0

غزل شمارهٔ ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم

 
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

غزل شمارهٔ ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم

 

من که از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم

قصد جان است طمع در لب جانان کردن

تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم

من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم

هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم

حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش

این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا

فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم

من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم

چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم

گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق

شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

 

 

یک شنبه 24 اسفند 1393  5:07 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شمارهٔ ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم

۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم 
• زمان : 1:46 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330275/۳۴۰-من-که-از-آتش-دل-چون-خم-می-در-جوشم/

 

یک شنبه 24 اسفند 1393  5:09 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شمارهٔ ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

۱ اگر چه از سوز و گداز دل، مثل خم می در حال جوشیدن هستم؛ مهر سکوت بر لب زده ام ، از غصه خون می خورم، و خاموشم.

می پیش از اینکه رسیده شود در درون خم می جوشد، و حالات و تحولاتی را می گذراند. در این دوران ، برای اینکه هوا در آن نفوذ نکند دهانه ی خم را با پارچه می بندند و روی پارچه را گل می گیرند و خشتی بر آن می گذارند.

بر اساس این زمینه ی فکری، شاعر خم شراب را به پیکر خود تشبیه کرده، می درون آن را به خون دل خود، و سر بند خم را مهری دانسته که بر دهان انسان می زنند تا دهان باز نکند و سخن نگوید. می گوید اگر چه در درونم خونم از غم دل به جوش آمده ولی مانند خم مهر سکوت بر دهان زده ام و خاموشم.

پس هم از این جهت که در درون خود می جوشد، و هم از این جهت که مهر سکوت بر لب زده، به خم شباهت دارد.

بیت اشاره به اوضاع اجتماعی دارد و نمودار اینکه شاعر از اوضاع و حوادث اجتماعی دلخون است؛ ولی بر اثر خفقان محیط توانایی اظهار افکار خود را ندارد.

انتخاب خم، به عنوان سمبل موجودی خون به دل از وضع اجتماعی ، به مناسبت این است که این عامل گناه و فساد پیوسته مورد حمله و پیگرد دستگاه بوده است.

۲ طمع در لب شیرین کردن قصد جان کردن است- خودکشی است- تو ببین که من چگونه در این کار با تمام نیرو کوشش می کنم.

شیرین ایهامی به شیرین معشوقه ی خسرو دارد ، و قصد جان کردن اشاره به فرهاد است، که بر اثر عشق شیرین جان خود را از دست داد.

مقصود اینکه در چنین اوضاعی دم از عشق و رندی زدن، چندان خطر آفرین است که خودکشی است.

۳ من کی از غم دل خلاص خواهم شد؛ زیرا هر لحظه زلف سیاه زیباروئی حلقه ی غلامی به گوش من می کند.

کسی که این همه حلقه ی غلامی به گوش دارد چگونه می تواندآزادی خود را بدست آورد. جاذبه های عشق و جمال از هر سو شاعر عارف را احاطه کرده است.

 

۴ معاذالله که به طاعت و عبادتی که می کنم عقیده ندارم؛ این قدر هست که گاه گاه قدحی شراب می نوشم.

حاش لله: معاذالله، خدا دور بدارد، پناه بر خدا.

مصراع دوم مفهوم دو پهلوئی دارد. معنی اول اینکه چون گاه گاهی قدحی می نوشم، گناهکارم، پس مطلقا نمی توانم به طاعت و عبادت خود معتقد باشم؛ و معنی دوم، که معکوس معنی اول خواهد بود، چنین است که قدح نوشیدن را کاری صواب، هم ارز طاعت و ثواب فرض کرده و چون گاه گاه قدحی می نوشد، نه پیوسته ، به طاعت خود معتقد نیست.

بیت زیر قرینه ای است بر معنی دوم:

کار صواب باده پرستی است حافظا          برخیز و روی عزم به کار صواب کن

اما وجه دیگر این است که ((نیم معتقد طاعت خویش)) را، به طاعت خود معتقد نباشم، معنی کنیم. در این صورت معنی این می شود که خدا از من دور کند که به طاعت خود معتقد نباشم، پس به طاعت خود معتقدم، جز اینکه گاهی قدحی می نوشم.

