بدنی بالای او در تاریخ داریم که وی یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان میمالید که نوشتههای روی سکه ناپدید میشد. این فرد خود را برای مبارزه با امیرالمؤمنین علیهالسلام آماده ساخت. معاویه برای تحریک روحیه جنگی او گفت: علی با تمام نیرو میجنگد و جنگجویی سترگ است و هر کس را یارای مبارزه با او نیست. آیا توان رویارویی با او را داری؟ کریب داد: من باکی ندارم و با او مبارزه میکنم.
هادیمنش ادامه داد: کریب نزدیک آمد و امیرالمؤمنین را برای مبارزه صدا زد. یکی از یاران مولا علی علیهالسلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدی» پیش آمد. کریب پرسید: کیستی؟ گفت: هماوردی برای تو! کریب پس از لحظاتی جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: شجاعترین شما با من مبارزه کند، یا علی بیاید.
مدیر گروه علمی نویسندگی مرکز تخصصی تبلیغ افزود: ابتدا «شرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امیرالمؤمنین علیهالسلام که این شکستهای پی در پی را سبب از دست رفتن روحیه جنگ در افراد خود میدید، دست به اقدامی عجیب زد و فرزند رشید خود عباس را که در آن زمان علیرغم سن کم جنگجویی کامل و تمام عیار به نظر میرسید، صدا زد و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامی خود را با او عوض کند و در جای امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس را پوشید و بر اسب او سوار شد و در مبارزهای کوتاه اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند... و به سوی لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالای نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند.
وی تأکید کرد: اگر تاریخ گواه بر وجود افراد درشت اندامی چون کریب با شرحی که در توانایی او گفته شد، در لشکر معاویه بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادی نظیر عباس علیهالسلام با تناسب اندام فوق العاده وجود داشته باشند؛ چرا که او فرزند کسی است که درب قلعه خیبر را از جا کند و بسیاری از قهرمانان عرب را در نوجوانی به هلاکت رساند؛ همچنانکه خود علی علیهالسلام میفرماید: «من در نوجوانی بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مُضَر» را در هم شکستم...»
درخشش در جنگ صفین
هادیمنش در بخش دیگری از گفتوگوی خود با فارس اظهار داشت: در تاریخ آمده که در گرما گرم نبرد صفین، جوانی از صفوف سپاه اسلام جدا شد که نقابی بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهرهاش برداشت، هنوز چندان مو بر چهرهاش نروییده بود، اما صلابت از سیمای تابناکش خوانده میشد. سنّش را حدود هفده سال تخمین زدهاند. مقابل لشکر معاویه آمد و با نهیبی آتشین مبارز خواست.
وی ادامه داد: معاویه به «ابوشعثاء» که جنگجویی قوی در لشکرش بود، رو کرد و به او دستور داد تا با وی مبارزه کند. ابوشعثاء با تندی به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر میدانند اما تو میخواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟ آنگاه به یکی از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ او برود.
مشاور و کارشناس محصولات فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری گفت: پس از لحظاتی نبرد، عباس علیهالسلام او را در خون خود غلطاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعثاء با نهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون میغلطد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییری ننمود تا جایی که همگی فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او میفرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگی آنان را به هلاکت میرساند.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اضافه کرد: در پایان ابوشعثاء که آبروی خود و پیشینه جنگاوری خانوادهاش را بر باد رفته میدید، به جنگ با او شتافت، اما حضرت او را نیز به هلاکت رساند، به گونهای که دیگر کسی جرأت بر مبارزه با او به خود نمیداد و تعجب و شگفتی اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز برانگیخته شده بود. هنگامی که به لشکرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین علیهالسلام نقاب از چهره فرزند رشیدش برداشت و غبار از چهره او پاک کرد.
