0

اگر انسان، با هوش و انديشه به دنيا مى‏ آمد

 
mostafaei
mostafaei
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 366
محل سکونت : خراسان رضوی

اگر انسان، با هوش و انديشه به دنيا مى‏ آمد

اگر نوزاد، فهيم و عاقل به دنيا مى‏آمد، وقت تولد جهان هستى را انكار مى‏كرد و هنگامى كه با حيوانات، پرندگان و ديگر موجودات غريب روبرو مى‏گشت و هر ساعت و هر روز پاره‏اى از اشكال مختلف و شگفت عالم را كه از پيش نديده بود مى‏ديد، هر آينه عقل و انديشه‏اش سرگشته و گمراه مى‏گشت.
بدان كه اگر عاقلى را به اسيرى از سرزمينى به سرزمين ديگر ببرند [از ديدن شگفتيهاى نامأنوس‏] همواره واله و سرگشته است و بخلاف كودكى كه در كودكى اسير شود بسرعت، زبان و آداب [آن سرزمين جديد] را فرا نمى‏گيرد.
نيز اگر نوزاد، دانا و هوشمند پاى در جهان مى‏نهاد از اينكه [آنقدر ناتوان است كه توان راه رفتن ندارد و ناچار] بايد ديگران بر دوشش گيرند، شيرش بنوشانند، در جامه‏اش بپيچند و در گاهوارش بخوابانند، سخت احساس خوارى و پستى مى‏كرد از سوى ديگر او به خاطر ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هيچ گاه از اين امور بى‏نياز نيست [در نتيجه چه بسا در هلاكت مى‏افتاد و يا رشد روحى و]
    [بدنى مناسب نمى‏كرد.] همچنين در چنين حالى آن شيرينى، دلبندى و محبوبيت كودكان را نداشت؛ از اين رو آنان در حالى به دنيا مى‏آيند كه از كار جهان و جهانيان غافلند.
اينان با ذهن ضعيف و شناخت اندك و ناقص خود با همه چيز روبرو مى‏شوند، امّا اندك اندك و گام به گام و در حالتهاى گوناگون بر شناخت و آگاهى آنان افزوده مى‏شود. كودك، پيوسته چنين كسب شناخت مى‏كند تا آنكه از مرحله حيرت و سرگشتگى و تأمل، پاى فراتر مى‏نهد و با كمك عقل و انديشه، قدم در وادى تصرف و تدبير و چاره انديشى معاش و ... مى‏گذارد، از حوادث، پند مى‏گيرد، اطاعت مى‏كند و يا در اشتباه و فراموشى و غفلت گناه سقوط مى‏كند.
حكمتهاى فراوان ديگرى نيز در پس اين امر نهفته است؛ از جمله:
اگر كودك در گاه تولد، عقلى كامل داشت و مستقل و خودكفا مى‏بود، شيرينى فرزند دارى از ميان مى‏رفت. پدر و مادر به مصالحى كه در تربيت كودك نهفته است نمى‏رسيدند؛ در نتيجه، تربيت، سرپرستى و رحم و شفقت بر آنان هنگام پيرى بر فرزند لازم نبود. [زيرا پدر و مادر در قبال او زحمتى نكشيده‏اند كه او در سنّ كهنسالى و نياز، به آنان برسد. او از آغاز، مستقل و بى‏نياز از والدين بوده است‏].
همچنين با اين فرض، در ميان فرزندان و والدين هيچ پيوند و الفتى حاكم نبود؛ زيرا كودكان از تربيت و سرپرستى پدران بى‏نياز بودند و از زمان تولد از پدران خويش جدا مى‏گشتند. او نيز پس از آن، پدر و مادرش را [و خواهر و برادرش را] نمى‏شناخت و اين عدم شناخت باعث مى‏شد كه بر سر راه ازدواج با مادر و خواهر و ديگر محارم مانعى پديد نيايد.
  و كمترين مفسده- و بلكه شنيعترين و قبيحترين زشتى- هنگامى است كه چنين طفل هوشمندى، در هنگام تولد بر چيزى نظر افكند كه رخصت اين عمل را از او ستانده‏اند و سزاوار نيست كه چنين كند.
آيا نمى‏بينى كه چگونه هر چيز آفرينش در جاى مناسب خود استوار گشته و در ريز و درشت اجزاى هستى، اندك خلل و ناصوابى پيدا نيست؟
شنبه 5 اردیبهشت 1394  8:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها