یکی از جذابیتهایی که در عشقهای زودگذر وجود دارد، چهره و ظاهر فرد مقابل است
با بررسی بسیار ساده و گذرا در زندگی بسیاری از زوجهای جوان که بهظاهر روزی عاشق یکدیگر بودند و اینک از هم نفرت دارند، درمییابیم که آنان مفهوم عشق را اشتباه در ذهن و کالبد وجودشان، تعبیر کرده و براساس این اشتباه، تصویر رنگی و زیبایی از طرف مقابل در ذهنشان ترسیم و زندگی مشترک خود را بدون هیچ پشتوانهی منطقی و عقلی آغاز نمودهاند.
در اینجا به برخی از مشکلهای عشقهای زودگذر و سطحی بیان می شود تا دستکم افرادی که گرفتار چنین عشقهایی شدهاند، با بررسی این نکتهها، نگاه عمیقتر و عاقلانهتری به موضوع ازدواج داشته باشند:
چهرههای تکراری
یکی از جذابیتهایی که در عشقهای زودگذر وجود دارد، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شیفتهی ظاهر هم میشوند و با گفتن کلمههای عاطفی و عاشقانه، تظاهر به علاقهمندی به خصلتهای ارزشی یکدیگر میکنند اما بعد از گذشت مدتی از ازدواج، با فروکش کردن هیجانهای کاذب از درون، به سراغ ارزشهای فرد مقابل میروند چراکه در این زمان، چهرهی او دیگر عادی و شاید هم تکراری شده است و اکنون ویژگیهای درونی و معنوی همسر برایشان مهم و جدی گشته و در صورتیکه با نظام ارزشیِ مورد قبول آنان سازگار نباشد، شروع به بهانهگیری و پرخاشگری میکنند و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و پراضطراب مینمایند.
کاهش احساسهای عاشقانه
زوجهایی که با عشقی کاذب و بدون منطق، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند، به دلیل طغیان بیاساس احساسهایشان در ابراز علاقه در ابتدای آشنایی، پس از ازدواج، بهطور طبیعی این معاشقه و فوران احساسها، رو به تنزل میرود و این در حالیست که انتظارها و توقعهای گذشته همچنان باقیست و در این شرایط، طرفین احساسهای خود را با قبل از ازدواج مقایسه کرده و دچار تناقض میشوند و چنین برداشت میکنند که طرف مقابل، تمام آنچه را که در گذشته بیان داشته، دروغ گفته است.
در زندگی منطقی، این نکته قابل توجه است که زوجین هر روز نسبت به یکدیگر عاشقتر میشوند و حرارت احساسها و عواطفشان نسبت به هم بیشتر و عاشقانهتر میشود، در صورتیکه در زندگی غیرمنطقی، زندگی روزبهروز غیرقابل تحملتر میشود و زن و شوهر از یکدیگر دورتر میشوند.
سوءظنهای مکرر
از آسیبهای بسیار جدی عشقهای زودگذری که منجر به ازدواج میشود، سوءظنهای مکرر در زندگی زناشویی میباشد. افرادی که بهراحتی با یک لبخند و یا با یک گفتوگوی ساده در یک میهمانی و بدون هیچ پشتوانهی منطقی، دل به هم میسپارند، پس از زمانی اندک بعد از ازدواج، دچار تردید میشوند که چنین فردیکه به این راحتی با من بنای دوستی و محبت را گذاشت، ممکن است با فرد دیگری هم چنین بوده باشد و یا در آیندهای نزدیک، چنین رابطهای را با دیگری داشته باشد. بنابراین، مدام دچار تردید و بدبینی نسبت به همسر شده و همیشه به دیدهی یک متهم به او مینگرد و همین سوءظنهای مکرر، زندگی را آشفته و دچار بحران میکند.
عدم پشتوانهی خانواده
یکی از معضلهای بیشتر زوجهایی که با عشقهای خیابانی، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند، عدم حمایت خانوادههایشان میباشد. پدر و مادر که سالها فرزندان را در چتر حمایتی خود قراردادهاند و آرزوی یک زندگی خوب را برای فرزندانشان داشتهاند، ناگهان با انتخابی از طرف فرزندشان مواجه میشوند که شاید به هیچ وجه تناسبی با خانوادهی آنان نداشته باشد. بنابراین، تنها با اصرار و پافشاری فرزندشان، تن به رضایت به این ازدواج میدهند و گاهی هم هیچوقت چنین ازدواجی را حتی بهظاهر، تأیید نمیکنند.
چنین زوجهایی که مورد حمایت مادی و معنوی خانواده قرارنمیگیرند، بهطور معمول، بعد از زمان کوتاهی از زندگی مشترک، دچار طوفانهای شدیدی در عرصهی زندگی میشوند و چون تکیهگاه محکمی ندارند، گاهی بادبانهای کشتی زندگیشان در این بحرانها میشکند و بازسازی این بادبان شکسته، شاید بسیار سخت و گاهی هم غیرممکن باشد.
سرد شدن آتش عشق
ازدواجهای بیمنطقی که بر پایهی تدبیر بنا نشده و زوجین بهراحتی به یکدیگر دل میسپارند و مسیر مشترک یک زندگی را آغاز میکنند، بعد از گذشت مدتی، دچار بحرانهای شدید عاطفی، روحی و خانوادگی میشوند. آنان تازه به سراغ ارزشها میروند و متوجه میشوند اصول مهمی در زندگی هست که میبایست در طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آنهاست. اینگونه افراد بهطور معمول بدون هیچ منطقی، ساز جدایی را سر میدهند و بهراحتی دم از طلاق میزنند. آنان که در فاصلهای نه چندان دور، بهراحتی دل به محبوبشان دادند، اینک نیز به همان راحتی از او میگذرند و عشق خویش را در جایی دیگر جستوجو و بهسادگی، یک زندگی مشترک را نابود میکنند.
در کاربرد واژه عشق باید دقت بیشتری شود
چهطور باید تفاوت بین عشقهای زودگذر و عشق واقعی را بفهمیم؟دکتر کاظمزاده عطوفی، به این پرسش ها چنین پاسخ می دهد.
عشقی که زود نفرتانگیز میشود!
نکتهای که در روابط انسانی باید به آن دقت داشته باشیم این است که شاید فردی را بینهایت دوست داشته باشیم و به اشتباه اسم عشق هم روی رابطهمان بگذاریم، اما مهم این است که ما هم آن فرد را برای خودمان میخواهیم و هرقدر برای ما عزیز باشد، اگر طردمان کند یا فرد دیگری را به ما ترجیح دهد، آرزو میکنیم همان آدم خیلیخیلی عزیز اصلا دیگر در این دنیا نباشد! به همین دلیل کاربرد واژه عشق باید با دقت بیشتری انتخاب شود.
عشق اسطورهای مال کتابهاست!
متاسفانه در ادبیات کلمات مشابه بسیاری به اشتباه جای یکدیگر استفاده میشوند و عشق هم از همین گروه است. عشقی به عنوان عشق اسطورهای در ادبیات ما وجود دارد که احتمال وقوعش در دنیای واقعی بسیار کم است. حتی وقتی فردی ادعا میکند آنقدر فرد دیگری را میخواهد که حاضر است همه را بدهد تا او را بهدست بیاورد، جدا از واکنش طرف مقابل، جای بحث و بررسی دارد که آیا واقعا چنین چیزی ممکن است یا خیر. در مفاهیم انسانی این نوع رابطه بعید است اما غیرممکن نیست؛ مثلا این عشق بین انسان و خداوند متعال امکانپذیر است. ما وقتی به فردی علاقه داریم، دوست داریم تمام توجه او به ما باشد و اگر به دیگری توجه کند، آزرده میشویم. تنها خداوند است که ما دوستش داریم و وقتی دیگران مورد توجه خداوند قرار میگیرند، ناراحت نمیشویم که هیچ، خوشحال هم میشویم. این تنها مثالی بود که مشخص شود عشق انسانی با عشقهای اسطورهای بسیار متفاوت است.
عامل محرکه را بشناسید!
وقتی دو جنس مخالف یکدیگر را در محل کار، خواستگاری و... میبینند یا جایی ارتباط اجتماعی برقرار میکنند و هر دو احساس نزدیکی زیادی به یکدیگر دارند، این حسشان هر روز بیشتر میشود تا اینکه به رابطه نزدیکتری تبدیل میشود و افراد متوجه میشوند به طور اختصاصی به هم احساس وابستگی دارند.
اولین سوالی که افراد باید از خود بپرسند این است علاقهای که حالا نسبت به دیگری دارند و به وابستگی تبدیل شده، از کجا شروع شده؟ یعنی عامل محرکش چیست؟ ظاهر و حالت فیزیکی اوست یا نوع و سبک ارتباطی که با ما برقرار میکند، شاید هم دیدگاهش در مسائل اجتماعی توجهمان را جلب کرده یا حتی ممکن است موقعیت اقتصادی و اجتماعی فرد و شاید هم ترکیبی از چند عامل برایمان جذاب بوده، پس در اولین مرحله باید صادقانه عامل محرک را مشخص کنیم چراکه ارزشگذاری همین عوامل محرک است که نقش کلیدی در ایجاد علاقه و وابستگی ما به دیگری دارد.
پیشنیازها را پاس کنید؛ بعدا عاشق شوید!
در جمع، دانشگاه، محل کار... فردی توجه شما را (از نظر ظاهر، مهارتها و...) به خود جلب میکند. به همین دلیل یک گرایش ذهنی برای شما ایجاد میشود؛ پس دقت بیشتری به فرد میکنید، رفتارها، مهارتها، شخصیت و... او را مورد ارزیابی بیشتر قرار میدهید و کمکم ممکن است به این نتیجه برسید که وقتی کنار او هستید، حال خوبی دارید. بنابراین احساس میکنید دوست دارید زمان بیشتری را با این فرد بگذرانید و به این ترتیب به مرحله بعد، یعنی «تمایل» میرسید. وقتی این تمایل ایجاد شد، مرحله «وابستگی» پیش میآید. یعنی در پی رفتوآمدهای اجتماعی این احساس به وجود میآید و سر ساعت مشخص دوست دارید طرف مقابل را ببینید، با او صحبت کنید، برای هم وقت بیشتری بگذارید و.... و وقتی این اتفاقها نیفتد، احساس کمبود و دلتنگی میکنید.
در واقع بعد از وابستگی است که مرحله دلبستگی پیش میآید. یعنی نهتنها حضور فرد برای شما مهم شده، بلکه عاطفهای هم نسبت به او پیدا کردهاید. اگر مرحله دلبستگی تداوم پیدا کند و در موقعیتها و شرایط مختلف تکرار شود، شرایط برای دوست داشتن طرف مقابل مطرح میشود پس این فرایند باید در روابط بین دو جنس که میخواهند به ازدواج ختم شود، شکل بگیرد. وقتی فرد به قدری طرف مقابل را دوست دارد که حاضر است هر کاری از دستش برمیآید انجام دهد تا او خوشحال باشد، آرامش داشته باشد، امکانات متفاوتی برایش فراهم شود و ترجیحش در زمانهای متفاوت اوست، این «دوست داشتن عمیق»ی است که اسمش را هرچیزی حتی «عشق» میتوان گذاشت!
«هیجان ناپایدار» یا «عشق زودگذر»
وقتی بعضی افراد میگویند در همان اول حس عجیبی نسبت به فلانی داشتم و احساس کردم خیلی دوستش دارم و... این حالتها هیجانهایی هستند که عامل محرکهاش هیجانی و زودگذر است. چراکه همه هیجانها عمر مشخصی دارند و در بستر زمان حتی ممکن است از بین بروند. پس چیزی به اسم «عشق گذرا» وجود ندارد؛ هیجانی ناپایدار است که بر اساس نیازهای مختلف افراد بروز میکند و این نیازها ممکن است زمانی وجود داشته باشند و در موقعیتی دیگر نباشند. پس اگر میخواهیم به احساسی عمیق و پایدار برسیم و رابطهای داشته باشیم که منجر به ازدواج پایدار شود، باید فرایند شکلگیری احساساتمان را مرور کنیم. اگر در روابط، چنین فرایندی- که در ادامه خواهیم گفت- شکل بگیرد، طبیعی و قابلاستناد است و میتواند حقیقی بودن یک علاقه را مشخص کند.
از عشقتان مراقبت کنید تا زنده بماند!
«عاشق منی؟! پس فقط من باید در اولویت باشم!» اما در روابط سالم انسانی چنین چیزی امکانپذیر نیست؛ حتی در دوستداشتنهای فوقالعادهای که بین یک زوج برقرار است. در یک رابطه سالم، همهچیز باید سرجایش باشد. مهمترین نکتهای که افراد باید به خاطر بسپارند این است که هیچ رابطه یکطرفهای پایدار نیست و پایدار نخواهد ماند بنابراین وقتی همسرمان عشق و علاقهاش را به ما ابراز میکند، به هر شکلی از ما مراقبت میکند و توجهش را به هر وسیلهای به ما نشان میدهد، ما هم در این رابطه باید وظایف خود را انجام دهیم و برای پابرجا نگه داشتن این احساس، تلاش کنیم.
پس بعد از گذراندن فرایند لازم و شکل گرفتن احساس عمیق بین زوج، نوبت به «مراقبت» میرسد تا رابطه آسیب نبیند. نکتهای که بسیار مهم است و خطای زیادی در آن رخ میدهد، این است که بسیاری از افراد به شریک زندگیشان میگویند: «تو همسر منی، «باید» من را دوست داشته باشی!» اما دوست داشتن احساسی است که باید شکل بگیرد و بایدی در کارش نیست. پس اگر اوایل ازدواج احساس دوست داشتن شکل میگیرد اما از آن مراقبت نمیشود و از بین میرود، نیاز به بازسازی وجود دارد اما بایدی در کار نیست.