دوشادوش امام حسن علیهالسلام
حجتالاسلام والمسلمین هادیمنش در بخش دیگری از گفتگوی با اشاره به اینکه امام علی علیهالسلام پیش از شهادت به فرزند برومندش عباس توصیههای فراوانی مبنی بر یاری رساندن به برادران معصوم و امام او به ویژه امام حسین علیهالسلام نمود، گفت: امیرالمومنین علیهالسلام در شب شهادتش، عباس را به سینه چسبانید و به او فرمود: پسرم! به زودی چشمم به دیدار تو در روز قیامت روشن میشود. به خاطر داشته باش که در روز عاشورا به جای من، فرزندم حسین علیهالسلام را یاری کنی. این گونه از او پیمانی گرفت که هرگز از رهبری برادران خود تخطی نکند و همواره دوشادوش آنان به احیای تکالیف الهی و سنت نبوی صلی الله علیه و آله در جامعه بپردازد.
مدیر گروه علمی نویسندگی مرکز تخصصی تبلیغ تأکید کرد: عباس علیهالسلام در جریان توطئه صلحی که از سوی معاویه به امام مجتبی علیهالسلام تحمیل شد، همواره موضعی موافق با امام و برادر معصوم و مظلوم خویش داشت در حالیکه حتی برخی از دوستان نیز از اطراف امام متواری شدند. مثلا سلیمان بن صرد خزاعی که قیام توابین را پس از واقعه عاشورا به راه انداخت روزی امام حسن علیهالسلام را «مذلّ المومنین» خواند.
هادی منش اضافه کرد: با وجود این شرائط نابسامان، حضرت عباس دست از پیمان خود با برادران و میثاقی که با پدرش علی علیهالسلام در شب شهادت او بسته بود، بر نداشت و هرگز جلوتر از آنان گام برنداشت و اگر چه صلح هرگز با روحیه جنگاوری و رشادت او سازگار نبود، اما ترجیح میداد اصل پیروی بیچون و چرا از امام بر حق خود را به کار بندد و سکوت نماید.
وی ادامه داد: در این اوضاع حتی یک مورد در تاریخ نمییابیم که او علی رغم عملکرد برخی دوستان، امام خود را از روی خیرخواهی و پنددهی مورد خطاب قرار دهد. به همین جهت است که در آغاز زیارت نامه ایشان که از امام صادق علیهالسلام وارد شده است، میخوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّها الْعَبْدُ الصّالِحُ، اَلْمُطیعُ لِلّهِ و َلِرَسُولِهِ وَلاَِمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلّی اللّه عَلَیْهِمْ و سَلَّمَ. درود خدا بر توای بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود و سلام خدا بر آنها باد!»
چرا باب الحوائج؟
این مدرس حوزه و دانشگاه گفت: پس از بازگشت امام مجتبی علیهالسلام به مدینه، عباس در کنار امام به دستگیری از نیازمندان پرداخت و هدایای کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم میکرد. او در این دوران لقب «باب الحوائج» یافت و وسیله دستگیری و حمایت از محرومین جامعه شد.
وی گفت: عباس در تمام این دوران در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهی نکرد، تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام حسن علیهالسلام را به شهادت رساند. وقتی دشمنان به آن نیز بسنده نکرده و بدن مسموم ایشان را آماج تیرهای کینه توزی خود قرار دادند، کاسه صبر عباس علیهالسلام لبریز شد و غیرت حیدریاش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیهالسلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.
یار وفادار امامان علیهمالسلام
نویسنده کتاب چشم در چشم فرات گفت: یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عقبه» نوشت: «حسین را احضار کن و بیدرنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد گردنش را بزن و سرش را برای من بفرست.»
وی اشاره کرد: ولید با مروان مشورت کرد. مروان که از دشمنان سرسخت خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام به شمار میرفت، در پاسخ ولید گفت: اگر من جای تو بودم گردن او را میزدم. او هرگز بیعت نخواهد کرد. سپس امام حسین علیهالسلام را احضار کردند که حضرت عباس (ع) نیز به همراه سی تن از بنی هاشم امام را همراهی کردند. این همراهی تا آخرین لحظات عمر شریفشان ادامه داشت.
هادیمنش در پایان این گفتوگو بیان داشت: واقعیت امر درباره علمدار کربلا این است که ایشان تا هنگامی که موقعیت اجازه داد، تواناییهایشان را ثابت کردند و همیشه در کنار امامان و یار و یاور و پشتیبان آن حضرات بودند که اوج آن تبعیت، در دهم محرم سال ۶۱ هجری رقم خورد.