و اين حج را حجة البلاغ، و حجة الاسلام، و حجة الوداع [4]، و حجة التمام، و حجة الكمال [5] گويند.
اما حجة البلاغ گويند به جهت خطبههايى كه حضرت در آن سفر ايراد مىكردهاند و در آنها خطاب به مسلمانان نموده و خدا را شاهد مىگرفتند و مىگفتند: اللهم هل بلغت؟! «بار پروردگارا آيا من ابلاغ كردم؟!» [6]
اما حجة الاسلام گويند به جهت آنكه رسول خدا، احكام حج را طبق دستورات اسلام بيان كرده، حدود عرفات و مشعر و منى را معين نموده، و وجوب افاضه و حركت از عرفات را در شب عيد قربان كه مشركان براى قريش نسخ كرده بودند، بيان فرمود، و حج را به زمان اصلى خود برگردانيده، و تاخير آن را كه نسىء مىباشد، و موجب ازدياد كفر است، مشروحا و مستدلا بر آيه كريمه بيان فرمود، و نيز سعى بين صفا و مروه را از شعائر الهى دانست، و خود سعى فرمود، و ساير آداب حج را از طواف و نماز، و بالاخص بيان وجوب حج تمتع را براى افراديكه منزلشان از مكه دور است، و بقاء اين وجوب را تا روز قيامت مفصلا بر فراز كوه مروه بعد از نزول جبرائيل و آوردن وحى الهى بيان فرمود.
و اما حجة الوداع گويند، به جهت توديع رسول الله با مسلمانان در ضمن برخوردها و خطبهها، و اين توديع بعد از رحلت آن حضرت در زمان كوتاهى كه هفتاد روز بعد از غدير خم و هشتاد روز بعد از خطبه در عرفات و در منى صورت گرفته بود، معلوم و مشهود شد، و مردم را توديع و توصيه نمود به كتاب خدا: قرآن كريم، و عترت خود: اهل بيت كه تا روز قيامت از هم جدا نمىشوند، و دو متاع نفيس و پر ارزش مىباشند كه متمسكين به آنها هيچگاه گمراه نمىشوند.
و اما حجة التمام و اكمال گويند به جهت نزول آيه كمال دين و تمام نعمت كه به دنبال خطبه آن حضرت در روز غدير خم بر مردم ارزانى شد، و لله الحمد دين مردم كامل و نعمت خداوندى به تماميت خود رسيد.
__________________________________________________
[4] «سيره حلبيّه» ج 3، ص 288
[5] «سيره» سيّد احمد زَينى دَحْلان، ج 3، ص 1 در هامش «سيره حلبيّه».
[6] مرحوم علّامه أمينى در ج اوّل از «الغدير» در پاورقى ص 9 گويد: آنچه به گمان من مىرسد (و گمان شخصى روشن بين يقين است) آن است كه حجّة الوداع را حجّة البلاغ گويند به جهت نزول قوله تعالى: يَأيُّهَا الرَّسُولَ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ. همچنانكه حجّة التمام و الكمال گويند به جهت نزول قوله تعالى: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى- الآية.
به نقل از کتاب امام شناسى، ج6، ص: 32