۵ امیدوارم که به کوری چشم دشمن ، روز قیامت؛ مشمول عفو خداوند بشوم و گناهی به پای من حساب نکند.

گناه را به علت فشار و سنگینی که بر گنهکار دارد به باری تشبیه کرده و از عفو و لطف الهی می خواهد که روز قیامت چنین باری بر دوش او نگذارد.

۶ پدرم باغ بهشت را به دو گندم فروخت، من چرا باغ این عالم را به یک جو نفروشم.

پدرم، مراد آدم ابوالبشر است که گندم خورد و از بهشت رانده شد، چنانکه در آیه ی ۲۲ و ۲۴ از سوره ی اعراف (۷) آمده: ((فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشجَرَهَ…(۲۲)… قَالَ اهْبِطوا…(۲۴) (پس راهنمایی بفریب و دروغ کرد تا چون از آن درخت تناول کردند… (۲۲)… خدا گفت ( از بهشت) فرود آئید…) (۲۴) )).

روضه: باغ، گلزار.

جنت: بهشت، بوستان.

می گوید حضرت آدم که پدر ما آدمیان است با خوردن دو دانه ی گندم از بهشت رانده شد، بنابراین باغ بهشت را به دو گندم سودا کرد؛ پس منکه از نسل او هستم، و صفات او را دارم، چر باغ جهان را به یک جو نفروشم.

((جو)) واحد وزن بوده و کنایه از مقدار اندک و شیئی کم بها و ناچیز است. حاصل معنی اینکه اگر آدم ابوالبشر به خاطر لذت آنی در برابر دو دانه گندم از باغ بهشت چشم پوشید، من چرا عاقبت اندیشی کنم، در فکر وعده نسیه باشم و جهان را به یک جو نفروشم.

۷ خرقه پوشیدن من به علت دینداری بسیار نیست؛ این خرقه پرده ای است که عیبهای درونم را می پوشاند.

غایت: نهایت ، و از غایت یعنی از کثرت.

می گوید اینکه مثل زاهدان خرقه در بر کرده ام از کثرت دینداری نیست، بلکه می خواهم عیب و گناه خود را، که کسی از آن آگاه نیست، با این لباس مخفی نگه دارم.

۸ من که می خواهم فقط از شراب صاف خم بنوشم؛ چاره ی ندارم جز اینکه از سخنان پیر مغان اطاعت کنم- و گرنه شراب صاف به من نخواهد داد.

راوُق: ظرفی که در آن شراب و شیر را صاف کنن، کاسه ی شرابخوری؛ و راوق در بیت به معنی مروّق یعنی شراب صاف شده آمده است.

ایهاما چنین معنایی هم از بیت استنباط می شود که سخن پیر مغان همان تاثیر شراب مروّق را دارد؛ پس من که چنین شرابی می خواهم باید سخن پیر را بشنوم.

۹ اگر مطرب مجلس به همین نحو آهنگ عاشقانه بنوازد؛ شعر حافظ به هنگام رقص مرا از هوش خواهد برد.

ازین دست مجازا به معنی به این نحو و صورت است؛ اما به معنی حقیقی و محسوس کلمه یعنی دست انسان نیز، ایهام دارد. یعنی اگر مطرب با این مهارت و این دست زیبا نوازندگی کند.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 21 تیر 1394  1:07 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شمارهٔ ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم

تعبیر :

فعلا" نمی توانی حرفی بزنی پس همان بهتر که خاموشی و رازت را فاش نمی کنی. برای رسیدن به مال دنیا بسیار تلاش می کنی چون خوشبختی را در ثروت می بینی ولی به همین مالی که داری قانع باش. هرگز ایمانت را پای پول نفروش زیرا بار گناهانت زیاد می شود. راه راست را پیش بگیر تا موفق شوی. انشاالله

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 21 تیر 1394  1:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها