0

چراغ هدایت در دستان کودکی آسمانی

 
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

چراغ هدایت در دستان کودکی آسمانی

چراغ هدایت در دستان کودکی آسمانی

,امامت

 

امام هادی، حضرت علی بن محمد النقی و معروف به ابن الرضا (علیه السلام) خورشید نورافشانی بود که از سالهای 220ق تا سال 254 رسالت رهبری و هدایت امت بزرگ اسلامی را بر دوش داشت و حدود سی و چهار سال ناخدای کشتی اسلام در میان امواج وحشتناک عصر عباسی بود.

آن بزرگوار در تاریک‌ترین روزگار سلطه اشرار به زندگی بشریت نور و گرمی بخشید و در دشوارترین شرایط فرزندان پیامبر و قرآن را حمایت و سرپرستی کرد.

 

هدایتگر شایسته

امام هادی (علیه السلام) دهمین رهبر آسمانی است که از سوی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) برای اداره امور امت اسلامی معرفی شده است.

از نگاه پیروان اهل بیت (علیهم السلام) امامت و رهبری جامعه تا دوازده نسل بر اساس فرمان الهی و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان قبلی تعیین و به جامعه معرفی شده‌ اند، در این زنجیره نورانی امام علی النقی (علیه السلام) معروف به امام هادی و ابوالحسن ثالث دهمین خورشید هدایت امت اسلامی است.

این رهبر بزرگوار، فرزند امام جواد (علیه السلام) و نوه امام رضا (علیه السلام) است که در روستایی از اطراف مدینه به نام «صریا» به دنیا آمد. مادرش کنیزی با فضیلت و پارسا بود که سمانه نام داشت.

تاملی در معنی و مفهوم «هادی» که معروف‌ترین لقب آن بزرگوار است، بسیاری از حقایق را روشن می‌سازد.

هدایت در کتب لغت دو معنای «ارائه طریق » و «رساندن به مقصد و مطلوب» را در بردارد. و معمولاًٌ در ارائه راه مطلوب و مثبت به کار می‌رود.

در فرهنگ قرآن و عترت هدایت و هادی، بار مفهومی و معنایی بسیار عمیق‌ دارد. شناخت راه، شناخت مقصد، شناخت امت و کاروانیان همراه، شناخت موانع و مشکلات مسیر، شناخت دزد‌ها و گردنه‌ها، ایجاد انگیزه برای حرکت، دمیدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگی کاروان، حمایت و حفاظت از جان و مال و حقوق کاروانیان، تنها بخشی از مفهوم «هادی» در فرهنگ اسلامی است.

همان‏گونه که خداوند علم و حکمت را در کودکى به برخى از پیامبران خود ارزانى داشته بود، او نیز از این موهبت یزدانى برخوردار بود. کودک بود، ولى در شمار بزرگان دودمان هاشم؛ خُرد بود، ولى خردمند و دانشمند شهر؛ فرزند بود، ولى پدر دانش و بینش و این همه را از پدرى بزرگ چون محمدبن على علیه‏السلام به میراث داشت

خاستگاه تربیتى امام

امام هادى علیه‏السلام در محیط علم، ادب، اخلاق و پرهیزکارى پرورش یافت؛ در خانه و دامان پیشوایى بزرگ و مادرى پاکدامن و مهرورز؛ در محیطى که هر روز شاهد تلاش خستگى‏ناپذیر پدر مهربانش براى نجات بشریت از تاریکى نادانى و مبارزه با محدودیت‏ها، دین‏زدایى‏ها و فتنه‏گرى‏هاى حاکمان جامعه آن روز بود.

او از همان اوان کودکى با چهره واقعى دستگاه حاکم آشنا شد و خط مشى سیاسى آنان را شناسایى کرد. ترفندهاى ضد دینى و سیاست‏بازى‏هاى دغل‏کارانه آنان را شناخت و خود را براى مبارزه‏اى گویا و شفاف و روشنگرانه آماده ساخت.

این پرورش صحیح و ظلم‏ستیزانه، آتشى از قهر و دشمنى با زورگویان و زرپرستان در دل او برافروخت؛ تا آنجا که وقتى پدرش، امام جواد علیه‏السلام ، از مدینه به عراق فراخوانده شد، وى را در دامان مهرگستر خود نشانید و فرمود: پسرم! دوست دارى از عراق چه برایت سوغات آورم؟ او که انگیزه دشمن را از فراخوانى پدرش به عراق دریافته بود، با بغضى سنگین در گلو و دندان‏هایى به هم فشرده از خشم گفت: شمشیرى خفت‏ناپذیر بسان پاره‏هاى آتش!

امام به فرزند دیگرش، موسى، رو کرد و از او پرسید: فرزندم! تو از سوغات عراق چه دوست دارى؟ موسى پاسخ داد: فرش اتاق! امام دست نوازش بر سر جانشین خود که شش یا هفت سال بیشتر نداشت، کشید و در تحسین پیشواى پسین امت فرمود: «ابوالحسن میراث‏دار و شبیه من است و موسى به مادرش همانند است.»

 

,امامت

کودکى و نوجوانى امام

او نیز کودکى بود در میان دیگر کودکان، با این تفاوت که دریایى از دانش و بینش درون سینه داشت. خانه‏اش در مدینه بود؛ شهرى که مهد پرورش نیکان و زادگاه پیشوایان بود. مدینه شهرى بود بلندآوازه و هر از چندگاهى در خود کودکى را مى‏یافت که بر اثر پرورش در خانه وحى و طهارت، شگفتى همگان را برمى‏انگیخت. امام هادى علیه‏السلام نیز از آن دسته بود.

