0

امام حسن مجتبى (ع)

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

امام حسن مجتبى (ع)

 

هفت ساله بود، كه در مجلس پدر بزرگش حضرت محمد (ص) شركت مى‏كرد، مجلس درس و احكام الهى و معارف اسلامى .
حضرت مجتبى (ع) به معارف آسمانى، كه بر پيغمبر (ص) نازل مى‏شد، گوش فرا مى‏داد و آنها را حفظ مى‏كرد و خوب به خاطر مى‏سپرد.
آنگاه كه به خانه مى‏آمد، چنانچه برخى نوشته‏اند، كودك هفت ساله، چند متكا روى هم مى‏گذاشت و منبرى مى‏ساخت و بر فراز آن مى‏نشست، آنچه را كه از مجلس پيامبر (ص) آموخته بود، مثل يك سخنران توانا، براى مادرش بيان مى‏كرد.
هنگامى كه پدرش حضرت على (ع) به خانه مى‏آمد و مى‏ديد كه همسرش فاطمه (س)، از مطالب وحى و اخبار مسجد با خبر مى‏باشد، راز آن را سؤال مى‏كرد، جواب مى‏شنيد كه حسن (ع) مطالب را براى مادرش تعريف كرده است .
حضرت على (ع) يك روز در خانه ماند و در پشت پرده‏اى پنهان شد و به انتظار نشست و گوش به زنگ ماند، تا از شيوه سخنرانى كودك هفت ساله‏اش آگاه گردد . خيلى طول نكشيد، حسن (ع) به خانه آمد و آماده سخنرانى شد، اما احساس كرد، وحشت و اضطرابى مانع سخنرانى اوست و مانند روزهاى قبل نمى‏تواند سخن بگويد. مادر نيز در شگفت بود، زيرا در آن روز، فرزندش را در بيان مطالب ناتوان مى‏ديد!
كودك كه احساس كرده بود، شخصيت بزرگى در حال شنيدن سخنرانى اوست، گفت:
مادر!تعجب نكن، گمان مى‏كنم، شخصيت بزرگى سخنرانى مرا گوش مى‏كند.
ناگاه پدر از پشت پرده بيرون آمد، فرزند خويش را در آغوش كشيد و صورتش را بوسه باران كرد . 

جمعه 1 خرداد 1394  10:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها