یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی
حضرت آیتالله سید محمد کشمیری، استاد و از اولیای الهی و اوتاد بود. علمای نجف دربارة عظمت پدر ایشان حضرت آیتالله سید مرتضی کشمیری میگفتند، اگر ایشان ادّعای نبوت میکرد نمیتوانستیم ردّ بکنیم. ایشان اهل چنین ادّعاهایی نبود و علمای نجف برای بیان عظمت معنوی ایشان چنین میگفتند. ایشان ارتباط فوقالعادهای با حضرت حقّ، داشت و معجزات و کرامات عجیب و بسیاری از ایشان نقل شده است. داستانهای محیّرالعقولی که بعضی از آنها را به خاطر دارم. آیتالله سید مرتضی هم همینطور بود. معروف و مشهور بود که در نجف، فقط شبهای جمعه از خانه بیرون میآمد و به حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف میشد و تا قبل از اذان صبح به منزل باز نمیگشت. ایشان چیزی از کسی قبول نمیکرد. مجتهدی مسلم و خیلی مورد توجه همگان، امّا کاملاً منزوی بود. از خانه بیرون نمیآمد و چیزی از بازار نمیخورد. خودش آردی در منزل تهیه میکرد و به نانوای متدیّنی میداد که برای ایشان این نان را میپخت. خطّش خیلی زیبا بود. تابلوهایی را با عبارت «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» مینوشت و به پسرش میداد. او هم آن تابلوها را چاپ میکرد و میفروخت و پولش را به پدر میداد. پدر هم زندگی خود را با آن اداره میکرد. آن وقت ایشان استاد اخلاق ما بود. من به خدمت ایشان میرسیدم. خودشان مکرّر به بنده میگفتند: «به یک حمد خواندن، مرده زنده میکردم». یکی از دفعاتی که به دیدار ایشان رفته بودم، از ایشان اسم اعظم را خواستم. ایشان ندادند ولی گفتند اگر اسم اعظم را میخواهی به در خانة امام زمان(علیه السلام) برو و از این اسم شریف: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی» نگذر. این اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باش. به دنبالش این ماجرا را برای بنده تعریف کردند که، سفری به خراسان رفته بودم. در مسیر برگشت از تهران به قم رفتم تا یکی از آشنایان و بستگان را ببینم و بعد به عراق بازگردم. در نیمه شبی که هوا سرد بود، اتوبوس مرا جلوی صحن حضرت معصومه(سلام الله علیها) پیاده کرد. من هم پیاده شدم. امّا من پیرمرد هشتاد و پنج ساله با چمدان و ساک کجا بروم؟ من که آدرس را بلد نیستم و کسی هم نیست که از او نشانی را بپرسم. مقداری ایستادم، دیدم خبری نشد. با خودم گفتم ما که صاحب و ملاذ و ملجأ داریم. بهتر است از ایشان استمداد کنم. میگفت، ساک را به یک دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست دیگر. چشمانم را بستم و در پیادهرو به طور مرتب میگفتم: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی» مکرّر این اسم را تکرار میکردم و راه میرفتم. یکدفعه سنگین شدم و بعد از آن نگاه کردم و دیدم بر در یک خانهام. نگاه کردم، دیدم اسم همین اقوام ما بر در نوشته است. در زدم، آمد و دیدم خودش در را باز کرد و متحیرانه از من پرسید، چطور و با چه آمدی؟ گفتم آمدم دیگر و به داخل خانه رفتم.
اسم حضرت بقیـةالله(علیه السلام) اسم اعظم حضرت حقّ است. در گرفتاریهای روحی، معنوی، جسمی، مادی توجه و توسّلتان به این اسم شریف باشد. خدا شاهد است بنده مکرّر گرفتاریهای مختلفی داشتم مخصوصاً در فشارها و ناراحتیهای خارجی با این ذکر نتیجة قطعی گرفتهام. ذکر «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» را یادداشت کنید و در مواقع گرفتاری متوسّل و متوجه به حضرت بقیـةالله ـ روحی له الفدا ـ بشوید، انشاءالله نتیجه قطعی خواهید گرفت. این ذکر، عدد هم ندارد و ایشان به من عدد نفرمودند که برای جواب گرفتن چند بار آن را تکرار کنم. لازم است مرتب آن را تکرار کنید و همین طور بگویید.
برگرفته از : پایگاه تحقیقاتی دوازدهمین سوارسرنوشت