همان‏گونه که خداوند علم و حکمت را در کودکى به برخى از پیامبران خود ارزانى داشته بود، او نیز از این موهبت یزدانى برخوردار بود. کودک بود، ولى در شمار بزرگان دودمان هاشم؛ خُرد بود، ولى خردمند و دانشمند شهر؛ فرزند بود، ولى پدر دانش و بینش و این همه را از پدرى بزرگ چون محمدبن على علیه‏السلام به میراث داشت.

داستان او و آموزگار تحمیلى‏اش از سوى دستگاه حاکم، سند خوبى بر این گفته است. معتصم عباسى براى مردم فریبى و به نمایش گذاشتن خیرخواهى خود و کم‏ ارج ساختن جایگاه علمى امامان، آموزگارى ناصبى و با گرایشى مخالف اهل‏ بیت علیهم ‏السلام براى امام هادى علیه ‏السلام مى ‏فرستد. جُنیدى ناصبى، آموزگار کودکى شش ساله مى‏شود و آموزش خود را آغاز مى‏کند. پس از زمانى، از وضعیت درسى کودک مى‏پرسند.

جنیدى زبردست که تحت تأثیر دانایى کودک قرار گرفته بود، از شیوه پرسش مى‏آشوبد و مى‏گوید: «کودک؟! کدام کودک؟ بگو پیرِ خرد! به خدا سوگندتان مى‏دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب‏تر از او سراغ دارید؟» با لحنى آمیخته به احترام، در حالى که کمترین گرایشى به خاندان پیامبر ندارد، مى‏گوید: «به خدا، هرجا که من با تکیه بر پشتوانه ادبى‏ام به نکته‏اى اشاره مى‏کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته‏ام و روزنه‏اى را آشکار مى‏سازم، او دروازه‏هایى از آن را به رویم مى‏گشاید که حیرت‏زده مى‏شوم و من از او مى‏آموزم. مردم مى‏انگارند من آموزگار او هستم، اما به خدا قسم، او آموزگار من است و من دانش‏آموز اویم!

او بهترین آفریدگان است و دانشمندترین مردم. گاهى براى آموزش و آزمایش، پیش از ورودش به اتاق درس از او مى‏خواهم که سوره‏اى از قرآن را بخواند. مى‏پرسد: کدام سوره؟ من سوره‏اى طولانى را نام مى‏برم. چنان با قرائتى درست و صوتى دلنوازتر از داود علیه‏السلام برایم مى‏خواند و تأویل و تفسیر آیات را چنان به زیبایى مى‏گوید که شگفتى وجودم را در هم مى‏پیچد. سبحان اللّه! در میان این دیوارهاى بلند و سیاه مدینه او این همه دانش را از کجا گرد آورده است؟

این دانش ژرف و بینش شگرف، هم نقشه مکارانه معتصم را نقشى لرزان بر آب مى‏سازد و هم آموزگار ناصبى را به دوستدارى از شیفتگان اهل‏بیت علیهم‏السلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تبدیل مى‏کند.

در فرهنگ قرآن و عترت هدایت و هادی، بار مفهومی و معنایی بسیار عمیق‌ دارد. شناخت راه، شناخت مقصد، شناخت امت و کاروانیان همراه، شناخت موانع و مشکلات مسیر، شناخت دزد‌ها و گردنه‌ها، ایجاد انگیزه برای حرکت، دمیدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگی کاروان، حمایت و حفاظت از جان و مال و حقوق کاروانیان، تنها بخشی از مفهوم «هادی» در فرهنگ اسلامی است

کرامات امام هادی علیه السلام

زرافه نگهبان مخصوص متوکل می گوید: متوکل مردی اهل لهو و لعب و بازیهای مختلف بود، به همین علت یک مرد هندی که در شعبده بازی احاطه خاصی داشت به کاخ خود آورده بود تا سرگرم باشد.

یک روز تصمیم گرفت که امام هادی ـ علیه السلام ـ را توسط مرد شعبده باز مسخره و اهانت نماید. به او گفت اگر باعث خجلت و اذیت امام شوی هزار دینار ناب به تو خواهم داد.

مرد هندی قبول کرد و دستور داد چند مرغ بریان طبخ کنند و روی ظروف غذا بگذارند و خود در کنار سفره نشست، آنگاه امام را دعوت کردند که به سر سفره غذا حاضر شوند.

در همان مکان پارچه ای به دیوار آویزان بود که نقش یک شیر بر آن بود. شعبده باز درست در کنار آن نقش نشسته بود. حاضرین مشغول غذا خوردن شدند. امام هادی ـ علیه السلام ـ دست مبارک را دراز کردند که از مرغ استفاده کنند شعبده باز آن را به پرواز در آورد و باز به محل دیگر سفره دست دراز کردند بار دیگر شعبده باز مرغ را به پرواز در آورد و تمامی اهل مجلس خندیدند.

ناگهان امام هادی ـ علیه السلام ـ دست را بر صورت شیر پشت سر شعبده باز زد و فرمود: او را بگیر. شیر تجسم یافت و بر او حمله کرد و مقابل چشم همه او را بلعید و به جای خود برگشت و به صورت اول در آمد.

حاضرین متحیر و وحشت زده شدند امام از جا برخاست. متوکل گفت: از تو می خواهم از مجلس بیرون نروی مگر آنکه شعبده باز را برگردانی.

امام هادی ـ علیه السلام ـ فرمود: به خدا سوگند دیگر او را نخواهی یافت آیا دشمنان خدا را بر اولیاء خدا مسلط می کنی؟!

سپس از مجلس خارج شدند و دیگر کسی مرد شعبده باز را ندید. (بحار، ج50، ص147)

                                                                                                                         

دوشنبه 3 فروردین 1394  4:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها