مجموعهی اشعار برای مشاعره با حرف "الف"
آب چشمم كه بر او منت خاك در توست
زیر صد منت او خاك دری نیست كه نیست
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی كجاست
خون چكید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
آب دریا را اگر نتوان كشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
پاسخ به:مجموعهی اشعار برای مشاعره با حرف "الف"
الا ای قطره اشکی که بر مژگانم آویزی هزاران عقده بگشایی اگر بر دامنم ریزی آن که دائم هوس سوختن ما میکرد کاش می آمد و از دور تماشا می کرد ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
از دست عزیزان چه بگویم، گلهای نیست
گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش